اینو یادم رفت بگم!!!!
از یه طرف خیلی توپم!!!!
بالاخره برگشتم به همون زمونا!!!!
دوباره برگشتم رو سن بقول دوستم
یه داستان داشتم مینوشتم نیمه کاره مونده.....نمی دونم به کی بدمش اول بخونه......این مریم که هی همه چیو به شوخی میگیره....دارم دنبال یکی میگردم که مثل آدمیزاد() بشینه بخوندش
یه پورتره هم کشیدم از خودم راضی م امروز
ولی از خودم چه پنهون....چون یه مدت دست به قلم نبودم یکم میلنگم.....خطام به قول یه دوستی ترسوهه....ولی میخوام برگردم به همون روزا....آره!!!! خودشه








.gif)
پاسخ با نقل قول



علاقه مندی ها (Bookmarks)