دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    ارشد ژنتیک ،کارشناسی میکروبیولوژی
    نوشته ها
    2,987
    ارسال تشکر
    25,976
    دریافت تشکر: 13,088
    قدرت امتیاز دهی
    24670
    Array
    سونای's: جدید81

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    خداروشکر..روز خوبی بود..مسافرامون از راه رسیدن..خدایا شکرت...

    این چهارشنبه سوری هم که هنو همچنان داغ ادامه داره..من که دیگه دارم ازین همه سروصدا کلافه میشم
    یاد پارسال افتادم که بورچومی و باهوش چقدر میترسیدن!!! و من تا صبح ساعت 4-5 که سروصدا ها و نارنجکای!!!!! اطراف تموم شد پیششون مونده بودم!!! الان نمیدونم بورچومی و باهوشم کجا هستن...

    امروز یه مراسمی بود خندم گرفت.. بعدشم راما میخواست از اتیش بپره اما میترسید و اومد دنبالم که عمه بیااااااااااااااااااااااا ا
    خلاصه رفتم بقلش کردم و از یه اتیش کوچیک چند بار پریدیم خوشحال شد... کل امروز مدام شیطونی میکرد و نوشیدنی میخورد و میومد دنبالم میگفت عمه گوشتو بیار!!!
    بعد میگفت عمه ... خلاصه مدام میبردمش دستشویی
    بعدم کمی بازی کردیم این وروجکا دیوونم کردن...
    قشنگترینش اونجا بود که ازون فانوس آرزوها رو همه روشن کردن و فرستادن هوا... وقتی خیلیییییییییییییی رفت تو آسمون و اون شمعها توو تاریکی آسمون روشن بودن نمیدونم چرا یه حسی شدم... خیلیییییییییییی زیبا بود....مخصوصا اینکه راما گفت عمه یعنی این فانوسا آرزوها رو میبرن پیش خدا؟ خیلی فوق العاده بود...
    البته حواس همه پرت شده بود و برا لحظاتی دیگه بمب و نارنجک منفجر نشد... یه سکوت عجیبی بود..

    الانم بزرگترا و بچه ها دیگه بیخیال شدن برگشتن خونه هاشون... فقط موندن این پسرا که ماشاءالله انرژیشون هنو تموم نشدههمیشه سرویس دانشگاه هم اینجوری بودیم..5 صبح میرفتیم 8 شب بر میگشتیم.. برگشتنی ما دخترا نای راه رفتن نداشتیم!میرفتیم تو سرویس حساب میکردیم که امروز نوبت کیه بره کنار پنجره بشینه تا بتونه رو پای اینیکی بخوابه...
    اما پسرا تازه بازیشون میگرفت و چه پر انرژی قبل از اومدنه سرویس و توو سرویس با هم بازی میکردن!!یا شعر میخوندن و شاد بودن تااااا خودِ شهرمون!!!
    گاهی دیگه دعوا میشد که اقا یکم ساکت تر!
    الانم انقدم خسته ام و گردنم درد میکنه ...فقط یه خواب میخوام...اما این صداها نمیزاره....

    یعنی من موندم این مهماتشون چرا تموم نمیشه!!

    خدایا شکرت...

    ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
    دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من

  2. 11 کاربر از پست مفید سونای سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 10:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 5th January 2013, 12:24 AM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 09:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 11:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 08:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •