سلام دوستان همونطور که در تاپیک ابتدایی گفتم بعد از خوندن داستانم ننویسید خندیدیم بدمون اومد حالمون گرفته شد و ...
فقط مثل دیگر دوستان نظرات نقدانتون رو ارائه بدید.
این یکی داستان دیگه نمیدونم از کجا خورد تو سرم اما احساس میکنم خیلی معنی دارهوهرچی سعی میکنم نمیتونم بفهمم از چه جریانی میتونیم نشات بگیریم واسه این داستان
4نفر دور هم نشسته بودند داشتند از حماقت های خودشون میگفتن و به چشم ارزش بهشون نگاه میکردند.بحثشون سر این بود که کئومشون بیشترین سرعت رو رفتند.3نفرشون لبخندی زدنو یکیشون اول از همه گفت 185نفر دوم گفت خیلی خوبه با اون ماشین داغونت 185 تا رفتی.من با ماکسیمایی که پارسال داشتم 240 تا رفتم تو اتوبان خلوت بود منم تا تونستم گاز دادم.نفر سوم گفت من یه بی ام و داشتم هیچوقت تو اتوبان زیر 200تا باهاش نرفتم.بعد دیدن نفر چهارم ساکته.بهش گفتند چرا ساکتی؟نمیگی چندتا رفتی؟گفت 110تا....ناگهان اون 3 نفر پوزخندی زدند و مسخرش کردند گفتند مارو باش با کی رفتیم 13 بدر
اما اون پسر سرشو بالاتر اورد و گفت 110تا تو یه کوچه ی باریک 2 طرفه رفتم
که در این لحظه دیگه اون 3 نفر چیزی نگفتند
(دوستان ببخشید اگه وقتتون گرفته شد فقط به نظرتون مفهوم این داستان چیه؟درسته؟داریم همچین مصداقی رو؟)![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)