گرایش من به نسبیت گرایی
اگر سیر تایپیک ها رو با دقت بهتری مطالعه کرده بودید متوجه میشدید که در پاسخ به نارون1که با توجه به دیدگاه روانشناسی مسئله وراثت رو از عوامل مهم تو ای مطلب دونسته بودند من گفتم اگر با فرض اینکه وراثت تو این مسئله روانی اینقدر مؤثره (که با توجه به صحبتایی که مطرح شد پذیرفته نشد)پس چرا جزء ذاتش شناخته نمیشه و اختلال گفته میشه؟؟؟
اما در مورد مفهوم کهاشاره کردین ماچند نوع داریم که کلیترین به دودسته موافق با منطوق ومخالف با اون تقسبم میشه
و از تقسیمات دیگرش مفهوم برخواسته ازهیئت جمله و مفهوم برخواسته از غایت جملست
واز دیگر تقسیمات متصل و منفصل بودنشه
برای گرفتن مفهوم مخالف بباید عدله محکم داشت ضمنا جمله ای که نوشتم هم مفهوم برخواسته از غایتش و هم مفهوم هیئتش این نبود چرا که جمله ای طنزگونه بود
ازطرف دیگه همون طوری که گفتم بحث جزء جزء جدا در عین اتصال مفهومی مطرح شد که با چشم پوشی از ای مطلب به اشتباه میرسیم
(برای آشنایی سطحی شمابه مبحث الفاظ و مفاهیم میتونم کتاب اصول فقه الموجز آقای سبحانی که با ترجمش تو بازار هست رو پیشنهاد میکنم)
ضمنا به این جدا سازی و یا کلیشه کردن ونتیجه گرفتن از جملات جزئی میگن استقراء ناقص یا یکی از اقسام مغلطه نه تخصص![]()









علاقه مندی ها (Bookmarks)