من نمیخام بحثتون رو برگردونم عقب
ولی همه ی شما جای اینکه بیاید و سوال من یا بقیه رو جواب بدید اومدید راه کار گفتید
ممثلا من نمیدونم دلیل گرایشم به تنهایی چیه!!!تا اینو نفهمم شما100تا هم راهکار ارائه بدید هیییییییییچ فایده ای نداره
گاهی فردی با وجود داشتن حداقل امکانات تفریحی(مثلا بیرون رفتن با دوستان یا ...)از این کار امتناع میکنه
تو جمع های خانوادگی حضور پیدا نمیکنه
از حرف زدن با بقیه بیم داره
از حضور تو مکان های شلوغ خجالت زده میشه و و و....
این فرد خودش تمایل پیدا کرده که از خانواده دوری کنه و از همنشینی و صحبت با اونا لذتی نمیبره
تو تنهایی هاش حتی فکر هم نمیکنه
فقط خیره میشه ....
من همچین کسایی رو دیدم واقعا
شاید تو دل خودتون بهشون بخندید یا تعجب کنید
ولی اینا حتی خودشون هم نمیدونن چرا به تنهایی گرایش پیدا کردن!!!!
اول قبل اینکه بیاید و راه های جور واجور تجویز کنید باید بیاید بگید چه عواملی میتونه باعث همچین مشکلی شه
دوست آشنا
دوست آشنا
من معمولا وقتی وارد یه جمع نا آشنا میشم خودم تو ایجاد رابطه پیش قدم میشم ولی نه همیشه...بستگی داره چه جور جمعی باشه چون ترجیح میدم طرف مقابلم تو سن و سال خودم باشه...اما اگه کس دیگه ای هم پیش قدم بشه من حتما استقبال میکنم...اما در مورد پر کردن تنهایی با مواد مخدر...خوب همونطور که تو پست قبلی گفتم مسلما خیلی مهمه که آدم تنهاییشو با کی یا چی پرکنه...من فکر میکنم یه عده واسه اینکه بتونن وارد یه جمعی بشن مجبورن همرنگ جماعت بشن تا تو اون جمع پذیرفته شن مثلا با سیگار یا...که خیلی وقتا این مساله بین دوستان و مخصوصا جوونا اتفاق میافته و بعضیا واسه اینکه از دوستاشون طرد نشن و تنها نمونن مثل اونا میشن که البته این یه دلیل میتونه باشه...من فکر میکنم هر کسی ممکنه یه وقتایی دچار تنهایی بشه اما دلایلش با هم فرق میکنه...یه عده ممکنه به خاطر خجالتی بودنشون یا نداشتن رابطه اجتماعی احساس تنهایی کنن...یه عده به خاطر شکستهایی که تو رابطشون داشتن ترجیح میدن با کسی رابطه نداشته باشن و تنها باشن یا مثلا بعضیا به خاطر شرایط زندگیشون مجبورن که از دوستان و خانوادشون دور باشن و تنها زندگی کنن و ...........اما مهم اینه که بتونیم دلیل تنهاییو پیدا کنیم و اونوقت راحت تر میشه باهاش کناراومد...
کاربر فعال سایت
سلام
چرا فکر میکنید به همچین افرادی می خندیم ....
گرایش به تنهایی علل مختلف دداره ..... گاهی ویژگی شخصیتی فرد اینطوره که بیشتر درون گراست ....
ولی گاهی یک اتفاق باعث میشه فرد به تنهایی گرایش پیدا میکنه .... اعتمادبه نفسش کم کم اومده پایین .......
فکر میکنه تو جمع الان صحبت کنه ، همه بهش ایراد میگیرن ، شاید جذاب صحبت نکنه ، نکنه یه وقت صداش بلرزه و ....
این باعث میشه تو جمع صحبت نکنه ...... این صحبت نکردنش ناخودآگاه باعث میشه فاصله بگیره از اطرافیانش ..... فکر کنه تنهایی بیشتر باهاش سازگاره
دیگه شانسش رو رو افراد دیگه هم امتحان نمیکنه ،
این افراد اسناد کلی ، پایدار و درونی دارن ..... یعنی فکر میکنن علت مشکل خودشونن ، در حالیکه شاید اون افراد دیگه هستن که مشکل دارن ، شاید اونا باهاش سازگار نیستن
تنهایی تنهایی میاره ....... چطور ؟
یعنی میفتی تو دور باطل ، مثال بالا نشان یک دور باطل هست ......
.................
بعضی وقتا یه اتفاق باعث میشه فرد به تنهایی رو بیاره ، از دست دادن یک عزیز ، یا مثل مثالی که آقا وحید زدن اون خانوم .......یا انجام یک اشتباه ..... طرد شدگی
اینا همه علته ......
باید ریشه تنهایی رو پیدا کرد ، این برا همه متفاوته .......
اونوقت چاره کار رو پیدا کرد ...... راهکار برا اونیکه تو جمع نمیمونه با کسی که به دلیل از دست دادن عزیز یا کسی که به دلیل بی انگیزگی و بی هدفی تنهاست ، فرق میکنه
( یکم دوستانه تر برخورد بشه بهتره دوست من )
دوست آشنا
ممنون آقامیلاد من کاملا باحرفتون موافقم
ازدوستانی که این موضوع رو ایجاد کردن ممنونم امیدوارم به جاهای خوبی برسیم که دیگه هیچ کس احساس تنهایی نکنه
من خودم بشخصه با صراحت تمام جزو این دسته از آدمایی بودم که آقا میلاد گفت
اوایل همش احساس تنهایی میکردم بخاطر اینکه عادت کرده بودم به طرف مقابلم واینکه برام از همه کس قابل اعتماد تر بود
ولی وقتی کسی پشتتو خالی کنه که فکر میکردی براش ارزش داری احساس تنهایی عجیبی سراغت میاد دروغ نگم تا1مدت تو خودم بودم ولی خوشبختانه تونستم با خودم کنار بیام
چون فهمیدم گاهی لازمه آدم از این طریق بفهمه که هرکسی قابل اعتماد نیست ولی الان اصلا ناراحت نیستم واحساس تنهایی نمیکنم چون به خودم فهموندم اگه الان تنهام گذاشت بهتر از اینه که در آینده تنهام بذاره
و با همین فکر تونستن بر احساسم غلبه کنم.
خودمو مثال زدم تا اینارو برای کسایی گفته باشم که تنهایی شون فقط برای همین چیزاس![]()
سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد تندیسی زیبا نخواهد شد!
از زخم تیشه خسته نباش که وجودت شایسته ی تندیسی زیباست.
دوست آشنا
کاربر فعال سایت
این فرد دختر بود یا پسر ؟؟
چه مدت از جداییش میگذره ؟؟
علت جدایی چی بوده ؟؟
تلاشی برای رهایی از این وضع انجام داد ؟
خانوادش چه کارایی کردن که نتونستن کمکش کنن ؟
...................
برای فراموشی یه همچین روابطی حداقل برای اینکه فرد به زندگی برگرده ........در صورت خواست خود فرد و تلاشش
6 ماه و کمی بیشتر طول میکشه
تو این مدت باید تمام راههای ارتباطی که با فرد داشته ، شماره تلفن یا ... رو قطع کنه
و بقیه راهکارا مربوط به پاسخ به این موارد هست........ترجیحا در اصل باید با خود فرد صحبت بشه
دوست آشنا
یار همیشگی
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)