من واقعیتش خیلی تعجب میکنم از حرفای بعضی دوستان!!!!!
واقعیت اینه: منی که مدت تقریبا زیادیه رزمی کار میکنم و پدر و مادرم دیدن که از پس خودم تا حدود خوبی بر میام و میتونم واقعا اگه لازم باشه از خودم دفاع کنم، وقتی هوا تاریک میشه(یعنی از همون 5 و 6) استرس زیادی دارن وقتی من قراره پیاده یا با اتوبوس و تاکسی بیام خونه... یکم دیر بشه کلی نگران میشن. از خونه تا سر خیابون راه زیادی نیست ولی ساعت 8 شب هم که هست، کلی استرس دارن که من الان رفتم لوازم التحریر سر کوچه یه خودکار بخرم!!!!!!
دانشگاه من تا خونه 15 دقیقه راهه. من این مسیر رو با ماشین میرم، چون وقتی شب(ساعت 6) میشه و میخوام برگردم خطرات زیادی منو تهدید میکنه. چون خیابونای باهنر و کوثر خطرناکن!
حرم که حرمه!!!!!! میخوام برم کلی نگرانی هست که الان من از جای مترو تا حرم اگه پیاده برم اصلا جالب نیست محیطش! بابا حرمه!!!!!!!!! حـــــــــــــــرم!!!!!!
من خارج از کشور هم زندگی کردم.(هلند - آلمان و خیلی جاها رو رفتم و دیدم چه جوری هستش) تنها، ساعت 10 شب بود فکر میکنم، از سینما برگشتم. شما اگه بگین یه ذره استرس بود... نه برای خانواده ام، نه برای خودم!!! مسیر کمی هم نبود. خیابونا هم خلوت بودن. به نظرم جز ترس از آدمای مست که اونم براش هزار جور جریمه گذاشتن و هرجایی پیدا نمیشه، ترس دیگه ای نیست اون وقت شب... اینجا من که عمرا اگه خانواده ام بزارن تنها برم سینما. حتی با دوستام هم هر ساعتی اجازه نمیدن. من هم نمیخوام که برم. چون امنیت نیست. آرامش نیست !!
باور کنید تفاوت هستش!!! خیلی هم تفاوت هستش بین اینجا و امنیت یک دختر و اونجا.
چقدر توی صفحه حوادث روزنامه ها از اتفاقاتی که خانوما سوار تاکسی های شخصی شدن می نویسه... این یعنی آرامش و امنیت واقعا؟؟؟ که من جز ماشین های زرد و علامت دار، اگه یه موقعی که دیرم شده، سوار ماشینای شخصی شدم، همش حواسم باشه که یه وقت اتفاقی نیفته؟؟ و باور کنید به حجاب نیست! صفحه حوادث رو بخونید که چه کسایی با چه حجابایی سرشون چه بلاهایی اومده. درسته! شاید درصد چادری ها و با حجاب ها کمتر بوده باشه اما مطمئن باشین حتی نزدیک به صفر هم نیست.
حوادثی که روی پل های هوایی میفته!!!! یعنی واقعا این یعنی امنیت که من نتونم با آرامش از رو پل هوایی رد شم؟؟؟ شب و روز هم نداره و باور کنید که به حجاب و سادگی ربطی نداره. امنیت توی ایران خیلی کمه. دیشب با مامانم از پل هوایی رد میشدیم. چند تا پسر جوون معلوم نبود چیکار میکردن. یکی روز زمین افتاده بود و یه عالم دورش بودن و میخواستن بلندش کنن. مامان من اونقد ترسیده بود که حد نداشت. تقریبا میدوید. ما که رد شدیم و جای پله ها رسیدیم کلی جیغ و اینجور صداها اومد ازشون. که واقعا مامانم پله ها رو میدوید و منم دنبال خودش میکشوند. خب الان این امنیته؟ مامان منه میترسه از وضعیت!!!!! یعنی واقعا من چی پوشیده بودم و مامانم چی پوشیده بود؟!! واقعا بگم که از این ساده تر نمیشه و نمیشد؟!
واقعیت اینه که آقای محترم!!!! آرامش و امنیت ندارم من توی این جامعه به خاطر کارا و رفتار و نگاه تو!
من چادری نیستم! اما چادری هم بودم. راهنمایی بودم. یادمه از سرویس مدرسه(مینی بوس بود و سرکوچه پیادم میکرد) تا خونه که میومدم (با چادر)، کارگر سر ساختمون سوت زد و من دفعه اول که این اتفاق افتاد برگشتم سمت صدا، و هرهر همه خندیدن و کلی صدای دیگه... واقعا یادم نمیره که بعد اون استرس داشتم که سمت هیچ صدایی برنگردم! بچه بودم واقعا اون موقع نبودم؟؟؟ اصلا من نمیگم متلک! باور کنید همین چیز کوچیک هم آرامش و امنیت رو میگیره!!! و این هیـــــــــــچ ربطی به حجاب نداره.
همین که اینقد همه چی خراب و امنیت کمه که طرف میخواد سوال بپرسه که آدرس کجائه صد بار باید بگه خانوم! خانوم! خانوم! آدرس اینجا رو میخواستم بپرسم... تا من برگردم ببینم کجا گم شده بنده خدا... واقعا این ربطی به حجاب من داره؟!
اما اینم بگم که با کشف حجاب و آزادی هیچی درست نمیشه...
مشکل ما اینه که همه یادشون رفته اسلام چی میگه... چرا میگه حجاب...؟؟؟ به قول دوستمون مگه حجاب فقط برای خانوماست؟ مگه حجاب فقط میگه چادر و روسری و مقعنه؟؟؟ اسلام چیز دیگه ای میگه!
جالبه پسرخاله یکی از دوستام بود، اومده تو یه جمعی، یکی روسریشو مرتب کرده و موهاشو داده تو. بعدها گفته : الان یعنی من با موهای تو قراره تحریک بشم؟!!! خب واقعا این هم نیست....
دیگه خستتون نمیکنم. ببخشید خیلی حرف زدم...
واقعا اونقد خسته شدم از این وضعیت که هر چی بنویسم کمه...
علاقه مندی ها (Bookmarks)