نقل قول نوشته اصلی توسط MJA70 نمایش پست ها
دیشب با خدا دعوایم شد...
باهم قهرکردیم...
فکر کردم دیگرمرا دوست ندارد!
رفتم گوشه ای نشستم وچندقطره اشک ریختم وخوابم برد...
صبح که بیدارشدم مادرم گفت:نمیدانی ازدیشب تاصبح چه بارانی می آمد!!!
تکراری بود!
اگه یه نگاهی به همین صفحه بندازید می بینید.