-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سعادتش نصیب آقایون میشه
چه سعادتی[khanderiz]
خدا قسمت دختر خانم ها کنه[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
سلام[golrooz]
این تاپیک منو یاد این کلیساها هست که وقتی کسی میخواد توبه کنه میره اونجا اعتراف میکنه، میندازه
من بچه که بودم اصولا خیلی حرفه ای ظرفا رو میشکستم....کلا آدم بی دقتی بودم الان خیلی خیلی بهتر شدم....بعد برای اینکه کسی متوجه نشه اونا رو تو سطل زباله زیر بقیه زباله ها میذاشتم تا کسی نبینه[sootzadan]
یه بار مچ من گرفته شد و دیگه میدونستن وقتی از ظرفا کم میشه یعنی من شکوندم و قایم کردم[khejalat]...هر چند من همیشه به کارم به همین نحو ادامه میدادم و از رو نرفتم که نرفتم[labkhand]
درمورد سفره پاک کردن هم ......ما همیشه خودمون پاک میکنیم چون اگر کسی پاک کنه مامانم بعد خودش باید پاکش کنه.....انگار قبلا داده بود کسی پاک کرده بود سفره رو اما خوب پاک نکرد بعد از مدتی که مامانم سفره رو پهن میکنه مواد لای اون کپک زده بودن واسه همین همیشه بعد از پاک کردن بقیه خودش هم پاکش میکرد......الان دیگه میدونه کی سفره خوب پاک میکنه چه کسی نه ولی در کل من بیچاره همیشه مجبورم سفره رو پاک کنم[nadidan] البته خیلی وقتا هم خودم رو سرگرم میکنم تو آشپزخونه با جمع کردن وسایل که مجبور نشم پاک کنم فقط هر چند دقیقه یکبار میگم بذارید الان خودم میام[nishkhand] ولی خوب تاخیر میکنم که خودشون انجام بدن[khanderiz]
خدا رو شکر فامیل هم اینجا نداریم فردا بخواد لو بده[shaad]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
چه جالب ، منم خوشم نمیاد ، قبلش شرط می کنم که من چای میریزم ، بقیه تعارف کنن ، یا من میوه ها رو می شورم و می چینم ، باز بقیه تعارف کنن ، ګفتم کلاً پشت صحنه هستم ، تازه چای و هر نوشیدنی دیګه ای فقط واسه مهمون های غیر خودمونی میریزم وګرنه به من چه [khanderiz]
منظورم از مهمونی خودمونی خاله و دایی و عمو هست ، عمه هم که ندارم [bietena]
آره منم از قبل سفارش میکنم [nishkhand]
ولی این مال موقع هاییه که یادم رفته!
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام دوست بزرگوار[golrooz]
ممنون که در بحث شرکت کردید...[golrooz]
من باهاتون کاملا موافقم که این مورد جوابگو نیست...
چون دیگه بزرگترها وقتی کاری رو مثل گردنبند به گردن کسی بندازن دیگه نمیشه قانون اون رو تغییر داد [khanderiz]
و جالبه در شرایط مهمونی سفره پاک کردن یکی از چندین گزینه هایی که دست بوس آقا پسراست[nishkhand]
البته شاید به خاطر پوشش خانمها باشه که سفره پاک کردن سعادتش نصیب آقایون میشه[nishkhand][tafakor]
ئه؟[taajob]
سهیلا جون پس چرا واسه من جوابگوئه؟ [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
البته وقتی میخوایم سفره پهن کنیم....این آقایون انگار بهشون میگی بیا اتم بشکاف باید چند بار صداشون کنی تا بتونن مکالمشونو با رئیس جمهور قطع کنن و بیان بهت کمک کننsh_omomi60.... منم دیگه یکم میرم تو فاز چاخان....یه داداش و یه جان و یه آقا و یه مهندس و یه دکتر میذارم پس و پیش اسماشونو زودی میبینم همه میان برای کمک[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
خخخخخخخخخخخخ ، یه خاطره بګم یکم باحاله
کلاً هر از چند ګاهی یه مهمونی طولانی شخصی میرم ، عموم اینا ساکن یه شهر دیګه هستن ، بعد من یه دو هفته ای تنها اونجا واستادم ، یه دختر عمو دارم تقریباً هم سنیم ، پنج ماه ازم بزرګتره .
بعد کسی خونه نبود ، من و اون تنها بودیم ، برعکسِ من خیلی کاری بود و هست .
رفتیم تو آشپزخونه ( اون موقع کوچیک بودم تقریباً 12 ، 13 ساله ) نمی دونم می خواستیم چی کار کنیم در هر صورت یکی از قشنګ ترین ظرفاشون شکست ، توسط دوتاییمون ، یه نفر مقصر نبود ، بعد من کلاً در روپوشونی مسائل تخصص دارم ، رفتم سر کوچه یکی از این چسبای قوی خریدم ، با کلی دقت همه قطعاتش رو چسبوندم ، خیلی دقیق اګه طرف دقت می کرد معلوم میشد ترکاش !![nishkhand]
بعد هیچی دیګه ګذاشتیم سر جاش ، اون موقع خانم عموم متوجه نشدن ، بعد از چند روز هم که من برګشتم شهرمون ، نفهمیدم تهش چی شد ، ولی خلاصه من که در رفتم [sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
1=1+1
خب منم وقتی همسن ساغر بودم مث اون بودم. اونموقع خونمون خلوت تر بود . مامانم جوون بود و نه کمرش درد میکرد نه پاهاش
الن دیگه شرایط فرق داره. خونمون شلوغ شده . عروس دار شدیم. مهمونیا بزرگتر شده و خودمم میخام جاو عروسا کلاس بزارم باید اشپزی و خونه داریم خوب بشه که اونا نگن خواهرشورمون بلد نیس و بتونم روشون گیر بدم :))!!!!
و متاسفانه مامانم مث قدیم توانشو نداره
پس به جبر زمانه من تو سن 20 سالگی یه اشپز و دختر خونه دار و هنرمند نسبتا خوب شدم
سلام [golrooz]
امیدوارم همیشه کانون خونه و خونواده تون گرم و صمیمی باشه...[golrooz]
امیدوارم مادتون همیشه سلامت باشن ...[golrooz]
شما این شرایط رو جبر زمانه ندونید بلکه توفیقیه که نصیبتون شده ولی از هر لحاظ که بهش فکر کنید برای خودتون و آینده تون مفیده و کاربردی[golrooz]
و کارتون رو برای زندگی آینده راحت تر میکنه و یک خانم کامل هستید و خواهید بود[golrooz]
براتون آرزوی موفقیت و خوشبختی میکنم[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
[khandeshadid]
آفرین 171717
منم یه بار خونه پدربزرگم یکی از ظرفای مجلسی و قشنگشونو شکوندم
فک کنم 14-15 ساله بودم!
بعد با خاله کوچیکم (هم سنمه) برنامه ریختم بریم رو پشت بوم هرکی تیکه های ظرفا رو دور تر پرتاب کنه! [nishkhand]
(یه طرف خونشون زمین خالی و پر از علف های هرز داشت!)
آقا کلا من اون ظرفو کان لم یکن کردم!
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
سلام
در این مواقع سرتون رو با بچه ها ګرم کنید [sootzadan] ، پاشید برید بیرون یواشکی[nishkhand] ، برید یه لیوان آب بخورید و واسه یکی آب بیارید ، طولش بدید خیلی ، مثلاً اګه کسی تو آشپزخونه هست همین طــــــــــــــــــــــــ-ور طول بدید تا بره کنار هیچی نګید که بره کنار بذارید خودش یواش یواش بره کنار بعد شما یواش و خونسرد برید ، و از این قبیل اعمال ولی با بچه ها خودتون رو سرګرم کنید خیلی جواب میده ، در این مورد زیاد تجربه داشتم[nishkhand]
سلام[golrooz]
همیشه هم جواب نمیده میبینی بهت میگم دو دقیقه اون بچه رو ول کن بیا کمک بعد برو هر کاری دلت میخواد بکن[khanderiz]
هر چند که من خودم از این ترفند حسابی استفاده کردم[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
سلام[golrooz]
همیشه هم جواب نمیده میبینی بهت میگم دو دقیقه اون بچه رو ول کن بیا کمک بعد برو هر کاری دلت میخواد بکن[khanderiz]
هر چند که من خودم از این ترفند حسابی استفاده کردم[nishkhand]
سلام بانو
آره موافقم یه 10 درصدی ګاهی اوقات با شکست رو به رو میشم [negaran]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
موافقم
مثلا یک سفره پاک کن برقی طرز کارشم مثل ماشین چمن زنی! [nishkhand]
ولی سهیلا جون
تا بخواد به تولید انبوه برسه دست مارو نمیگیره!
سلام [golrooz]
از قدیم گفتن آرزو بر جوانان عیب نیست[nishkhand]
نه دیگه این مورد حیاتیه و نیاز به همت همگانی داره ایده و ایده پردازی از دوستان مخترعمون برای رسوندن به مرحله تولید نیاز به کمک همگانی هست تا مشکلمون زودتر حل بشه پس نیاز هست یک جهاد عمومی انجام بدیم[khanderiz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
فقط هر چند دقیقه یکبار میگم بذارید الان خودم میام[nishkhand] ولی خوب تاخیر میکنم که خودشون انجام بدن[khanderiz]
[khande][golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
نه دیګه نشد ، هیجان زندګی و مهمونی به همین سفره پاک کردنشه !!![khande]
فقط اګه یه آدم بیکار و مسن باشه با این موضوع مشکل نداره ، در نتیجه هر وقت مهمون دعوت می کنید یه آدم مسن هم بابت این موضوع دعوت کنید ، ترجیحاً خانمم باشه [nishkhand]
سلام[golrooz]
آخه معمولا به بزرگترها که شامل افراد مسن ویا خانم هایی که بچه نوزاد دارن توفیق مرخصی نصیب میشه و از هفت دولت آزادن [nishkhand]
فکر میکنم این راهکار جواب نمیده....[cheshmak]
به یک خانم سن بالا که نمیشه با کمر درد و سن و سالش بگیم سفره دست شما رو میبوسه بعد جوونا وایسن و نگاهشون کنند[khande]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
یک اعتراف دیگه بکنم!
من از تعارف کردن چای و میوه خیلی بدم میاد!
فقط اگه مهمونی خییییییییییلی رودربایستی دار باشه این کارو میکنم
در بقیه موارد میپیچونم
گاهی خودمو مشغول میکنم که بیفته به یکی دیگه!
گاهی هم که کاری نیستو میوفته به خودم با مامان جان یا بابا حان یا یکی دیگه یک نگاه مظلومانه و پراز بدبختی و سرشار از خواهش میکنم.
طرف زحمتشو میکشه!
اینطوری!
http://almadownload.com/wp-content/u...012/03/139.jpg
سلام[golrooz]
[khande][tashvigh]
معصومه جون این چهره جیگر آدمو خون میکنه از همین راهکار برای فرار کردن استفاده کنی خوب جواب میده[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام[golrooz]
آخه معمولا به بزرگترها که شامل افراد مسن ویا خانم هایی که بچه نوزاد دارن توفیق مرخصی نصیب میشه و از هفت دولت آزادن [nishkhand]
فکر میکنم این راهکار جواب نمیده....[cheshmak]
به یک خانم سن بالا که نمیشه با کمر درد و سن و سالش بگیم سفره دست شما رو میبوسه بعد جوونا وایسن و نگاهشون کنند[khande]
سلام
نیازی نیست که ما بگیم ، خودشون همچین از خود گذشتگی می کنن ، بدون هیچ دغدغه ای ، میگن دخترم همون دستمال سفره رو بده ، بعد ما هم با کلی رو میگیم ، چشم ، شما زحمت نکشید و یکم زبون میریزیم و دستمال رو هم همزمان میدیم بهشون ، اینگونه مشکل حل میشه[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
چه سعادتی[khanderiz]
خدا قسمت دختر خانم ها کنه[nishkhand]
سلام [golrooz]
سعادتیست بسی جاودان[khande]
این تجربه ها هم برای پسرای گلمون و هم برای دخترای نازنینمون لازم و ضروریه خدا قسمت همه بکنه انشالله ..[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
سلام[golrooz]
این تاپیک منو یاد این کلیساها هست که وقتی کسی میخواد توبه کنه میره اونجا اعتراف میکنه، میندازه
من بچه که بودم اصولا خیلی حرفه ای ظرفا رو میشکستم....کلا آدم بی دقتی بودم الان خیلی خیلی بهتر شدم....بعد برای اینکه کسی متوجه نشه اونا رو تو سطل زباله زیر بقیه زباله ها میذاشتم تا کسی نبینه[sootzadan]
یه بار مچ من گرفته شد و دیگه میدونستن وقتی از ظرفا کم میشه یعنی من شکوندم و قایم کردم[khejalat]...هر چند من همیشه به کارم به همین نحو ادامه میدادم و از رو نرفتم که نرفتم[labkhand]
درمورد سفره پاک کردن هم ......ما همیشه خودمون پاک میکنیم چون اگر کسی پاک کنه مامانم بعد خودش باید پاکش کنه.....انگار قبلا داده بود کسی پاک کرده بود سفره رو اما خوب پاک نکرد بعد از مدتی که مامانم سفره رو پهن میکنه مواد لای اون کپک زده بودن واسه همین همیشه بعد از پاک کردن بقیه خودش هم پاکش میکرد......الان دیگه میدونه کی سفره خوب پاک میکنه چه کسی نه ولی در کل من بیچاره همیشه مجبورم سفره رو پاک کنم[nadidan] البته خیلی وقتا هم خودم رو سرگرم میکنم تو آشپزخونه با جمع کردن وسایل که مجبور نشم پاک کنم فقط هر چند دقیقه یکبار میگم بذارید الان خودم میام[nishkhand] ولی خوب تاخیر میکنم که خودشون انجام بدن[khanderiz]
خدا رو شکر فامیل هم اینجا نداریم فردا بخواد لو بده[shaad]
سلام یاسی عزیزم[golrooz]
ممنونم از حضورتون در تاپیک[golrooz]
علت انتخاب کلمه اعتراف هم همین بود چون احساس کردم بیان برخی کارها و به زبون آوردنشون احساس آرامشی رو به آدم میده و باعث احساس سبکی میشه....
ممنونم از اعترافات زیباتون...[golrooz]
اعترافتون منو یاد مشکل خودم انداخت یادمه زمانی که حدودا در سن تینیجری بودم و اصلا خوشم نمیومد بهم کار بگن
دقیقا در لحظه هایی ظروفی میشکستن که خیلی بی موقع بود ..
من گاهی این مشکل رو با لیوان های بلند داشتم یا موقع شستن اینقدر نازک بودن که یه تیکه اون میموند لای اسکاچ و میشکست یا بر اثر برخورد با هم میشکست یا چون از مایع ظرفشویی فراوون استفاده میکردم از دستم سر میخورد و خلاصه...[nadidan][khejalat]
البته الان که به کارهام فکر میکنم فقط دلیل این کار رو در عجله کردن هام میبینم دوست داشتم زودتر کارم تموم بشه و سرو ته قضیه رو یه جوری هم بیارم
و من هم چون این موارد رو به قول معروف یواشکی ردشون میکردم یک خط در میون به مادرم میگفتم و معمولا اگر صدای شکستن رو میشنیدن میگفتن چی شد ؟؟مراقب باش دستت رو آسیب نزنی[nishkhand]
ولی هر از چند گاهی که مادرم برای سرکشی به کابینت لیوانها سر میزد با یه سرشماری سریع تیراژ دسته گلهامو میتونستند تشخیص بدن من لو میرفتم [nadidan]
ولی خب از رو که نمیرفتم مامان میگفت چرا لیوانا یکی بود یکی نبود شده ؟؟[khande]
میگفتم بس که چایی هاتون خوش طعم و دلچسبه چای با لیوانش نوش جون میشه و از ترس اینکه باز خواست نشم یک سری شوخی و شیطنت تحویلشون میدام و وقتی خیالم راحت میشد که قضیه حل شد و لبخند مامان رو میدیدم [nishkhand]....روز از نو و روزی از نو بود[khanderiz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
ئه؟[taajob]
سهیلا جون پس چرا واسه من جوابگوئه؟ [nishkhand]
سلام[golrooz]
معصومه جان فعلا شرایط اینطوریه فردا رو هیچکس خبر نداره ....[nishkhand]
به نظر من دنبال یه راهکار دیگه هم باشید و تو آب نمک داشته باشید برای روز مبادا به درد میخوره چنانچه در این مورد دستتون رو شد از اون ترفند استفاده کنید[khande]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
آهان راستی
قضیه طریقه شکسته شدن اون ظرف قشنگو یادم رفت بگم.
من خیر سرم جو گیر شدم کیک درست کردم
بعد که پخت هرکار کردم از غالب جدا نمیشد.... [negaran]
چپش کردم تو اون بشقاب چینی قشنگ و بزرگ که جدا شه از قالب
بعد دیدم جدا نمیشه ازش
دو طرف قالبو گرفتم به صورت سر و ته میزدم تو بشقاب که کیکه بیفته!
بعد یهو دیدم بشقابه خورد و خاک شیر شد! [nishkhand] [sootzadan]
جالبه آخرشم کیکه جدا نشد! [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
یه چیز دیگه هم یادم اومد....وقتی کسی نون میخرید هر دفعه یک نفر باید مسئول میشد که کمی خنک شدن اونا رو تو ظرف مخصوص نون یا کلا جانونی بذاره....از بس ما از زیر کار در میرفتیم مامانم مجبور بود اینکار رو کنه چون از تنبل بازی اصلا خوشش نمیومد[sootzadan]
از قضا یه روز نوبت من بود و نون ها هم زیاد بودن و من هر کاری میکردم تو جانونی جا نمیشدن گفتم چه کنم و چه نکنم ...هر چی فشار دادم فایده نداشت....منم طی یک عملیات انتحاری سَر ِ جانونی رو گذاشتم و نشستم روش[nishkhand] آخ آخ چشتون روز بد نبینه که شکست[nadidan].....منم زودی همه چیز رو جمع کردم و در رفتم....دیدم یه چند ساعت بعد مامانم متوجه شد گفت کار کی بوده از قضا هم چون نوبیت من بود نونا رو بردارم اول از همه از من پرسید.....منم خودمو زدم به اون راه که چه میدونم شما هم تا یه چیزی میشه و یه چیزی میشکنه اول از همه میاید سر وقت من و مگه فقط من تو این خونه م و مگه فقط من نون و آب میخورم و به دخترت بگو به پسرت بگو هر چی هم خواهر و برادرم میگفتن بابا ما نبودیم و به من میگفتن نوبت تو بود و ما اصلا سراغش نرفتیم مگه من کوتاه مومدم همچین اخم کرده بودم و خودمو دلخور نشون میدادم که دیگه باورشون شده بود تقصیر من نبود....کلا دست پیش گرفتم که پس نیفتم....جالب اینجاست که واقعا باور کرده بودن تقصیر من نبود و فکر میکردن یکی از خودشون بوده و از ترس لو رفتن به همدیگه نمیگفتن[khanderiz]
آقا جونم براتون بگه که گذشت و گذشت یه دوسال بعد سر سفره داشتیم عصرونه میخوردیم مامانم داشت نون ها رو جمع میکرد من خودم رو لو دادم....مامانم گفت من گفتم خودت بودی کاری کردی آدم به غلط کردن میفتاد ولی خب خداروشکر شد یه خاطره
کلا همه میدونستن وقتی یه اتفاقی میفته و من مقصرم برای فهمیدنش فقط باید صبر کنن خودم اعتراف کنم و ِالا به این راحتی کسی متوجه نمیشه[khanderiz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
یه چیز دیگه هم یادم اومد....وقتی کسی نون میخرید هر دفعه یک نفر باید مسئول میشد که کمی خنک شدن اونا رو تو ظرف مخصوص نون یا کلا جانونی بذاره....از بس ما از زیر کار در میرفتیم مامانم مجبور بود اینکار رو کنه چون از تنبل بازی اصلا خوشش نمیومد[sootzadan]
از قضا یه روز نوبت من بود و نون ها هم زیاد بودن و من هر کاری میکردم تو جانونی جا نمیشدن گفتم چه کنم و چه نکنم ...هر چی فشار دادم فایده نداشت....منم طی یک عملیات انتحاری سَر ِ جانونی رو گذاشتم و نشستم روش[nishkhand] آخ آخ چشتون روز بد نبینه که شکست[nadidan].....منم زودی همه چیز رو جمع کردم و در رفتم....دیدم یه چند ساعت بعد مامانم متوجه شد گفت کار کی بوده از قضا هم چون نوبیت من بود نونا رو بردارم اول از همه از من پرسید.....منم خودمو زدم به اون راه که چه میدونم شما هم تا یه چیزی میشه و یه چیزی میشکنه اول از همه میاید سر وقت من و مگه فقط من تو این خونه م و مگه فقط من نون و آب میخورم و به دخترت بگو به پسرت بگو هر چی هم خواهر و برادرم میگفتن بابا ما نبودیم و به من میگفتن نوبت تو بود و ما اصلا سراغش نرفتیم مگه من کوتاه مومدم همچین اخم کرده بودم و خودمو دلخور نشون میدادم که دیگه باورشون شده بود تقصیر من نبود....کلا دست پیش گرفتم که پس نیفتم....جالب اینجاست که واقعا باور کرده بودن تقصیر من نبود و فکر میکردن یکی از خودشون بوده و از ترس لو رفتن به همدیگه نمیگفتن[khanderiz]
آقا جونم براتون بگه که گذشت و گذشت یه دوسال بعد سر سفره داشتیم عصرونه میخوردیم مامانم داشت نون ها رو جمع میکرد من خودم رو لو دادم....مامانم گفت من گفتم خودت بودی کاری کردی آدم به غلط کردن میفتاد ولی خب خداروشکر شد یه خاطره
کلا همه میدونستن وقتی یه اتفاقی میفته و من مقصرم برای فهمیدنش فقط باید صبر کنن خودم اعتراف کنم و ِالا به این راحتی کسی متوجه نمیشه[khanderiz]
عاشقتم یاسی!
منفجر شدم! [khande]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
من اعتراف میکنم
هر وقت مامان میگه اتاقت رو تمیز کن من فقط میگم چَشِم [nishkhand] و فقط همین و انجام نمیدم [nishkhand]
مچمون هم گرفه میشه بدجور گرفته میشه ها [bamazegi]
مثلاً همین دیروز مامان میگه شما که اتاقت رو دو روز پیش مرتب کردی الانه هم یه خورده سر به وضعش بکش شب مهمون داریم
منو بگی [nadidan] حالا به مامان میگم تمیزه ها !!!!!!!!!!!!!!! نمیخواد ، میگه نه ! فک کنم مچمو گرفته بوده به روی خودش نیاورده[nishkhand]
اعتراف میکنم دیروز که وسایل اتاقم رو اورده بودم بیرون یه عاااااااااااااااالمه گرد و خاک تو اتاق بود [nadidan]
یعنی کم مونده بود عنکبوت تو اتاقم راه بیوفته [sootzadan]
مامانم گفت یعنی دو روز پیش تمیز کردی دیگه [tafakor] قیافه منم اینجوری[nishkhand]
ولی باز یه اعتراف دیگه
کتابامامو هوینجوری فقط گذاشتم تو کتابخونم !!!!!!!!!!!!!!!! وای به روزی که درش باز شه [sootzadan][nishkhand]
این هنوز از چشم مامانم پنهانه [sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
عاشقتم یاسی!
منفجر شدم! [khande]
[khejalat][golrooz][bamazegi]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
من اعتراف میکنم
هر وقت تنها میشدیم و مامان و بابا خونه نبودن
با داداشم و ابجیم فوتبال بازی میکردیم [nishkhand]
این وسط ، وسایلی که میشکست رو یا یجوری قایم می کردیم یا یجوری خودمون درستش میکردیم [nadidan]
یه بار یه محسمه ای رو شکوندیم ! البته نه کامل ها ، فقظ یکی از پاهاش شکست و یه ذره از کوزه ای که تو دستش بود
عاقا ما گشتیم تا پا رو پیدا کردیم و گذاشتیم یواشکی سر جاش
کوزهه هم به روی خودمون نیووردیم
یه روز که مامان داشت جارو برقی می کشید دستش خورد به مجسمه و همون جایی از کوزه که شکسته بود رو دید ![nishkhand] فکر کرد خودش اینکارو کرده [sootzadan] قیافه من و داداشم هم [nishkhand]
بعدهااااااااااااااااااااا اااا دیگه موقعی که موقع عید خونه تکونی کنیم یه روز به مامان گفتم مامان این مجسمه هه که پاش شکسته که !!!!!!!!!!!![nadidan]بهتره بندازیمش دور [sootzadan]
مامان هم فکر کرد تو خونه تکونی شکسته قبول کرد [nishkhand]
بعدها اعتراف کردیم که چه بودهههههههههههههههههه قضیه [sootzadan]
بازم اعتراف کنم ... ؟!
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
من اعتراف میکنم
هر وقت تنها میشدیم و مامان و بابا خونه نبودن
با داداشم و ابجیم فوتبال بازی میکردیم [nishkhand]
این وسط ، وسایلی که میشکست رو یا یجوری قایم می کردیم یا یجوری خودمون درستش میکردیم [nadidan]
یه بار یه محسمه ای رو شکوندیم ! البته نه کامل ها ، فقظ یکی از پاهاش شکست و یه ذره از کوزه ای که تو دستش بود
عاقا ما گشتیم تا پا رو پیدا کردیم و گذاشتیم یواشکی سر جاش
کوزهه هم به روی خودمون نیووردیم
یه روز که مامان داشت جارو برقی می کشید دستش خورد به مجسمه و همون جایی از کوزه که شکسته بود رو دید ![nishkhand] فکر کرد خودش اینکارو کرده [sootzadan] قیافه من و داداشم هم [nishkhand]
بعدهااااااااااااااااااااا اااا دیگه موقعی که موقع عید خونه تکونی کنیم یه روز به مامان گفتم مامان این مجسمه هه که پاش شکسته که !!!!!!!!!!!![nadidan]بهتره بندازیمش دور [sootzadan]
مامان هم فکر کرد تو خونه تکونی شکسته قبول کرد [nishkhand]
بعدها اعتراف کردیم که چه بودهههههههههههههههههه قضیه [sootzadan]
بازم اعتراف کنم ... ؟!
سلام فاطیمای عزیز[golrooz]
ممنونم که در تاپیک حضور دارید...[golrooz]
و تشکر از اعترافات زیبا و شیرینتون ...[tashvigh]
ما همچنان در انتظار خاطرات و اعترافات دلنشین شما و دوستان هستیم [golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
از قضا یه روز نوبت من بود و نون ها هم زیاد بودن و من هر کاری میکردم تو جانونی جا نمیشدن گفتم چه کنم و چه نکنم ...هر چی فشار دادم فایده نداشت....منم طی یک عملیات انتحاری سَر ِ جانونی رو گذاشتم و نشستم روش
[khande]
یاسی جون این رو گفتید یاد یک خاطره افتادم
چند سال پیش بود به گمانم پنجم ابتدایی بودیم از طرف مدرسه داشتیم میرفتیم اردو من هم از اون جایی که همیشه عادت دارم همه چی برای مسافرت بردارم که خدایی نکرده لنگ نمونیم ، ساکم رو پر پر کرده بودم جوری که بلند کردنش واقعا سخت بود ؛ خودتون بهتر میدونید که هر کسی که به شهری میره باید سوغات بیاره سوغات اصفهان هم گز هست از قضا هر کسی به من زنگ میزد از فامیل سفارش می کرد که ساغر جان با گز برگردیا ، حالا بعضیا به شوخی بعضیا هم جدی بودن [nishkhand]
حدودا 5-6 نفر گز می خواستن و من هم 10 تا گز گرفتم و 2-3 تا جعبه هم پولکی ، تا روز آخر خوش بودیم تا این که قرار شد برگردیم وسایلمون رو جمع کردیم ساک رو خواستیم ببندیم که من همه وسایلم رو قرار دادم داخل ساک بعد یادم افتاد که ما گز هم باید ببریم گز ها رو هم گذاشتم اما 3-4 تا جعبه بیشتر جا نشد ، تازه با وجود اون 3-4 تا در ساک بسته نمیشد من هم دیدم نمیشه این جعبه ها رو دستم بگیرم ببرم با مشغت همه این ها رو جا دادم اما نه تنها زیپش بسته نشد بلکه زیپ ساک حتی نزدیک به هم ، هم نشد دیدیم که این واقعا فاجعس و نمیشه اینجوری رفت ، رفتیم و بقیه دوستام رو هم صدا زدیم همه شروع به فکر کردن کردن ، آخر یکی به نتیجه رسید که یک نفر باید بشینه روی ساک و من در ساک رو ببندم ، خلاصه چشمتون روز بد نبینه یکی از بچه ها نشست روی ساک زیپش بسته نشد که نشد ، دونه دونه همه امتحان کردن نشستن و در این ساک بسته نشد یکی از دوستام نتیجه گرفت که باید همه با هم بشینیم و همه با هم نشستن روی ساک ولی نه خیر اثری نداشت [nishkhand]
آخر عصبانی شدن و شروع کردن به پریدن روی ساک من هزار ماشالله یکی از بچه ها هم واقعا تپل بودن و وقتی می پریدن روی ساک که روی تخته تخت به لرزه می افتاد هیچی دیگه اینقدر اینا پریدن که این دره بسته شد و رفتیم و با هزار مشقت رسیدیم تهران ، توی خونه در ساک رو که باز کردم ، جعبه گز ها له له له بود جوری که روم نمیشد خودم به مامان و بابام نشون بدم چه برسه به فامیل ، یکی رو جهت امتحا باز کردم ، وااااااااای هیچی از گز نمونده بود نمی دونستم بخندم یا گریه کنم ، نتیجه اون همه بپر بپر این شده بود ، پولکی ها رو که دیگه نگید ، شده بودن خاکشیر ، هیچی دیگه با هزاران بد بختی گز ها رو نشون مامان و بابام دادم و شاهد چهره های فوق العاده متعجبشون بودم و چون خیلی سفارش کرده بودن که باید گز ها از جای معتبر خریداری بشه و من این جعبه های له رو تحویل دادم و گفتم که شاید توی بار قطار اینطوری شده خلاصه مشکل گز حل شد و تصمیم بر این شد که بریم و از شیرینی فروشی گز بگیریم تا بلکه آبرو بنده در فامیل حفظ بشه ولی نمی دونستم چجوری باید راستش رو بگم که چه اتفاقی برای این گز ها افتاده ، چند روز بعد مامانم صدام زدن و پرسیدن چرا لایه تویی ساکت پاره شده [khejalat] من هم حقیقت رو گفتم و هم خیالم راحت شد هم شدم سوژه خنده فامیل [khanderiz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
[khande]
یاسی جون این رو گفتید یاد یک خاطره افتادم
چند سال پیش بود به گمانم پنجم ابتدایی بودیم از طرف مدرسه داشتیم میرفتیم اردو من هم از اون جایی که همیشه عادت دارم همه چی برای مسافرت بردارم که خدایی نکرده لنگ نمونیم ، ساکم رو پر پر کرده بودم جوری که بلند کردنش واقعا سخت بود ؛ خودتون بهتر میدونید که هر کسی که به شهری میره باید سوغات بیاره سوعات اصفهان هم گز هست از قضا هر کسی به من زنگ میزد از فامیل سفارش می کرد که ساغر جان با گز برگردیا ، حالا بعضیا به شوخی بعضیا هم جدی بودن [nishkhand]
[khanderiz]
سلام گلم
[khande] ماشالله دخترم ماشالله.....شما هم که مثل من بودی[khanderiz]
من اونموقع چهارم دبستان بودم[fardemohem]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
آره دقققققققققیقققققققققااااا ااااااا
چشم عزیز
الان یک ترفند راجع به همین سفره پاک کردن میگم. [nishkhand]
من بعد از غذا اگه مهمون نداشته باشیم که مامانم میدونه من از سفره پاک کردن بدم میاد خودش پاک میکنه! [nishkhand]
اگرم مهمون باشه سریع یک دستمال میذارم کنار سفره بعد میرم سراغ کارهای دیگه! تو آشپزخونه و ظرفا و غذا ها و بقیه کارها خودمو مشغول میکنم
بعد که یک نفر دیگه میاد سفره رو پاک کنه...
از من اصرار که زحمت نکش خودم پاک میکنم!!! ولی خیلی اصرار نمیکنم که یهو طرف بگه خب بیا بگیر پاک کن! [khande] از طرف هم انکار! اینطوری یکی دیگه زحمتشو میکشه! [nishkhand]
بدین ترتیب از زیرش درمیرم!
منم هر وقت مامان بزرگم مياد خونه اينكارو ميكنم
ولى بقيه موارد رو خودم هستم !!!!!
اين قضيه به جايى رسيده كه هر وقت ميريم مهمانى هم خودم بايد سفره غذا رو پاك كنم [nadidan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
البته وقتی میخوایم سفره پهن کنیم....این آقایون انگار بهشون میگی بیا اتم بشکاف باید چند بار صداشون کنی تا بتونن مکالمشونو با رئیس جمهور قطع کنن و بیان بهت کمک کننsh_omomi60.... منم دیگه یکم میرم تو فاز چاخان....یه داداش و یه جان و یه آقا و یه مهندس و یه دکتر میذارم پس و پیش اسماشونو زودی میبینم همه میان برای کمک[nishkhand]
ما وقتى ميخويم سفره پهن كنيم ، اين آقايون خيلى كمك ميكنن !!!!! از بس شيمكو هستن [nishkhand]
ولى موقع جمع كردن كه ميشه ميرن تو خط حرف مكالمات با رئيس جمهور [entezar]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
دوستان یکم دیگه از خرابکاری هاتون بگین ما بخندیم! [nishkhand]
میگم سهیلا جان شما آخره حرفاتون دخترا رو مورده خطاب قرار دادین، اینه که آقایون خودشونو کنار کشیدن و اعتراف نمیکنن. [negaran]
حتما الان دارن خیلی به خودشون افتخار میکنن! [tafakor]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
دوستان یکم دیگه از خرابکاری هاتون بگین ما بخندیم! [nishkhand]
میگم سهیلا جان شما آخره حرفاتون دخترا رو مورده خطاب قرار دادین، اینه که آقایون خودشونو کنار کشیدن و اعتراف نمیکنن. [negaran]
حتما الان دارن خیلی به خودشون افتخار میکنن! [tafakor]
ایششششش
چه موجودات عجیبی هستند اینا ![nishkhand][nishkhand][nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
ما وقتى ميخويم سفره پهن كنيم ، اين آقايون خيلى كمك ميكنن !!!!! از بس شيمكو هستن [nishkhand]
ولى موقع جمع كردن كه ميشه ميرن تو خط حرف مكالمات با رئيس جمهور [entezar]
کلا آقایون برای خوردن زیادی کمک میکنن جوری که اگه به خودت نجنبی باید با غذا خدافظی کنی.....فقط اینا چون حال و حوصله پهن کردن سفره و و گذاشتن غذا و مخلفات رو ندارن و میدونن که اگر نیان ممکنه یکی دیگه جای اونا این کار رو بکنه خودشون رو به اون راه میزنن[bietena]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
دوستان یکم دیگه از خرابکاری هاتون بگین ما بخندیم! [nishkhand]
میگم سهیلا جان شما آخره حرفاتون دخترا رو مورده خطاب قرار دادین، اینه که آقایون خودشونو کنار کشیدن و اعتراف نمیکنن. [negaran]
حتما الان دارن خیلی به خودشون افتخار میکنن! [tafakor]
سلام[golrooz]
نه معصومه جان کل متن خطابم به گل پسرا و گل دخترا بوده حتی اشاره به مواردی هم کردم مثل خرید نون و زباله گذاشتن درب منزل و موارد مشابه اینچنینی برای استارت اولیه من تصویر زیر تاپیک رو گذاشتم تا سر نخ رو برای شروع به دوستان بدم و بالاخره باید از یک جایی شروع میشد[cheshmak][golrooz]
در ضمن اعتراف کردن که کار خیلی قشنگیه که تو این جمع نه پدرا حضور دارن و نه مادرا با خیال راحت از هفت دولت میشه اعتراف کرد....[nishkhand]
عدم حضورشون رو فعلا بزار پای اینکه یخشون آب نشده[nishkhand]
والا اگر پسرا بخوان میدون داری کنند همه دخترای سایت رو جا میزارن [cheshmak]
نمونه بارزش رضوس عزیز که خاطره قشنگشون رو در مورد پاک کردن سفره عنوان کردن ...
اتفاقا به نظر من این اعترافات برای هر کس به نوعی مهارت و در عین حال عنوان کردنش بیان تجربیات محسوب میشه چون راهکارهایی به ذهن برخی دوستان میرسه که در مخیله همه نمی گنجه [nishkhand]
پس مطمئنم پسرای گلمون هم اعترافاتی دارن که همه اونها شنیدنی و زیباست....
ما همه منتظر اعترافات پسرای گل و نازنین انجمن هستیم ...[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
کلا آقایون برای خوردن زیادی کمک میکنن جوری که اگه به خودت نجنبی باید با غذا خدافظی کنی.....فقط اینا چون حال و حوصله پهن کردن سفره و و گذاشتن غذا و مخلفات رو ندارن و میدونن که اگر نیان ممکنه یکی دیگه جای اونا این کار رو بکنه خودشون رو به اون راه میزنن[bietena]
پس بذار یه اعتراف دیگه بکنم
یه بار گفتم که چه کنیم که برای یه بار که شده همه مسئولیت ها به عهده مردها باشه و خانم ها فقط استراحت کنن
هیچی دیگه به مامان گفتم زنگ بزنه بیان مهمونی
البته ما خانم ها بریم بازار برای خرید
مردها هم بیان دور هم باشن ؛ شام هم برای ما درست کنن
خلاصه ما خانما رفتیم خرید و اومدیم !!!!!!!!!!!!!
دیدیم به به چه خونه ای !!!!!! تمیز و مرتب ! اصلاً خونه برق میزد
غذاها هم آماده بود [taajob]
بعد هم قشنگ اومدن سفره چیدن ولی باز موقع جمع کردن افتاد گردن ما [entezar]
بعدها خودشون اعتراف کردن که غذاها رو از بیرون سفارش داده بودند
خونه هم پول داده بودن به یکی بیاد تمیز کنه [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام[golrooz]
عدم حضورشون رو فعلا بزار پای اینکه یخشون آب نشده[nishkhand]
واقعاً ؟! [taajob]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Majid_GC
ایششششش
چه موجودات عجیبی هستند اینا ![nishkhand][nishkhand][nishkhand]
سلام به دوست بزرگوارمون آقا مجید[golrooz]
ممنون از حضورتون در تاپیک [golrooz]
واقعا گل گفتید این موجودات عجیب فرشته های سایت هستند که تونستند به زیبایی مهارتها و تجربه هاشون رو در اختیار ما بزارن که البته خودتون هم جزو اونها محسوب میشید[nishkhand][golrooz]
ما بی صبرانه منتظر اعترافات قشنگ تون هستیم ....[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Majid_GC
ایششششش
چه موجودات عجیبی هستند اینا ![nishkhand][nishkhand][nishkhand]
میگم نائب رئیس نمیخوای اعتراف کنی ؟! [nishkhand]
نگران نباش من هواتو دارمااااااااااااااااااااا ااااااااا [sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
واقعاً ؟! [taajob]
بله عزیزم [golrooz]
شما که خودت برادر داری بهتر از هر کس پسرا و خصوصیاتشون رو میشناسی [cheshmak]
کافیه استارت کاری زده بشه عموما آقا پسرا در خط مقدم هستند[nishkhand]
تجربه ثابت کرده پسرا از دور تمام جوانب رو بررسی میکنند برای رو کردن موارد و هنرهای خلاقانه و ....
که انشالله شاهدش خواهیم بود...[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
میگم نائب رئیس نمیخوای اعتراف کنی ؟! [nishkhand]
نگران نباش من هواتو دارمااااااااااااااااااااا ااااااااا [sootzadan]
والا رئیس دیگه چون هستید میگم
کلا واژه ی سفره و شستن این ها برای من بی معنی هستند [nishkhand]
یادم نمیاد کی دست به این کار ها زدم !
کلا به نظرم نظارت مهم ترین کار نظارت هست و همون طور که رضوس گفت بیشتر به این امر می پردازیم ![sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام[golrooz]
آخه معمولا به بزرگترها که شامل افراد مسن ویا خانم هایی که بچه نوزاد دارن توفیق مرخصی نصیب میشه و از هفت دولت آزادن [nishkhand]
فکر میکنم این راهکار جواب نمیده....[cheshmak]
به یک خانم سن بالا که نمیشه با کمر درد و سن و سالش بگیم سفره دست شما رو میبوسه بعد جوونا وایسن و نگاهشون کنند[khande]
نه برعکس
چون راحت میخان یه گوشه بشینن و با کناریاشون حرف بزنن
سفره بهترین گزینه برا کار کردنشونه[fardemohem]