پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نوشته اصلی توسط masoume.a.92
شعر حفظیا تنها چیزایی بودن که با اطمینان از اینکه میدونستی تو امتحان میاد میشد تقلب نوشتش...
جاشم مثلا کاغذه رو میشد گذاشت توی جا مدادی...
ولی ما روش های جالبی داشتیمبه ما اصلا اجازه نمیدن جامدادی ببریم....
من پالتومو گذاشته بودم رو پام و اونم زیرشتا برگه رو دادن....رفتم صفحه اخر اول شعرو را نوشتم....مراقبه قیافش اینجوری شد:
من:
تازشـــــــــــــــــــــ م....دوربین صاف بالا سرمه...آی مدیر تو دفترش چقدر میخنده منو نگاه میکنهیکی رو پاش مینوشت
مجبور بودن بچه ها بهم برسونن
.................................................. .................................................. ...........
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید
مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.
توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
پاسخ با نقل قول
علاقه مندی ها (Bookmarks)