ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : دلنوشته ...



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 [23] 24 25 26 27 28

دستیار
1st April 2014, 10:20 AM
تسلیت میگم...


به همه آقاهایی که اگر چشمشون به نامحرم افتاد سرشون رو میندازن پایین


*فقط به

عشق مادرشون فاطمه



*




به همه خانم هایی که حجابشون رو رعایت میکنند که نامحرم اونارو نبینه


*فقط به

عشق مادرشون فاطمه



*




به همه اونایی که اسم مادرشون فاطمه که میاد اشکشون جاری میشه


*فقط به

عشق مادرشون فاطمه

دستیار
1st April 2014, 10:24 AM
بی تو کبوتر دلـم به ســیـنـه پــر نـمـی زنـد کـسـی بـه خـانـه عـلی حلقه به در نمی زند

فاطمه جان حسین تو بی تو غذا نمی خورد حـسـن زدوری رخـت خـنـده دگر نمی زند

کـلـثـوم از فـراق تـو آه زسـینـه مـی کـشـد حرف دگر بر غـیر تـو پـیـش پدر نمی زند
ا
ی گل نازنین من هـمـسـر بـی قـریـن مـــن زیـنـب تـو بدون تـو شـانـه به سر نمی زند

خیز زجا و با علی روی بسوی خانـــه کـن که میـخ در به سینه ات بوسه دگر نمی زند

آب بر آتش دلم خیز و به اشک خـود بــزن که مرحمـی به زخم دل سوز جگر نمی زند

کنار قـبر مـخـفی ات ورد زبـانم ایـن بـــود بی تـو بـه بـام خـانـه ام پـرنـده پـر نمی زند


السلام علیک یا قره عین رسول الله

1=1+1
1st April 2014, 11:51 AM
ساده که شوی همه چیز خوب میشود؛ خودت؛ غمت؛ مشکلت؛ غصه ات؛ هوای شهرت؛ آدم های اطرافت؛ حتی دشمنت...یک آدم ساده که باشی برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست؛ قیمت بهترین ماشین چند است؛ فلان مدل ماشین چند ایربک دارد؛ مهم نیست بهترین نقطه شهر کجاست؛ ویا رستوران چینی ها بهترین غذایش چیست...!!
ساده که باشی همیشه در جیبت شکلات پیدا میشود؛ همیشه لبخند به لب داری؛ برروی جدول های کنار خیابان راه میروی؛ زیر باران دهانت را باز میکنی و قطره قطره مینوشی؛ آدم برفی درست میکنی و شال گردنت را به او میبخشی...
ساده که باشی همینکه بدانی بربری و لواش چند است کفایت میکند...نیازی به غذای چینی نیست؛آبگوشت هم خوب است...
ساده که شوی آدم های ساده را دوست داری
.
.
.
.
بوی ناب آدم می دهند ...!

چند ماه زندگیمو بر باد دادم تا اینو فهمیدم[negaran]

farhad_jomand
3rd April 2014, 12:02 PM
http://www.mardoman.net/files/hope2/4.jpg

mozhgan.s
3rd April 2014, 12:08 PM
کاش میدانستی


برای داشتن تو


دلی را به دریا (http://mahmoodx.blogfa.com/) زده ام


که

از آب واهمه داشت


http://stat16.privet.ru/lr/0d2bb53a750e1946056f0164b0da48bf

farhad_jomand
3rd April 2014, 12:10 PM
http://axgig.com/images/35370932791714939946.jpg

mozhgan.s
3rd April 2014, 12:11 PM
به سلامتی اونی که


هیچ وقت نمیتونی بهش زنگ بزنی


اما دلت نمیاد شمارشو از گوشیت پاک کنی..

http://s2.picofile.com/file/7914456769/1238187_506883996073099_1905864349_n.jpg

mozhgan.s
3rd April 2014, 12:14 PM
توقع زیادی نیست خواستن امنیت آغوش
تــــــــــــــو
و....
عشقی که زیر خطـ کمـــربنـد نباشــــــد !!!!

http://s4.picofile.com/file/7867890321/hug.jpg

mozhgan.s
3rd April 2014, 12:17 PM
ﺯﺧﻤﻬﺎ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻦ...




ﺟﺎﺷﻮﻧﻢ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺮﻩ ...


ﻭﻟﯽ ﯾﻪ ﺯﻧﮓ ﺗﻠﻔﻦ ﻭﺍﺳﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻥِ ﺗﻤﻮﻡِ ﺩﺭﺩﺍ ﺑﺴﻪ...


http://s4.picofile.com/file/7867878816/6903966b8fe4b2d09bed3d49d51e39d0_425.jpg

mozhgan.s
3rd April 2014, 12:18 PM
یه مرد با چشم هایش عاشق می شود یه زن با گوش هایش ...


برای همینه که زن ها آرایش میکنن و مردها دروغ میگن...



http://s4.picofile.com/file/7858199351/ae78af44054d2ebdf2ff89d00c929179_425.jpg

mozhgan.s
3rd April 2014, 12:19 PM
تلخه!

ولی عادت کردم به نداشتن کسایی که

دوسشون دارم...

mozhgan.s
3rd April 2014, 12:21 PM
وقتی چشمانم را روی هم می گذارم
خواب مرا نمی برد
تو را می آورد!
از میان فرسنگ ها
فاصله
http://s2.picofile.com/file/7854795806/555178_398378363605522_1738732426_n.jpg

- - - به روز رسانی شده - - -

نگذار هركسی از راه رسید با



ساز دلت تمرین نوازندگی كند

دستیار
3rd April 2014, 12:23 PM
دل ، بی قرار نیست ادا در می آوریم

چشم انتظارنیست ادا در می آوریم

عمریست درتلاطم دنیا ولذّت است

وقف نگار نیست ادا در می آوریم

مرغی که هر زمان سر یک بام می پرد

دنبال یار نیست ادا در می آوریم

قلبی که دل به صحبت سرما سپرده است

فکر بهار نیست ادا در می آوریم

اصلاً دلی که مست ریا و ربا شود

گوشش به کار نیست ادا در می آوریم

برلب دعای ندبه و دل غرق شهوت است

این انتظار نیست ادا در می آوریم

آقا محبّ واقعی ات در میان ما

یک از هزار نیست ادا در می آوریم

دستیار
3rd April 2014, 12:26 PM
الا ای چاه یارم را گرفتند / گلم ، باغم ، بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی / همه دار و ندارم را گرفتند . . .http://www.siteaks.com/uploads/gallerydir/5606/2.jpg


http://www.siteaks.com/uploads/gallerydir/5606/3.jpg

دستیار
3rd April 2014, 12:30 PM
دلم به یاد مدینه بهانه می گیرد سراغ باغ گلی را شبانه می گیرد چه حکمت است که چون نام فاطمه آید برای گریه دل من بهانه می گیرد؟

omitis
3rd April 2014, 10:54 PM
کافیست چمدانت را ببندی همه اماده میشوند برای از یاد بردنت..آنکه دوستش داری زودتر..عجب آدم ها عجیب شده اند!

omitis
3rd April 2014, 11:17 PM
چه خوب است آدم ها : یک نفر را هرروز دوست داشته باشند ،نه ...هر روز یک نفر را !!!

✿elnaz✿
4th April 2014, 05:59 PM
مردک پست که عمری نمک حیدر خورد

نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد


ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد



هرچه کردم سپر درد و بلایش گردم
نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد



آه زینب تو ندیدی! به خدا من دیدم
مادرم خورد به دیوار ولی با سر خورد



سیلی محکم او چشم مرا تار نمود
مادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد



لگدی خورد به پهلوم و نفس بند آمد
مادر اما لگدی محکم و سنگین تر خورد



حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد
باز زینب غم یک مرثیه ی دیگر خورد



قصه ی کوچه عجیب است (مهاجر) اما
وای از آن لحظه که زهرا لگدی از در خورد




محمدبنواری

mozhgan.s
5th April 2014, 07:34 PM
دَر روزگاری که هَــمراه اَول خـداست،هیچکس تنها نیست

روزگارتـــــان خدایی باد

http://jokestoon.com/wp-content/uploads/2014/01/jomle-asheghane-ba-aks-13.jpg

mozhgan.s
5th April 2014, 07:36 PM
قبـפּﻝ בارے

سخـت تریـטּ ڪار בنیـا
بے محلے کرבטּ بـﮧ ڪسیـﮧ ڪـﮧ

با تـمـام פּجوב בפּستش בارے….

http://jokestoon.com/wp-content/uploads/2014/01/jomle-asheghane-ba-aks-51.jpg

mozhgan.s
5th April 2014, 07:37 PM
בلم בیگر بـہ زندگے گرمـ نیست.

ماבر مے گویـב:
بایـב کمے بـہ خوבتـ برسے
اما چگونـہ
وقتے از هر طرف مے روم،
بـہ تو مے رسمـ


http://jokestoon.com/wp-content/uploads/2014/01/jomle-asheghane-ba-aks-84.jpg

.

mozhgan.s
5th April 2014, 07:39 PM
عشــــق ”

از رفتنت آغــــاز شد !
تا ” تـــــو ” …
چنـــد شعــــر ، باقی مانده است ؟؟!


http://jokestoon.com/wp-content/uploads/2014/01/jomle-asheghane-ba-aks-111.jpg

Capitan Totti
5th April 2014, 11:14 PM
زمانی که شیپور جنگ نواخته شود ، مردان از نامردان مشخص خواهند شد .
پس ای شیپورها بنوازید ، و ای تاریخ ، نظاره گر باش ....

nhh
6th April 2014, 12:55 AM
تو می خواستی بشی " سنگ صبورم " ..تو شدی "سنگ" و من هنوز "صبورم...........

nhh
6th April 2014, 01:02 AM
رفتنـــ بهــانه نمیـــ خواهــد ؛

بهـانهــ های مانـدنـــ که تمـامـــ شــود

کــافـیستــ ــ ـ

http://www.kocholo.org/img/images/wypgnv2kbo8n2qoys2te.jpg (http://www.kocholo.org/img/images/wypgnv2kbo8n2qoys2te.jpg)

بانوی خیال
9th April 2014, 09:07 AM
خدایا تو اگر نباشی به که میتوان گفت
حرفایی که به هیچ کس نمیتوان گفت ؟؟؟
مدعیان رفاقت هر کدام تا نقطه ای همراهند
عده ای تا مرز مال ، عده ای تا مرز آبرو، عده ای تا مرز جان
وهمگان تا مرز این جهان !!!!
تنها تویی که هماره می مانی بمان !!!
خدای من ، سبـــــک آمده ام با دستان تهی ،
سنگیــــن، بازم گردان
خدای من سنگیــــن آمده ام ، با کوله باری از گنـــاه ،
سبک، بازم گــــردان
خدای من ، به در گاهت آمده ام ، بازم مگـــردان

farhad_jomand
9th April 2014, 10:31 AM
مینویسم سرشار از عشق
برای تویی که همیشه
تنها مخاطب خاص دلنوشته های منی...
برای تو که بخوانی و بدانی
دوست داشتنت در من
بی انتهاست...

http://img11.ownskin.com/powerwall/m5/OA/XW/32/b536c34f.gif

farhad_jomand
9th April 2014, 10:34 AM
همیشه در حالی که...
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!

یه عالمه اشک توی چشماته!

یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...

باید بگی : خب دیگه... واسه همیشه خدافظ
چه سخت است مرور کردن خاطراتی که روزی شیرین ترین بودند

اما حالا آنقدر تلخ شده اند که هم دلت را به درد می آورند


هم اشکت را در می آورند !

sevda_sj
9th April 2014, 05:56 PM
حالمان بد نیست غم کم می خوریم /کم که نه! هر روز کم کم میخوریم

آب می خواهم،‌سرابم می دهند /عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب /از چه بیدارم نکردی آفتاب؟
خنجری بر قلب بیمارم زدند/ بی گناه بودم و دارم زدند
دشنه ای نامرد بر پشتم نشست / از غم نامردمی پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد / یک شبه بیداد آمد،‌داد شد
عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام /تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

عشق اگر اینست مرتد می شوم / خوب اگر اینست من بد می شوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است /کافرم دیگر مسلمانی بس است
در میان خلق سردرگم شدم / عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از این با بی کسی خومی کنم / هرچه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر بدست / بت پرستم بت پرستم بت پرست

بت پرستم،‌ بت پرستی کار ماست/ چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم / طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام/ راه دریا را چرا گم کرده ام؟
قفل غم بر درب سلولم مزن! / من خودم خوش باورم گولم مزن!

من نمی گویم که با من یار باش/ من نمی گویم مرا غم خوار باش
من نمی گویم؛ دگر گفتن بس است /گفتن اما هیچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین ! شاد باش/ دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
آه ! در شهر شما یاری نبود/ قصه هایم را خریداری نبود!!!

وای! رسم شهرتان بیداد بود/ شهرتان از خون ما آباد بود
از درو دیوارتان خون می چکد/ خون من، فرهاد،‌ مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان / خسته از همدردی مسمومتان
این همه خنجر، دل کس خون نشد/ این همه لیلی،‌کسی مجنون نشد

آسمان خالی شد از فریادتان / بیستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام / بویی از فرهاد دارد تیشه ام
عشق از من دورو پایم لنگ بود / قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گرنرفتم هر دو پایم خسته بود / تیشه گر افتاد دستم بسته بود
هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! / فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه!

هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! / هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه!
هیچ کس اشکی برای ما نریخت / هر که با ما بود از ما می گریخت
چند روزی هست حالم دیدنیست / حال من از این و آن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنم /گاه بر حافظ تفأل می زنم

حافظ دیوانه فالم را گرفت / یک غزل آمد که حالم را گرفت:
« ما زیاران چشم یاری داشتیم / خود غلط بود آنچه می پنداشتیم»

حمید رضا رجایی

✿elnaz✿
10th April 2014, 12:52 AM
باز دلم آمده در پیچ و تاب
انقلب ینقلب انقلاب

همچو گیاه لب آب روان
اضطرب یضطرب اضطراب

آتش عشق است كه در اصل و فرع
التهب یلتهب التهاب

نور خداییست كه در شرق و غرب
انشعب ینشعب انشعاب

آب حیاتست كه در جزء و كل
انسحب ینسحب انسحاب

شكر كه دل موهبت عشق را
اتهب یتهب اتهاب

از سر شوق است كه اشك بصر
انحلب ینحلب انحلاب

صنع نگارم بنگر بى حجاب
احتجب یحتجب احتجاب

سر قدر از دل بى قدر دون
اغترب یغترب اغتراب

آمُلیا موعد پیك اجل
اقترب یقترب اقتراب




شعر از علامه حسن زاده آملی در باب شب قدر (http://www.entekhab.ir/fa/news/25602/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%8 7-%D8%AD%D8%B3%D9%86%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%8 7-%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%D9%84%D9%85-%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%DA%86-%D9%88-%D8%AA%D8%A7%D8%A8)

بانوی خیال
10th April 2014, 03:06 PM
http://axgig.com/images/93340478764614798264.png

بانوی خیال
10th April 2014, 03:09 PM
http://upload7.ir/images/01045147120997006655.jpg

ایلین1366
10th April 2014, 03:55 PM
من که مهم نیستم
لااقل یک شب بیا،ماه را ببوس...
از وقتی رفته ای
رنگ از رخش رفته...

ایلین1366
10th April 2014, 04:04 PM
بغضم را می گذارم توی جیبم
و تظاهر می کنم خوبم...
این روزها
دهن همه چیز را
می توان با یک شکلک خنده بست،
جز
زخم های نبودنت را !!

aynaz.t
4th July 2014, 12:11 PM
هنوز مانده ام
وقتی روح به قتل میرسد
چه باید کرد
وقتی امید به قتل میرسد
چه باید کرد
وقتی ارزوها تباه میشود
چه باید کرد
هنوز مانده ام
کی قرار هست
تاوان تمام شود
a.m

چکامه91
4th July 2014, 05:25 PM
دو ماه که هیچ!
دوسال،
شاید حتی اگر 20 سال هم به عقب بروم چه سود؟! ؛
وقتی در انتهای پاییزی نشسته ام که به ریسه میکشد اشکهایش را....تسبیح می سازد....
وذکر میگوید : سکوت.... سکوت.... سکوت.......
s.h

aynaz.t
6th July 2014, 10:30 AM
"دل" ات که صــاف باشد..
عـــزادار آدمـيــت کساني خواهي شد..
که روزي دوستــشـــان داشته اي...
کساني که نــــــاجور..
اين"وادي محبت" را ليــــــز خورده اند...
...
http://8pic.ir/images/vxv2xu4mzgucryyu18dl.jpg?w=298&h=349

- - - به روز رسانی شده - - -

پرسيد:
به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم
"بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده
هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به
خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك
تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده
است

iami
6th July 2014, 10:45 AM
http://upcity.ir/images2/56044053387009409559.jpg
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﻨﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻗﺮﺻﻪ ﺩﻟﻢ
ﺗﻮ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻨﯽ ﻧﻤﯿﺘﺮﺳﻪ ﺩﻟﻢ
ﺑﻐﻠﻢ ﮐﻦ ﺍﺯﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﻤﻮ ﺑﮕﯿﺮ
ﺑﺬﺍﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻢ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺳﯿﺮ
ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﻢ
ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ
ﺩﻟﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﺵ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻩ
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ
ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮ
ﺗﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﻮ
ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﮐﺸﯿﺪﻡ
ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ
ﻧﮕﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ
ﻣﮕﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺗﺤﻤﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻧﺒﺎﺷﯽ
ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺷﯽ
[narahat]

solinaz
6th July 2014, 02:27 PM
یک آدم هایی هستند که ...وقتی شادی کنارت نیستند ... چون حسودند ..وقتی غمگینی در آغوشت نمی گیرند ... چون خوشحالند ...وقتی مشکل داری به ظاهر همدردند اما در واقع بی خیال تو هستند...اما ...... وقتی مشکل دارند با تو خیلی مهربونند ... خیلی ...اینها "بدبخت ترین" انسانهای روی زمینند...

نارون1
6th July 2014, 02:33 PM
ازسرنوشت پرسیدم:باآنانکه مارا بازی گرفتن

چه کنم؟انگشت برلبانم گذاشت وگفت:بسپارش

به ما که هیچ احدی ازسرنوشت خویش خبرندارن……..!!!

aynaz.t
8th July 2014, 11:47 AM
Click here to view the original image of 720x266px.
http://8pic.ir/images/73443578628305479983.jpg

چکامه91
8th July 2014, 07:52 PM
تمام ساختمان هارا هم که از شیشه بسازند،
ان سوی شیشه ها،
هیچ گلی نیست....
و این دنیای پوچ
لبخند ندارد.....
s.h

چکامه91
8th July 2014, 07:57 PM
وچه دیر فهمیدم که صدای فریاد کارخانه هابود.......؛
سال ها منتظر باران بودم.....
s.h

*FATIMA*
8th July 2014, 08:30 PM
خدایا

من همه دردهایم را به امید قولهایت تحمل کرده ام

خدایا صادقانه بگویم

خسته شدم از دنیات

اما به تو امیدوارم ...

*FATIMA*
8th July 2014, 08:39 PM
خوبم …!

باور کنید …؛

اشک ها را ریخته ام …

غصه ها را خورده ام …؛

نبودن ها را شمرده ام …؛

این روزها که می گذرد …

خالی ام …؛

خالی ام از خشم،

دلتنگی، نفرت

و حتی از عشق …!

خالی ام از احساس

optici
8th July 2014, 11:13 PM
بنده ام دیگه هر چی توبگی

aynaz.t
10th July 2014, 12:53 PM
دستانمان را گره میکنیم در هم
قلبهایمان را به هم میسپاریم
نگاهمان گره که میخورد
ذوق میکند قلبمان
ارام میشویم
از داشتن همدیگر
چه ذوقی دارد
این زندگی
وقتی دو نفر
هم را دارند
هم را دوست میدارند

farhad_jomand
10th July 2014, 01:10 PM
و چه ذوقی داره دستانی که در دست هم هستند وباعشق زندگی می کنند نه با ظواهر!

aynaz.t
16th July 2014, 03:52 PM
از هر طرف بخوانی درد همان درد هست ولی درمان را تنها خدا بلد است .

setayesh shb
17th July 2014, 08:54 PM
گاهی به اندازه ی تمام مشکلات روی زمین خودت ناراحتی
خیلی بده وقتی کسی نیست درکت کنه
خیلی بده که تنهایی..خیلی بده که نمیدونی چی کار کنی..
خیلی بده احساس یک طرفه باشه
خیلی بده که باید تو خودت بریزی
خیلی بده خیلـــیsh_dokhtar3
خـــــدا به اندازه ی بزگیــــــت تنـــهامsh_dokhtar3

aynaz.t
18th July 2014, 03:01 PM
وقتی موهایم را در باد افشان میکنم
وقتی بوسه های باد را پذیرا هستم
وقتی نگاه خورشید را در اغوش میگیرم
همشان نشانه این هست
که من تنهایم ولی
تنهاییم را به هر کسی نخواهم داد

- - - به روز رسانی شده - - -

وقتی موهایم را در باد افشان میکنم
وقتی بوسه های باد را پذیرا هستم
وقتی نگاه خورشید را در اغوش میگیرم
همشان نشانه این هست
که من تنهایم ولی
تنهاییم را به هر کسی نخواهم داد

aynaz.t
19th July 2014, 07:43 PM
تو زندگی اتفاقات زیادی میوفته ولی این روزگار هر طور بخوای میشه گذروند بستگی به خودت داره

چکامه91
22nd July 2014, 05:06 AM
شک ندارم
که همه ی ماه ها
رمضان است؛ وقتی هنوز دهانم بسته مانده....!
s.h

optici
24th July 2014, 02:01 AM
کاش استاد راهنمام جواب ایمیلو تلفن شو میداد گیر کردم
به هر دری هم میزنن میگن هنو تو ایران نیومده اینجا کسی متخصص نیست حالا اصل طرح مال یه ایرانی مقیم امریکاس (همایون)
از ما که گذشت اما نخبگان عزیز اگه رفتین برای تحصیلات خارج از کشور بعدش بر گردین تا نسل بعدی به مشکلاته ما دچار نشن

نسیم بهآر
25th July 2014, 10:24 AM
صبر كن چشم دلم نیل شود می آیم
شعر من حضرت هابیل شود می آیم

سر زمین دلتان بتكده شد, پس حالا
آسمان غرق ابابیل شود, می آیم

قوم شاعر, همه ایمان به غزلها دادند
صبر كن دفترم انجیل شود می آیم

قول دادم كه بیایم به خدا حرفی نیست
دل به آیینه كه تبدیل شود می آیم

مشق مان را همه ثانیه ها خط زده اند
دفتر عمر كه تعطیل شود می آیم

فعلا این شعر مرا كشت فقط یك لحظه
صبر كن, قافیه تكمیل شود می آیم

نسیم بهآر
26th July 2014, 11:21 PM
یا لطیف...

داشتم می خواندم این شعر مولانا را که

"آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد"
و رسیدم ...
به لحظه هایی که میان هوا و زمین دست هایم را گرفتی...
به آدم هایی که آمدند و رفتند...اما تو همیشه همدمِ دل کوچکم ماندی...
به لحظه هایی که راه ها را نزدیک کردی تا من زودتر برسم...
به سنگ هایی که از مسیر من دور کردی تا درد زمین خوردن به دلم زخم نزند...
به آرامشی که توی آسمان قلبم باراندی تا دلم قرص شود به ادامه راه...به رفتن...
به طعم مهربانی های بهشتی و بی بهانه ات که با همه مهربانی ها فرق دارد...
به لحظه هایی که همه چیز ِ آدم هیچ می شود...
و تازه می فهمد که بدونِ تو، تمام می شود ...
به زخم هایی که دیگران زدند و تو مرهم شدی...
به راههایی که گفتی نرو و رفتم...شکستم ...گم شدم...
آمدی دست های دلم را گرفتی بازم گرداندی بارهای بارها...
به امید هایی که به تو بستم و نا امیدم نکردی...
به الرحم الراحمینی ات که تمامی ندارد...

- - - به روز رسانی شده - - -

یا رفیقَ من لا رفیق له...


میانِ غربت این خیابان ها...میان آدم هایی که نگاهشان آشنای دلم نیست...میان تمامِ تنهایی هایی که به دلتنگی و بی کسی آغشته می شوند...میان تمام امید هایی که می روند تا کم رنگ شوند..."نگاهِ تو به من. اما تمام نمی شود، شعله های شوقی که میان دلم کاشته ای" *
تــــــــــو... همیشه توی آغوشِ مهربانیت برای قلبِ کوچک و بی پناهِ من جا داری...
خیلی وقت ها حس می کنم که...بهشت همان طعمِ دلنشین مهربانی های آغوش امنِ تواست...

"VICTOR"
28th July 2014, 10:17 PM
بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی. مولانا

بانوی خیال
29th July 2014, 10:23 PM
چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد
کوچه ها منتظرند ...
دشت ها حوصله ی سبزه ندارند دگر ...
پس چرا دیر آقا ؟! ...
ای نفس ها به فدای کف نعلین شما ! ...
اندکی تند قدم بردارید.

اللهم عجل لولیک الفرج

شهلا گ
30th July 2014, 03:50 AM
شب تا صبح به فکر اینم که فردا چه خواهم کرد

فردا صبح تا شب از بی خوابی دیشب چشمانم از هم باز نمی شوند

نارون1
30th July 2014, 01:29 PM
http://s1.picofile.com/file/7893909565/DELNEVESHTE_5_.jpg

aynaz.t
30th July 2014, 05:00 PM
میان لحظات تنهایی خود
بنشین
اصلا اگر کسی دوستت ندارد
بی خیال باش
محکم بایست
سر جایت
بدون نکه به کسی بگویی
دوستت دارم
زندگیت را بکن
کسی که معنای دوست داشتنت را نمیفهمد
پس همان بهتر
سکوت کنی
ایناز

نارون1
1st August 2014, 12:16 AM
دلهـــای پاک خطا نمی کنند ، سادگی می کنند

و در این زمانه ، سادگی ، پاکترین خطاست !!

سونای
1st August 2014, 12:48 AM
یک وقت هایی حالم خوب است ، حال دیگران بد! برویشان نمی آورم و با آنها همدردی میکنم
یک وقتهایی حال من بد است ، حال دیگران خوب، برویم نمی آورم تا به حالشان گند نزنم ...

پس!

چه کسی به فکر من است...؟؟؟

چکامه91
1st August 2014, 02:21 AM
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا ؟
خودمانیم، بگو این همه تردید چرا ؟

نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن
طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا ؟

طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن
آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا ؟

طالع تیره ام از روز ازل روشن بود
فال کولى به کفم خط خطا دید چرا ؟

من که دریا دریا غرق کف دستم بود
حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا ؟

گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم
دلم از دیدن این آینه ترسید چرا ؟

آمدم یک دم مهمان دل خود باشم
ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا ؟

saamaaneh
6th August 2014, 12:19 AM
دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من
گر از قفس گريزم، كجا روم، كجا من؟
كجا روم؟ كه راهي به گلشني ندانم
كه ديده برگشودم به كنج تنگنا، من
نه بسته‌ام به كس دل، نه بسته دل به من كس
چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آن‌كه او دور، چو دل به سينه نزديك
به من هر آن‌كه نزديك، ازو جدا، جدا، من!
نه چشم دل به سويي، نه باده در سبويي
كه تر كنم گلويي به ياد آشنا، من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه كاهد؟
كه گويدم به پاسخ كه زنده‌ام چرا من؟
ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابري -
دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من...

نارون1
6th August 2014, 12:36 AM
http://saheleriyaziyat.net/images/plgwocqfrq6jkjwudnd.jpg

aisan.
6th August 2014, 12:43 AM
نه میتوانم شعری برازنده بسرایم
نه حس شاعری در من هست
نه شاعرم که به زیبایی بنویسم
مرا در گوشه ای می یابند
که دورش را حصاری زده ام
تا نبینم و نشناسم
کجای این جهان را آرام تر از تنهایی
دوری می یابم
مرا به چه کار آفریده بود خدا که
بلاساز مردمان شوم
آری شب سیاه هست و
دل ما تاریک تر و سیاه تر از تاریکی
آری حوصله سخن گفتن با خود را ندارم
بدرود خاطرات خوش وتلخ
دیگر من نیستم
که خاطره ها نیز باشند
میروم لای پتوی تنهایی و میشوم زنده مرده

aisan.
6th August 2014, 12:48 AM
دلهـــای پاک خطا نمی کنند ، سادگی می کنند
و در این زمانه ، سادگی ، پاکترین خطاست !!
نه دلهای پاک نیز میتوانند بدترین دلها شوند
سیاه ترین دلها شوند
آن هنگام که به پاکی شان مغرور میشوند
و آغاز همه گناهان میشود
و آهسته و آهسته بدترین ها میشوند
روز حسرت ثانیه ای پاک بودن را میکشند
و میشوند خلوت گزین
فراری از خود و دنیا و خیال و آخرت
میشوند آینده ای بدفرجام و مایوس
بی لذت و بی خاطره

aisan.
6th August 2014, 12:51 AM
ادم ها نه به ظاهر شناختنی اند نه به قلبشان
ادمها را نمیتوان شناخت
روزی که فکر کردی کسی را شناختی و اعتماد کردی
بدان
درواقع اصلا نشناختی
بلکه ان چه که خود دوست میداری ببینی را میبینی
اعتماد را معنایی نیست
جز اعتماد به خدای عادل

aisan.
6th August 2014, 12:52 AM
شادی و لبخند را با همه تقسیم میکنی
انرژ یمیگذاری که شاد باشی
اما وقتی انرژی نداری که شاد باشی
تنها بشین
هیچ کس را محکوم به دیدن غم خودت ندان

aisan.
6th August 2014, 12:54 AM
روزهای تکراری و بی ثمر از پی هم میگذرند
و این تکرار مکررات را جشن بگیر
شکر نما
چرا که بهتر از بدتر شدن شرایط ات هست

ستاره سهيل
6th August 2014, 11:49 AM
زندگي درك همين اكنون است . زندگي شوق رسيدن به همان فردايي است ، كه نخواهد امد . تو نه در ديروزي ، و نه در فردايي . ظرف امروز پر از بودن توست .

aisan.
6th August 2014, 06:31 PM
میترسم از بیداری و دیدن روزها
میخوابم تا خودم را نبینم
دستانم را نبینم
لحظه حال را نبینم
خواب که باشی نه میفهمی
نه خوابت یادت میماند
نه صدایت در می آید
نه آزاری به دیگری میرسد
خواب دوستت دارم
آه اشتباه کردم
گاهی خواب که باشی هم میتوانی حرف بزنی جیغ بکشی
بترسی
ولی تنها خوبی آن این است که زود تمام میشود
زود به آخر میرسد
زنگ ترس دارد اما تو نمیفهمی چقدر درد داشتی

solinaz
6th August 2014, 07:21 PM
ســه کـآم حَــــــــــــــبس..


بِــه یــادِ خاطــرات نَحــــــــــس !...

مهشاد ولی
6th August 2014, 07:33 PM
زندگي درك همين اكنون است . زندگي شوق رسيدن به همان فردايي است ، كه نخواهد امد . تو نه در ديروزي ، و نه در فردايي . ظرف امروز پر از بودن توست .
عزیز این شعر نوه نه دل نوشته[cheshmak]

سونای
6th August 2014, 08:48 PM
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت...

دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او

آنگاه که مهر می ‌ورزی مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا مي‌کند.. ...

پس خود را گناهکار مبين !

من عيسي نامي را ميشناسم که ده بيمار را در يک روز شفا داد ...

و تنها يکي سپاسش گفت!!!

من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ...



يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر !!!

پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ...


از تو براي مهربانيت قدرداني ميکنند.

پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شاد کردن دلهايشان بکوش...



که اين روح توست كه با مهرباني آرام ميگيرد

تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري ...

خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ...

پس به راهت ادامه بده

دوست بدار نه براي آنکه دوستت بدارند ...

تو به پاس زيبايي عشق ، عشق بورز

و جاودانه باش

محسن مهابادی زاده
6th August 2014, 09:11 PM
یا لطیف...

داشتم می خواندم این شعر مولانا را که

"آن را که منم چاره بیچاره نخواهد شد"
و رسیدم ...
به لحظه هایی که میان هوا و زمین دست هایم را گرفتی...
به آدم هایی که آمدند و رفتند...اما تو همیشه همدمِ دل کوچکم ماندی...
به لحظه هایی که راه ها را نزدیک کردی تا من زودتر برسم...
به سنگ هایی که از مسیر من دور کردی تا درد زمین خوردن به دلم زخم نزند...
به آرامشی که توی آسمان قلبم باراندی تا دلم قرص شود به ادامه راه...به رفتن...
به طعم مهربانی های بهشتی و بی بهانه ات که با همه مهربانی ها فرق دارد...
به لحظه هایی که همه چیز ِ آدم هیچ می شود...
و تازه می فهمد که بدونِ تو، تمام می شود ...
به زخم هایی که دیگران زدند و تو مرهم شدی...
به راههایی که گفتی نرو و رفتم...شکستم ...گم شدم...
آمدی دست های دلم را گرفتی بازم گرداندی بارهای بارها...
به امید هایی که به تو بستم و نا امیدم نکردی...
به الرحم الراحمینی ات که تمامی ندارد...

- - - به روز رسانی شده - - -

یا رفیقَ من لا رفیق له...

میانِ غربت این خیابان ها...میان آدم هایی که نگاهشان آشنای دلم نیست...میان تمامِ تنهایی هایی که به دلتنگی و بی کسی آغشته می شوند...میان تمام امید هایی که می روند تا کم رنگ شوند..."نگاهِ تو به من. اما تمام نمی شود، شعله های شوقی که میان دلم کاشته ای" *
تــــــــــو... همیشه توی آغوشِ مهربانیت برای قلبِ کوچک و بی پناهِ من جا داری...
خیلی وقت ها حس می کنم که...بهشت همان طعمِ دلنشین مهربانی های آغوش امنِ تواست...



اینقدر ریبا بود که تکرارش هم ارزش داره[tashvigh]

aisan.
6th August 2014, 09:35 PM
گاهی حسرت لبخندهای پرمهر مادرت را داری
گاهی حسرت صدای پدر را داری
واگر لحظه ای باعث غمگینی پدر ومادرت شوی همان ثانیه خودت لبخندهایت را ازدست میدهی
گاهی باید احساس را کشت تا به آرزوهایت برسی
اما هیچ گاه نمیتوانی حس دلتنگی به پدرو مادرت را بکشی
شاید غرق کارهای تکراری و روزمره شوی
اما یاد خنده های آنها از غم ها و سختی راه می کاهد

aisan.
6th August 2014, 09:41 PM
گاهی دلت میخواهد به بعضی بگویی میبخشمت اما نمیتوانی حس عذاب وجدان خودت را از بین ببری
و این است که تا آخر عمر عذاب ات میدهد
که باعث میشود از خودت و من فرار کنی
میگذارم فرار کنی
از من و عذاب وجدانت
اما بدان روزی دگر میبنمت و تو دوباره یاد خاطراتت میافتی
هیچ گاه واقعیت تغییر نمیکند
هیچ گاه نمیتوان تا ابد صبور بود
اما من از خدا تنها صبر ایوب میخواهم و ارامش دوستی خودش را
هیچ گاه به کسی اعتماد نکن بخصوص اگر خودش گفته باشد
که ادمها هر چه میگویند نیستند
و گاه چیزی از خود میگویند که دلشان میخواهند باشند ولی نیستند
یک روزی صبورتر میشوم و سکوت میکنم
تا دیگر خواندن ام آزار ات ندهد
متاسفم

aisan.
6th August 2014, 09:48 PM
شعار میدهیم
خود را جور دیگری نشان میدهیم
اما گاهی چیزی بودیم که میگفتیم و گذر رمان همه چیزهای خوب اخلاق مان را ازما میگیرد
و به دنبال کسب مجدد آنها هر روز مایوس تر میشویم
چرا که بعضی چیزها ازدست دادنشان قابل بازگشت نیست یا که ممکن است
چیززی باشد که 19 سال برای بدست آوردنش تلاش کردیم
اما در طول مدت کوتاهی از وجودمان رفت
وحال میترسی که باز 19 سال دیگر طول بکشد همان شوی
و آن روز آنقدر پیر شده باشی که این موفقیت یک لبخند هم برلبان ات نیاورد
یا که حتی قبل دیدن آن روز مرده باشی

my dream
7th August 2014, 02:31 AM
ﻤﯿـ ﺩﺍﻧﻤـ ﭼﺸﻤﺎﻧﺘـ ﺑﺎ ﻣﻦـ ﭼﻬـ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯿـ ﮐﻬـ ﻧﮕﺎﻫﻤـ

ﻣﯿﮑﻨﯿـ ﭼﻨﺎﻧـ ﺩﻟﻤـ ﺍﺯ ﺷﯿﻄﻨﺘـ ﻧﮕﺎﻫﺘـ

ﻣﯿﻠﺮﺯﺩﮐﻬـ ﺣﺴـ ﻣﯿﮑﻨﻤـ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳﺘـ

ﻓﺪﺍ ﺷﺪﻧـ ﺑﺮﺍﯾـ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﯿـ ﮐﻬـ

ﺗﻤﺎﻣـ ﺩﻧﯿﺎﺳﺘـ…



http://www.hammihan.com/users/status/thumbs/thumb_HM-2013357548005658151400910573.266.jpg

LUCKLY
7th August 2014, 06:28 PM
خدایا میون اینهمه هیاهو توی این دنیای شلوغ حس میکنم تنها تویی که درکم میکنی ای همدم لحظه های تنهایی من ای بهترین سنگ صبور لحظه های بیکسیم هرگز رهام نکن .... دلم برات تنگ شده خدایا

setayesh shb
9th August 2014, 05:07 PM
هیچ وقت یاد نگرفتم وقتی شکست خوردم دوباره شروع کنم
همیشه از شروع میترسیدم

solinaz
9th August 2014, 11:39 PM
انگاری بدنم سر شده..استرسو از سر تا نوک پا حس میکنم!
سرم داره منفجر میشه
کاش میمردم..الان میدونم اونایی که مردن خیلی خدا دوسشون داشته
دارم میلرزم..خدا...میشه من فردا صبح بلند نشم دیگه؟!
تنها منم،همه درده تنم

setayesh shb
10th August 2014, 07:07 PM
ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺘﻪ ، ﻳﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺧﺮﻳﺪﻡ .... ﺭﻧﮕﺶ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ یه کمی پاهام رو اذیت میکرد

ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ لبخند اطمینان بخشی زد و ﮔﻔﺖ: ﮐﻤﻲ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﺟﺎ ﺑﺎﺯﻣﻲ ﮐﻨﺪ .

ﺧﺮﻳﺪﻡ ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻡ ، ﺧﻴﻠﻲ ﮔﺬﺷﺖ ﺍﻣﺎ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ

ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻱ ﭘﺎﻳﻢ ﺭﺍ فشار میداد و هر روز که میگذشت زخمی که در روی انگشتانم به جا گذاشته بود عمیق تر میشد



http://www.rozanehonline.com/rozanehgroup/mordad93/sahm/r6q19ohx1736j0p4sfj.jpg (http://www.rozanehonline.com/join)




ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ،چه عیبی دارد ..مهم اینست که از دید مردم زیباست ..

ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻧﮕﻲست که همیشه می خواستم .

اشکالی ندارد ، ﺩﺭﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﻲ ﭘﻮﺷﻢ .

ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮﻫﺎﻱ ﮐﻮﺗﺎﻩ پوشیدم ولی ، ﭘﺎﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﻣﻲ ﮐﺮﺩ.

ﻣﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﮐﻔﺸﯽ ﮐﻪ اندازه ام نبود ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺮﻧﮓ ﺑﻮﺩ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ



ﻭ حتی



ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺮﯾﺪﻡ ﻭ متوجه شدم که ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ و اصرار به پوشیدنش میکردم

ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ، ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺖ

http://www.rozanehonline.com/rozanehgroup/mordad93/sahm/normal_Avazak_ir_Love996.jpg (http://www.rozanehonline.com/join)

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻃﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﺣﻤﻠﺶ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﯼ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ.

ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ همیشه ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﮐﺮﺩﻧﺶ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ،

ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ.

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻔﺶ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ

اما شاید زخم عمیقی که بر روی انگشتان پایم بر جا مانده تا سالیان سال باقی بماند

*nura*
10th August 2014, 08:39 PM
خستگی فقط زمانی روی میدهد که شوق رفتن را از دست می دهیم ...

کافیست فقط دوست را به یاد بیاوریم ...

http://up.iranian.fi/uploads/nlogo1/c7f71af6d8f9ded241374a4324a72d79.jpg

porya71
11th August 2014, 07:02 PM
آخی احسان کی دلتو شکشته نگراننشو

plarak12
11th August 2014, 08:46 PM
فریاد ٍ سکوت ، تنهایی ام را برهم میزند
سکوت ، در فریادٍ دلدادگان ، مرا خوش تر است




http://axgig.com/images/09883884711114481991.jpeg




خدايا خسته و وامانده ام، ديگر رمقي ندارم، صبر و حوصله ام پايان يافته، زندگي در نظرم سخت و ملالت بار است؛ مي خواھم از ھمه فرار کنم، مي خواھم به کنج عزلت بگريزم، آه
دلم گرفته، در زير بار فشار خرد شده ام.
خدايا به سوي تو مي آيم و از تو کمک مي خواھم، جز تو دادرسي و پناه گاھي ندارم، بگذار فقط تو بداني، فقط تو از ضمیر من آگاه باشي. اشک ديدگان خود را به تو تسلیم مي
کنم.
خدايا کمکم کن، ماه ھاست که کم تر به سوي تو آمده ام، بیش تر اوقاتم صرف ديگران شده.
خدايا عفوم کن. از علم و دانش، کار و کوشش، از دنیا و مافیھا، از ھمه دوستان، از معلم و مدرسه، از زمین و آسمان خسته و سیر شده ام.
خدايا خوش دارم مدتي در گوشه خلوتي فقط با تو بگذرانم.
فقط اشک بريزم، فقط ناله کنم و فشارھا و عقده ھاي دروني ام را خالي کنم.
اي غم، اي دوست قديمي من، سلام بر تو، بیا که دلم به خاطرت مي تپد.



برگرفته از دلنوشته های مصطفی چمران

setayesh shb
11th August 2014, 10:38 PM
گاهی باید جسارت آزاد شدن را داشت..

. گاهی باید بگذاری دلت از همه چیزها و همه کسانی که وابستگی به بودن شان رنجت میدهد ، آزاد شود..

. می دانی هراس از دست دادن هاست که آدم را به مرز تحقیر شدن می رساند...

به مرز تن دادن به چیزهایی که باورشان نداری... به مرز پذیرفتن کارهایی که دوست شان نداری..

. به مرز نابود شدن... دیده نشدن... تنها شدن... اما وقتی تمام قفس های دلت را بگشایی،

http://www.rozanehonline.com/rozanehgroup/mordad93/sahm/vrouw_blij.jpg (http://www.rozanehonline.com/join)

آنچه که سهم تو از زندگی و عشق و ... باشد می ماند

و هر چه رفتنی ست می رود

...

aynaz.t
12th August 2014, 11:53 AM
اینجا آدمهایی زندگی می کنند که حرفهایشان مجازی ست ،
دردهایشان مجازی است ،
اشکهایشان مجازی ست ،
اخمهایشان مجازی است ،
خنده هایشان مجازی است ،
دنیایشان مجازی ست ....

آدمهایی که از عشق هایشان می گویند از شکست های عشقی شان ،
آدمهایی که اینجا برای دوستانشان نامه می نویسند ،
آدمهایی که سفرهایشان را می نویسند ،
آدمهایی که کتاب معرفی می کنند ،
آدمهایی که اندوه هایشان را می نویسند
آدمهایی که عموما از روزگار شکایتی ندارند وخیلی هم کم هستند وهمیشه شادی هایشان را می نویسند...

آدمهای اینجا همین شان خوب است اینکه فقط می نویسند
اینکه لازم نیست ازشان بخواهی توجیه ات کنند
اینکه وقتی ازشان بدت آمد کافی ست پاک شان کنی کافی است سراغشان نروی وهمه چیز تمام می شود ...
این خوب است که آدمهای اینجا صدایت را نمی شنوند وقتی نوشته هایشان را می خوانی وبلند می گویی واقعن فکر مزخرفی ست یا مثلن گند زدی ...

خوبی دنیای مجازی خوبی آدمهای مجازی خوبی نوشته های مجازی بی صدا بودنشان است ...
چه قدر خوب است که آدمهای دنیای مجازی اینقدر خوب بی صدا حرف می زنند....
چه قدر خوب است که تو می توانی از این آدمهای مجازی بدت بیاید خوشت بیاید یا حتا عاشقشان شوی وهیچ کس نفهمد حتا خودشان ...

آدمهای مجازی همان بهتر که همیشه مجازی باقی بمانند
تا هیچ وقت باهاشان چشم تو چشم نشوی هیچ وقت باوجودی که دلت می خواهد تف نکنی توی صورتشان ،
هیچ وقت باوجودی که دلت می خواهد بغلشان نکنی ... ب
هتر است خیلی بهتر است آدمهای مجازی همان مجازی باقی بمانند

solinaz
12th August 2014, 02:05 PM
جاییو سراغ داری برای فریاد؟

دلم فریاد میخواهد
به اندازه تمام بغض های فرو خورده ام
به اندازه تمام دلتنگی ها و سکوتم

دلم فریاد میخواهد
فریاد از خودم
خدا؟
تو دیگه چرا؟!
تو که فریادهای ناگفته رو میشنوی
چرا نشنیدی فریادمو؟

دلم فریاد میخواهد
فریادی از برای شنیدن خدا
فقط خدا

خدا؟
جاییو سراغ داری برای فریاد؟
دلم فریاد میخواهد

سونای
12th August 2014, 08:31 PM
به خدا می سپارمت (http://k1shahbodagh.blogfa.com/post/323)




http://i59.tinypic.com/2gsjwjm.jpg



گفته بودم که تو را
من ، به خدا بسپارم


من از این می ترسم

نکند تحفه دعا ،

این سپردن به خدا

پیش او ، از تو ، شکایت باشد ؟

ای رها کرده تو آیین وفا

راستی پیش خدا

پاسخی بابت بشکستن دل ،

خواهی داشت ؟

حاصل جور تو را


من نگفتم به خدا

در دل خسته ی من بود ،

خودش می دانست

محسن مهابادی زاده
12th August 2014, 08:51 PM
...

سونای
12th August 2014, 09:10 PM
نوشته اش هیچ ولی عکس عجب گندم زاری داره[khande]
اونم توی فصل سرما عجب گندمی داده[nishkhand]

مزرعه ما همیشه برکت داره[bamazegi][nishkhand]
حتما اصلاح ژنتیکی شدن[sootzadan][khanderiz]

محسن مهابادی زاده
12th August 2014, 09:13 PM
...

سونای
12th August 2014, 09:22 PM
سوال من درباره تناقض عکسه...یا پسره سرمایی؟؟؟!!! یا فصل پاییزه و گندمها الکی هستن؟؟؟!!! این اعتماد به نفستون قابل تقدیره[cheshmak]

الان اقای مازرون میان مارو بیرون میکننا!
بله متوجه منظورتون شدم .... درست میگین..
اونارم به شوخی نوشتم[nishkhand] دیگه دارو ندارمون همین اعتماد بنفسه[khanderiz]

محسن مهابادی زاده
12th August 2014, 09:31 PM
...

AaZaAdeh
12th August 2014, 09:44 PM
دیگر نمیخواهم بگویم که ناراحتم...
ادای انسانهای افسرده را نمی خواهم در آورم...

زندگی همین است...
همه اش خوش یا همه ش که نا خوش نیست...
خوشی و ناخوشیِ من دردست کسی هم نیست...
دستِ خود من است...
پس اگر بنالم....
خودم را توبیخ نموده ام...

میخواهم دیگر بجای بازیگری زندگی کنم...
زندگی همه اش افسردگی و دوری و دلتنگی و انتظاره عشق های خام نیست...
زندگی هنره جاودانه ی من بر نقشینه ی روزگار است...
خودت باش...
کاش در دلنوشته هایمان جایی برای خوشی ها و زیبایی ها هم باشد...
کاش همه اینقدر اندوهگین نبودیم و یا اینقدر تلقین به خود نمی کردیم...
شکر...
کاش کوچکترین چیز ها هم مثل کودکیمان،شادمان کند...

آمین[golrooz]

آزاده[shaad]

مهشاد ولی
12th August 2014, 11:26 PM
ان پرنده ای که صدایی سرداد







امروز پرکشید و رفت

plarak12
12th August 2014, 11:51 PM
خواستم چند خطی بنویسم تا کمی .....

ملالی نیست و حال همه ی ما خوب است اما ...

مهشاد ولی
13th August 2014, 12:20 AM
خواستم چند خطی بنویسم تا کمی .....

ملالی نیست و حال همه ی ما خوب است اما ...
حرف دل میتونه جکم باشه مثل من وقتی شادی خب شاد بنویس

s.r.sahar
13th August 2014, 01:46 AM
نوشته اش هیچ ولی عکس عجب گندم زاری داره[khande]
اونم توی فصل سرما عجب گندمی داده[nishkhand]
چه معلوم که گندم زار باشه!!!؟؟؟ شایدمزرعه برنج باشه که اوایل پاییز به این شکل درمیاد!!![nishkhand]
خدا خیلی خیلی خیلی دوست دارم اما نمیدونم چرااینقدر بنده ی بدیم!

mozhgan.s
13th August 2014, 03:43 PM
http://upcity.ir/images2/41343625893154943143.jpg
دلم سیگار میخواهدولی نه برای کشیدنبرای داغ کردن دستی که خوبی میکند !

reza-1369
13th August 2014, 03:46 PM
http://www.roomiran.com/wp-content/uploads/2012/12/825858585.jpg

mozhgan.s
13th August 2014, 03:48 PM
http://upcity.ir/images2/01935462853269108389.jpg
وقتی دیر رسیدم و با دیگری دیدمت...فهمیدم که گاهی...هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدن است...

mozhgan.s
13th August 2014, 03:51 PM
http://upcity.ir/images2/71523982086233115506.jpg
فرق است میان کسی که تو را میخواهد . . .با کسی که . . .تو را هم میخواهد . . .

mozhgan.s
13th August 2014, 03:53 PM
http://upcity.ir/images2/45531861459406220123.jpg
هیچوقت... هیچوقت... هیچوقت... یکی را با همه وجودت دوست نداشته باش !یک تکه از خودت را نگه دار برای روزهایی که هیچکس را به جز خودت نداری ...

- - - به روز رسانی شده - - -


http://upcity.ir/images2/03748605749274859326.jpg
سردش که بود دلم را برایش سوزاندمگرمش که شد با خاکسترش نوشت خداحافظ

محسن مهابادی زاده
13th August 2014, 07:25 PM
...

solinaz
13th August 2014, 11:10 PM
هـرچی تنها تر میشی...

احتمـال شـروع یـه رابـطه احمقانـــــه بیشتر میشه!!!!

aynaz.t
16th August 2014, 12:08 PM
تا آنجا که نفس در سینه است ، یک نفس دوستت دارم

تا آنجا که دنیایی هست و من زنده در این دنیا ، دوستت دارم

تا اوج آسمان ، به رنگ عشق ، به رنگ روشنی ها…

تا آنجایی که کسی نمیبیند ، تا جایی که کسی نمی آید ، دوستت دارم

و از نهایت بی نهایت میگذرد ، نه شبیه لیلی و نه مثل مجنون قصه ها

لیلی و مجنون ها می آیند و میروند در این روزها ، هر کسی ادعای دیوانگی دارد در این دنیا

من نه مجنونم و نه فرهاد تو ، من هستم عشق بی همتای تو ، من برای توام و تا ابد در قلب تو

ما برای هم زنده ایم ، نه به عشق دیگران ، این حکایت همیشه میماند در عشقمان!

و آنکه ادعا کرد عاشق است و دل زد به دریاها ، رفت به سوی آن دنیاها ، هنوز هم نمیفهمد معنای واقعی عشق را ،

من عاشقت شدم و یک قدم پا گذاشتم ، همه ی گذشته ها را جا گذاشتم ،

تا رسیدم به تویی که همین سوی دنیایی ، در کنار همین ساحل دریایی!

تو همینجایی در قلب من ،

به خاطر عشق گذشتیم از هم ، تا از این گذشتن ها تنها عشق به جا بماند ،

نفرت و فراموشی ها در همانجا بماند ، تا یکجا برسیم به هم ، همانجا قدم بزنیم در کنار هم ،

برویم و برویم تا برسیم به نهایت عشقمان!

با تو رسیدم تا آنجایی که دلهایمان به آرامش میرسند ، قلبهایمان طعم واقعی با هم بودن را میچشند،

نه در اینجا تاریکی است و نه دلهره از آنهایی که خاموشی را به همراه خود دارند !


تا آنجایی که هیچکس جز من و تو نمیبیند دوستت دارم ،

حالا با آن چشمان زیبایت عمق قلب مرا ببین که تا کجاها دوستت دارم…http://up.loverfun.ir/up/loverfun74/Lovely-Pic/kiss-pic3/lovely-kiss-pic8.jpg

solinaz
16th August 2014, 10:28 PM
اگه قراره من فردا فرتی بمیــــــــــــــرم
مرض دارم که جدیــــش بگیـــــــــــــرم؟![nishkhand]

kamel.gholami
16th August 2014, 11:59 PM
پیرمردهای 90 ساله هم تو جمعشون به همدیگه میگن "بچه ها"

aynaz.t
17th August 2014, 12:15 PM
http://s5.picofile.com/file/8134792900/www_alonejavad_blogfa_com%D8%AC%D9%85%D9%84%D8%A7% D8%AA_%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%80%D9%80%D9%82%D8%A7%D 9%86%D9%87_%D9%88_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7.jpg (http://alonejavad.blogfa.com/)

ﺍﺳﻤﺶ ﺍﺯ ﻣﻮﺑﺎﻳﻠﺖ ﭘﺎﻙ ﻣﻲ ﺷﻪ .

ﻣﺴﻴﺠﺎﺵ ﺩﻳﻠﻴﺖ ﻣﻲ ﺷﻪ ..

ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﺕ ﻣﻴﮕﻲ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻦ ﺟﻠﻮﻡ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﺑﻴﺎﺭﻳﻦ .

پیش همه بدیشو میگی و 1000 تا دلیل میاری که بهتر شده که رفته

ﺍﻣﺎ ..

ﺑﺎ ﺟﺎﻱ ﺧﺎﻟﻴﺶ ﺗﻮ ﻗﻠﺒﺖ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ.

ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﺸﺎﺑﻪ ﺍﺳﻤﻲ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ..

ﺑﺎ ﺍﻫﻨﮕﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﻜﺮﺩﻱ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲﻛﻨﻲ ..

ﻭﻗﺘﻲ ﻏﺬﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻩ ﺭﻭ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﻱ ﻭ ﻳﺎﺩﺕ

ﻣﻴﺎﺩﺵ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ...

ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯﺕ ﺳﺮﺍﻏﺸﻮ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﻥ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ...

ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻴﻜﻪ ﻛﻼﻣﺸﻮ ﻣﻲ ﺷﻨﻮﻱ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ ..

ﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﻣﻲ ﺩﻭﻧﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺣﺘﻲ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺳﺘﻮ

ﻧﻤﻲ ﺑﻴﻨﻪ ﻭ ﻧﻤﻲ ﺧﻮﻧﻪ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻣﻲ ﻛﻨﻲ .....

مــــــــــــــــــــــــ ــیــــــــــــــــمــیــ ــــــــــــــــری

solinaz
17th August 2014, 02:43 PM
بیایید با گفتن عبارت “ ناراحت نشیا ولی … ”

در اول جمله هامون،

هرچی خواستیم بار ِ طرف کنیم ![khande]

setayesh shb
17th August 2014, 06:07 PM
​http://uc-njavan.ir/images/9bxoe5e4xnkj5cw04rx4.jpg

سونای
17th August 2014, 09:01 PM
خدایا خسته ام ،

از بد بودن هایم ...
از اینهمه تظاهر به خوب بودن هایی که نیستم .



از آفرینش کوهها و آسمانها و هستی که سخت تر نیست ...
خوبم کن ؛
فقط همین.

aynaz.t
18th August 2014, 11:12 AM
تا امروز از تو نوشتم .

امشب از عشقت انصراف میدهم !

سخت است دوست داشتن تو

خسته ام !!!

می خواهم کمی استراحت کنم

شاید فردا دوباره عاشقت شدم ...

چکامه91
19th August 2014, 04:24 PM
شـب بـغـض دارد
قـلـم بـغـض دارد
من بـغـض دارم
رفـيـقِ مـن بـغـض دارد
کـودکـم بـغـض دارد
دسـتـهـايی مـردِ هـمـسـايـه بـغـض دارد
آشـپـز خـانـه ی مـادرم بـغـض دارد
پـشـتِ لـبـخـنـدِ تـو . . .بـغـض کـمـيـن دارد
جـمـعـه . . .هـفـتـه بـه هـفـتـه . . .غـروبـش بـغـض دارد. . . .
کـفـر نـيـسـت، ولـی انـگـار
خـودِ خـودِ خـودِ خـدا هـم بـغـض دارد. . . .
آيـنـدگـان چـه خـواهـنـد گـفـت؟
وقـتـی بـبـيـنـنـد تـمـام شـعـرهـای مـا بـغـض دارنـد؟. . . . .

چکامه91
19th August 2014, 04:26 PM
خوبم،







خیلی خوب.....
آنقدر که هرچه سعی می کنم بهتر نمی شوم......!!!

سونای
19th August 2014, 04:47 PM
نه یک وقت هایی هست که واقعا نمی شود ادامه داد...
همان وقت هایی که نه کتاب ها آرامت می کنند ... نه موسیقی ها ... نه صدای باران ... نه عکسهای کودکی... نه رویاهای شیرین ...
این وقت ها شاید از همان وقتهایی است که پروست می گوید : وقتی غمگین هستیم بهترین کار این است که در گرمای مطبوع تختخوابمان دراز بکشیم و در آنجا که تمام تلاش ها و درگیری ها پایان می یابد، بهتر است حتی سرمان را زیر پتو کنیم و با تمام وجود خود را به دست امواج گریه بسپاریم، همچون شاخه ای در باد پاییزی...
درخت غمگینی هزار ریشه دارد و هر ریشه اش هزار زیر ریشه ... یک ریشه اش دلتنگیست ...یک وقتهایی هم ریشه در "قطع ِ جریان" دارد ... جریان ِ آگاهی ...
لحظه هایی که حس آن مورچه ای را داری که بر تخته سنگی عظیم می رود اما ناگهان همه طرفش را آب می گیرد ... و جریانش با خشکی قطع می شود ... چقدر وحشتناک است
کاش در جریان بودم . . . مورچه بالدار مثلا
وقتی درخت غم برگهای غمگینی را با دواندن ریشه هایش در زمین بی جریانی جان می دهد.. کتاب ها را باید بست ... فلسفه را هم باید دور ریخت .. عشق را هم ... قهوه های نیمه خورده را هم باید کنار گذاشت ... حتی سرت را هم نباید زیر پتو ببری و با امواج گریه مسکن موقتی به جانت تزریق کنی ... باید همه اش فکر کنی ... فکر... فکر کنی که چرا ها چرا باید بی جواب بمانند ...

Alfred Hitchcock
19th August 2014, 04:51 PM
http://www.uc-njavan.ir/images/f19q51ut4kwbk0z0my01.png

nedasoltani
19th August 2014, 04:56 PM
من هنوز گاهی
یواشکی خواب تو را میبینم ...
یواشکی نگاهت میکنم ...
صدایت میکنم ..
بین خودمان باشد اما من هنوز تو را
یواشکی دوست دارم...

M@HSA_kntu
19th August 2014, 05:14 PM
کوتاه مینویسم.
واژگان انگشتانم ضعیف است

.هر روزکه میگذرد به انتهای خود نزدیک میشوم.

به ماورای ثانیه ها.به زوال کاجی که دیگرسبزنیست

.آنقدرمستهلکم که دیگر ارزش نابودی هم ندارم

.دستانم بوی مرگ میدهد

.مرگ مرا تصمیم گرفته است

عبدالله91
19th August 2014, 05:26 PM
امروز هستم اما...

فردا شاید خطی روی اسمم باشد.

solinaz
20th August 2014, 12:44 AM
پشت سرم حرف زیاد میزنن؟!

اشکال نداره...!!

سگی که منو نمیشناسه

زیاد واق واق میکنـــــــــــــه...!

روی سخنم با بعضیـــــــــــــاس.....!

سونای
20th August 2014, 06:27 PM
آدم ها عجیبن
برای اشتباه کسی صبور نیستند
و بدون تامل مهر جدایی از آن دوست را میزنند
این قضاوت بد است
این قضاوت باعث نابودی شاید بشود
این قضاوت باعث ناراحتی شاید بشود
این قضاوت باعث دلتنگی شاید بشود
این قضاوت باعث دوری میشود
و اینگونه آدم ها دور از هم زندگی میکنند
و دلیل تنهایی دل ها همین است وبس..............................

plarak12
20th August 2014, 06:50 PM
فریاد ٍ سکوت ، تنهایی ام را برهم میزند
سکوت ، در فریادٍ دلدادگان ، مرا خوش تر است




http://axgig.com/images/09883884711114481991.jpeg




خدايا خسته و وامانده ام، ديگر رمقي ندارم، صبر و حوصله ام پايان يافته، زندگي در نظرم سخت و ملالت بار است؛ مي خواھم از ھمه فرار کنم، مي خواھم به کنج عزلت بگريزم، آه
دلم گرفته، در زير بار فشار خرد شده ام.
خدايا به سوي تو مي آيم و از تو کمک مي خواھم، جز تو دادرسي و پناه گاھي ندارم، بگذار فقط تو بداني، فقط تو از ضمیر من آگاه باشي. اشک ديدگان خود را به تو تسلیم مي
کنم.
خدايا کمکم کن، ماه ھاست که کم تر به سوي تو آمده ام، بیش تر اوقاتم صرف ديگران شده.
خدايا عفوم کن. از علم و دانش، کار و کوشش، از دنیا و مافیھا، از ھمه دوستان، از معلم و مدرسه، از زمین و آسمان خسته و سیر شده ام.
خدايا خوش دارم مدتي در گوشه خلوتي فقط با تو بگذرانم.
فقط اشک بريزم، فقط ناله کنم و فشارھا و عقده ھاي دروني ام را خالي کنم.
اي غم، اي دوست قديمي من، سلام بر تو، بیا که دلم به خاطرت مي تپد.



برگرفته از دلنوشته های مصطفی چمران




اي خداي بزرگ[golrooz]،
معني زندگي را نمي فھم. چیزھايي که براي ديگران لذت بخش است، مرا خسته مي کند. اصلا دلم از ھمه چیز سیر شده است، حتي از خوشي و لذت متنفرم.
چیزھايي که ديگران به دنبال آن مي دوند، من از آن مي گريزم، فقط يک فرشته آسماني است که ھمیشه بر قلب و جان من سايه مي افکند. ھیچ گاه مرا خسته نمي کند. فقط يک
دوست قديمي است که از اول عمر با او آشنايي شده ام و ھنوز از مجالست با او لذت مي برم.
فقط يک شربت شیرين، يک نور فروزنده و يک نغمه دلنواز وجود دارد که براي ھمیشه مفرحّ است و آن دوست قديمي من غم است.
مصطفی چمران


تلخی دل نوشته هایم مرا بس
ظلم است کام دیگری تلخ شود ...[golrooz]

setayesh shb
20th August 2014, 08:12 PM
از آدم ها عجیب دلگیرم
از اینکه صفت هایشان را در ذهنشان آماده کرده اند
و منتظر مانده اند تا تکان بخوری و ببینند به کدام صفت مینشینی
و تو را هی توصیف کنند . . . هی توصیف کنند . . . هی توصیف کنند . . .
خنده ات بگیرد که چقدر شبیه شان نیستی
دردشان بیاید . . . و انتقامش را از تو بگیرند . . .
تا دیگر به آنها این حس را ندهی که کسی وجود دارد که شبیه شان نیست!

optici
20th August 2014, 08:17 PM
بعضی درد ها رو نمیشه داد زد
باید تنهای تنها زیرش له بشی

م.محسن
21st August 2014, 12:15 AM
شد نوبهاران طي،‌آمد خزان از پي، همراه من شد دي، آهسته آهسته ...

شهلا گ
21st August 2014, 12:23 AM
من خسته تر از آنم که بتوانم فریاد بزنم

آشفته تر از آنم که بتوانم دوریت را دریابم

پریشان تر از آنم که بخواهم با خیالت باشم


دل شکسته تر از آنم . . . اما دلم همچنان شب و روز هوای تو به سرش می زند

solinaz
21st August 2014, 12:30 AM
مدتهاست ایستاده ام... در دو انتهای خواستن و نتوانستن..........

پدرم می گفت :
خواستن توانستن است
می گفت :
بخواه / می توانی
می گفت :
تواناییت از هر چیزی بیشتر است

مدتهاست که می خواهم / که می توانم / که می رسم / به هر چه که می خواهم

اما
پدرم نگفت :
چیزهایی هست که هیچ وقت نمی رسی
پدرم نگفت :
چیزهایی هست که هیچ وقت نباید بخواهی
پدرم نگفت :
یه روزی یه قسمتی از زندگیت می رسی به جایی که :
دو انتها دارد

........ در دو انتهای خواستن و نتوانستن..........

و من رسیدم به این قسمت از زندگی

مدتهاست که می خواهم / که نمی توانم / که نمی رسم / به هر چه که می خواهم

"VICTOR"
21st August 2014, 12:37 AM
از چند رویی ها متعجبم ...

به چه قیمت ؟

M@HSA_kntu
21st August 2014, 01:00 AM
✘امشبــ يه جـور ناجـورے دلـم گرفته
✘یه جـورے که انگـار هیچ چیـز و هیچکَس نمےتـونه آرومـش کنه
✘خـُـدایا امشبــ از خیلـےچیـزا دلگیـرم
✘از خیلے روزاے زندگیـم که ندادے
✘از خیلے از روزاے زندگیـم که کـم دادے
✘از خیلے روزاے زندگیـم که زود گرفتے
❥خـُـدایا دلـم هواے تازه مےخواد
❥دلـم یه نـور قشنگــ مےخواد
دلم مرگ میخواد
ی مرگ و تا ابد آرامش
اصلا گیرا که جهنمی باشم
من دلم جهنم تورو میخواد خدا
جهنمی که تو شکنجه ام کنی
بهتر از دنیاییه که آدمات زجر کشم کنن
میبینی ؟!!
به جایی رسیدم که جهنمتو میخوام
یعنی میشه
♡چـرا ساکتے خدا؟؟

setayesh shb
21st August 2014, 12:27 PM
احساس تـاسف دارم
بـرای تمـام کسانــی کـه بـا چشم هایشان قضاوت میـکننـــــد
حـس نمیـــــکننـــد … نمـی شنونــــد … نمچشنـــــد …

"VICTOR"
21st August 2014, 05:31 PM
هنر قابلیت بالایی داره
ذهن آدم رو از همه چی خالی می کنه
یاد حرف آقای سمیعی افتادم که میګفتن وقتی میرن اتاق عمل همــــــه چیز رو فراموش می کنن
به نظرم این خاصیت علاقه ست ...
آدم وقتی میره دنبال علاقه ش از همه چی رها میشه
...
از دیشب تو فکر همین بودم ...
روح شوهر خالم شاد در آغوش الله (ربطشو خودم میدونم[bitavajohi])

چکامه91
22nd August 2014, 12:28 AM
يقين دارم سرانجام ِمن از اين خوب‌تر مى‌شد،
اگر از مرگ هم چون زندگى پروا نمی کردم.
سرم را مثل سيبى سرخ صبحى چيده بودم،
کاش دلم را چون انارى،
کاش يک شب،
دانه می کردم........

چکامه91
22nd August 2014, 12:31 AM
من از اين جا خواهم رفت.
و فرقی هم نمی کند
که فانوسي داشته باشم يا نه.
کسی که می گريزد،
از گم شدن نمی ترسد....

nedasoltani
22nd August 2014, 12:20 PM
براستی کدام برترند ؟دستی که گره ای رو باز کنهیا چشمی که فقط ببینه و دلسوزی کنه ؟

zarinaz
22nd August 2014, 12:36 PM
کوه با نخستین سنگها آغازمیشود
وانسان بانخستین درد.

درمن زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمیکرد-
من با نخستین نگاه توآغازشدم...

erika35
22nd August 2014, 01:08 PM
ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد . . .

erika35
22nd August 2014, 01:13 PM
سکه های پول همیشه صدا دارند اما اسکناس ها بی صدا هستند
پس هنگامی که ارزش و مقام شما بالا میرود بیشتر آرام و بی صدا باشید

aynaz.t
23rd August 2014, 12:33 PM
شانس همان
تو هستی
که هر روز
با هزار
چهره
در من
پیدایی
ایناز

sal Ma
23rd August 2014, 12:58 PM
دلم هوس یک دوست قدیمی کرده
یک رفیق شش دانگ
یک آرام دل
کسی که امتحانش را در رفاقت پس داده
ودیگر محک زدن وزیرو رو کردنی در کار نباشد
رفیقی که من نگویم و
او بشنود
بخندم وحجم بغض را در خنده ام ببیند
رفیقی که بگویمش برو امـــــــا
بـــــــــماند
که نرود ....

M@HSA_kntu
23rd August 2014, 02:39 PM
بعضی ها حرفی میزنند

و
دلت رو میکشنند

بعد ب سادگی روبروی این قلب شکسته

می ایستند و میگویند: ناراحت شدی؟

چقدر زودرنجی تو من ک چیزی نگفتم....

عجب

solinaz
24th August 2014, 12:08 AM
این روزا حالو هوام خیلی ابری ...

با یه تلنگر کوچیک به بارون تبدیل میشه...

حالم بده خیلی بد ....!!

انقدر که بی تفاوتی یه دوست هم بدترش میکنه...

حالم بده مثل روزایی که بودی و نیست شدی...!!!

دلم سفر میخواد نمیدونم کجا ...!!!

پایبند کدوم دیار نمیدونم فقط برم .........
.................................................. ......

aynaz.t
24th August 2014, 12:06 PM
روزی می شود، به جایی می رسی که آدمها را نمی شناسی ...
باورشان نمی کنی ....صدایشان نمی زنی ...
دیگر نجواهای عاشقانه سر نمی دهی ....
دیگر عشق را ...زندگی را ...
در دهکده ی سبز خدا کنار سبزه و سفره ی مادر بزرگ ...نون و پنیرو کمی ریحان نمی بینی ...
وقتی احساس می کنی بره ای درمیان عالمی گرگ محبت جستجو می کنی ....
وقتی احساس می کنی ...
محبت در دلها مرده و جز افسانه چیزی نمانده ...
وقتی احساس می کنی ...
دیگر جایت انجا نیست می میری ....
از دنیای واقعی زیبایشان فرار می کنی ....
می روی می روی ...تا می رسی به دنیای دیگر ...
که اسمش هست دنیای مجازی ....
پر موسیقی ...پر عشق ...پر از خواهشهای غیر نفسانی ...
پر دوستت دارم های بی ریا ....
بدون تیغ ..بدون خنجر ...بدون نامردمی ...
اینجا فقط روح ها زندگی می کنند ....
از مادرم شنیده بودم روح پاره ای از تن خداست ....
پس خانه ای میسازی پر از حرف ...
حرفهای دلتنگی ...حرفهای تنهایی و حرفهای عاشقانه ....خانه ی نو ...زندگی جدید مبارک.

aynaz.t
24th August 2014, 12:08 PM
بعضی وقتا به یه جایی میرسی که با خودت میگی:

" دیگه از خودم چی مونده ؟ "

اونوقته که باید جمع کنی بری
اینجوری وقتی بهش فکر میکنی شاید کمتر یادت بیاد که کجاها تو رو ندید

اگه لج کنی با خودت بازم میمونی
بمونی هم اخرش باید بری
ولی اونموقع اونقدر شکستی که سر تا پات میشه خشم ...

خشم از همه ادمایی که یه روزی بهت " دوستت دارم " رو دوباره خواهند گفت

ولی دیگه نمیتونی اعتماد کنی به هیچ دستی که به طرفت دراز میشه ..
اعتمادی که شاید یکی یه گوشه دنیا بهش نیاز داره …..

چقدر بده که یه شبه بزرگ بشی و دیگه هیچ مار بوایی رو نبینی که یه فیل رو قورت داده
همش کلاه ببینی و کلاه و سرت رو بدزدی که بی هوا نذارنش رو سرت ….

داریوش رجایی
24th August 2014, 03:53 PM
کنار یکی دیگه میبینمت ، همونجوری معصوم و بی ادعا
میام و میپرسم که خوش میگذره ؟ با دلشوره میگی ببخشید شما ؟!

تو دست پاچه میشی و هل میکنی ، پشیمون میشم از سوال خودم
میگم ظاهرا اشتباهی شده ، ببخشید از اینکه مزاحم شدم
جلو اون نمیخوام خرابت کنم نمیخوام که اینجوری شرمنده شی
با چشمات میخوای التماسم کنی میدونم خجالت داری میکشی
دوباره مسیر و عوض میکنم ولی اون حواسش به حرف منه
تو دستاشو میگیری آروم بشه ولی دل من یه بار دیگه میشکنه
.
.

.

سونای
24th August 2014, 03:53 PM
رفتم توو تاپیک حرفای تیز بنویسم
خسته ام.. و ادامه متن....

دیدم اتفاقا اون صفحه همه نوشتن خسته ام[negaran]


منم خسته ام.. روحی و اینا بکنار بماند..خیر سرم..الان توانایی پردازش ندارم اونو بسنجم...

جسمی خسته ام...اما کسی درک نمیکنه...اونقدر خسته که بدون تکیه دادن به جایی توان راست نگهداشتن قامتم نیست... نفس هام به شماره افتاده... جوری که باید تلاش کنم برا نفس کشیدن... *****************[nishkhand][bamazegi]

دلم میخواد همه چی رو کنسل کنم برم بگیرم بخوابمhttp://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%2815%29.gifاما نمیشه....

دلم میخواد برم http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%2818%29.gif به یه سبزه زار ... و یه درخت ... زیرش دراز بکشم..و هیچ صدای جز صدای طبیعت نشنوم... دوستم گندم هم باشه خوبه... روپاش بخوابم.... آخه حرف درخت و سبزه زار که میشه یاد اون میفتم...یجا همیشه میریم دیگه شرطی شدیم [khanderiz]
البته قبلش یه بلال هم دلم میخواد[nishkhand] ( شما میگین ذرت فکر کنم...اما ما میگیم بلال ..) واااایییی نمیدونم چرا یهویی دلم انقده بلال خواست[nadidan] نهار نخوردم هنوز ! گرسنمه!http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%2815%29.gif از خستگی و گرسنگی دیگه اشتها هم ندارم! ولی به بلال فکر میکنم میبینمکه اشتها دارم[nishkhand][sootzadan]

این پرینت ها که که تموم نمیشننننننننن http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%2815%29.gif

خدایا ..دریاب...خدایی حالم خیلی بده..[sootzadan]

"VICTOR"
24th August 2014, 06:43 PM
http://noci.site88.net/up/8ce9bc954876.jpg

setayesh shb
24th August 2014, 08:28 PM
دکتر علی شریعتی:
من که تمام عمر شاهد قربانی شدن و پایمال شدن حقیقت ها به وسیله ی انسان های مصلحت پرست بوده ام در مورد مصلحت عقده پیدا کرده ام و اعتقاد یافته ام که:

هیچ چیز غیر از خود حقیقت مصلحت نیست...

zarinaz
25th August 2014, 12:50 AM
خوش بــه حال ِ انارها و انجیـرها ...
دلتنگ که می شـوند، مــی تـرکـنــد ...

مهدی اخوان ثالث

zarinaz
25th August 2014, 12:53 AM
چه زیبا گفت دکتر شریعتی:
در دنیایی که روزی روح خودم مرا ترک میکند انتظار از دیگران نباید داشت....!

aynaz.t
25th August 2014, 10:54 AM
آهـــای مَــــردُم....!!!
عــــآشِــقــــش نشویـــــد...
به اندازه همه تان عـــآشــــقی کردم
برایش

http://www.kocholo.org/img/images/n6eyumuqbbpylknf0ony.jpg

solinaz
25th August 2014, 05:24 PM
مورد هست(به قول ستایش[sootzadan])

طرف یجوری پستای منو کپی میکنه!!!

انگار من مرجع تقلیدشم

والا....نخند با خودتم دزده[bihes]

nedasoltani
25th August 2014, 06:48 PM
آدمی که منتظر است هیچ نشانه ای ندارد
هیچ نشانه خاصی!
فقط با هر صدایی برمیگردد . . .

چکامه91
26th August 2014, 12:08 AM
مکالمه های کوتاه،
کفاف بلندگلایه های مرا نخواهد داد....
تا کی سلام کنیم.
حال هم را بپرسیم.
و به هم دروغ بگوییم که خوبیم؟!
دروغ هایمان از سیم های تلگراف
و کوه ها و دشت ها عبور کنند
و صادقانه به هم برسند...!
ما فقط
دروغ هایمان به هم میرسند....

zarinaz
26th August 2014, 10:39 PM
تجربه بهترين درس است,هرچندحق التدريس آن گران باشد.......(کارلايل)

zarinaz
26th August 2014, 10:41 PM
فقط يک نگاه اوکافى بودکه همه مشکلات فلسفى ومعماهاى الهى را برايم حل بکند.به يک نگاه اوديگررمزواسرارى برايم وجودنداشت.(صادق هدايت ،بوف )

omitis
27th August 2014, 06:08 PM
ﺩﻧﻴﺎ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻱ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻲ
ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﮔﻢ ﻧﻤﻲ ﺷﻮﺩ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﻱ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﭼﻤﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺑﻨﺪﻧﺪ
ﻭ ﻧﺎﭘﺪﻳﺪ ﻣﻲ ﺷﻮﻧﺪ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﻣﻪ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﻏﺒﺎﺭ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﻳﮑﻲ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ
ﻭ ﺑﻲ ﺭﺣﻢ ﺗﺮﻳﻨﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﻑ
ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﻲ ﻣﺎﻧﺪ
ﺭﺩ ﭘﺎﺋﻲ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻱ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻩ ﭘﺲ ﻣﻴﺰﻧﺪ
ﻣﺜﻞ ﻧﺴﻴﻢ ﺳﺤﺮ
ﭘﺮﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﺗﺎﻗﺖ را

نارون1
27th August 2014, 10:29 PM
کفش کودک را دریا برد,

کودک روی ساحل نوشت:دریای دزد!

آنطرف تر مردی که صید خوبی داشت,

روی ماسه ها نوشت:دریای سخاوتمند!

موجی آمد ونوشته ها را شست.

دریا آرام گفت:از قضاوت دیگران نهراس,اگر میخواهی دریا باشی…

elinaaa
27th August 2014, 11:07 PM
حافظ میگه: من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد.........راست میگه

"VICTOR"
28th August 2014, 08:38 PM
خیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــلی خوشم نمیاد که یه نفر هی حرفشو عوض کنه ، صبح یه چیز بګه ، شب عکس اونو بګه ، باز دو مرتبه !!! sh_omomi48

یعنی فقط رو اعصاب آدمه این حرکــــــت [sokoot]

و تو روی اون حرف حساب باز کنی [gooshnakardan]

سونای
29th August 2014, 05:16 PM
گاهی یه مشکل و سختی ادم و قوی و آبدیده میکنه. بعد سپری کردن اون مشکل یاد میگیری چه جوری با مشکلات اینچنینی رو برو شی.تحملت زیاد میشه و ...گاهی تو یه مشکل ,با تمام سختی بی حدش مقاومت میکنی و قوی جلو میری.اون مشکل و اون دوران هم مثل همه دوران وخوشی ها و نا خوشی های زندگی بالاخره سپری میشه.مشکل و سختی رو با تمام توان و نیرو به نحو احسن , بالاخره با روسفیدی طی میکنی و اون مرحله از زندگی تموم میشه.


ولــــــــــــــــــی

بجای قوی شدن و پر توان شدن و .... تو مشکلات انچنانی , دیگه تحمل و توانی برات باقی نمی مونه.هرچی نیرو توان بوده سر همون مساله گذاشتی و هرچند به نوعی با روسفیدی از مشکل در اومدی ولی دیگه کمرت خم شده... بجای مقاوم شدن ، شکننده میشی......ریــکاوری های متعدد دیگه فایده نداره........ در مواجه با مشکلات اینچنینی یه روح شکننده برات باقی میمونه و بس.

بعضی اتفاقات آدم و خورد میکنه .له میشی.برای تمام عمرت.......................................... .................................................. ..........................................

خدایا شکرت....






مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر میشود (http://www.cherkneviseman.blogfa.com/) گاهی

عبدالله91
29th August 2014, 05:32 PM
خیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــلی خوشم نمیاد که یه نفر هی حرفشو عوض کنه ، صبح یه چیز بګه ، شب عکس اونو بګه ، باز دو مرتبه !!! sh_omomi48

یعنی فقط رو اعصاب آدمه این حرکــــــت [sokoot]

و تو روی اون حرف حساب باز کنی [gooshnakardan]



بد قولی صفت بدی هست.

امید کسی را ناامید کردن بدتر از آن هست.

زندگی در گذر هست... سکون ندارد...

شاید در گذر بودنش باعث حرکتش شده. و او هم چنین تفکری یا تفکر دیگری داشته و شمارو طور دیگه توصیف کرده.

(ارتباطات اجتماعی قوی در گذر زندگی میتونه مانع این مشکلات بشه)

(حالا کی بهتون این بد قولی رو کرده که شمارو مجبور کرده سرتون رو به دیوار بکوبین؟[nishkhand])

عبدالله91
29th August 2014, 05:39 PM
بجای قوی شدن و پر توان شدن و .... تو مشکلات انچنانی , دیگه تحمل و توانی برات باقی نمی مونه.هرچی نیرو توان بوده سر همون مساله گذاشتی و هرچند به نوعی با روسفیدی از مشکل در اومدی ولی دیگه کمرت خم شده... بجای مقاوم شدن ، شکننده میشی......ریــکاوری های متعدد دیگه فایده نداره........ در مواجه با مشکلات اینچنینی یه روح شکننده برات باقی میمونه و بس.

بعضی اتفاقات آدم و خورد میکنه .له میشی.برای تمام عمرت.......................................... .................................................. ..........................................

خدایا شکرت....





مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز جوان ز حادثه ای پیر میشود

راز زندگی و موی سپید در حادثه ای بخاطر تنهایی هاست.

گاش میشد همه باور کنند که زندگی را می شود کنار همدیگه به راحتی سپری کرد و مشکلات در کنار هم میشن شکولات.

بشر چون قدرت درک روابط عمیق را نداشته نیازمند بودن به همدیگه رو در جسم و جان و روح ما نهادینه کرده اند.

ماها حتی در گذر زندگی به همدیگه سخت محتاجیم ....پلۀ بالاتر یعنی کنار هم بودن بخاطر روح متعالی به کنار...

عبدالله91
29th August 2014, 05:42 PM
«قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ»

«کشته باد انسان چقدر ناسپاس هست»

آیۀ 17 سورۀ مبارکه عبس

setayesh shb
29th August 2014, 05:52 PM
http://dl.pop-music.ir/images/Tir92/Morteza.jpg
Morteza Pashaei – Jadeye Yektarafe (http://dl.pop-music.ir/music/Tir92/Morteza%20Pashaei%20-%20Jadeye%20Yektarafe.mp3)

♫♫♫
باز دوباره با نگاهت
این دل من زیرو رو شد
باز سر کلاس قلبم
درس عاشقی شروعشد
دل دوباره زیرو رو شد
با تموم سادگی تو
حرفتو داری میگی تو
میگی عاشقت میمیونم
میگم عشق آخری تو
حرفتو داری میگی تو

میدونی حالم این روزا
بدتر از همست
آخه هرکی رسید
دل ساده ی من رو شکست
قول بده که تو از پیشم نری
واسه من دیگه عاشقی
جاده ی یک طرفست
میمیرم بری
آخرین دفعست

پرواز تو قفس شدم
بی نفس شدم
دیگه تنها شدم
توی دنیا بدون خودم
راستشو بگو این یه بازیه
نکنه همه حرفای تو مثه حرف همه
صحنه سازیه این یه بازیه
♫♫♫
بی هوا نوازشم کن
اشک و غصه هامو کم کن
با نگاه بی قرارت باز دوباره عاشقم کن
اشک و غصه هامو کم کن
دل من بهونه داره
حرف عاشقونه داره
راه دیگه ای نداره
غیر از اینکه باز دوباره
سر رو شونه هات بزاره
...

چکامه91
29th August 2014, 06:44 PM
آفتاب ایلام طلوع خواهد کرد
هنگامی که تو دیگر یاوه گوی شهر دزدان نباشی
آبدانان آباد می شود
وقتی که عشق را از چشم های مردمانش نگیرند
و دهلران ترانه ی غمناکیست که شب ها
مردمان پارس را
به فکر فرو خواهد برد
مورموری ، اما تو.....
استوار بمان
روزی ما دوباره دستهایمان را
شالیزار قلب های با محبتتان می کنیم
روزی که درد برای چشم های بسته افسانه است ......

«ارمان صابری»

"VICTOR"
29th August 2014, 10:46 PM
بد قولی صفت بدی هست.

امید کسی را ناامید کردن بدتر از آن هست.

زندگی در گذر هست... سکون ندارد...

شاید در گذر بودنش باعث حرکتش شده. و او هم چنین تفکری یا تفکر دیگری داشته و شمارو طور دیگه توصیف کرده.

(ارتباطات اجتماعی قوی در گذر زندگی میتونه مانع این مشکلات بشه)

(حالا کی بهتون این بد قولی رو کرده که شمارو مجبور کرده سرتون رو به دیوار بکوبین؟[nishkhand])

سلام

.....................

مادرم ...

omitis
30th August 2014, 04:47 PM
خوشبختي يعني قلبي را نشكني،دلي را نرنجاني ،آبرويي را نريزي و كسي از تو آسيب نبيند.
خوشبختي يعني بپذيري كه هيچ كسي كامل نيست و انسان جايزالخطاست.
خوشبختي يعني گذشته راببخشي تا تجارب دردناكش تكرار نشوند.
خوشبختي يعني شكر كني كه زنده اي ،احساس داري،دوستت دارند،و عشقي در قلب داري،و به يمن شاكر بودنت به آرزوها برحقت،خواهي رسيد...

*nura*
30th August 2014, 04:59 PM
چه ساده میگذرند ساعت های عمرمان

و ما چه ساده میگذریم از این ساعت ها

(والعصر ان الانسان لفی خسر......)

solinaz
30th August 2014, 05:51 PM
توانا بُود ، هَرکه دارا بُود ..

ز ثــروت دل ِ پیر ، بُرنا بُود ..

ز ثـــروت هر آن اَبـلــه ِ بی سواد،

به نزد کسان ، بـه بـــه ! .. چ آقا بــُود ..

parnian 80
30th August 2014, 09:06 PM
بذار خیال کنم منم اونکه دلت تنگه براش
اونی که وقتی تنهایی پر می شی از خاطره هاش
اونکه هنوز دوستش داری اونکه هنوز هم نفسه
بذار خیال کنم منم اونی که بودنش بسه
اونی که بودنش بسه
دوباره فال حافظ و دوباره توی فالمی
بذار خیال کنم بذار اگر چه بی خیالمی
اگر چه بی خیالمی
بذار خیال کنم تو دلتنگیات
غروب که میشه یاد من میفتی.....

نارون1
30th August 2014, 09:59 PM
http://s4.picofile.com/file/8101554168/58.jpg














http://s1.picofile.com/file/8101552884/28.jpg

aynaz.t
31st August 2014, 11:25 AM
نـه کـه فقــط در آن شهــر،
نـه کـه فقــط در آن خيـابـان،
کـه در وجــب بـه وجــب خـاک اين دنيــا،
"يـک اتفـاق" منتظــر نشـسـته
تا مــن رد که مـي شـوم،
نـاگهــان بيـوفتـد و
تــو را بـه يـادم بيــاورد ..
http://cime.netau.net/up/abd8d2ce74e7.png

"VICTOR"
31st August 2014, 01:48 PM
«قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ»

«کشته باد انسان چقدر ناسپاس هست»

آیۀ 17 سورۀ مبارکه عبس



آمیــــــــــــــــــــــ ــــــــــن

(الآن نوشتم اینو چون دیشب از عمق وجود حسش کردم تو خواب [negaran])
واقعاً ناسپاسیم[sar dard]
یعنی صحنه ی خیلی خاصی بود قابل وصف نیست ، و باز شخص اصلی خواب من بودم
با این که کلی وسیله برده بودم اما هیچ کدوم به کارم نیومد
یه جای دور افتاده و خاص
تو یه اتاقی نشسته بودم برای استراحت
با اینکه مادرم و چند نفر دیګه هم بودن اما هیچ کس نمی تونست به دیګری کمک کنه
اتاق آجری بود و مقاوم ولی یه هو بارونی ګرفت که ګِل از پنجره ها و زیر دیوارا میومد تو مثل لجن می خورد به سر و صورت آدم
کلی ګذشت و تحمل کردیم ، باد ، بوران ... خیلی وضع داغون بود
جو یکم آروم شد نزدیک سحر
خواستم برم حموم کل وسایل لازمه رو برداشتم
اما!
از در و دیوارش جونور میومد بیرون اونم عجیب غریب
هزارپاهای مشابه عقرب دو دم بزرګ + ...
و از دم در برګشتم
خداییش نا سپاسیم و قدردان داشته هامون نیستیم
هر چی بود تو خواب لمسش کردم و یاد این جمله افتادم که نوشتید
از یک جای آروم رفتم به جایی که هیچ کدوم از وسایل ضروریم کاربردی نداشت
خوابم مفهوم داشت ولی حس تفسیر ندارم [nadidan]
هر کسیم که بخونه بګمونم ارتباطش رو متوجه نشه چون در اون لحظه نبودین ، نمیشه از رو هوا تجسم کرد
همش اینجوری خواب می بینم ، باید تغییر جهت بدم[nadidan]

parnian 80
31st August 2014, 10:17 PM
زندگی به من فهموند که آدما نه دروغ میگن....
نه زیر حرفشون میزنن
هرچی میگن صرفا احساسشون در همون لحظس....
نباید بهش اعتماد کرد....

***wanton74***
31st August 2014, 10:53 PM
هيچ شباهتی به يوسف ندارم...

نه رسولم,نه زيبايم,نه براي كسي عزيزم,نه چشم به راهي دارم...
فقط...
در " چاه " افتاده ام!!!

***wanton74***
31st August 2014, 10:58 PM
دلم واسه اون دبستان تنگ شده که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میومد بهت میگفت: میای با هم دوست بشیم..!!؟

بانوی خیال
1st September 2014, 11:44 AM
چشم آلوده کجا ؟ دیدن دلدار کجا ؟
دل سرگشته کجا ؟ وصف رخ یار کجا ؟
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا ؟ همدمی خار کجا ؟
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست
ورنه عشق تو کجا ؟ این دل بیمار کجا ؟
هر که را تو بپسندی شود خادم تو
خدمت عشق کجا ؟ نوکر سربار کجا ؟
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا ؟ عهد گنهکار کجا ؟

"VICTOR"
1st September 2014, 05:10 PM
همیشه در ارتباط با هر کاری 60 - 70 درصد حرف داشتم و ...
و 50 دصد عمل در هر کار

---

در حالی که

باید 30 درصد حرف بشه
70 - 80 درصد عمل

---

طوری شده که کسی که از نعمتاش استفاده می کنه این جوری نګاش می کنیم :

http://uc-njavan.ir/images/xst9h3h5x5df8mdttspa.jpg

در حالی که باید عادی باشه برامون ، بچه نباید تلاش یه نفر براش عجیب باشه!
طوری شده که ایشون تابلو میکشن هر کدومو 30 - 40 میلیون می فروشن هدیه به آسایشګاه معلولین می کنن
اما ما؟!

http://uc-njavan.ir/images/xsjfqx7aa9squsmfmtt.jpg

[sokoot]

aynaz.t
2nd September 2014, 12:18 PM
به تنهايي از نيمکت فاصله ميگرفت
به عقب برميگشت
منتظر بود
شايد فقط کمي دير کرده
هوا سرد بود
برگهاي پاييزي همه جا ريخته بودند
نيمکت برايش تنها ميعادگاه بود
هر روز مينشست و به تمام رهگذران مينگريست شايد
يکيشان
او بود ولي او
به تماسهايش به پيامهايش جوابي نميداد
تنها با دلي شکسته به نيمکت خالي مينگريست و اهسته دور ميشد
http://www.jazzab.net/wp-content/uploads/2012/06/576911_N2xRFhDB.jpg

نسیم بهآر
2nd September 2014, 03:29 PM
دستم را بالا گرفتم
منتظر اجازت هستم
میخواهم حرف بزنم
این بار حرف هایم فرق می کند
حرف دلتنگی و دوری و نبودن نیست
حرف دوست داشتن هم نیست
حرف تنبیه است
آری تنبیه یک کودک

کودکی که این روزها سرکش می شود
کودکی که گستاخ میشود و می آزارد قلبی که همه وجودش می شود
کودکی که این روزها هیچ کس جلو دارش نیست
والد و بالغ فرقی ندارد کار خودش را می کند
کودکی که نگران است
کودکی که گم شده است

آب نبات پیرزن رنجور احساس سرکشش را آرام نمی کند
حتی عروسک رهگذر هم او را آرام نمی کند
گمشده اش را میخواهد تا کنار آن آرام بگیرد

حس بزرگی بهش دست داده است
حس مادری که برای توپ بازی فرزندش در نزدیکی شب آرام و قرار ندارد
حس پدری که فرزندش را به دور ترین نقطه برای خدمت تبعید کرده اند
حس برادری که همه غرورش خواهرش و سربلندی آن می باشد

چیزی از آدم های بزرگ حس میکند که خوشایندش نیست
روحیه اش آسیب پذیر تر از آن است که تحمل کند
اما خب حرف کودکان بزرگم باشد تاثیر نمیگذارد
کودکی که همه تلاشش قوی ماندن است
اما سوالی ذهنش را آزار می دهد
آدم های قوی بغض نمی کنند؟ گریه نمی کنند؟نگران نمیشوند ؟

کودکی که احساسش را بیرون میریزد
احساسی که تلخ نیست و حس نگهبان را به همراه دارد
کودکی که گهگاهی دفتر خواهر را خط خطی میکند
نگاهش را به قلب دفتر میدوزد طاقت دیدن ندارد
پاک کن را برداشته و سعی میکند با همه توانش دفتر را پاک کند
زیرش این جمله تکراری را می نویسد :
معذرت میخوام آجی
و با دستان کوچکش امضا میکند : داداشی

کلاس درس میشود
نوبت بزرگتری میرسد
تا محبت را بهتر خرج کند
خواهری که لبخند را از برادر دریغ نمی کند
اشتباهش را با پاک کن اغماض خویش پاک میکند
با نگاه مهربانش میفهماند نیازی به معذرت خواهی نیست
کودکی که به راحتی آارم می شود

تنبیه که دلچسب می شود و روحش به پرواز در می اید
در غالب خویش می ماند
احساس لبریزش را خرج خلوت با خدا میکند
با احساسی کودکانه با خدای خویش اینچنین سخن می گوید:
سلام خداجون
خواستم ازت تشکر کنم
که منو این طوری نقاشی کردی
ممنون

نسیم بهآر
2nd September 2014, 03:35 PM
بغضی سنگین گلویم را چنگ می زند
چشمانم تمنای باریدن دارد
نفس هایم هق هق پیوسته را طلب می کند
نبضم همچنان تند می زند
و قلبم فشرده شده است

این ها نشانی است که تو را دیده ام
آری همین امروز بود بی آنکه بخواهم
بی آنکه آمادگیش را داشته باشم

نمی دانم چرا
فقط کاش مرا در این حال نمی دیدی

دوست داشتم سینه ام را ستپر کنم
گام هایم را محکم بردارم
بی هراس سرم را بالا بگیرم
نگاهم در نگاهت گره بخورد
بی آنکه صورتم غم درونم را بروز دهد
به آرامی از کنارت گذر کنم
انگار که رهگذری بیش نبوده ای

این قدرت را داشتم
اما
افسوسم از جسمی شد
که لنگ زدنش این توان را در من فرو شکست

تلاشم را کردم تا گام هایم را محکم بردارم
و عرق حاصل از تحمل درد را از بین ببرم

اما.........

کاش

فاصله رد شدنمان از کنار هم کمتر بود

نسیم بهآر
2nd September 2014, 03:38 PM
دلم نوشتن می خواهد ،دلم بغض می خواهد ،دلم تنهایی می خواهد ، دلم سفر می خواهد
دیگر دلم هیچ کس را نمی خواهد
هیچ دوست و رفیقی هم نمی خواهد
هیچ کس را نمی خواهد که دست روی شانه ام بگذارد و آرامم کند
دلم صدای مردم نمی خواهد
دلم سکوت نمی خواهد ،مناجات نمی خواهد
چای تلخ و نسکافه داغ ،آهنگ عارف و فریدون
دلم هیچ چیز نمی خواهد
دلم دیگر حتی تو را نمی خواهد
دلم قدرت نمی خواهد ، ضعفم نمی خواهد
دلم کودک نمی خواهد بالغ نمی خواهد والد نمی خواهد
دلم دین و آیین هم نمی خواهد
دیگر هیچ چیز نمی خواهد
اصلا بغض هم نمی خواهد
اشک هم نمی خواهد
دلم حتی تنهایی همیشه ام را نمی خواهد
دلم مرده است
و مرگ دیگر هیچ چیز نمی خواهد
جز مشتی خاک برای محو شدن
خلاص

نسیم بهآر
2nd September 2014, 03:39 PM
من از مردم شهر بیزارم
گاهی زنده زنده قسمتی از وجودت را تکه تکه می کنند
بی آنکه
فرصت ناله یا اعتراضی داشته باشی. . .

"حاتــمه ابراهیــــم زاده"

نسیم بهآر
2nd September 2014, 03:41 PM
این ها که می گویند
نماندم برایِ خاطرِ نبودنِ تفاهم میانمان !
باید یک لبخندِ شیرین نثارشان کرد
و زودتر بی هیچ حرفی
راهی کرد !
این ها همان هایی هستند که
تفاهم رادر رنگ و تفریح و
این چیز هایِ پیشِ پا افتاده می بینند
این ها همان هایی هستند که
اگر روزی چایِ رویِ میز
از روزِ پیش کمرنگ تر باشد
همه ی بودنت را زیرِ سوال می برند !
این ها اصلا برایِ ماندن نیستند جانم !
تفاهم دقیقا ماندن
با تمامِ تفاوت هاست
تفاهم نشستن کنارِ تو رویِ نیمکتِ سینما
و تماشایِ فیلمی که اصلا هم
موضوعش را نمی پسندد
و در طولِ نمایش
خیره باشد به تو
به خنده هایت،به گریه هایت
دستت را محکم بگیرد و در گوشت بگوید :
تماشایِ تو کفایتِ تمامِ کیف هایِ دنیاست

عادل دانتیسم

ghalbeyakhi
2nd September 2014, 04:24 PM
بعضی ها حرفی میزنند

و
دلت رو میکشنند

بعد ب سادگی روبروی این قلب شکسته

می ایستند و میگویند: ناراحت شدی؟

چقدر زودرنجی تو من ک چیزی نگفتم....

عجب

زياد سخت نگير تا بوده همين بوده يكي دل ميشكند و ديگري دلش شكسته ميشود و در نهايت فقط يك جمله ي كوتاه خاتمه ي اين شكستگي ميشه كه عه ناراحت شدي؟ من كه چيزي نگفتم به اينها بايد گفت راست ميگي چيزي نگفتي و چيزي نشكسته كه!!! فقط چيزي به نام دل بوده كه اونم مهم نيست!!!! دل بوده ديگه!!!!!!!!! چيز مهمي نبوده كه!!![sootzadan]

A S I R
2nd September 2014, 05:12 PM
به نام او...
دلم برای فردی که عده ای قدر بودنش را نمیدانند و در نبودش اه میکشند
دلم برای پدری تنگ شده ک همیشه غمش را پشت چهره شادش قایم میکرد
آری پدرم کجایی ک 3 بهار است تو را ندارم....
smilee_new1 (13)smilee_new1 (13)smilee_new1 (13)smilee_new1 (13)

عبدالله91
2nd September 2014, 07:41 PM
به نام او...
دلم برای فردی که عده ای قدر بودنش را نمیدانند و در نبودش اه میکشند
دلم برای پدری تنگ شده ک همیشه غمش را پشت چهره شادش قایم میکرد
آری پدرم کجایی ک 3 بهار است تو را ندارم....
smilee_new1 (13)smilee_new1 (13)smilee_new1 (13)smilee_new1 (13)

خدایا هزاران مرتبه شکر

یکی پیدا شد که دلش برای پدرش تنگ شده.

بدون آنکه چشمش به دنبال پول تو جیبی و فکرش به دنبال این نباشد که تو وظیفه ات هست چون پدرمی.

خوده پدر مهم بوده. بدون اینکه عقیده و... مهم بوده باشه.

پدر. غمش و لبخندهای مخفی کنندۀ غم او.

parnian 80
2nd September 2014, 08:28 PM
خدایا هزاران مرتبه شکر

یکی پیدا شد که دلش برای پدرش تنگ شده.

بدون آنکه چشمش به دنبال پول تو جیبی و فکرش به دنبال این نباشد که تو وظیفه ات هست چون پدرمی.

خوده پدر مهم بوده. بدون اینکه عقیده و... مهم بوده باشه.

پدر. غمش و لبخندهای مخفی کنندۀ غم او.
عه؟ای بابا
ما هم دل داریم خب دلمون تنگ میشه
اینجور فکر نکنید...

عبدالله91
2nd September 2014, 08:38 PM
عه؟ای بابا
ما هم دل داریم خب دلمون تنگ میشه
اینجور فکر نکنید...

حتما دل دارین اما پدر کمتر ازش تشکر میشه.

هر کاری هم بکنه وظیفه اش بوده...

نداشته باشه پدری نکرده...

کیه که دست پدرش رو ببوسه؟ هر وقت دید خسته است یا نداره یا ... دستش رو ببوسه بگه خودتو عشق هست.

وقتی از دست میدیم...

خدا هیچ فرزندی مخصوصا دختری رو بی پدر نکنه...

بی پدری برا دختر خیلی سخته...

البته خدا کارش حکیمانه هست. ماها گاها قدرت و ظرفیت درک نداریم.

خلاصه پدر وجودی هست که خیلی کم دیده میشه یا اصلا دیده نمیشه.

parnian 80
2nd September 2014, 08:41 PM
حتما دل دارین اما پدر کمتر ازش تشکر میشه.

هر کاری هم بکنه وظیفه اش بوده...

نداشته باشه پدری نکرده...

کیه که دست پدرش رو ببوسه؟ هر وقت دید خسته است یا نداره یا ... دستش رو ببوسه بگه خودتو عشق هست.

وقتی از دست میدیم...

خدا هیچ فرزندی مخصوصا دختری رو بی پدر نکنه...

بی پدری برا دختر خیلی سخته...

البته خدا کارش حکیمانه هست. ماها گاها قدرت و ظرفیت درک نداریم.

خلاصه پدر وجودی هست که خیلی کم دیده میشه یا اصلا دیده نمیشه.
بله شاید از مادر کمتر...!ولی نه دیگه بخاطر پول توجیبی و اینا که من اصلا قبول ندارم
ولی من همه اون کارایی که گفتینو در حق پدرم انجام دادم و خواهم داد...[khejalat]
بله خدا نکنه....[nadidan][negaran]

عبدالله91
2nd September 2014, 09:30 PM
بله شاید از مادر کمتر...!ولی نه دیگه بخاطر پول توجیبی و اینا که من اصلا قبول ندارم
ولی من همه اون کارایی که گفتینو در حق پدرم انجام دادم و خواهم داد...[khejalat]
بله خدا نکنه....[nadidan][negaran]
واقغا جای تحسین داره که چنین فرزندی هستین. خدا ان شاالله به خاطر همین احترامی که میذارین سعادت و خوشبختی در هر دو دنیارو براتون رقم بزنه و تا آخر عمرتون همچنان به پدرتون عشق بورزین. البته باید مراقب باشین چون در آینده ای نزدیک حتما شیطان در وقتش به سراغتون میاد تا این احترام رو ازتون بگیره که ان شاالله شما با نظر و لطف خدا برنده هستین.

بنده یه خواهرزاده دارم که دختر هس. تک فرزند هس. 4ابتدایی میخوند که پدرش رو از دست داد.

تا چهلم پدرش که همه بهش توجه میکردند و سرش بسیار شلوغ بود زیاد متوجه عدم حضور پدر نشد(بیش از اندازه بهش توجه میشد) بعده چهل روز تنها شد...
رفتم پیشش. تقریبا بجز ساعاتی که در مدرسه بود بقیه روز رو تا نصف شب با من بود.درد دلشو میومد میگفت.

ساعتها خلوت میکردم باهاش تا راحت حرف بزند.

غمش را تو دلش نریزد...

می اومد تا دلتون بخواد حرف میزد...

هر چی نیاز داشت و چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ عاطفی سعی میکردم براش بدون چون و چرا برآورده سازم و گاها مخالف میشدم و به مرور یا طبق خواسته خودش و تغییر نظرش جایگزین میشد یا خودش میگف فلان خوب نبود و...

تقریبا 5 سال اینطوری گذشت. تمام تلاشم این بود که نداشتن پدر رو حس نکنه.

در برخی مواقع کم می آوردم. مثلا 10 ساله که بود و به یکی قول داده بود یه کاری بکنه اما یه مهمونی پیش می اومد یا یه اتفاقی می افتاد که دلش میخواست به اون مجلس برود وقتی میگفتم باید اول به قول خودت عمل کنی تا وقتی بزرگ شد یه فرد وفادار و خوش قول باشه میدیدم که اطرافیان نمیذارن و اونم که بچه هست دلش میخواست به جایی بره که دوس داره حتی شده بدقولی کنه.در این مواقع تربیتی واقعا کم می آوردم و بازنده من بودم چون پدرش نبودم تا حرفم عملی بشه.
(البته وفای به عهد به معنای عدم توجه به خواسته های بچه نیس توضیح بیشتری میخواد که اینجا جاش نیست)

با این مسائل کنار می اومدم تا اینکه در سن 14 -15 سالگی براش خواستگار اومد.

به شدت مخالف بودم.

خیلی باهاش صحبت کردم...

اما دیدم هر فردی یه حرفی میزنه....

کم آوردم و آرزو کردم ای کاش پدرش بود تا اون تصمیم می گرفت.بنده هر چی گفتم نشنیدند.دست بردار نبودم تا خودش گفت میگن منو تو بدبخت میکنی و... دست و پایم سست شد اما باز ادامه دادم نتیجه نداد.
بعده اون من دنبال زندگی خودم راه افتادم.

هر فردی بخواد به یه دختر یتیمی برسه باز نمیتونه جای پدر رو پر کنه. در مواقع تصمیم گیری پدر هست و پشتوانۀ محکم و تصمیماتی که باید بخاط مصلحت فرزندش اجرا میشد.

هر چه بگوید طبق مصلحت اندیشی و دلسوزی برا فرزندش هست.

اما بقیه نمی توانند تصمیمات هرچند درست رو عملی بکنند...

خواستم بگم که قدر پدران خود رو بدونین و بدونین که هیچ فردی جایگزینی برا پدر شما نخواهد بود.

هرچند اون فرد دلسوز شما باشد باز نخواهد توانست کار درست رو عملی بکند چون خیلی وقتها کار درست مطابق با خواستۀ نفسمون نیست و ما حرفی رو گوش خواهیم داد که اطرافیان میگن و کار درست رو انجام نخواهیم داد هرچند فرد دلسوز بارها بگه. اما اگه پدر باشه باید کار درست عملی بشه.

پس هیچ کس نمیتونه جای پدر رو براتون پر بکنه.

مهشاد ولی
2nd September 2014, 09:46 PM
به سگ استخوان بدی
دورت میگرده و دم تکون میده
من به تو دل داده بودم لعنتی...

مهشاد ولی
2nd September 2014, 09:48 PM
به نسل های بعد بگویید
که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز
نسل ما خود پیاز بود
که هر کی ما رو دید گریه کرد

مهشاد ولی
2nd September 2014, 09:50 PM
من اما با کلاغ ها موافقم
اخر قصه هر چه که باشد به خانه برنمیگردم...

مهشاد ولی
2nd September 2014, 09:52 PM
بزرگتر که شدیم تکامل هم یافتیم
تبدیل به خودکارهایی بی رحم شدیم
که یادمان بدهند
هر اشتباهی پاک شدنی نیست...

مهشاد ولی
2nd September 2014, 09:53 PM
هر سال روز تولدم
شمع های بیشتری برایم اشک میریزند...

***wanton74***
2nd September 2014, 11:36 PM
خدایا


مثل اینکه ابر شده ام...

باد که میخورد به تنم؛

بارانم می آید...!

هوای اطرافم از باد گذشته، طوفانیست...

خدایا تورا غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم،

تورا بخشنده انگاشتم و گناه کار شدم ،

تو را وفادار دیدم و هرجا رفتم بازگشتم ،


تو را گرم دیدم و در سرد ترین لحظه ها به سراغت آمدم ،

تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی ؟!

مهشاد ولی
3rd September 2014, 02:23 AM
انقدر جای تو خالیست که هیچ گزینه ای انرا پر نمیکند
حتی
همه ی موارد...


- - - به روز رسانی شده - - -

باید که دنیایت به یک نخ بسته باشد تا حال بادبادک را بفهمی...

مهشاد ولی
3rd September 2014, 02:24 AM
دلم ارامش وارونه میخواهد
یعنی شمارا...

مهشاد ولی
3rd September 2014, 02:25 AM
هر فردی بهترین هم که باشد
اگر زمانی که باید باشد نباشد
همان بهتر که نباشد...

مهشاد ولی
3rd September 2014, 02:28 AM
ریه ها اندام های بیخودی هستند
برای تنفس در هوایی
که تو نیستی...


- - - به روز رسانی شده - - -

خیابان دودل است
کسی می اید و کسی میرود

مهشاد ولی
3rd September 2014, 02:30 AM
کاش میشد دست اتفاق رو بگیری
تا
نیفته...

مهشاد ولی
3rd September 2014, 02:32 AM
صد نامه فرستادم
صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی
یا نامه نمیخوانی...

aynaz.t
3rd September 2014, 11:24 AM
شبي مار بزرگي وارد دكان نجاري ميشود براي پيدا كردن غذا.

و عادت نجار اين بود كه موقع رفتن بعضي از وسايل كارش را

روي ميز بگذارد ان شب هم اره كارش روي ميز بود همينطور كه مار

گشتي ميزد بدنش به اره گير میكند و كمي زخم ميشود.

مار خيلي ناراحت ميشود و برای دفاع از خود اره را گاز ميگيرد

كه سبب خونريزي دور دهانش ميشود او نميفهمد كه چه اتفاقي افتاده

و از اينكه اره دارد به او حمله ميكند و مرگش حتمي ست تصميم ميگیرد

براي آخرين بار از خود دفاع كرده و هر چه شديدتر حمله كند

و دور اره بدنش را پيچاند و هي فشار داد. نجار صبح كه آمد

روي ميز بجای اره لاشهء ماري بزرگ و زخم آلود ديد كه فقط و فقط

بخاطر بيفكري و خشم زياد مرده است.

احيانا درلحظه خشم می خواهیم ديگران را برنجانيم بعد متوجه ميشويم

خودمان را رنجانده ايم و موقعي اين را درك میکنیم كه خيلي دير شده...

زندگي بيشتراحتياج دارد كه گذشت و چشم پوشي كنيم

از اتفاقها؛ازآدمها؛ از رفتارها؛گفتارها؛

خودمان را ياد دهيم به گذشت و چشم پوشي عاقلانه و بجا.

چون هر كاري ارزش اين را ندارد كه روبرويش بايستي

بانوی خیال
3rd September 2014, 12:31 PM
زنــان قـــوی
دردهـــای خـــود را مــــانند کفـــش پـــاشنه بلــند می پوشـــند ؛
مـــهم نیـــست چـــقدر اذیتـــ میـــشونـــد ،
شــمافقـــط زیبــایی آنــهارا می بینید ...

setayesh shb
4th September 2014, 12:21 AM
http://www.asemooni.com/img/special-prayer-for-healing-the-patient.jpg


[golrooz]«اللَّهُمَّ اشْفِها بِشِفَائِکَ وَ دَاوِها بِدَوَائِکَ وَ عَافِها بِعَافیَتِک»[golrooz]


به قول مونا جان
آمــــــــین
[dooa]

M@HSA_kntu
6th September 2014, 11:44 PM
این روزها سخت خسته ام.....

و دلم بچگی میخواهد!!!

خسته ام...

فقط یک قلم لطفا!!!

میخواهم خودم را خط خطی کنم...

solinaz
7th September 2014, 02:05 PM
ﻃــــــــــﺮف ﺑﺎ ﯾﮑـــــــــــــﯽ ﯾــــــــﺎﺭﻩ…
ﺑــــــــــﺎ ﺑﻘﯿـــــــــــﻪ ﻫـــــــــﻢ ﺁﺭﻩ…
ﺍﺩﻋــــــــــــــﺎﯼ ﭘــــــﺎﮐﯽ ﻫــــــــــﻢ ﺩﺍﺭﻩ ..!

1=1+1
8th September 2014, 07:40 PM
هیس . اینجام هیچ نگو
همه بدختیم از حرف زدنه ....

عبدالله91
8th September 2014, 09:29 PM
اگر حس میکنی مفید نیستی...

اگر از مردم یا نزدیکترین دوستات انتظار داری...

اگر چشم به راه کسی هستی...

اگر دلخوش به داشته هات هستی...

اگر دلت به تواناییت و فعال بودنت و دوستات و عشق و... قرص هست ...

سخت در اشتباهی پس:

بگذار و برو...

تا بفهمی دنیا و زندگی در دست کیست

بسلامت

سونای
9th September 2014, 02:44 AM
باز هم باران به دادم رسید....

[golrooz]

reza-1369
9th September 2014, 12:51 PM
کسی؛ پیامی ندارد برای کسی...؟؟؟!!!

قاصدکی روی سنگ فرش خیابان...! درانتظار یک دست...!
یک فوت...!
این همه رهگذر
کسی؛ پیامی ندارد برای کسی...؟؟؟!!!


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e4/Taraxacum_seed_1.jpg/250px-Taraxacum_seed_1.jpg

reza-1369
9th September 2014, 01:32 PM
قطره عشق دلش دریا میخواست..... (http://mona_nazaninam.loxblog.ir/post/43/%D9%82%D8%B7%D8%B1%D9%87%20%D8%B9%D8%B4%D9%82%20%D 8%AF%D9%84%D8%B4%20%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%20%D9% 85%DB%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA......htm)

http://www.beytoote.com/images/stories/fun/fu3525.jpg (http://www.beytoote.com/www.beytoote.com/fun/visual/drops-desires1-sea.html)

قطره؛ دلش دریا می خواست
خیلی وقت بود که به خدا خواسته اش رو گفته بود
هر بار خدا می گفت : “از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست! “
قطره عبور کرد و گذشت
قطره پشت سر گذاشت
قطره ایستاد و منجمد شد
قطره روان شد و راه افتاد
قطره از دست داد و به آسمان رفت
و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی که خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!
خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا را چشید
طعم دریا شدن را
اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟
خدا گفت : هست!
قطره گفت : پس من آن را می خواهم
بزرگ ترین را، و بی نهایت را !
پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!
و آدم عاشق بود، دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد
اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
آدم همه ی عشقش را درون یک قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور کرد!
و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید. خدا گفت :
“حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشــک عــاشق است! “

solinaz
9th September 2014, 02:39 PM
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺧﻂ ؛ ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﺩ …
ﺭﻓﺘﻨﻢ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ و من ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺭﻡ !

بانوی خیال
9th September 2014, 04:03 PM
زندگی یک چمدان است که می آوری اش...
بار و بندیل سبک میکنی و میبری اش...

بانوی خیال
9th September 2014, 04:05 PM
پاییز در راه است...اندکی از ‏‏"مهر‏" پیداست،حتی در این دوران ‏‏"بی مهری‏"‏.

بانوی خیال
9th September 2014, 04:24 PM
یا فتاح
یعنی کلید قلب من در دستان توست؟
بوی ناب بهشت می دهد همه ي نام های قشنگ تو ...
می گذارمشان روی زخم های *د ل م* ...
گفته بودی * اَلجَـبّار *
یعنی کسی که جبران می کند همه ي شکستگی های دلت را ...
گفته بودی * الشّافی *
یعنی کسی که شفا می دهد تمام زخم های عمیق و نا علاج را ...
هوای دلم سبک می شود با زمزمه ي نام های زیبایت

بانوی خیال
9th September 2014, 04:29 PM
گفتم: خیلی خونســـردی! تو خـــــدایی و صبــور! من بنده ات هستـــم و ظرف صبــرم کــوچک... اشاره کنـــی تمــــام است!
گفتــی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شایــد چیــزی که تــــو دوست داری، به صلاحـــت نباشد (بقره/216)

sal Ma
10th September 2014, 02:00 PM
هــیــچـــکـــس رویِ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﭘﺎﺭﮎ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿشینه!


*** ﯾﺎ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺑَﺮ ﺍﺳﺖ ، ﯾﺎ ﯾﺎﺩِ ﯾﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺮ ***

M@HSA_kntu
10th September 2014, 03:25 PM
دارم از تــو حــرف مـــی زنــم …امــــا روحــت هـــم از نوشــــته هــایم خبــر نــدارد …

ایــــرادی نــــدارد یــادِ تــو …

به نوشتــــه هــایم رنــگـــــ مــــی دهــد …

شــایــد دیگــری بخــــواند و آرام گیــــرد ذهــــنِ پریشــــانش …

parichehr
11th September 2014, 12:12 PM
http://up.tafrihi3.ir/up/tafrihi3/Pictures/kartpostal/(kaloveaxnavsth5).jpg

solinaz
12th September 2014, 05:55 PM
من در خواب خیـــــــــــال بودم،

من در جوی محبت روان بودم..



ذره ذره احساس را من ریختم،

من خودم وجودم را سرریختم..



احساس من،روان کرد جوی محبت را،

زلبریزشدنش،لمس کرد پای خیانت را..



خیانت بو میکرد احساس را،چون طعمه ای

به خدمت خود گرفت محبت را،چون برده ای



آدمی من را غرق کرد در جام محبت،

از دلم لبریز کرد عشق و صــــــداقت



وجودم را مکید ورهــــــایم ساخت

قلبم را شکست و جدایش ساخت..



چشمه احساس من زود خشک شد،

خدایـــــا این قلب من بس خرد شد..http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%283%29.gif



شــــــــــب و روزها مـــــــدام دعـــــا می کردم

طعم گس دوست داشتن را سخت حس میکردم



این بار چشمـه محبتم لبریــز شد،

غم درکنارم اِستاد و درگیـــر شد؛



کاسه ای برداشـــــت و انــــدک نوشـــید،

شادوخرمی از درون محبتم می جوشید..



خـــدایا مــــــــن گنـــــــاهم ایــــن بود؟

حس دوست داشتن آدم ها بدتلخ بود..http://www.njavan.com/forum/images/smilies/dokhtarane%20%2814%29.gif



این بارکه چشمه ای جوشید،خود جامی پرکردم

مــــــرگ آمــــــد و آن را ســـــــیر کــــــــــردم..



بیا که قلبــــــم،احساســـم،دِگر هیـــچ نیستند،

بیا که آدم ها لایق اســــــراف محبت نیستند..

شهریور 93

ایلین1366
12th September 2014, 06:32 PM
السلام علیک یا صاحب الزمان «عج»



این روزها؛

«گل نرگس» که می بینم؛

دلتنگت می شوم ...

نارون1
12th September 2014, 07:00 PM
خدايا , انديشه و احساسم را در سطحي حقير قرار نده

كه زرنگي هاي حقير و پستي هاي نكبت بار و

شبه ادمهاي اندك را متوجه شوم

ترجيح مي دهم بزرگواري گول خور باشم

تا كوچك واري گول زن

و اين قاموس من است .

"VICTOR"
12th September 2014, 10:21 PM
هر کاری مبدل به عادت بشه ، خرابه حتی نماز ؛ جز مطالعه ...

---

اغلب در زندګی زمان حال و ګذشته رو مدیریت می کنیم و از مدیریت آینده غافیلم ، مشکل اغلب ماست ...

---

خدا همه ی والدین رو برای فرزندان به صحت و سلامتی و نیکی نګه داره ... و فرزندان رو برای والدینْ صالح نګه داره ...

nedasoltani
13th September 2014, 10:08 AM
کاش جایمان عوض می شد تا تو می دانستی که چقدر “بی انصافی” و من می دانستم چرا …

nedasoltani
13th September 2014, 10:13 AM
http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifهنوز هم هستند دخترانی تنشان بوی محبت خالصhttp://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifمیدهند...نابندhttp://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif



http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifاحساساتشان دست نخورده است ،http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif


http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifآری ، هنوز هم هستند ! نادرند ! كمیاب اند ! پاک اند !http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif


http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifروزی كه قرار می شود كنار گوش كودكی لالایی بخوانند ،http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif


http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifشرمشان از نام " مادر " نمی شود !http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif


http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifو زیر آغوش همسرشان چشمانشان را نخواهند بستhttp://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif



http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif كه با رویای دیگری سر كنندhttp://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif






http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gifخدا لبخند زد و دختر آفریده شد
http://hadijoon.persiangig.com/2nc2flc.gif

نسیم بهآر
14th September 2014, 01:29 AM
لطفا اینقدر شعرهایم را نتکان

می ترسم یک روز رسوایی اش دامنم را بگیرد

چرا که خط به خطشان فریاد بلند نبودن توست ...

نسیم بهآر
14th September 2014, 01:30 AM
می خواستم جهان را به قواره ی رویاهایم درآرم
رویاهایم
به قواره ی دنیا در آمد..

شمس لنگرودی

نسیم بهآر
14th September 2014, 01:33 AM
آن که دوستت دارد
دور می شود
تا به تماشا بنشیند ..

سیدمحمد مرکبیان

نسیم بهآر
14th September 2014, 01:35 AM
تو چرا این همـــــــــــــــــــــــ ـــه خوبـــــــــــــــــــــی ؟؟؟؟

ومن این همه فراموشکار و پر از گناه؟؟؟...

چرا همیشه این همه
حواست به تنهایی دست های من هست؟؟؟....

نسیم بهآر
14th September 2014, 01:37 AM
یا الرحم الراحمین...

رد مَکنم،
کز همه رد گشته‌ام...

M@HSA_kntu
14th September 2014, 11:02 PM
به ” تــــــو ” کـــــه میرســـــم مکـــث میکنـــــم

انگــار در زیبایــی ات

چیـزی را جــا گذاشتــه ام !

در صــدایت ، آرامـــش را

در چشـم هایـت ، زندگــی را

در ” تــــو ” ، تمام مــــن را !

به ” تـــو ” کـــــه میرســـــم مکـث میکنـــــم . . . !‏

م.محسن
14th September 2014, 11:48 PM
عجیب است که پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم
بعد از چند روز به دوستی
بعد از چند ماه به همکاری
بعد از چند سال به همسایه ای
اما بعد یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم . . .

roza.
15th September 2014, 01:08 PM
یاد ندارم تو عمرم واسه کسی شاخ شده باشم ولی شاخ در اوردم از شاخ شدن خیلیا[tahavoo]

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:08 PM
وقتی که تو آمده بودی عریان
جمعی ز تو خندان و تو بودی گریان

ای دوست کاری بکن که وقت رفتن
جمعی زتو گریان و تو باشی خندان

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:10 PM
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب
دارد
می سپارد
جان...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:11 PM
از آیینه بپرس
نام نجات دهنده ات را...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:13 PM
زندگی
تر شدن پی در پی
زندگی
آب تنی کردن در حوضچه ی اکنون است...


- - - به روز رسانی شده - - -

هر
کسیکه راه میرود میتواند گم شود...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:17 PM
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین

رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:18 PM
اکنون نهال گردو آنقدر قد کشیده است
که دیوار را برای برگ های جوانش
معنی میکند...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:19 PM
آخرین برگ سفرنامه ی باران اینست
که زمین چرکین است...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:21 PM
دهانت را می بویند
مبادا
گفته باشی
دوستت دارم...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:22 PM
گاه زخمی که به پا داشته ام
زیر و بم های زمین را بمن آموخته است...

مهشاد ولی
15th September 2014, 03:24 PM
هست طومار دل من به درازای ابد
بر نوشته ز سرش تا سوی پایان تو مرو...

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد