PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 [6] 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31

بانوثریا
12th March 2010, 02:50 AM
تا چشمه تو را حس کرد قلقل زد و جاری شد
سهم همه گلها ، یک حس بهاری شد

حاتمه
13th March 2010, 06:39 PM
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

بانوثریا
14th March 2010, 03:05 PM
نيک بخت آن کسي که داد و بخورد

شوربخت آن که او نخورد و نداد

مهاجر
14th March 2010, 06:01 PM
سلام
دلا وقت سحر بی تاب بودی
ز غوغای جهان بیزار بودی

s@ba
14th March 2010, 09:17 PM
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد و دوستداران را چه شد

مهاجر
15th March 2010, 05:57 PM
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس خانه در این لانه ویرانه ندارد

مهندس کشاورزی
16th March 2010, 06:04 PM
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی داردا که از تنها بپرهیزد

s@ba
16th March 2010, 07:07 PM
دل من در هوس روی تو ای مونس جان

خاک راهی است که در دست نسیم افتاده ست

مهاجر
16th March 2010, 07:13 PM
تو هرچه بپوشی به تو زیبا گردد
گر خام بود اطلس و دیبا گردد
میندیش که هرکه یک نظر روی تو دید
دیگر همه عمر از تو شکیبا گردد

s@ba
24th March 2010, 09:09 AM
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمی پرستی

*مینا*
24th March 2010, 10:08 AM
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود *** دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

مهاجر
27th March 2010, 06:45 PM
دل بسته ام مرا ز سر خویش وا مکن***************از من مرا جدا کن و از خود جدا مکن

بانوثریا
28th March 2010, 08:53 PM
نوبت چو به دور تو رسد آه مکن
مي نوش به خوشدلي که دور است نه جور

مهاجر
28th March 2010, 08:59 PM
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

بانوثریا
28th March 2010, 09:05 PM
دل ز فريب حسن او بزم فسوس و اندرو
انجمني به هر طرف آرزوي محال را

Helix
30th March 2010, 02:49 PM
آنكه ناوك بردل من زيرچشمي مي زند
قوت جان حافظش در خنده ي زير لب است

*مینا*
30th March 2010, 03:08 PM
توانگرا دل دلریش خود بدست آور *** که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بانوثریا
30th March 2010, 03:24 PM
دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت

مهاجر
30th March 2010, 05:47 PM
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

بانوثریا
30th March 2010, 06:04 PM
در ده تو بکاسه مي از آن پيش که ما
در کارگه کوزه‌گران کوزه شويم

مهاجر
30th March 2010, 06:19 PM
ما ساده دلانیم که زکس کینه نداریم
یک شهر پر از دشمن و یک دوست نداریم

چامه
31st March 2010, 11:39 AM
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است
چو یار ناز نماید شما نیاز کنید

بانوثریا
31st March 2010, 03:43 PM
دلم را بود از آن پيمان گسل اميد ياريها
به نوميدي کشيد آخر همه اميدواريها

چامه
31st March 2010, 05:38 PM
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود

مهاجر
31st March 2010, 05:45 PM
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

*مینا*
31st March 2010, 05:52 PM
توئی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس ** ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

مهاجر
31st March 2010, 06:22 PM
کاش در سینه مرا این دل دیوانه نبود
یا اگر بود اسیر غم جانانه نبود

بانوثریا
31st March 2010, 09:48 PM
در بهار از من مرنج اي باغبان گاهي اگر
ياد از بي برگي فصل خزان آرم تو را

Helix
1st April 2010, 12:04 AM
آنان كه خاك را به هنر كيميا كنند
آيا شود كه گوشه ي چشمي به ما كنند؟

بانوثریا
1st April 2010, 02:34 PM
عجب شانسی دارم من همه اش باید با دال شروع کنم{worried}


دل ز هر نقش گشته ساده مرا
دو جهان از نظر فتاده مرا

مهاجر
1st April 2010, 05:55 PM
اگرم حیات بخشی وگرم هلاک خواهی
سر بندگی به زلفت بنهم که پادشاهی

Helix
1st April 2010, 11:10 PM
ياد باد آن صحبت شبها كه با نوشين لبان
بحث سرّ عشق و ذكر حلقه ي عشاق بود

بانوثریا
2nd April 2010, 03:10 PM
بازم دال{i dont want to see}
در آن خانه که آن شب بود رختش
به صاحبخانه بخشيدند تختش

مهاجر
3rd April 2010, 06:13 PM
شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانه ی مایی
کشتن شمع و برون بردنش از خانه چه حاصل
نور رخسار تو گوید که تودر خانه ی مایی

بانوثریا
3rd April 2010, 07:16 PM
يوسف ديدي که ز اخوة چه ديد
پشت بر اخوة کن و اخوان طلب

مهاجر
3rd April 2010, 07:34 PM
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در دشت
نشان روی زیبای ته وینم

بانوثریا
3rd April 2010, 07:37 PM
مي‌پرد مرغ همتم گستاخ
در رياض اميد، شاخ به شاخ

kab
4th April 2010, 01:26 AM
خودم را با خودم کاری ندارم
که من را با کسی کاری نباشد

مهاجر
5th April 2010, 06:49 PM
در خرابات مغان نور خدا می بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

بانوثریا
5th April 2010, 06:58 PM
محو نتوان ساختن از صفحه‌ي خاطر مرا
مصرع برجسته‌ي باغ و بهارم همچو سرو

مهاجر
5th April 2010, 07:08 PM
وای چه خسته می کند تنگی این قفس مرا
پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا

آب و هوای خاکیان نیست به عشق سازگار
آتش آه گو بسوز آنچه به دل هوس مرا

kab
5th April 2010, 08:11 PM
افسوس که این دهکده را آب گرفته

دهقان مصیبت زده را خواب گرفته

بانوثریا
6th April 2010, 03:46 PM
هر ساعتم چنان کند از غصه پايمال
کز دست او فعان به فلک بر شود مرا

*مینا*
6th April 2010, 04:37 PM
از بتان آن طلب ار حسن ناسی ای دل *** کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود

بانوثریا
6th April 2010, 04:39 PM
در دلم بنشسته‌اي بيرون ميا
ني برون آي از دلم در خون ميا

مهاجر
6th April 2010, 04:44 PM
اگر کعبه مطاف خاکیان است
و یا گر قبله‌ی افلاکیان است
طواف کعبه و سنگ سیاهش
به گرد مهدی صاحب زمانست

چامه
6th April 2010, 04:48 PM
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت

مهاجر
6th April 2010, 06:36 PM
تا ژندهء عشق حق بر افراخته ايم

از مخمل خون به تن کفن ساخته ايم

ما مفت نه سهم می بريم از خورشيد

دامن دامن ستاره پرداخته ايم

kab
6th April 2010, 08:50 PM
من دایره را به فکر خود گرد کنم
چون در ره من هیچ نباشد ضلعی

چامه
6th April 2010, 08:51 PM
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

kab
6th April 2010, 09:00 PM
مردن همه حرف است و سخن
هر قطره به دریا که رسد جاوید است

صبا محمدي
7th April 2010, 12:20 AM
تو عاشق می شوی هر روز و حاشا می کنی هرشب




و من با آتش عشقت مدارا می کنم هر شب

مهاجر
7th April 2010, 11:19 PM
به قلبم سوره کوثر نوشتند
دلم را بنده قنبر نوشتند
به کوی عاشقی، در لوح سینه
صد و ده مرتبه حیدر نوشتند

*مینا*
7th April 2010, 11:25 PM
در اندرون من خسته دل ندانم کیست *** که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

صبا محمدي
8th April 2010, 01:25 AM
تو كه نازنده بالا ، دلربایی تو كه بی سرمه چشمان سرمه سایی
تو كه مشكین دو گیسو در قفایی به ما گویی كه سر گردان چرایی

حاتمه
8th April 2010, 12:22 PM
یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از دست حسود چمنش

*مینا*
8th April 2010, 12:31 PM
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل *** کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

سکوت شب
8th April 2010, 12:50 PM
http://greenpoems.awardspace.com/Pictures/sher02.gif

صبا محمدي
8th April 2010, 12:51 PM
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ای جان نرسیدیم به فردای دگر

مهاجر
8th April 2010, 06:37 PM
راست اين زلف پريشان كه به رو مي فكني
به درستي دل جمعي به جفا مي شكني
دل و جان و تن من باد فداي تو كه تو
مرهم و راحت و ارام دل و جان وتني

بانوثریا
8th April 2010, 06:58 PM
يا تير هلاکم بزني بر دل مجروح
يا جان بدهم تا بدهي تير امان را

چامه
9th April 2010, 01:24 PM
از جنون و جهل ما را شکیبایی بده
عقل و هوش و فهم و دانایی بده

صبا محمدي
9th April 2010, 01:45 PM
هر چه میخواهم غمت را در دلم پنهان كنم
سینه میگوید كه من تنگ آمدم، فریاد كن

مهاجر
9th April 2010, 06:24 PM
نگاهم میل طغیان دارد ا مشب
گلویم بغض باران دارد امشب
برای خلوت خود همزبانی
دل من چشم گریان دارد امشب

hoora
9th April 2010, 06:52 PM
باز آ كه بروید باز، دل گل خزانش را
باز آ كه ببوید باز، عشق جاودانش را

باز آ كه بگوید باز، دل درد نهانش را
باز آ كه بجوید باز، دل جا و مكانش را

s@ba
9th April 2010, 07:17 PM
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

مهاجر
9th April 2010, 07:27 PM
اگر آتش به زیر پوست داری
نسوزی، گر علی را دوست داری
اگر مهر علی در سینه ات نیست
بسوزی گر هزاران پوست داری

s@ba
9th April 2010, 07:34 PM
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست

که مغیلان طریقش گل و نسرین منست

مهاجر
9th April 2010, 08:00 PM
تو را از خاره چون اتش به تاب است
مرا دل از چه رو هر دم کباب است
نمک در چشم مست تست دایم
روان از چشم من اب از چه باب است

بانوثریا
9th April 2010, 08:51 PM
تو خود آئينه‌اي بودي ولي ماه جمالت را
من از فيض نظر آئينه‌ي گيتي نما کردم

مهاجر
10th April 2010, 06:48 PM
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دلِ تنگم هوای گریه دارد
دلِ تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد

hoora
10th April 2010, 06:58 PM
در حادثه های ناگهانی
سالم از مریض مبتلاتر
آسوده مباش كه بی نیازی
یك آن دگر از پر نیازی

صبا محمدي
11th April 2010, 12:37 AM
یك ساعت كه آفتاب بزنه
خاطره آنهمه شب های بارانی از یاد می روند!
این است حكایت آدمها...........
فراموشی!!!!!!

hoora
11th April 2010, 03:32 PM
یه روز عاشق نوری، یه روزی سوت و کوری
یه روز مثل حبابی، یه روز سنگ صبوری
پر از شک و هراسی، همیشه بی حواصی
پر از حرفی و خاموش یه قصه و فراموش

بانوثریا
11th April 2010, 03:38 PM
يک لحظه با تو بودن و با غير ديدنت
با صد هزار سال جدائي برابر است

hoora
11th April 2010, 03:53 PM
تو كدوم خلیج سبزی كه عمیق اما زلاله
مثل آینه پاك و روشن مهربون مثل خیاله

صبا محمدي
11th April 2010, 06:00 PM
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

مهاجر
11th April 2010, 07:10 PM
یارب کمال عافیتت بر دوام باد
اقبال و دولت و شرفت مستدام باد
سال و مهت مبارک و روز و شبت بخیر
بختت بلند و گردش گیتی به کام باد

s@ba
11th April 2010, 07:27 PM
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی

تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم

hoora
11th April 2010, 07:37 PM
من خشكیده درخت توی بطن باغ و بیشه
جاده های بی صبا رو
سال گنگ بی بهارو
تو ندیدی به پشیزی نگرفتی دل ما رو

s@ba
11th April 2010, 07:53 PM
وفا کنیم ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

بانوثریا
11th April 2010, 10:17 PM
نبي چون آفتاب آمد ولي ماه
مقابل گردد اندر «لي مع‌الله»

مهاجر
13th April 2010, 06:19 AM
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در ایینه صبح
گز عمر شبی گذشت و تو بی خبری

hoora
13th April 2010, 06:47 AM
ياد تو هر تنگ غروب تو قلب من مي کوبه
سهم من از با تو بودن غم تلخ غروبه
غروب هميشه واسه من نشوني از تو بوده
برام يه يادگاريه جز اون چيزي نمونده

s@ba
13th April 2010, 03:26 PM
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

hoora
13th April 2010, 03:33 PM
آخرش یه روزی هجرت در خونتو میکوبه
تازه اون لحظه میفهمی همه آسمون غروبه

s@ba
13th April 2010, 03:37 PM
هر کس که بدید چشم او گفت

کو محتسبی که مست گیرد

hoora
13th April 2010, 03:40 PM
دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون

نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون

واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه

وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه

s@ba
13th April 2010, 03:44 PM
هزار جهد کردم که یار من باشی

مرادبخش دل بی قرار من باشی

hoora
13th April 2010, 03:48 PM
یه عزیز دردونه بودم

پیش چشم خیس موجها

یه نگین سبز خالص

روی انگشتر دریا

s@ba
13th April 2010, 03:54 PM
ای آفتای خوبان میسوزد اندرونم

یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

hoora
13th April 2010, 04:52 PM
تا چشم رو هم میذاری می بینی عمر تموم شد

بین چهارتا دیوار وجود تو حروم شد

*مینا*
13th April 2010, 10:43 PM
در همه دیر مغان نیست چو من شیدائی*** خرقه جائی گرو و باده و دفتر جائی

مهاجر
13th April 2010, 11:02 PM
یکی برزیگری نالان درین دشت
به خون دیدگان آلاله می کشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت

بانوثریا
14th April 2010, 11:46 AM
تا بچرد رنگ در ميانه‌ي کهسار
تا بچمد گور در ميانه‌ي فدفد

kab
14th April 2010, 06:06 PM
دل به کس هرگز نبندد
آنکه در سر عقل دارد
دل به دنیا هم نبندد
آنکه بر کس دل نبندد
درنهایت دل ندارد
آنکه در سر عقل دارد


من عقل ندارم...!!!

*مینا*
14th April 2010, 07:12 PM
در خرابات مغان نور خدا می بینم *** ای عجب بین که چه نوری ز کجا می بینم

kab
14th April 2010, 08:10 PM
من از گردون گرد دار دنیا
به قدر ی شکوه دارم
که تنها یاور پاسخ ده من
توان پاسخم را هم ندارد
نمیدانم چرا این داور نیک
به اخلاق خلایق فرق داده
نمیدانم چرا یکسان نبوده
کمال بخشش بر خلق خالق
یکی را داده مینودر به دنیا
یکی را غرق دوزخ در همین جا

hoora
14th April 2010, 08:16 PM
انگار اینو رو پیشونیمون نوشتن

که سفر تقدیر ماست واسه همیشه

ما همینیم جنگل بدون ریشه

*مینا*
14th April 2010, 08:32 PM
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند *** و آنکه این کار ندانست در انکار بماند

hoora
16th April 2010, 03:17 PM
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی

لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی

بانوثریا
16th April 2010, 05:59 PM
يک کنيزک ديد شه بر شاه‌راه
شد غلام آن کنيزک پادشاه

صبا محمدي
17th May 2010, 01:06 AM
هرگز گمان مبر كه ز خیال تو غافلم
گرمانده ام خموش....، خدا داند و دلم

kab
17th May 2010, 10:17 AM
من در دنیا به دنبال دلی میگردم
که به دنیا دلی از او نرنجیده
من از او فقط همین خواهم
که کسی را نرنجاند
گر دلی ز دست دلی رنجد
ور گلی ز دست گلی افتد
عشق را دیگر کمالی نیست
چونکه عشق همان مهر دیر رنجی است

Helix
17th May 2010, 11:45 AM
تورا گم مي كنم هر روز و پيدا ميكنم هرشب
بدين سان خوابها را با تو زيبا مي كنم هر شب

صبا محمدي
17th May 2010, 10:41 PM
بس حلقه زدم بر در حرفی نشنیدم
من هیچکسم ؟ یا که در این خانه کسی نیست!!!

S.M.Mousavi
18th May 2010, 03:48 PM
تخم امید ما از و نارسته ماند از بی‌نمی
اما به کشت دیگران باران رحمت کم نشد
وحشی

aghabala
21st May 2010, 07:00 PM
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم

گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی

چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

s@ba
21st May 2010, 07:04 PM
من به خود نامدم که به خود باز روم

او که آورد مرا باز برد تا وطنم

Helix
21st May 2010, 08:20 PM
ميان كوچه باغ سبز يادت ترنم هاي سرخ آرزو بود

و در ايوان چشمت يك پرستو هميشه با دلم در گفتگو بود

*مینا*
21st May 2010, 10:36 PM
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود ***** تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود

Helix
22nd May 2010, 07:41 AM
دنيا و من چه قدر شبيهيم گرچه باز

من سخت بي قرارم و او بي قرار نيست

s@ba
25th May 2010, 08:24 PM
تنت بناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

Helix
25th May 2010, 09:58 PM
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي ،‌اي كوكب سعادت

s@ba
28th May 2010, 07:32 PM
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم

hoora
28th May 2010, 07:53 PM
من از توام من نه منم

بايد طلسم رو بشكنم

kab
29th May 2010, 10:35 AM
من در پرده سرای حضرت دوست
آنجا که هر آنچه هست از اوست

reza_sokout
29th May 2010, 06:17 PM
شبی با خیال تو هم خونه شد دل
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نبودی ندیدی پریشونیامو
فقط باد و بارون شنیدن صدامو...

reza_sokout
29th May 2010, 06:32 PM
از اینکه راجع به این شعر نظرتون رو میگین سپاسگزارم:
...اینجاکجا،اونجا کجا، اونجا سفید اینجا سیا
ببین چقد فاصله هست،میون قلب آدما
اونجا صدای پای آب،میومد از شعرای ناب
زلال و پاک و ساده بود تموم حرفای کتاب
قمریا اینجا زاغ شدن،اونا عزیز باغ شدن
می بینی چه دنیاییه،که قمریاش کلاغ شدن؟...

kab
29th May 2010, 08:13 PM
شعر زیباییه

دست شاعر درد نکنه

امیدوارم باز هم از شعرهای ایشون ببینیم

kab
30th May 2010, 11:46 AM
ندانی که جز تو ندارم پناهی
ندانی که جز من نداری سپاهی
به گردون باری تعالی قسم
به جنگل به دریا به صحرا قسم
که من عاشق خلق و خوی توام
که من عاشق چشم و روی توام

s@ba
30th May 2010, 04:44 PM
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن

kab
30th May 2010, 07:32 PM
نفهمیدم چرا با دیدن او
دلم لرزید از خندیدن او

hoora
31st May 2010, 01:00 AM
ولی دلهای خونین جامگان در سینه‌ها سرد است
مبند امروز چشم منتظر بر حلقه این در
كه قلب آهنین حلقه هم آكنده از درد است
بمان مادر بمان در خانه خاموش خود مادر

s@ba
31st May 2010, 08:18 PM
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند

hoora
31st May 2010, 08:27 PM
دين و دل باخته ديوانه رويی بوديم

بسته سلسله ، سلسله مويی بوديم

کس در آن سلسله غير از من و دل بند نبود

يک گرفتار از اين جمله که هستند نبود

s@ba
31st May 2010, 08:32 PM
در این غوغا که کس کس را نپرسد

من از پیر مغان منت پذیرم

hoora
31st May 2010, 08:38 PM
من نقش خویش را همه جا در تو ديده ام

تا چشم بر تو دارم در خويش ننگرم

s@ba
31st May 2010, 08:45 PM
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

محصول دعا در ره جانانه نهادیم

kab
6th June 2010, 07:47 AM
من در این لبخند و در خندیدن او

دلم لرزید از فهمیدن او

Helix
6th June 2010, 02:21 PM
واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند

htamspam
16th June 2010, 12:36 AM
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد

hoora
16th June 2010, 12:50 AM
در سبزه نشین و می روشن میخور

کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو

s@ba
16th June 2010, 11:40 AM
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود


کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

hoora
16th June 2010, 11:44 AM
در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت بتو خود نیامدی از دگران

s@ba
16th June 2010, 11:54 AM
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش


کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

Helix
16th June 2010, 12:36 PM
شايد اين قسمت من بود كه بي كس باشم
كه به جز سايه مرا با خبري نيست كه نيست

hoora
16th June 2010, 12:42 PM
تو جان می بخشی و اینجا به فتوای تو

میگیرند جانی را که بخشیدی تو بر عالم

*AM@NDA*
16th June 2010, 12:45 PM
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

s@ba
16th June 2010, 12:58 PM
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی


کاحوال مسافران عالم چون شد

hoora
16th June 2010, 01:01 PM
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما

در کارگه کوزه‌گران کوزه شویم

s@ba
16th June 2010, 08:59 PM
معلوم نشد که در طربخانه خاک


نقاش ازل بهر چه آراست مرا

hoora
17th June 2010, 05:29 PM
آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید

زیر کفنم خمره ای از باده گذارید

Helix
17th June 2010, 09:28 PM
در خاك هم دلم به هوای تو می تپد

چیزی كم از بهشت ندارد هوایتو

صبا محمدي
17th June 2010, 10:36 PM
وقتی که پرسش کنی اصحاب درد را

چون من شکسته دل ترم اول مرا بپرس

*مینا*
18th June 2010, 01:37 PM
ساقیا در گردش ساغر تعلل تا به چند **** دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش

Helix
18th June 2010, 04:25 PM
شاه شمشاد قدان خسروشيرين دهنان
كه بمژگان شكند قلب همه صف شكنان

مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان

تاكي از سيم و زرت كيسه تهي خواهد بود
بنده ي من شو و برخور زهمه سيم تنان

s@ba
18th June 2010, 05:28 PM
نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین


اندر دو جهان کرا بود زهره این

hoora
18th June 2010, 06:31 PM
نه خادم کس بود نه مخدوم کسی

گو شاد بزی که خوش جهانی دارد

صبا محمدي
18th June 2010, 08:33 PM
در آغاز محبت گر پشیمانی بگو با من
که منهم دل ز مهرت برکنم تا فرصتی دارم

hoora
18th June 2010, 08:47 PM
می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای

خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت

MR_Jentelman
18th June 2010, 10:42 PM
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت
که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری

Helix
19th June 2010, 07:40 AM
يارب به وقت گل گنه بنده عفو كن
وين ماجرا به سرو لب جويبار بخش

hoora
19th June 2010, 02:24 PM
شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست

ما را ز کس دگر نمیباید خواست

MR_Jentelman
19th June 2010, 02:46 PM
تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون
کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

Helix
19th June 2010, 11:33 PM
ديدم بخواب خوش كه بدستم پياله بود
تعبير رفت و كار بدولت حواله بود

MR_Jentelman
19th June 2010, 11:47 PM
در پيش بي دردان چرا فرياد بي حاصل كنم
گر شكوه اي دارم به دل با يار صاحب دل كنم

hoora
19th June 2010, 11:59 PM
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب

جان و دل و جام و جامه در رهن شراب

Helix
19th June 2010, 11:59 PM
ما راكه درد عشق و بلاي خمار هست
يا وصل دوست يا مي صافي دوا كند

MR_Jentelman
20th June 2010, 12:03 AM
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

Helix
20th June 2010, 12:08 AM
درميخانه ببستند خدايامپسند
كه در خانه ي تزوير و ريا بگشايند

hoora
20th June 2010, 12:08 AM
در پرده اسرار کسی را ره نیست

زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست

MR_Jentelman
20th June 2010, 12:13 AM
تا اين غزل شبيه غزلهاي من شود
چيزي شبيه عطر حضور شما كم است

Helix
20th June 2010, 12:14 AM
تو همچو صبحي و من شمع خلوت شحرم
تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم

MR_Jentelman
20th June 2010, 12:17 AM
ميل جان در حكمت است و در علوم
ميل تن در باغ و راغ و در كروم
ميل جان اندر ترقي و شرف
ميل تن در كسب اسباب و علف

hoora
20th June 2010, 12:23 AM
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب

آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

Helix
20th June 2010, 12:27 AM
برنيامد از تمناي لبت كامم هنوز
براميد جام لعلت دردي آشامم هنوز

MR_Jentelman
20th June 2010, 12:36 AM
ز بوی گل ز خواب بیخودی بیدار شد بلبل
زهی خجلت که معشوقش کند بیدار عاشق را

Helix
20th June 2010, 12:41 AM
آن دم كه به يك خنده دهم جان چو صراحي
مستان تو خواهم كه گزارند نمازم

MR_Jentelman
20th June 2010, 12:46 AM
من که با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانی ست به پیرانه سرم

Helix
20th June 2010, 12:52 AM
من هم رباب عشقم و عشقم ربابي است
وان لطف هاي زخمه رحمانم آرزوست

Helix
20th June 2010, 07:11 AM
سلام
دوستان مشاعره ديشب خيلي خوب بود.ممنون از شما.[cheshmak]
اگه تونستم كه امشب ميام و مشاعره رو ادامه ميديم .اگرم نتونستم ، شرمنده.[narahat]
ادامه بدين ، من ايشالا ميام.[nishkhand]
موفق باشيد.

AvAstiN
20th June 2010, 07:49 AM
تا چقدر باید شعر گفت

برای دنیایی که هیچ رنگ شعر نمیگیرد

ما به ازای هر جمجمه که زاییدیم

ده گلوله ساختیم

s@ba
20th June 2010, 11:57 AM
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه

بسیار بتابد و نیابد ما را

Helix
20th June 2010, 07:12 PM
آن چنان خيمه زده بر دل من سايه ي درد

كه در او از مه شادي اثري نيست كه نيست

AvAstiN
20th June 2010, 08:34 PM
تو نی خود و زخود ، بیخود شده ای

همدم ساقی و پیمانه و باده شده ای

شدی شبگرد هر کوی و گذر چون سایه

بکدوم روی؟ گرفتار و مجنون شده ای

Helix
20th June 2010, 09:34 PM
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان مارا بس

*RAHA*
20th June 2010, 09:35 PM
سکوت بند گسسته است
کنار دره، درخت شکوه پيکر بيدی
در آسمان شفق رنگ
عبور ابر سپيدی

**Royaye Sabz**
20th June 2010, 10:45 PM
یه روز از همین روزا روی شب پا می ذارم ** توی قاب لحظه ها عکس فردا می ذازم

صبا محمدي
20th June 2010, 11:21 PM
موی سپید رافلکم آسان نداد این رشته را به نقد جوانی داده ام

ممنون از دوستان خوبم از بابت شرکت کردن گرمشون در مشاعره

Helix
20th June 2010, 11:22 PM
من و جدا شدن از كوي تو؟ خدا نكند
خدا هر آنچه كند از توام جدا نكند...

MR_Jentelman
21st June 2010, 12:38 AM
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم
كه كيمياي سعادت رفيق بود رفيق

hoora
21st June 2010, 01:05 AM
قرآن که مهین کلام خوانند آن را

گه گاه نه بر دوام خوانند آن را

MR_Jentelman
21st June 2010, 01:25 AM
از سياهي چرا هراسيدن
شب پر از قطره هاي الماس است
آنچه از شب به جاي مي‏ماند
عطر خواب آور گل ياس است

AvAstiN
21st June 2010, 07:18 AM
تا با همیم و همدل ، بر حق شویم واصل

باید نشان دهیمان ، ما مرد امتحانیم

hoora
21st June 2010, 12:24 PM
من همان مجنون مست یاغی ام

روز و شب محتاج جام باقی ام

Helix
21st June 2010, 05:29 PM
من که میدانم شبی عمرم به پایان می رسد
نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد

hoora
21st June 2010, 06:31 PM
در خیمه تن که سایبانی‌ست ترا

هان تکیه مکن که چارمیخش سست است

Helix
21st June 2010, 08:26 PM
تومپندار که مجنون سرخود مجنون گشت
از سمک تا به سهایش کشش لیلی برد

MR_Jentelman
21st June 2010, 10:27 PM
دلداده را ملامت گـفـتن چه سـود دارد
مي بايد اين نصيحت كردن به دلستانان

Helix
21st June 2010, 10:36 PM
نقد بازار جهان بنگروآزار جهان
گرشما را نه بس اين سود و زيان ما را بس

MR_Jentelman
21st June 2010, 11:06 PM
سرفرازم كن شبي از وصل خود اي نازنين
تا منور گردد از ديدارت ايوانم چو شمع

Helix
21st June 2010, 11:16 PM
عاشق و رند و نظربازم و مي گويم فاش
تا بداني كه به چندين هنر آراسته ام

MR_Jentelman
21st June 2010, 11:22 PM
من پر از هيچم پر از شرکم پر از کفرم ولي
نقطه هاي روشن ايمان من چشمان توست

Helix
21st June 2010, 11:31 PM
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست

MR_Jentelman
22nd June 2010, 12:07 AM
تا قيامت به پا شود انگار
چيدن سيب عشق قسمت نيست

صبا محمدي
22nd June 2010, 12:31 AM
تو همچو صبحی من شمع خلوت سحرم

تبسمی کن و جان بین که همی سپرم

MR_Jentelman
22nd June 2010, 12:35 AM
من اگر خوبم و گر بد تو برو خود را باش
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

Helix
22nd June 2010, 08:39 AM
تازه فهميدم خدايم اين خداست

اين خداي مهربان و آشناست

دوستي از من به من نزديك تر

از رگ گردن به من نزديك تر….

MR_Jentelman
22nd June 2010, 03:15 PM
رقيب آزارهــــا فـرمـود و جاي آشتي نگذاشت
مگر آه سحرخيزان سوي گردون نخواهد شد

Helix
22nd June 2010, 03:29 PM
ديگر اي طوفان غم ، در باغ ما سروي نماند





بيدهاي خشك برگ رنجگاهم راببخش

AvAstiN
22nd June 2010, 03:29 PM
شايد آخر دنياست
كه عقربه ها به بن بست رسيده اند
كاش بيايي
سر بر شانه ات بگذارم
و عريان ترين حرف هايم را
شبيه هق هق پرنده هاي پر شكسته
يادت بياورم

Helix
22nd June 2010, 03:33 PM
من عاشق احساس پر از آتش خويشم
خاكستر سردي چو تو ، با من ننشيند
بايد تو زمن دور شوي ، تا كه جهاني
اين آتش پنهان شده را ، باز ببيند

MR_Jentelman
23rd June 2010, 12:15 AM
دور بودم ز تو و حسرت ديدار به دل

تو نبودي و شدم نزد دل خويش خجل

صبا محمدي
24th June 2010, 02:12 PM
لطف حق باتو مداراها کند

چون که از حد بگذرد رسوا کند

Helix
26th June 2010, 07:11 AM
دلا در عاشقي ثابت قدم باش
كه در اين ره نباشد كار بي اجر

homayouni
27th June 2010, 11:58 PM
رستیم از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا

ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این

homayouni
28th June 2010, 12:15 AM
نه موران با سلیمان راز گفتند

نه با داوود می‌زد که صدایی

homayouni
28th June 2010, 12:44 AM
یتیمان فراقش را بخندان

یتیمان را تو نالیدن میاموز


چرا هیچکی نیست؟

MR_Jentelman
28th June 2010, 12:57 AM
زآنان براي ما چه مي ماند؟ يك كوله بار از خاطرات سبز
از من ولي يك چشم باراني، تنها همين ، تنها همين مانده ست

Helix
28th June 2010, 01:13 AM
تا بود نسخه عطری دل سودا زده را

از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم

MR_Jentelman
28th June 2010, 01:15 AM
من ز مكر نفس ديدم چيزها
كاو برد از سحر خود تمييزها

Helix
28th June 2010, 01:21 AM
از آن گمگشته ي من هم ، نشاني آور اي قاصد
كه چون يعقوب نابينا سخن با پيرهن گويم

MR_Jentelman
28th June 2010, 01:52 AM
مه من نقاب بگشا زجمال كبريايي
كه بتان فرو گذارند اساس خود نمايي

Helix
28th June 2010, 02:07 AM
یک روز به واژه هایی از جنس عدم
ای کاش تو را ترانه ای می گفتم

MR_Jentelman
28th June 2010, 02:10 AM
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزيم
با ما منشين، وگرنه بدنام شوي

Helix
28th June 2010, 02:19 AM
يا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيب
بود آيا كه فلك زين دوسه كاري بكند

**Royaye Sabz**
28th June 2010, 07:38 AM
دست از طلب ندارم تا کام من برآید ** یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

Helix
28th June 2010, 01:33 PM
دلم رميده شدو غافلم من درويش...........كه آن شكاري سرگشته را چه آمد پيش
چوبيد بر سر ايمان خويش ميلرزم.............كه دل به دست كمان ابروييست كافر كيش

خودم
28th June 2010, 01:38 PM
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گريه ی بی طاقتم بهانه گرفت

Helix
28th June 2010, 03:59 PM
تنها بگذارم ، كه در اين سينه دل من
يكچند ، لب از شكوه ي بيهوده ببندد
بگذار ، كه اين شاعر دلخسته هم از رنج
يك لحظه بياسايد و ، يك بار بخندد

AreZoO
28th June 2010, 05:16 PM
در شبان غم تنهائي خويش



عابد چشم سخنگوي توام

Helix
28th June 2010, 06:35 PM
ما اين كم و كاست را نمي دانستيم

دل آنچه كه خواست را نمي دانستيم

باور كن اگر عنايت عشق نبود

دست چپ و راست را نمي دانستيم

MR_Jentelman
28th June 2010, 07:55 PM
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد

قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

AreZoO
28th June 2010, 08:04 PM
در نگاه تو رها ميشدم از بود و نبود



شب تهي از مهتاب



شب تهي از اختر

Helix
28th June 2010, 08:08 PM
رنجها با نقش نو هر لحظه بر حيرت فزود
از كدامين رنگ بشناسم زمان خويش را

MR_Jentelman
28th June 2010, 08:12 PM
از سياهي چرا هراسيدن
شب پر از قطره هاي الماس است
آنچه از شب به جاي مي‏ماند
عطر خواب آور گل ياس است

خودم
28th June 2010, 08:12 PM
اين عمر سبك سايه ی ما بسته به آهی ست
دودی ز سر شمع پريد و نفسی رفت

Helix
28th June 2010, 08:31 PM
ترکيب طبايع چون بکام تو دمي اسـت
رو شاد بزي اگرچه برتو ستمي اسـت

MR_Jentelman
28th June 2010, 08:38 PM
سلام علي جان خوبي خسته نباشيو پستتو ويرايش كن با ت بده[cheshmak]

امین_بد
2nd August 2010, 06:12 PM
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود.

MR_Jentelman
2nd August 2010, 11:32 PM
دلي ديرم خريدار محبت
كزو گرم است بازار محبت
لباسي بافتم تر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت

امین_بد
3rd August 2010, 10:56 AM
تا به گربیان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنیمت رها
دوست نباشد به حقیقت که او دوست فراموش کند در بلا

امین_بد
9th August 2010, 10:19 AM
ایا یا ایها الساقی ادرکن و لاونها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

ستاره ی قطبی
9th August 2010, 12:50 PM
آرزوی من اینست که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی

*FATIMA*
9th August 2010, 01:37 PM
شمع خردی که نسیمش بکشد / شمع این پرتگه مظلم نیست

*مینا*
9th August 2010, 01:57 PM
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست / راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

امین_بد
10th August 2010, 10:34 PM
شب تا سحر می نغنوم واندرز کس می نشنوم وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود

Helix
11th August 2010, 12:31 AM
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
مطيع نفس شيطاني چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائك
تو قدر خود نمي داني چه حاصل

MR_Jentelman
11th August 2010, 01:22 AM
لالادیگه بسه گل لاله بهار سرخ امسال مثل هرساله
هنوزم تیر ترکش قلبو میشناسه هنوز شب زیر سرب چکمه می ناله

امین_بد
12th August 2010, 12:51 PM
شب دراز به امید صیح بیدارم مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم

Helix
13th August 2010, 01:21 AM
من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم

و مغز من هنوز

لبریز از صدای وحشتِ پروانه‌ایست که او را

در دفتری به سنجاقی

مصلوب کرده بودند

امین_بد
13th August 2010, 12:32 PM
دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم/////////ور نسازد می بباید ساختن با خوی دوست.

محمد 1366
13th August 2010, 01:32 PM
تا کی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

امین_بد
13th August 2010, 08:48 PM
هر که را با گل آشنایی بود/////////////گو برو با جفای خار بساز

سکوت شب
13th August 2010, 08:56 PM
باز گویم ای گل ار شرح پریشانحالیم............................ همچو گیسوی پریشان خانه بردوشت کنم

امین_بد
13th August 2010, 10:08 PM
اشتباه زدیناااااا. من با «ز» تموم کردم ولی شما با «ب» شروع کردین.اشکال نداره خودم میگم. زایل شود هر آنچه به کلّی کمال یافت///////عمرم زوال یافت کمالی نیافته

Helix
13th August 2010, 11:07 PM
هوا هوای لطیفی است
طراوت است و ترنم
و شبنم است و شقایق
هوای همهمه دارند ابر و تندر و باران
هوای زمزمه دارند بید و باد بنفشه
و من هوای تو دارم...

*FATIMA*
13th August 2010, 11:09 PM
همی به تیرگی خود فزودی از پستی / سیاه روز و سیه کارو بدگوهر بودی

MR_Jentelman
13th August 2010, 11:32 PM
یکی مطرب همی خواهم در این دم
که نشناسد ز مستی زیر از بم

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد