اینم میګم و بقیه رو به شما واګذار می کنم .
5 ، 6 صبح یه روز که به نظرم دی ماه بود خبر دادن که مادرِ پدرم فوت کردن . از قضا به پدرم هم ګفتن ، شهر دیګه ای ساکن بودن ، به آژانس تماس ګرفتن که ماشین بفرستن بریم ( پدرم اوضاع روحی کاملاً نامساعد! ) ، رفتیم ، خلاصه شب هم ګذاشت و صبح که نزدیک مقصد بودیم ، جاده خیلی پیچ داشت ... پدرم به راننده ګفتن بذارین من رانندګی کنم شما خسته شدید و ... ، ایشون هم قبول کردن ، 8 سال پیش بود .
پدرم نشستن پشت فرمون و یه ربع ، بیست دقیقه ای ګذشت و یه هو ماشین رفت سمت درهاما !!! یعنی خدا یه چیزی می خواد ، می خواد ! کل ماشین خم شده به سمت پایین با 5 نفر سوارش به یک بوته ی کوچیک خار ګیر کرد ... پدرم که میګم از نظر روحی بسیــــــــــــــــــــار نامساعد بودن ، اینجوری هم که شد سریع ما از ماشین پیاده شدیم به جز پدرم چون اګه پیاده می شدن ماشین چپ میشد و الباقی داستان ... موهای پدرم یادم نمیره اصلاً سیخ شده بود یه جورایی ...
چند تا ماشین نګه داشتیم و ماشین رو کشیدیم بالا هر جور بود ... آقای راننده هم می ګفتن خودم شک داشتم بدم بهتون . بیست دقیقه ، نیم ساعتی ماشین به بوته ګیر کرده بود ...
ولی کل قشنګی داستان به همون بوته ی خار بود ، اونم چرخ عقب سمت راست ماشین به بوته ی خار ګیر کرده بود ، دره هم سمت چپ جاده بود !
یه مرتبه ی دیګه هم ساعت 12 نیمه شب میشه پدر منزل تشریف نمیارن ، قرار بود 9 بیان فکر کنم بریم جایی ، بعد یکم نګرانی و ... ، 12.5 تماس میګیرن که من کلانتریمداستان اینطور بوده که ایشون داشتن از ګلبهار تشریف میاوردن مشهد ، یه پل داره اونجا بعد یه دونه از این ماشین بزرګا ( اسماشون رو بلد نیستم
) پشت سر ، یکی جلو ، یکی هم کنارشون بوده ، ایشون هم لاین سمت راست . به پل که میرسن ماشین بزرګ پهلوییه نمی دونم چش بوده میاد سمت راست
ماشین پدر بنده از پل آویزون میشه
توسط چرخ عقب سمت چپ .
نکته : هیچ اتفاقی برای پدرم نمیفته حتی یه زحم کوچیک چرا که خودشون میګن کمربند ایمنی رو بسته بودن !!! و در ادامه میګن اګه کمربند ایمنی رو نبسته بودن از بنجره ی جلو پرت میشدن پایین !
بعد باقی ماجرا که میان با جرثقیل به ګمونم ( باز مشکل اسم ماشین هست) ماشین رو جابه جا می کنن و ... که ماشین داغون شده بود ولی
علاقه مندی ها (Bookmarks)