توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دلنوشته ...
نسیم بهآر
4th December 2014, 11:49 PM
آقا جان امام رضا
گویند؛کنار پنجره ات
آب شود فولاد
دل من که ...
http://upload7.ir/imgs/2014-10/73852433401972894824.jpg
نسیم بهآر
4th December 2014, 11:53 PM
خدای من؛
«پل صراط»، چشم های توست؛
از چشمت که بیفتم؛
روزگارم جهنم می شود ...
http://www.pincody.com/uploads/jpg/pincody_1384e5520e.jpg
ماری مریم
5th December 2014, 04:39 PM
هرگاه به دو راهی تردید می رسم
عقل را درمانده و دل را آواره می بینم
از تقلای بیهوده دست می كشم
سكوت می كنم و خود را به تو می سپارم
راه های پیش رو و مقصد نامعلوم را نمی نگرم
نسیم بهآر
5th December 2014, 09:20 PM
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند....
حالا میفهمم که خدا چه زجری می کشد.
وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده اند که هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.
"دکتر شریعتی"
م.محسن
6th December 2014, 08:18 PM
و ای کاش آخرین گفتگوهایمان راجع به بیمه تازه تمدید شده خودرویت نبود
بیمه ای که گرچه آتیه ای شد برای محمدرضا
اما ...
نسیم بهآر
6th December 2014, 08:39 PM
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است
هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکند
کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده است
آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
ماه در مرداب این شب ها هلالی تر شده است
گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟
دیدم این پاسخ از آن پرسش سوالی تر شده است!
زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است
ماهی کم طاقتم! یک روز دیگر صبر کن
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
فاضل نظری
نسیم بهآر
6th December 2014, 09:04 PM
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
کجا روم که راهی به گلشنی ندانم
که دیده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل
چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
شاعر : سیمین بهبهانی
http://dl.pop-music.ir/music/Ordibehesht91/Homayoun%20Shajarian%20-%20Havaye%20Geryeh.mp3
محسن مهابادی زاده
6th December 2014, 10:47 PM
میترسم...
برای دیدن من ، از بهشت به جهنم بیاید
[golrooz]مادر [golrooz]است دیگر...
(تقدیم به اونهایی که دیگه مادرشون نیست تا اشکهاشون رو ببینه) [golrooz]
pedram91
7th December 2014, 10:16 AM
درد دارد وقتی هیچکس نمی داند پشت ین لبخند و ظاهر آرامت چه میگذرد و به قضاوتت می نشینند...
http://www.uc-njavan.ir/images/3kppl30tyjylyjz1qlw6.jpg
نسیم بهآر
7th December 2014, 10:59 PM
سخت است دلتـــــــــــ را بتراشند و بخندی
هی با تو بجنگند و تو در جنگ نباشی
سخت است بدانی و لب از لب نگشایی
با مردم صد رنگ هماهنگ نباشی
.
.
.
(نغمه مستشار)
عبدالله91
7th December 2014, 11:11 PM
نميدونست نرسيده به خونه اجلشون ميرسيد و اخركاري هم جاشون سطل اشغال بود
ادمه يه كدومشون موقع غذا خيلي كثيف شده بود انداختمش تو ماشين لباسشويي كه تميز شه بعد طفلي گردنش يك و نيم متر كش اورده بود و هر چشمش هم اندازه توپ تنيس روي چمن شده بود
[delkhoori][asabani]
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
نسیم بهآر
7th December 2014, 11:22 PM
این روزهایم سختـ میگذرد..اما میگذرد..
یا قاضی الحاجات مهربان .. ای پناه این دل خسته .. پاسخم گو به نگاهی ..
نگاهت را از من نگیر که بی تو هیچم..
دلم آرامشی میخواد به دور ازاین دنیایی فانی ..
صبرم لبریز شده .. دستانم را رها نکن ..
یَا مَلْجَئِی عِنْدَ ضْطِرَارِی...یَا مُعِینِی عِنْدَ مَفْزَعِی...
نسیم بهآر
7th December 2014, 11:25 PM
یا لطیف...
داشتم می خواندم این شعر مولانا را که
"آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد"
و رسیدم ...
به لحظه هایی که میان هوا و زمین دست هایم را گرفتی...
به آدم هایی که آمدند و رفتند...اما تو همیشه همدمِ دل کوچکم ماندی...
به لحظه هایی که راه ها را نزدیک کردی تا من زودتر برسم...
به سنگ هایی که از مسیر من دور کردی تا درد زمین خوردن به دلم زخم نزند...
به آرامشی که توی آسمان قلبم باراندی تا دلم قرص شود به ادامه راه...به رفتن...
به طعم مهربانی های بهشتی و بی بهانه ات که با همه مهربانی ها فرق دارد...
به لحظه هایی که همه چیز ِ آدم هیچ می شود...
و تازه می فهمد که بدونِ تو، تمام می شود ...
به زخم هایی که دیگران زدند و تو مرهم شدی...
به راههایی که گفتی نرو و رفتم...شکستم ...گم شدم...
آمدی دست های دلم را گرفتی بازم گرداندی بارهای بارها...
به امید هایی که به تو بستم و نا امیدم نکردی...
به الرحم الراحمینی ات که تمامی ندارد...
سونای
8th December 2014, 05:15 PM
ﮔﺎﻫﯽ...!!
ﺑﺎﯾﺪ ﻧﺒﺨﺸﯿﺪ،
ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﻭ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ...
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ،
ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ...
ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﺎﻧﺪی،
ﺭﻓﺘﻦ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﻮﺩﻩای!!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻫﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ...
ﺗﺎ ﺁنرا ﮐﻢ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﺪﺍﻧﻨﺪ!!!
ﮔﺎﻫﯽ...!!!
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪ ﺑﻮﺩ،
ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ:
ﻓﺮﻕ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ نمیفهمد...
کاش میشد...
آدمی، گاهی...
فقط گاهی!!!
به اندازه نیاز بمیرد...
بعد بلند شود...
آهسته آهسته...
خاک هایش را بتکاند...!
اگر ...
دلش خواست!!
برگردد به
زندگی...
دلش نخواست
بخوابد تا ابد...
کاش میشد گاهی....
و شاید هزاران گاهیهایِ دیگر...
خداوندا، قضاوت با توست..........
نسیم بهآر
8th December 2014, 07:48 PM
وقتی که می رفتی ... بهار بود
تابستان که نیامدی ... پاییز شد
پاییز که برنگشتی ... پاییز ماند
زمستان که نیایی ... پاییز می ماند تو را به دل بهاری ات فصل ها را به هم نریز !
http://s5.picofile.com/file/8144650634/1460136_724063200937462_804876288_n.jpg
نسیم بهآر
8th December 2014, 07:49 PM
چـــای دَم کـــن خســــته ام از "تلخـــیِ نســـکافــه هــا"
چـــای بــا عــــطر "هـــل" و "گـُــل هـــای" قــــوری بــــــهتر اســــت
http://axgig.com/images/42745671763464175777.jpg
محسن مهابادی زاده
8th December 2014, 09:28 PM
سکوت...
نسیم بهآر
8th December 2014, 11:52 PM
دلم این روزها زیاد هوایش را میکند..
دل است دیگر..نمیفهمد او سرش شلوغ است و میان شلوغیها تورا به یاد نخواهد آورد..
دوباره دل دل کردم با خودم کلنجار رفتم که بیخیالش شو..
مگر نشنیده ای که دوری و دوستی .. آدمها اینگونه اند اگر زیاد محبت ببینند تورا نادیده میگیرند..
بخودم گفتم ارزان نفروش احساست را ..
دوستش دارم ..
دوستت دارم را زیاد گفته ام برایش نمیدانم باورش کرده یااااااا!!
دوباره حالش را شعر گونه پرسیدم .. جوابی شبیه خودم داد..
دلم نمیخواست زود تمام شود دلتنگش بودم چرا نمیفهمد..؟؟؟؟؟؟
دوباره واینبار برایش از دلتنگی گفتم .. تشکر کرد..
بس است دیگر ای دل که هرچه میکشم ازدست توست..
بیخیال دلم نشدم دوباره برایش شعر فرستادم ..
آن جانمی که گفت جانم را گرفت..
http://www.axgig.com/images/68689456634511436860.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 12:04 AM
پرم از بغض و مانده ام عاجز ،
در میان گذشت و خودخواهی
مثل آن کودکی که میخواهد
ماهی اش را به رود بسپارد...
رویا_باقری (https://www.facebook.com/hashtag/%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7_%D8%A8%D8%A7%D9%82%D8%B1% DB%8C)
نسیم بهآر
9th December 2014, 12:11 AM
امروز چند روزی میشود که خبری از او ندارم..
بی خبری اما سخت میگذرد.. راستش را بخواهی هنوز دل کندن برایم سخت است گاهی یواشکی نگاه میکنم ببینم امروز بوده وقتی میبینم هست یا امده و رفته خیالم راحت میشود که خوب است که بی من بیشتر ارامش دارد..
کاش باور میکرد دوستش دارم واگر زیاد در دنیایش حضور دارم بخاطر علاقه ای ست که به او دارم..
کاش میفهمید بی خبری از او برایم سخت است..
کاش میدانستم جانم عزیزم گفتنهایش راست نبود تنها خاص لحظه ای بود که ادا میشد و چیزی در دل نداشت..
من اما وقتی میگفتم عزیزدلم با تمام وجودم اورا عزیز دلم صدا میکردم و دوستش داشتم
این روزها دارم کتابی میخوانم در مورد همین موجودات فضایی همین هایی که انگار زمینی نیستند که انگار درک ندارند که انگار نمیفهمند وقتی یک زن میگوید دوستت دارم یعنی چقدر دوستش دارد ..
مگر میشود کسی را دوست نداشت و گفت دوستت دارم مگر میشود کسی عزیز جانت نشود و عزیز دلم خطابش کرد..
دلم میخواست چند دقیقه یا لحظه ای از روزش را هم با من باشد ..
دوست داشتم بفهمم روزش را چطور گذارنده ..نه از سر کنجکاوی یا دخالت بلکه از روی علاقه ای که بود..
او اما دوست نداشت ..
نه من را ..
نه احساسم را ..
بارها گفته ام دل کندن از عزیزجانم برایم سخت است ..
دل نمیکنم جان میکنم ..
اما اینبار تصمیم گرفتم به هر جان کندنی هست رها شوم از کسی که دوستم ندارد ..
یا لااقل نمیخواهد دوستم داشته باشد..
یا میترسد دوستم داشته باشد..
هر روز تورا صدا میکنم خدای خوبم پس کمکم کن از این آزمون هم سربلند بیرون بیایم که نه کسی را آزار بدهم نه آزار ببینم..
دلم بازهم آرامشی میخواد از جنس مهربانیهای خودت ..
خدایا آرامم کن ..
http://www.xum.ir/images/2014/08/25/27984252571482291380.png
نسیم بهآر
9th December 2014, 12:24 AM
دست کم نگیر قلبم را
آتشی که زمستانهای زیادی
همراهت بود
دست کم نگیر دستم را
پارویی که در تلاطم دریا
به سمت ساحل ات برد
دست کم نگیر مرا
وقتی این چنین
از چشمت افتادم و امیدوار ماندم ..
{ آرزو نوری }
http://www.panevis.net/panevis/img/2012/Girl-in-Chain.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 12:29 AM
هزار بار آمدم خطت بزنم از قلبم
خود خودت را... یادت را... اسمت را
اما
فقط قلبم پر شد از خط خطی های عاشقانه
http://www.aksbaroon.com/img/tir/6/asheghane/Jalalposter_Jalalpic_funpatugh_com%20_12_.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 12:43 AM
یالطیف...
ایستاده ام که تنها تــو
تماشایم کنی...
نزدیکتر از همه...
جایی میانِ بارانی چشم هایم...
جایی میان تنهایی دست هایم...
میان بی پناهی شانه هایم...
قصه تـــو
قصه همان کسی است...
که همیشه هست...
حتی وقتی که همه می روند...
حتی وقتی که هیچ نگاهی مراقبِ آدم نیست...
http://www.novinfun.com/upload/images/96410265629733813635.jpg
zoh_reh
9th December 2014, 08:09 AM
يادش بخير تو راه برگشت از مدرسه(ابتدايي) چقد از نمكي سر ميلانمون ازينا ميگرفتم به خونه ك ميرسيدم ازبس توراه فشارشون داده بودم طفليا جون سالم به در نميبردن[nishkhand][nishkhand][khande][khande]
يادمه يه كدومشون موقع غذا خيلي كثيف شده بود انداختمش تو ماشين لباسشويي كه تميز شه بعد طفلي گردنش يك و نيم متر كش اورده بود و هر چشمش هم اندازه توپ تنيس روي چمن شده بود[nishkhand][nishkhand][nishkhand][khande]
جالبه نمكي ميگفت تو كه همه ي جوجه هامو بردي؟اينارو چيكار ميكني؟كجا ميذاري؟؟؟؟؟[bamazegi][nishkhand][nishkhand][nishkhand][taajob][taajob][taajob][taajob]
نميدونست نرسيده به خونه اجلشون ميرسيد و اخركاري هم جاشون سطل اشغال بود[nishkhand][bamazegi][negaran][nadidan][nadidan][nadidan][dooa][dooa][dooa]
http://saman.photoblog.ir/photos/sa196074.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
[negaran][gerye] [gerye]
الان اینا رو دلت نوشت؟[nadidan] دلت از جنس چی بود[nishkhand]
[gerye]
vaniya604
9th December 2014, 02:14 PM
[delkhoori][asabani]
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
vaniya604
9th December 2014, 02:19 PM
[negaran][gerye] [gerye]
الان اینا رو دلت نوشت؟[nadidan] دلت از جنس چی بود[nishkhand]
[gerye]
سكوت....
iran hz
9th December 2014, 02:28 PM
اه ماي گاد!!!!!!!!!!!از جنس نور !!!!خخخخ
[nishkhand][nishkhand][nishkhand][khande]
خیلی بانمکید[tashvigh]
[golrooz]
vaniya604
9th December 2014, 02:31 PM
[QUOTE=iran hz;619067]خیلی بانمکید[tashvigh]
[golrooz][/QUOTE
ممنونم
نسیم بهآر
9th December 2014, 10:34 PM
تو را از دست دادم، آی آدمهای بعد از تو!
چه کوچک مینماید پیش تو غمهای بعد از تو
تو را از دست دادم، تو چه خواهی کرد بعد از من؟
چه خواهم کرد بی تو با چه خواهمهای بعد از تو؟
تو را از دست ... ؛ دادم از همین زخم است، میبینی؟
دهانش را نمیبندند مرهمهای بعد از تو
«تو را از یاد خواهم برد کمکم» بارها گفتم
به خود کی میرسم اما به کمکمهای بعد از تو؟
بیا، برگرد، با هم گاه... با هم راه... با هم...، آه!
مرا دور از تو خواهد کـُشت «با هم»های بعد از تو
http://8pic.ir/images/c7ijdizaaplpup3x8zvx.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 10:36 PM
ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست
از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست
قلب تو پر بود از ماه و هزاران پنجره
ماه را از پشت یک دیوار دیدن ساده نیست
بوسه هایت دلنشین و خنده هایت دلفریب
طعم تلخ این جدایی را چشیدن ساده نیست
باز هم آمد بهار اما هوا افسرده است
آه از دست زمستان هم رهیدن ساده نیست
قلب من آتش گرفت از دوریت باران من
از دل این آتش سوزان پریدن ساده نیست
پادشاه قصر قلبم حکمران با شکوه
ساده دل دادم ولی این دل بریدن ساده نیست... .
http://s1.picofile.com/file/6684304824/love_anjel.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 10:41 PM
به یـک جایی از زندگـی که رسیـدی ،
میفهمـی رنـج را نباید امتـداد داد
باید مثـل یک چاقـو که چیزها را میبـرد و از میانشان میگـذرد
از بعضـی آدمها بگـذری و برای همیشـه تمامشـان کنـی !
" ویلیــام فاکنــر "
http://clubgrafit.ru/uploads/posts/2012-06/1339937370_43.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 10:42 PM
گاهی آنقدر شعر می شوم
که قسمتی از زندگی ام فاش می شود
" منیره حسینی "
http://8pic.ir/images/nfdv9nyfoipzimm6pyo4.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 10:44 PM
در هر حال
لبخند بزن به زندگی… .
ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻦ
ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﺮﺩﻥ ِ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺑﮑﻨﯽ … .
در هر حال
لبخند بزن به زندگی… .
http://i.jootix.ir/img/2014/05/jootix.ir--3076973857.jpg
نسیم بهآر
9th December 2014, 10:54 PM
در عکسهای آینده تان، مستقیم به دوربین نگاه کنید.
این احتمال را بدهید کسانی جا مانده از سالیانِ قبل می خواهند
چشم به مردمکهای شما بدوزند و آثاری از عشقی کهنه،
احساسی آشنا یا نیمچه سایهای از پشیمانی در نگاهتان پیدا کنند.
به آقای دوربین اطمینان خاطر بدهید که
تکلیفِ آدمهای زندگی تان را روشن خواهید کرد.
برای یک لحظه هم که شده، خودتان باشید،
بگذارید آدمها حسابِ خود را با تصویرِ شما تسویه کنند و
بروند دنبالِ کار و زندگی خودشان.
با صداقت خود رها کنید کسانی را که با رفتن تان اسیر شده اند... همین
" نیکی فیروزکوهی "
http://8pic.ir/images/6a16thya7m7uwee3496i.jpg
sanaz13
10th December 2014, 10:47 AM
من همون دیوونہ ایم کہ هیچوقت عوض نمیشہ ...
همونے ڪــﮧ اونقدر یہ آهنگ رو گوش میده کہ از ترانہ گرفتہ تا ریتم و خوانندش متنفر بشہ ....
همونے ڪــﮧ هقهق همہ رو بہ جون دل گوش میده اما خودش بغضاشو زیر بالش میترکونہ .....
همونے ڪــﮧ همہ فکر میکنن سختہ ، سنگہ اما با هر تلنگری میشکنہ
همونے ڪــﮧ مواظبہ کسے ناراحت نشہ اما همہ ناراحتش میكنن ...
همونے ڪــﮧ تکیہ گاه خوبیہ اما واسش تكیہ گاهے نیست ...
همونے ڪــﮧ کلے حرف داره اما همیشہ ساکتہ ....
نسیم بهآر
10th December 2014, 12:42 PM
گفتند ضمایر را نام ببر؛
گفتم: من... من... من...
گفتند: پس بقیه چه شدند؟!
گفتم: همه رفتند زیارت ارباب و" من" جا ماندم.......
یا حسین(ع)
ترسم بماند بر دلم..
http://www.al-saher.net/ward/uploading/alhoosainn.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
هرچه داریم و همه از کرَمِ عباس (ع) است...
خلقتِ جنتِ حق، لطفِ کمِ عباس (ع) است...
ای که حاجت ز حسین میطلبی دقت کن...
┘◄ پرچم شاه به سمت حرم عباس (ع) است
http://www.axgig.com/images/75852339462282685762.jpg
نسیم بهآر
10th December 2014, 12:44 PM
حـق بـده مـات شـود چـشـمـ ، تـمـاشـا داری !
هـر چـه خـوبـان هـمـه دارنـد تـو یـك جـا داری ...
http://sangariha.com/i/attachments/1/1414958732916862_large.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
اینجا اگر نوکر شدی در عرش سلطان می شوی
زانـــــو بزن در محضرش طوفان میدان می شوی
نام حسیــــــــــن بن علی داروی درد عالم است
فطرس بگو یک یـــا حسین وَالله درمان می شوی
http://sangariha.com/i/attachments/1/1414959852393468_large.jpg
نسیم بهآر
10th December 2014, 12:48 PM
http://sangariha.com/i/attachments/1/1414092746619293_thumb.jpg
حسین جان ...
پرچم گنبد تو خصلت دیگر دارد ...
این همان چادر #زهراست که پرچم شده است ...
نسیم بهآر
10th December 2014, 12:49 PM
آبـرویــمـ را بگیــر و گــریــه هـایــم را نـگیـر !
گــریــه امـ وقتـی نـمی گیــرد؛ خـجــالـت مـی کـشــم ...
http://sangariha.com/i/attachments/1/1414089483488601_thumb.jpg
نسیم بهآر
10th December 2014, 12:50 PM
زیباترین
مکث عالم
موقعیه که توی لیست انتظار
زائرای کربلا باشی . .
http://sangariha.com/i/attachments/1/1414090065715124_thumb.jpg
نسیم بهآر
10th December 2014, 12:52 PM
مــهـــــدی جــــــان!
آلــودگــی دلــهـایـمـان از حـد هـشـدار فـراتـر رفـتـه,
نـفـس هـایـمــان به شـمـاره افـتــاده,
سـالـهـاسـت زنـدگـیـمـان تـعـطـیــل رسـمـی اسـت…
هـوای بـاریـدن نـداری مـولا جـان؟!؟
http://sangariha.com/i/attachments/1/1412476132453405_large.gif
نسیم بهآر
10th December 2014, 01:03 PM
گاهی نه گریه آرامت می کند و نه خنده
نه فریاد آرامت می کند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان میکنی و میگویی : من فقط تورو دارم !
http://axgig.com/images/79919207902137306815.jpg
نسیم بهآر
11th December 2014, 12:51 AM
خواب دیدم
امتداد ساحل را با هم قدم زدیم
گفتیم و خندیدیم
امروز صبح
در کفشم شِن
و در جیبم گوشماهی
پیدا کردم!
(مایا آنجللو، ترجمه الهام صداقتی)
http://upload.tehran98.com/upme/uploads/ecedc6148d06ceb71.jpg
نسیم بهآر
11th December 2014, 12:52 AM
کـــســـی که ســلــول انــفـــرادی را ســاخــت
مـــی دانــســـت
ســـخــت تــــریــن کـــار انـــســـان
تحـــمـــل خــویــشتــن است . . .
*******
http://img2.goodfon.su/original/1280x1024/6/8a/zima-sneg-doroga-ulica-zabor.jpg
نسیم بهآر
11th December 2014, 12:58 AM
*گوش کن دوستِ من! *
*او که شمشیرش به اَبر میرسد، *
*در زندگی هرگز هیچ گُل سرخی نبوییده است*...
سیدعلی صالحی
http://img2.goodfon.su/original/1280x1024/e/24/rozy-butony-listya.jpghttp://img1.goodfon.su/original/1280x1024/f/af/rozy-rozovyy-butony-7163.jpghttp://img1.goodfon.su/original/1280x1024/8/7f/rozy-tyulpany-listiki-cvety.jpg
pedram91
11th December 2014, 12:56 PM
پرندگان هنگام پرواز مرز نمی شناسند
و آدم ها هنگام دوست داشتن
و آدم مرز را آفرید تا تنهایی اش را کوچک کند…
sevda_sj
11th December 2014, 02:17 PM
اینجا "زمین" است!!!
بدبختی را "مستند" میکنند..
خوشبختی را "سریال"...
و از جدایی ها "فیلم سینمایی" میسازند..!!!
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/90fba4c6032e40335727b8dddae93aa1_500.jpg
sevda_sj
11th December 2014, 02:21 PM
سلطان جنگل گرگ میدونی چرا چون مثل شیر دست اموز انسان ها نشد.......
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/fa61e60f980f091938c8d1bd89305fd6_500.gif
نسیم بهآر
11th December 2014, 04:08 PM
سـفـرِ عـشـق از آن روز شروع شـد که خـدا
مِـهــرِ یـک بی کَـفَـن انـداخـت مـیـانِ دلِ مــا
۩ أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونینَ بِلا أَکْفان ۩
http://upload7.ir/imgs/2014-12/01673183481950907873.jpg
نسیم بهآر
11th December 2014, 04:11 PM
میهمان در راه مانده نمی خواهی آقــــا ...؟
این روزها دلم را هم حس نمی کنم آ قـــ ا
دستان خالی ام را ببین آقــــا !
می بینی ؟!؟
دیگر دل ندارم ...
اما اگر قبولم کنی ، اگر میهمانت شوم ... دانه های اشکم را به ردیف بر روی دل نخ نما شده ام می چینم
و ذکر سلام بر حــ ســ یــ ن شهید زمزمه می کنم ...
-----------------------------------
التماس.......
آقــــا ؟
اربعین بیایم ؟
http://golestanblog.ir/wp-content/uploads/2013/12/587760_PViAnGgH.jpg
نسیم بهآر
11th December 2014, 04:15 PM
گاهی ﺑﺎﯾﺪ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ...
ﺳﯿﺐِ ﺳﺮﺧﯽ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮﯼ ﺻﻮﺭﺗﺖ ...
ﻧﻔﺲ بکشی ...
ﻭ ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻨﯽ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺣﺮﻣﯽ ...
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺑﯽ لیاقتیﺍﺕ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﯿﺎﯾﯽ ...
http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/FZ1kLom9bSsD_dtezLRap28fjgTxOSDdT-EYiwLcMyCO3tBXNn3rbg/s/w535/
نسیم بهآر
11th December 2014, 04:24 PM
آقا وقــتی دعـای شهادت میــکنم
حــس میکنـَم تبســم میــکنــی و میـگویی
اندازه ات نیــست هنــوز
آقــا به سادگــی هـای دلـم نخنـــد
تنــها دلخــوشی ام
همین است . . .
http://sangariha.com/i/attachments/1/1394738276705080_large.jpg
نسیم بهآر
11th December 2014, 04:32 PM
اِمشـــَب میخوام بِـــشینم از آرزوهــــــــام بنویســـــَم . . .
.
.
.
.
.
.
بـــــــه نــــــــام خُـــــــــــــدا
كَـــرب و بـَــلا
تمــــــام !
http://www.axgig.com/images/04484852962861118108.jpg
نسیم بهآر
11th December 2014, 04:42 PM
ﺯﻣﺴﺘــﺎﻥ ﻧﯿـﺴﺖ
ﺩﻟﺘﻨــگی ﺣَـــــﺮم ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺍﻧــﺪ
ﭼﻬـــﺎﺭ ﺳﺘـــﻮﻥ ﺩﻟـــــم ﺭﺍ!!!
http://img1.tebyan.net/big/1387/10/253216123844115574544518010819883180104145.jpg
plarak12
12th December 2014, 03:04 AM
بالاخره تکلیف کربلای من هم مشخص شد ... !
جا موندم :(
عبدالله91
12th December 2014, 02:58 PM
خب بچه بودم!!!!چون جوجه و جوجه اردك خيلي دوست داشتم و دارم[nishkhand]به طرز فجيعي تو دستام جان ميسپردند[gerye][negaran][negaran][negaran][shaad][nishkhand][khande]
البته اونا هم وروجك بودن همش فرار ميكردن[negaran] خب ميخواستن از دستم فرار نكنن كه بعد از ترس فرارشون محكم بگيرمشون!!!
میدونستین که باید جواب پس بدین؟
قوی بودن به معنی مجوز له کردن موجود ضعیف نیس.
اونا طبق خوی حفظ ذاتی که خدا در وجودشون قرار داده فرار میکردن.
اون زمان بچه بودی الان چی؟ الان که بزرگی با شادی و رضایت از اون حرکاتت میگی.
خدا در قرآن افرادی که رضایت به عملی داشتند رو شریک در انجام اون عمل معرفی کرده. شما با این تایید رفتارتون انگار الان دارین اون عمل رو تکرار میکنین.
حالا که دلتون از جنس نور هست نگرانش باشین.
یامولاعلی علیه السلام
بانوی خیال
12th December 2014, 05:59 PM
محرم و صفر روزهایی بالیدن است نه نالیدن؛
بساطش آموزه اس نه موزه؛
تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن؛
نماد شعور مذهب است نه شور مذهب؛
هر داغی روزی سرد میشود اما هیچ پخته ای خام نمی شود
منتظران مهدی (عج) به هوش باشید، حسین (ع) را منتظرانش کشتند...
بانوی خیال
12th December 2014, 06:03 PM
السلام علیک یا سیدالشهدا(ع)
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
به همین حال مرا وا مگذارید فقط
ببریدم ببریدم شده حتی در خواب
بین این شهر مرا جا مگذارید فقط
همه رفتند و شده قبرمن این شهر ...مرا
در مزارم تک و تنها مگذارید فقط
میزنیدم بزنید این همه تنبیه ولی
به دلم داغ حرم را مگذارید فقط
حرم امروز دهیدم به خدا خسته شدم
با دلم وعده فردا مگذارید فقط
بگذارید که سر بر قدمش بگذاریم
روی این خواهش ما پا مگذارید فقط
اربعین پای پیاده نجف وکرببلا
حسرتش را به دل ما مگذارید فقط
بانوی خیال
12th December 2014, 06:13 PM
بازهم در به در شب شدم اي نور سلام ...
بازهم زائرتان نيستم از دور سلام.....
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
نشدم نوکرخوبی به درت حق داری
اربعین داغ حرم را به دلم بگذاری...
vaniya604
14th December 2014, 11:55 AM
میدونستین که باید جواب پس بدین؟ قوی بودن به معنی مجوز له کردن موجود ضعیف نیس. اونا طبق خوی حفظ ذاتی که خدا در وجودشون قرار داده فرار میکردن. اون زمان بچه بودی الان چی؟ الان که بزرگی با شادی و رضایت از اون حرکاتت میگی. خدا در قرآن افرادی که رضایت به عملی داشتند رو شریک در انجام اون عمل معرفی کرده. شما با این تایید رفتارتون انگار الان دارین اون عمل رو تکرار میکنین. حالا که دلتون از جنس نور هست نگرانش باشین. یامولاعلی علیه السلاماولا تعريف از خود نباشه ولي خيلي ادم با ظرفيتي هستم ولي گاهي بعضي حرفا از ظرفيت ادم ميزنه بالا !!!!اگ ميدونستم اقاي عبدالله اينطور برداشتي ميكنيد اصلا نمينوشتم/ادمي نيستم ك بخوام موجودي رو ازبين ببرم يا ازار بدم/ثانيا همه ي ما روزي جواب پس ميديم فقط كاراي بقيه رو زير سوال نبريد اگه قرار ب مجازات باشه مورچه اي هم كه زير پاي شما له ميشده يا حشره و مگسي كه با حشره كش و مگس كش ميكشتيد هم واستون تاوان داره حتي اگه غير عمد بوده باشه چون يه موجود زنده رو كشتيم مث من كه جوجه ها غير عمد كشته ميشدن تو دستم!!/ثالثا يه نقل قول گرفته بوديد ك اخرم جاشون سطل اشغال بود!در جوابش بايد بگم كه پس بايد ميبردمشون قطعه ي هنرمندان ...دفنشون ميكردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه شما كجا دفنشون ميكنيد؟؟؟يه جاي ديگه اسمي از قوي بودن برديد؟!!!من اصلا نگفتم كه ادم قوي هستم يا خدا نكرده دارم نيرومو صرف ازبين بردن مخلوقات ميكنم/رابعا گرچه از مردنشون خيلي ناراحتم الان به دليل علاقه ي زيادم بهشون اصلا تابع اذيت كردنشون نيستم و دلم كه از سنگ نيس!!!والا!!!بعدم از يه بچه ي هفت ساله كه نميخواد جوجه هاش فرار كنن از دستاش چه انتظاري ميره؟مخصوصا بچه اي كه غير عمد جوجه ها تو دستش سالم بودن ميرسيد خونه بي حال ميشدن ميمردند به عمد كه نميكشتدشون مگه بلانسبتم ديوونه بودم؟!خامسا اينقد بايد فرق مزاح و جدي بودن رو تشخيص داد و يه ذره ادم بايد جنبه داشته باشه!!!يه جا كار دست ادم ميده!!بحث نور بودن دل كاملا مزاح بود مگه ميشه برق 500ولت وصل كرد به دل؟؟در اينصورت اره بايد نگران بود!!!
عبدالله91
14th December 2014, 06:47 PM
اولا تعريف از خود نباشه ولي خيلي ادم با ظرفيتي هستم ولي گاهي بعضي حرفا از ظرفيت ادم ميزنه بالا !!!!اگ ميدونستم اقاي عبدالله اينطور برداشتي ميكنيد اصلا نمينوشتم/ادمي نيستم ك بخوام موجودي رو ازبين ببرم يا ازار بدم/ثانيا همه ي ما روزي جواب پس ميديم فقط كاراي بقيه رو زير سوال نبريد اگه قرار ب مجازات باشه مورچه اي هم كه زير پاي شما له ميشده يا حشره و مگسي كه با حشره كش و مگس كش ميكشتيد هم واستون تاوان داره حتي اگه غير عمد بوده باشه چون يه موجود زنده رو كشتيم مث من كه جوجه ها غير عمد كشته ميشدن تو دستم!!/ثالثا يه نقل قول گرفته بوديد ك اخرم جاشون سطل اشغال بود!در جوابش بايد بگم كه پس بايد ميبردمشون قطعه ي هنرمندان ...دفنشون ميكردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه شما كجا دفنشون ميكنيد؟؟؟يه جاي ديگه اسمي از قوي بودن برديد؟!!!من اصلا نگفتم كه ادم قوي هستم يا خدا نكرده دارم نيرومو صرف ازبين بردن مخلوقات ميكنم/رابعا گرچه از مردنشون خيلي ناراحتم الان به دليل علاقه ي زيادم بهشون اصلا تابع اذيت كردنشون نيستم و دلم كه از سنگ نيس!!!والا!!!بعدم از يه بچه ي هفت ساله كه نميخواد جوجه هاش فرار كنن از دستاش چه انتظاري ميره؟مخصوصا بچه اي كه غير عمد جوجه ها تو دستش سالم بودن ميرسيد خونه بي حال ميشدن ميمردند به عمد كه نميكشتدشون مگه بلانسبتم ديوونه بودم؟!خامسا اينقد بايد فرق مزاح و جدي بودن رو تشخيص داد و يه ذره ادم بايد جنبه داشته باشه!!!يه جا كار دست ادم ميده!!بحث نور بودن دل كاملا مزاح بود مگه ميشه برق 500ولت وصل كرد به دل؟؟در اينصورت اره بايد نگران بود!!!
سلام
حسابی سوتفاهم شده.
از کجا میدونین بنده با مگس کش حشره ای کشته ام؟ یا...
حالا بیخیال.
یاد یه خاطره ای افتادم بگم خوبه:
تو دوران تحصیلمون ما تو یه کتابخونه ای مطالعه میکردیم. بچه ها صبح می اومدن شب میرفتن. یه کم دورتر از ما یه مسجدی بود که داخل بازار بود. اون مسجد یه شبستان داشت که بچه ها میرفتن ناهار بعده نماز اونجا استحراحت میکردن.
یکی بود بعده نماز و استراحت اومد کتابخونه به محض نشستن پاشد رفت. بعده دقایقی اومد دوباره نشست بعد دستاشو نگاه کرد دوباره پاشد رفت بعد از دقایقی دوباره برگشت ... چندین بار رفت و اومد.
نگو که هروقت میاد میشینه میبینه مورچه ای رو بدنش هس. میبره مورچه رو به شبستان میذاره و برمیگرده تا مورچه آواره نشه.
گفنین له کردن مورچه یاد اون خاطره افتادم.تعریفش خالی از لطف نبود.
بنده عذر میخوام.اصلا منظور بنده این نبوده که شما برداشت کردین. به بزرگواری و خانمی خودتون بنده رودعفو بفرمایین.
از بچه ها و مدیران عزیز هم عذر میخوام که در این تاپیک عامل ایجاد بحث شدم.
از خانم دکتر هم عذر میخوام. قصد بنده اصلا چنین حرفایی نبوده. یقینن حق با شماس که بنده باید به اعمال خودم برسم.به بزرگواریتون ببخشین.
یامولاعلی (ع)
[golrooz] [golrooz] [golrooz]
نسیم بهآر
14th December 2014, 08:06 PM
هر کُجا زیبایی هست،
.... ردِّ دست های تو را می بینم ...
♡❤
http://upload7.ir/imgs/2014-12/01966135792276168796.jpg
sevda_sj
14th December 2014, 08:27 PM
بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست .
گفتم : امروز میخرم . وقتى به خانه برگشتم فراموش کرده بودم .
بچه دوید جلو و پرسید : بابا بیسکویت کو ؟
... گفتم : یادم رفت .
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت : بابا بَده ، بابا بَده .
بچه را بغل کردم و گفتم : باباجان ! دوستت دارم.
گفت : بیسکویت کو ؟
دانستم که دوستى بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد .
چگونه ما میگوییم خدا را دوست داریم ، ولى در عمل کوتاهى مىکنیم ؟
هرچند خدا مهربون تر ازین حرفاست..........
vaniya604
14th December 2014, 09:36 PM
سلام
حسابی سوتفاهم شده.
از کجا میدونین بنده با مگس کش حشره ای کشته ام؟ یا...
حالا بیخیال.
یاد یه خاطره ای افتادم بگم خوبه:
تو دوران تحصیلمون ما تو یه کتابخونه ای مطالعه میکردیم. بچه ها صبح می اومدن شب میرفتن. یه کم دورتر از ما یه مسجدی بود که داخل بازار بود. اون مسجد یه شبستان داشت که بچه ها میرفتن ناهار بعده نماز اونجا استحراحت میکردن.
یکی بود بعده نماز و استراحت اومد کتابخونه به محض نشستن پاشد رفت. بعده دقایقی اومد دوباره نشست بعد دستاشو نگاه کرد دوباره پاشد رفت بعد از دقایقی دوباره برگشت ... چندین بار رفت و اومد.
نگو که هروقت میاد میشینه میبینه مورچه ای رو بدنش هس. میبره مورچه رو به شبستان میذاره و برمیگرده تا مورچه آواره نشه.
گفنین له کردن مورچه یاد اون خاطره افتادم.تعریفش خالی از لطف نبود.
بنده عذر میخوام.اصلا منظور بنده این نبوده که شما برداشت کردین. به بزرگواری و خانمی خودتون بنده رودعفو بفرمایین.
از بچه ها و مدیران عزیز هم عذر میخوام که در این تاپیک عامل ایجاد بحث شدم.
از خانم دکتر هم عذر میخوام. قصد بنده اصلا چنین حرفایی نبوده. یقینن حق با شماس که بنده باید به اعمال خودم برسم.به بزرگواریتون ببخشین.
یامولاعلی (ع)
[golrooz] [golrooz] [golrooz]اميدوارم برداشتم اشتباه بوده باشه/خواهش ميكنم/درضمن اون پست رو هم حذف كردم كه جاي ايهامي نباشه!
ممنون
setayesh shb
14th December 2014, 11:22 PM
دلم تنگ میشه برای بهانه های شیرین درس نخوندن....
برای پچ پچ های نیمکت آخر کلاس....
برای مسخره کردنا و ادای معلما رو در آوردن...
برای یواشکی خوراکی خوردنا پشت سر جلوییت...
برای خوابیدنای سر زنگ معارف!!!
دلم تنگ میشه برای چشم تنگ کردنا وقتی ناظمو میدیدم تا مداد چشامونو نبینه...!
برای بزن و برقصای توی کلاس و حیاط...
برای دردو دل کردنامونو اشک ریختنای بیخودیمون!
دلم تنگ میشه حتی برای دعواهامون...اونم سر چیزای بیخود!
دلم تنگ میشه واسه شب امتحانامون!که با sms معلم بدبختو به فحش میکشیدیم!
دلم تنگه برای پیچوندنامونو مدرسه نرفتنامون...
دلم تنگ میشه واسه زنگ تفریحامون....
برای پاتوقمون تو پشت حیاط مدرسه...
برای خندیدنای از ته دلمون...
هنوز نفهمیدم دبیرستانی که تا دیروز دغدغه بود،امروز دلتنگی و فردا حسرت است.
حسودیم میشه به آنهایی که روی نیمکت و بغل دستیم مینشینند
حسودیم میشه به هیاهوی(خانم نخوندیم)ها...
چقد سخته دل کندن از دوستات...چقد سخته دیگه نتونی هر روز ببینیشون...
وجودم به بزرگنر ها پیوست...
مدرسه...دلم برات تنگ شده...!خیلی...
reza-1369
15th December 2014, 01:10 PM
" شک نکن " دنیا همینه :
مرد بودن " دَرد " دارد ..... نامرد بودن " کـِـیـــف " !!
خوبی " تــاوان " دارد ..... بدی " احترام " !!
پاک باشی " تـَـنهایی " ....... خیانت کنی " با کلاســی "
اما
✔ دور باشـــی و تــپــــــنده
↙ بهتر است از این که
✔ نزدیـــک باشی و زننـــــــده
این مفــــــهوم را که در رگ هـــایت جاری کنی
✘ دیگر تنـــــــــها نخواهی بود✘
reza-1369
15th December 2014, 02:09 PM
گاهی باید بگذارند در انتهای نقطهی نامعلوم نگاهت گم شوی
نباید صدایت کنند
به شانهات بزنند
تکانت دهند
نباید به خالی اطراف برت گردانند
گاهی باید از سکوتت تمام قصه را بخوانند؛
بیآنکه بپرسند "نیستی، کجایی؟" تا انتهای دنیای دیگرت بروند
گاهی باید به دنبالت بیایند ...
سونای
15th December 2014, 05:37 PM
اﻭ " ﻣﺮﺩ " ﺍﺳﺖ
ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ...
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺟﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود...
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ...
به او سخت نگیر..!
او را خراب نکن..!
ﺍﻭ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣــــﺮﺩ" ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه نزن..!
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ...
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ...
آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید..!
ﻣﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ هایش ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ کند ﻭ ﺍینطوری با همه ی دنیا لج کند..![cheshmak]
ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود..!
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست...
یک ﻭقت هایی،
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
"میم" مثل " مرد"
pedram91
15th December 2014, 06:05 PM
اﻭ " ﻣﺮﺩ " ﺍﺳﺖ
ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ...
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺟﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود...
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ...
به او سخت نگیر..!
او را خراب نکن..!
ﺍﻭ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣــــﺮﺩ" ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه نزن..!
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ...
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ...
آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید..!
ﻣﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ هایش ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ کند ﻭ ﺍینطوری با همه ی دنیا لج کند..![cheshmak]
ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود..!
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست...
یک ﻭقت هایی،
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
"میم" مثل " مرد"
تنها خواهشم همینه! خانومای عزیز اگه میخواید مردی داشته باشید که همیشه کنارتون باشه این یک جمله دوست عزیزمون رو فراموش نکنید:
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه نزن..!
نسیم بهآر
16th December 2014, 12:21 PM
خــــــــــدایا...؟!、、
میشود امشـــــــب...؟!、
همین امشــــــــب...!
کمـــــــــــی、、、 "بــــــــــــــــــــاران" ببارد...؟!、、、、
میخواهم ...خیســـــــ باران شوم...、、、、、、、
دانه دانه قطــــــــره های پاکش را در آغـــــــــوش بگیرم...、、、、、
برایش "شعــــــــــر" بگویم...、、、
و کمی...、、、
"اشـــــــــــــک" بریزم...؟!
خدایـــــــــــــــــــا.. .؟!
من قول میدهم سرما هم نخورم...!、、、、、
تو فقط به باุุرانุุ بگو...、、
لطفـــــــــــــا کمی ุุبباุุردุุุุ...؟ 、、、、、、、
این جـــــــــــــــــا...
یک نفــــــــــــر هست که...
دلـــــــــــش به اندازه ی تمامุุ روزุุุ هایุุ باุุرุุانیุุ
گــــุุــุุุــุุุุุـ ุุุุـุุุุุุุุـุุุ ุุุุــุุุุุุـุุุุ ุุุุุـุุุุุุุـุุุ ุุـرفته....、
http://www.hammihan.com/users/status/original/HM-20136250614252810941394942925.2213.gif
نسیم بهآر
16th December 2014, 12:25 PM
جنون یعنی کسی در شهر خود سر میکند اما
دلش در کوچه های شهر مشهد مانده آواره ...
http://photo.aqr.ir/Portal/Picture/ShowPicture.aspx?ID=f2d7f025-c9b1-4bf3-85c3-1815ad9191db
نسیم بهآر
16th December 2014, 12:30 PM
آری سهراب!!!!!
توراست میگویی!!!!
آسمان مال من است...
پنجره . . .
عشق . . .
زمین . . .
دوست . . .
هوا . . .
مال من است!!!!
اماسهراب تو قضاوت کن...
بردل سنگ زمین،جای من است؟؟؟
من نمیدانم چرااین مردم،دانه های دلشان پیدانیست؟؟؟؟!!!!
توکجایی سهراب...؟؟؟؟
آب راگل کردند!!!
چشمهارابستند . . .
وچه بادل کردند!!!
صبرکن ای سهراب...
گفته بودی قایقی خواهم ساخت..
خواهم انداخت به آب...
دورخواهم شدازاین خاک غریب...
قایقت جادارد؟؟؟
من هم ازهمهمه ی اهل زمین دلگیرم!!!!!!
به سراغ من اگرمی آیید . . .
تندوآهسته چه فرقی دارد؟؟؟
توبه هرجوردلت خواست بیا...
مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست!!!
که ترک بردارد...
مثل آهن شده است...
چینی نازک تنهایی من...!
http://images.persianblog.ir/305886_3bGGhwN6.jpg
ماری مریم
16th December 2014, 07:19 PM
آرامش یعنی
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به آینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
لحظه هایتان سرشار از بوی خدا[golrooz]
بانوی خیال
16th December 2014, 09:26 PM
دلنوشته ای از مهربانو سیمین بهبهانی .....
بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش،
اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود، می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم،
گره می خورد،
می پیچد به هم ،
گره گره می شود،
بعد باید صبوری کنی،
گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،
کورتر می شود،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،
یک گره ی ظریف کوچک زد،
بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد،
محو کرد،
یک جوری که معلوم نشود،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله،
باید یک جایی تمامش کرد،
سر و تهش را برید،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است..
بانوی خیال
16th December 2014, 09:37 PM
زیباترین انسانهایی که دیدم چشم رنگی ها نبودند،
قد بلندها، لب برجسته ها، مو بلوندها...
هیچ کدام زیباترین نیستند!!
مدلهای برندهای معروف زیباترین نیستند!
آنهایی که شبیه به ستارگان سینمای جهان اند، زیباترین نیستند!
زیباترین ها فقط شبیه به حرفهایشان هستند...
و چقدر دوست داشتنی اند انسانهایی که شبیه به حرفهایشان هستند...
آنهایی که بوی انسانیت از ده متریشان به مشامت می رسد،
آنهایی که چایت کنارشان سرد میشود و آرامششان در وجودت رخنه میکند...
اگر در زندگیتان یک زیباترین دارید، قدرش را بدانید؛
آنها بسیار اندک اند...
sevda_sj
17th December 2014, 01:01 AM
https://image-store.slidesharecdn.com/c529926e-ec55-4170-a817-7681691f5fa5-medium.jpeg
sevda_sj
17th December 2014, 01:04 AM
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/44c797f916546ac9751022e70dd150be_500.jpg
نسیم بهآر
17th December 2014, 01:06 AM
بی شک او باران بود
که این گونه مرا
شُسته از یادِ خودم
و درونم اکنون
همه یادش جاریست ..
سید محمد عباسی
http://www.pic.yphc.ir/upload_image/5b71efea153fde5d902603a49b7739b4.jpg
نسیم بهآر
17th December 2014, 01:10 AM
به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش، از آب و گلی دیگر
طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگر
http://graphic.ir/originals/_299/____64/_656/__4_____6_20120218_1395241900.jpg
معمار حانیه
17th December 2014, 01:11 AM
ارزومه قبل از مرگم به حج برم. ..
plarak12
17th December 2014, 03:42 AM
بهترین حالت ادمی وقتیه ک فکر میکنه کاراش درسته و معبودش ازش راضی
و بد وقتیه ک اینطور نباشه
و بدتر اینه که اینطور نباشه ولی فکر کنه که ازش راضیه
و بدتر از این هم اینه که دیگرانم همین فکر رو کنند (که ازش راضیه)
ولی بدتر از همشون اینه ک بخیال این رضایت از یاد اون غافل شه و این یعنی ...
اون وقته که دیگران با تلنگر بیدار شن ولی اون باا پاره اجرم بهوش نمیاد چون فکر میکنه بهوشه (چون خودش بقیه رو بهوش میاره و بقیه قبولش دارن) ...
واین یعنی عادت میکنه به نادیده گرفتنش .... خیلی راحت حضورشو نادیده میگیره و ...
دیگه از این بدترم داریم !!!
علي پارسا
17th December 2014, 09:38 AM
نمي دونيد چقدر لذت بخش است اون وقتي که حس کني دستت به هيچ جا بند نيست، هيچ چي نداري، همه اميدهايت نا اميد شده!!!
همون وقته که حس مي کني غير از خدا هيچکس را نداري! و حس مي کني چقدر بهت نزديک است، حس مي کني بدون مزاحمت با معشوقت همنشين شده اي، تويي و آن مهرباني بي منتهي ........
اون وقت است که مي تواني چشمهايت را ببندي و يک نفس عميق بکشي ..... گويي تمام نگراني ها مربوط به دنيايي ديگر بوده! همه اش خواب بوده!
اون لحظه حتي مرگ هم پيش چشمت شيرين جلوه خواهد کرد.......
بانوی خیال
17th December 2014, 10:23 AM
سوال یک دختر بچه 9 ساله شیعه از مدیر خود که تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:
ما در کلاس که 24 نفر هستیم،معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...و به بچه ها میگه: بچه ها،شما گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد،آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،به اندازه معلم ما،بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه ...اسلامی بهم نریزد؟!
جواب مدير اهل سنت به دانش آموز شیعه:برو فردا با وليت بيا کارش دارم ,دانش اموز رفت وفرداش با دوستش اومد. مدير گفت: چرا وليتو نيووردي,مگه نگفتم وليتو بيار ؟ دانش اموز گفت اين وليه منه ديگه .مدير عصباني شدو گفت : منظور من سر پرستته، پدرته، رفتي دوستتو آوردي؟ دانش اموز گفت : نشد ديگه اينجا ميگي ولي يعني سر پرست، پس چطور وقتي پيامبر ميگه اين علي ولي شماست ميگيد معني ولي ميشه دوست.
بنازم به اين بچه شيعه[golrooz]
نسیم بهآر
17th December 2014, 11:29 AM
به گمانم تو اگر بودی و این فاصله ها کمتر بود ،
آسمان آبی تر !
حالِ من بهتر بود ،
روزگار است دگر !
نه به صبحش امید !
نه دلِ شب زده ام آرام است
آنچه هست ،
تلخی و دلواپسی و اندکی از ذوق نوشتن !
که درونم باقی ست …
" روزگارم یلداست ! "
امیر_طاهری (https://www.facebook.com/hashtag/%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1_%D8%B7%D8%A7%D9%87%D8%B1% DB%8C?source=feed_text&story_id=10152990625059319)
http://shoushdata.persiangig.com/zahre-hasrat/dir%20amadi.jpg
نسیم بهآر
17th December 2014, 11:31 AM
پاییز برایم
شعر بی قافیه ایست
که سال هاست
روی دستم مانده است ...
افکارم پر است از
پاییز های بی تویی که هر سال
مچاله می کنم و می اندازم درون ظرف خاطرات....
تا نیایی
تا نباشی
این شعر یک چیزی کم دارد ...
فقط
لحظه های سنگین نبودن تو را
به گردن سپیدی ورق پاره های دفتر شعرم می اندازند ...
همین ...
(https://www.facebook.com/hashtag/%D8%B3%DB%8C%D8%AF?source=feed_text&story_id=10152992152719319)حسین _دریانی
http://www.gallery.minafam.com/wp-content/thumbnails/1329.jpg
Messiah
17th December 2014, 11:36 PM
دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم، دانه می خواهی چه کار؟
تا ابد دور تو می گردم، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی، پروانه می خواهی چه کار؟
مُردم از بس شهر را گشتم، یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه می خواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چاردیواری درآ
در دل من قصر داری، خانه می خواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانۀ مردانه می خواهی چه کار؟[golrooz]
vaniya604
18th December 2014, 12:52 AM
زندگي يعني چه؟ يعني آرزو كم داشتن
چون قناعت پيشگان روح مكرم داشتن
جامهي زيبا بر اندام شرف آراستن
غير لفظ آدمي معناي آدم داشتن
قطره ي اشكي به شبهاي عبادت ريختن
بر نگين گونه ها الماس شبنم داشتن
نيمشب ها گردشي مستانه در باغ نياز
پاكي عيسي گزيدن عطر مريم داشتن
با صفاي دل ستردن اشك بي تاب يتيم
در مقام كعبه چشمي هم به زمزم داشتن
تا برآيد عطر مستي از دل جام نشاط
در گلاب شادماني شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگي در بشر داني كه چيست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
مهلت ما اندک است وعمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست
سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر
یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال
جلوه این نقش جز بر پرده ی پندار نیست
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست مهدی سهیلی
iran hz
18th December 2014, 01:41 AM
سوال یک دختر بچه 9 ساله شیعه از مدیر خود که تمام کارشناسان شبکه های وهابی جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:
ما در کلاس که 24 نفر هستیم،معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره،به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...و به بچه ها میگه: بچه ها،شما گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد،آیا پیامبرصلی الله علیه و آله،به اندازه معلم ما،بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه ...اسلامی بهم نریزد؟!
جواب مدير اهل سنت به دانش آموز شیعه:برو فردا با وليت بيا کارش دارم ,دانش اموز رفت وفرداش با دوستش اومد. مدير گفت: چرا وليتو نيووردي,مگه نگفتم وليتو بيار ؟ دانش اموز گفت اين وليه منه ديگه .مدير عصباني شدو گفت : منظور من سر پرستته، پدرته، رفتي دوستتو آوردي؟ دانش اموز گفت : نشد ديگه اينجا ميگي ولي يعني سر پرست، پس چطور وقتي پيامبر ميگه اين علي ولي شماست ميگيد معني ولي ميشه دوست.
بنازم به اين بچه شيعه[golrooz]
مرررررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررررررر رررررسی[golrooz]
عالی بود.
iran hz
18th December 2014, 01:54 AM
راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم.
شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟
یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند میخری؟
حاضری برای بوکردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمامرخ ماه قیمتش چنده؟
ولی اینم میدونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به گلهای وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوتههاش ازت پول نمیگیرن!
چرا وقتی رعدوبرق میاد تو زیر درخت فرار میکنی؟
میترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون میخواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقتها یادمون میره چرا بارون مییاد!
اینجوری فقط میخواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین بارون که کلافت میکنه که اه چه بیموقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیمساعت قدمزدن زیر نمنم بارون لک میزنه.
هیچوقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه میکنن؟
اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمیمونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچوقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذرهذره وجودشو انرژی میکنه و به موجودات زمین میبخشه؟!
ماهانه میگیره یا قراردادی کار میکنه؟
برای ساختن یه رنگیکمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته میشه؟
بابت این کارش چقدر حقوق میگیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمییاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمیکنیم؟
تا حالا شده بهخاطر اینکه زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.
قیمت بلیتش هم دل تومنه!
خودتو به آب و آتیش میزنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی میتونی قشنگترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گلهای آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نهتنها رنگشون پاک نمیشه، بلکه پررنگتر هم میشن
لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک میکنه و میبره.
تو که قیمت همه چیز و با پول میسنجی تا حالا شده از خدا بپرسی:
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بیعیب چقدر میارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟
خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوالها مثل اینکه شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ...
اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این داراییهایی رو که داری ازت بگیرن زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه میگیری؟
چی خیال کردی؟
پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی!
اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی بهحساب حق و حقوق خودت میذاری
تا اونجاکه اگه صاحبش بخواد میتونه همه رو آنی ازت پس بگیره. پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ...
اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانهمون با خدا پول بدیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بیمنت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم اون وقت میفهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی ميکنی!
قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر
به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو
amirbrz
18th December 2014, 12:35 PM
[golrooz][tashvigh]
pedram91
18th December 2014, 07:34 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/re6tdzw8jpy5gtdqfgt.png
نسیم بهآر
18th December 2014, 09:15 PM
دلـتـنـگـی را بـایـد گـفـت،
حـتـی اگـر طـوری بـه جـان خـودت و واژه هـا بـیـفـتـی
کـه مـردم فـکـر کـنـنـد دیـوانـه ای !
و دوسـت داشـتـن را بـایـد گـفـت،
حـتـی اگـر مـردم فـکـر کـنـنـد دیـوانـه ای هـسـتـی
کـه از شـدت دلـتـنـگـی بـه جـان خـودت و واژه هـا افـتـاده ای . . .
{ نیکی فیروزکوهی }
zoh_reh
19th December 2014, 12:13 AM
خسته از یکرنگی ام ،
می خواهم از حالا به بعد
تا ابد پاییز باشم ...،
اعتدالم را نگیر
......
" مهدی فرجی "
vaniya604
19th December 2014, 01:16 AM
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcS5xjIIz6XAHsD0OAMMIXV3rgMHGOw1P I_SCQDprud44r5Ycimg
دل من گم شد، اگر پیدا شد
بسپاریدامانات رضــــــــــــا(ع)
واگر از تپش افتاد دلم
ببریدش به ملاقات رضا(ع)
از رضا(ع) خواسته ام تا شاید
بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محـــــــال است ولی
دل خوشم من به محالات رضــــــــــا(ع)
zoh_reh
19th December 2014, 01:23 AM
فقیــــر شـده ام
آنقــدر که این روزهـــــــای" ســـــَــــرد " را
تنهــا
" ســــَــرمــــــا " مـی خـــورم...
aynaz.t
19th December 2014, 12:14 PM
بخور من با چنگال زنگ زده
وقتی عقاب دندان نشان میدهد
خاطرات قورمه سبزی شده اند
و زندگی کاراملی تلخ
موبایل ویبره میزند در مغزم
زبانم را قفل کردند همانهایی که زنگ را خفه کردند
چاقاله را سبز بکن لای چراغ قرمز
منتها علیه جاده کش میاید از دندانهایم
طپق بزن شناسنامه المثنا را
سند مرگ نسیه اش گزاف است
وقت را یکجا پس بزن
وقتی ساعت لواشک میخورد
گیرپاژ کرده اعداد در ذهنم
قلبی که پمپاژ بلد نیست شده این راه راه همیشگی
کاربن و تسمه دیگر نمیخندند
این گریه های شبانه شراب میشود
کمی گریه برای قالپاق
اصلا گلویم را بسته این مهره های قالپاق
خرگوشی قالاده میبند و واق واق میکند
مداد عینک را میشکافد تا بشود شال گردن
خزر چند میخری کویر را
شاید موج موهایم بشود طناب دار
و تو را دار بزنم لای همین شعر
وقتی دوست داشتن معرکه هزاره نمیدانم چندم شده
کمی سماق بگذار لای گلابی
نه فلفل دیگر گران نیست،میدانی دارچین اشک چشمانم را دراورده
لبهایت را داغ بگیر از بوسه های نارس
تنپوشی از بابونه به تن میکنم
چشمه را خاکستر کن
شاید چشمانم دیگر نسوزد با ان رگهای ابیش
آیناز
leila.s
19th December 2014, 12:46 PM
تنها هستم ولی تنها من نیستم
sevda_sj
20th December 2014, 12:23 AM
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/5980df108f454715e017aec2be058fc9_500.jpg
plarak12
20th December 2014, 12:30 AM
http://axgig.com/images/50942621746659003951.png
۴ساله که بودم فکر می کردم پدرم هرکاری رو می تونه انجام بده .
۵ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو میدونه .
۶ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
۸ساله که شدم، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.
۱۰ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع هاکه پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.
۱۲ساله که شدم گفتم ! خبطبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه …. دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادشبیاد.
۱۴ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .
۱۶ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده .
۱۸ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنمهمین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .
۲۱ساله که بودم پناه بر خدابابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه۲۵ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم، زیرا پدر چیزهایزیادی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته .
۳۰ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیههرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره .
۴۰ساله کهشدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربهداره .
۴۵ساله که شدم … حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونمباهاش دربارة همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس که قدرشو ندونستم …… خیلی چیزها می شدازش یاد گرفت !
حالا اگه اون هست و تو همهستی یه خورده ……
هر جوری میخوای جمله رو تمومکنید[narahatish]
iran hz
20th December 2014, 12:46 AM
http://axgig.com/images/50942621746659003951.png
۴ساله که بودم فکر می کردم پدرم هرکاری رو می تونه انجام بده .
۵ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو میدونه .
۶ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر.
۸ساله که شدم، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه.
۱۰ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع هاکه پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.
۱۲ساله که شدم گفتم ! خبطبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه …. دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادشبیاد.
۱۴ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .
۱۶ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده .
۱۸ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنمهمین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .
۲۱ساله که بودم پناه بر خدابابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه۲۵ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم، زیرا پدر چیزهایزیادی درباره این موضوع می دونه زیاد با این قضیه سروکار داشته .
۳۰ساله بودم به خودم گفتم بد نیست از پدر بپرسم نظرش درباره این موضوع چیههرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داره .
۴۰ساله کهشدم مونده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میاد ؟ چقدر عاقله ، چقدر تجربهداره .
۴۵ساله که شدم … حاضر بودم همه چیز رو بدم که پدر برگرده تا من بتونمباهاش دربارة همه چیز حرف بزنم ! اما افسوس که قدرشو ندونستم …… خیلی چیزها می شدازش یاد گرفت !
حالا اگه اون هست و تو همهستی یه خورده ……
هر جوری میخوای جمله رو تمومکنید[narahatish]
[tashvigh][golrooz]
نسیم بهآر
20th December 2014, 03:56 PM
خدایا
بالـاتریـن خواهش!
فاصــله بگـذار میان مـن و هر چه نمی گـذارد بـنـدگی کنـمـ !
http://www.uploada.ir/images/poqs6um4osmq4i2pe679.jpg
نسیم بهآر
20th December 2014, 03:58 PM
شما یک آسمان باران نابی / برای خشکی چشم خرابی
میان کاسه های خالی ما / نزول قطره های مستجابی . . .
http://dc583.4shared.com/img/9dM51MY7/s3/____.PNG
تووت فرنگی
20th December 2014, 08:40 PM
انسان در بیست سالگی در مرکز جهان می رقصد ،
در سی سالگی میان دایره پرسه میزند ،
در پنجاه سالگی روی حاشیه راه میرود و
از نگریستن به درون و بیرون پرهیز میکند ،
پس از آن ...
دیگر اهمیتی ندارد ، اهمیت کودکان و سالمندان نامرئی بودن انهاست !
-از کتاب : زن اینده نوشته ی کریستین بوبن
solinaz
21st December 2014, 12:09 AM
من یاد گرفته ام جای خالی همه را …
با خودم پر کنم !
تووت فرنگی
21st December 2014, 10:29 PM
عجب از کسی در این شهر که پارسا بماند
مگر او ندیده باشد رخ پارسافریبت
تو برون خبر نداری که چه میرود ز عشقت
به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت
-سعدی
sevda_sj
22nd December 2014, 01:16 AM
گاهی
اگر دعایت مستجاب نشد
برو گوشه ای بشین ...
زانو هایت را بغل بگیر
و یك دل سیر گریه كن ...
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:
اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ
خدایا ببخش آن گناهم را كه دعایم را حبس كرده است..
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/7232dc222f745ede8ee104e9b0744ec5_500.jpg (http://www.farsbook.ir/photo/113004/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4%DB%B1%DB%B1%DB%B0%DB%B3_% DB%B2%DB%B3%DB%B5%DB%B8%DB%B3%DB%B9/userid_919/)
sevda_sj
22nd December 2014, 01:19 AM
کاش می توانستم راحت حرف بزنم …
چیزی بگویم از دلتنگی …
میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند …
فقط می گویم منم دلتنگم ....!
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/1c5219ecc1fbda9ae2ed48503b2f7c07_500.jpg
plarak12
23rd December 2014, 12:19 AM
حــــرفــ هـــــــای دلــــــمـ را انبــــــــــار میـــ کــــــنمــ ...
اینــ روزهــــــــا هـــــر چـــه را انبــــــــــار کنیــ ...
گـــــرانــ تــــــر میــ شــــــود...
پ.ن : زیاد جدی نگیرید
اینروزها گرانفروشی دیگر مد است !!!
iran hz
23rd December 2014, 12:30 AM
گاهی
اگر دعایت مستجاب نشد
برو گوشه ای بشین ...
زانو هایت را بغل بگیر
و یك دل سیر گریه كن ...
شاید لازم باشد میان گریه هایت بگویی:
اَللّهُمَّ اغْفِرْلىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ الدُّعاَّءَ
خدایا ببخش آن گناهم را كه دعایم را حبس كرده است..
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/7232dc222f745ede8ee104e9b0744ec5_500.jpg (http://www.farsbook.ir/photo/113004/%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4%DB%B1%DB%B1%DB%B0%DB%B3_% DB%B2%DB%B3%DB%B5%DB%B8%DB%B3%DB%B9/userid_919/)
خیلی قشنگ و تأثیر گذار بود[golrooz]
iran hz
23rd December 2014, 12:46 AM
[golrooz] از خدا پرسید: اگر در سرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای آرزو کردن چه سود دارد؟
خدا گفت: شاید در سرنوشتت نوشته باشم: هرچه آرزو کرد[golrooz]
ماری مریم
23rd December 2014, 06:54 PM
زندگي را مي توان درغنچه ها تفسير کرد
با نگاه سبز باران عشق را تعبير کرد
زندگي راپر ز احساس کبو تر ها نمود
کينه را با نگاه ساده اي زنجير کرد
همچو شبنم چشم را درچشم شقايها گشود
طرح يک لبخند را بر برگ گل تصوير کرد
زندگي را مي توان در خلوت هر صبحدم
با وضوئي با دعايي با خدا تقدير کرد
کاش ميشد لحظه ها را قاب کرد
روزهاي تيره را هم خواب کرد.
pedram91
23rd December 2014, 09:55 PM
مثل کسی شدم که پشت دود سیگارش با خود میگفت:
باید ترک کنم...
سیگار را...
خانه را...
زندگی را...
و بار دیگر پکی میزد و میگفت:
چه کنم رفیقم را...[negaran]
تووت فرنگی
24th December 2014, 10:41 PM
من تنهايم مثل کرمي کوچک ميان چمنزار
مثل پنج سالگي
براي راه رفتن در شهري بزرگ
من تنهايم
مثل برگي که در حال افتادن است
ميان درختان صنوبر در کوچه ها
من تنهايم
مثل خاک تا بهار آينده . . .
- رسول یونان
sevda_sj
25th December 2014, 12:57 AM
هرکجا انسانی هست فرصتی برای محبت کردن هست
ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ،
ﺗﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟
عشق است و همین لذت اظهار و دگرهیچ
(شفایی اصفهانی)
sevda_sj
25th December 2014, 12:59 AM
ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
ﻣﻦ 20 ﺩلار ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ،
ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ.
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﺩلار ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ
ﻣﻰ ﺑﺮﺩ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺳﺎﻛﻦ ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ
ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺷﻤﺎ دوازدهمین نفری
ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ.
ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ خروجی ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ
ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ،
ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ،
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ
ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
نسیم بهآر
25th December 2014, 07:23 PM
گله ها را بگذار !
ناله ها را بس کن !
روز گار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی !
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگ تو را ....
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود ! .....
تا بجنبیم تمام است تمام !!!
مِهر دیدی که به بر هم زدن چشم گذشت ....
یا همین سال جدید !!!
این شتاب عمر است !!!!
من و تو باورمان نیست که نیست !!!!
http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_9078684471414618491.7193.gif
نسیم بهآر
25th December 2014, 07:28 PM
یک خادم افتخاری اش باشم کاش
در شادی و سوگواری اش باشم کاش
یک عمر میان خاک پایِّ زوار
درگوشه ی کفشداری اش باشم کاش
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(♥) ♥•٠·
http://up.hammihan.com/img/userupload_2013_4100610521409938163.679.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
این روزها سخاوت باد صبا کم است
یعنی خبر ز سوی تو ، این روزها ، کم است
اینجا کنار پنجره تنها نشسته ام
در کوچه ای که عابر درد آشنا کم است
من دفتری پر از غزلم ناب ناب ناب
چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است
باز آ ! ببین که بی تو در این شهر پر ملال
احساس ، عشق ، عاطفه ، یا نیست یا کم است
اقرار می کنم که در این جا - بدون تو -
حتی برای آه کشیدن ، هوا کم است
غیر از خدا ، که را بپرستم ؟ تو را تو را
حس می کنم برای دلم یک خدا کم است ! ،
{ محمد سلمانی }
http://www.axgig.com/images/72833877315482058199.jpg
نسیم بهآر
25th December 2014, 07:29 PM
یادمان باشد : محبتـ تجارتـــــــــــ پایاپای نیستــــــ .
چرتکــه نندازیم که من چه کردم و در مقابل توچه کردی .
بی شمار محبتــــــــــ کنیم ، حتی اگر
به هردلیلی کفه ترازوی دیگران سبکــــــــــ تربود...
http://static5.cloob.com//public/user_data/album_photo/4574/13719713-b.jpg
نسیم بهآر
25th December 2014, 07:56 PM
یالطیف...
دستم را بگیر...
و
بگذار تا زیر سایه ابرهای تو،
آن قدر میان نسیم میهمانیت بایستم...
که باد تمام ظلمتم را با خود ببرد...
http://images.odysseytours.net/news/huangshan/huangshan-cloud-sea.jpg
نسیم بهآر
25th December 2014, 07:58 PM
یالطیف...
هیچ وقت برای آمدنت...
بودنت ...
مهربانی هایت...
بهانه نمی خواهی...
هیچ وقت...
اما من...
کم که میاورم...
تازه میایم سراغِ تو...
تازه این جور وقتها می فهمم...
درها همه بسته اند الا درِ تو...
اما تو حتی این جور وقتها هم...
مرا با بنده های خوبت نمی سنجی...
برای همین است...
که با همه فراموش کاریم...
با همه گناهکاریم...
همیشه جایی آرام و امن در بارگاه مهربانیت دارم...
پی نوشت: تو فکر می کنی من لایق این همه مهربانی تو هستم؟؟؟
http://www.ghajer.com/assets/image/upload/395337_10150599645822936_1300150869_n.jpg
sevda_sj
25th December 2014, 08:07 PM
آیت الله بهجت (ره) فرمود:
♥•٠·˙
هر وقت نیمه شب بی اختیار بیدار شدید، سریع نخوابید.
چون ملکی به اذن خدا شما رو بیدار کرده
تا با خدا هم صحبت بشی ...
اگه خیلی برات سخته بیدار شدن،
لااقل بلند شو بهشون سلام کن، بعد دوباره بخواب ...
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2014/12/75546e87cbeb2f070ecd3a6924190ce6_500.jpg
تووت فرنگی
25th December 2014, 10:01 PM
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
دوستان دستی که کار از دست رفت
-سعدی
nhh
26th December 2014, 12:31 PM
http://dl.topnaz.com/2014/09/fu5677.jpg
نسیم بهآر
27th December 2014, 07:16 PM
رفته تصویرت ولی با من صدایت ماندهاست
مثل لک قاب بر دیوار جایت ماندهاست
من دلم دریاست ، موسا باش ! حتا برنگرد
تا نبینی بر تن من رد پایت ماندهاست
عشق آن روزی که ما را آشنا میکرد ، گفت
کاش فردا هم ببینی آشنایت ماندهاست !
ماهی و افسوس با هر برکه قسمت میکنی
خاطراتی را که از دریا برایت ماندهاست
« کی تو را از یاد خواهم برد ؟ » گفتم ؛ عشق گفت
بینهایت ، بینهایت ، بینهایت ماندهاست ...
{ مژگان عباسلو }
shiny7
28th December 2014, 10:47 PM
حسین پناهی
یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد، دستان کسی را نگیرم!
جیب هایم مطمئن ترند.!!
دنیا رو می بینی؟ حرف حرف میاره، پول پول میاره، خواب خواب میاره.ولی 'محبت'، "خیانت" میاره! کاش همه میدانستن دل بستن به "کلاغی که "دل" دارد، بهتر است از "طاوسی که زیبایی" دارد!!
کاش میشد انگشت را تا ته حلق فرو کرد و بعضی دلبستگی ها را یکجا بالا آورد!!!!وفاداری آدم ها رو "زمان" اثبات می کنه نه "زبان"!!!
زندگى به من آموخت: که"هيچ چيز از هيچ كس بعيد نيست"!!!!
این جمله رو هرگز فراموش نکن : "برای دوستت دارم بعضی ها؛ "مرسی" هم زیاد است!!
م.محسن
29th December 2014, 12:07 AM
خدايا شكرت
بالاخره مجالي فراهم شد كه سال ها در انتظارش بودم و كم كم داشت به روياي تبديل مي گشت
اميدوارم بتوانم پاسخ اين لطف و اعتماد را به خوبي بدهم
به اميد تداوم اين چنين فرصت هايي ...
معمار حانیه
29th December 2014, 12:50 AM
http://axgig.com/images/50942621746659003951.png
حالا اگه اون هست و تو همهستی یه خورده …… میخوام بگم بابایی توروخدا بههم بگو. چرا بعضیا مردانگی از بین بردن//؟؟ یکم نصیحتم کن
هر جوری میخوای جمله رو تمومکنید
"VICTOR"
29th December 2014, 01:48 PM
دانلود (http://hn2.asset.aparat.com/aparat-video/5644d3423dd18bf63b9070f72991dac5988173__57514.mp4) (فقط یک و نیم دقیقه ی اولش تیتراژ هست! حس و حال کات کردن نبود[sootzadan])
خانه مان را باهم می سازیم
دیوارهایش را قرمز می کنیم
تا در زمستان گرم بمانیم
سقفش را آبی می کنیم
تا در تابستان خواب دریا ببینیم
بامش را زرد می کنیم
تا در پاییز آفتاب مهمونمون باشه
در باغچه اش گل همیشه بهار می کاریم
در ایوونش گل از یادم نبر می ذاریم
خانه ی ما کوچک است
اما یک جای کوچک
برای همه در آن می سازیم
خانه ی ما کوچک است
اما یک جای کوچک
برای عشق در آن می سازیم
گنجه ی کوچک برای غصه هایمان
طاقچه ی کوچک برای خاطراتمان
یک جای گرم و راحت
برای محبت می سازیم
خانه مان را با هم می سازیم
http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim//Uploaded/Image/139209041101374501609994.jpg
سونای
29th December 2014, 07:09 PM
ﺧﺪﺍﻱ خوب ﻣﻦ ...
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﻣﻲ ﮔﻮیند بزﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ...
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ ...
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ی
ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺍﺭﺣﻢ ﺍﻟﺮﺣﻤﻴﻦ
ﻣﻲ ﺩﺍﻧﻢ ،
ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﺳﺨﺖ ﺑﮕﻴﺮﻱ ...
ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ...
ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻳﻲ ... ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ...
ﻣﮕﺬﺍﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﻭﻡ...
ﻣﻦ ﺍﻣﻴﺪﻡ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ...
ﺑﺮﺍﻱ ﺩﻟﻢ ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ ...
ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ ﺑﺨﻮﺍﻥ
تا آرام گیرد این قلب نا آرام من.....
خدای نازنین من....
به حضورت ،
به نگاهت ،
به یاریت نیازمندم....
vaniya604
29th December 2014, 11:07 PM
دلم ميخواست زمان را به عقب باز ميگرداندم.....
نه براي اينكه انهايي كه رفتند را بازگردانم
براي اينكه نگذارم بيايند!!!!
vaniya604
29th December 2014, 11:10 PM
چقدر حقيرند مردماني كه نه جرات دوست داشتن دارند ، نه اراده دوست نداشتن ، نه لياقت دوست
داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن ، با اين
حال مدام شعر عاشقانه مي خوانند .
vaniya604
29th December 2014, 11:12 PM
سکوت
نفسهای عمیق نشانه ناگفته های بسیار است.
ناگفته هایت را شعر نکن که دیگران بخوانند.
سکوت کن که همه بشنوند!
بگذار آنکه دوست ندارد نشنود.
تو سکوت مقدست را .
رنجها و دلهره هایت را در دل بریز.
تا آنکه را دوست می داری در آسایش خود به سر برد.
حتی گفتار تو نیز او را نیازارد.
vaniya604
29th December 2014, 11:36 PM
خواستم که روزی خدایی کنم یکبار از بالا به پایین نگاهی کنم بگفتم روزی این سخن با خدای خود که ای معبود می شود خدایی کنم؟ خدایم پذیرفت و گفت به شرط که من بنده شوم و بندگی کنم قبول شرط کردم و خدایش شدم خدایم بنده شد و خدایش شدم گذشت چند صباحی زین سخن دیدم از بالا عاشقانی خوش سخن که در دل آرزوی باران کنند بگفتم به خود اگر من خدایم خدایی کنم سوی آنها ابر بهاران را گریان کنم بباریدم از ابر بهار سویشان باران را شدند خوشحال و گفتند شکر را به خود بالیدم و گفتم چه خوب خدایی همین است چه خوب در این حال خوش بودم که ناگاه شنیدم صدای شکایت بندگان را که ای مهربان این چه وقت باریدن است تو که باران دادی چرا چتر وکفش را گرفتی؟ باران تو فصل عشق دیگران خوش کند به من که می رسد کفش پاره ام پر کند یکی کوزه گر منتظر به خورشید آسمان یکی زارع است منتظر به باران آسمان با خود اندیشه کردم ای بی خرد این چنین خدا شدن را که نیست از خرد خدای خود را دوباره من صدایی زدم بندگی را گرفتم و خدایی پس زدم کنون بندگی می کنم به رسم خدایی او هم خدایی کند به رسم خدایی
تووت فرنگی
30th December 2014, 10:23 PM
با دل گفتم که ای دل احوال تو چیست
دل دیده پر آب کرد و بسیار گریست
گفتا که چگونه باشد احوال کسی
کو را بمراد دیگری باید زیست
- ابوسعید ابوالخیر
علي پارسا
31st December 2014, 01:04 PM
داشتم يک نگاهي به شبکه هاي اجتماعي مي انداختم، ديدم در مقام مقايسه اين سايت واقعا" از لحاظ متانت اعضاء و انسانيت و اخلاق کاربران يک سر و گردن از بقيه جاهايي که سر زدم بالاتر است.[golrooz]
البته دارم مي گردم ببينم جاي بهتر هم گير مي آيد يا نه![nishkhand] شما سراغ نداريد؟[cheshmak][nishkhand]
سونای
31st December 2014, 04:28 PM
"رفتن" !
رفتن که بهانه نميخواهد ،
يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !
"ماندن" !
ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
دوستت دارمهايى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين ...
وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى ...
ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !
آرى ،
آمدن دليل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هيچکدام ......
نسیم بهآر
31st December 2014, 07:34 PM
آقـای خـوب مـن
مـن ، بـد !ولــــی ..
امــــروز دلـتـنـگی
از هـمـیـن چـشـمـان گـنـاه دیـده ام لـبـریـز شـد ...
مـگر نـه اینـکه آهـــوی رمیــده ی چشــمان مــرا
تو ضــامنی ؟
رهـــایم نکن
بیش از همیشه دلتنـــگم
الســـلام علــیک یا ضـــامن آهـــــو
http://img.tebyan.net/Big/1389/07/1601390919171148521124621318723024321393.jpg
نسیم بهآر
31st December 2014, 07:38 PM
و لحظههایی که برای هزارمین بار ، بدیهای آدم ها را فراموش میکنیم ،
و برای دیداری دوباره ، گپی ساده ،
حتی یک استکان چای در خلوتی دوستانه ، جان می دهیم ..
به راستی چگونه میتوان روایتِ روح پر غوغای یک دیوانه ی همیشه عاشق را
طورِ دیگری نوشت ؟
{ نیکی فیروزکوهی }
http://www.axgig.com/images/81070726722316035457.jpg
mogan/k
31st December 2014, 08:08 PM
*می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .*
* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد *
*بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... *
*بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . *
*تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. *
*تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود *
*و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!*
حسین پناهی
تووت فرنگی
31st December 2014, 10:25 PM
در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
ای وعدهٔ فردای تو پیچ اندر پیچ
آخر غم هجران تو چند اندر چند
-منوچهری
علي پارسا
1st January 2015, 01:04 AM
يارو هرچي بالاتر از خط فقره به همان ميزان پايين تر از خط فهم تشريف داره!
فکر کنم خط فقر و خط فهم تو وجود خيلي ها رابطه معکوس دارند![nishkhand]
عبدالله91
1st January 2015, 01:18 AM
"رفتن" !
رفتن که بهانه نميخواهد ،
يک چمدان ميخواهد از دلخوريهاى تلنبار شده و گاهى حتى دلخوشيهاى انکار شده ...
رفتن که بهانه نميخواهد وقتى نخواهى بمانى ، با چمدان که هيچ بى چمدان هم ميروى !
"ماندن" !
ماندن اما بهانه مى خواهد ،
دستى گرم، نگاهى مهربان، دروغهاى دوست داشتنى،
دوستت دارمهايى که مى شنوى اما باور نمى کنى،
يک فنجان چاى، بوى عود، يک آهنگ مشترک، خاطرات تلخ و شيرين ...
وقتى بخواهى بمانى ،
حتى اگر چمدانت پر از دلخورى باشد خالى اش مى کنى و باز هم ميمانى ...
ميمانى و وقتى بخواهى بمانى ، نم باران را رگبار مى بينى و بهانه اش مى کنى براى نرفتنت !
آرى ،
آمدن دليل مى خواهد
ماندن بهانه
و رفتن هيچکدام ......
مردانگی فقط سکوت میخواهد...
چه تلخ هست بغض پنهان مرد در شبهای زمستان...
مردانگی ینی درک احساس همه ...
اما یقینن احساس نخواهی شد ای مرد.
"VICTOR"
1st January 2015, 02:09 AM
يارو هرچي بالاتر از خط فقره به همان ميزان پايين تر از خط فهم تشريف داره!
فکر کنم خط فقر و خط فهم تو وجود خيلي ها رابطه معکوس دارند![nishkhand]
سلام
اتفاقاً من کاملاً با این صحبت شما مخالفم ... [golrooz]
چند روزی هست که بنده با خانواده همین بحث رو شروع کردم ...
رفتارهای مختلفی که در اطرافم از قشرهای متفاوت رؤیت کردم ، همه نمایانګر این هست که هر چه سطح مادی افراد بالاتر باشه یا در قدیم بوده باشه ، از سطح فرهنګی بالاتری برخوردار هستند و بالعکس ...
و به طور استثنا 7 درصد چه در قشر سطح بالا ار منظر مادی ، سطح فرهنګی و رفتاری پایینی دارند و همینطور تنها 7 درصد از جامعه که سطح مادی پایینی دارند ، از منظر رفتاری و اخلاقی و ... با فرهنګ و کمالات هستند ... و این افراد همون هایی هستند که بسیار مطالعه می کنن...
این نتایج تفکرات اینجانب بود ...
برای درک بهتر هم چند مثال متفاوت میزنم خدمتتون :
در جامعه ی معلولین جسمی و ذهنی ؛ چنانچه پول باشه ، فرزند در شرایط خیلی بهتر نسبت به سایر خانواده ها بزرګ میشه ... مادر و پدر مقداری از وقت خودشون رو برای فرزند قائل میشن ... فرزندشون دارای رفتارهای بسیار برتری از منظر اخلاقی و فرهنګی نسبت به سایر کودکان این قشر هست ...
و بالعکس در خانواده های که چنین فرزندانی دارند لیکن از سطح مادی مناسبی برخوردار نیستند ، مشکلات عدیده ای وجود داره ، اعم از : طلاق ، دست به زن های خاص ، ګاهاً اعتیاد و مشکلات روانی که به صورت خیلی سخت روی فرزندان تأثیر میګذاره ، فرزندان سالم خانواده از این کودکان به نحوی بهره می برند که بنده عذرخواهم که نمی تونم عنوان کنم ...
این خانواده ها و تفاوت هاشون رو بسیار دیدم ...
در جامعه ی فروشندګان اجناس ؛ خودتون به اطرافتون یه نګاهی بندازید ... [cheshmak]
در جامعه ی مشاغل خاص هم به همین ترتیب ؛ مثال میزنم رفتار چند پلیس ... یکی چه با کمالات و احترام و دیګری ......... از این موارد به طور مستند عکس برداری هم کردم و واقعاً وقتی رفتارها رو قیاس کردم حدود سه ساعت تو فکر و تحلیل بودم ...
روحانیون مثلاً ؛ بسیاری از روحانیونی که بنده سخنرانی هاشون رو شنیدم غریب به 95 درصد که صحبت های جالب و منطقی ای بر بایه ی علم و اصول دین ندارند ... از این 95 درصد 85 درصدشون سطح مادی پایینی دارند و از اون 5 درصدی که صحبت های عالی ای دارند ، اغلبشون حدود 80 درصد سطح مادی بالایی دارند ...
در هر قشری که تصور کنید به همین نحو هست ، قشر معلمین ، استادان ، رانندګان ، آشپزان ، مهمانداران قطار و هواپیما ، هتل ها و رستوران ها و و و ...
البته یک مورد برام خیلی جالب بود و نتونستم دلیل اون رو متوجه بشم و اون قشر هنرمندان جامعه هستند که کم پیدا میشه رفتارهای نامناسبی داشته باشند. چه از سطح مادی پایین و یا سطح مادی بالایی برخوردار باشند ... قریب به 87 درصدشون با کمالات و با فرهنګ هستند ...
هر هنری رو که در نظر بګیریم به همین نحو هست ...
خیلی توضیح دادم [sootzadan] البته بیشتر هم جا داره ولیکن بسنده می کنم ... [shaad]
علي پارسا
1st January 2015, 10:36 AM
سلام
اتفاقاً من کاملاً با این صحبت شما مخالفم ... [golrooz]
چند روزی هست که بنده با خانواده همین بحث رو شروع کردم ...
رفتارهای مختلفی که در اطرافم از قشرهای متفاوت رؤیت کردم ، همه نمایانګر این هست که هر چه سطح مادی افراد بالاتر باشه یا در قدیم بوده باشه ، از سطح فرهنګی بالاتری برخوردار هستند و بالعکس ...
و به طور استثنا 7 درصد چه در قشر سطح بالا ار منظر مادی ، سطح فرهنګی و رفتاری پایینی دارند و همینطور تنها 7 درصد از جامعه که سطح مادی پایینی دارند ، از منظر رفتاری و اخلاقی و ... با فرهنګ و کمالات هستند ... و این افراد همون هایی هستند که بسیار مطالعه می کنن...
این نتایج تفکرات اینجانب بود ...
برای درک بهتر هم چند مثال متفاوت میزنم خدمتتون :
در جامعه ی معلولین جسمی و ذهنی ؛ چنانچه پول باشه ، فرزند در شرایط خیلی بهتر نسبت به سایر خانواده ها بزرګ میشه ... مادر و پدر مقداری از وقت خودشون رو برای فرزند قائل میشن ... فرزندشون دارای رفتارهای بسیار برتری از منظر اخلاقی و فرهنګی نسبت به سایر کودکان این قشر هست ...
و بالعکس در خانواده های که چنین فرزندانی دارند لیکن از سطح مادی مناسبی برخوردار نیستند ، مشکلات عدیده ای وجود داره ، اعم از : طلاق ، دست به زن های خاص ، ګاهاً اعتیاد و مشکلات روانی که به صورت خیلی سخت روی فرزندان تأثیر میګذاره ، فرزندان سالم خانواده از این کودکان به نحوی بهره می برند که بنده عذرخواهم که نمی تونم عنوان کنم ...
این خانواده ها و تفاوت هاشون رو بسیار دیدم ...
در جامعه ی فروشندګان اجناس ؛ خودتون به اطرافتون یه نګاهی بندازید ... [cheshmak]
در جامعه ی مشاغل خاص هم به همین ترتیب ؛ مثال میزنم رفتار چند پلیس ... یکی چه با کمالات و احترام و دیګری ......... از این موارد به طور مستند عکس برداری هم کردم و واقعاً وقتی رفتارها رو قیاس کردم حدود سه ساعت تو فکر و تحلیل بودم ...
روحانیون مثلاً ؛ بسیاری از روحانیونی که بنده سخنرانی هاشون رو شنیدم غریب به 95 درصد که صحبت های جالب و منطقی ای بر بایه ی علم و اصول دین ندارند ... از این 95 درصد 85 درصدشون سطح مادی پایینی دارند و از اون 5 درصدی که صحبت های عالی ای دارند ، اغلبشون حدود 80 درصد سطح مادی بالایی دارند ...
در هر قشری که تصور کنید به همین نحو هست ، قشر معلمین ، استادان ، رانندګان ، آشپزان ، مهمانداران قطار و هواپیما ، هتل ها و رستوران ها و و و ...
البته یک مورد برام خیلی جالب بود و نتونستم دلیل اون رو متوجه بشم و اون قشر هنرمندان جامعه هستند که کم پیدا میشه رفتارهای نامناسبی داشته باشند. چه از سطح مادی پایین و یا سطح مادی بالایی برخوردار باشند ... قریب به 87 درصدشون با کمالات و با فرهنګ هستند ...
هر هنری رو که در نظر بګیریم به همین نحو هست ...
خیلی توضیح دادم [sootzadan] البته بیشتر هم جا داره ولیکن بسنده می کنم ... [shaad]
بابا غلط کردم![nishkhand] خيلي دست بالا گرفتيد! در اصل طعنه اي بود به اون دسته بالا بالا هايي که زندگي طاغوتي دارند و باز هم سر همه دارند کلاه مي گذارند و سيري هم ندارند.
اگر علمي بخواهيم صحبت کنيم که خيلي بحث مفصل است و خيلي از فرمايشات جنابعالي هم قبول دارم
البته من در مورد هنرمندان چندان با شما موافق نيستم![golrooz]
ببينم نکنه شما هم جزو اون پورشه سوارها هستيد که زود موضع گرفتيد؟ ..... (شوخي کردم)[shaad]
به هر حال ممنون از توضيحاتتون.
"VICTOR"
1st January 2015, 12:01 PM
بابا غلط کردم![nishkhand] خيلي دست بالا گرفتيد! در اصل طعنه اي بود به اون دسته بالا بالا هايي که زندگي طاغوتي دارند و باز هم سر همه دارند کلاه مي گذارند و سيري هم ندارند.
اگر علمي بخواهيم صحبت کنيم که خيلي بحث مفصل است و خيلي از فرمايشات جنابعالي هم قبول دارم
البته من در مورد هنرمندان چندان با شما موافق نيستم![golrooz]
ببينم نکنه شما هم جزو اون پورشه سوارها هستيد که زود موضع گرفتيد؟ ..... (شوخي کردم)[shaad]
به هر حال ممنون از توضيحاتتون.
دور از جونتون ...
دست بالا ګرفتن یعنی چی دقیقاً؟! [khanderiz][nadidan]
آهان ، بله ...
در ارتباط با هنرمندان که دارم فکر می کنم [tafakor] دیدم خیلی ګستره ی هنر زیاده ، سطحی نګاه کرده بودم ، مثلاً اګر هنرهای سفره آرایی ، منبت ، خیاطی و و و ... همه رو در نظر بګیریم حق با شماست [labkhand] قشری رو شامل میشه که در اون زمینه تحصیل کردن و یا به طور تجربی چنانچه بوده ، واقعاً براش وقت صرف کردن و شغلشون هست و براش ارزش قائل هستن ... الآن یاد افراد کهنسالی افتادم که تحصیل نکردن اما مثلاً از کودکی مشغول به چارق دوزی یا قلم زنی یا فرش بافی بودن و ... این افراد هم که دوران زیادی رو در هنرشون ګذروندن من ندیدم سطح برخوردی فرهنګی پایینی داشته باشند و بالعکس بوده ... [tafakor] کلاً یکم زمینه ی این مورد برام مبهمه [nadanestan]
نه اصلاً ... اتفاقاً پورشه رو حتی دوست هم ندارم ، فولکس دوست دارم از هر نوعش + جیپ بدون سقفsh_dokhtar22 (چرا ګفتم الآن؟ [nishkhand] این قسمت دلنوشته بود [sootzadan])
ما از اینا سوار میشیم [khande][nishkhand][sootzadan][nadidan] (به قول استادمون : نخند ، خودت بدتری [khanderiz]sh_omomi14 (ایشون مفرد میګن)) :
http://media.jamnews.ir/Original/1391/12/12/IMG22262072.jpg
موضع نبود ، ګفتم نتایجم رو بګم ، ببینم دیګران نظرشون چطور هست؟! sh_omomi127
بانوی خیال
1st January 2015, 02:13 PM
آدمها هم مثل اشکال هندسی هستند:
بعضیها همیشه با همه موازی هستند وکاری باهیچ کسی ندارند!
بعضیها متقاطعند همه را قطع میکنند سوهان اعصاب، همیشه رو مخ آدمهاهستند!
بعضیها نقطه اند کوچکند وقد خودشان حرف میزنند!
بعضیها پاره خطند اول و آخرشون معلوم نیست کجاست؟!
بعضیها دایره اند با همه کنار می آیند همه هم دوسشان دارند،موج مثبت میدهند!
بعضیها مثلثند هر جور نگاهشان کنی تند وتیز و رک هستند مثل تابلو خطر میمانند!
بعضیها مربعند چارچوب دارند منظم وخشکند!
بعضیها هم خط خطیند مثل مایعات به شکل ظرفشون درمیان یه بار خط ،یه بار تیز، یه بار خشک گاهی هم صمیمی!
زندگیتون پر از دوستای دایره صفت!!!!❤
بانوی خیال
1st January 2015, 02:18 PM
ما دخــتـرا
.
.
.
گاهــی خودمـونـم نمــی دونیـم واســه چــی قهر کردیــم…!
فقط حــس میــکنیم الان لازمــه قهــر باشیـم ..[labkhand]
تووت فرنگی
1st January 2015, 10:04 PM
من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
-مهدی فرجی
Capitan Totti
1st January 2015, 10:10 PM
من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
-مهدی فرجی
بازآ ببین در حیرتم، بشکن سکوت خلوتم
چون لاله ی تنها ببین، بر چهره داغ حسرتم
ای روی تو آئینه ام، عشقت غم دیرینه ام
بازا چو گل در این بهار، سر را بنه بر سینه ام
leila.s
1st January 2015, 11:14 PM
havasat bashad be yek nafar bishtar az had mohabat nakoni
chon mohebat ke az had bogzarad nadan khiale bad konad
sevda_sj
2nd January 2015, 01:58 AM
آموخته ام که وقتی ناامید میشوم
خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود
و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . .
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2015/01/3148c20c76f1ca3f15258d13ab6c4828_500.jpg
mogan/k
2nd January 2015, 02:32 PM
http://s5.picofile.com/file/8128587684/64031066661186443390.jpg
vaniya604
2nd January 2015, 11:44 PM
زمستان است !......سهمش در میان سرد و سپید که به حراج می رود
گویی که دیگر نه شبنم ست و نه برگی...نه طراوتی که به تاراج می رود
انجماد است !
بیرحمانه طغیان می کند
تازیانه می خشکاند و
آرام بخواب می برد
در این ضجه های خیال انگیز و سکوت پرطنین
سرآسیمه تو را می شنوم
و به یکباره تو را می خوانم
بیا ! ...
بیا تو ای گرمترین حادثه من
بیا و بر من ببار
که توان راه رفتن دگر
نه تجسم است و
نه گذرا در خواب
سرد است و پاهایم
ایستاده و سرگردان به راه
رها می کنم کوله بار خاطره ها
بر دشتهای سیاه ...
vaniya604
2nd January 2015, 11:47 PM
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟
vaniya604
2nd January 2015, 11:51 PM
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم میگیرد
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند
mogan/k
3rd January 2015, 12:49 AM
کم نيستند شاديها
حتي اگر بزرگ نباشند
آنقدر دست نيافتني نيستند
که تو عمريست
کز کردهاي گوشه جهان
و بر آسمان چوب خط ميكشي به انتظار
حبس ابد هم حتي ، پايان دارد
پاياني بزرگ و طولاني
چه آسان تماشاگر سبقت ثانيههاييم
و به عبورشان ميخنديم
چه آسان لحظهها را به کام هم تلخ ميکنيم
و چه ارزان ميفروشيم لذت با هم بودن را
چه زود دير ميشود
و نميدانيم که ؛ فردا ميآيد
شايد ما نباشيم
معمار حانیه
3rd January 2015, 01:39 AM
دلم برای یک دوست که اینجاس وپروفایلش بسته خیلی تنگ شده.
natanaeal
4th January 2015, 11:28 AM
الله عزیزم،
اگر ؛
آسمون با بارون
بابونه با زمین شنی
پاچراغ با چراغ
تار با پود
ثریا با آسمون
جادوگر با جادو
خیال با احساس
دریاچه با پرنده های وحشی
ذوالفقار با علی
رود با ســِـــیر در خشکی
زاهد با عبادت
ژاله با برگ گل
ساحل با موج
شاهین با کوه های بلند
صیاد با شکار
ضــِــماد با زخم
طور با موسی
ظــلّ با درخت
عروج با عرفان
غلط با بی خبری
فسفر با تاریکی
قنوت با دعا
کــَــرب با تنهایی
گرگ با گوسفند
لاله با اردی بهشت
جان میگیرد...
من ...
خوبی یا اگر بدم... ،بنگر ،الفبا را تا خودم برایت صرف میکنم تا بگویم
من ،فقط ...
با یک "غیرمنتظره" تو جان میگیرم/.
پس بدان؛
اول: تویی
آخر: منم...
"ناتانائیل"
ماری مریم
4th January 2015, 05:26 PM
خدایا!
نمی گویم دستم را بگیر
عمریست گرفته ای
مبادا رها کنی!
تووت فرنگی
4th January 2015, 11:13 PM
منم آن شکسته سازی که توام نمی نوازی
که فغان کنم ز دستی که شکسته ساز ما را
-سیمین بهبهانی
Capitan Totti
5th January 2015, 02:21 AM
نمی دانم چرا اما ترا هرجا که می بینم
کسی انگار می خواهد ز من تا با تو بنشینم
تن یخ کرده آتش را که می بیند چه می خواهد
همانی را که می خواهم ترا وقتی که می بینم
تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمی خوانم که می ترسی
به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم
زبانم لال! اگر روزی نباشی من چه خواهم کرد؟
چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم
نباشی تو اگر ناباوران عشق می بینند
که این من-این من آرام-در مردن به جز اینم!
بانوی خیال
5th January 2015, 11:15 AM
چه ایده بدی بوده،دایره ای ساختن ساعت. احساس میکنی همیشه فرصت تکرار هست:
قرار بوده ۸ صبح بیدار شوی و میبینی شده ۸ و ربع٫ میگویی: اشکال ندارد تا ۹ میخوابم بعد بیدار میشوم!
قرار بوده امشب ساعت ۹ یک ساعتی را صرف مطالعه کتاب کنی، می بینی کتاب نخوانده ۱۰ شده. میگویی: اشکال ندارد. فردا شب ساعت ۹ میخوانم.
ساعت دروغ میگوید. زمان دور یک دایره نمی چرخد! زمان بر روی خطی مستقیم می دود. و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است! ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد دیگر باز نمی گردد. اگر روزی خانه بزرگی داشته باشم، به جای همه دکورها و مجسمه ها و ستونها، ساعت شنی بزرگی برای آن خواهم ساخت و میگویم در آن ساعت شنی،آنقدر شن بریزند که تخلیه اش به اندازه متوسط عمر یک انسان طول بکشد. تا هر لحظه که روبرویش می ایستم به یاد بیاورم که زمان «خط» است نه «دایره» و زمان رفته دیگر باز نمی گردد...
aynaz.t
5th January 2015, 03:41 PM
هرچه باشم
باغ یا صحرا
هرچه بینم
رنج یا رؤیا
با تو هر ورزیدنی، عشق است
با تو هر وضعیتی، زیبا.
aynaz.t
5th January 2015, 03:58 PM
به دست نامادریم منگنه خوردم
دست از یقه ام بردار زمین
میخواهم تاب بخورم لا به لای مینها
پیامکها اسلحه سبزاند و دود ماشین میخورم
وقتی اسلحه را غلاف کردند،خردل به ریه هایم نمیکشد
این زندگی را نسیه میفروشم
نه!
با چند سکه هم نمیفروشم
کودکی با نارون اتل متل میکند
میلاد با آفتاب قایم باشک و
من با خودکار تاب میخورم
موشها نسل قناری را زده اند
و مترسک سنگلاخها را طی میکند با بالهای سیاه
زنی که اسلحه میگیرد مادر نیست
بلکه قصه خوابهای کودکانه ام شده
چرتکه نزن کامپیوتر حسابت را میرسد
کاغذ را خاک میگیرند
اما همراه رقمهای نجومی به پرواز در می اید
معادلات بلد نیستم تنها این هجویات را میگویم
شعر را از نو بساز شاید در لحظات بارانی داروگ بخواند
ایناز
farhad_jomand
5th January 2015, 04:24 PM
http://www.downlood.ir/wp-content/plugins/RSSPoster_PRO/cache/45a53_jomlate-asheghaneh.jpg
بانوی خیال
6th January 2015, 10:40 AM
آدمها گاهی میشکنند
ولي این طوری نیست که شکستنشان صدای تِق داشته باشد
و همه بفهمند که فلانی فلان روز فلان جا شکست !
شکستن آدمها را شاید فقط بشود دیـد،
از خندههای يهويي شان که وسط جمع تحویل اطرافیان میدهند
یا حتی توی آینه به خودشان،
از تعداد موهای سفیدشان که یهو در گوشه ای از سرشان پیدا میشود،
و شاید هم از قیافهشان که کمرنگتر میشود
و خودشان که هر چه پرهیاهوتر میشوند در ظاهر،
در کنجشان بیشتر چال میشوند و بیصداتر و آرامتر از همیشهشان ...
شکستن آدمها را نمیشود شنید،
میشود "دیــد" که فلانی نه دیگر مثل قبلش و نه دیگر مثل خودش، هیچ کدام نیست ...!!!!
نسیم بهآر
6th January 2015, 01:24 PM
تمام گره های سخت زندگی ام را به
مهربانی دست های آسمانی تو می سپارم...
http://abasieh.ir/wp-content/uploads/2014/03/1244.jpg
نسیم بهآر
6th January 2015, 01:25 PM
این روزها حس می کنم
برف ها اضطراب دارند...
خورشید خط و نشان می کشد
برایشان...
مرا یاد یک حس قدیمی می اندازد...
#سید حسین ـ دریانی
http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3997/11988151-b.jpg
نسیم بهآر
6th January 2015, 01:35 PM
خدایا...
از دنیای تو
بی تو میترسم
دستم را بگیر
تا با هم روزی دیگر را آغاز کنیم
http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/4006/12015672-b.jpg
sevda_sj
6th January 2015, 03:34 PM
به خودشان زحمت نمی دهند یک نـفـر را کشف کنـنـد
زیـبـایی هـایـش را بـیرون بکـشـنـد
تـلخی هایـش را صـبـر کـنـنـد
آدم های امـروز!!!
دوسـتی های کـنسروی می خواهـنـد
یک کنسرو کـه درش را بـاز کـنـنـد
یک نـفـر شیـریـن و مهربـان از داخـلش بـیـرون بـپـرد
و هـی لبخنـد بزنـد و بگـویـد
حـق بـا تـوسـت!!!
sevda_sj
6th January 2015, 03:37 PM
دلــم آرامــش می خــواهد
در بـــی دلهـــره تـــرین آغـــوش دنیـــا
تقدیم به همه مادارن عزیز
http://www.farsbook.ir/file/pic/photo/2015/01/12b4b3e9e55d8c1454806ebd6f9962a8_500.jpg
تووت فرنگی
8th January 2015, 02:06 PM
رد شدی از بغل مسجد و حالا باید یا بچسبیم به تو
یا به مسلمانی خویش ...
-حسین زحمتکش
vaniya604
8th January 2015, 05:03 PM
دلتنگم...
دلتنگ خودم...
خودی كه مدتهاست گم كرده ام..
sevda_sj
9th January 2015, 03:53 PM
به ما گفتند باید بازی کنید
گفتیم با کی ؟؟
گفتند با تیم دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟
سوت آغاز بازی رو زدن . فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود
تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید و گفت :
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن
گفتم آخه چطوری ؟؟؟
بازم خندید و گفت : خیلی ساده . فقط پاس بده به من
باقیش با من .....
نسیم بهآر
9th January 2015, 06:43 PM
بـرای شـاعـر بـودَن..
و نـوشـتـن..
نـیـازے بـه بـهـانـه نـدارَم..
کـافـیـسـت نـبـاشـے . .
http://8pic.ir/images/icp0f3a25lq9zq0voa78.jpg
hossyn.koala
9th January 2015, 06:49 PM
خدایا چنان مرا یاری کن تا از پس گزند تمامی نیش های روزگار برایم و تمامی زندگی مارا سرشار از لطف کن
سونای
9th January 2015, 07:11 PM
من مانده ام و یک دنیا واژه هایی که نه قافیه پیدا می کنند و نه شعر می شوند و
نه حرف و آخرش سکوت ریتم نهایی شان می شود و من عجب این ریتم ساده را دوست دارم که بارها در خود مرورش میکنم و کسی نباید در کنار این سکوت سوت کوتاهی حتی با لب های ترک خورده اش بنوازد تا من از عمق مرثیه ای که خواستنی ست جدا شوم......
چه فرقی می کند زمان از عبورهای بی محابای او هم شتابان تر می گذرد و من هرچقدر شمارش بلد باشم
باز هم در کناراین حجم نا برابر رفتن ها کم می آورم و هنوز کوچه های باران نخورده در حسرت مانده اند و من هم همه آن واژه ها را به اصرار تکرار می کنم و باز تکرار می کنم
یک اتفاق ساده می افتد
من دفتر خاطراتم از برهنگی واژه ها نجات پیدا میکنند و دست هایم از بی عاری خلاص می شود
و می نویسم و می نویسم و باز می نویسم
آنقدر که یک نفر تو را صدا می زند و وادارت می کند معنا کنی همه نوشتن های بی وقفه را.. چون فقط یک نفر می داند چه
می شود که می شود اینگونه بی زمان و شاید اندیشه نوشت و نوشت و نوشت
و من می نویسم و می نویسم و می نویسم
تو اما هنوز نیامده ای که بخوانی
سيمين
mogan/k
9th January 2015, 07:52 PM
گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود
اینك هزار بار ، رها كرده بودمت
زان پیشتر كه باز مرا سوی خود كِشی
در پیش پای مرگ فدا كرده بودمت
هر بار كز تو خواسته ام بر كنم امید
آغوش گرم خویش برویم گشاده ای
دانسته ام كه هر چه كنی جز فریب نیست
اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای
در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب
لیكن هزار جامه بر اندام او كنی
چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت
او را طلب كنی و مرا رام او كنی
روزی نقاب عشق به رخسار او نهی
تا نوری از امید بتابد به خاطرم
روزی غرور شعر و هنر نام او كنی
تا سر بر آفتاب بسایم كه شاعرم
در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام
دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش
ای زندگی ، دریغ كه چون از تو بگسلم
در آخرین فریب تو جویم پناه خویش
نادر نادرپور
تووت فرنگی
9th January 2015, 08:01 PM
از آمدنم نبود گردون را سود،
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود؛
وز هیچکسی نیز دو گوشم نشنود،
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود!
-خیام
mogan/k
9th January 2015, 08:04 PM
آفرینش
وقتی گریبان عدم
با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را
پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را
در آسمان ها میکشید
وقتی عطش طعم تو را
با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم
نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم
شیطان به نامم سجده کرد!
آدم زمینی تر شد و
عالم به آدم، سجده کرد! من بودم و چشمان تو
نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی…
افشین یداللهی
"VICTOR"
10th January 2015, 10:34 PM
... دلم می خواست یه چیزی بنویسم...
... همین...
[shaad]
تووت فرنگی
11th January 2015, 12:02 AM
اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بیوفا ای بی مروت
گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت
باباطاهر
mogan/k
11th January 2015, 03:08 AM
آه ، زندگی ....
خنده های ما
در خلال روز های زندگی ،
در عبور روزهای کودکی ؛
و در شروع یک بلوغ مخملی
گم شدند ...
آه زندگی !
زود اعتراف کن !
خنده های ما کجاست ؟
دست و نزد کیست ؟
آه زندگی ...
آی زندگی ...
زود و زود و زود
تند و تند و تند
پاسخم بده ...
تووت فرنگی
11th January 2015, 03:03 PM
براي زيستن دو قلب لازم است
قلبي که
دوست بدارد
قلبي که دوستش بدارند
- شاملو
نسیم بهآر
11th January 2015, 08:48 PM
خدای دانه های انار
خدای شکوفه های گیلاس
با هزار اندوه خشکیده در گلو
صدا می کنم تو را
تو هم گاهی
مرا به نام صدا کن
مرا به اسم بخوان ...
پدرام موسوی
http://files.namnak.com/images/fun/other/13911222/28.jpg
نسیم بهآر
12th January 2015, 10:14 AM
سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند!
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنهام کشید تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکمتر ...
به خود میبالیدم، دیگر نمیخواستم درخت باشم، آیندهی خوبی در انتظارم بود!
سوزش تبرهایش بیشتر میشد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد،
او تنومندتر بود ...
مرا رها کرد با زخمهایم، او را برد ...
و من که نه دیگر درخت بودم، نه تختهسیاه مدرس ی، نه عصای پیرمردی ...
خشک شدم...
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت میمونه ..
ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن!
ای انسان
تا مطمئن نشدی، احساس نریز ..
زخمی میشود ...
در آرزوی تختهسیاه شدن، خشک میشود
......................
http://picomic.ir/wp-content/uploads/2013/08/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-%DB%8C-%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7-29.jpg
meaning
12th January 2015, 11:59 AM
دو ماه آموزشی تموم شد؛ خوب بود خوش بود اذیت شدیم خندیدیم و روز ترخیص هم بچه ها مثل ابر بهار گریه میکردند؛ از شنبه تا چهارشنبه اردوگاه پایه کوه. 15 نفر توی هر چادور. شبها خیلی سرد میشد خیلی. امکانات بهداشتی هم صفر درست مثل یک نظامی. از پادگان تا اردوگاه 17 کیلومتر پیادهروی کردیم با یک ژ-3 ی 4.5 کیلویی روی دوشمون. خوب شد وقتی فهمیدم تیراندازی از فاصله 100 متری 100 شدم. یعنی از 9 تیر 4 تیر توی خال سیاه با ژ-3 که لگد خیلی محکمی داره.هیچی دیگه همین باقیشم سلامتی و دعای خیر برای شما دوستان.
سونای
13th January 2015, 02:37 AM
امروز( ديگه شد ديروز) يه روز سخت و رنج اور بود ... الهي شكر
كلي پر شدم اونقد حرف رو دلم بود كه برا ساكت شدنم جلو همه كافي بود....
مث هميشه منتظر بودم ثانيه ها بگذرن و ماه در بياد تا باز تند تند حرف بزنم برا ماه نشين..... تند تند گله كنم از ادمهاي زمين......
سخت گذشت ولي اومد ، گفتم : ماه نشين ! چه دير شد؟! خسته از راهي پس من سكوت... گفت نه! بگو.....
من باز كشيدم نقش دلهره ها رو ، طعنه ها رو روش رنگ زدم و تهمت ها رو سايه....،نقاشيم داشت تكميل ميشد تا اينكه ديدم
چهره ماه نشينم تو هم رفت ! ترسيدم و گفتم چه خودخوام! مگه نكه ماه نشين خسته از راست؟ بسه هرچي بكشي ماه نشين ميگه زيباست...
سر و تهش رو هم اوردم گفتم ماه نشين؟! تموم شد
گفت يچيزش كمه
گفتم نپرس! تموم شد
با دلخوري گفت باشه.... و من باز ازين " باشه.." غم برم داشت..
ساكت شد ماه نشين و من هم ...نه خيلي!
پاورچين پاورچين حرف زدم تا بدونه اگه گفتم نپرس از نگرانيم براش بوده نه چيزي...
ماه نشين گرفته تر و گرفته تر شد تا اينكه گفت خستست...
گفت خستست و من زانو زدم
پرسيدم چرا؟! گفت چيزي نيست ...و
همه ابراي اسمون تو چشمام بارون شدن
دوييدم پشت بوته ها تا نبينه چشمامو
كمي از شبنم چمن ها واسه صورتم قرض گرفتم ..
برگشتم ديدم ماه نيست و رو بركه نوشته حالم خوب نيست من ميرم نگران من نباش
من !؟ مگه ميتونم؟! مث كودكي كه خيال ِ روياش رو چيده باشن، كرور كرور قدم از قدمه بغض برداشتم ...
و هراسان تقويم اسمون رو زير و رو كردم! نه از محاق خبري بود نه خسوف! پس ماه و ماه نشين كجان !
بركه رو زير و رو كردم تا شايد لأي تلاطم بيتابي هام ردي از نور ماه روو تن بركه ديده شد! اما خبري نبود..
بلبل هزاردستان شاكي از اشوب من وسط لالايي خوندن شبانش، گفت ششششششش[sokoot] رفت ماه نشين كه پشت ابراي دلتنگيش به سكوت شب گوش بده... تو بمون تا فردا!!!
به اسمون نگاه كردم ! دوييدم و هرچقدر رو نوك انگشتاي پام قد كشيدم و خواستم برم بالا برسم به ماه و ماه نشين، تا ابراي دلتنگي رو از صورت ِ دلش پاك كنم...نشد! دستم نرسيد....
حالا هنوز مسافت طولاني ثانيه ها رو نفس زنان بي وقفه به سمت بلندترين نقطه از قله زمان سير ميكنم..... و بي هوا، هوا هوا ميبارم ابرهارو! حتي بجاي آسمان ِ دلِ ماهِ ماه نشين ...... تا برا دوباره مهتابي شدن چشمام به حالِ خوبش .. صاف شه هواي بينمون....
م.محسن
13th January 2015, 09:05 AM
و آغاز دومین دهه بی تو بودن ...
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل
از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
نسیم بهآر
13th January 2015, 10:28 AM
آدمک خسته شدی از چه پریشان حالی؟
پاسی از شب که گذشت است چرا بیداری؟
آن دو چشم پر غم را به کجا دوخته ای؟
دلت از غصه سیاه است چرا سوخته ای؟
تو که تصویر گر قصه ی فردا بودی
تو که آبی تر از آن آبی دریا بودی
آدمک رنگ خودت را به کجا باخته ای؟
کاخ امید خودت را تو کجا ساخته ای؟
آخرین بار که بر مزرعه من باریدم
روی دستان تو من شاپرکی را دیدم
تو چرا خشک شدی، او چرا تنها رفت؟
من که یک سال نبودم چه کسی از ما رفت؟
این سکوتت که مرا کشت صدایی تر کن
این منم آبی باران تو مرا باور کن
باور از خویش ندارم که چنین می بارم
بگذر از این تن فرسوده کز آن بیزارم
نه دگر بارش تو قلب مرا سودی هست
نه برای تب من فرصت بهبودی هست
آنکه پروانه شدن را ز من آموخته بود
دلش انگار به حال دل من سوخته بود
شاپرک رفت ، دلی مرد ، عزا بر پا شد
رفت و انگار دلم مثل خدا تنها شد
آری این بود تمام من و این بیداری
جان باران چه شده از چه پریشان حالی؟
برو که آدمکی منتظر باران است
او که با شاپرک قصه ی ما خندان است
من و این مزرعه هم باز خدایی داریم
در پس کوچه ی شب حال و هوای داریم . . .
http://www.khanehkheshti.com/wp-content/uploads/2013/04/Rain_Yellow_Leave.jpg
علي پارسا
13th January 2015, 12:09 PM
لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء
هدایت یافتن آنان بر عهده تو نیست بلکه خداست که هر که را که بخواهد هدایت می کند
سوره بقره آيه 272
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
خدانگهدار ... [golrooz]
"VICTOR"
13th January 2015, 12:32 PM
لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء
هدایت یافتن آنان بر عهده تو نیست بلکه خداست که هر که را که بخواهد هدایت می کند
سوره بقره آيه 272
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست
خدانگهدار ... [golrooz]
?!?!?!?!?!
[nadanestan][soal]
sevda_sj
13th January 2015, 02:18 PM
بر خاکی نشسته بودم
که خدا آمد و کنارم نشست!
گفت: مگر کودک شده ای، که با خاک بازی ميکنی!
گفتم: نه! ولی...
از بازی آدمهايت خسته شده ام!
همان هايی که حس می کنند هنوز خاکم
و روح تو در من دَميده نشده
من با اين خاک بازی ميکنم، تا آدمهايت را بازی ندهم!
خدا خنديد...
پرسيدم خدايا
چرا از آتش نيستم!؟
تا هر که قصد بازی داشت را بسوزانم!
خدا اما ساکت بود!
گويا از من دلخور شده بود!
گفت:
تو را از خاک آفريدم
تا بسازی، نه بسوزانی...!
تو را از خاک از عنصری برتر ساختم
از خاک ساختم
که با آب گل شوی و زندگی ببخشی...
از خاک که اگر آتشت بزنند
باز هم زندگی ميکنی و پخته تر ميشوی...
با خاک ساختمت تا همراه باد برقصی...
تو را از خاک ساختم
تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تو را بازی داد
تو برخيزی...
سر برآوری...
در قلبت دانهٔ عشق بکاری...
و رشد دهی و از ميوهٔ شيرينش لذت ببری...
تو از خاکی
پس به خاکی بودنت ببال
و من هيچ نداشتم برای گفتن
mogan/k
13th January 2015, 05:28 PM
سهراب اری...تو راست میگویی، اسمان مال من است
پنجره ،فکر ،هوا ،عشق ،زمین مال من است
اما تو قضاوت کن سهراب،بر دل سنگ زمین جای من است؟
من نمیدانم که چرا این مردم دانه های دلشان پیدا نیست
صبر کن ای سهراب،قایقت جا دارد
من هم از همهمه داغ زمین بیزارم
mogan/k
13th January 2015, 05:33 PM
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم
نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است...
دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم
شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
MANE1371
13th January 2015, 07:32 PM
http://s5.picofile.com/file/8145354518/Text_Graphy_Deltangi_27_www_ParsVIP_blogsky_com_.j pg
معمار حانیه
13th January 2015, 09:01 PM
خیالت راحتشکسته دل ها نفرین هم بکنندگیرا نیستنفرین ته دل میخواهددل شکسته هم که دیگر سر و ته ندارد
معمار حانیه
13th January 2015, 09:04 PM
شک کردهام …
به صفحه دوم شناسنامه ام شک کردهام
این روزها دارم با کسی زندگی میکنم انگار …•
معمار حانیه
13th January 2015, 09:07 PM
•
از وقت سحر تا دل شب یاد توام
در سوختن از آتش تب یاد توام
با عشق تو زندگی همی خواهم کرد
آن لحظه که جان رسد به لب یاد توام
--------------------------------------------------
عشق برای یک مرد فقط صفحه ای از کتابه
ولی برای یک زن تموم تاریخ زندگیشه
معمار حانیه
13th January 2015, 09:15 PM
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﻧﻮ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ مردی ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺣﺪ ﺑﻬﺎ ﺩﻫﯽ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺗﻼﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ
ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺳﺮﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﮐﻼﻣﺶ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ
ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﻮﯼ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ
نسیم بهآر
14th January 2015, 11:36 AM
خدایا شکـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــرتــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ ..
:x
:x
:x
http://www.jazzaab.ir/user_files/2014/08/jom-8-jazzaab-ir.jpg
MANE1371
14th January 2015, 01:36 PM
http://s5.picofile.com/file/8145354984/Text_Graphy_Deltangi_34_www_ParsVIP_blogsky_com_.j pg
MANE1371
14th January 2015, 03:08 PM
http://up.clip2ni.com/i/images/it2sn3bvpigk62qz71nq.jpg
aynaz.t
14th January 2015, 07:29 PM
در زمان قدیم رقیب بیشتر مال مرد بود والا الان هر نفر کلی خاطرخواه داره تو وایبر، واتساپ،لاین و ... بدتر اینکه خودت باید بکشی تا ثابت کنی بهش دوستش داری ولی اونقدر شنیده که دیگه عادت کرده فقط یا میگه مرسی یا هر چی بتونه سواستفاده میکنه از احساساتت نمیدونم چرا اینجور به فنا بردیم عشق و هی دم میزنم عشق وجود نداره خوب عزیز با یکی باش نه یکی،یکی،یکی
mogan/k
15th January 2015, 08:51 PM
ما تماشاچیانی هستیم،
که پشت درهای بسته مانده ایم!
دیر آمدیم!
خیلی دیر...
پس به ناچار
حدس می زنیم،
شرط می بندیم،
شک می کنیم...
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونه یی دیگر در جریان است!
MANE1371
15th January 2015, 09:46 PM
http://axgig.com/images/25103551530562455022.jpg
mogan/k
15th January 2015, 10:53 PM
گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس
رو به آسمان میکنی و میگویی
خدایا تنها تو را دارم
تنهایم مگذار
pedram91
16th January 2015, 01:00 AM
http://axgig.com/images/25103551530562455022.jpg
دقیقا تو همین نقطه ام...
"VICTOR"
17th January 2015, 03:39 PM
حقیقت چیزی نیست که نوشته می شود،
آن چیزی است که سعی می شود پنهان بماند!
آلبرت انیشتین
"VICTOR"
17th January 2015, 04:05 PM
در عجبم شب در کارنامه ی سیاه زندگی اش چه کرده است...
که افتخار داشتن این همه ستاره را دارد...
Ehsan M
17th January 2015, 07:16 PM
خدای من این تاپیک من ، همچنان ادامه داره ؟؟
فکرشم نمیکردم که یه دلنوشته که برای 2 سال پیش بود همچنان ادامه داشته باشه ...
solinaz
17th January 2015, 10:43 PM
خدایا
خستــه ام ...خستـــــه ...
به مــن جـــایی بــــــــــــــــــــده آنجـا
حـــــــــوالی ِ ابـــرها
دیـوار به دیــوار ِ کلبـــه ی ِ ستــــاره ها
آنجـا که همـــه جـا نـــــــــــــور است و نگــــار
می خواهـم بخوابـــــم
می خواهـــــــــــــــم در آغــــوش ِ گــــــــرم ات آرام گیــرم
دلــــم گرفتــــه ...
دلـــــم تنگــــــــــــــــــــ اسـت
دلــــم پـــرواز می خواهـد
"مهدی"
18th January 2015, 12:02 AM
همونی شکستت میده که یه روزگاری تو رو پیروز کرد....[shaad]
تووت فرنگی
18th January 2015, 02:06 PM
دیدم انگار "خسی" است و به "میقات" آمده و نه "کسی" و به "میعاد"ی. چرا که "میعاد" جای دیدار توست با دیگری.
اما "میقات" زمان همان دیدار است و تنها با "خویشتن" . . .
- خسی در میقات - جلال آل احمد
mogan/k
18th January 2015, 06:16 PM
درون سينه آهي سرد دارم
رخي پژمرده رنگي زرد دارم
ندانم عاشقم ، مستم ، چه هستم ؟
همي دانم دلي پر درد دارم
فريدون مشيري
"VICTOR"
19th January 2015, 04:54 AM
ای کاش پرده میفهمید!!!
تاپنجره بازاست فرصت رقصیدن دارد...
و باد همه ی فرصت اوست...
تووت فرنگی
19th January 2015, 05:37 PM
عمری ست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره میکنم
باشد برای روز مبادا
اما در صفحه های تقویم
روزی به نامِ روزِ مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثلِ همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شاید امروز نیز
روز مبادا باشد ...
- قیصر امین پور
leila.s
19th January 2015, 06:28 PM
همه فقط بلدن درباره دیگران فکرکنندنه خودشان
متن عالی بود
سونای
19th January 2015, 08:04 PM
چند وقتي بود همه چي خيلي غير عادي خوب و ارامش بخش بود حس ميكردم خدا مستقيم باهام حرف ميزنه ...گاهي فكر ميكردم همون نوزاد پروفايل ياس٩٠ هستم كه غرق ارامشه....
خودم خودمو چشم زدم
الهي شكر....
MANE1371
19th January 2015, 11:08 PM
ـــــن
نبودنت را ، تــــــاب می آورم
رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم . . .
فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم . . .
امــــــا . . . . . .
فــــــراموش کردنــــــت . . . دیگر . . . کـــــا رِ مــــــن
نــــــیست . . . . !!!
م.محسن
19th January 2015, 11:18 PM
ز پيشم مرگ،
نقابي سهمگين بر چهره مي آيد.
به هر گام هراس افکن
مرا با ديده خونبار مي پايد.
به سان کرکسان گرد سرم پرواز مي گيرد
به راهم مي نشيند، راه مي بندد،
به رويم سرد مي خندد،
به کوه و دره مي ريزد، طنين زهر خندش را
و بازش باز مي گيرد.
دلم از مرگ بيزار است،
که مرگ اهرمن خو آدميخوار است
ولي آن دم که ز اندوهان روان زندگي تار است
ولي آن دم که نيکي و بدي را گاه پيکار است
فرو رفتم به کام مرگ شيرين است
همان بايسته آزادگي اين است...
aynaz.t
20th January 2015, 01:57 PM
نامی را در دلت یدک میکنی
همیشه این نام همراهت خواهد ماند
تنها مانده ام به کسانی که
از عشق سخن میگویند
ولی هر روز یکی عشقشان است
نه وفا میدانند چیست
نه میدانند دلی را اهلی خود کردن تاوان دارد
ارام بنشین در همین لحظات
نه نگاه نمیکنم بر چشمی
وقتی نگاهم در چشمانت محو شد
دیگر نگاه به چشم دیگری بر من حرام است
اما چه باید کرد
وقتی حواست به من نیست
تنها دوستت دارم
نسیم بهآر
20th January 2015, 08:04 PM
و گاهی اوقات
من احساساتم را برای خودم نگه میدارم
چون
با هیچ زبانی
قادر به توصیف آن نیستم ..
{ جین آستن }
http://gallery.avazak.ir/albums/userpics/10001/Avazak_ir-Love10920.jpg
mogan/k
21st January 2015, 01:13 AM
از خدا خواستم عادت های زشتم را ترکم دهد!
خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی
از او خواستم مرا گرفتار رنج و عذاب نکند
فرمود:رنج تو را از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیکتر میکند
از او خواستم روحم را رشد دهد
فرمود:نه!تو خودت باید رشد کنی من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس میکنم تا بارور شوی
ازخدا خواستم کاری کند که از زندگی لذت ببرم
فرمود برای این کار من به تو…..(زندگی دادم)
vaniya604
21st January 2015, 04:52 PM
اگر کسی را نداشتی که به اوفکر کنی به اسمان
بیندیش زیرا در آن کسی هست که به تو میاندیشد.
vaniya604
21st January 2015, 04:54 PM
صداقت در مقابل سیاست دیگران سادگی ست
وسیاست در مقابل صداقت دیگران خیانت.....
vaniya604
21st January 2015, 04:58 PM
هیچ بهشتی ارزش آنرا ندارد که
دنیا و یا زندگی دیگری را جهنم کنیم
نسیم بهآر
22nd January 2015, 03:12 PM
خـــــدایا آن دِه که نزدیکـــــم کند و آن گیــــــــــــــر که دورم می کنـــــــــــد ...
http://images.persianblog.ir/591670_cXX7CTl6.jpg
تووت فرنگی
22nd January 2015, 09:43 PM
اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد
-حافظ
farzane*
22nd January 2015, 11:50 PM
صدای قلبمان را به هم برسانیم ؛ تا وقت باقی است …
mogan/k
23rd January 2015, 12:15 AM
به خداگفتم بیا جهان راقسمت کنیم
آسمون واسه......... من ابراش مال تو
دریا مال من............. موجش مال تو
ماه مال من............. خورشید مال تو
خداخندید وگفت:
بندگی کن
همه دنیا مال تو...........من هم مال تو.
(حسین پناهی)
عبدالله91
23rd January 2015, 08:13 AM
در عجبم شب در کارنامه ی سیاه زندگی اش چه کرده است...
که افتخار داشتن این همه ستاره را دارد...
در سکوت اونقد غرق شده که معروف هست شب صدا ندارد...
برا همین بجز ماه زیبا یه آسمون ستاره دارد...
اما افتخار شب به اینا نیس....
به عاشقانی است که شبانه باهاش همراه هستند...
آره...
شب صدا ندارد...
تووت فرنگی
23rd January 2015, 12:32 PM
انبوهی از اين بعد از ظهر های جمعه را
به ياد دارم كه در غروب آنها
در خيابان
از تنهايی گريستيم
ما نه آواره بوديم، نه غريب
اما
اين بعد از ظهر های جمعه
پايان و تمامی نداشت
می گفتند از كودكی به ما
كه زمان باز نمی گردد
اما نمی دانم چرا
اين بعد از ظهر های جمعه باز می گشتند
- احمدرضا احمدی
pedram91
23rd January 2015, 04:22 PM
آهای باران...
هر وقت قرار است بیایی خبرم کن...
یه عالمه خاطره دارم که زحمت شستنش را باید تو بکشی...
MANE1371
23rd January 2015, 06:50 PM
وقتــي سکوت خــدارا در برابر راز ُ نيــازت ديدي
نگــو خـدا با مــن قهر است...
او به تمـام کـائنات فرمــان سکوت داده
تــا حرف دلـــت را بشـــنود...
پس حرف دلــت رابه او بگــو...
mogan/k
23rd January 2015, 07:54 PM
در کنار تواَم! دوست من
احساسم را با تو در میان میگذارم
اندیشههایم را با تو قسمت میکنم
احساسم را به کفهی قضاوت نگذار
نه اندیشهیی برایم معین کن
و نه راهی برای درنوشتن
به تصاحبم نکوشُ
تعهداتم را نادیده مگیر
دوست من
mogan/k
23rd January 2015, 08:18 PM
پدرم میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...
محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...
مادرم میگفت: پروانه ی محبتت را به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به خانه ی دلی بنشان که خیال بیرون شدن ندارد...
و یاد معلمم بخیر...
هر وقت به آخر خط میرسیدم میگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت
با دیگران باش...
farzane*
23rd January 2015, 08:35 PM
هزینه یک لبـــــ:)ــــــخند خیلی کمتر از هزینه برق است ,
ولی خیلی بیشتر از آن روشنایی می بخشد.
"VICTOR"
24th January 2015, 01:56 PM
در سکوت اونقد غرق شده که معروف هست شب صدا ندارد...
برا همین بجز ماه زیبا یه آسمون ستاره دارد...
اما افتخار شب به اینا نیس....
به عاشقانی است که شبانه باهاش همراه هستند...
آره...
شب صدا ندارد...
تعبیر شازده کوچولو از آسمون و ستاره ها هم خیلی قشنګه ...
نسخه ی صوتیش (معرکه هست) ؛ بدون شرح :
دانلود (حجم: ۱۰٫۶ مگابایت) (http://dl.audiolib.ir/Farsi%20Audio%20Book%206/Shazde%20Kuchulu.rar)
تووت فرنگی
24th January 2015, 08:02 PM
خداوند به حضرت موسی می فرماید:
"وقتی بنده ای از بندگانم با من سخن می گوید من چنان به او گوش می دهم که انگار هیچ بنده ی دیگری به جز او ندارم ولی گاهی بندگان من چنان سخن می گویند که گویی همه به جز من خدای اویند."
سروه74
24th January 2015, 08:09 PM
http://8pic.ir/images/pq5rnifb75vzxmqcs3s6.jpg
- - - به روز رسانی شده - - -
http://8pic.ir/images/w6lioqsnuzvp5msuoe6u.jpg
سروه74
24th January 2015, 08:10 PM
http://8pic.ir/images/f7e6vsatvdp1089h6kcm.jpg
تووت فرنگی
24th January 2015, 08:32 PM
مهره شطرنج بازی پیرم!
وظیفه من،
بی حرکت ماندن است...
- سارا محمدی اردهالی
سروه74
24th January 2015, 09:54 PM
http://8pic.ir/images/9at7o9b59bkbqcfgco6w.jpg
مریم313
24th January 2015, 10:51 PM
پروفسور ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺩﺭ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻓﻴﻠﻴﭗ، ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻤﺶ ﻫﻤﮕﺮﻭﻩ ﺷﺪﻡ .ﺍﺯ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ
پرسیدم فیلیپ رو میشناسی؟
کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلوند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه
گفتم نمیدونم کیو میگی؟
گفت همون پسر خوشتیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه
گفتم نمیدونم منظورت کیه؟
گفت همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست باهم
بازم نفهمیدم منظورش کی بود
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر
آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگیهای منفی و نقصها چشمپوشی کنه… چقدر خوبه مثبت دیدن
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم
M@HSA_kntu
25th January 2015, 12:33 AM
کجا حاجی ؟؟؟؟؟
دمادم حجّ ، دمادم در پی معبود می گردی !!
خدا در کوچه های شهر ما شاید تو را جوید ...
... و یا شاید بهشتی را که عمری در پی اش هستی ......
درون کفش های پاره ی یک کودکی باشد ... !!!
بیا حاجی ؛؛ بیا ... حَجَّت قبولِ حضرتِ ایزد !
! ولی من کعبه را در سفره ی بی نانِ آن پیرِ زنی دیدم ،، که از درد دو پایش شب ندارد خواب ؛؛؛
میفهمی ؟؟؟ کجا حاجی ؟ کجا ؟
تو از شهرِ عربهای شکم پرور چه می خواهی ؟
بیا حاجی ،، بیا من مکه را یک کوچه پایین تر نشانت می دهم حاجی !!!
زنی را که برای آبرو داری، تنش بی آبرو گردد....... …
و مردی را که از شرمِ "نداری" ، شب نمی خوابد !!!
طوافی من نشانت می دهم اینجا ؛؛ مِنایی ، مَشعری ، غار حِرایی من نشانت می دهم اینجا …
که در صدها تمتع هم نمی بینی
بهشتت بیخِ گوشَت هست و غافل در پیِ معبود می گردی !!
کجا میگردی ای حاجی؟؟؟ کجا حاجی؟؟؟؟؟؟ ︶︿︶
تووت فرنگی
25th January 2015, 07:03 PM
یکبار از مترسکی پرسیدم:
آیا از ایستادن تنها در این دشت خسته نشدهای؟
پاسخ داد:
ترساندن دیگران لذتی عمیق و پایدار دارد
به همین خاطر من از کارم راضیم
و هرگز از آن خسته و بیزار نمیشوم
دمی اندیشیدم و گفتم: درست گفتی!
من نیز چنین لذتی را تجربه ...کردهام
گفت: فقط کسانی میتوانند چنین لذتی را بچشند
که تنشان از کاه پرشده باشد!
سپس او را رها کردم و به راه خود رفتم
درحالیکه نمیدانستم منظورش
ستایش از من بود یا تحقیر کردن من!
یکسال گذشت
و مترسک به فیلسوفی دانا تبدیل شد
و وقتی دوباره از کنارش گذشتم:
دو کلاغ را دیدم که مشغول لانه ساختن زیر کلاه او بودند!
- جبران خلیل جبران
م.محسن
25th January 2015, 11:07 PM
از همه ناشکر ی هایم خجالت کشیدم وقتی پسر بچه فلجی را دیدم که به خدا می گفت خدایا
ازت ممنونم مرا در مقامی آفریدی که هر کس "من" را می بیند "تو" را شکر میکند ...
نسیم بهآر
26th January 2015, 01:03 AM
در حقیقت
آدم ها
هیچ کس را ندارند ..
این را آدم
روزهای جمعه
از جاهای خالی آنهایی که باید باشند و نیستند
می فهمد ...
ناهید عرجونی
http://hoze-naghashi.persiangig.com/image/22/2010-08-17_165358.jpg
سروه74
26th January 2015, 01:17 AM
وقتی از اینکه آنچه را می خواستی بدست نیاوردی افسرده ای
فقط محکم بنشین و شاد باش
خداوند در فکر دادن چیزبهتری به تو می باشد . . .
استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است
استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.