داستان جالبي بود، نشنيده بودم، ياد کتاب منطق الطير عطار نيشابوري افتادم
آنجا دقيقا" همين معنا را بيان مي کند، گروهي از مرغان براي ديدار سيمرغ (که استعاره از کمال مطلق است) عزم سفر مي کنند، در بين راه به دليل مشکلات يکي يکي از طي مسير منصرف مي گردند.
تا بالاخره سي عدد از مرغان باقي مي مانند، و دست آخر مي فهمند که سيمرغي که دنبالش بودند در اصل خودشان (يعني خود آن سي مرغ) هستند، به تعبيري دارد بيان مي کند که سالک راه حقيقت دست آخر در هنگام رسيدن به مقصد در آن غرق مي شود (البته من خيلي مسلط نيستم ولي فکر کنم در اصطلاح عرفا به اين مقام: "فناي الي الله" بگويند، يعني غرق شدن در ذات اقدس اهديت، يعني براي خودت جداي از پروردگار منيتي قائل نباشي)
آنجا براي طي اين طريق هفت مرحله (وادي) بيان مي کند: طلب - عشق - معرفت - استغني - توحيد - حيرت - فنا
واقعا" ادبيات ما سرشار از مطالبي است که پاسخ همه مشکلات بشر را در خود دارد، ببينيد چقدر زيبا همان داستاني که شما اشاره کرديد را بيان مي کند:
گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی، درگه است (يعني چون از اين هفت وادي گذشتي به درگاه اصلي مي رسي)
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد بازکس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای نا صبور ؟!
چون شدند آنجایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد از بیخبر ؟!
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بیکنار
پس سیم وادیست آن معرفت
پس چهارم وادی استغنی صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعب ناک
هفتمین وادی فقرست و فنا
بعد از این روی روش نبود ترا (يعني بعد از آن ديگر دسته بندي امور تحت عنوان وادي فلان و وادي بيسار بي معني است)
درکشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت
علاقه مندی ها (Bookmarks)