-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ریپورتر
نه بزار به عنوان قدیس بشناسن منو[khande][khande]
سلام به جناب ریپورتر برادر بزرگوار خودمون
ممنونم از حضورتون در تاپیک...
قدیس ها اعترافاتشون خیـــــــلی شنیدنیه ...[nishkhand]
ما منتظریم اعترافات زیباتون رو بشنویم ...[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kamel1995
از اینکه حقیقت رو گفتین سپاسگذارم ... خعلییییییی
[nishkhand][khande][nishkhand][khande][nishkhand][bamazegi][tashvigh] [khande]
سلام به دوست بزرگوار آقا کامل [golrooz]
ممنونم از حضورتون در تاپیک....[golrooz]
حالا که حقایقی روشن شده ما منتظریم شاهکارهای شما رو هم در دنیای اعترافتون بشنویم [golrooz]
خوشحال میشیم ما رو از تجربیاتتون بی نصیب نگذارید[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
من اینجا جا داره اعتراف کنم هیچ یک از این اعمال شنیع رو مرتکب نشدم[nishkhand]
سلام....[golrooz]
ممنون از اعترافتون [golrooz]
بله ممکنه از این اعمال شنیع مرتکب نشده باشید ولی غیر ممکنه کلا اعمالی از جنس واقعیت برای اعتراف نداشته باشید
یه مروری دوباره به پرونده شیرین کاریهاتون در طول مدرسه و ... بندازید یادتون میاد ...[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
من اصولا به شخصه حوصله رسم کشیدن و طراحی رو ندارم و واقعا اعصابم خرد میشه از این که بشینم رسم بکشم
بر اساس این موضوع قرار بود ما رسم بکشیم و منم طرح رو برداشتم و دادم به مامانم که بکشن [sootzadan]و برای این که مامانم رو راضی کنم گفتم همه مامان ها این کار رو می کنن شما هم باید بکنید بعد از کلی اصرار قبول کردن (نقشم گرفت [nishkhand]) ولی گفتن که خودت هم باید بکشی، من هم که میدونستم غیر از این ممکن نیست یکی کشیدم و مامان هم کشیدن و دو تا رسم رو برداشتم و بردم ، انصافا رسم خودم واقعا افتضاح شده بود و از دیدنش خندم میگرفت
تا قبل از این که اسمم رو صدا کنن که برم رسمم رو نشون بدم همه چی مرتب بود وقتی که اسمم رو صدا کردن رسم مامانم رو برداشتم و رسم خودم هم دستم بود اول رسم مامان رو گذاشتم روی میز معلممون یک نگاه به صورت من کردن چهرشون دقیقا این شکلی شده بود [tafakor]بعد یک دفعه پرسیدن ساغر این رو کی کشیده ! عذاب وجدانی گرفتم که توصیف نا پذیره نمی تونستم دروغ بگم گفتم مامانم و بعد رسم خودم رو گذاشتم روی میز و گفتم این رو خودم کشیدم و واقعا بابت قبلی شرمنده ام چهره معلممون اون لحظه اینجوری شد [entezar] بعد روی رسم اول نوشتن 20 برای مامان ساغر ! و رسم خودم رو هم دادن 19.75دادن و گفتن که به خاطر این که راستش رو گفتی این نمره رو میگیری [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
سلام به همگی اعتراف کنان عزیز
آقا اعتراف میکنم بدجور از دندون پزشک وحشت دارم[nishkhand]smilee_new1 (11)
عید امسال که با بابام رفتم دندونمو پر کنم ی لحظه در اتاق باز شد و دیدم که چطور با اون چیز درل مانند داشت دندونه ی بنده خدایی رو سوراخ میکرد sh_omomi95فقط همین صحنه رو دیدم مثل جیبمو جتا از اونجا فرار کردم.sh_omomi38
وایییییییییی بابامو نگووووووووووو اینجوری شده بود:mad:
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Majid_GC
شما در رابطه با ما چه فکر میکنید ! سر بچه ی مردم روووو ! فاطیما خانوم اگر خاطره ی اینطوری دارید بگید لازم نیس که ما قضیه رو پیش بکشیم که ![nishkhand]
من چند سال پیش وقتی دبیرستان بودم یه دوره ای خیلی تنبل شدم و دور شدم از درس !
تو اون مدت هروقت میدیدم وضع خطری هست و امتحان یا مورد دیگری در کمین است !
به شدت سرم درد میگرفت نه اینکه سابقه ی میگرن هم داشتم ! دست ام رو میگرفتم به سرم و با یه وضع رو به موت ی میرفتم پیش مدیر و از مدرسه بیرون می رفتــــــم !
البته واقعا به خاطر این کار فکر کنم بدنم خیلی در مضیقه افتاد چون هر دفعه که سرم درد میگرفت دفعه های بعدی مدیر یه استامینوفن 500 میداد ببینه خوب میشم !
اما نمیدونم چرا سرم خوب نمی شد ! یه جورایی استامینوفن برای میگرنی ها شکلات حساب میشه ![nishkhand][bamazegi]
(دیگه ببخشید استارتر که مربوط به موضوع تاپیک نبود[sootzadan])
سلام دوست بزرگوار[golrooz]
ممنون از خاطره تون ...[golrooz]
اتفاقا هم اعترافی بود شنیدنی که میشه تجربیاتی رو هم ازش یاد گرفت ...
موضوع تاپیک اعترافه و نتایج دریافتی میتونه تجربه های مفید برامون باشه....
ممنون و براتون آرزوی موفقیت دارم[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
homeyra
سلام...به به چ تاپیکی ...یه روزه این همه صفحه رفته جلو...
این قیافه فقط مختص دهه هفتادیا نیس...همه یه جورایی در می رن از این موضوع...
ولی در کل من از کار کردن متنفررررررررررررم....متنفرر رررررررررررر.....
هر راهکاری رو هم ارائه میدم تا بتونم فرار کنم....
بعضی موقعا که همه جمعشون جمع هس و موقع ظرف شستن میشه سریع میرم سمت آقایون...سرخودمو با حرف زدن درمورد موبایل و بازی کامپیوتر و دلار و ارز و اینجور چیزا گرم میکنم....وقتی هم میبینن من اون بالا نشستم
و سخت مشغول صحبتم،دیگه بیخیالم میشم....
بعضی موقعا هم خودممو میزنم به بیحالی...میگم نمیدونم چرا انقد سردرد دارم....یا یه چیزی تو همین مایه ها...
میدونم خوب نیس ولی همینی که هس[nishkhand]
سلام حمیرای عزیز[golrooz]
ممنون از حضورتون در تاپیک[golrooz]
بله این اعترافات شیرین دست مایه دوستای خوبمونه که همگی زیبا و خوندنین [golrooz]
اتفاقا با دوستان صحبت سر این موضوع بود که گاهی این ترفندها بی اثر میشه و بایئد به دنبال راهکارهای دیگه ای گشت[nishkhand]
حالا باز خوبه برای شما فعلا جواب میده[tashvigh]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
جوان ایرانی
همه دخترا فقط چند روز تنها باشن همه ی این کارا رو مجبور میشن انجام بدن بعد میوفتن رو غلتک(یا قلتک [tafakor]) :-" [nishkhand]
تجربه ثابت کرده :-" [nishkhand]
فقط خرج زیاد میره بالا اعم از تعویض سرویس چند ساله جهزیه مادر :-"
چند دست لباس :-"
و..... :-"
سلام به جوان ایرانی عزیز[golrooz]
خانم ممنون که در تاپیک حضور دارید[golrooz]
تجربه به من ثابت کرده بچه ها تنها باشند خونه دیدنی تر میشه گویی انفجار هسته ای صورت گرفته[khanderiz]
یعنی اگر قبل از تنهایی یک ساعت زمان برای رله کردن کارها لازم باشه ...اگر به حال خودشون بزاریمشون دو برابر زمان میبره [khanderiz]
در چنین شرایطی هم همچین قیافه حق به جانبی میگیرن که انگار ازشون خواستیم کوهی رو با ناخوناشون بتراشن [nishkhand]
من که از این ترفند خواستم استفاده کنم همیشه در این رویا بودم چند ساعتی که ساغر تنها باشه هم کارها رو میکنه و هم یه چایی گرم حاضر میکنه تا ما که رسیدیم خونه از داشتن چنین نعمتی به وجد بیایم
ولی زهی خیال باطل نه تنها چای گرمی در کار نیست عموما ساغر خانم هوس پخت کیک میکنه sh_omomi119
چون مزاحمی نداره و کل آشپزخونه به سبک ماهرانه ای آردی و شکلاتی و کلی هم ظرف میمونه رو دستم ....
نرسیده نمیدونم غم ایـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــنهمه کار رو کجای دلم بزارم...[sar dard]
بعدشم با یه جمله کارو تموم میکنه اینطوری sh_omomi2شما اصلا نگران نباشید خودم همه رو تمیز میکنم [nishkhand]
ولی نمیدونم کی اون زمان میرسه که خودش همه رو تمیز کنه[tafakor]
تازه زمانی هم که بهش از بیرون زنگ میزنیم مثلا ما نیم ساعت دیگه خونه هستیم چایی آماده کن وقتی میرسیم میبینیم خانم اصلا کلا فراموش کرده ما چی گفتیم دم در چشمش به ما میوفته میگه اتفاقا داشتم میرفتم چایی براتون بزارم ولی شما رسیدید[entezar]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
تجربه به من ثابت کرده بچه ها تنها باشند خونه دیدنی تر میشه گویی انفجار هسته ای صورت گرفته[khanderiz]
یعنی اگر قبل از تنهایی یک ساعت زمان برای رله کردن کارها لازم باشه ...اگر به حال خودشون بزاریمشون دو برابر زمان میبره [khanderiz]
در چنین شرایطی هم همچین قیافه حق به جانبی میگیرن که انگار ازشون خواستیم کوهی رو با ناخوناشون بتراشن [nishkhand]
من که از این ترفند خواستم استفاده کنم همیشه در این رویا بودم چند ساعتی که ساغر تنها باشه هم کارها رو میکنه و هم یه چایی گرم حاضر میکنه تا ما که رسیدیم خونه از داشتن چنین نعمتی به وجد بیایم
ولی زهی خیال باطل نه تنها چای گرمی در کار نیست عموما ساغر خانم هوس پخت کیک میکنه sh_omomi119
چون مزاحمی نداره و کل آشپزخونه به سبک ماهرانه ای آردی و شکلاتی و کلی هم ظرف میمونه رو دستم ....
نرسیده نمیدونم غم ایـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــنهمه کار رو کجای دلم بزارم...[sar dard]
بعدشم با یه جمله کارو تموم میکنه اینطوری sh_omomi2شما اصلا نگران نباشید خودم همه رو تمیز میکنم [nishkhand]
ولی نمیدونم کی اون زمان میرسه که خودش همه رو تمیز کنه[tafakor]
تازه زمانی هم که بهش از بیرون زنگ میزنیم مثلا ما نیم ساعت دیگه خونه هستیم چایی آماده کن وقتی میرسیم میبینیم خانم اصلا کلا فراموش کرده ما چی گفتیم دم در چشمش به ما میوفته میگه اتفاقا داشتم میرفتم چایی براتون بزارم ولی شما رسیدید[entezar]
[nishkhand]اصولاً لذتی که در آشپزی وجود داره در هیچ یک از کارهای خانه موجود نیست [nishkhand]البته به این شرط که با مامانا نباشیم [sootzadan]
یعنی من هر وقت با مامان دست به آشپزی زدما پشیمون شدم [entezar] اینقدر که این مامانا سریع کار میکنن و منم تو هوای دل خودم [shademan]
بنابراین همیشه آشپزی رو میذارم موقعی که مامان خونه نیست حتی اگر غذا داشته باشیم [sootzadan]
بعد من اینقدر دلم میخواد ظرفای بعدشم بشورم که نگو [droogh] ولی دقیق موقع شستن ظرفا مامان میرسه و منم میذارم به دوش خودش[cheshmak]
اتفاقاً من چایی برای مامانا میذارم به این ترتیب که آب رو میذارم جوش میاد بعد میرم سر کارهام ، موقعی یادم میاد که باید چایی درست کنم که کتری سوخته [nishkhand][entezar]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
سلام
منم با سنی که دارم به جمع شما اضافه میشم .
من تا وقتی دختر بودم هر وقتی مهمون داشتیم من به بهانهwcاز معرکه در میرفتم.وقثی هم که بر میگشتم تعارف پشت تعارف که چیزی نمونده داره تموم میشه و خلاصه ظرفها میافتاد گردن مهمونا. ولی الان اصلا اجازه نمیدم .ولی خوب گاهی زورم نمیرسه.
میرسه به سفره پاک کردن که خدا پدر یکبار مصرفو بیامرزه الان همه تو خانواده ما سفره یکبار استفاده میکنن و بعد میندازن دور.همه سفره های شیک مون تو کمد کپک زده.(شوخی)
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
[nishkhand]اصولاً لذتی که در آشپزی وجود داره در هیچ یک از کارهای خانه موجود نیست [nishkhand]البته به این شرط که با مامانا نباشیم [sootzadan]
یعنی من هر وقت با مامان دست به آشپزی زدما پشیمون شدم [entezar] اینقدر که این مامانا سریع کار میکنن و منم تو هوای دل خودم [shademan]
بنابراین همیشه آشپزی رو میذارم موقعی که مامان خونه نیست حتی اگر غذا داشته باشیم [sootzadan]
بعد من اینقدر دلم میخواد ظرفای بعدشم بشورم که نگو [droogh] ولی دقیق موقع شستن ظرفا مامان میرسه و منم میذارم به دوش خودش[cheshmak]
اتفاقاً من چایی برای مامانا میذارم به این ترتیب که آب رو میذارم جوش میاد بعد میرم سر کارهام ، موقعی یادم میاد که باید چایی درست کنم که کتری سوخته [nishkhand][entezar]
سلام[golrooz]
[khande][tashvigh]
عالی بود فاطیما جون چقــــــــــــــــــــدر اعترافاتت برام آشناست [nishkhand]
میبینم که نشونه گیری حرف نداشته خورد به هدف[nishkhand]
حالا باز خوبه اعتراف میکنی که میری سراغ کارت کتری میسوزه ...
گاهی بچه ها در مواجه با این شرایط همه چیز رو انکار میکنند و یادشون نمیاد کی به کتری دست زدن....[khande]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
banooye irani
سلام
منم با سنی که دارم به جمع شما اضافه میشم .
من تا وقتی دختر بودم هر وقتی مهمون داشتیم من به بهانهwcاز معرکه در میرفتم.وقثی هم که بر میگشتم تعارف پشت تعارف که چیزی نمونده داره تموم میشه و خلاصه ظرفها میافتاد گردن مهمونا. ولی الان اصلا اجازه نمیدم .ولی خوب گاهی زورم نمیرسه.
سلام بر بانوی ایرانی عزیز[golrooz]
ممنون که در تاپیک شرکت کردید [golrooz]
[khande][tashvigh]
دوستان روش هایی رو برای میانبر پیشنهاد دادن...
که در فکریم راهکارهایی مناسب رو از بین پیشنهادات انتخاب کنیم و کاربردی باشه برای مواقع ضروری و مورد نیاز...[nishkhand]
ممنون از اعترافتون[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام....[golrooz]
ممنون از اعترافتون [golrooz]
بله ممکنه از این اعمال شنیع مرتکب نشده باشید ولی غیر ممکنه کلا اعمالی از جنس واقعیت برای اعتراف نداشته باشید
یه مروری دوباره به پرونده شیرین کاریهاتون در طول مدرسه و ... بندازید یادتون میاد ...[nishkhand]
سلام
الآن چیز خاصی یادم نمیاد ولی اینقد پسر خوبی بودم (البته و هستم[nishkhand]) که شوهر خالم بعضی وقتا مسخرم میکنه میگه:
اه اه اه پسرم اینقد خوب
حال آدم بد میشه نگاهی به گذشته تو میندازه اینقد خوب بودی[khande]
در اون لحظه من:[khejalat][khejalat][khanderiz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
رضوس
سلام
الآن چیز خاصی یادم نمیاد ولی اینقد پسر خوبی بودم (البته و هستم[nishkhand]) که شوهر خالم بعضی وقتا مسخرم میکنه میگه:
اه اه اه پسرم اینقد خوب
حال آدم بد میشه نگاهی به گذشته تو میندازه اینقد خوب بودی[khande]
در اون لحظه من:[khejalat][khejalat][khanderiz]
آفـــــــرین به شما پسره خوب[tashvigh]
اتفاقا خاطرات و نگاه به همون گذشته ها میتونه شنیدنی باشه ....[khanderiz]
پس از همون لحظات برامون اعتراف کنید[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
سلام
خاطره بانوی ایرانی منو یاد خودم انداخت....من غذا میخوردم و به بهانه wc دبدو که رفتی[khanderiz] .....یکمی معطل میکردم وقتی میومدم خواهرم میگفت خوب از زیر کار در میریا [nishkhand]
یادمه یه بار حواسم نبود داشتم میرفتم به سمت wc به همه گفتم خداحافظ ......یدفعه دیدم همه با هم با صدای بلند میگن کجــــــــــــا؟؟؟
منم مثل جن زده ها برگشتم سمتشون گفتم چی کجا؟؟؟
بابام گفت: میگم کجا میری با این سر و وضع؟؟(اخماش هم تو هم)http://www.pic4ever.com/images/swear1.gif
منم یه نگاه به خودم انداختم و گفتم مثل همیشه( [nishkhand]) میخوام برم دستشویی کجا میخوام برم
گفتن : پس چرا خداحافظی کردی؟؟
حالا منم یادم نبود خداحافظی کردم گفتم هاااان؟؟ من خدا حافظی کردم؟؟[taajob]
یکم که فکر کردم دیدم بله انگار خودم بودم چند لحظه پیش چنین کلمه ای رو ناخودآگاه تلفظ کردم[sootzadan]...گفتم حواسم نبود و زودی در رفتم
آخه تقصیر خودم نیست عادت دارم روزی صد بار سلام میکنم و روزی صد و یک بار خداحافظی[khejalat]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
میگم سهیلا جان این چیزایی که شما میگین چقد برا مام آشناست! [sootzadan]
این قضیه رفتن به wc هم دیگه 2 سالی میشه برا من خز شده اواخر که سعی میکردم از این ترفند استفاده کنم دیگه از بس که خزش کرده بودم همین که از سره سفره پا میشدم ملت میگفتن حق نداری بری wc ! [nishkhand] حتی موقعی که مثلا پا میشدم برم آشپزخونه کار داشتم! [nishkhand]
این بود که ترفندو عوض کردیم و زدیم نقشه B... [sootzadan]
که دیگه بقیشم درجریانید... [bamazegi]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
میگم سهیلا جان این چیزایی که شما میگین چقد برا مام آشناست! [sootzadan]
این قضیه رفتن به wc هم دیگه 2 سالی میشه برا من خز شده اواخر که سعی میکردم از این ترفند استفاده کنم دیگه از بس که خزش کرده بودم همین که از سره سفره پا میشدم ملت میگفتن حق نداری بری wc ! [nishkhand] حتی موقعی که مثلا پا میشدم برم آشپزخونه کار داشتم! [nishkhand]
این بود که ترفندو عوض کردیم و زدیم نقشه B... [sootzadan]
که دیگه بقیشم درجریانید... [bamazegi]
سلام گلم
آره این قضیه wc رو دیگه همه میدونن هر چند یه وقتایی باز هم بد نیست اگه همیشه تکرار نشه[cheshmak].....منم راهنمایی یا دبیرستان بودم ازش استفاده میکردم[labkhand]....ولی زمان خودش هم خیلی خوب بود واسه از زیر کار در رفتن زیاد به کارم اومد [khanderiz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
میگم سهیلا جان این چیزایی که شما میگین چقد برا مام آشناست! [sootzadan]
این قضیه رفتن به wc هم دیگه 2 سالی میشه برا من خز شده اواخر که سعی میکردم از این ترفند استفاده کنم دیگه از بس که خزش کرده بودم همین که از سره سفره پا میشدم ملت میگفتن حق نداری بری wc ! [nishkhand] حتی موقعی که مثلا پا میشدم برم آشپزخونه کار داشتم! [nishkhand]
این بود که ترفندو عوض کردیم و زدیم نقشه B... [sootzadan]
که دیگه بقیشم درجریانید... [bamazegi]
سلام [golrooz]
معصومه جون احساس کردی چقدر برخی خاطرات و اعترافات هم رنگ اعترافات خود ما میشه و با خوندنش گل از گلمون میشکفه[nishkhand]
تابلو معلومه خودمون حتی برای یکبار امتحانش کردیم و صداشو در نمیاریم[khande]
پس حسابی تو خونه سابقه درخشانی داری عزیزم شما به نظر من تا گزینه های C-D-E-F,......رو سریعتر نقشه هایی تعیین کن
چون با سابقه درخشانت هر لحظه در مظان اتهامی که لو بری[khanderiz]
کار از محکم کاری عیب نمیکنه[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
سلام [golrooz]
معصومه جون احساس کردی چقدر برخی خاطرات و اعترافات هم رنگ اعترافات خود ما میشه و با خوندنش گل از گلمون میشکفه[nishkhand]
تابلو معلومه خودمون حتی برای یکبار امتحانش کردیم و صداشو در نمیاریم[khande]
پس حسابی تو خونه سابقه درخشانی داری عزیزم شما به نظر من تا گزینه های C-D-E-F,......رو سریعتر نقشه هایی تعیین کن
چون با سابقه درخشانت هر لحظه در مظان اتهامی که لو بری[khanderiz]
کار از محکم کاری عیب نمیکنه[nishkhand]
سلام از ما [golrooz]
دقیقا [nishkhand]
[khande] یکبار چیه؟ n بار! [khande]
آره بابا تو خونه دانشگاه مسافرت و هرجا که قدم میذارم! کلا ما ترمیناتور هستیم!
کلا انقد هر دفعه یک کارایی میکنیم که کلا نقشه های از پیش تعیین شده همه از مد میوفتن [cheshmak]
واسه همینم من در لحظه نقشه میکشم سهیلا جون! تعدادشم به حروف چینی ست! [nishkhand]
الانم یکی دوتا بگم بخندین!
البته اگه یکم از بحث دوره ببخشید... [khejalat]
از دبیرستان تعطیل شدیم من یک آتیشی سوزوندم تو کلاس که جاش نیس بگم.... [nishkhand] بعد یکی از بچه های هم مسلک خودم یکی زد محکمو در رفت! من تو دلم گفتم فردا به حسابش میرسم
از قضا مسیرمون تا خونه یکی بود
اون رفت سوار اتوبوس شد منم پشتش رفتم همین که نشستم دیدم جلومه تقققق زدمش.... محکماااااا..... [nadidan]
یهو دیدم یک نفر سرشو برگردوند نگام کرد دیدم ئه دوستم نیست که! [taajob]
ینی دلم میخواست زمین دهن وا کنه برم توش شدیدا عذرخواهی کردم ولی خانومه بد نگام کرد! [nadidan] [khejalat] من از شدت شرم سرمو انداختم پایین همین که بالا آوردم سرمو دیدم بنده خدا جاشونو عوض کردن! [khande]
بعد به اطراف نیگا کردم دوستمو پیدا کردم دیدم داره از خنده ریسه میره! [nishkhand]
بعدا به حساب اون دوستمم رسیدم.... [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
یه بارم ترم قبل تو بیمارستان.... [nadidan]
واحد اتاق عمل بودیم بعد خب باید هر بخشی هستیم درطول کار همونجا بمونیم
موقع استراحتمون بود
یه متخصص اومد کلی با بچه ها گرم گرفتیمش و اونم حسابی باهامون مچ شد... خانوم خوبی بود...
بعد گفت دارم میرم فلان جا فلان جراحی داریم برمیگردیم بیاین شمام همرام...
منم ذوق کردم نقشه پیچوندن استادو طرح کردم
رفتم گفتم دکتر فلانی گفته جراحی داریم ما داریم میریم... دیگه نگفتم کجاست و اینجا نیست....
منم میدونستم اونم دستش بند بود نمیتونست بیاد.... ولی گفت اومدم تو اتاق بهتون سر میزنم
مام ذوق کردیمو پریدیم رفتیم و بخشو ترک گفتیم
تو اون پیچوندن کوتاه خداییشم چه تجربیاته خوبی که گیرمون نیومد!
بعد برگشتیم بخش خودمون دیدم استاد این جوریه! [entezar]
ینی کارد میزدی خونش در نمیومد! [nishkhand] نگو ما بیش از حد دیر کردیمو و ایشون همه جا رو در جستجوی ما گشته بودن! [nishkhand]
خلاصه دیگه من بودم و زبان ریختن و عذرخواهی و...
بعدم با پررویی تمام شروع کردم از تجربه جدیدی که کسب کردیم براش گفتن اونم یکم آروم شد که لاقل وقتمونو مفید گذروندیم! [nishkhand]
بعدشم باز عذرخواهی و اینا... کلا حالش خوب شد [sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
masoume.a.92
سلام از ما [golrooz]
دقیقا [nishkhand]
[khande] یکبار چیه؟ n بار! [khande]
آره بابا تو خونه دانشگاه مسافرت و هرجا که قدم میذارم! کلا ما ترمیناتور هستیم!
کلا انقد هر دفعه یک کارایی میکنیم که کلا نقشه های از پیش تعیین شده همه از مد میوفتن [cheshmak]
واسه همینم من در لحظه نقشه میکشم سهیلا جون! تعدادشم به حروف چینی ست! [nishkhand]
الانم یکی دوتا بگم بخندین!
البته اگه یکم از بحث دوره ببخشید... [khejalat]
از دبیرستان تعطیل شدیم من یک آتیشی سوزوندم تو کلاس که جاش نیس بگم.... [nishkhand] بعد یکی از بچه های هم مسلک خودم یکی زد محکمو در رفت! من تو دلم گفتم فردا به حسابش میرسم
از قضا مسیرمون تا خونه یکی بود
اون رفت سوار اتوبوس شد منم پشتش رفتم همین که نشستم دیدم جلومه تقققق زدمش.... محکماااااا..... [nadidan]
یهو دیدم یک نفر سرشو برگردوند نگام کرد دیدم ئه دوستم نیست که! [taajob]
ینی دلم میخواست زمین دهن وا کنه برم توش شدیدا عذرخواهی کردم ولی خانومه بد نگام کرد! [nadidan] [khejalat] من از شدت شرم سرمو انداختم پایین همین که بالا آوردم سرمو دیدم بنده خدا جاشونو عوض کردن! [khande]
بعد به اطراف نیگا کردم دوستمو پیدا کردم دیدم داره از خنده ریسه میره! [nishkhand]
بعدا به حساب اون دوستمم رسیدم.... [nishkhand]
[khande][khande][khande][tashvigh]
معصومه جون شماروی هرچی اعترافه سفید کردی ...[nishkhand]
عزیزم شانس آوردی اون اطراف کسی به دادخواهی اون خانم تصمیم به تلافی نگرفته والا ...[khande]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
[khande][khande][khande][tashvigh]
معصومه جون شماروی هرچی اعترافه سفید کردی ...[nishkhand]
عزیزم شانس آوردی اون اطراف کسی به دادخواهی اون خانم تصمیم به تلافی نگرفته والا ...[khande]
قربانت [nishkhand]
جدا ها..... شانس آوردم خیلییییی! [nishkhand]
حالا باز سهیلا جون حافظم یاری نمیکنه وگرنه انقد اعتراف هست که نگو! [sootzadan] [nadidan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
آخه اش بالاخره تموم شد.!چقدر زیاد خوندم
چه خوب پیش رفتین!
یه بار منو دوستم عجله داشتیم خودمونو رسوندیم به خیابون اصلی ،
وایستادیم یه تاکسی اومد هر دونفر سریع رفتیم سوار شدیم البته جلو(اونموقع دو نفر جلو می نشستند) ،
بعد که خیلی سخت هم نشسته بودیم سعی کردیم همونجوری که خیلی کیپ هم بودیم کرایه رو آماده کنیم که وقتی به مقصد رسیدیم سریع بپریم به کارمون برسیم،
خلاصه هر جور بود از جیب مانتو و داخل کیف پولو آماده کردیم وقتی رسیدیم تشکر کردیم و پیاده شدیم ،
در نهایت تعجب متوجه شدیم از اول کسی پشت تاکسی نشسته نبود.
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kamel1995
یعنی چون امتیاز می خوای باهات دوس شیم ؟؟؟؟؟
با معرفت ...
مرسی با معرفت
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
به به چه خبره اینجا
حالا آدم سرّ بعضی از وقایع رو می فهمه [nishkhand]
------------
حالا ما هم یه دونه بگیم اشکالی نداره به قول مهدی جان (ریپورتر) بزار قدیس بمونیم [khande] و الا خدا می دونه چقد آتیش سوزوندیم
یه بار برای مدت دو روز من تو خونه تنها بودم اونهم تو تابستون که هر چی می گذشت روز تموم نمیشد در این دو روز بود که به استعداد های ذاتی خودم پی بردم [nishkhand]
در همین روز های پر ماجرا (ابتدایی بودم ) رفتم سراغ نوارکاست های آقای پدر که همیشه برام ناشناخته و مرموز بود .. یه هفت هشت تا رو برداشتم و هی می گذاشتم و گوش می دادم . از سخنرانی های امام گرفته تا صداهای ضبط شده از دوران کودکی ما و سرودهای انقلابی و .. خلاصه چشمتون روز بد نبینه دقیقا وقتی یکی از نوارهای مهم رو گذاشته بودم که بخونه وسطش خراب شود نوار جمع کرد [nishkhand]
دیگه در حالتهای مختلف سعی کردم نوار رو بدون اینکه خراب بشه بکشم بیرون اما نشد که نشد آخرش نمی دونم چی شد پاره شد[sootzadan] در این لحظه بود که به آرامی نشستم و به آینده وحشتناک خودم فکر می کردم [nishkhand]
نوار کاست رو بین بقیه یه جوری قایم کردم که دیده نشه .. اما بعد از یه هفته اون آینده ای که ازش می ترسیدم رسید [nishkhand] و من در مقابل سوالات پدر [tafakor] می گفتم چی ؟ نواااااااار؟ من که اصلا بلد نیستم نوار گوش بدم [sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kamanabroo
به به چه خبره اینجا
حالا آدم سرّ بعضی از وقایع رو می فهمه [nishkhand]
------------
حالا ما هم یه دونه بگیم اشکالی نداره به قول مهدی جان (ریپورتر) بزار قدیس بمونیم [khande] و الا خدا می دونه چقد آتیش سوزوندیم
یه بار برای مدت دو روز من تو خونه تنها بودم اونهم تو تابستون که هر چی می گذشت روز تموم نمیشد در این دو روز بود که به استعداد های ذاتی خودم پی بردم [nishkhand]
در همین روز های پر ماجرا (ابتدایی بودم ) رفتم سراغ نوارکاست های آقای پدر که همیشه برام ناشناخته و مرموز بود .. یه هفت هشت تا رو برداشتم و هی می گذاشتم و گوش می دادم . از سخنرانی های امام گرفته تا صداهای ضبط شده از دوران کودکی ما و سرودهای انقلابی و .. خلاصه چشمتون روز بد نبینه دقیقا وقتی یکی از نوارهای مهم رو گذاشته بودم که بخونه وسطش خراب شود نوار جمع کرد [nishkhand]
دیگه در حالتهای مختلف سعی کردم نوار رو بدون اینکه خراب بشه بکشم بیرون اما نشد که نشد آخرش نمی دونم چی شد پاره شد[sootzadan] در این لحظه بود که به آرامی نشستم و به آینده وحشتناک خودم فکر می کردم [nishkhand]
نوار کاست رو بین بقیه یه جوری قایم کردم که دیده نشه .. اما بعد از یه هفته اون آینده ای که ازش می ترسیدم رسید [nishkhand] و من در مقابل سوالات پدر [tafakor] می گفتم چی ؟ نواااااااار؟ من که اصلا بلد نیستم نوار گوش بدم [sootzadan]
با سلام خدمت حاج آقا کمان ابروی بزرگوار[golrooz]
ممنون از حضورتون در تاپیک [golrooz]
و تشکر از خاطره و اعتراف زیباتون که همه ما رو برد به زمان نوارهای کاست که هر کدوم در زمان خودشون برامون خاطره انگیزند[tashvigh]
اعترافتون منو یاد یک دسته گلم انداخت که چشمتون روز بد نبینه ...sh_omomi121[nishkhand]
یادمه تو گروه سرود مدرسه دکلمه اول سرود رو برای جشن دهه فجر به من محول کرده بودند و ما سرودی رو آماده کرده بودیم که بایستی با متن موزیکی در یک کاست تمرین میکردیم
معلم پرورشی ما از من خواستن نوار کاست رو همراه خودم داشته باشم تا صبح بتونیم برای آمادگی تمرین داشته باشیم
توی خونه در یک آن جو گر شدم وهوس کردم یکبار دیگه دکلمه رو بصورت آنلاین و برای اعضای خانواده اجرا کنم [nishkhand]
ناگفته نماند که مادرم هم مدام تاکید میکردند مراقب نوار باش خراب نشه من همچنان به تلاش خودم ادامه دادم در یک لحظه متوجه شدم صدای جیر جیر ضبط صوت در آمد و رفتم سراغش دیدم بله نوار جمع شده برای آروم نشون دادن وضعیت قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم همین بود و برنامه تموم شد[sootzadan]
داشتم از ترس میمردم و نمیدونستم چیکار کنم
با تلاش فراوون سعی کردم نوار رو خارج کنم یک قسمت رول نوار بر اثر کش و واکش های نا جوانمردانه بنده سائیده شده بود sh_dokhtar9 من هم میدونستم اون قسمتش خرابه نشستم و مهندسی کردم و پیش خودم حساب کردم چون انتهای نوار معمولا خالیه یه تیکه از ته اون میبرم و وصله میکنم نوارم صاف میشه دقیقا مثل کار خیاطی مادرا [nishkhand]
و حس کردم با این کار معلممون نمیفهمه برای اینکار کل رول رو با هیجان زیاد باز کردم تا برسم به قسمت انتهایی [nadidan]
در یک لحظه خودم رو در میان تپه ای از رشته های در هم پیچیده نوار کاست دیدم [negaran]
من هم کل این نوار ها رو جمع کردم تا پایان شب وقتی مادرم خوابند با آرامش و حوصله جمعشون کنم [tafakor]
ولی متاسفانه من زودتر از مادرم خوابم برد و صبح با حالتی سراسیمه بیدارشدم
با یک قاب خالی و یک دنیا غصه راهی مدرسه شدم مادرم زمان بدرقه پرسیدن نوار کاست رو برداشتی با اطمینان گفتم بله تو کیفمه[negaran]
اون روز بدترین روز دوران دبستانم بود وقتی معلم پرورشی سراغ نوار رو گرفتن نا خدا گاه گفتمم خونه جا مونده [nadidan]
ایشون هم کمی غرغر کردند و یک کپی از آرشیو در آوردند و ما تونستیم برنامه مون رو اجرا کنیم[nishkhand]
وقتی اجرا تموم شد نفس راحتی کشیدم حس کردم قضیه تموم شده ولی در یک لحظه مادرم رو دم در دفتر مدرسه دیدم [nadanestan]
با یک کیسه که توش کلاف نوار کاستها بود[negaran] و من فراموش کرده بودم اون رشته ها رو با خودم بردارم از شب قبل زیر بالشم جامونده بود[nadidan][nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
zoh_reh
آخه اش بالاخره تموم شد.!چقدر زیاد خوندم
چه خوب پیش رفتین!
یه بار منو دوستم عجله داشتیم خودمونو رسوندیم به خیابون اصلی ،
وایستادیم یه تاکسی اومد هر دونفر سریع رفتیم سوار شدیم البته جلو(اونموقع دو نفر جلو می نشستند) ،
بعد که خیلی سخت هم نشسته بودیم سعی کردیم همونجوری که خیلی کیپ هم بودیم کرایه رو آماده کنیم که وقتی به مقصد رسیدیم سریع بپریم به کارمون برسیم،
خلاصه هر جور بود از جیب مانتو و داخل کیف پولو آماده کردیم وقتی رسیدیم تشکر کردیم و پیاده شدیم ،
در نهایت تعجب متوجه شدیم از اول کسی پشت تاکسی نشسته نبود.
با سلام خدمت زهره عزیز[golrooz]
ممنون که در این تاپیک شرکت کردید ...
و تشکر از خاطره زیباتون...[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Almas Parsi
اعترافتون منو یاد یک دسته گلم انداخت که چشمتون روز بد نبینه ...sh_omomi121[nishkhand]
یادمه تو گروه سرود مدرسه دکلمه اول سرود رو برای جشن دهه فجر به من محول کرده بودند و ما سرودی رو آماده کرده بودیم که بایستی با متن موزیکی در یک کاست تمرین میکردیم
معلم پرورشی ما از من خواستن نوار کاست رو همراه خودم داشته باشم تا صبح بتونیم برای آمادگی تمرین داشته باشیم
توی خونه در یک آن جو گر شدم وهوس کردم یکبار دیگه دکلمه رو بصورت آنلاین و برای اعضای خانواده اجرا کنم [nishkhand]
ناگفته نماند که مادرم هم مدام تاکید میکردند مراقب نوار باش خراب نشه من همچنان به تلاش خودم ادامه دادم در یک لحظه متوجه شدم صدای جیر جیر ضبط صوت در آمد و رفتم سراغش دیدم بله نوار جمع شده برای آروم نشون دادن وضعیت قیافه حق به جانبی گرفتم و گفتم همین بود و برنامه تموم شد[sootzadan]
داشتم از ترس میمردم و نمیدونستم چیکار کنم
با تلاش فراوون سعی کردم نوار رو خارج کنم یک قسمت رول نوار بر اثر کش و واکش های نا جوانمردانه بنده سائیده شده بود sh_dokhtar9 من هم میدونستم اون قسمتش خرابه نشستم و مهندسی کردم و پیش خودم حساب کردم چون انتهای نوار معمولا خالیه یه تیکه از ته اون میبرم و وصله میکنم نوارم صاف میشه دقیقا مثل کار خیاطی مادرا [nishkhand]
و حس کردم با این کار معلممون نمیفهمه برای اینکار کل رول رو با هیجان زیاد باز کردم تا برسم به قسمت انتهایی [nadidan]
در یک لحظه خودم رو در میان تپه ای از رشته های در هم پیچیده نوار کاست دیدم [negaran]
من هم کل این نوار ها رو جمع کردم تا پایان شب وقتی مادرم خوابند با آرامش و حوصله جمعشون کنم [tafakor]
ولی متاسفانه من زودتر از مادرم خوابم برد و صبح با حالتی سراسیمه بیدارشدم
با یک قاب خالی و یک دنیا غصه راهی مدرسه شدم مادرم زمان بدرقه پرسیدن نوار کاست رو برداشتی با اطمینان گفتم بله تو کیفمه[negaran]
اون روز بدترین روز دوران دبستانم بود وقتی معلم پرورشی سراغ نوار رو گرفتن نا خدا گاه گفتمم خونه جا مونده [nadidan]
ایشون هم کمی غرغر کردند و یک کپی از آرشیو در آوردند و ما تونستیم برنامه مون رو اجرا کنیم[nishkhand]
وقتی اجرا تموم شد نفس راحتی کشیدم حس کردم قضیه تموم شده ولی در یک لحظه مادرم رو دم در دفتر مدرسه دیدم [nadanestan]
با یک کیسه که توش کلاف نوار کاستها بود[negaran] و من فراموش کرده بودم اون رشته ها رو با خودم بردارم از شب قبل زیر بالشم جامونده بود[nadidan][nishkhand]
سلام[golrooz]
آخی پس فقط من سابقه خراب کردن نوار کاست ندارم[sootzadan]
من وقتی اینجوری خراب میشد و یکجاش جمع میشد آروم یک قسمتیش رو میکشیدم بعد با قیچی اون قسمتایی که چروک خورده بود رو می بُریدم و دو سرش رو بh چسب نواری میچسبوندم....البته چسب نواری رو خیلی نازک می بُریدم و می چسبوندم تا حجم زیادی از مطالب نوار رو از دست نده....همه چیز خوب ماست مالی میشد ولی میدیدی همین که پخش میشد به یه قسمت که میرسید یه کوچولوش پخش نمیشد که خوب خیلی به چشم نمیومد و من راحت نفس میکشیدم[fardemohem]
به این میگن ماست مالیزیشن (mast malization)[nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
با سلام
من عادت دارم کارهایی که انجام میدم را وقتی افتراف کنم که اثرش از بین رفته
حدود چند ماه پیش در خوابگاه دانشجویی شهید باهنر تعدادی از کامپیوتر های سایت به دلیل استفاده نادرست دانشجویان خراب شده و تعدادی از تجهیزات مفقود شده بود
مسئولان دانشگاه عقیده داشتند که این بی نظمی به دلیل عدم مدیریت مسئول سایت(که هم اتاقی من بود) اتفاق افتاذه است و برای تنبیه دانشجویان از تعمیر و تجهیز سیستم های خراب اجتناب می کردند.
از طرفی سایت تعطیل شده بود.
دوست من مجبور بود هزینه ها را تامین و سایت را باز کند
دانشجویان نیز حاضز به پرداخت خسارت نیودند و حق داشتند.
من یک نامه با این مضمون "ما دنشجویان در اعتراض به تعطیلی سایت،هزینه ها را تقبل کرده و برای یازگشایی مجدد سایت از مسئولین درخواست دستور بازگشایی داریم"
از هر اتاق 2000 تومان پول گرفتیم و تومار امضا کردیم و ...
که در نهایت با این پولها نیاز سایت برطرف شد و باقیمانده پول خرج من و دوستم شد و مسئولین هم باخبر نشدند.
الیته تعدادی مقاومت می کردند که در نهایت مبلغ را پرداختند
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
محسن آزماینده
با سلام
من عادت دارم کارهایی که انجام میدم را وقتی افتراف کنم که اثرش از بین رفته
حدود چند ماه پیش در خوابگاه دانشجویی شهید باهنر تعدادی از کامپیوتر های سایت به دلیل استفاده نادرست دانشجویان خراب شده و تعدادی از تجهیزات مفقود شده بود
مسئولان دانشگاه عقیده داشتند که این بی نظمی به دلیل عدم مدیریت مسئول سایت(که هم اتاقی من بود) اتفاق افتاذه است و برای تنبیه دانشجویان از تعمیر و تجهیز سیستم های خراب اجتناب می کردند.
از طرفی سایت تعطیل شده بود.
دوست من مجبور بود هزینه ها را تامین و سایت را باز کند
دانشجویان نیز حاضز به پرداخت خسارت نیودند و حق داشتند.
من یک نامه با این مضمون "ما دنشجویان در اعتراض به تعطیلی سایت،هزینه ها را تقبل کرده و برای یازگشایی مجدد سایت از مسئولین درخواست دستور بازگشایی داریم"
از هر اتاق 2000 تومان پول گرفتیم و تومار امضا کردیم و ...
که در نهایت با این پولها نیاز سایت برطرف شد و باقیمانده پول خرج من و دوستم شد و مسئولین هم باخبر نشدند.
الیته تعدادی مقاومت می کردند که در نهایت مبلغ را پرداختند
با سلام خدمت جناب آقای آزماینده بزرگوار[golrooz]
ممنون از حضورتون در تاپیک ...[golrooz]
و تشکر از خاطره زیبا و اعترافاتتون ...[golrooz]
خواستن توانستنه[tashvigh][golrooz][golrooz][golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
yas-90
سلام[golrooz]
آخی پس فقط من سابقه خراب کردن نوار کاست ندارم[sootzadan]
من وقتی اینجوری خراب میشد و یکجاش جمع میشد آروم یک قسمتیش رو میکشیدم بعد با قیچی اون قسمتایی که چروک خورده بود رو می بُریدم و دو سرش رو بh چسب نواری میچسبوندم....البته چسب نواری رو خیلی نازک می بُریدم و می چسبوندم تا حجم زیادی از مطالب نوار رو از دست نده....همه چیز خوب ماست مالی میشد ولی میدیدی همین که پخش میشد به یه قسمت که میرسید یه کوچولوش پخش نمیشد که خوب خیلی به چشم نمیومد و من راحت نفس میکشیدم[fardemohem]
به این میگن ماست مالیزیشن (mast malization)[nishkhand]
سلام یاسی جون [golrooz]
ممنونم عزیزم از تجربه ای که در اختیارمون گذاشتی [nishkhand]
جالبه من برای تعمیر نوار کاست فقط هدفم این بود میتونم یه جای سالم رو جایگزین اون قسمت خش افتاده کنم آخه من خیلی نوار رو محکم کشیده بودم به اندازه 30 سانتی از نوار کش اومده بود و اون تیکه نوار تبدیل شده بود به یه رشته کمی ضخیم تر از مو [nadidan] اگر هم از روش شما استفاده میکردم و تعمیر میشد نصف موزیکم کات بود[nishkhand]
و موندم چرا یکبار به این فکر نکردم چطوری میخوام اون قاب رو باز کنم و بعد اسمبلش کنم[nadanestan]
اگر کلاف نوار هم به هم نمیریخت تو مسیر تعمیراتم یه خرابکاری میشد که باز هم نتیجتا این اتفاق میافتاد [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
محسن آزماینده
با سلام
من عادت دارم کارهایی که انجام میدم را وقتی افتراف کنم که اثرش از بین رفته
حدود چند ماه پیش در خوابگاه دانشجویی شهید باهنر تعدادی از کامپیوتر های سایت به دلیل استفاده نادرست دانشجویان خراب شده و تعدادی از تجهیزات مفقود شده بود
مسئولان دانشگاه عقیده داشتند که این بی نظمی به دلیل عدم مدیریت مسئول سایت(که هم اتاقی من بود) اتفاق افتاذه است و برای تنبیه دانشجویان از تعمیر و تجهیز سیستم های خراب اجتناب می کردند.
از طرفی سایت تعطیل شده بود.
دوست من مجبور بود هزینه ها را تامین و سایت را باز کند
دانشجویان نیز حاضز به پرداخت خسارت نیودند و حق داشتند.
من یک نامه با این مضمون "ما دنشجویان در اعتراض به تعطیلی سایت،هزینه ها را تقبل کرده و برای یازگشایی مجدد سایت از مسئولین درخواست دستور بازگشایی داریم"
از هر اتاق 2000 تومان پول گرفتیم و تومار امضا کردیم و ...
که در نهایت با این پولها نیاز سایت برطرف شد و باقیمانده پول خرج من و دوستم شد و مسئولین هم باخبر نشدند.
الیته تعدادی مقاومت می کردند که در نهایت مبلغ را پرداختند
واقعا کاره سختیه
اخه با چه رویی از ملت پول میگرفتین[soal][nadidan][khande]
ولی کار خدا پسندانه و و البته جیب پسندانه ایی بوده
ولی خیلی کاره سختیه از کسی پول خواست کلا
یه پررویی خاصی میخواد[nishkhand][sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
محسن آزماینده
با سلام
من عادت دارم کارهایی که انجام میدم را وقتی افتراف کنم که اثرش از بین رفته
حدود چند ماه پیش در خوابگاه دانشجویی شهید باهنر تعدادی از کامپیوتر های سایت به دلیل استفاده نادرست دانشجویان خراب شده و تعدادی از تجهیزات مفقود شده بود
مسئولان دانشگاه عقیده داشتند که این بی نظمی به دلیل عدم مدیریت مسئول سایت(که هم اتاقی من بود) اتفاق افتاذه است و برای تنبیه دانشجویان از تعمیر و تجهیز سیستم های خراب اجتناب می کردند.
از طرفی سایت تعطیل شده بود.
دوست من مجبور بود هزینه ها را تامین و سایت را باز کند
دانشجویان نیز حاضز به پرداخت خسارت نیودند و حق داشتند.
من یک نامه با این مضمون "ما دنشجویان در اعتراض به تعطیلی سایت،هزینه ها را تقبل کرده و برای یازگشایی مجدد سایت از مسئولین درخواست دستور بازگشایی داریم"
از هر اتاق 2000 تومان پول گرفتیم و تومار امضا کردیم و ...
که در نهایت با این پولها نیاز سایت برطرف شد و باقیمانده پول خرج من و دوستم شد و مسئولین هم باخبر نشدند.
الیته تعدادی مقاومت می کردند که در نهایت مبلغ را پرداختند
سلام جناب ازماینده
واقعا جای تقدیر داره ، کمتر کسی پیدا میشه که به فکر باشه
اگر شما این کار رو نمی کردید قطعا امکانات دانشجویان ضعیف میشد و آخر سر هم تبدیل به مشکل بزرگتری میشد
امروزه کمتر کسی پیدا میشه که برای رفع مشکل خودش که به دیگران هم مربوط میشه کاری انجام بده و به فکر دیگران هم باشه .[golrooz]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
ممنونم از جناب الماس پارسی گرامی [golrooz]
این قضیه کاست بعدها بارها و بارها با کاست ها داداش بزرگتر انجام میشد که با ترفندهای برادر کوچیکانه از زیر کتک در می رفتیم [bamazegi]
----------
این یکی دیگه خیلی نوبره.
در همون ایام ابتدایی خانوادگی رفته بودیم حرم امام ره زیارت. بعد چون اون ایام خیلی حرم امام شلوغ می شد برای کفشداری یه شماره های چوبی درست کرده بودن برای کفشداری.
من و عموم که داشتیم می رفتیم داخل کفاشمون رو باهم دادیم و شماره رو عمو گرفت و رفتیم تو. بعد از اندکی احساس نیاز به wc کردم که شماره کفشداری رو از عمو گرفتم . بعد از اینکه کفشدار کفشم رو داد , دوباره شماره رو بهم پس داد ( چون هنوز کفش عموم تو کفشداری بود) منم تعجب کردم هر چی فک کردم گفتم حالا با این چیکار کنم [nishkhand]
چشمتون روز بد نبینه رفتم گوشه ی یکی از باغچه ها زیر خاک گذاشتم که اصلا صداشم در نیاد [sootzadan]. دیگه همین جوری تو حیاط مشغول بازی بودیم که دیدم یه عده زن و مرد و کوچیک و بزرگ دارن صدام می کنن[nishkhand]
رفتم ببینم چه خبره دیدم میگن شماره کفشداری رو بده. منم ترسیده بودم فکر می کردم می خوان دعوام کنن که چرا دوباره شماره رو از کفشداری گرفتی .. منکر شدم و گفتم شماره ندارم !!!!!! [nishkhand]
از اینا اصرار از من انکار..
بعد کفشدار بیچاره منو کشید کنار و گفت ببین پسرم یه شماره بهت دادم یادته؟! منم همینجوری داشتم نگاش می کردم [negaran] گفت چیکارش کردی؟ اگه نیاری اش کفش عموت رو بهش نمیدم. منم گفتم اگه بیارم به بابا و عموم نگی ها.. گفت باشه . ولی فک کنم شوخی کرده بود که نمی گم [sootzadan]
هیچی رفتم از گوشه باغچه شماره رو برداشتم بردم بهش دادم و فرار کردم [nishkhand]
الانم که فکرشو می کنم می بینم واقعا شوخی کرده بود که نمی گم [nadidan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kamanabroo
ممنونم از جناب الماس پارسی گرامی [golrooz]
این قضیه کاست بعدها بارها و بارها با کاست ها داداش بزرگتر انجام میشد که با ترفندهای برادر کوچیکانه از زیر کتک در می رفتیم [bamazegi]
----------
این یکی دیگه خیلی نوبره.
در همون ایام ابتدایی خانوادگی رفته بودیم حرم امام ره زیارت. بعد چون اون ایام خیلی حرم امام شلوغ می شد برای کفشداری یه شماره های چوبی درست کرده بودن برای کفشداری.
من و عموم که داشتیم می رفتیم داخل کفاشمون رو باهم دادیم و شماره رو عمو گرفت و رفتیم تو. بعد از اندکی احساس نیاز به wc کردم که شماره کفشداری رو از عمو گرفتم . بعد از اینکه کفشدار کفشم رو داد , دوباره شماره رو بهم پس داد ( چون هنوز کفش عموم تو کفشداری بود) منم تعجب کردم هر چی فک کردم گفتم حالا با این چیکار کنم [nishkhand]
چشمتون روز بد نبینه رفتم گوشه ی یکی از باغچه ها زیر خاک گذاشتم که اصلا صداشم در نیاد [sootzadan]. دیگه همین جوری تو حیاط مشغول بازی بودیم که دیدم یه عده زن و مرد و کوچیک و بزرگ دارن صدام می کنن[nishkhand]
رفتم ببینم چه خبره دیدم میگن شماره کفشداری رو بده. منم ترسیده بودم فکر می کردم می خوان دعوام کنن که چرا دوباره شماره رو از کفشداری گرفتی .. منکر شدم و گفتم شماره ندارم !!!!!! [nishkhand]
از اینا اصرار از من انکار..
بعد کفشدار بیچاره منو کشید کنار و گفت ببین پسرم یه شماره بهت دادم یادته؟! منم همینجوری داشتم نگاش می کردم [negaran] گفت چیکارش کردی؟ اگه نیاری اش کفش عموت رو بهش نمیدم. منم گفتم اگه بیارم به بابا و عموم نگی ها.. گفت باشه . ولی فک کنم شوخی کرده بود که نمی گم [sootzadan]
هیچی رفتم از گوشه باغچه شماره رو برداشتم بردم بهش دادم و فرار کردم [nishkhand]
الانم که فکرشو می کنم می بینم واقعا شوخی کرده بود که نمی گم [nadidan]
[khande]
خداییش عجب چیزی بود!
دوستان قضاوت کنید.
خرابکاری های ما بدتر بود یا بعضی دوستان؟ [nishkhand]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
[nishkhand] دوستان ننویسید....ننویسید :))
این یک حرکت ناجوانمردانست میخوان دست شمارو برای خانواده هاتون رو کنند.کپی متن هاتونو پست میکنند در خونتون [nishkhand][bamazegi]
دیگه ازین پس راهی برای فرار از سفره پاک کردن کلید گم کردن پول جا گذاشتند و .... نیستا حالا از ما گفتن.همه لو رفتیم [nadidan]
ولی ازونجا که همه لو رفتیم دیگه فدای سرتون بزار ما هم لو بریم
ولی از کدوم بگم [tafakor] من که تاحالا خرابکاری نداشتم [sootzadan]
فقط رفته بودیم قشم خونه یکی از اشناها.داخل خونش دارت داشت ازین مدلی که سرش اهنربا داره.منو پسر خالم از فاصله کم شروع کردیم دیدیم کیف میده فاصله رو زیاد کردیم.هی بیشتر هی بیشتر تا حدی که با قدرت باید پرتاب میکردیم تا برسه به سیبلش [nishkhand]
یدونه پرتاب عاااالی انجام دادم اهنربا خورد به هدف اما قسمت پلاستیکیش شکست[sootzadan] بعد به روی خودمون نیاوردیم گفتیم تو خونه حال نمیده .بهمون بدمینتون داد رفتیم دم در.از فاصله کم شروع کردیم کیف داد فاصله رو زیاد کردیم هی بیشتر هی بیشتر دیگه باید با تمام قدرت به توپش ضربه میزدیم تا برسه به اون یکیمون [nishkhand] ناگهان تورش پاره شد...هیچی دیگه ما گفتیم میریم بیرون یه چرخی بزنیم اومدیم ...
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mamadshumakher
[nishkhand] دوستان ننویسید....ننویسید :))
این یک حرکت ناجوانمردانست میخوان دست شمارو برای خانواده هاتون رو کنند.کپی متن هاتونو پست میکنند در خونتون [nishkhand][bamazegi]
دیگه ازین پس راهی برای فرار از سفره پاک کردن کلید گم کردن پول جا گذاشتند و .... نیستا حالا از ما گفتن.همه لو رفتیم [nadidan]
ولی ازونجا که همه لو رفتیم دیگه فدای سرتون بزار ما هم لو بریم
ولی از کدوم بگم [tafakor] من که تاحالا خرابکاری نداشتم [sootzadan]
فقط رفته بودیم قشم خونه یکی از اشناها.داخل خونش دارت داشت ازین مدلی که سرش اهنربا داره.منو پسر خالم از فاصله کم شروع کردیم دیدیم کیف میده فاصله رو زیاد کردیم.هی بیشتر هی بیشتر تا حدی که با قدرت باید پرتاب میکردیم تا برسه به سیبلش [nishkhand]
یدونه پرتاب عاااالی انجام دادم اهنربا خورد به هدف اما قسمت پلاستیکیش شکست[sootzadan] بعد به روی خودمون نیاوردیم گفتیم تو خونه حال نمیده .بهمون بدمینتون داد رفتیم دم در.از فاصله کم شروع کردیم کیف داد فاصله رو زیاد کردیم هی بیشتر هی بیشتر دیگه باید با تمام قدرت به توپش ضربه میزدیم تا برسه به اون یکیمون [nishkhand] ناگهان تورش پاره شد...هیچی دیگه ما گفتیم میریم بیرون یه چرخی بزنیم اومدیم ...
به به ، داداش محمد اومده اعتراف [nishkhand]
میگم داداشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مطمئنی همین یه دونه بود آیا [tafakor][nishkhand]
یا اینکه این از کمتریناش بود آیا ؟! [sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
*FATIMA*
به به ، داداش محمد اومده اعتراف [nishkhand]
میگم داداشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مطمئنی همین یه دونه بود آیا [tafakor][nishkhand]
یا اینکه این از کمتریناش بود آیا ؟! [sootzadan]
چه از کم به زیاد چه از زیاد به کم باید از یجا شروع شه دیگه [nadidan]
یکی از بهترین راه های فرار از کمک کردن هنگام پهن کردن یا جمع کردن سفره اینه که دوستتون بهتون زنگ بزنه و یه ایراد کامپیوتری بپرسه مجبور شید بشینید پای سیستم [sootzadan] با خودتونم میتونید حرف بزنید [nishkhand]
یبار ترمینال اتوبوسرانی سمنان نشسته بودیم منتظر بودیم ساعت 2 بشه بریم سوار اتوبوس بشیم.این مسئول ببلیط فروشی هی میرفت بیرون.این تلفن زنگ میخورد زنگ بلند دیگه همه کلافه شدیم.حدود 20 نفر ادم تو اون سالن نشسته بودیم.پاشدم رفتم جلو در دیدم پسره این نزدیکا نیست.دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم گوشیو بردار بگو اینجا فرودگاه هست [nishkhand] این دوست ما هم برداشت خیلی ریلکس میگه برای قائمشهر که پرواز ندارم شما بلیط میخوای.اون بنده خدا گفته پرواز چیه اتوبوس رو میگم دوستمم گفت اینجا فرودگاه هست [nadidan].گوشیو گذاشت من اومدم نشستم دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم ایندفعه تو برو دم در کشیک بده.گوشیو برداشتم یه خانمی گفت ترمینال اتوبوسرانی؟من گفتم اشتباه گرفتید اینجا راه آهن هست [nishkhand] یهو بنده خدا عصبی شد میگه اهههههه یبار زنگ میزنی به فرودگاه وصل میشه یبار زنگ میزنی به راه اهن :)) نگو بنده خدا همون قبلیه بود [nadidan][nadidan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mamadshumakher
چه از کم به زیاد چه از زیاد به کم باید از یجا شروع شه دیگه [nadidan]
یکی از بهترین راه های فرار از کمک کردن هنگام پهن کردن یا جمع کردن سفره اینه که دوستتون بهتون زنگ بزنه و یه ایراد کامپیوتری بپرسه مجبور شید بشینید پای سیستم [sootzadan] با خودتونم میتونید حرف بزنید [nishkhand]
یبار ترمینال اتوبوسرانی سمنان نشسته بودیم منتظر بودیم ساعت 2 بشه بریم سوار اتوبوس بشیم.این مسئول ببلیط فروشی هی میرفت بیرون.این تلفن زنگ میخورد زنگ بلند دیگه همه کلافه شدیم.حدود 20 نفر ادم تو اون سالن نشسته بودیم.پاشدم رفتم جلو در دیدم پسره این نزدیکا نیست.دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم گوشیو بردار بگو اینجا فرودگاه هست [nishkhand] این دوست ما هم برداشت خیلی ریلکس میگه برای قائمشهر که پرواز ندارم شما بلیط میخوای.اون بنده خدا گفته پرواز چیه اتوبوس رو میگم دوستمم گفت اینجا فرودگاه هست [nadidan].گوشیو گذاشت من اومدم نشستم دوباره تلفن زنگ خورد به دوستم گفتم ایندفعه تو برو دم در کشیک بده.گوشیو برداشتم یه خانمی گفت ترمینال اتوبوسرانی؟من گفتم اشتباه گرفتید اینجا راه آهن هست [nishkhand] یهو بنده خدا عصبی شد میگه اهههههه یبار زنگ میزنی به فرودگاه وصل میشه یبار زنگ میزنی به راه اهن :)) نگو بنده خدا همون قبلیه بود [nadidan][nadidan]
در مورد راه حلتون باید بگم که افاقه نمیکنه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون گوشی رو ازت میگیرن ، میگن بعداً هم میتونی بحرفی [entezar]
من نمیدونم به راز و رمزهای من پی بردن که چنین نقشه هایی برای من نمیگیره [tafakor] یا خودشون قبلاً ازین کارا زیاااااااااااااااااااااد کردن [sootzadan]
اهم اهم ، اصلاً فکر نمیکردم مردم آزاری این شکلی در خونت جریان داشته باشد [nishkhand]
حالا باز داداش ریپورتر رو بگی یا رضوس رو درش شکی نبود [nishkhand] ولی شما رو ... [bamazegi]
ما یه بار چنین کاری را برای دوستمان کردیم ، بنده خدا طرف زهره ترک شد [sootzadan]
تو دانشگاه بودیم ، دوستم هم رفته بود پیش استاد سؤالات بپرسه گوشیش رو گذاشته بود کنار ما [fardemohem]
دوستم هم ازین افرادی بود که شماره save نمیکرد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فکر کن چه حافظه ای داشت حفظ میکرد ! والا تو حفظ کردن یکیش موندیم[nishkhand]
بعد این گوشیش زنگ خورد ، نه یه بار ، نه دو بار ، نه ..... ! عاقا مگه تموم میشد !
خلاصه آخر سر ما گوشی رو برداشتیم و با صدای کاملاً مردونه گفتیم : نیستند ، گوشیش رو پیش من جا گذاشتند [sootzadan]
بعدها فهمیدیم که مادرشان بوده است [sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan][sootzadan]
-
پاسخ : اعــــــــترافاتی از جنس واقعیــــــــت
نقل قول:
اهم اهم ، اصلاً فکر نمیکردم مردم آزاری این شکلی در خونت جریان داشته باشد [nishkhand]
حالا باز داداش ریپورتر رو بگی یا رضوس رو درش شکی نبود [nishkhand] ولی شما رو ... [bamazegi]
قرار شد اینجا راحت باشیم دیگه [nishkhand] دیگه نمیگما [bamazegi]
یه استاد فیزیک داشتیم خیلی جوون بود اما نتونست با بچه ها ارتباط خوبی برقرار کنه زیاد بچه ها بهش علاقه نداشتن.هر یک جلسه در میون هم کوئیز میگرفت.با این یکیش خیلی مشکل داشتیم [nishkhand]
و کوئیز های زیادی رو خراب کردیم کل کلاس [nadidan]
یک جلسه دیدیم با کلی برگه امتحانی اومد سر کلاس.برگه هارو پشت رو گذاشت کیفشم گذاشت روش.گفت امروز یه 4تا سوال حل کنید ببینم درس خوندید یا نه [nishkhand] همه استرس گرفتن [sootzadan] اون روز یکی از دوستانم از گرمسار داشت میومد دانشگاه پیشم که اون شب بیاد خونه ما.بهش اس دادم بیاد در کلاس مارو بزنه بگه از دانشگاه ازاد اومده میخواد کلاسای فیزیک اینجارو هم بیاد یکم اشکالاتش بر طرف شه.بهش گفتم استاد رو بکشه بیرونو باهاش صحبت کنه[bamazegi] اونم رسید و در زد و گفت استاد یه لحظه تشریف میارید این بنده خدا هم رفت بیرونو من یکی از سوالاتو برداشتم گذاشتم تو کیفم [nadidan] و بعدش همه کلی اصرار کردیم استاد امروز امتحان نگیر جلسه بعد بگیر قول میدیم هیشکی کمتر از 10 نشه.اونم شرط گذاشت اگر کسی کمتر از 10 بشه به همه منفی میدم [khanderiz]
از کلاس اومدیم بیرون همه دنبال من من دور پارک میدویدم یک کلاس دنبالم میکردن :))
خلاصه امتحان رو عااالی دادیم [bamazegi][nadidan][nadidan][nadidan][nishkhand]