PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشاعره



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 [15] 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31

Rez@ee
20th July 2011, 10:07 AM
در جاده صبح

با دامن پر، باز مي گشتم - سبكبال -

سرشار از اميدواري !
مي رفتم و ديدمش باز،

در صبحگاه آفتابي :

نيلوفرستاني، سمن زاري، كه چون عشق،

تا چشم مي پيمود، آبي !

از لابه لاي شاخه ها از پشت نيزار

از دور، از دور ...
او همچنان تا جاودان سر مست، مغرور

نارون1
20th July 2011, 10:13 AM
رسم دو رنـگی٬ آئـین مـا نـیست
یـکـرنـگ بـاشد٬ روز و شـب من

ستاره کویر
20th July 2011, 10:15 AM
نمیدانم !
دل من نازک است
یا چشمان تو تـــــــــــیز!

هر گاه نگاه به تو می دوزم
بند دلم
پاره می شود

Rez@ee
20th July 2011, 10:25 AM
درياي خاطرات زمان گذشته بود

هر قطره اي كه بر رخ آيينه مي چكيد

در كام موج، ضجه ي مرگ غريق را

از دور مي شنيد

نارون1
20th July 2011, 10:26 AM
دلم در دوریت خون شد ٬بیا در اشک چشمم بین
خدا را از چه بر من رحمت ، ای کافر نمی آید؟

!nesa
20th July 2011, 11:06 AM
دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم

نارون1
20th July 2011, 11:12 AM
ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬
آگاه ز هر بگو مگوی هم.
هر روز سلام و پرسش و خنده٬
هر روز قرار روز آینده

!nesa
20th July 2011, 11:34 AM
هر که عاشق نبود مرد نشد

نقره فایق نگشت تا نگداخت ...

نارون1
20th July 2011, 11:48 AM
تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها
- که سر به صخره گذارد٬
غریبی و پاکی
ترا ٬ ز وحشت توفان ٬ به سینه می فشرم
عجب سعادت غمناکی

!nesa
20th July 2011, 12:08 PM
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

نارون1
20th July 2011, 12:24 PM
شبی به خلوت پر ماهتاب ِ من بگذر
ز کوچه های گل افشان ِ خواب من بگذر
بپوش پیرهن ِ سایه مرا بر تن
برو به چشم ِ من از آفتاب من بگذر

!nesa
20th July 2011, 12:31 PM
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

نارون1
20th July 2011, 12:45 PM
من با امید مهر تو پیوسته زیستم
بعد از تو؟
- این مباد
- که بعد از تو نیستم
بعد از تو آفتاب سیاه است
دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
بعد از تو ٬
در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست

Artmis.
20th July 2011, 01:01 PM
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو

نارون1
20th July 2011, 01:26 PM
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمی‌تـوانـم از تـو بـگذرم،‌ قـبول کن

Artmis.
20th July 2011, 01:32 PM
نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم بیا بگشای در بگشای دلتنگم [nishkhand]

پ.ن: اولین باریه که هم شعر نو میگم هم شعر شاعری غیر از حافظ !!

نارون1
20th July 2011, 01:47 PM
میتوان٬
از میان فاصله ها را برداشت
دل من با تو٬
هر دو بیزار از این فاصله هاست.

parichehr
20th July 2011, 04:07 PM
تو که کیمیا فروشی نظری به قلب ما کن

که بضاعتی نداریم و فکنده ایم دامی!

S h a D o w
20th July 2011, 04:25 PM
يک روز رسد غمي به اندازه ي کوه
يک روز رسد نشاط اندازه ي دشت



آری افسانه ي زندگي چنين است عزيز
در سايه ي کوه بايد از دشت گذشت!

نارون1
20th July 2011, 04:39 PM
تا به كي ديدهات اشكبار است؟
بوسه اي زن كه دوران رونده است

!nesa
20th July 2011, 07:28 PM
تا به کنار بودیَم بود به جا قرار دل

رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده‌ام

*alien*
20th July 2011, 07:37 PM
میازار موری که دانه کش است
که جان داردو جان شیرین خوش است

*yas*
20th July 2011, 07:42 PM
تو را در عين دوري دوست دارم
تو را با اين صبوري دوست دارم

گل نرگس، گل جاويد ايام
تو را صد سال دوري دوست دارم ...

نارون1
20th July 2011, 07:52 PM
مـن بـه خـود می گـویـم:

چـه کـسی بـاور کـرد
جـنگــل ِ جـان مــرا
آتـش ِ عـشق ِ تـو خـاکـستر کــرد؟

*yas*
20th July 2011, 07:53 PM
دلم تنگ است
دلم تنگ است
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی است
نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است

نارون1
20th July 2011, 07:55 PM
ترا با غیر می بینم٬ صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم٬ باده خوردم٬ خون گریستم٬ کنجی افتادم
تحمل می رود٬ اما شب ِ غم سر نمی آید

!nesa
20th July 2011, 07:57 PM
دوست نزدیکتر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم

*yas*
20th July 2011, 07:58 PM
دل هيچكس نمي سوزد براي حال غمناكم ‚

مگر سوزد همان شمعي كه مي سوزد سر خاكم

نارون1
20th July 2011, 08:02 PM
من بـه چـشم‌هـای بـی‌قـرار تـو قـول می‌دهـم
ریـشه‌هـای مـا بـه آب
شاخـه‌هـای مـا بـه آفـتاب مـی‌رسد
مـا دوبــاره سبـــز می‌شویـم‬.

!nesa
20th July 2011, 08:11 PM
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را

نارون1
20th July 2011, 08:24 PM
این قرار داد

تا ابد میان ما
برقرار باد
چشمهای من به جای دست های تو !
من به دست تو
آب می دهم
تو به چشم من
آبرو بده !

Artmis.
20th July 2011, 08:46 PM
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان ترا که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

نارون1
20th July 2011, 09:06 PM
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست

جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست

*yas*
20th July 2011, 09:10 PM
تا نگاه مي کني:
وقت رفتن است
بازهم همان حکايت هميشگي !


پيش از آنکه با خبر شوي

لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود



آي...

ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!

نارون1
20th July 2011, 09:49 PM
دیری است دلم چشم براهت دارد
ای عشق ٬ سری به خانه ی ما نزدی

*yas*
20th July 2011, 10:07 PM
یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست...

بستی از روی محبّت بزنیم!!

تا اگر آب در آن سینه پاکش ریزند...آبرویش نرود...!

یادمان باشد فردا حتما، ناز گل را بکشیم...

حق به شب بو بدهیم...

و نخندیم دیگر به ترکهای دل هر گلدان...!!

وبه انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا..!

زندگی شیرین است! زندگی باید کرد...

و بدانم که شبی، خواهم رفت..!!!!!!!!

و شبی هست که نباشد پس از آن، فردایی.....!!!!

نارون1
20th July 2011, 10:17 PM
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و برهاندم از بند ملامت

انریکه
21st July 2011, 08:39 AM
تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تا زان پس
به هر جانب که روی آری درفش کاویان بینی

*alien*
21st July 2011, 11:22 AM
یارب چو بر آرند ه ی حاجات تویی
هم قاضی وکافی و مهمات تویی

سا را
21st July 2011, 11:23 AM
يا رب اين شمع دل افروز ز كاشانه كيست

جان ما سوخت بپرسيد كه جانانه كيست

!nesa
21st July 2011, 11:39 AM
تکیه بر تاب و توان کم کن در این میدان عشق



آن ز پا افتاده ای وین ناتوانی بیش نیست

*alien*
21st July 2011, 11:42 AM
تواگر باز کنی پنجره سمت دلت میتوان گفت که من مث یک پوپک سرمازده در بارش برف سخت محتاج به گرمای پروبال توام[golrooz]

Artmis.
21st July 2011, 11:44 AM
ما را سر باغ و بوستان نیست
هرجا که تویی تفرج آنجاست

نارون1
21st July 2011, 12:23 PM
تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد

هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست

!nesa
21st July 2011, 12:26 PM
تا شوم روشنگر دلها به آه آتشین



گرم خویی های شمع انجمن باید مرا

نارون1
21st July 2011, 12:32 PM
آنچنان سوخته این خاک ِ بلا کش که دگر

انتظار ِ مددی از کرم ِ باران نیست

سا را
21st July 2011, 12:40 PM
تیمار غریبان اثر ذکر جمیل است

جانا مگر این قاعده در شهر شما نیست

نارون1
21st July 2011, 12:52 PM
تاب بنفشه می​دهد طره مشک سای تو

پرده غنچه می​درد خنده دلگشای تو

Artmis.
21st July 2011, 12:59 PM
وا فریادا ز عشق، وا فریادا
کارم به یکی طرفه نگار افتادا
گر داد من شکسته دادا، دادا
ور نه من و عشق، هرچه بادا بادا

نارون1
21st July 2011, 01:05 PM
امشب به قـصه دل مـن گـوش می کـنی
فـردا مرا چو قـصه فـرامـوش می کـنی
دستـم نمی رسد که در آغـوش گـیرمت
ای مـاه با کـه دست در آغـوش می کـنی
در ساغـر تو چیـست که با جرعـه نـخست
هشیـار و مست را همه مدهـوش می کـنی؟

سا را
21st July 2011, 01:11 PM
ياد باد آنكه سر كوي توام منزل بود

ديده را روشني از خاك درت حاصل بود

Artmis.
21st July 2011, 01:34 PM
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس چشمش مست

نارون1
21st July 2011, 01:39 PM
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

وجود نازکت آزرده گزند مباد

*yas*
21st July 2011, 01:59 PM
در دلم اتش و خون می جوشد وای بر من که زدل بی خبری
مکن ازاد مرا ای صیاد نپرد مرغک بشکسته پری
بی تو دل هیچ نیرزد به خدا صدفی مانده تهی از گوهری
تو و ان دل که کشد زار مرا بی تو ای دوست من و چشم تری
تو و بیگانگی و تلخی و قهر من و اشکی که ندارد ثمری
من چو یک شاخه افتاده به خاک تو گریزان چو نسیم سحری
ان چنان از بر من می گذری که ز کویی گذرد رهگذری!
بعد من باز کجا خوهی یافت زین دل غمزده دیوانه تری؟
ترسم ان روز بجویی دل من کز من هیچ نباشد اثری

!nesa
21st July 2011, 06:20 PM
يارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد

گيرد بلا کناری عشق از ميان برافتد

HBE
21st July 2011, 06:53 PM
يارب چه مهر خوبان حسن از جهان برافتد

گيرد بلا کناری عشق از ميان برافتد

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدایا با که این بازی توان کرد

Artmis.
21st July 2011, 09:49 PM
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست

amin_745
21st July 2011, 10:38 PM
ترا که هرچه مراد است در جهان داری
چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

Artmis.
22nd July 2011, 12:16 AM
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی خواهد آمد دوستداران را چه شد

*yas*
22nd July 2011, 12:25 AM
دیر گاهیست که در دورترین وادی این دیر بزرگ
نفسی هرلحظه
دم امید به صحرای دلم می بخشد
و دلم با یادش
چشم بر ماه در آن تیرگی شب بستست
و نگاهش به زمین
به شکوفنده ترین
گل باغ ابدی
قفسی ساخته از جنس بلور
که حریم حرم هرم نفس های تو را حفظ کند
خاطراتم که ورق می خورد از صحنه ی بیداد زمان
یاد تو همچو نسیم
در گلستان دلم می پیچد

*alien*
22nd July 2011, 09:37 AM
درپس اینه طوطی صفتم داشته اند
انچه استاد ازل گفت بگو میگویم

ستاره کویر
22nd July 2011, 09:59 AM
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...[negaran]

Artmis.
22nd July 2011, 10:09 AM
تو از هر در که باز آیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی ایجاد بگشایی

!nesa
22nd July 2011, 10:21 AM
یار احوال دل از من پرسید

غنچه لاله به دستش دادم

Artmis.
22nd July 2011, 10:53 AM
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

نارون1
22nd July 2011, 11:05 AM
مـرا بـه بـاخـت کـشانـدی ولـی نـیـفـتــادم

بـه ایـن امـید کـه روز خـداست فــردا هـــم

شـروع مـی شود ایـن بــازی ِ تـمـام شده

اگـــرچـه رو بــکـــنی بــرگ آخــرت را هـــم

ستاره کویر
22nd July 2011, 11:14 AM
من خسته ام ونشانی ندارم از
گم گشته ام ونشانی ندارم از
بی رهنماس دلو میرود مدام
دلبسته ام ونشانی ندارم از

نارون1
22nd July 2011, 11:17 AM
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور٬ ای زلف٬

که این دیوانه گر عاقل شود ٬ دیگر نمی آید

Artmis.
22nd July 2011, 12:12 PM
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست

*alien*
22nd July 2011, 12:57 PM
ترا که هر چه مرا دست در جهان داری
چه غم زحال ضعیفان ناتوان داری

بخواه جان و دل از بنده روان بستان
که حکم بر سر آزادگان روان داری

!nesa
22nd July 2011, 06:13 PM
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

Rez@ee
22nd July 2011, 07:00 PM
در همه عالم كسي به ياد ندارد

نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند

تنها با يك ترانه در همه ي عمر

نامش اينگونه جاودانه بماند

*alien*
22nd July 2011, 07:02 PM
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

ببیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند

amin_745
22nd July 2011, 08:57 PM
دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم
رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم

NILOOFAR46
22nd July 2011, 09:41 PM
من پير سال و ماه نيم يار بي وفاست

بر من زمان چو مي گذرد پير از آن شدم

*yas*
23rd July 2011, 12:31 AM
مکن از خواب بیدارم

که گاهی خواب خرگوشی

فرو رفتن به دنیای فراموشی

برای آن کسی که روز و شب بیدار بیدار است

برای آن کسی که چون زمین پیوسته در کار است

گرفتار و گران بار است

بود درمان

برای من

که از اندیشه سر شارم

الهی در عالم رویا فرو رفتن

بود آغاز بیداری

مکن از خواب بیدارم

amin_745
23rd July 2011, 01:34 AM
من اگر نیکم گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

*yas*
23rd July 2011, 01:45 AM
تو روزی با غمی سنگین ،
ز شهرم کوچ خواهی کرد...
و من در پرنیان خاطرات خوش ،
به یاد قلب پاک تو به نرمی گریه خواهم کرد...
و در عمق افق فریاد خواهم زد:
که ای دیرینه یار مهربانم ،
سکوت سنگفرش یادها را یکزمان بشکن .
به یاد آور تو روزی را
که در تکرار و تکرار نفسهایم،
نیازی خسته می جوشید .
به هر جایی روی بی من ،
کسی را جستجو می کن
که در اعماق چشمان بلورینت ،
تمام هستی اش را جستجو می کرد .

S h a D o w
23rd July 2011, 09:52 AM
دعایت می کنم باشی سلامت
و همواره زمان باشد به کامت ...
نه در دیرور مانی و نه فردا ...
که دنیا در همین لحظه است جانا ...

*alien*
23rd July 2011, 10:56 AM
آنکه رخسارترارنگ گل ونسرین داد
صبروآرام تو اندبه من مسکین داد
وآنکه گیسوی ترارسم تطاول آموخت
هم تو اند کرمش داد من غمگین داد

S h a D o w
23rd July 2011, 11:17 AM
دورم ز تو ای خسروی خوبان چه نویسم؟



من مرغ اسیرم، به عزیزم چه نویسم؟



ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد



با این دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

parichehr
23rd July 2011, 12:42 PM
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

S h a D o w
23rd July 2011, 12:51 PM
دیدمت به خواب و سر خوشم
وه
مگر به خواب بینمت
غنچه نیستی که محض اشتیاق
خیزم و ز شاخه چینمت



(فروغ فرخزاد)

parichehr
23rd July 2011, 12:57 PM
تو شاکری ز خالق و خلق از تو شاکرند

تو شادمان به دولت و ملک از تو شادمان

*alien*
23rd July 2011, 03:24 PM
نکته روح فزااز دهن دوست بگو
نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمه ای از نفحات نفس یار بیار

s.golgol
23rd July 2011, 03:30 PM
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد نا امید
در وادی گناه و حنونم کشانده بود

S h a D o w
23rd July 2011, 03:35 PM
درسکوت دادگاه سرنوشت


عشق برما حکم سنگینی نوشت


گفته شد دل داده ها از هم جدا


وای بر این حکم و این قانون زشت

*alien*
23rd July 2011, 03:35 PM
توانا بود هر که دانا بود
زدانش دل پیر برنا بود

S h a D o w
23rd July 2011, 03:53 PM
دل و دین و عقل و هوشم، همه را به باد دادی
ز کدام باده ساقی، به من خراب دادی

s.golgol
23rd July 2011, 03:53 PM
دیدمت یک شب به دریا خیره بودی تا سحر
کاش دریای تو بودم دل به دریا میزدی

s.golgol
23rd July 2011, 03:55 PM
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن خوابست بیدارش کند

*alien*
23rd July 2011, 04:25 PM
در غریبی وفراق وغم دل پیر شدم
ساغر می زکف تازه جوانی بمن ار

s.golgol
23rd July 2011, 04:45 PM
رفتم که داغ بوسه پر حسرت تورا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم

صاصائیل
23rd July 2011, 05:19 PM
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم

*yas*
23rd July 2011, 11:38 PM
من همین

یک نفس از جرعه جانم باقیست

آخرین جرعه این جام تهی را

تو بنوش ...
!

S h a D o w
24th July 2011, 10:53 AM
شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...!

چرا که در تاریکـــ ـی ..

چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!

و هر لحظــــــــ ـه ..

این امیـــــ ـد ..

در درونــــــ ــم ریشه می زند ...

که آمده ای ..

ولی من ندیده ام!

*alien*
24th July 2011, 11:53 AM
من آن شکل صنوبر از باغ دیده برکندم
که هر گل کز غمش بشکفت محنت بار می آورد

انریکه
24th July 2011, 06:16 PM
دلا!تا کی در این زندان فریب این و آن بینی ؟
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی[shaad]

*yas*
25th July 2011, 12:30 AM
يا عقل تقوا پيشه را از عشق مي دوزم كفن

يا شاهد انديشه را از عقل عريان ميكنم


مي جويمت ، مي جويمت با آنكه پيدا نيستي

مي خواهمت ، مي خواهمت هرچند پنهان ميكنم

S h a D o w
25th July 2011, 09:59 AM
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان پر فتنه خواهد شد از آن چشم و از آن ابرو

parichehr
25th July 2011, 03:55 PM
وگر سرای را سر خرابی نیست

اساس او به از این استوار بایستی

*alien*
25th July 2011, 04:42 PM
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

صاصائیل
25th July 2011, 05:48 PM
وقتی دل سودایی می رفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها

*yas*
25th July 2011, 07:50 PM
آسمان جای عجیبیست نمیدانستیم
عاشقی کار غریبیست نمیدانستیم

عمر مدیون نفس نیست نمیدانستیم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم

kebriya
25th July 2011, 07:58 PM
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار الود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

*yas*
26th July 2011, 02:02 AM
رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من همیشه در هنوزها

صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی

!nesa
27th July 2011, 01:14 PM
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

sts92
27th July 2011, 01:24 PM
دلا بسوز كه سوز تو كارها بكند
دعاي نيمه شبي رفع صد بلا بكند

*yas*
27th July 2011, 05:05 PM
درون کلبه خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد

و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم

درون سینه پرجوش خویش اما

کسی حال من تنها نمی پرسد

و من چون تک درخت زرد پاییزم

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند...

!nesa
27th July 2011, 05:49 PM
دل و دینم شد و دلبر به ملامت بر خاست

گفت با ما منشین کز تو سلامت بر خاست

*yas*
28th July 2011, 12:17 AM
تو در من آن تب گرمي كه آبم مي كند كم كم ،
نگاهت نيز چون مستي خرابم مي كند كم كم


منم آن كهنه ديواري به جا از قلعه هاي سنگ ،
كه آب و آفتاب آخر خرابم مي كند كم كم

ЛίL∞F∆R
28th July 2011, 01:16 AM
محروم اگر شدم ز سر كوي او چه شد******************از گلشن زمانه كه بوي وفا شنيد

ستاره کویر
28th July 2011, 01:48 AM
در دل من چیزی است مثل یك بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم كه دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر كوه
دورها آوایی است كه مرا می خواند [golrooz] سپهری[golrooz]

amin_745
28th July 2011, 02:20 AM
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

ЛίL∞F∆R
28th July 2011, 02:29 AM
دانی از زندگی چه می خواهم؟
من تو باشم ، تو ، پای تا سر تو
زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو...

*yas*
28th July 2011, 06:12 PM
وصله عشق من و تو نگسست
من نمی دانم از این دست تو باز
به کجا رانده شوم؟
یا به درگاه کدامین غم و درد
باز من خوانده شوم؟
تو مگو از دل ما بی خبری...
دل ما خون و تو در حلقه دوست
چه صفایی ببری...

ЛίL∞F∆R
30th July 2011, 12:32 AM
يا رب سببي ساز كه يارم بسلامت*******************باز آيد و برهاندم از بند ملامت

انریکه
30th July 2011, 09:45 AM
تا کار به کام دل مجروح بود
تا ملک تنم بی ملک روح بود

parichehr
30th July 2011, 10:59 AM
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

ستاره کویر
30th July 2011, 11:28 AM
دست‌های تشنه‌ام، باران
گام‌های خسته‌ام، همراه
پلک‌هایم، خواب می‌خواهد
خواب‌هایم، ماه.

ЛίL∞F∆R
30th July 2011, 12:43 PM
هردم از آيينه مي پرسم ملول
چيستم ديگر ,به چشمت چيستم؟
ليك در آيينه مي بينم كه ,واي
سايه اي هم ز آنچه بودم نيستم...

فروغ فرخزاد

msd21
30th July 2011, 04:59 PM
مهر خوبان دل ودین از همه بی پروا برد
رخ شطرنج نبرد آنکه رخ زیبا برد

نارون1
30th July 2011, 05:14 PM
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی​شمار آرد

ЛίL∞F∆R
30th July 2011, 05:37 PM
در عطر بوسه هاي گناه الود
روياي آتشين تو را ديدم
همراه با نواي غمي شيرين
در معبد سكوت تو رقصيدم...

فروغ فرخزاد

Rez@ee
30th July 2011, 05:42 PM
مي خواستم به دامن اين دشت، چون درخت

بي وحشت از تبر

در دامن نسيم سحر غنچه واكنم

با دست هاي بر شده تا آسمان پاك

خورشيد و خاك و آب و هوا را دعا كنم

گنجشك ها ره شانه ي من نغمه سر دهند

سرسبز و استوار، گل افشان و سربلند

اين دشت خشك غمزده را با صفا كنم

نارون1
30th July 2011, 05:48 PM
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی​روی ای دل بدین شتاب کجا

ЛίL∞F∆R
30th July 2011, 05:53 PM
او شراب بوسه مي خواهد زمن
من چه گويم قلب پر اميد را
او به فكر لذت و غافل كه من
طالبم آن لذت جاويد را...

فروغ فرخزاد

نارون1
30th July 2011, 06:04 PM
از بـس کـه غـم تـو قـصه در گـوشم کــرد
غـم هـای زمانـه را فـرامـوشم کــرد
یـک سیـنه سخن بـه درگـهت آوردم
چـشمان سخـنگـوی تـو خـاموشم کـرد.

ЛίL∞F∆R
30th July 2011, 06:12 PM
در اين فكرم كه در يك لحظه غفلت
از اين زندان خامش پر بگيرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
كنارت زندگي از سر بگيرم

در اين فكرم من و دانم كه هرگز
مرا ياراي رفتن زين قفس نيست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نيست...

فروغ فرخزاد

نارون1
30th July 2011, 06:25 PM
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق ،


که نامی خوش تر از اینت ندانم .


وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری ،


به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم .




تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی ،


تو شیرینی ، که شور هستی از تست .


شراب جام خورشیدی ، که جان را


نشاط از تو ، غم از تو ، مستی از تست

ЛίL∞F∆R
30th July 2011, 11:21 PM
مرسي از شعر فريدون مشيريتون...[esteghbal]

تمام شب آنجا
ميان سينه ي من
كس ز نوميدي
نفس نفس مي زد
كسي به پا مي خواست
كسي ترا مي خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس مي زد...

فروغ فرخزاد

نارون1
31st July 2011, 11:48 AM
دريا و من، شب تا سحر بيدار مانديم .
شعري سروديم .
اشكي فشانديم .
شب تا سحر، آشفته حالي بود با آشفته گوئي،
انده ياران بود و اين آشفته پوئي،
بر اين پريشان روزگاري، چاره جوئي .
***
دريا به من بخشيد آن شب،
بس گنج از گنجينه خويش .
از آن گهرهاي دلاويزي كه مي ساخت ؛
در كارگاه سينه خويش :
جوشش، تپش، كوشش، تكاپو، بي قراري !
ساكن نماندن همچو مرداب،
چون صخره - اما - پيش توفان استواري !
هم بر خروشيدن به هنگام،
هم بردباري !

ستاره کویر
31st July 2011, 11:58 AM
یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند .[sokoot]

S h a D o w
31st July 2011, 11:59 AM
يكی را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميكنم شايد
بخواند از نگاه من
كه او را دوست مي دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
به برگ گل نوشتم من
که او را دوست مي دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف كودكی آويخت تا او را بخنداند
به مهتاب گفتم ای مهتاب
سر راهت به كوی او
سلام من رسان و گو
تو را من دوست مي دارم
ولی افسوس چون مهتاب به روی بسترش لغزيد
يكی ابر سيه آمد كه روی ماه تابان را بپوشانيد
صبا را ديدم و گفتم صبا دستت به دامانت
بگو از من به دلدارم تو را من دوست مي دارم
ولی افسوس و صد افسوس
زابر تيره برقی جست
كه قاصد را ميان ره بسوزانيد
كنون وامانده از هر جا
دگر با خود كنم نجوا
يكی را دوست مي دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند .

نارون1
31st July 2011, 12:12 PM
"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"
ز خود بيگانه، از هستي رميده
از اين بي درد مردم، رو نهفته
شرنگ نااميدي ها چشيده


دل از بي همزباني ها فسرده
تن از نامهرباني ها فسرده
ز حسرت پاي در دامن كشيده
به خلوت، سر به زير بال برده


به خلوت، سر به زير بال برده
"دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس"
به خلوتگاه جان، با هم نشستند
زبان بي زباني را گشودند
سكوت جاوداني را شكستند

S h a D o w
31st July 2011, 12:27 PM
دوست دارم بر شبم مهمان شوی

بر کویر تشنه چون باران شوی

دوست دارم تا شب و روزم شوی

نغمه ی این ساز پر سوزم شوی

دوست دارم خانه ای سازم ز نور

نام تو بر سردرش زیبا ز دور

دوست دارم چهره ات خندان کنم

گریه های خویش را پنهان کنم

دوست دارم بال پروازم شوی

لحظه ی پایان و آغازم شوی

دوست دارم ناله ی دل سر دهم

یا به روی شانه هایت سر نهم

دوست دارم لحظه را ویران کنم

غم ، میان سینه ام زندان کنم

دوست دارم تا ابد یادت کنم

با صدایی خسته فریادت کنم

دوست دارم با تو باشم هر زمان

گر تو باشی،من نبارم بی امان

ЛίL∞F∆R
31st July 2011, 01:42 PM
نگه دگر بسوي من چه مي كني؟
چو در بر رقيب من نشسته اي
به حيرتم كه بعد از آن فريب ها
تو هم پي فريب من نشسته اي


به چشم خويش ديدم آن شب اي خدا
كه جام خود به جام ديگري زدي
چو فال حافظ آن ميانه باز شد
تو فال خود به نام ديگري زدي...

فروغ فرخزاد

!nesa
31st July 2011, 05:41 PM
یک دم ای سرور زغمهای توآزاد که بود

یک شب ای ماه زبیداد تو بیداد که بود

انریکه
1st August 2011, 09:18 AM
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

S h a D o w
1st August 2011, 11:13 AM
در گذرم سوی تو، دو چشــــــــــم آهوی تو



باز رسیدم ولی، چشم تو بیدار نیست

ЛίL∞F∆R
1st August 2011, 11:00 PM
تو كه مرا به پرده ها كشيده اي
چگونه ره نبرده اي به راز من؟
گذشتم از تن تو زانكه در جهان
تني نبود مقصد نياز من

اگر به سويت اين چنين دويده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو
به ظلمت شبان بي فروغ من
خيال عشق خوشتر از خيال تو...

فروغ فرخزاد

S h a D o w
2nd August 2011, 10:29 AM
وای اگر روزی فراموشم کنی
با غم هجران هم آغوشم کنی
وای اگر نامم بمیرد بر لبت
یا فرو بنشیند این سوز تبت

ЛίL∞F∆R
2nd August 2011, 11:33 AM
تمام شب آنجا
ز شاخه هاي سياه
غمي فرو مي ريخت
كسي ز خود مي ماند
كسي ترا مي خواند
هوا چو آواري
به روي او مي ريخت...

فروغ فرخزاد

S h a D o w
2nd August 2011, 11:57 AM
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب


بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب


تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه


چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

ЛίL∞F∆R
2nd August 2011, 12:23 PM
باز هم قلبي به پايم افتاد
باز هم چشمي به رويم خيره شد
باز هم در گيرو دار يك نبرد
عشق من بر قلب سردي چيره شد

باز هم از چشمه ي لب هاي من
تشنه اي سيراب شد،سيراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروي در خواب شد،در خواب شد...

فروغ فرخزاد

نارون1
2nd August 2011, 12:38 PM
دست من و آغوش تو ! هیهات ! که یک عمر


تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود


بالله که بجز یادِ تو ، گر هیچ کسم هست


حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود


لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم


رفتم ، بخدا ، گر هوسم بود بَسَم بود !

ستاره کویر
2nd August 2011, 12:42 PM
دیگر!
آدمی را دوست نمی‌دارم
می‌خواهم درخت باشم
پرندگان را
بیش‌تر دوست دارم!!!!

خیلی نو بود دیگه[khanderiz][cheshmak]

نارون1
2nd August 2011, 12:49 PM
می خواهم و می خواستمت تا نفسم بود

می سوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود

عشق تو بَسَم بود که این شعله بیدار

روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود

آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت

غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

!nesa
2nd August 2011, 12:54 PM
دوستی برگ گلی نیست که بر باد رود

تشنه را آب محال است که از یاد رود

نارون1
2nd August 2011, 01:01 PM
ديدم كه زردرويي از من نمي‌پسندي
من چهره سرخ كردم با خون شعرهايم

روزي از اين ستمگاه خورشيدوار بگذر
تا با تو همچو شبنم بر آسمان برآيم

!nesa
2nd August 2011, 01:12 PM
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست

که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

نارون1
2nd August 2011, 01:17 PM
تنت، كه جاي به جا، چشمه چشمه خون شد
به رنگ چشمه خون كرد آفتاب مرا
در آن ستاره كسي‌ست
كه جز نگاه پريشان او درين ايام
كسي نمي‌دهد از آسمان جواب مرا

!nesa
2nd August 2011, 01:30 PM
اگر شیری اگر میری اگر مور

گذر باید کنی اخر لب گور

نارون1
2nd August 2011, 01:45 PM
روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد
گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش
آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:
در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!

!nesa
2nd August 2011, 01:51 PM
شرف نفس به جودست و کرامت به سجود

هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود

نارون1
2nd August 2011, 01:55 PM
در آن ستاره كسي‌ست
كه نيمه شب‌ها همراه قصه‌هاي من است
ستاره‌هاي سرشك مرا، كه مي‌بيند
به رمز و راز و نگاه و اشاره مي‌پرسد
كه آن غبار پريشان چه جاي زيستن است؟

ستاره کویر
2nd August 2011, 01:57 PM
تا کـــــــی به تمـــــنای وصــــال تـو یــــــــگانه
اشکم شود از هـــــــر مژه چون سیــــل روانه [negaran]

!nesa
2nd August 2011, 02:01 PM
هر شبي گويم که فردا ترک اين سودا کنم

باز چون فردا شود امروز را فردا کنم

ЛίL∞F∆R
2nd August 2011, 02:48 PM
من او شدم...او خروش درياها
من بوته ي وحشي نياز گرم
او زمزمه ي نسيم صحراها

من تشنه ميان بازوان او
همچون علفي ز شوق روييدم
تا عطر شكوفه اي لرزان را
در جام شب شكوفه نوشيدم...

فروغ فرخزاد

ستاره کویر
2nd August 2011, 03:22 PM
من اگــر کامروا گشتم و خوشدل چه عجــــــب
مســــتحق بودم و ایــن ها به ذکاتـــم دادنــــــد

!nesa
2nd August 2011, 04:06 PM
دوستی برگ گلی نیست که بر باد رود

تشنه را آب محال است که از یاد رود

انریکه
2nd August 2011, 04:57 PM
در خون من غرور نیاکان نهفته است
خشم و ستیز رستم دستان نهفته است[tafakor]

ЛίL∞F∆R
2nd August 2011, 05:17 PM
تا بر گذشته مي نگرم،عشق خويش را
چون آفتاب گمشده مي آورم به ياد
مي نالم از دلي كه به خون غرقه گشته است
اين شعر،غير رنجش يارم به من چه داد


اين درد را چگونه توانم نهان كنم
آندم كه قلبم از تو به سختي رميده است
اين شعرها كه روح ترا رنج داده است
فريادهاي يك دل محنت كشيده است...

فروغ فرخزاد

!nesa
2nd August 2011, 05:18 PM
تو آن همیشه بهاری که با نسیمِ خیال

به دوشِ خاطره هایم شکوفه می ریزی

*alien*
2nd August 2011, 05:23 PM
يکي حلقه‌ي کعبه دارد به دست . يکي در خراباتي افتاده مست

ЛίL∞F∆R
2nd August 2011, 05:24 PM
تنها تو آگهي و مي داني
اسرار آن خطاي نخستين را
تنها تو قادري كه ببخشايي
بر روح من،صفاي نخستين را...

فروغ فرخزاد

*alien*
2nd August 2011, 05:33 PM
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید

از دورویی و جفای ساکنان ِ خاک

کاینچنین به قلبِ آسمان نهان شدید

ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک

__________________

ЛίL∞F∆R
2nd August 2011, 05:50 PM
كاش چون پرتو خورشيد بهار
سحر از پنجره مي تابيدم
از پس پرده ي لرزان حرير
رنگ چشمان تو را مي ديدم

كاش در بزم فروزنده ي تو
خنده ي جام شرابي بودم
كاش در نيمه شبي درد آلود
سستي و مستي خوابي بودم


كاش چون آيينه روشن مي شد
دلم از نقش تو و خنده ي تو
صبحگاهان به تنم مي لغزيد
گرمي دست نوازنده ي تو...

فروغ فرخزاد

parichehr
2nd August 2011, 06:20 PM
وین اطلس مقرنس زر دوز زرنگار

چتری بلند بر سر خرگاه خویش دان

ЛίL∞F∆R
3rd August 2011, 12:32 AM
نسيم از من هزاران بوسه بگرفت
هزاران بوسه بخشيدم به خورشيد
در آن زندان كه زندانبان تو بودي
شبي بنيادم از يك بوسه لرزيد


بدور افكن حديث نام،اي مرد
كه ننگم لذتي مستانه داده
مرا مي بخشد آن پروردگاري
كه شاعر را،دلي ديوانه داده...

فروغ فرخزاد

ستاره کویر
3rd August 2011, 01:58 AM
هـــــر کســــی از ظن خود شــــد یـار مــن
در درون مـــــــن نجســـــت اســـــــرار مــن

نارون1
3rd August 2011, 12:36 PM
نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ،
شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست.
تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست
کـار با هـستی ِ از دغـدغـه لـبریـزم نـیست

parichehr
3rd August 2011, 12:57 PM
تو آفتاب ملکی هرجا که میروی

چون سایه از قفای تو دولت بود روان

نارون1
3rd August 2011, 01:20 PM
نمي‌داني- دريغا- چيست شادي
كه مي‌گويي: به گيتي نيست شادي

نه شادي از هوا بارد چو باران
كه جامي پر كني از جويباران

نه شادي را به دكان مي‌فروشند
كه سيل مشتري بر آن بجوشند

چه خوش فرمود آن پير خردمند
وزين خوشتر نباشد در جهان پند

اگر خونين دلي از جور ايام
« لب خندان بياور چون لب جام»

parichehr
3rd August 2011, 01:33 PM
محیط شمس کشد سوی خویش دُرّّ خوشاب

که تا به قبضه ی شمشیر زر فشان گیرد

نارون1
3rd August 2011, 01:37 PM
دل ز جام عشق او شد مي پرست
مست مست از عشق او شد مست مست

parichehr
3rd August 2011, 02:13 PM
تو بدری و خورشید تو را بنده شده ست

تا بنده تو شده ست تابنده شده ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو

خورشید منیر و ماه تابنده شده ست

نارون1
3rd August 2011, 02:19 PM
تا شب همين بساط فراگير است
فردا همين روال فزاينده است

آه آن طلوع روشن زيبا را
با اين غروب تيره چه پيوند است

parichehr
3rd August 2011, 02:34 PM
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند

سر جمله اش فرو خوان از میوه ی بهشتی

!nesa
5th August 2011, 01:04 PM
یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز

که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند

ستاره کویر
5th August 2011, 01:08 PM
در نگاه ات همه ی مهربانی هاست:
قاصدی که زندگی را خبر می دهد.
و در سکوت ات همه ی صداها:
فریادی که بودن را تجربه می کند.

!nesa
5th August 2011, 01:25 PM
در سایه سار قدت یک لحظه آرمیدم

هر چه نگاه کردم رویت ولی ندیدم

انریکه
5th August 2011, 03:11 PM
محبوسم و طالع است منحوسم
غمخوارم و اختر است خونخوارم

بهـمن
10th August 2011, 02:22 PM
ملك غيرت برد افلاك حسرت
جنوني را كه شيداي تو دارد
دلم در سر تمناي وصالت
سرم در دل تماشاي تو دارد

bnvamin
11th August 2011, 12:39 PM
دوستان به که ز وی یاد کنند دل بی دوست دلی غمگین است

«hiva»
12th August 2011, 02:23 PM
تو آتش شكوهمند عشق را زبانه اي


ودر فضاي كومه ي فقير گونه دلم


براي زندگي


تو آخرين وبهترين بهانه اي...

ستاره کویر
12th August 2011, 02:38 PM
یار من آن که لطف خداوند یار اوست

بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست

بهـمن
12th August 2011, 04:03 PM
تن را حیاه از جان بود جان زنده از جانان بود
جان او بدن عریان شود تا گستراند بالها
ابدان زجان عمران شود وز رفتنش ویران شود
جان از بدن عریان شود تا گستراند بالها
زآمدشد این جسم و جان نگسست یکدم کاروان
افتاد شوری در جهان زین حلّ و زین ترحالها

«hiva»
12th August 2011, 04:12 PM
آســــمـــــان ابـری و دل غرق سکـــــــوت

می وزد سرد نسیمی بر این تن به خیال

خشكي سردي اين خاك به كجا ميبردم؟

دل انـــــــــدر تــــــمناي وصــــــال كه بود ؟

اميد صبــــح نيــــست در اين ره به خراب

هرچه گويم من از اين دل به سكوت

چه بگویم من از این ره به ســکوت؟

بهـمن
12th August 2011, 04:21 PM
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما

amin_745
12th August 2011, 04:23 PM
تا چند بسته ماندن در دام خود فریبی
با غیر آشنایی با آشنا غریبی؟

بهـمن
12th August 2011, 04:40 PM
فکر کنم باید با الف شروع میکردی؟!

یا رب کجا شد عیش جوانی
خوش عالمی بود آن کودگیها
ای فيض برخیز خاکی بسرریز
در ماتم آن آسودگیها

amin_745
12th August 2011, 05:09 PM
ارسالها همزمان بوده![nadidan]


استخوان سر فرهاد فرو ریخت ز هم
دیده اش در ره شیرین نگران است هنوز

بهـمن
12th August 2011, 05:22 PM
زسوز آتش عشق نگاری
سراپای وجودم در گرفتست
زآه آتشینم در حذر باش
که دودش در همه کشور گرفتست

«hiva»
12th August 2011, 11:30 PM
تو بمان تا به سحر
نه سحر تا به ابد
عشق همین جا جاریست
این همه زیبایی و چراغانی شهر دل من
مال تو است
امشب این جا جشن است
و تمام گلها میرقصند
قاصدک جار زده
که تو این جا هستی
شاپرک آمد وگفت هدیه تان آماده ست
باز کن هستی من
تاب ندارم دیگر
و تو پوشال دلم را دیدی
ومیان گل نرگس تو کلیدی دیدی
ومن آرام در گوش تو رازش گفتم
وتو آرام نگاهم کردی
تو به من خندیدی

بهـمن
12th August 2011, 11:38 PM
يكچند در آرامگه عالم بالا
با خيل ملك خوشدل و آسوده چريديم
چون روي نهاديم ز افلاك سوي خاك
سوي طرب و كودكي و جهل خزيديم

«hiva»
13th August 2011, 12:00 AM
من همین یکدانه دل دارم بفرما بشکنش

کوزه ای از آب و گل دارم بفرما بشکنش


تو سبوی آرزوهای مرا بشکسته ای

هرچه باداباد ، این هم دل بفرما بشکنش

بهـمن
13th August 2011, 12:10 AM
شكرلله كه شد عيان ره حق
يافت جانم درين جهان ره حق
پيشتر ز آنكه پا زره ماند
ديد چشم دلم عيان ره حق

«hiva»
13th August 2011, 01:27 AM
قلب این پنجره از دست غم پرده، به تنگ آمده است!

پرده را برداریم، دل این پنجره را باز کنیم...!

بهـمن
13th August 2011, 01:32 AM
ميشود از قصه خون وز ديده مي‌آيد برون
لحظه لحظه ميخورم از خون دل چندين اياغ
در درونم لاله هست و گل ز يمن داغها
وز برون نه گشت صحرا خواهم و نه سير باغ

«hiva»
13th August 2011, 01:41 AM
غم سنگین دلم را تو فقط می دانی

که تو در جان منی

و تو همزاد منی

تو پرستوی بهارانم باش

از دلم کوچ مکن

که دلم مست بهار است

بهـمن
13th August 2011, 01:50 AM
تو تنهایی را چگونه معنا میکنی؟
چرا آن را با دردهایت همنوا میکنی؟

GUNNER_2020
13th August 2011, 02:18 AM
غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده ی لعل تو هوشیارانند

«hiva»
13th August 2011, 02:27 AM
دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود....تو در کنار من بشینی محال بود

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود...چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری ...با تو چقدر کوچه ها بی مثال بود

نشنید لحن عشق من را نگاه تو...پرواز چشم های تو محتاج بال بود

سیب بی ثمر درخت آرزوی من....یک عمر مانده بود ولی کال کال بود

گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت....گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود....سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد....اما نه با خیال تو بودم حلال بود......

بهـمن
13th August 2011, 02:32 AM
فکر کنم کلا هممون قاط زدیم .


غلام نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده ی لعل تو هوشیارانند

باید با ی شروع میکردی؟


عیب نداره ادامه میدهیم!!!


نفر بعد با د ...

بهـمن
13th August 2011, 02:39 AM
دل اقلیم دین جلوه ات تاخت کرد
بسی خانه شد از تو ویران عبث

ث بیاد
نفسسس کششش

«hiva»
13th August 2011, 02:49 AM
ثـنـا و حــمــد حـق هــــر آ ن نـو یـــســــم
حـضــور حـضــر ت ســـبــحــا ن نـو یـــســــم

ز بـس کـج رفـــت قـــلـــم بـر روی کــا غــــذ
خـطــا ی ر فـتــه را جـــبــــرا ن نـو یـــســــم

به فـــر خــــا ری عـــز یــز د یـــــد ه و د ل
ســلا مــی ا ز د ل و ا ز جــا ن نـو یـــســـم

بهـمن
13th August 2011, 02:55 AM
میرباید دل زمن هر دم بتی
هم تو گیرش باز پس یا مستغاث
محو خود کن فيض را تابی رخت
بر نیارد یکنفس یا مستغاث

نفسسس کششش[nishkhand]

GUNNER_2020
13th August 2011, 03:06 AM
ثواب روزه و حج قبول آن کسی برد
که خاک ئمیکده عشق را زیارت کرد

بهـمن
13th August 2011, 03:09 AM
میگم این سایت این همه نفس کش دار؟!!![nishkhand]

درصحبت نماند اصحاب را دگر فيضي
مراست فيض‌ همين صحبت كتاب لذيذ

نفسسس کششش
شب بخیر

GUNNER_2020
13th August 2011, 03:24 AM
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه ی خورشید درخشان نشود

amin_745
13th August 2011, 03:35 AM
در این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد

GUNNER_2020
13th August 2011, 03:55 AM
باید با "د" شروع میکردی آقا امین![bamazegi]
دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت
سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

«hiva»
13th August 2011, 05:57 PM
دلش از دوری تو دلگیر است...

مهربانم ! ای خوب

یاد قلبت باشد یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته به در مانده

و شب و روز دعایش این است

زیر این سقف بلند هرکجایی هستی به سلامت باشی

به شب معجزه و آبی فردا برسی...

مهربانم ! ای خوب

یاد قلبت باشد یک نفر هست که دنیایش را

همه و هستی رویایش را به شکوفایی احساس تو

پیوند زده

و دلش می خواهد لحظه ها را با تو به خدا بسپارد

بهـمن
14th August 2011, 12:13 AM
دلی تنها
لبی خاموش
نه شعری بر لبانم بود
نه نامی بر زبانم بود
در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه
بامیدی که نومیدیش پایان بود
سیاهی های ره را بر نگاه خویش می بستم
و از بیراهه ها راه نجات خویش می جستم
نه کس با من
نه من با کس
سر یاری
نه مهتابی
نه دلداری
و من تنهای تنها دور از هر آشنا بودم
سرودی تلخ را بر سنگ لبها سخت می سودم
نوای ناشناسی نام من را زیر دندانهای خود بشکست
و شعر ناتمامی خواند
بیا با من
از آن شب در تمام شهر می گویند
...
او با تو ؟
ولی من خوب می دانم
نه او با من
نه من با او

«hiva»
14th August 2011, 01:20 AM
و بدان ارزش عشقم کمتر از مجنون نیست
و وجودم...
از همه زیبا تر
آتش عشق مرا سرد نکن
زندگی را به دلم زهر نکن

و تو هم...
تا ابد با من باش تا که ثابت بکنیم عشقمان بی همتاست...

بهـمن
14th August 2011, 01:43 AM
تا مردم این شهر بدانند که ؟ بودم
جز راه شهیدان وطن ره نسپردم
جز نغمه آزادی شعری نسرودم
اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار
هر چند که کولی صفت از من برمیده است

GUNNER_2020
14th August 2011, 04:11 AM
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

بهـمن
14th August 2011, 12:28 PM
این که با خود میکشم هر سو نپنداری تن است
گور گردان است دران آ روزهای من است

GUNNER_2020
14th August 2011, 01:54 PM
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده

بهـمن
14th August 2011, 02:03 PM
هزاران آفرین بر تو دلارامی دل انگیزی
قیامت قامتی داری چه بنشینی چه برخیزی
سراپا گلبنی جانا مگر باغ همزادی
گل اندامی گل آمیزی گلاب افشان و گلبیزی
ز دلها آفرین خیزد چو چشمت را بگردانی
شوند اینه ها حیران چو زلفت را به رخ ریزی

GUNNER_2020
14th August 2011, 02:12 PM
یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را
میسراید شاد
قصه ی غمگین غربت را:
"هان کجاست
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه؟
با شبان روشنش چون روز
روز های تنگ و تارش,چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و ستوارش
با لئیمانه تبسم کردن دروازه هایش,سرد و بیگانه

!nesa
14th August 2011, 04:02 PM
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

GUNNER_2020
14th August 2011, 04:17 PM
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند

ستاره کویر
14th August 2011, 04:21 PM
درسکوت دادگاه سرنوشت




عشق برما حکم سنگینی نوشت




گفته شد دل داده ها از هم جدا




وای بر این حکم و این قانون زشت

GUNNER_2020
14th August 2011, 04:39 PM
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام,این جاوید خون آشام
سوی ناهید,این بدبیوه گرگ قحبه ی بی غم
که میزد جام شومش را به جام حافظ و خیام
و میرقصید دست افشان و پاکوبان به سان دختر کولی
و اکنون میزند با ساغر "مک نیس"یا"نیما"
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بی خداوندیست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پرپر به خاک افتند

«hiva»
14th August 2011, 05:15 PM
دور از تو ندارم من نه سر و نه سامانی
عمریست که این غم را میدانم و میدانی

تاریکی شب با من ، اشکم همه در دامن
پوشیده دلم بر تن شولای پریشانی

روزی که تو را دیدم از عشق تو ترسیدم
افسوس نپرسیدم از عهدی و پیمانی

از عشق غزل خواندی ، پیش دل من ماندی
گفتی که از این پس هم می خوانی و می مانی

GUNNER_2020
14th August 2011, 08:30 PM
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه ی دولت پناه تو

«hiva»
14th August 2011, 08:55 PM
وندرین هنگامه
رویِ گام*هایِ کُند و سنگینش
بازمی*اِستد ز راهش مَرد
وزگلو می*خواند آوازی که
ماهی*خوار می*خواند
شباهنگام
آن آواز
بردریا



پس، به زیرِ قایقِ وارون
با تلاشش از پیِ به*زیستن، امید می*تابد به چشمش رنگ...


می*زند باران به انگشتِ بلورین
ضرب
با وارون شده قایق



می*کشد دریا غریوِ خشم
می*خورد شب
بر تن
از توفان
به تسلیمی که دارد
مُشت



می*گزد بندر
با غمی انگشت.



تا دلِ شب از امیدانگیزِ یک اختر تهی گردد
ابر می*گرید
باد می*گردد..

GUNNER_2020
14th August 2011, 10:13 PM
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

«hiva»
14th August 2011, 11:01 PM
دوستت دارم پریشان، شانه می خواهی چه کار؟
دامبگذاری اسیرم ، دانه می خواهی چه کار؟
تا ابد دور تو می گردم ، بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی ، پروانه می خواهی چه کار؟
مثل من آواره شواز چاردیواری درآ!
در دل من قصر داری ، خانه می خواهی چه کار؟
خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه می خواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ای مردانه می خواهی چه کار؟

amin_745
14th August 2011, 11:11 PM
رفت از بر من آنکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید در این شهر توان بود

«hiva»
14th August 2011, 11:24 PM
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغای قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه ناباور خیال پرست

بهـمن
14th August 2011, 11:53 PM
تو مرا با برگ کاغذی
پر از پروانه
به شهر پروانه ها بردی
و خبر از قاصدک باغ دادی
که باغ هم پر از پروانه است
و دلم نیز پر از آواز پرواز پروانه ها
تو مرا ب یک برگ پر از پروانه
به اوج صداقت ها
و صمیمیت ها بردی
و در این اندیشه
وقتی که بزرگ شدی
گاهی
خلوص کودکی اتفاق می افتد
و همیشه پیش از آ“که فکر کنی ، اتفاق می افتد
تو مرا با یک جهان پر از
رؤیاهای صادقانه آشنا کردی
و مرا در پرواز لطیف پروانه ها
و آن همه خوبی اسیر

«hiva»
15th August 2011, 01:59 AM
رفتی همه گفتند که

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

و به ناباوری و غصه من خندیدند

آه ای رفته سفر

که دگر باز نخواهی برگشت

کاش می آمدی و می دیدی

که در این عرصه دنیای بزرگ

چه غم آلوده جدایی هایی است

و بدانی

که از دل نرود هرکه از دیده برفت...

Rez@ee
15th August 2011, 02:42 PM
تو، مادر بي خوابي. من كودك بي آرام
لالائي خود سر كن از بهر خدا دريا .
***
دور از خس وخاكم كن، موجي زن و پاكم كن
وين قصه مگو با كس، كي بود و كجا ؟ دريا !

انریکه
15th August 2011, 02:52 PM
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت

بهـمن
15th August 2011, 03:04 PM
تن آسایان بلایش بر نتابند
بلی من گفتم ، آن بالا به من ده
چو بادریادلان افتی ، قدح چیست
به جام آسمان دریا به من ده

amin_745
15th August 2011, 03:30 PM
همه هست آروزیم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

طلیعه طلا
15th August 2011, 03:37 PM
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

«hiva»
15th August 2011, 04:24 PM
ای صمیمی ای دوست
گاه و بی گاه لب پنجره ام می آیی

تو مرا یاد کنی یا نکنی ، من به یادت هستم
آرزویم همه سرسبزی توست ...

طلیعه طلا
15th August 2011, 04:55 PM
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

طلیعه طلا
15th August 2011, 04:56 PM
دیده را دستگه در و گهر گر چه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثار ی بکند

«hiva»
15th August 2011, 05:01 PM
در این شبــهای بـــارانی

غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی

بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ که می آیـــــی

به احســــاست قســــــم یــــک شب

دلم می میرد از حسرت

و من آهسته می گویم :

تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمـی آیــــی .....

amin_745
15th August 2011, 05:13 PM
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هرچند در این عهد خریدار ندارد

«hiva»
15th August 2011, 05:15 PM
دارم از مکـــــتب عشــــــاق هـــــمه درس وفا
گر چه آفت شده بر سینه ی بریان که مـــــپرس

مـــــــی زند این دل غمـــــدیده ز بیـــــداد فلک
شعر امـــــــــــیّد بر ین دفتر و دیوان که مپرس...

amin_745
15th August 2011, 05:21 PM
ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی نرود از یادت

طلیعه طلا
15th August 2011, 05:26 PM
دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

طلیعه طلا
15th August 2011, 05:27 PM
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

GUNNER_2020
15th August 2011, 05:28 PM
در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد