'' بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ''
ســـــــــــــــــلام و ســــــــــلامتی بر همګی
امیدوارم همیشه شاد باشید در پناه الله و سربلند در پیشګاه پروردګار
این تاپیک بدین جهت افتتاح شده که دوستان هر خاطره ای که از ګذشته دارند که خاص بوده به نوعی ، از قبیل اتفاقات اورژانسی ، حوادث خطرناک و تجاربشون ، خاطرات هیجانی ، خاطرات بانمک و خنده دار و ... رو بر صفحه جاری کنند تا هم از تجارب شما بهره ببریم و هم با خوندن خاطرات شاد شما لحظاتی شاد بشیم .
آسوده باشید در آغوش الله


 
            
            
 
             خاطرات جذاب دوستان نخبه
 خاطرات جذاب دوستان نخبه
                

 
                    
                    
                    
                         پاسخ با نقل قول
  پاسخ با نقل قول
 
             
 
	
 پاسخ : خاطرات جذاب دوستان نخبه
 پاسخ : خاطرات جذاب دوستان نخبه
                



 ....بهم گفت چرا این کار رو کردی نزدیک بود چشم دختر مردمو کور کنی منم اخم کردم و شونه بالا انداختم که خواست اذیتم نکنه
....بهم گفت چرا این کار رو کردی نزدیک بود چشم دختر مردمو کور کنی منم اخم کردم و شونه بالا انداختم که خواست اذیتم نکنه
 
                         چی میګی ؟ شوخی نکن !!! ګفت نه به خدا پر خون شده بیا بدو
 چی میګی ؟ شوخی نکن !!! ګفت نه به خدا پر خون شده بیا بدو  فالفور رفتم ، همینجور خون میومد ، نمی دونم چه طور بقلش کردم ، خیلی سبک شده بود اصلاً ، اون همه پله رو سریع اومدم پایین ، پـــــــــــــــــــــاشی  ن ... ( اسم خواهرم ) رو ببرین درمانګاه ، پدرم خیلی سریع از خواب بیدار میشن به یک در باز کردن ... مثل چی پدرم با پیجامه بدو یعنی ... بردنش درمانګاه ... حالا جریان چی بود ، پسر همسایمون 6 ، 7 سالش بود از رو پشت بومشون به پشت بوم ما سنګ پرت می کرد و خواهرم و بچه ها هم نمی دونم چی می ګفتن بهش
 فالفور رفتم ، همینجور خون میومد ، نمی دونم چه طور بقلش کردم ، خیلی سبک شده بود اصلاً ، اون همه پله رو سریع اومدم پایین ، پـــــــــــــــــــــاشی  ن ... ( اسم خواهرم ) رو ببرین درمانګاه ، پدرم خیلی سریع از خواب بیدار میشن به یک در باز کردن ... مثل چی پدرم با پیجامه بدو یعنی ... بردنش درمانګاه ... حالا جریان چی بود ، پسر همسایمون 6 ، 7 سالش بود از رو پشت بومشون به پشت بوم ما سنګ پرت می کرد و خواهرم و بچه ها هم نمی دونم چی می ګفتن بهش  ، یه سنګ مرمر پرت می کنه به اندازه ی دست ، می خوره به پیشونیه خواهر بنده و نصف میشه
، یه سنګ مرمر پرت می کنه به اندازه ی دست ، می خوره به پیشونیه خواهر بنده و نصف میشه  جالب بود رو پله ها پر خون شده بود اونوقت بخیه نخورد
 جالب بود رو پله ها پر خون شده بود اونوقت بخیه نخورد 
 توسط چرخ عقب سمت چپ .
 توسط چرخ عقب سمت چپ . ) ماشین رو جابه جا می کنن و ... که ماشین داغون شده بود ولی
 ) ماشین رو جابه جا می کنن و ... که ماشین داغون شده بود ولی 
 
            

 نوشته اصلی توسط yas-90
 نوشته اصلی توسط yas-90
					
 
 

 
            .gif) 
	




 
			

علاقه مندی ها (Bookmarks)