ولی من ازش میترسم واسه همین همیشه دوست دارم تو اجتماع با شم باهمه باشم بخندم تا مثل بعضیا افسرده نشم و شاد باشم و از خلقت خدا لذذذذذذت ببرم و اونو شکر کنم
الهی شکرت
ولی من ازش میترسم واسه همین همیشه دوست دارم تو اجتماع با شم باهمه باشم بخندم تا مثل بعضیا افسرده نشم و شاد باشم و از خلقت خدا لذذذذذذت ببرم و اونو شکر کنم
الهی شکرت
عشق دوران نوجوانی .....
مطمئنا اکثر این عشق ها سرانجامی نداره ......یعنی بیشتر احساسیه و وقتی عطش بخوابه فروکش میکنه
حمایت خانواده خیلی مهمه تو این دوران .... شما میگی خانوادش نتونستن کاری کنن ، شاید درواقع کار اصولیی نکردن
بضی افراد دیگه بعدازاینکه تو این دوران عشقشون سرکوب شد ، به درس میچسبن ، یعنی میخوان یه جوری خودشون رو غرق کنن تا دیگه فکر نکنن یا هرچی دیگه
این درحالیه که اون فکر هنوز تو ذهنشون هست و شاید گاهی آزارشون بده ...... باید افکار مغشوش رو سامان داد
باید به صورت منطقی باهاش صحبت بشه ، از اینکه درکشون میکنین این وجود داره ولی با این شکست دنیا به آخر نمیرسه .....شاید بگه عشق ، منطق سرش نمیشه
ولی دنیای ما واقعیه ، ما واقعا با شکست مواجه شدیم پس باید واقع بینانه برخورد بشه .....
با تنهایی و گوشه گیری زمان به عقب برنمیگرده ولی میشه به آینده امیدوار بود ........اینا همه به خود فرد بستگی داره
شاید شما به عنوان دوستش میتونستین کمکش کنین ........اینکارو کردین ؟
بازم میگم باید با خود فرد صحبت بشه .......![]()
ویرایش توسط mehrab123 : 9th September 2012 در ساعت 01:21 PM
من سعی میکنم که اشنا بشم....بقولی سر صحبت وخودم باز میکنم....دلایلم که برای صحبت زیاده....
به نظرم اونایی که تنهاییشون رو اینجوری پر میکنن یه جور خلا روحی-محبتی دارن ...یا در گیر مشغله های زیادن....
بله ...گاهی آدم به تنهایی نیاز داره...دقیقا....
من خیلی تنها هستم ...شاید هیچ کسی تا الان به اندازه من تنها نبوده....ولی سعی میکنم اون لحظه یا دخداباشم....یا قرآن میخونم -یا کتاب میخونم-یا با خودم فکر تصمیم گیری برای ایندمو میکنم-یا بادوستان مورد اعتمادم که سال های سال باهم بودیم ...زنگ میزنم ...
به نظرم اونایی از تنهایی رنج میبرن که تنهایی رو برای خودشون میخرن ...یعنی یه جورایی انگار از همه میبرن
درسته وقتی یک فرد تنهاست باید مهارتهایی برای کنار آمدن با تنهایی پیدا کنه ......
میتونه حتی این باعث پیشرفت و موفقیتش بشه ......ولی
ما داریم در یک اجتماع بزرگ که روابط اجتماعی وجود داره زندگی میکنیم ..........پس نباید خو گرفتن با تنهایی باعث بشه نتونیم تو این روابط قدم بذاریم و به نوعی درگیر دور باطل و
تنهایی و گوشه گیری بشیم ......
ای لعت به این زمونه بی وفا میدونی مشاور مدرسمون کیه؟
یه فرزند بسیجی جانباز که مدرک فوق لیسانسش از نمیدونم معلوم نیست گرفته که هیچی حالیش نیست ولی حقوق به اندازه دکترا دریافت میکنه هرکی بره پیشش نمره بهش میده بجای مشاور یه بارم جلوی مدیر و همه میخواست منو به بی اهمیتی متهم کنه که همونجا خیطش کردم و دیگه حتی نگام نکرد منم راحت موندم
هرکس که احساس تنهایی میکنه ، فکر میکنه هیچ کس تاحالا تنهاتر از اونا نبوده
ولی تنهاتر از شما و من و بقیه هستن .....
کسانی که تو این جمعیت بزرگ مثل یک نقطه هستن ، نه پدری و مادری ، نه دوستی که مثل شما وقتی تنها هستین باهاشون صحبت کنه
فقط خدا برای اونها مونده ......
پس اگه به دور و بر و اطرافیانمون نگاه کنیم ، میتونیم از تنهاییمون کم کنیم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)