یار همراه
سلام ابجی.یه دنیا ممنون.نه اینکه حواسم نبود اما تنبلی کردم.اینکه بین لفظ عامیانه و رسمی گیج شدم نمیدونستم با کدوم برم جلو.هر دوشو استفاده کردمحالا کدوم بهتره؟
در مورد اینکه همه چی خیلی زود اتفاق افتاد حق داری.به قول یکی از دوستان حداقل 60 صفحه باید باشه همچین داستانی....
خیلی ایراد داره هدفم مضمون داستان بود شاید رو 4تا سرمایه دار تاثیر بزاره
درباره مادره هم خب هر چندصد 1000نفر یکی اینجوری پیدا میشه دیگه.ببینید چقد کمک کرد به روال داستان
ولی یه نکته رو خیلی خوب اومدی.اولش داستان تو ذهنم از یک پسر ایرانی بود.وقتی که دختره صداش کرد و چهره ی دختره رو دید داستان خارجی شد .دیگه منم ویرایش نکردم...ممنون.
خوشحالم بالاخره اعتماد به نفس به خرج دادی
میتونی بهتر از اینا بنویسی مطمئنم
تا اینجاهم کارت خوب بود
موفق باشی![]()
یه هیزم شکن وقتی خسته میشه که تبرش کند بشه نه هیزماش زیاد بشه تبر ما آدما هم باورمونه نه آرزوهامون
یار همراه
سلام دوستان همونطور که در تاپیک ابتدایی گفتم بعد از خوندن داستانم ننویسید خندیدیم بدمون اومد حالمون گرفته شد و ...
فقط مثل دیگر دوستان نظرات نقدانتون رو ارائه بدید.
این یکی داستان دیگه نمیدونم از کجا خورد تو سرم اما احساس میکنم خیلی معنی دارهوهرچی سعی میکنم نمیتونم بفهمم از چه جریانی میتونیم نشات بگیریم واسه این داستان
4نفر دور هم نشسته بودند داشتند از حماقت های خودشون میگفتن و به چشم ارزش بهشون نگاه میکردند.بحثشون سر این بود که کئومشون بیشترین سرعت رو رفتند.3نفرشون لبخندی زدنو یکیشون اول از همه گفت 185نفر دوم گفت خیلی خوبه با اون ماشین داغونت 185 تا رفتی.من با ماکسیمایی که پارسال داشتم 240 تا رفتم تو اتوبان خلوت بود منم تا تونستم گاز دادم.نفر سوم گفت من یه بی ام و داشتم هیچوقت تو اتوبان زیر 200تا باهاش نرفتم.بعد دیدن نفر چهارم ساکته.بهش گفتند چرا ساکتی؟نمیگی چندتا رفتی؟گفت 110تا....ناگهان اون 3 نفر پوزخندی زدند و مسخرش کردند گفتند مارو باش با کی رفتیم 13 بدر
اما اون پسر سرشو بالاتر اورد و گفت 110تا تو یه کوچه ی باریک 2 طرفه رفتم
که در این لحظه دیگه اون 3 نفر چیزی نگفتند
(دوستان ببخشید اگه وقتتون گرفته شد فقط به نظرتون مفهوم این داستان چیه؟درسته؟داریم همچین مصداقی رو؟)![]()
کاربر فعال سایت
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
یار همراه
سلام
تبریک میگم به خاطر جراتی که دارین و مینویسین، به نظر من نوشتن خیلی جرات میخواد جدا از استعداد.
ببخشید یک سوال در مورد داستان....من دقیقا نفهمیدم چی شد!!
یعنی شخصیت چهارمو نمیتونم بشناسم ...این شخصیت یه فردیه که به زبون عامیانه به دست فرمونش نمینازه ( به خاطر نوع برخوردش، البته اونجوری که من فهمیدم،) یا یه فردی که حماقتش بالاست( به خاطر رانندگیش)؟![]()
و همه ی ما خاطره ایم.....
یار همراه
سلام.ممنون که خوندید.خب ببینید چیزی که تو این داستان شخصیت چهارم رو نشون میده اینه که درسته در نگاه اول نتونست به سرعتی که دوستاش رفتن برسه اما مثلا همین 110تارو تو یه کوچه تنگ و خطرناک رفته ...این یعنی اون 3 نفر باقیمونده که بالای 180 سرعت رفتن در یه جای خلوت رفتن.جایی که میشد بره و قطعا این 3نفر جرات ندارن در یه کوچه خلوت همچین کاری کنند ..و همین باعث شد که اون 3 نفر ساکت شدند و نتونستن دیگه به کار خودشون بنازند.
میتونم مثلا به این ربط بدم که فردی در با تمام امکانات تونست هواپیمای جنگنده بسازه و به این مینازه اما فردی در دل کویر بدون هیچ امکاناتی بتونه گلایدر بسازه...به نظر من ارزش اونی که گلایدر ساخته خیلی بیشتره![]()
یار همراه
مثالی که زدینو میتونم درک کنم اما نمیتونم ربطشو با داستانتون حس کنم
اگه قابل بدونین به نظر من داستان شما داره یه روند خاصو طی میکنه که تو این نوشته شخصیت محوری داستان از یک حرکت غلط به یه نتیجه مثبت میرسه. واضح تر اینکه تو مثالتون ابزار اولیتون بودن در کویر هست، تو داستان کوچه تنگ و بارک . شرح مثالتون اینه که فرد از هیچ به گلایدر میرسه ، تو داستانتون اونجوری که من میفهمم این روند وجود نداره . نهایت اینکه در عوام گلایدر ساختن یه عمل مثبته اما اون رانندگی یه حرکت مثبت در ذهن همه تلقی نمیشه. و این نوعی ابهام هست به نظر من . فکر میکنم اگه یه مقدار بیشتر توضیح بدین و یه کم بسط بدین داستانو خیلی بهتر میشه و این ابهام رفع میشه . نظرتون چیه؟
البته ببخشید این فکر من بود و صد در صد یه نظر کاملا فنی و تخصصی نیست .حتی ممکنه در نظر بقیه اصلا این مورد وجود نداشته باشه .
و همه ی ما خاطره ایم.....
یار همراه
ربطش با داستان اینه که همونطور حدس زدین نفر چهارم هم به حماقتش مینازه.
اون مثال رو زدم که بگم فردی با وجود امکانات هواپیما بسازه با ارزش تره یا فردی بدون امکانات گلایدر بسازه؟
حالا بر گردیم به داستان
فردی توی اتوبان خلوت 200کیلومتر در ساعت سرعت بره حماقت بیشتری داره یا فردی در یک کوچه باریک 100کیلومتر در ساعت سرعت بره؟
قطعا یه روز میفهمم که چرا همچین موضوعی به مغزم اومد و حس میکنم یه مفهوم خاصی داره.
دوست آشنا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)