پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
موافقم
مثلا یک سفره پاک کن برقی طرز کارشم مثل ماشین چمن زنی! [nishkhand]
ولی سهیلا جون
تا بخواد به تولید انبوه برسه دست مارو نمیگیره!
سلام [golrooz]
از قدیم گفتن آرزو بر جوانان عیب نیست[nishkhand]
نه دیگه این مورد حیاتیه و نیاز به همت همگانی داره ایده و ایده پردازی از دوستان مخترعمون برای رسوندن به مرحله تولید نیاز به کمک همگانی هست تا مشکلمون زودتر حل بشه پس نیاز هست یک جهاد عمومی انجام بدیم[khanderiz]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
فقط هر چند دقیقه یکبار میگم بذارید الان خودم میام[nishkhand] ولی خوب تاخیر میکنم که خودشون انجام بدن[khanderiz]
[khande][golrooz]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
نه دیګه نشد ، هیجان زندګی و مهمونی به همین سفره پاک کردنشه !!![khande]
فقط اګه یه آدم بیکار و مسن باشه با این موضوع مشکل نداره ، در نتیجه هر وقت مهمون دعوت می کنید یه آدم مسن هم بابت این موضوع دعوت کنید ، ترجیحاً خانمم باشه [nishkhand]
سلام[golrooz]
آخه معمولا به بزرگترها که شامل افراد مسن ویا خانم هایی که بچه نوزاد دارن توفیق مرخصی نصیب میشه و از هفت دولت آزادن [nishkhand]
فکر میکنم این راهکار جواب نمیده....[cheshmak]
به یک خانم سن بالا که نمیشه با کمر درد و سن و سالش بگیم سفره دست شما رو میبوسه بعد جوونا وایسن و نگاهشون کنند[khande]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
یک اعتراف دیگه بکنم!
من از تعارف کردن چای و میوه خیلی بدم میاد!
فقط اگه مهمونی خییییییییییلی رودربایستی دار باشه این کارو میکنم
در بقیه موارد میپیچونم
گاهی خودمو مشغول میکنم که بیفته به یکی دیگه!
گاهی هم که کاری نیستو میوفته به خودم با مامان جان یا بابا حان یا یکی دیگه یک نگاه مظلومانه و پراز بدبختی و سرشار از خواهش میکنم.
طرف زحمتشو میکشه!
اینطوری!
http://almadownload.com/wp-content/u...012/03/139.jpg
سلام[golrooz]
[khande][tashvigh]
معصومه جون این چهره جیگر آدمو خون میکنه از همین راهکار برای فرار کردن استفاده کنی خوب جواب میده[nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام[golrooz]
آخه معمولا به بزرگترها که شامل افراد مسن ویا خانم هایی که بچه نوزاد دارن توفیق مرخصی نصیب میشه و از هفت دولت آزادن [nishkhand]
فکر میکنم این راهکار جواب نمیده....[cheshmak]
به یک خانم سن بالا که نمیشه با کمر درد و سن و سالش بگیم سفره دست شما رو میبوسه بعد جوونا وایسن و نگاهشون کنند[khande]
سلام
نیازی نیست که ما بگیم ، خودشون همچین از خود گذشتگی می کنن ، بدون هیچ دغدغه ای ، میگن دخترم همون دستمال سفره رو بده ، بعد ما هم با کلی رو میگیم ، چشم ، شما زحمت نکشید و یکم زبون میریزیم و دستمال رو هم همزمان میدیم بهشون ، اینگونه مشکل حل میشه[nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
چه سعادتی[khanderiz]
خدا قسمت دختر خانم ها کنه[nishkhand]
سلام [golrooz]
سعادتیست بسی جاودان[khande]
این تجربه ها هم برای پسرای گلمون و هم برای دخترای نازنینمون لازم و ضروریه خدا قسمت همه بکنه انشالله ..[nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
سلام[golrooz]
این تاپیک منو یاد این کلیساها هست که وقتی کسی میخواد توبه کنه میره اونجا اعتراف میکنه، میندازه
من بچه که بودم اصولا خیلی حرفه ای ظرفا رو میشکستم....کلا آدم بی دقتی بودم الان خیلی خیلی بهتر شدم....بعد برای اینکه کسی متوجه نشه اونا رو تو سطل زباله زیر بقیه زباله ها میذاشتم تا کسی نبینه[sootzadan]
یه بار مچ من گرفته شد و دیگه میدونستن وقتی از ظرفا کم میشه یعنی من شکوندم و قایم کردم[khejalat]...هر چند من همیشه به کارم به همین نحو ادامه میدادم و از رو نرفتم که نرفتم[labkhand]
درمورد سفره پاک کردن هم ......ما همیشه خودمون پاک میکنیم چون اگر کسی پاک کنه مامانم بعد خودش باید پاکش کنه.....انگار قبلا داده بود کسی پاک کرده بود سفره رو اما خوب پاک نکرد بعد از مدتی که مامانم سفره رو پهن میکنه مواد لای اون کپک زده بودن واسه همین همیشه بعد از پاک کردن بقیه خودش هم پاکش میکرد......الان دیگه میدونه کی سفره خوب پاک میکنه چه کسی نه ولی در کل من بیچاره همیشه مجبورم سفره رو پاک کنم[nadidan] البته خیلی وقتا هم خودم رو سرگرم میکنم تو آشپزخونه با جمع کردن وسایل که مجبور نشم پاک کنم فقط هر چند دقیقه یکبار میگم بذارید الان خودم میام[nishkhand] ولی خوب تاخیر میکنم که خودشون انجام بدن[khanderiz]
خدا رو شکر فامیل هم اینجا نداریم فردا بخواد لو بده[shaad]
سلام یاسی عزیزم[golrooz]
ممنونم از حضورتون در تاپیک[golrooz]
علت انتخاب کلمه اعتراف هم همین بود چون احساس کردم بیان برخی کارها و به زبون آوردنشون احساس آرامشی رو به آدم میده و باعث احساس سبکی میشه....
ممنونم از اعترافات زیباتون...[golrooz]
اعترافتون منو یاد مشکل خودم انداخت یادمه زمانی که حدودا در سن تینیجری بودم و اصلا خوشم نمیومد بهم کار بگن
دقیقا در لحظه هایی ظروفی میشکستن که خیلی بی موقع بود ..
من گاهی این مشکل رو با لیوان های بلند داشتم یا موقع شستن اینقدر نازک بودن که یه تیکه اون میموند لای اسکاچ و میشکست یا بر اثر برخورد با هم میشکست یا چون از مایع ظرفشویی فراوون استفاده میکردم از دستم سر میخورد و خلاصه...[nadidan][khejalat]
البته الان که به کارهام فکر میکنم فقط دلیل این کار رو در عجله کردن هام میبینم دوست داشتم زودتر کارم تموم بشه و سرو ته قضیه رو یه جوری هم بیارم
و من هم چون این موارد رو به قول معروف یواشکی ردشون میکردم یک خط در میون به مادرم میگفتم و معمولا اگر صدای شکستن رو میشنیدن میگفتن چی شد ؟؟مراقب باش دستت رو آسیب نزنی[nishkhand]
ولی هر از چند گاهی که مادرم برای سرکشی به کابینت لیوانها سر میزد با یه سرشماری سریع تیراژ دسته گلهامو میتونستند تشخیص بدن من لو میرفتم [nadidan]
ولی خب از رو که نمیرفتم مامان میگفت چرا لیوانا یکی بود یکی نبود شده ؟؟[khande]
میگفتم بس که چایی هاتون خوش طعم و دلچسبه چای با لیوانش نوش جون میشه و از ترس اینکه باز خواست نشم یک سری شوخی و شیطنت تحویلشون میدام و وقتی خیالم راحت میشد که قضیه حل شد و لبخند مامان رو میدیدم [nishkhand]....روز از نو و روزی از نو بود[khanderiz]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
ئه؟[taajob]
سهیلا جون پس چرا واسه من جوابگوئه؟ [nishkhand]
سلام[golrooz]
معصومه جان فعلا شرایط اینطوریه فردا رو هیچکس خبر نداره ....[nishkhand]
به نظر من دنبال یه راهکار دیگه هم باشید و تو آب نمک داشته باشید برای روز مبادا به درد میخوره چنانچه در این مورد دستتون رو شد از اون ترفند استفاده کنید[khande]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
آهان راستی
قضیه طریقه شکسته شدن اون ظرف قشنگو یادم رفت بگم.
من خیر سرم جو گیر شدم کیک درست کردم
بعد که پخت هرکار کردم از غالب جدا نمیشد.... [negaran]
چپش کردم تو اون بشقاب چینی قشنگ و بزرگ که جدا شه از قالب
بعد دیدم جدا نمیشه ازش
دو طرف قالبو گرفتم به صورت سر و ته میزدم تو بشقاب که کیکه بیفته!
بعد یهو دیدم بشقابه خورد و خاک شیر شد! [nishkhand] [sootzadan]
جالبه آخرشم کیکه جدا نشد! [nishkhand]
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
یه چیز دیگه هم یادم اومد....وقتی کسی نون میخرید هر دفعه یک نفر باید مسئول میشد که کمی خنک شدن اونا رو تو ظرف مخصوص نون یا کلا جانونی بذاره....از بس ما از زیر کار در میرفتیم مامانم مجبور بود اینکار رو کنه چون از تنبل بازی اصلا خوشش نمیومد[sootzadan]
از قضا یه روز نوبت من بود و نون ها هم زیاد بودن و من هر کاری میکردم تو جانونی جا نمیشدن گفتم چه کنم و چه نکنم ...هر چی فشار دادم فایده نداشت....منم طی یک عملیات انتحاری سَر ِ جانونی رو گذاشتم و نشستم روش[nishkhand] آخ آخ چشتون روز بد نبینه که شکست[nadidan].....منم زودی همه چیز رو جمع کردم و در رفتم....دیدم یه چند ساعت بعد مامانم متوجه شد گفت کار کی بوده از قضا هم چون نوبیت من بود نونا رو بردارم اول از همه از من پرسید.....منم خودمو زدم به اون راه که چه میدونم شما هم تا یه چیزی میشه و یه چیزی میشکنه اول از همه میاید سر وقت من و مگه فقط من تو این خونه م و مگه فقط من نون و آب میخورم و به دخترت بگو به پسرت بگو هر چی هم خواهر و برادرم میگفتن بابا ما نبودیم و به من میگفتن نوبت تو بود و ما اصلا سراغش نرفتیم مگه من کوتاه مومدم همچین اخم کرده بودم و خودمو دلخور نشون میدادم که دیگه باورشون شده بود تقصیر من نبود....کلا دست پیش گرفتم که پس نیفتم....جالب اینجاست که واقعا باور کرده بودن تقصیر من نبود و فکر میکردن یکی از خودشون بوده و از ترس لو رفتن به همدیگه نمیگفتن[khanderiz]
آقا جونم براتون بگه که گذشت و گذشت یه دوسال بعد سر سفره داشتیم عصرونه میخوردیم مامانم داشت نون ها رو جمع میکرد من خودم رو لو دادم....مامانم گفت من گفتم خودت بودی کاری کردی آدم به غلط کردن میفتاد ولی خب خداروشکر شد یه خاطره
کلا همه میدونستن وقتی یه اتفاقی میفته و من مقصرم برای فهمیدنش فقط باید صبر کنن خودم اعتراف کنم و ِالا به این راحتی کسی متوجه نمیشه[khanderiz]