پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
سلام
عبودیّت کمال خود ماست که اگه بهش برسیم کاملیم و اگر نرسیم ناقص.
منظور ما از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی و درجه ی وجودیه که تو اون موقعیت ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نمیشه و جز خدا هیچ چیزی نمی بینه و همه ی موجودات و از جمله خودش رو بند به اراده ی خدا می بینه ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) میشه. در این مرحله هستش که بنده ی خدا ، مظهر اسماء الله میشه و اسماء الهی در وجودش به ظهور می رسند ؛ لذا خلیفة الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) نامیده می شود ؛ چون تمام وجودش خدا رو می نمایاند.
خلاصه مطلبم : هر موجودي ، ظهور اسم یا اسماییه و به سوی همان اسم نيز محشور ميشه.
پس هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء خداست.
بهشت و جهنم غایت بدن انسانه نه غایت روح او . ما از خداییم باید به او باز گردیم و به کمال برسیم ( در اثر تعقل ، آگاهی و استفاده از هر چه در زمین و آسمون خلق شده و ... )
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
؛ شادی ؛
سلام
عبودیّت کمال خود ماست که اگه بهش برسیم کاملیم و اگر نرسیم ناقص.
منظور ما از عبودیّت و بندگی ، صرفاً به جا آوردن عبادتهای شرعی نیست ؛ بلکه مقصود رسیدن به درجه ای از معرفت و خلوص قلبی و درجه ی وجودیه که تو اون موقعیت ، شخص هیچ اعتباری برای خود و دیگر مخلوقات قائل نمیشه و جز خدا هیچ چیزی نمی بینه و همه ی موجودات و از جمله خودش رو بند به اراده ی خدا می بینه ؛ لذا بنده ی خدا (بند شده به خدا) میشه. در این مرحله هستش که بنده ی خدا ، مظهر اسماء الله میشه و اسماء الهی در وجودش به ظهور می رسند ؛ لذا خلیفة الله و نماینده ی خدا ( نمایان کننده ی خدا) نامیده می شود ؛ چون تمام وجودش خدا رو می نمایاند.
خلاصه مطلبم : هر موجودي ، ظهور اسم یا اسماییه و به سوی همان اسم نيز محشور ميشه.
پس هدف خلقت ، بازگشت به خدا و اسماء خداست.
بهشت و جهنم غایت بدن انسانه نه غایت روح او . ما از خداییم باید به او باز گردیم و به کمال برسیم ( در اثر تعقل ، آگاهی و استفاده از هر چه در زمین و آسمون خلق شده و ... )
سلام و سلامتی بر شما
بسیار سپاسګزارم از لطف و پاسخګویی شما ... sh_omomi70
این جمله ای که ذکر کردید : «هر موجودی ، ظهور اسم یا اسماییه و به سوی همان اسم نيز محشور ميشه.» بسیار قابل تأمل و زیبا بودsh_dokhtar15 ، نتیجه ی جالبی میشه ازش ګرفت ، متشکرم [golrooz]
اما شما عنوان کردید هر شخصی یا موجودی باید یه جور ظهور اسماء الله باشه درسته ؟ ولی خب کفار؟ منافقین؟ و ... چه طور؟ یعنی در ګردش این چرخه های متوالی و جهان های دیګه اونها هم به اون مقصد خواهند رسید؟
---
سایر دوستان هم نظراتشون رو بیان کنند ، موجب خوشنودیست ... sh_omomi127
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
واقعيت اين است که ابزار ما براي درک جهان اطرافمان بسيار محدود است، فقط پنج حس!
فرض کنيم هيچ کدام از انسانها قوه بينايي نداشتند، اون وقت فکر مي کنيد چگونه مي شد مفهوم رنگ را به بشر تفهيم کرد؟
خوب! ...... حالا از کجا معلوم يک حس ديگر را همه ما نداريم؟ و در نتيجه از همه مفاهيمي که با آن حس مي شود درک کرد عاجزيم!
مانند يک نفر که درون يک اتاق در بسته به دنيا آمده باشد و هيچ به ذهنش خطور نکند که مي توان از اين اتاق بيرون رفت و بيرون اتاق يک دنياي بينهايت است!
منظورم از مطالب فوق اين بود که بگويم جهان بسيار بزرگتر از آن حيطه اي است که ما به طور معمول روزمره با آن سر و کار داريم.
لذا براي درک هدف زندگي بايد اول در درک دنياي اطراف خود بکوشيم.
شايد با درک بيشتر دنياي اطراف اصلا" صورت اين مسئله که هدف از آفرينش انسان چيست فرق کند!
حتما" مي پرسيد يعني چي صورت مسئله فرق کند!!!؟ توضيح مي دهم:
اين مطلب را بخوانيد:
http://www.njavan.com/forum/showthre...A7%D9%87%D9%8A
منظور از اين مطلب اين است که: به طور معمول انسان فکر مي کند که با سرعت نور هم که حرکت کند باز چندين سال طول مي کشد تا شعاع منظومه شمسي (يا فلان فاصله نجومي) را طي کند.
در صورتي که اگر در مقوله آگاهي انسان تعقل شود و رموز آن و چگونگي ارتباطش با بدن فهميده شود ديگر صورت مسئله فرق مي کند و جابجايي فيزيکي جسم اصلا" موضوعيت پيدا نمي کند!
(يک چيزي تو مايه هاي طي الارض بزرگان)
يا اين مطلب را بخوانيد:
معمولا" اين سوال براي ما پيش مي آيد که مگر خداوند همه چيز را نمي داند؟ پس مي داند که ما عاقبت بهشتي هستيم يا جهنمي! پس تلاش ما در زندگي براي چيست!
(البته اين مطلب در حوزه جبر و اختيار است و مباحث تاريخي بسياري در اين مورد شده)
ولي من وقتي دنبال پاسخ اين موضوع بودم متوجه مطلب جالبي شدم.
يک مطلبي به صورت داستان تو سايت نوشته بودم که شما هم در آن شرکت کرديد که متاسفانه در طوفان پاک شد! نوشته بودم دو تا کامپيوتر که داراي هوش مصنوعي بودند با هم صحبت مي کردند و به هم مي گفتند: ما که حافظه مان 1000 گيگابايت است پس ببين اون که ما را ساخته چند گيگابايت حافظه دارد!!!!!
يعني خالق خود را با صفات مخلوقاتش (که خود کامپيوتر ها بودند) مي سنجيدند!
و بوسيله اين مثال طنز آلود اين نتيجه را گرفته بودم که خالق را نمي توان با صفات مخلوقاتش سنجيد و در نتيجه جمله: "مگر خدا همه چيز را نمي داند؟" از پايه غلط است! چون دانستن و دانايي از مخلوقات خدا است و در جمله فوق مخلوق را براي توصيف خالق به کار برده ايم که غلط است.
و در نهايت اين نتيجه حاصل مي شود که ما چون هر چه درک مي کنيم از مخلوقات خدا است، پس اگر حق مطلب را بخواهيم ادا کنيم اصلا" بايد دهان فرو ببنديم چون هرچه بگوييم بنا بر استدلال فوق نادرست است. لذا هرچه هم مي گوييم از سر ناچاري است، چون وسيله بيان بهتري نداريم (که البته در آنجا يکي از دوستان خطبه اي از حضرت علي که دقيقا" حرفهاي فوق را تاييد مي کرد را ياد آور شد که يادم نمي آيد که بود، با اين مضمون که هر چه که در مخيله تان بتوانيد تصور کنيد آن غير از خداست).
باز هم منظور از اين مطلب دوم اينکه: اينجا هم با بررسي دقيقتر به نوعي صورت مسئله اوليه زير سوال رفته و نگاه به موضوع دچار تغيير اساسي مي شود!
خلاصه اينکه براي بررسي هدف خلقت بايد قبلش به دقت خيلي از چيزها را بررسي کرد و اول جواب آنها را يافت
مثلا" همين که ماهيت آگاهي انسان چگونه است؟ اصلا" آگاهي چيست؟
مگر نه اين است که ما مي خواهيم آگاه شويم که هدف چيست؟
پس وقتي ندانيم آگاهي يعني چه! چگونه بدانيم هدف چيست!
واقعيت اين است که انسان امروز متاسفانه هيچ چيز نمي داند! (علي رغم ادعاي انفجار اطلاعات!!)
مثلا" بگوييد ببينم: تعريف ماده چيست؟ تعريف انرژي چيست؟ جاذبه چيست؟ و و و و
ما هيچ چيز نمي دانيم!
يک مطلب راجع به آگاهي عرض کنم: حتما" براي شما هم اتفاق افتاده که مثلا" در خواب ببينيد که به فرض با مادرتان داريد قدم مي زنيد و صحبت مي کنيد و يک هو از بين راه مادر تبديل به پدر مي شود! بعد که از خواب بيدار مي شويد به خودتان مي گوييد: من با مادرم داشتم قدم مي زدم و صحبت مي کردم، چطور شد که يک هو از وسط راه ديدم که پدرم است که دارد کنارم قدم مي زند! و هيچ هم تعجب نکردم! راستي چطور است که رويدادهاي غير منطقي اينچنيني در خواب هيچ براي آگاهي انسان عجيب نيست و عکس العملي نشان نمي دهد؟
سوال بسيار به جايي کرده ايد که: اگر می دونستیم با الآن که نمی دونیم چه فرقی داشت؟
به راستي اون چه چيزي است در انسان که ما را وا مي دارد که دنبال اين سوال برويم؟ و تا وقتي پاسخ را نگرفته آرام نمي شود؟ آيا نمي شود مانند موقع خواب يک جوري آن را تعطيل کرد؟
اينها همه مطالبي است که بايد به عنوان پيش نياز به آن پرداخت.
در خاتمه اين را هم بگويم که به عقيده شخصي من خيلي چيزها هم هست که شهودي است، يعني اينکه مثلا" شما نمي توانيد به من بگوييد چرا از فلان غذا خوشت مي آيد، دليلش را به من بگو؟!!!!
اين يک امر شهودي براي من است، در دين هم به نظر من يک چيزهايي را نمي توانند به ما بگويند، فقط راهش را به ما نشان مي دهند و ما بايد قواعد را رعايت کنيم و در آن صورت به يک مرحله شهود مي رسيم و سوالاتمان حل مي شود، در آنجا نه بهشت است نه جهنم، نه آتش است و نه جوي شير و عسل .... فنا در ذات الهي است مانند لحظه رسيدن عاشق به معشوق، مانند رسيدن قطره به دريا، چيزي است خارج از تصور ما .... ولي وقتي ما نخواهيم اين دستور العمل را رعايت کنيم و به شهود نرسيم خوب اين خودش عين جهنم است! وقتي ما پنج حس بيشتر نداريم بيشتر از اين نمي توانند براي ما توضيح دهند، به قول مولوي: آفتاب آمد دليل آفتاب - گر دليلت بايد از وي رو متاب
يک موقع به من مي گويند اين را بخور خودت مي فهمي چرا خوش مزه است و من بگويم اول دليلش را بگوييد بعد اگر منطقي بود بخورم! خوب ... در اين صورت من به هيچ جا نخواهم رسيد.
به هر حال نفس آدمي ناخودآگاه خودش به هدف دار بودن هستي گواهي مي دهد، مولوي يک شعر زيبايي دارد که در پاسخ کسي که دنبال فايده هستي است وي را به نفس خودش ارجاع مي دهد:
گر تو گويي فايده هستي چه بود - در سؤالت فايده هست اي عنود؟
گر ندارد اين سؤالت فايده - چه شنويم اين را عبث بي عايده؟
ور سؤالت را بسي فايده هاست - پس جهان بي فايده آخر چراست؟
ور جهان از يک جهت بي فايده ست - از جهت هاي دگر پر عايده ست
فايده تو گر مرا فايده نيست - مر ترا چون فايده ست از وي مايست
در اين ابيات کسي مي پرسد: فايده هستي چيست؟ و دومي در جواب به او مي گويد: آيا اين سوالت فايده دارد؟ اگر فايده ندارد براي چه آن را گفتي؟
اگر اين سوالت که جزوي از جهان است فايده دارد پس چطور ممکن است کل جهان فايده نداشته باشد؟
بعد شخص اول با سماجت مدعي مي شود که ممکن است اين سوال من فايده داشته باشد ولي کل هستي فايده نداشته باشد! چه منافاتي دارد؟
بعد شخص دوم هم با زيرکي پاسخ مي دهد: پاسخ دادن به اين سوالت براي من فايده اي ندارد! پس خودت برو جوابش را پيدا کن!
در اصل به نوعي آن فرد را به نفس خودش ارجاع مي دهد!
ببخشيد نوشته ام همچين انسجام خوبي ندارد، با عجله نوشتم ....... در ضمن در روايات مطالب خوبي در اين مورد هست ولي يک مقدار سنگين است، نخواستم از اونها استفاده کنم خواستم مطلب يک کم همه فهم تر باشد.
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
علي پارسا
يک مطلبي به صورت داستان تو سايت نوشته بودم که شما هم در آن شرکت کرديد که متاسفانه در طوفان پاک شد! نوشته بودم دو تا کامپيوتر که داراي هوش مصنوعي بودند با هم صحبت مي کردند و به هم مي گفتند: ما که حافظه مان 1000 گيگابايت است پس ببين اون که ما را ساخته چند گيگابايت حافظه دارد!!!!!
يعني خالق خود را با صفات مخلوقاتش (که خود کامپيوتر ها بودند) مي سنجيدند!
و بوسيله اين مثال طنز آلود اين نتيجه را گرفته بودم که خالق را نمي توان با صفات مخلوقاتش سنجيد و در نتيجه جمله: "مگر خدا همه چيز را نمي داند؟" از پايه غلط است! چون دانستن و دانايي از مخلوقات خدا است و در جمله فوق مخلوق را براي توصيف خالق به کار برده ايم که غلط است.
و در نهايت اين نتيجه حاصل مي شود که ما چون هر چه درک مي کنيم از مخلوقات خدا است، پس اگر حق مطلب را بخواهيم ادا کنيم اصلا" بايد دهان فرو ببنديم چون هرچه بگوييم بنا بر استدلال فوق نادرست است. لذا هرچه هم مي گوييم از سر ناچاري است، چون وسيله بيان بهتري نداريم (که البته در آنجا يکي از دوستان خطبه اي از حضرت علي که دقيقا" حرفهاي فوق را تاييد مي کرد را ياد آور شد که يادم نمي آيد که بود، با اين مضمون که هر چه که در مخيله تان بتوانيد تصور کنيد آن غير از خداست).
سلام
ببخشید من پاسختون رو در پیامهام ذخیره کرده بودم ، حواسم نبود همه رو حذف کردم ، باشه بعداً این بحث رو ادامه میدم سر فرصت ... [cheshmak] از پاسخګویی با حوصله ی تمامتون هم بسیار ممنون [golrooz]
مطمئن نیستم اما من در ارتباط با اون حدیث نهج البلاغه این فقط به خاطرم اومد :
حمد باد خداوندى را كه سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمتهايش عاجز آيند و كوشندگان هر لكه داره كوشند، حق نعمتش را آنسان كه شايسته اوست ، ادا كردن نتوانند. خداوندى ، كه انديشه هاى دور پرواز او را درك نكنند و زيركان تيزهوش ، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى كه فراخناى صفاتش را نه حدّى است و نه نهايتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت ، كه در زمان نگنجد و مدت نپذيرد. آفريدگان را به قدرت خويش بيافريد و بادهاى باران زاى را بپراكند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخره هاى كوهساران ، زمينش را از لرزش بازداشت .
اساس دين ، شناخت خداوند است و كمال شناخت او، تصديق به وجود اوست و كمال تصديق به وجود او، يكتا و يگانه دانستن اوست و كمال اعتقاد به يكتايى و يگانگى او، پرستش اوست . دور از هر شايبه و آميزه اى و، پرستش او زمانى از هر شايبه و آميزه اى پاك باشد كه از ذات او، نفى هر صفت شود زيرا هر صفتى گواه بر اين است كه غير از موصوف خود است و هر موصوفى ، گواه بر اين است كه غير از صفت خود است .
هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند، او را به لكه داريزى مقرون ساخته و هر كه او را به لكه داريزى مقرون دارد، دو لكه داريزش پنداشته و هر كه دو لكه داريزش پندارد، لكه دارنان است كه به اجزايش تقسيم كرده و هر كه به اجزايش تقسيم كند، او را ندانسته و نشناخته است . و هر كه او را ندانسته به سوى اشارت كند و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته و هر كه محدودش پندارد، او را بر شمرده است و هر كه گويد كه خدا در لكه داريست ، خدا را درون چيزى قرار داده و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است .
خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث ، منزه است . موجود است ، نه آنسان كه از عدم به وجود آمده باشد؛ با هر چيزى هست ، ولى نه به گونه اى كه همنشين و نزديك او باشد؛ غير از هر چيزى است ، ولى نه بدان سان كه از او دور باشد. كننده كارهاست ولى نه با حركات و ابزارها. به آفريدگان خود بينا بود، حتى آن زمان ، كه هنوز جامه هستى بر تن نداشتند. تنها و يكتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده كه فقدانش موجب تشويش گردد. موجودات را چنانكه بايد بيافريد و آفرينش را چنانكه بايد آغاز نهاد. بى آنكه نيازش به انديشه اى باشد يا به تجربه اى كه از آن سود برده باشد يا به حركتى كه در او پديد آمده باشد و نه دل مشغولى كه موجب تشويش شود. آفرينش هر چيزى را در زمان معينش به انجام رسانيد و ميان طبايع گوناگون ، سازش پديد آورد و هر چيزى را غريزه و سرشتى خاص عطا كرد. و هر غريزه و سرشتى را خاص كسى قرار داد، پيش از آنكه بر او جامه آفرينش پوشد، به آن آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پيچ و خم هر كارى را مى دانست .
(بخشی از خطبه ی اول نهج البلاغه)
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
evin Allah
سلام
مطمئن نیستم اما من در ارتباط با اون حدیث نهج البلاغه این فقط به خاطرم اومد :
هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند، او را به لكه داريزى مقرون ساخته و هر كه او را به لكه داريزى مقرون دارد، دو لكه داريزش پنداشته و هر كه دو لكه داريزش پندارد، لكه دارنان است كه به اجزايش تقسيم كرده و هر كه به اجزايش تقسيم كند، او را ندانسته و نشناخته است . و هر كه او را ندانسته به سوى اشارت كند و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته و هر كه محدودش پندارد، او را بر شمرده است و هر كه گويد كه خدا در لكه داريست ، خدا را درون چيزى قرار داده و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است .
(بخشی از خطبه ی اول نهج البلاغه)
آفرين، دقيقا" همين بود، البته ترجمه روانترش بدين صورت است:
هر کس خداوند سبحان را [با صفاتى همچون صفات مخلوقات] توصیف کند، او را با امور دیگرى قرین دانسته، و آن کس که او را با چیز دیگرى قرین کند، دوگانگى در ذات او قائل شده، و کسى که دوگانگى براى او قائل شود، اجزایى براى او پنداشته و هر کس براى او اجزایى قائل شود، به راستى او را نشناخته است! .....
واقعا" سخنان حضرت علي (ع) در حد بسيار بالاي علمي قرار دارد و نمي توان از مردم عادي توقع داشت راحت به کنه مطلب آن راه يابند.
ولي واقعا" راه گشاي گره هاي کور زندگي است.
اميدوارم سختي مطالب باعث نشود که نهج البلاغه محجور مانده و عمده تبليغات روي کتابهايي از قبيل مفاتيح الجنان قرار گيرد و نهج البلاغه فراموش گشته و فقط اسمش سر زبانها باشد.
باز هم ممنونم.[golrooz]
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
سوالی که برای من پیش اومد. در ریاضیات ما یاد میگریم که منطقی فکر کنیم و با منطق جلو بریم:
1- اگر خالقی چیزی را بدون هدفی خلق کند کار عبث و بیهوده ای کرده و حکیم نمی باشد
2- پس مسلما این خالق هدفی داشته و طبق این پست آن هدف عبادت آن خالق بوده است
3- اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
4- اگر خالق برای تفریح, مخلوق را برای عبادت بیافریند پس در او احساس نیاز (تفریج کردن) است
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
evin Allah
----
ســــلام
علاقه مندم شما هم به این موضوع پاسخګو باشید : هدف از خلقت انسان و جهان از دید شما چیست؟
خودم نمیدونم که در حقیقت این چرخه های (به تعبیر شخص من) متصل به هم (تمام دنیاهای خلق شده) به دنبال چه هدفی هست! شاید پاسخ قرب الهی باشه[nadanestan] ولیکن از دید من علم من نوعی پاسخګوش نیست! پس حالا سؤال اینه چرا همګی (کائنات / و انسان هایی از هر مکتبی) خواه ناخواه مسیری رو طی می کنیم که از مقصد اون بی اطلاع هستیم؟! [tafakor]
اګر می دونستیم با الآن که نمی دونیم چه فرقی داشت؟
---
کلاً شاید مخالف صحبت های من باشید ، پس خوشحال میشم نظرات شما رو هم بدونم در این مورد [cheshmak][golrooz]
سلام
می بخشید بی مقدمه میرم سر اصل مطلب:
ما توقعمون از علم گاهی زیاد میشه. به نحوی که هر چیزی رو از دایره علم اگر پیدا کردیم می پذیریم و الا یا انکار می کنیم و یا نسبت به اون دارای ابهام میشیم.
در صورتی که علم (چیزی که مشهور به علم شده البته) بخش کوچکی از آگاهی های انسان به شما میره! و البته بخش کوچک و نه صد در صد تضمینی در همه رشته ها و .. .
بگذارید اینجوری بگم :
چیزی که ما بهش می گیم علم ، راه رسیدن به اون یا تجربه محض است یا عقل محض و یا ترکیبی از عقل و تجربه .
اما بخش از آگاهی ها هم هستند که در حقیقت علم هستند اما تجربی و عقلی نیست بلکه شهودی است! یعنی شاید در دایره علوم عقلی و تجربی نگنجد.
طبق گفته همه دانشمندان تضمینی ترین علم در جهان علم و آگاهی ئی هست که از طریق شهود به ما می رسه. مثل آگاهی ما نسبت به وجود نفسمان که خطا بردار نیست. بدون هیچ تجربه و عقل و .. .
خداوند هم در کنار این آگاهی ها یک راه آگاهی دیگر هم برای ما گذاشته که عقل و تجربه و شهود نیست بلکه وحی است. (البته بعضی از بزرگان وحی رو یک نوع شهود می دونند)
حالا:
عالم امکان (دنیا و آنچه در او هست) به نحو ذاتی در حال فرمان برداری از یک برنامه از قبل تعیین شده است. مثل بدن انسان .. طبیعت و..
و این نظم و فرمان برداری آگاهانه و البته در ظاهر نامحسوس، نشان از حرکت به سمت یک هدف از پیش تعیین شده داره.
ستاره ها.. عوالم هستی .. دریاها.. باد.. خورشید.. باران.. همه با آگاهی دارند حرکت می کنند و این آگاهی یعنی مدیریتی که خداوند روی اونها داره.
پس عالم داره آگاهانه به یه سمتی حرکت می کنه..
این علم تجربی و عقلی رو ضمیمه می کنیم به علم نقلی (وحی) که از قرآن و اهل بیت علیهم السلام به ما میرسه که: خداوند هستی را آفرید تا انسان در آن تربیت شود و قدرت و آیات الهی و نعمات الهی را ببیند و از آنها استفاده کند و با پی بردن به اسرار خلقت و شگفتیها در وجود و حکمت و توحید بیشتر تفکر کند و او را معبود خود قرار دهد تا خداوند هم قدرت و نعمت بی نهایت خود را در اختیار او قرار دهد..
در نتیچه همه آنچه در عالم هست می تواند برای انسان یک محیطی برای تدبر .. پیشرفت و آگاهی باشد که از همه آنها پی به توحید و وجود کامل, بی نقص خالق قادر ببرد و در کنار این محیط پر از شگفتی و اسرار، صفات الهی بر او مکشوف گردد...هستی رو آفرید. وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَينِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ(الإبراهيم/33) و خورشيد و ماه را -که با برنامه منظمي درکارند- به تسخير شما درآورد؛ و شب و روز را (نيز) مسخر شما ساخت؛
این یک هدف عالی و متعالی حساب میشه.
مسلما اهداف میانی هم در نظر گرفته شده: رزق و روزی برای انسان، معاش، تجارت، پیشرفت در دنیا، افزودن آگاهی های فردی و اجتماعی ، تعلیم و تعلم ، زندگی کردن، کمک به دیگران، لذت بردن از نعمت ها و بهره های دنیا، محبت دیدن و محبت کردن و..
یک توضیح اجمالی دیگه می مونه که در نقل قول های بعدی از دوستان ارائه میدم. [golrooz]
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
"مهدی"
سوالی که برای من پیش اومد. در ریاضیات ما یاد میگریم که منطقی فکر کنیم و با منطق جلو بریم:
1- اگر خالقی چیزی را بدون هدفی خلق کند کار عبث و بیهوده ای کرده و حکیم نمی باشد
2- پس مسلما این خالق هدفی داشته و طبق این پست آن هدف عبادت آن خالق بوده است
3- اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
4- اگر خالق برای تفریح, مخلوق را برای عبادت بیافریند پس در او احساس نیاز (تفریج کردن) است
سلام
بله کاملا درسته ما باید منطقی فکر کنیم و جلو بریم. می دونید که از نظر منطقی ما برای رسیدن به نتیجه باید دو مقدمه داشته باشیم. به اصطلاح منطقی باید صغرا و کبرا داشته باشیم تا به نتیجه برسیم.
این صغرا و کبرا می تونن حالات زیادی داشته باشند که کاری نداریم ..
با اجازه بنده مواردی که گفتین رو از نظر منطقی یه بررسی می کنم:
1. این بند کاملا درسته و از نظر منطقی می توان از اون به عنوان مقدمه استفاده کرد.
2. این نتیجه ای که اینجا گرفتید درسته و یه مقدمه ی پنهان داره که از بند یک گرفته میشه ، که من کاملش رو میگم:
(مقدمه اول) اگر خالق بدون هدف خلق کند حکیم نیست
(مقدم دوم) خداوند حکیم است و بیهوده خلق نمی کند (مقدمه پنهانی ، که اگر خیلی دقیق بخواهیم نگاه کنیم باید در جای خودش اثبات شده باشد و اگر اثبات نشده باشد استدلال کامل نیست)
(نتیجه) پس خداوند از خلقت هدف داشته.. ( و شما به استناد پست اول گفتید که این هدف عبادت کردنِ آن خالق هست)
3 . در اینجا شما یک قضیه جدید رو شروع کردید یعنی یک مقدمه برای رسیدن به یک نتیجه :
اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
(این یک جمله شرطی است که درست هم هست. اما چون جمله شرطی است برای اینکه مشروط اثبات بشه اول باید شرط اثبات بشه. یعنی باید اثبات کنیم که خالق نیاز به عبادت مخلوق داره! که به این نتیجه برسیم که دیگر بی نیاز نیست. اما در این جمله شما برای اثبات نیاز خداوند استدلالی نیومده! و شما بصورت پیش فرض و بدون استدلال یه مقدمه دیگر هم در نظر گرفتید که علت خلقت عبادت کردن است پس معلوم است خداوند نیاز دارد! اما این مقدمه کامل نیست که علت کامل نبودنش اینه که خلافش هم قابل اثبات است.)
4. در اینجا باز یک قضیه شرطی شروع میشه برای رسیدن به یک نتیجه: که بگوییم خداوند نیاز دارد. اما
این استدلال شما باز هم مثل بند شماره 3 کامل نیست. چون شما شرط گذاشتید که اگر برای تفریح باشد... اما این شرط آیا اثبات شده است؟ یعنی شما برای رسیدن به این نتیجه که پس در خداوند نیاز هست نیاز به اثبات این مطلب دارید که خالق برای تفریح مخلوق را برای عبادت آفریده .. که اثبات نشده است. و اینکه خلاف این امر نیز به اثبات رسیده است از طریق عقل. یعنی بی نیازی و حکمت و از روی تفریح نبودن .. با عقل اثبات شده است که اگر خواستید استدلالش رو براتون می گذارم.
خوب نتیجه چی میشه:
استدلال شما برای رسیدن به این نتیجه که خداوند نیازمند است یا اینکه برای تفریح انسان رو برای عبادت خلق کرده کامل نیست. و قابل اثبات و دفاع نیست.
----------
بنده از طرف شما یک دفاعیه برای استدلال میارم و میگم:
خوب وقتی خداوند انسان رو خلق می کنه و هدفش هم اینه که انسان خداوند رو پرستش کنه، اگر نیازی نداشت پس چرا این کار رو کرد؟ معلومه که نیاز داشته که خلق کرده که مورد پرستش قرار بگیره..
اما جواب:
ما خداوند رو داریم با خودمون قیاس می کنیم که به این نتیجه می رسیم که علت این حرکت خداوند، نیاز بوده! چون ما هم با توجه به نیازهایمان تصمیم می گیریم و عملی رو انجام میدیم.
اما خداوند بودن خداوند به این هست که در هیچ چیزی نقصی نداشته باشه (چون خداوند اگر کامل مطلق نباشد خداوند نیست بلکه یک موجود ناقص است مثل بقیه موجودات نیازمند)
و وقتی که نقصی نداره ، نیازی هم نداره که بخواد نقصش رو برطرف کنه
و وقتی هم که نیازی نداشت ، کاری که انجام میده از روی نیاز نیست
و وقتی هم که از روی نیاز نیست پس باید یک علت حکیمانه داشته باشه
اون علت حکیمانه چی می تونه باشه؟
پاسخ رو با یک مثال میگم:
خورشید برای روشن کردن و نور دهی، آیا نیاز به وجود کسی یا چیزی داره که از نورش استفاده کنه؟ مسلما نه. یعنی حتی اگر هیچ موجودی هم نباشه که از نور خورشید استفاده کنه باز ذات خورشید نورانی و نور دهنده است. یعنی خورشید برای اینکه نور بدهد و روشن کند نیازی به موجود استفاده کننده ندارد. حالا اگر موجودی بود که از نور خورشید استفاده کند آیا معنایش این است که خورشید نیاز داشت که نورش رو به اون موجود برساند؟ باز میگیم نه چون وقتی اون موجود هم نبود خورشید نور خودش رو داشت و نور افشانی می کرد حالا یا موجودی هست که استفاده کند یا نیست. پس خورشید یک اثر دارد یعنی نورانی کردن چه موجودی باشد چه نباشد.
خداوند هم یک ذات کامل است که پرتو وجودش همه عالم رو فرا گرفته. و برای اینکه کامل باشد نیازی به وجود هیچ موجودی نیست.
ذات کامل بودن خداوند یعنی او در همه جنبه های وجود کامل و بدون نقص است
پس باید همه صفات وجودی و مثبت را دارا باشد:
پس عقل مطلق است
پس لطف مطلق است
پس حکیم مطلق است
پس خالق است
لطف و حکمت این ذات کامل موجب می شود که نفع خودش را به غیر خود برساند. (ان الله نور السموات و الارض)
و صفت خالقیت خداوند موجب می شود نفع خودش که خلقت است را ظاهر سازد. (خالق کل شی)
عقل و علم مطلق بودن خداوند موجب می شود که مخلوقات خود را به بهترین نحو بسازد. (احسن الخالقین)
قدرت و عقل و حکمت این ذات کامل موجب می شود که جلوه های وجودی خود را در این مخلوق نشان بدهد.
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که به مخلوق بفهماند مبدأ وجودی اش کجاست ( كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)
ربوبیت این ذات کامل موجب می شود که مخلوقات خود را تربیت کند و هدایت کند (وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ)
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که موجودی بیافریند که بفهمد چگونه از نعمتهای او استفاده کند و بفهمد چگونه از تمام اثرات وجودی او استفاده کند. "بشر" ( وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا)
رحمت و مهربانی این ذات کامل موجب می شود امکانات زندگی این بشر را فراهم سازد. (وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)
لطف و حکمت و رحمت این ذات کامل موجب می شود بهترین راه برای رسیدن بشر به نعمتهای لایزالش را فراهم سازد (اختیار)
لطف و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود برای زندگی این بشر دلخوشی ها و لذتهایی را در نظر بگیرد. ( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا ) ( إِنَّا زَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ)
لطف و حکمت و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود راه رسیدن به تمام نعمتها و اثرات وجودی خودش و راه گمراهی را به این بشر نمایان سازد. (ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ)
عدالت و حکمت و حقانیت این ذات کامل موجب می شود برای بشری که از اختیار خودش سوء استفاده می کند و ظلم می کند عقوبت در نظر بگیردو برای صالحین، نعمت. (معاد و قیامت و روز رسیدگی به اعمال)
و ...
آیا تفکر کننده ای هست که در این آیات الهی تفکر کند؟
أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(الأنبياء/67)
اف بر شما و بر آنچه جز خدا ميپرستيد! آيا انديشه نميکنيد (و عقل نداريد)؟!
پاسخ : هدف از آفرینش انسان؟!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
kamanabroo
سلام
بله کاملا درسته ما باید منطقی فکر کنیم و جلو بریم. می دونید که از نظر منطقی ما برای رسیدن به نتیجه باید دو مقدمه داشته باشیم. به اصطلاح منطقی باید صغرا و کبرا داشته باشیم تا به نتیجه برسیم.
این صغرا و کبرا می تونن حالات زیادی داشته باشند که کاری نداریم ..
با اجازه بنده مواردی که گفتین رو از نظر منطقی یه بررسی می کنم:
1. این بند کاملا درسته و از نظر منطقی می توان از اون به عنوان مقدمه استفاده کرد.
2. این نتیجه ای که اینجا گرفتید درسته و یه مقدمه ی پنهان داره که از بند یک گرفته میشه ، که من کاملش رو میگم:
(مقدمه اول) اگر خالق بدون هدف خلق کند حکیم نیست
(مقدم دوم) خداوند حکیم است و بیهوده خلق نمی کند (مقدمه پنهانی ، که اگر خیلی دقیق بخواهیم نگاه کنیم باید در جای خودش اثبات شده باشد و اگر اثبات نشده باشد استدلال کامل نیست)
(نتیجه) پس خداوند از خلقت هدف داشته.. ( و شما به استناد پست اول گفتید که این هدف عبادت کردنِ آن خالق هست)
3 . در اینجا شما یک قضیه جدید رو شروع کردید یعنی یک مقدمه برای رسیدن به یک نتیجه :
اگر خالق نیاز به عبادت مخلوق داشته باشد دیگر بی نیاز نیست
(این یک جمله شرطی است که درست هم هست. اما چون جمله شرطی است برای اینکه مشروط اثبات بشه اول باید شرط اثبات بشه. یعنی باید اثبات کنیم که خالق نیاز به عبادت مخلوق داره! که به این نتیجه برسیم که دیگر بی نیاز نیست. اما در این جمله شما برای اثبات نیاز خداوند استدلالی نیومده! و شما بصورت پیش فرض و بدون استدلال یه مقدمه دیگر هم در نظر گرفتید که علت خلقت عبادت کردن است پس معلوم است خداوند نیاز دارد! اما این مقدمه کامل نیست که علت کامل نبودنش اینه که خلافش هم قابل اثبات است.)
4. در اینجا باز یک قضیه شرطی شروع میشه برای رسیدن به یک نتیجه: که بگوییم خداوند نیاز دارد. اما
این استدلال شما باز هم مثل بند شماره 3 کامل نیست. چون شما شرط گذاشتید که اگر برای تفریح باشد... اما این شرط آیا اثبات شده است؟ یعنی شما برای رسیدن به این نتیجه که پس در خداوند نیاز هست نیاز به اثبات این مطلب دارید که خالق برای تفریح مخلوق را برای عبادت آفریده .. که اثبات نشده است. و اینکه خلاف این امر نیز به اثبات رسیده است از طریق عقل. یعنی بی نیازی و حکمت و از روی تفریح نبودن .. با عقل اثبات شده است که اگر خواستید استدلالش رو براتون می گذارم.
خوب نتیجه چی میشه:
استدلال شما برای رسیدن به این نتیجه که خداوند نیازمند است یا اینکه برای تفریح انسان رو برای عبادت خلق کرده کامل نیست. و قابل اثبات و دفاع نیست.
----------
بنده از طرف شما یک دفاعیه برای استدلال میارم و میگم:
خوب وقتی خداوند انسان رو خلق می کنه و هدفش هم اینه که انسان خداوند رو پرستش کنه، اگر نیازی نداشت پس چرا این کار رو کرد؟ معلومه که نیاز داشته که خلق کرده که مورد پرستش قرار بگیره..
اما جواب:
ما خداوند رو داریم با خودمون قیاس می کنیم که به این نتیجه می رسیم که علت این حرکت خداوند، نیاز بوده! چون ما هم با توجه به نیازهایمان تصمیم می گیریم و عملی رو انجام میدیم.
اما خداوند بودن خداوند به این هست که در هیچ چیزی نقصی نداشته باشه (چون خداوند اگر کامل مطلق نباشد خداوند نیست بلکه یک موجود ناقص است مثل بقیه موجودات نیازمند)
و وقتی که نقصی نداره ، نیازی هم نداره که بخواد نقصش رو برطرف کنه
و وقتی هم که نیازی نداشت ، کاری که انجام میده از روی نیاز نیست
و وقتی هم که از روی نیاز نیست پس باید یک علت حکیمانه داشته باشه
اون علت حکیمانه چی می تونه باشه؟
پاسخ رو با یک مثال میگم:
خورشید برای روشن کردن و نور دهی، آیا نیاز به وجود کسی یا چیزی داره که از نورش استفاده کنه؟ مسلما نه. یعنی حتی اگر هیچ موجودی هم نباشه که از نور خورشید استفاده کنه باز ذات خورشید نورانی و نور دهنده است. یعنی خورشید برای اینکه نور بدهد و روشن کند نیازی به موجود استفاده کننده ندارد. حالا اگر موجودی بود که از نور خورشید استفاده کند آیا معنایش این است که خورشید نیاز داشت که نورش رو به اون موجود برساند؟ باز میگیم نه چون وقتی اون موجود هم نبود خورشید نور خودش رو داشت و نور افشانی می کرد حالا یا موجودی هست که استفاده کند یا نیست. پس خورشید یک اثر دارد یعنی نورانی کردن چه موجودی باشد چه نباشد.
خداوند هم یک ذات کامل است که پرتو وجودش همه عالم رو فرا گرفته. و برای اینکه کامل باشد نیازی به وجود هیچ موجودی نیست.
ذات کامل بودن خداوند یعنی او در همه جنبه های وجود کامل و بدون نقص است
پس باید همه صفات وجودی و مثبت را دارا باشد:
پس عقل مطلق است
پس لطف مطلق است
پس حکیم مطلق است
پس خالق است
لطف و حکمت این ذات کامل موجب می شود که نفع خودش را به غیر خود برساند. (ان الله نور السموات و الارض)
و صفت خالقیت خداوند موجب می شود نفع خودش که خلقت است را ظاهر سازد. (خالق کل شی)
عقل و علم مطلق بودن خداوند موجب می شود که مخلوقات خود را به بهترین نحو بسازد. (احسن الخالقین)
قدرت و عقل و حکمت این ذات کامل موجب می شود که جلوه های وجودی خود را در این مخلوق نشان بدهد.
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که به مخلوق بفهماند مبدأ وجودی اش کجاست ( كَذَلِكَ يبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)
ربوبیت این ذات کامل موجب می شود که مخلوقات خود را تربیت کند و هدایت کند (وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ)
حکمت و لطف و عقل این ذات کامل موجب می شود که موجودی بیافریند که بفهمد چگونه از نعمتهای او استفاده کند و بفهمد چگونه از تمام اثرات وجودی او استفاده کند. "بشر" ( وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا وَكَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا)
رحمت و مهربانی این ذات کامل موجب می شود امکانات زندگی این بشر را فراهم سازد. (وَمِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)
لطف و حکمت و رحمت این ذات کامل موجب می شود بهترین راه برای رسیدن بشر به نعمتهای لایزالش را فراهم سازد (اختیار)
لطف و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود برای زندگی این بشر دلخوشی ها و لذتهایی را در نظر بگیرد. ( الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا ) ( إِنَّا زَينَّا السَّمَاءَ الدُّنْيا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ)
لطف و حکمت و عدالت و رحمت این ذات کامل موجب می شود راه رسیدن به تمام نعمتها و اثرات وجودی خودش و راه گمراهی را به این بشر نمایان سازد. (ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ)
عدالت و حکمت و حقانیت این ذات کامل موجب می شود برای بشری که از اختیار خودش سوء استفاده می کند و ظلم می کند عقوبت در نظر بگیردو برای صالحین، نعمت. (معاد و قیامت و روز رسیدگی به اعمال)
و ...
آیا تفکر کننده ای هست که در این آیات الهی تفکر کند؟
أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ(الأنبياء/67)
اف بر شما و بر آنچه جز خدا ميپرستيد! آيا انديشه نميکنيد (و عقل نداريد)؟!
در ابتدا از وقتی که گذاشتین و پاسخ دادین متشکرم.
ولی راجع به آیات و بحث:
در آیاتی که ذکر کردین همگی از حکمت (هدف دار بودن) و مهربانی و لطف و نعمت های خداوند ذکر شده است. پس باید اینگونه تصور کنیم که خداوند لطف کرده است که موجوداتی با هوش بسیار بالایی را از پوچ بوجود اورده است. خب طور دیگری به قضیه نگاه می کنیم.
1- اگر چیزی وجود نداشته باشد؛ نیازی نخواهد داشت پس بنابراین انسان ها که قبل از خلقت هیچ بوده اند هیچ نیاز و رنج و دردی نداشته اند چون در واقع هیچ بوده اند و هیچ در بعدهای جهان نظیر زمان, مکان و نیازهای گوناگون نظیر خوراک و پوشاک و.... نمی گنجد.
2- اگر خالقی تصمیم به خلقت بگیرد و ادعا کند که با این خلقت به مخلوق خود لطف نیز کرده است؛ باید بتواند اثبات کند که چه نوع حکمتی در این خلقت وجود دارد که یک مخلوق در صحرای آفریقا خلق می شود و از گرسنگی میمیرد تا بدنش غذای پرندگان شود و مخلوقی دیگر در سوئیس در ناز و نعمت بدنیا می آید و بهترین زندگی را نیز خواهد داشت. و یا قضیه را پیچیده تر می کنیم؛ کدام حکمت این امر را توجیح می کند که مخلوقی در خانواده ای بد به دنیا آید و در آخر سعادت دو دنیا را از دست دهد و برعکس
3- کدام آفریننده حکیم در عصری که امکان ثبت وقایع و اثبات ادیان و معجزات وجود دارد تصمیم می گیرد که این راه هدایت را بر مخلوقاتش ببندد ؟
4- آیا این نشانه از حکمت خداوند است که مردم بسیاری ناگهان در حوادث طبیعی می میرند و خداوند واکنشی نشان نمی دهد؟ مگر نه این است که خداوند برای حفظ خانه خودش پرندگان را مامور حفاظت آن کرد پس چگونه است که در همان دوره جان مردم برای این آفریننده حکیم و دانا که در جنگ های قبیله ای به حق و نا حق کشته می شدند اهمیتی نداشت و پرندگان را مامور حفاظت از جان آنان نکرد؟
5- از طرفی در قران ادعا شده است که این خالق بسیار حکیم و داناست؛ پس چگونه است که در قران این خالق حکیم دستور داده است که هر کس به دین شما نگرایید یا باید خراجی به شما پرداخت کند و یا کشته شود؟نمونه اون رو میشه در جنگ ایران و اعراب مشاهده کرد که چه بسا بسیاری از مردم در برابر اعراب مقاومت کردند ولی به محض ورود اعراب به شهر سر مردان از تن جدا و زنان به کنیزی برده شدند که فکر کنم در تاریخ طبری خونده بودم این مورد رو. (حالا من صحفه اسناد تاریخی اش رو به یاد ندارم. اگر براتون نا اشنا اومد بگین تا ادرس دقیق بدم از کتب تاریخی)
حالا سوالاتم در این رابطه حکیم بودن زیاد است؛ ممنون میشم به همین موارد پاسخ بدین.