دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23074
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

    ســــــــلام

    وای ، من اصلاً این روز شوم و بی فرهنګ رو تبریک نمیګم کلاً خوشم نمیاد از چهارشنبه سوری

    الانم ماجرایی شد

    درسته قدیما با اصول و موازین خوبی اجرا میشده ولی الآن ؟!!!!

    داشتم درس می خوندم قرار بود 11 بیان دنبالم ، که ساعت 10 اومدن
    خیر سرم با برنامه شدم ولی مګه میذارن ؟!

    با چه بدبختی واسه اینکه کسی صدا پامو نشنوه مثل دزدا راه میرفتم که حواس بقیه پرت نشه ، اومدم از محوطه بیرون این همه بچه تو ماشین چیکار می کنن ؟!
    اومده بودن با بچه های همسایه این خانواده دنبال من ( بچه ها کوچیکن ) که بریم پارک خورشید تو هاشمیه واسه بوووووووووووووووووووووووو وق

    من با کلی خوشرویی اومدم تو ماشین تا اینا رو به من ګفتن ؟! منم :

    منو بذارین خونه لطفاً ، یک دقیقه راه که بیشتر نیست

    بقیه : ( مد نظر پدر مادر هست به من !) حق نداری بری خونه با ما میای منتظرمونن
    من : کی ؟
    بقیه : همسایه ها

    میدونن من از این مراسم تحت هیچ شرایطی خوشم نمیادا !!!
    دیګه یکم عصبانی شدم چون زورکی می خواستن منو ببرن

    خخخ ، حالا دنبال همسایه ها جایی که قرار ګذاشته بودن ، رفتیم اونا نبودن ، زنګ می زدیم جواب نمیدادن
    ګفتیم میریم همون پارک خورشید ، خودشون میان
    تا خواستیم بریم ، یووووووووهو ترافــــــــــــــــــــی ـک از خیلی قبل تر از هاشمیه ، پل صیاد بود فکر کنم ( چه میدونم خب / یعنی دو ساعت لازم بود تو راه باشیم شایدم بیشتر)
    آقا من خوشنود شدم کمی ، بعد دور زدن پدر از زیر پل برګشتیم
    دوباره همون مسیر رو اومدن که ببینن باز همسایه ها نیومدن آیا ؟ دیدیم نخیر نیومدن ( حالا بچه هاشون با ما بودن )
    یا مثلاً فلش نیورده بودن برا آهنګ ، رادیو قاطی کرده بود اونم نمی خوند منم آهنګ ګوشی رو میذاشتم ، همچین شاد نبود خب بعد خلاصه هر کار کردن نتونستن درست کنن
    من کیف می کردم یعنیا
    با من کسی رو دنده ی لج بیفته این میشه تازه هنوز هیچی نشده تجربه هایی شده از این ماجرا که طرف همیشه معترف شده دیګه از این کارا نمی کنه
    عوض 1.5 ، 2 دقیقه که منو خواستن تا خونه برسونن ، یک ساعت تو شهر الکی دور زدن
    ، یکمم طعم تلخ عصبانیت پدیدار شد
    آخرشم منو ګذاشتن خونه حالا که اومدم خونه دارن همو به واسطه ی من پیدا می کنن ( چون الان شدم رابط هی تلفن جواب میدم به این بګو به اون بګو )

    خلاصه که اینجوریاست ...
    ولی خیلی بی فرهنګی هست این امور ، همین الآن که داشتیم میرفتیم ، تو یه چهارراهی بود قبل همون پله که یه هو یه ترقه بود ، بمب بود ، هر چی که بود خوشم نمیاد اسمشونم بدونم زدن تو چراغ راهنمایی ، ترکید و کلیم دود کرد

    این مامان من همیشه 180 درجه با من فرق دارنا !!!
    قبل از اینکه بیان دنبال من 3 ساعت آتیش بازیا و بساطاش رو مشغول بودن با همسایه ها و اجمعین آشناها ( فامیلا نه ها / فقط همسایه ها )


    در کل خییییییییییییییییییلی کار ناپسندیه و بوووووووووووووووووووووووو ق

    من هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت یه چنین دعایی نمی کردم ولی الآن میګم چون خودمم قاطی کردم از بس این روزا به خودم تلقین منفی کردم :
    هر کی از این قبیل امور انجام میده ان شاء الله راهی اورژانس شه تا آدم شه ، حرف که متوجه نمیشن پس بچشن طعم تلخ عدم سلامتی رو !

    حالا یه خورده برن اورژانس چیزی نمیشه ، یکم ضربه ببینن که فقط مدت کوتاهی جبران پذیر نباشه ، بعد خوب شن ولی جوری باشه که درس بګیرن
    عه عه ، هر سال من از اوایل بهمن ماه باید این صداهای نحس رو بشنوم ، کنار خونمون همه جور مدرسه ی پسرونه ای هست خب

    خخخ ، مامانم پارسال با پسردایی کوچیکم نقشه ریخته بودن
    ( الآن سوم راهنماییه ) دور از چشم زندایی جان از پنجره ترقه مینداختن بیرون و امثالهم

    یادمه پارسال یه همچین روزی با دوستم رفتیم سر چهار راه راسته خیابون چیزی می خواستیم بګیریم ، داشتیم از کوچه رد میشدیم یادمون نبود چهارشنبه سوریه ، یه هو یکی از پنجره دقیقاً جلو پای من ترقه انداخت ، خیال کرد ندیدم از کدوم پنجره بود هیچی دیګه یه نګاه خشن بهش کردم برګشتنا از همون مسیر اومدیم ، نګاه کردم جای پنجره بود ولی ...

    دیګه نکنین از این کارا خواهشاً ، زشته ، بی فرهنګیه ، قباهت داره ،ناپسنده !!!



  2. 11 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •