-
تبادلات شعری من و فاطیما
امروز تو راه حوصلم سر رفته بود این بود که مسایجه ای بین من و F a t i m a شکل گرفت.
من:
چرا کم کار گشتی ای فاطیما
نمیگویی که دل تنگت شویم ما؟
چرا در جعبه (باکس) چت می نیایی
پروفایل و پیام بسته چرایی؟
اگر تو می نیایی این حوالی
اقلا گو ببینم در چه حالی؟
.................................................. ...........
فاطیما:
یکم خسته بیدم از دست این کار
ز دست کاری یونی ، قول مدیرا
نه واحدهای من درست بیدن
نه پروفایل زود می آیه بالا
خوب بید؟(جواب این خوب بید را دادم:)
.................................................. ..........
من:
بداری چند غلط اندر قوافی(ج قافیه)
وگرنه نیست دیگر هم خلافی
چو باشد شعر خوبت اولین کار
تشکر میکنم تتها همین بار
خداونداز تو میخواهم اکنون
درست گردد همه چیزا هم اکنون
همه سایتای عالم زود آید
و از موی فاطیما دود آید.
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
با کمی تاخیر فاطیما:
که آن دود دودِ سوختن بید
از اتوی پشت سرم بید
که من سوزاندم جوراب نیلو
و زین پس بی جواربست پای او
.................................................. .....
من:
چو کردم منتشر این شعرها را
همه اعضا بشناسند شما را
من مظلوم دعا گویم برایت
تو گویی سوختم جوراب پایت
شکایت میکنی تو از مدیران
ز قول مصطفی دیگر دبیران
ولی این ارغنون کم شکایت
شده اکنون نماد ذم،شکایت
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
فاطیما بازم با تاخیر:
که من هستم آدمی خشن و پر زور
بپرس از مصطفی گر باورت نیست
که گرچه سنبل من هست گاو بر میش
از این پرزورتر باشم بیا پیش(یعنی بیا جلو؟آیا )
.................................................. ...........................
من:با یک کم تاخیر
چو باشد سنبلت گاوی برمیش
همه اوضاع شود روزی قاراشمیش
روم اکنون سوی ایستگاه مترو
ادامه دارد این بحث من و تو
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
فاطیما با خیلی تاخیر:
منظور از قاراشمیش این بباشد
کنم تالار خود برتر بسی من
شود برتر تر از هر تالاری
و حتی برتر از پست مدیری(این جا منظور مصطفی است./این آخری رو فاکتور میگیرم من نبیدم!(ادامه ی پیام فاطیما))
.................................................
من:
نیابی بهتر از تالار دارو
نگو از مصطفی هر جا و هر کو
بباشد او جوانی بس نکونام
نکن دیگر خیالات بسی خام
.................................................. .
فاطیما:
کشاورزی برتر از داروست زین رو
مدیری دارد زبر و زیرک چو من
بگفتم اون رو نشنیده بگیر تو
همه اوضاع و راه رو کردی آن
.................................................
نمی دانم چه میگویی ولیکن
روم چند مین دگر در سایت تا من
گذارم متن این اشعار خود را
بیا توضیح بنما در آن جا
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
فاطیما از چه دلتنگی؟
چرا دایم پی جنگی؟
چرا دایم میکنی کلکل
دل ارغون را میکنی پرپر
چرا بهانه میگیری؟
چرا رویا رو میبینی؟
عزیزم زندگی معنای زیباییست
درونش شورو غوغاییست
ارغون گشته پریشان حال و درمانده
تو کارتو خدا مانده
خدا داند دل ارغنون مثل گلستان است
فاطیما دوست میداری دلش را تو کنی تاریک والوده؟
کنی پراز گلایه های فرسوده؟
عزیزم اندکی در خود تامل کن
عزیزم من حفیرم اندکی به حرف من گوش کن.....
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
عزیزم چرا در جنگی ؟
همش در فکر نیرنگی
چرا با خود تو می جنگی ؟
چرا هی میگیری بهونه؟
چرا غصه بی نشونه؟
گهی ایراد گیری ز مدیران
گه ی ایراد گیری ز ارغوان
گر تو آسوده نمانی در دقایق
خدایی ناکرده یکهو میکنی دق
پس تو غصه نخور کاربر گرامی
دعا میکنم که تو زنده بمانی
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
که گر چه طرفدارش زیاده این ارغنون
ولی هنوز پیدا نوکردی مظلوم تر از من
گرچه یکی نیست طرفدار ما [negaran]
ولی میکنیم دفاعیه از خود هم اکنون
گر بپرسی از هرکی در این انجمن
میگوید نیست کسی مظلوم تر از من
بچه به این خوبی که میکند اتو جوراب دوست
گرچه سوخته است ولی میکند پارو همچون بخاری گرم
وگر باور نداری از غزل بارون بپرس
که شمرده ام تاکنون کاشی های دم منزلمان را
این ارغنون باشه آتیشپاره
هی میکند من رو اذیت
خو ما هم بی جوابش نمیگذاریم
نمیذاریمی با ه خیال راحت درس بخواند[nishkhand]
ممنون ارغنون جان ! اول صبحی حسابی ما رو خندوندی[tashvigh]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
الا یا ارغنون ایها الفاطیما !
بخواندم شعرتان ، الحق وزینا
مسایح یا مشاعرهرچه باشد
بودحرف غنون حرف دلینا
نباشد حیف پروفایلت گشایی؟
ویا ظاهر شوی در چت باکسی نینا
فاطیما ! ارغنون دلتنگ گشته
زکم کاری و نبودت اینجا یینا
مینداز گردن یونی بدبخت !
بهانه بی بهانه ! کار بی کارینا !
شنو نغزی ز من ای تر ترینا !
خلاف قول بود شرط مدیرینا !
یکی دیدم زاستثنای دوران
مدیرکل سایت حاج مصطفینا
نباشد جز بدقولان نخبه !
چرا که وعده میراند هزاران وعده اینا!
کلام اخری بهرت بگویم
اگر گشتی کلافه داغونینا
برو سی دی بذار ، ولوم تا اخر
بعدش موزون نما ریم دام دی ری ما
حالا ، ریم دام دیریما ریم دام دیریما !
.............
سرایش شعرطنز در قالب مفاعیل ایجاب میکرد اسامی بدون پیشوندخطاب شود/پوزش
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
عجب دلتنگ یارهستی فاطیما!
عجب دل بیقرار هستی فاطیما!
همه دلتنگیتو بازی گرفتن
چرا مست و خمارهستی فاطیما؟
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
الا من با تو ام مینای بوشهر
تشکر میکنم از لطف با شعر!
بسی مرسی ای حقوقدان(جناب سکوت)
طرفداری نمودستی بدین سان
و نام شما را من ندانم (sa.n)
ولی مرسی چو شعرت را بخوانم.
تشکر می شود از لطف بسیار
شدم بسیار شرمنده زین کار
ولی فاطیما جونِ ناز ِبنده!
فقط گفتم به او یک کم بخنده
نباشم دلخور از رسم رفاقت
که باید کرد بر رسم عادت
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
F a t i m a
که گر چه طرفدارش زیاده این ارغنون
ولی هنوز پیدا نوکردی مظلوم تر از من
گرچه یکی نیست طرفدار ما [negaran]
ولی میکنیم دفاعیه از خود هم اکنون
گر بپرسی از هرکی در این انجمن
میگوید نیست کسی مظلوم تر از من
بچه به این خوبی که میکند اتو جوراب دوست
گرچه سوخته است ولی میکند پارو همچون بخاری گرم
وگر باور نداری از غزل بارون بپرس
که شمرده ام تاکنون کاشی های دم منزلمان را
این ارغنون باشه آتیشپاره
هی میکند من رو اذیت
خو ما هم بی جوابش نمیگذاریم
نمیذاریمی با ه خیال راحت درس بخواند[nishkhand]
ممنون ارغنون جان ! اول صبحی حسابی ما رو خندوندی[tashvigh]
نباشی تو یکی هیچ وجه مظلوم
گرفتی جان من کردیم محکوم!
نباشم من آتیش پاره اصلا
که ثابت کرده ام این فعل قبلا
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
الا ای ارغنون و ای فاطیما
الا ای دوستان شاعر ما
سلامی بی کران بر خلق شاعر
خدایا کور کن چشم اوباما
سلامی از من ای یاران نخبه
ز من بر شاعران هر دم سلاما
برای هرچه بهتر گشتن شعر
سلامی را رسان نیما به شیما
اگر چه خسته هستم لیک گفتم
بیایم تا سلامی اید از ما
ازین کل کل نمودن ها چه حاصل؟
الا ای ارغنون و ای فاطیما[cheshmak]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
فدای لطف تو ای ارغنون جان
شوم شرمنده ات ازدل و از جان
الهی خیر ببینی در روزگارت
که فاطیما شود هم بیقرارت
من مینا یافتم دوستان خوبی
همه از نخبگان شمالی و جنوبی
الهی ارغنون باشی سلامت
الهی فاطیما نبینی[golrooz][khanderiz] رنج و زحمت
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
ای فاطیما
دل خور مشو ز دست این ارغوان
شاکی نشو ز دست این کاربران
شاکی نشو هست دو روز دنیا
تو را میدهم پند ای عزیز جان
باشد که در این سایت تو پیشش بمان
دلخور نشو زود زدست کاربران
ما خواستیم که فقط کمی بخندیم
هی نگو که مظلوم گیر آوردیم
چرا تو قرار گرفتی مورد اذیت ؟
ما که همه طرفدارتم
دربست خودمون در اختیارتیم
اینک تو
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
الا ای ارغنون و ای فاطیما
الا ای دوستان شاعر ما
سلامی بی کران بر خلق شاعر
خدایا کور کن چشم اوباما
سلامی از من ای یاران نخبه
ز من بر شاعران هر دم سلاما
برای هرچه بهتر گشتن شعر
سلامی را رسان نیما به شیما
اگر چه خسته هستم لیک گفتم
بیایم تا سلامی اید از ما
ازین کل کل نمودن ها چه حاصل؟
الا ای ارغنون و ای فاطیما[cheshmak]
الا یا ایها الهادی
جوانستی و بس شادی
بگفتم مثنوی اما
جواب من غزل دادی
و من هرگز نیارم کم
بدان ای هادی هادی(هادی دوم یعنی رسانا رجوع شود به elec)
نگو از غرب و از باراک(اوباما)
ننه(naneh بنا مگذار) تو رسم الحادی(ملحد بودن از دین برگشتن)
و سردردم شده مزمن
که اول بود بس حادی(حاد خلاف مزمن یعنی شدید)
نداری راه حلی تو
دوایی قرص یا پادی(پادزهر)
نباشد رسم ایرانی
نه بر عدل است و نه دادی
بباشم پارس و ایرانی
گمان بردم که تو مادی!
بباشد زن در این فرهنگ
نماد عشق و دلشادی
و شیرینی نخواهد داد
به مردان بسی رادی(جوانمرد!)
و شیرینی بخواهی داد
در آن روزی که دامادی
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
افرین به فاطیما...چه شعرهای خوب و زیبایی سرودی اندراین زمان...[golrooz][golrooz]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
ای که ترانه ات زیباست چو نامت پر فروغ
چه کردی که این شد پیامت دل نشین
ای نامت زیباست چو روی زیبای بهاران بهار
بیا و بنشین کنارم و سخنی نغزی گو اینک
که اینک دلم چو دشت تنهاست و بی کس
سخنی از عشق و سخنی از دل و جان
فاطیمایی و ارغنون زیباتر
بدان که دل و جان را بردی ز خنده...
هه هه هه هه هه اجی فاطییییییما[fardemohem][khanderiz][cheshmak]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
الا یا ایها الهادی
جوانستی و بس شادی
بگفتم مثنوی اما
جواب من غزل دادی
و من هرگز نیارم کم
بدان ای هادی هادی(هادی دوم یعنی رسانا رجوع شود به elec)
نگو از غرب و از باراک(اوباما)
ننه(naneh بنا مگذار) تو رسم الحادی(ملحد بودن از دین برگشتن)
و سردردم شده مزمن
که اول بود بس حادی(حاد خلاف مزمن یعنی شدید)
نداری راه حلی تو
دوایی قرص یا پادی(پادزهر)
نباشد رسم ایرانی
نه بر عدل است و نه دادی
بباشم پارس و ایرانی
گمان بردم که تو مادی!
بباشد زن در این فرهنگ
نماد عشق و دلشادی
و شیرینی نخواهد داد
به مردان بسی رادی(جوانمرد!)
و شیرینی بخواهی داد
در آن روزی که دامادی
جواب مثنوی هایت غزل دادم غزل دادم
غزل دادی جواب من بسی شادم بسی شادم
غزل باشد ستون شعر و شاعر را نگه دارد
به خاطر ده تو این،بعدا نگو که رفته از یادم
شبیه ارغوان بودی نمیدانستم این را که
یکی چون ارغنون داریم و چون سابونه با صادم(شباهت ارغوان و ارغنون)
تمام شرق و غربیها همین حالا به من گویند
که پس شیرینی اش چون شد ؟ تو را گویند ای دادم(فریاد)
تمام معرفت خواهان عالم از شیرینی خاطره دارند
و شاید معرفت نبود تو را ؟ خواهی تو فریادم؟
به شعرت بسته ای اب و هزاران بیت میگویی
نکن کل کل و شیرینی بده ما را نما شادم
حضوری گر همی خواهی ز من غافل مشو حافظ
که من در انتخاب شام و شیرینی ازاد ازادم(منظور کلوچه میباشد)
اگر ناورده ای (نیاورده ای) کم تو ،،چنان اتش کشم اینجا
که تا ان سوی دریاها رود دودش، تورا اخطار من دادم
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
سلام ای ارغوان جان
تو را بس است جنگ با این فاطیما
چرا دست بر نمی داری ا ز سر ما
به خدا دعوا نیست شایسته ی ما
کنید صلح بگیرید دست پیش
شوید آسوده بی هیچ ایش وفیش
گهی یاد کنید ازتاریخ
هی ایراد نگیریداز پیچ ومیخ
ز دل تاریخ بودند هخامنشیان
به این حد ایراد نگرفتند هی از این و آن
کنید سر مشق زندگی آنان
نباشد هیچ رنجی زدل ارغوان
کنید صلح نباشید خسته از زندگی
گرچنین پیش روید بازندخ اید
ازطرف ساغر(sa.n)
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
جواب مثنوی هایت غزل دادم غزل دادم
غزل دادی جواب من بسی شادم بسی شادم
غزل باشد ستون شعر و شاعر را نگه دارد
به خاطر ده تو این،بعدا نگو که رفته از یادم
شبیه ارغوان بودی نمیدانستم این را که
یکی چون ارغنون داریم و چون سابونه با صادم(شباهت ارغوان و ارغنون)
تمام شرق و غربیها همین حالا به من گویند
که پس شیرینی اش چون شد ؟ تو را گویند ای دادم(فریاد)
تمام معرفت خواهان عالم از شیرینی خاطره دارند
و شاید معرفت نبود تو را ؟ خواهی تو فریادم؟
به شعرت بسته ای اب و هزاران بیت میگویی
نکن کل کل و شیرینی بده ما را نما شادم
حضوری گر همی خواهی ز من غافل مشو حافظ
که من در انتخاب شام و شیرینی ازاد ازادم(منظور کلوچه میباشد)
اگر ناورده ای (نیاورده ای) کم تو ،،چنان اتش کشم اینجا
که تا ان سوی دریاها رود دودش، تورا اخطار من دادم
بدیدم من که سیلی شد،به شعرت آب می بندی؟
و خامُش میشود اکنون همان آتش که افکندی
ببینم من در این جَم جام که قبض آب می آید
بدین مصرف که میکردی نبینم من دگر خندی
چو این یارانه دولت برای شعر کافی نیست
بشو همسو همین اکنون به اهداف هدمندی
ستون شعر چیزی نیست که شاعر را نگه دارد
ز من بشنو تو اینها را که دادم من تو را پندی
نباشم ارغوان اما کفی بسته است صابونم
که این کفها ز صاد آید به توفیق خداوندی!
نباشد باک من از این که شیرینی دهم روزی
نبینم رادمردی را بگو از این تو خرسندی؟
در این فرهنگ ایرانی که زن دلبند می باشد
تواز حافظ چه میگویی،که داند قدر دلبندی
چو حافظ مرد می باشد و شیرینی نمیگیرد
دهد از عشوه ی دلدار بخارایی سمرقندی
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
سلام ای ارغوان جان
تو را بس است جنگ با این فاطیما
چرا دست بر نمی داری ا ز سر ما
به خدا دعوا نیست شایسته ی ما
کنید صلح بگیرید دست پیش
شوید آسوده بی هیچ ایش وفیش
گهی یاد کنید ازتاریخ
هی ایراد نگیریداز پیچ ومیخ
ز دل تاریخ بودند هخامنشیان
به این حد ایراد نگرفتند هی از این و آن
کنید سر مشق زندگی آنان
نباشد هیچ رنجی زدل ارغوان
کنید صلح نباشید خسته از زندگی
گرچنین پیش روید بازندخ اید
ازطرف ساغر(sa.n)
ساغر من جنگ اصلا می نبود!
روزهای دوستی خوش می نمود.
من و فاطیما جون جنگی نداریم
فقط از بهر خنده شعر آریم!
در این جا بحث طنز است ای عزیزم
که چون قند است چایی بریزم؟
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
ارغوان جان
دانم که شما جنگ ندارید
اصلا مشکلی هم با هم ندارید
من گفتم که جور دراید این قافیه
انقدر فضولی واسه من کافیه
[khanderiz]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
بدیدم من که سیلی شد،به شعرت آب می بندی؟
و خامُش میشود اکنون همان آتش که افکندی
ببینم من در این جَم جام که قبض آب می آید
بدین مصرف که میکردی نبینم من دگر خندی
چو این یارانه دولت برای شعر کافی نیست
بشو همسو همین اکنون به اهداف هدمندی
ستون شعر چیزی نیست که شاعر را نگه دارد
ز من بشنو تو اینها را که دادم من تو را پندی
نباشم ارغوان اما کفی بسته است صابونم
که این کفها ز صاد آید به توفیق خداوندی!
نباشد باک من از این که شیرینی دهم روزی
نبینم رادمردی را بگو از این تو خرسندی؟
در این فرهنگ ایرانی که زن دلبند می باشد
تواز حافظ چه میگویی،که داند قدر دلبندی
چو حافظ مرد می باشد و شیرینی نمیگیرد
دهد از عشوه ی دلدار بخارایی سمرقندی
اگر دیدی که سیل امد بدان از شعر تو این شهر دریا شد
چنان بود ابکی که بهرمان صیدی ز ماهی هم مهیا شد
جواب قبض اب و برق و گازو قبض دیگر را خودت ده ! ما چرا؟
همان شاعر که دریاها ز شعرش می خروشد سر به صحرا شد
ستون شعر ما بحر و عروض و ردف و حرفی چون روی باشد
ستونی که غزلهامان به لطفش قرص و محکم چون ثریا شد
ز این کفها که میگویی هزاری دیده ام اما نفهمیدم چرا
بین تو و یک ارغوان اینگونه این کفها هویدا شد
اگر باکی نداری تو چرا بر ما نمیدادی یکی از جعبه شیرینی؟
بدان تا ماورای کل هستی هم جوابت شعر ، تنها شد
منم آن راد مردی که جوان مردان به کارم غبطه میخوردند
میان شام و شیرینی تمام شهر ، پایینش چو بالا شد
در این فرهنگ انسانی همه اعضای یک پیکر و یک جانیم
بیا و شیرنی ات را ده که شاید نوبت من هم به فردا شد
اگر حافظ سمرقند و بخارا می دهد جیبش پر از پول است
ز جانش میدهد انکس که جیبی پر شپش دارد، این رسم دنیا شد[golrooz]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
اگر دیدی که سیل امد بدان از شعر تو این شهر دریا شد
چنان بود ابکی که بهرمان صیدی ز ماهی هم مهیا شد
جواب قبض اب و برق و گازو قبض دیگر را خودت ده ! ما چرا؟
همان شاعر که دریاها ز شعرش می خروشد سر به صحرا شد
ستون شعر ما بحر و عروض و ردف و حرفی چون روی باشد
ستونی که غزلهامان به لطفش قرص و محکم چون ثریا شد
ز این کفها که میگویی هزاری دیده ام اما نفهمیدم چرا
بین تو و یک ارغوان اینگونه این کفها هویدا شد
اگر باکی نداری تو چرا بر ما نمیدادی یکی از جعبه شیرینی؟
بدان تا ماورای کل هستی هم جوابت شعر ، تنها شد
منم آن راد مردی که جوان مردان به کارم غبطه میخوردند
میان شام و شیرینی تمام شهر ، پایینش چو بالا شد
در این فرهنگ انسانی همه اعضای یک پیکر و یک جانیم
بیا و شیرنی ات را ده که شاید نوبت من هم به فردا شد
اگر حافظ سمرقند و بخارا می دهد جیبش پر از پول است
ز جانش میدهد انکس که جیبی پر شپش دارد، این رسم دنیا شد[golrooz]
چو جیب تو شده پر از شپشهای همایونی
چه غم کم گردد از حالت به یک جعبه ز شیرینی
نبود است حافظ خوش گو ز بی دردان پُرمانی(Money)
که او خو کرده پیش از تو به درویشی و مسکینی
اگر بخشد بخارا را و شاید هم سمرقندی
ز فرهنگش بود اینها که دلدارست سیمینی
اگر از شعر من پرشد جهان هم غرق ماهی شد
بود از خیر اشعارم که باشد شعر میمونی(مبارک)
ندانم من چه می خواهی که این ترفیع ناممکن
بدارد ماجراهایی از آن روز نخستینی
نخواهم من تو را دادن خوارکی یا که شیرینی
اگر هم روزگاری را به این رویا تو بنشینی(تحصن کنی)
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
چو جیب تو شده پر از شپشهای همایونی
چه غم کم گردد از حالت به یک جعبه ز شیرینی
نبود است حافظ خوش گو ز بی دردان پُرمانی(Money)
که او خو کرده پیش از تو به درویشی و مسکینی
اگر بخشد بخارا را و شاید هم سمرقندی
ز فرهنگش بود اینها که دلدارست سیمینی
اگر از شعر من پرشد جهان هم غرق ماهی شد
بود از خیر اشعارم که باشد شعر میمونی(مبارک)
ندانم من چه می خواهی که این ترفیع ناممکن
بدارد ماجراهایی از آن روز نخستینی
نخواهم من تو را دادن خوارکی یا که شیرینی
اگر هم روزگاری را به این رویا تو بنشینی(تحصن کنی)
در اینجا، اخره بازی، نداری وقت بگریزی
چرا از این خساست ها تو لبریزی؟
هزاران بیت خواهی گفت و من هم نیز
بیا یک لحظه با شیرنی و صد چیزمیز
بیا با روی خوش بنشین میان ما
به چایی ها و شیرینی نکش مارا
مدیری بس خسیسو خشک زیبا نیست
به جز چایی خوشی ها چیست؟
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
در اینجا، اخره بازی، نداری وقت بگریزی چرا از این خساست ها تو لبریزی؟ هزاران بیت خواهی گفت و من هم نیز بیا یک لحظه با شیرنی و صد چیزمیز بیا با روی خوش بنشین میان ما به چایی ها و شیرینی نکش مارا مدیری بس خسیسو خشک زیبا نیست به جز چایی خوشی ها چیست؟
ستون شعر تو افتاد و این است آخر بازی
بخواهم من ز تو اکنون یکی فالوده شیرازی(به عنوان جایزه)
چو پایان آمد اشعارت، غزلهایت کجا میشد؟
چو در فکر گذر بودی نه در فکر براندازی
اگر این وقت اعلا را به من میدادی و باهم
به جای این همه کل کل به جای شعر پردازی
بسی شیرینی و چایی گرفته بودی و اکنون
ز هر کس که بیندیشی ز مردان سرافرازی
ولی چون باختی اکنون و پایان شد غزلهایت
بباشی ساکت و خسته ،نوایی تلخ بِنوازی(benvazi)
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
الا ای ارغنون تو را تبریک گویم
ز پست مدیری و دلیری
تو که ندادی به ما شیرینی تفلد
باید به ما دهی شامی مفصل
که میگویی من مظلوم نبیدم
و شما چون آتیش نبیدی
ای دوستان نمایید اینجا اعلام
که کدامیک هستیم اینجا مظلوم
من آزارم به موری نرسد
مگر به این ارغنون جون برسد
ای بابا ، منو چه به شاعری .[nishkhand]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
ستون شعر تو افتاد و این است آخر بازی
بخواهم من ز تو اکنون یکی فالوده شیرازی(به عنوان جایزه)
چو پایان آمد اشعارت، غزلهایت کجا میشد؟
چو در فکر گذر بودی نه در فکر براندازی
اگر این وقت اعلا را به من میدادی و باهم
به جای این همه کل کل به جای شعر پردازی
بسی شیرینی و چایی گرفته بودی و اکنون
ز هر کس که بیندیشی ز مردان سرافرازی
ولی چون باختی اکنون و پایان شد غزلهایت
بباشی ساکت و خسته ،نوایی تلخ بِنوازی(benvazi)
به این شعری که میگویم کنم اینک تو را بیدار
رباعی ها غزل ها مثنوی ها را ستون پندار
نه پایانی برای این غرلها نیست اما تو
برای رفع خستگی جای غزل این قطعه را بردار
نه فالوده دهم بر تو که اسوده نهم بر تو
هزاران منت از شعرم که میخوانی تو یکصدبار
هزاری وقت دادم تا که شیرینی دهی ما را
چنان لبریزی از خشکی که میدادی مرا ازار
ندارم من امیدی بر تو که پیوسته بگریزی
خدایا جان من بهرش هزارانی غزل بگذار(دعای خیر)
نه من هرگز نمیبازم غزلها تازه میسازم
غزل پیکار من با توست تو بر خاطرت بسپار
غزل طعم هزاران شیرنی دارد بهر من اما
نمیدانم چرا اینگونه تو جو بگرفته ای اینبار
چه خوش باشی؟ چرا اینگونه میباشی؟
مرا قدرت زیادت شد، نداری از من امار؟(زیادت شد=زیاد شد)
غزل در دست من موم است رو اوازه ام بشنو
به پایان غزلهایم مشو دلخوش، مشو ای یار
مرا یک روز حافظ گفت کای هادی عجب گفتی!
بباید حک کنند این نکته هایت را به هر دیوار
برو از کل کل با من تو دوری کن که میسوزی
هزاران اتش از ذوقم زنم بر کوهی از خروار
اگر افتد شرر بر جان این خروار خواهی دید
ادمها ز قهر من به زیر صد هزاران قطعه از اوار
خداوندا به این دختر تو قدری از سخاوت ده
بیا نیلو بیا بهرت کنم من جلوه ای ایثار
بیا شیرینی ات را من دهم ، خوب است؟
یقین دارم نمیدانی که تو خوابی و یا بیدار[sootzadan]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
به این شعری که میگویم کنم اینک تو را بیدار
رباعی ها غزل ها مثنوی ها را ستون پندار
نه پایانی برای این غرلها نیست اما تو
برای رفع خستگی جای غزل این قطعه را بردار
نه فالوده دهم بر تو که اسوده نهم بر تو
هزاران منت از شعرم که میخوانی تو یکصدبار
هزاری وقت دادم تا که شیرینی دهی ما را
چنان لبریزی از خشکی که میدادی مرا ازار
ندارم من امیدی بر تو که پیوسته بگریزی
خدایا جان من بهرش هزارانی غزل بگذار(دعای خیر)
نه من هرگز نمیبازم غزلها تازه میسازم
غزل پیکار من با توست تو بر خاطرت بسپار
غزل طعم هزاران شیرنی دارد بهر من اما
نمیدانم چرا اینگونه تو جو بگرفته ای اینبار
چه خوش باشی؟ چرا اینگونه میباشی؟
مرا قدرت زیادت شد، نداری از من امار؟(زیادت شد=زیاد شد)
غزل در دست من موم است رو اوازه ام بشنو
به پایان غزلهایم مشو دلخوش، مشو ای یار
مرا یک روز حافظ گفت کای هادی عجب گفتی!
بباید حک کنند این نکته هایت را به هر دیوار
برو از کل کل با من تو دوری کن که میسوزی
هزاران اتش از ذوقم زنم بر کوهی از خروار
اگر افتد شرر بر جان این خروار خواهی دید
ادمها ز قهر من به زیر صد هزاران قطعه از اوار
خداوندا به این دختر تو قدری از سخاوت ده
بیا نیلو بیا بهرت کنم من جلوه ای ایثار
بیا شیرینی ات را من دهم ، خوب است؟
یقین دارم نمیدانی که تو خوابی و یا بیدار[sootzadan]
از آن اول بدانستم که احساس از تو بیرون است(بی احساسی)
غزل نبود چو شمشیری و جنگیدن بسی دون است.
بگویم شعر را من که می باشم پر از احساس
تو با اشعار می جنگی و شعرت رزم پر خون است
کجا حافظ به آن احساس و طبع نازک و شیرین
به تو گوید که هادیا غزلهایت چه موزونست!( قافیه هات خوبه رو وزن بیشتر کارکن!)
ندارد نکته ای این ها(شعرات) که حک گردد به دیواری
سکوتی را گزین حالا غلوهایت چو افزون است.
دعاهایت برای خود که از الطاف آن معبود(خدا)
غزلهایم فراوان و هنرهایم چو جیحون است
سخاوت بهر ما باشد بسی بسیار این را دان(بدان)
شرر بر کس نشاید زد که اینها کار مفتونست(دیوانه مخصوصا قدرت طلب!)
بدانم من بدین خوبی که خوابم یا که بیدارم
بشو بیدار اول تو که پیروزیم بسی سون(soon) است
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
الا یا ایه الدوستان
أول کل کل و واول ها
که طنز آسان نمود اول
ولی افتاد مشکل ها
که این طنز که افتاد اندر این هذا
نباشد می روا از من برین سانا
که با طنز اینچنین کل کل
مباشد می روا واوا
بیا ارغن میازار اینچنین دوستان
ببندش این چنین طنزی
که می آزارد این دوستان
مبادا اینچنین ، دعوا بیافتد میانانا
ببندش اینچنین تاپیک
که مباشد می روا اینان
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
عرضم به حضورتون سعیدخان
نداریم مکشلی ما در این بین
میگوییم شعری ز برای هم
که شویم شاد زین چند بیت
واِلا ما باهم چون دوست بیدیم
شعرها رو به امثال شوخی بگیر
نداریم دعوایی ما در اینجا
گرچه میخندیم به امثال این اشعار
ولی این ارغنون ساز دارو
دارد طبع شعری همچون بالا
که من نتوانم جوابش گویم
ولی دل ما را شاد گرداند
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
منم نونم عزیز دل فاطیما
منم نادرم(ندارم) منظوری عزیزم
بسی بسیار اند این دعوا عزیزم
نباشد هیچ قرض ایدر میانش
ولی آرد فراوان دعوایش
همانندش بداشتم من خیلی
ولی اگر خواهی تو طبع شعری
برو بنخوان اشعار این شعرا
بخوان بسی بسیار گر خواهی
بری فیضی ز اسباب طباعی
گرش دعوا نپاید این بینی
نباشد اشکالی در دو بینی
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
از آن اول بدانستم که احساس از تو بیرون است(بی احساسی)
غزل نبود چو شمشیری و جنگیدن بسی دون است.
بگویم شعر را من که می باشم پر از احساس
تو با اشعار می جنگی و شعرت رزم پر خون است
کجا حافظ به آن احساس و طبع نازک و شیرین
به تو گوید که هادیا غزلهایت چه موزونست!( قافیه هات خوبه رو وزن بیشتر کارکن!)
ندارد نکته ای این ها(شعرات) که حک گردد به دیواری
سکوتی را گزین حالا غلوهایت چو افزون است.
دعاهایت برای خود که از الطاف آن معبود(خدا)
غزلهایم فراوان و هنرهایم چو جیحون است
سخاوت بهر ما باشد بسی بسیار این را دان(بدان)
شرر بر کس نشاید زد که اینها کار مفتونست(دیوانه مخصوصا قدرت طلب!)
بدانم من بدین خوبی که خوابم یا که بیدارم
بشو بیدار اول تو که پیروزیم بسی سون(soon) است
ز احساسم نپرسیدی ز این احساس شیرینم
زبانم بس غزل گوید به جز این هم نمی بینم
اگر شعری بگفتی بهر کل کل بوده و من هم
هزاران پند و اندرزت نمودم بشنو ایینم
ز حافظ ها گذر کن از بر دیوار سرد پر نمور غم
سکوتم را شنو من خسته از انها و از اینم
دعا کردم رها کردی جفایی بر وفا کردی
غزل ها خسته اند و من ببین غمگین غمگینم
خدایت صد هنر داده هزاران سفره بگشاده
و من اینجا برای شیرینی اهسته بنشینم
چه خوش باشد اگر در خواب خوش باشم
نمیخواهم دگر بیداریم را ، پلک سنگینم
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
ماشاا... اجی فاطمه کار و زندگی نداره اینقدر شعر می سرایه؟!!!!!!!!!!!!!!هان...
شعرای اجیم خیلی قشنگه هاااا[tashvigh][labkhand]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ارغنون
بیا چون من تو در خواب زمستانی
که شیرین تر ز شیرینی است گر دانی
یکی پند من اکنون گوش میکن تو
نباشد برتر از رفتن همین حالابه بستانی
فراهم کردن غاری و رفتن اندرآن رویا
که خوابیده ست پیش از تو بسی باهوش حیوانی
از این طعم لطیف خواب نوشین زمستانی
شدی غافل تو ای هادی که در فکر بهارانی
چو میآید گل و نسرین و پایانیست بر خوابم
دهم من هم به تو عیدی شکلاتی و یا نانی(به قول پسر خاله در کلاه قرمزی نون بربری است شکر زدم!)
[tafakor]
الا ای ارغنون میکنی مساجره تو با من
که برای دیگران شوکول (شکلات) بسازی
که اینقده ذهن خود را کنم غوش (مغشوش)
که چی جواب تو دهم با وزن
ندالم دیگر تو را من دوست
که دهی شوکول به دیگران پس مال من کوش
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
الا ای فاطیما
تویی خواهر زیبا
...................
دلم خواهد که گویم شعر نابی
نویسم شعرهای حسابی
.................................
بجویم من برایت عکس های کودکانه
بسازم من برایت شعر های ماهرانه (آرایه تعریف از خود)
..............................................
آواتارت بسی زیبا و ناز است
تمام پست هایت بازه بازاست
..................................
تویی تک شاعر زیبا و خبره
بسی داری تو لبخندی به چهره
.....................................
خوشا انان که در پست تو گردند
میان باغ و بستان بگردند
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
تمام خاطراتم زنده شد ،حال خوشی بوده
میان شعر خود دیدم خیالی تخت و آسوده
دلم امروز رنجور است از شادی دگر دور است
و من هم گم شدم در خود به غربت گشتم آلوده
غزل ها گفته ایم اینجا ، هوایش پاک و بارانی
هوای پاک شعر من دگر گردیده پر دوده
شکفتن ها پس از خفتن پس از با یکدگر گفتن
دگر پژمردگی مانده و ذوقی سرد و فرسوده
خدایا ارغنون ها را تو ذوقی تا قیامت ده
نه چون ذوقم که فرسوده است شالوده
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
hadi elec
تمام خاطراتم زنده شد ،حال خوشی بوده
میان شعر خود دیدم خیالی تخت و آسوده
دلم امروز رنجور است از شادی دگر دور است
و من هم گم شدم در خود به غربت گشتم آلوده
غزل ها گفته ایم اینجا ، هوایش پاک و بارانی
هوای پاک شعر من دگر گردیده پر دوده
شکفتن ها پس از خفتن پس از با یکدگر گفتن
دگر پژمردگی مانده و ذوقی سرد و فرسوده
خدایا ارغنون ها را تو ذوقی تا قیامت ده
نه چون ذوقم که فرسوده است شالوده
و کردی همچنین زنده تو هم بس خاطرات ما
به تو ذوقی دهد حتما خدای خوب و بس دانا
که باشد تا ابد کلا برایت زنده تا گویی
به روی سنگ قبر خود کلام و شعر زیبا را
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
شما ای یاران صمیمی
بیایید زنده کنید خاطرات قدیمی
بگویید شعری زیبا دوباره
بهر شادسازی بچه های خوب این سایت
منم قول میدهم کنم لایک
با جعبه شیرینی که ارغنون برده از یاد
میدهم شیرینی مدام از پی هم
تر و خامه ای و هر چه که خواهی
فقط قدم رنجه فرموده؛ منت گذارید
دوباره سر زنید به این تاپیک خاک خورده!
ببخشید دیگه ته ذوق هنریم بود[nishkhand]
-
پاسخ : تبادلات شعری من و فاطیما
عجب حالی عجب ذوقی روان است / نظر آید که ایزد در میان است
چه بحثی بوده است و غافل مجیدا / به رسم ش نبوده است و نائب رئیسا
منی چون بوده ام روزی سحرخوانی / ندا آمد زحق سویِ کنونی بخوشخوانی
آرزو دارم بشادی که باشی بخندی / نگاه دارم که آشتی بباشد بنازی
در آخر آید این راز به کامم که بگویم / نکند روزی بیاید که به نگاه ت ببینم
مرغ امید بتواند پرکشد به آسمان / که ایزد خواسته بماندش در دل هایمان