من از وقتی که یادم می آد یعنی قبل از سن تکلیف نمازمی خوندم ، اونم توو خونه ای که بقیه زیاد اهل نمازخوندن نبودن . همیشه هم سروقت ،هنوزم ادامه میدم یعنی نمی تونم ترکش کنم ولی حالا یه چیزایی واسم مبهمه !!!
با خودم می گم چرا وقتی نماز می خونیم می گیم آخیش راحت شدم ؟
چرا وقتی در حال نماز خوندن هستیم چیزایی رو که گم کردیم پیدا می کنیم ؟
چرا از اینهمه چیزی که می گیم معنی یه کلمه اش رو هم دقیقا نمی دونیم چیه ؟
چرا باید حتما عربی نماز بخونیم ؟
چرا اونایی که نماز می خونند هزار و یک کار دیگه که نباید بکنند می کنن ؟
چرا می گن زن باید پشت سر مرد نماز بخونه ؟
چرا اگه دستاتو این مدلی بگیری یا پاهاتو چه می دونم درست کنار هم جفت نکنی نمازت درست نیست ؟
چرا من نبایدم با خدای خودم فارغ و به دور از این قواعد و قوانین و فرمولا ارتباط برقرار کنم ؟
چرا نباید با زبون قلبم باهاش حرف بزنم ؟
چرا فقط توو نماز باید سجده کنم ولی وقتی عظمت یه کوه رو می بینم ، دریا رو می بینم اونوقت سربه سجده نیارمو از خدا تشکر نکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)