یار همراه
بارو بارو بارونه هی
دسه تو به و دسم بيا رمو و حونم هی
گل باغمی تو چش و چراغمی تو
چراغ حونم تونی مونس و يارمیتو
بارو بارو بارونه هی
دسه تو به و دسم بيا رمو و حونه هی
انتظار و انتظار سوزه شيريننمکدار
سی تو بيمه بی قرار
بارو بارو بارونه هی
دستو به و دسم بيا رمو و حونه هی
صبرو قرارم تونی مونس و يارم تونی
اسير و خوارم نکو دوای دردمتونی
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
واااااای.
اینام که مارو کشتن
آزمون آنلاین امروز هم برداشته شد
اوووووف اوف
فکر کردیم دیگه تموم شد امتحانا...![]()
سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....
یار همراه
بارون بارونه زمینا تر میشه
گلنسا جونم کارا بهتر میشه
بارون بارونه زمینا تر میشه
گلنسا جونم کارا بهتر میشه
گلنسا جونم تو شالیزاره
برنج میکاره میترسم بچاد
طاقت نداره طاقت نداره
طاقت نداره طاقت نداره
بارون بارونه زمینا تر میشه
گل نسا جونم کارا بهتر میشه
دونای بارون ببارین آرومتر
بارای نارنج داره میشه پر پر
گلنسای منو میدند به شوهر
خدای مهربون تو این زمستون
یا منو بکش یا اونو نستون
یا منو بکش یا اونو نستون (۲)
بارون بارونه زمینا تر میشه
گلنسا جونم کارا بهتر میشه
بارون میباره زمینا تر میشه
گلنسا جونم کارا بهتر میشه
گلنسا جونم غصه نداره
زمستون میره پشتش بهاره
زمستون میره پشتش بهاره...
اینجوریم نگاه نکنین
بهاره و گل نسا و بارون هم نداریم
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
دوست آشنا
سلام / امروز شنبه 29 / دی / 1392
بعضی وقتها دوس دارم کله ام رو بزنم تو میز کامپیوتر بعد برم تو افق برا همیشه محو شم !
این چه وضعیه ؟!
این رو الآن خوندم :
یک روز دو چشمش با هم قهر کردند و از آنروز به بعد لوچ شد ...
میخواد بگه قهر چیز بدیه / قهر نکنین با هم !!! / هر چند بعضیا انگا قهر ان ولی . . . . / ما با همه رفیقیم /
و به قول شاعر : اسمشو یادم نیست !
مدعی گر با تو بد باشد تو با او خوب باش
/کاری نکرده ام که مرا بد بدانیم !/ ==> شاعر: خودم !!!!
بیخیال ...
دی هم تموم شد ! آخراشه / 2 ماه مونده تا عــیـد /
همون قدری که دوست دارم عید بیاد همون قدر دوست دارم این 2 ماه دیر تموم شه !
کار زیاد دارم تو این 2 ماه / ایشالله همه تون موفق باشین / من هم در کنارتون![]()
ویرایش توسط kamel.gholami : 18th January 2014 در ساعت 11:25 PM
همکار تالار بیماریها
امروز صبح تنها پسر هشت ساله ی یکی از استادا از لوسمی فوت کرد...
خیلی زیاده یه مرد سر کلاس جلو این همه دانشجو گریش بگیره...
هرکار میکنم نمیتونم از فکرش بیام بیرون...
![]()
یار همراه
خدایا گریه ی دل شکسته ها چقدر می ارزه؟!
نمیدونم چی بگم!موندم!
باورم نمیشه استرس این کارو بتونه با هام بکنه!
هرچی بود از امسال شروع شد....تو دوران امتحانات....!
بهم میگن تو استرسی نیستی...مامانم!بابام!هه...این ا دیگه کین!از بقیه چه انتظاریه!من هرچی هست میریزم تو خودم!
میترسم....!دارم تاوان پس میدم!
میدونم بیماریم درمان داره اما طولانی....اخه من که 15 سال سن دارم.....از درسم کلی عقب میافتم!از ارزوهام فاصله میگیرم...!
دیوونه میشم وقتی میشنوم دختر همکار بابام بخاطر ام اس تو فاصله ییه سال فوت کرد!دختر دومش بخاطر ام اس یه سال بعد فوت کرد و حالا دختر سومش یه دفعه بدنش ول شده...!
دوستم،همکلاسیم!امسال خداروشکر باهاش همکلاس نبودم...پارسال بود!وگرنه دق میکردم!
تو امتحانات نیمکت پشتم می شست!زمان امتحان که تموم میشد میگفت من نمیتونم از رو برگت ببینم!سرش غر میزدم ...!واقعا دیگه نمیدونستم چیکار کنم...؟!برگم رو میز بود خودم رو زمین نشسته بودم!
حالا میدونم ام اس داره!
استرسم دوبرابر شده...!هنوز ازمایش ندادم پس فردا میرم میدم!!اما میدونم هست...!اینقدر مامانم تو گوشم خونده که دیگه جرات ندارم سرچ کنم تو گوگل ببینم دنیا چه خبره!!
از اون ور بابام:هی بهت گفتم سر این چیزای بیخودی حرص نخور...خوبه الان؟!میفهمی؟!
همش بخاطر فشار مدرسه...از بس امسال امتحان و...بود!نمیتونم بیخیال باشم!
امسال کلا استرسم از حد گذروند...!یه روز صبح بلند شدم...سر امتحان جغرافی بود!قبلشم به دلایلی نگران دوستم بودم....!شبش که خوابم نبرد!صبح هنوز بلند نشدم اوردم بالا...هیچی نخورده بودم!کسیم خونه نبود!با معده ی خالی اورده بالا..!ببخشید!هیچ وقت اینجوری نشده بودم تا حالا!
بیخیال دیگه گذشت...!مهم الانه...!
امروز خیلی روز جرتی بود!نصف بچه ها نیومدن مدرسه...!معلمامون هنوز پامونو نذاشتیم تو کلاس نمره هارو اعلام کردن!
زنگ اول مردم،زنده شدم!اما به هرحال نتیجه ی خوبی داشته!تونستم از عهده اش بر بیام!
زنگ دوم،مردم،رنده شدم!اینم خوب بد!
اما زنگ سوم...!انتظار نداشتم نمره ی ریاضیم به این بدی بشه...!واسه ی من امتحان رایضی خیلی اسون بود!
وقتی خانم جهان بخش بهم گفت بلندشو حدس بزن چند شدی گفتم 19
گفت نــــــــــــــــــــــــ ــــــــه!عوض کردم گفتم 18 !باز گفت نــــــــــــــــــــــــ ـه!فکر کردم داره شوخی میکنه!میخندیدم!اما نه!نشستم سر جام!گریه نکردم مثل تمام بچها های دیگه!نزدم تو سرم خودم(مسخره هست)!تو دلم اشوب بود!حالم بد بود!تپش قلب شدید داشتم از صبح که ظهر اوج گرفت!هیچی نگفتم!بهش گفتم برگمو بده اشتباه کردی!گفت نـــــــــــــــــه!سعی کردم خودمو کنترل کنم...!نمیدونم تبلیغ گوشی جی ال ایکسو دیدین؟!
با خودم میگفتم من، سلی ناز،قدر تمندو هوشمند....!اروم میشدم!چه روشی کشف کردم برای حفظ خونسردی...!به به!
اومدم خونه....!با مامانم تلفنی صحبت کردم عین خیالش نبود وقتی نمرمو گفتم!عصبانی....به فنــــــــــــــــــــــا ر....به درکـــــــــــــــــــ...!ی ه دیپلم میخوای بگیری داری خودتو میکشی،مریض میکنی!!!!!!نمیخوام...!میام با خودم میبرمت....!خخخ...کجا اونوقت مادر جان؟!(بی خیال جو گیر شد باز)
حالا کلا بعد این همه پرحرفی....میخوام بگم:به جان خودم این استرس ادمو میکشه(میدونم خودتون میدونستید،نزنید حالا تو ذوقم)
من قبلنا اصلا جدی نمیگرفتم...والا...!یعنی اصلا دنبال راهی واسه کاهش استرسم نمیگشتم!یه ذره استرسو همه دارن!اما کم کم زیاد شد...!الانم شده این....!
میتــــــــــــــــــــــ ــــــــرسم....!خیـــــــــ ـــــــــــلی!اما به قول دوستم درمان داره!اما طولانی....مهم مهم صبر منه!
بازم میگم من سلی ناز،قدرتمندو هوشمند......!(خلم شدم رفت پی کارش!)
دوست آشنا
یار همراه
سلام
امیدوارم خوب باشید
امروز روز خوبی بود
بعد از مدت ها رسیدم کلاس زیست رو تایپ کنم
ولی پیر شدم واقعا ،دیگه نمیتونم ،الان درد گردنم خیلی زیاد هست
برای همین تصمیم گرفتم،بنویسم وبدم برام تایپ کنند
خیلی گردنم درد میکنه،من میرم دیگه
بعدا میام براتون تعریف میکنم بقیه اش رو
فعلا
روزتون خوش،دلتون شاد
شاید ....
دوست آشنا
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)