میشه یه اطلاعات مختصری ازش بدید مثلا چقدر عمر میکنه و یه عکس ازش. تشکر
راستی این اگر از پنجره بره بیرون بازم بر میگرده؟
نمایش نسخه قابل چاپ
بله حتما
فقط چون این تاپیک مرتبط نمیشه با این موضوع
من پاسختون رو توی این تاپیک مینویسم
http://www.njavan.com/forum/showthre...86%D8%AF%DB%8C
اگر سوالی هم داشتید توی همون تاپیک مطرح کنید ممنونتون میشم [golrooz]
[afsoorde] 6 روز بیشتر تا عید نمونده...
امسال سال خیلی خوبی بود.کللی تجربه جدید کسب شد.کلی اتفاقات عجیب افتاد که شاید تا 2 سال پیش هیچوقت فکر نمیکردم قراره همچین اتفاقاتی بیوفته.ولی دلم روشنه که بعد از این مرحله ها و این اتفاقات سال بعدی شروع به نتیجه گرفتن میکنم و مرحله های خیلی خیلی جذاب تری وارد زندگیم میشه.
کلا خیلی امیدوار تر شدم و ایمان پیدا کردم یه اتفاق ساده میتونه زندگی ادم رو زیر و رو کنه .
از تمام دوستانی که امسال باهاشون همکاری های جزئی و کللی داشتم ممنونم و دستشونو میبوسم.و دوست دارم هر بدی ازم دیدن ببخشن که سال بعدی خیلی کار داریم [golrooz][golrooz]
صادقانه بگویم بگذار با قاعده بی فعلی و فاعلی جمله خود را بگویم که تو درکش نکنی و من و او درکش کنیم اویی که من از او هستم و او از کسی نیست .دید در دیده ما سخت گریان و پریشانی سخت در ما و خنده سخت دور از آنچه در دل سخت نگو گشته است . چند روز فسوس عمر و حتی مانده سال جدید هم به کهنه دلی و کهنه خستگی و زخم مرده گی طی می شود . آنچه از دیده ما در این دیده های یک عمر گذشت، نبود صداقت و مردانگی در اجتماع رفتارها بود و آنچه در اینجا خواستیم به پیدایی ببینیم نشد و گردش اجازه رخصت این دیدار را در یک بعد چهره رفتار نگذاشت بیننده را ببینیم . آه از دل به افسوس از معدن غصه بر پا و دودش در چشم خیس شده نشست . آه از خشم دیگرا ن بر چشم دل خون گشت آه از مظلوم در شعار یک حدیث مد دار از طرفین قدرت نموده شد آه از گذشت یک عمر در جهل به پاداش (جزا)این رفتار گرفته شد.
تنها در یک قِسم در یک قسط قسمت ما به تقسیم 365 روز از یک حاصل جمع سال نمودار گشت تا برای خودش یک عمر به تعیین گذارده شود . در بیش از یک عمر گذر طی شده محبتی صادقانه تر از خدا و بی هیچ قسط منتی بر من داده شد . با این که در یک دایره به شعاع گناه هان متکبرانه خویش آنچه خدا دید از من خطا و آنچه از خدا دیدیم چون محبت هیچ نبود . و اما آنچه از بنده دوپا دیدم ان بود که هر گز در جواب محبت من ، جز بی اعتنایی بی مهری در پاسخش این ندیدم . تنهایی را می گزینم مثل تو مثل آنچه که هر گز من ندانم و مثل آنچه که هر گز نبودم تنهایی را مثل تو ای رب می گزینیم در پایان کلام که این چند روزه نبودم بر این انجمن دیدم یادی از بی یادی دیگران بر من اشکارا تر و یادی بر من بر یاد دیگران آشکارا تر بر من شد .
ҳامروز با مامان ستایشم حرف زدم...[cheshmak]صدای ماوماونمو بالاخره شنیدم...[shaad]
خب حالم خعلی بده ..رو به موتم[nishkhand]سرماخوردم...جا داشت فردا میپوندم مدرسه رو اوما امتحان میام ترم دینی دالم[negaran]
مامان ستایشم زنگ زد جویای حالم باشه[sootzadan]
پشت تلفنم طنزیم...
گوشیو برداشتم میگم سلام ماما......ان..[nishkhand]صدام گرفت..با خودم گفتم مامان کجا بود...[nishkhand]دیگه نگفتم مامان...خجالت کشیدم واقعا[nishkhand]
قاطی کردم بدتر...یه بار میگم شماااااا..یه بار تو...یه بار عطیه جون...یه بار عزیزم...[sargije]خودمم خندم گرفته بود... بهش میگم صدام خروس شده نخند...مامانی میگه ملوس شده[khande]خدایی صدای مامانم خعلی قشنگ بود[boosidan]
عطیه جدی گرفته بود...یه حس مادرانه[nishkhand]...حرفی نداشتیم بزنیم...
عطیه:قربونت برم الهی...فدات شم...قربونت برم من....[tahavoo]
من:مرسی[nishkhand](حالت تهوع گرفتم،به زور لبامو تکون میدادم..وای اینقده از این قرتی بازیا بدم میاد)[tahavoo]
دیگه واسه مامانی توضیح دادم چرا مریض شدمhttp://www.njavan.com/forum/images/s...%20%288%29.gif
تو مکالمم که دوتایی باهم همزمان حرف میزدیم دوتایی سکوت میکردیم منم حین سکوت عین دیوونه ها میخندیدم[nishkhand]اونم میخندید پشت من..مثلا داشتیم باهم حرف میزدیم[sootzadan]
اخرم خعلی شیک از هم خدافظی کردیم...همین...[shademani2][shademani2]
ҳماوماونیhttp://www.njavan.com/forum/images/s...20%2876%29.gifhttp://www.njavan.com/forum/images/s...20%2876%29.gif[nishkhand]
[tahavoo]فکر کنم زیادی لوس لوسی شد[nishkhand]
امروز فهمیدم هیچ کس ارزش نه دوست داشتن نه اهمیت دادن نداره نه پروا دادن داره همیشه باید تو زندگیت همه رو دشمن خودت بدونی نه
دوست که راحت درد دل کنی بعد با حرفای خودت طوری بهت ضربه بزنه که ناراحت بشی
لعنت برزبانی که باز میشه همیشه[negaran]
ای وای من[khande]
تفکرات آدم هست که زندگیه آینده شو میسازه
اگه با شک و تردید نسبت به طرف مقابلت بری جلو همیشه چوبشو میخوری
به قول بزرگانمون همیشه با دوست باید طوری رفتار کنی که ی روز دشمنت میشه و با دشمنت طوری رفتار کنی که روزی دوستت میشه
از نظر من اگه آدما برای کاراشون دلیل داشته باشند و درواقع در برخورد با اطرافیان ودوستانشون با دلیل و منطق جواب براشون داشته باشند دیگه هیچکس نمیتونه آدمو ساده فرض کنه و ازش سوء استفاده بشه
موفق باشی
کلی افکار جدید و خوب .. . خیلی مانی ست امروز در ذهنم ..
تا دیروز فکر میکردم سال 92 فقط برای من سال خشک و بی حادثه ای بوده اما انگار برای همه اینطور بوده حتی برای بعضیا خیلی بد تر و شوم تر .
ولی خداروشکر اتفاق فوق العاده تلـــــــخ و غیـــــر قابل تحملی نیوفتاد بلکه خیلی خیلی خیلی کم پیدا کردن دوستان جدید تونست این خشکیش رو از بین ببره ، ولی کلا سال بدی نبود اما اتفاق خارق العاده و جالبی هم توش نداشت .
خیلی توی این سالی که گذشت حرص خوردم ... امیدوارم توی 93 اینجوری نباشه .
92 واقعا سال خسته کننده ای بود .
کلا میخوام سال 93 رو با یک تغییرات جدید و اخلاقیات جدید شروع کنم ببینم بازخوردش چیه .
امیدوارم که این سال نه تنها برای من بلکه برای همه خوب بشه و بتونه نا خوشی های سال گذشته و سال های گذشتشون رو جبران کنه
خداروشکر این دوروز اوضاع درس خوندن بهتر بود بعد از چند ماااااااااااااااااااااه[nadidan]
[golrooz]
من که توی تعطیلات دانشگاهم!!! تا 18 19 فروردین هم نمی رم!!! خدایی زندگی می کنم برای خودم
http://iscv.net63.net/up/09a5510ad149.gif
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
ســــلام
امـــــــــــــــــــــــ ــــــــــروز روز آخــــــــــــــــــــــر ه و همین طــــــور روز اولـــــــــــه http://www.smileyarena.com/emoticons...ches/biker.gif
از این باب خووووشـــــحالم http://www.askdin.com/images/smilies/Small/okey.gifhttp://iscv.net63.net/up/7f0d2b95c601.gifسوز به دلتون http://www.kolobok.us/smiles/artists...eart-break.gif ([nishkhand])
ولی در عیـــــن حال عصبانیتم سر جاشه و ول نمی کــــنه ، دست از سرم برداااار http://www.askdin.com/images/smilies/Small/paridan.gif دیوونم کرررردی http://www.askdin.com/images/smilies/Small/khobam.gif ( با خطوط عصبی درونم هستم [nishkhand] / دیګه محلت نمیدم از رو بری http://iscv.net63.net/up/1fe5b8ba755e.gif )
یعنی بارون هست که در مشهد میاد مدتیه http://www.millan.net/minimations/sm...athermanf4.gif/ خدا زیاد کنه [khanderiz] / خیلی هوا دلنشین شده / خیلی سوز به دلتون دیګه http://iscv.net63.net/up/213877427b46.gif ( این شکلکه سلیناز خیــــــــلی قشنګه http://iscv.net63.net/up/3f9ddba165b5.gif )
یه شعر هست که میګه : نخود نخود هر که رود خانه ی خودhttp://www.millan.net/minimations/smileys/laugh2.gif (مامانم بچه بودم یادم دادنhttp://www.kolobok.us/smiles/icq/mocking.gif)
http://www.millan.net/minimations/smileys/invisible.gifمحو شدن در عمود هست ګفته باشم و به صورت مورب / چشم بصیرت می خواد ([sootzadan][nishkhand] )
تا بوده چنین بوده تا باد چنین هست :|
من تو عمرم اصلا دروغ نمیگم حتی اگه پای ابرومم وسط باشه بازم نمیگم[khejalat]
دیروز رفتم تو یه سایتی بعد بچه پرسیدن کجایی گفتم اراکی
بعد یکی از دوستان گیرشد کجای اراک اینا.
منم بدم اومد از سوال پرسیش گفتم مال شهرستاناشم بعد گفت کدوم شهرستان
الکی گفتیم خمین شانس بدم ایشون حمینی بود[sootzadan]
گفت چه جالب منم خمینیم ما فلان میدون میشینیم شما کجا میشینید
منم که اصلا خمین جز ورودیش هیچ جاشو بلد نیستم
چند دقیقه هنگ کردم بعد دیدم ضایع گفتم نمیدونم[nishkhand]
گفت یعنی چی نمیدونی[labkhand]
باز فکر کردم[tafakor]
گفتم اخه ما تازه اومدیم خمین 1ماه هم نیست[khanderiz]
بعد باز فکر کردم گفتم بعد گفتم هرشهری یه خیابون درازی داره دیگه بگیم ما تو اون خیابونیم[khanderiz]
اینم گفتم بخیر گذشت
چند دقیقه بعدش گفت فلان جارفتی خیلی قشنگ؟؟
گفتم نه
گفت مگه میشه اون تو مسیر شماست اینا
دیگه دیدم داره به جای باریک میشه
تسلیم شدم واعتراف کردم راحت شدم
نتیجه دیگه هیچ وقت دروغ نمیگم ودیگه تو اون سایتم نمیرم[khande]
دیشب دوتا از معضلاتمو حل کردم! راحت شدم! [nishkhand]
امروز آخرین جبرانی بیمارستانمو رفتم! بالاخره تموم شد! [khastegi]
استاد رادیولوژیمونو دوست دارم از پلک آویزون کنم! [sootzadan] (همون که صداش مثل ماشین چمن زنی شده بود!) به دلایلی! [bihes]
و دیگه اینکه خدا عاقبت ما رو بخیر کنه کلا!
سلام
من نمیدونم این معلما این دم عیدی از جون ما چی میخوان![delkhoori]
از روز شنبه اس با بچه ها میخوایم مدرسه رو تعطیل کنیم اما این ناظم مون که نمیذاره همش ساز مخالف میزنه[delkhoori] خیلی آدم...! به حرف کسی گوش نمیده خیلی یک دنده اس[delkhoori]
الان تا 28 قراره بریم.هرچه قدر بهشون میگیم خواهش میکنیم، التماس میکنیم مدرسه رو تعطیل کنین. مگه چقدر مونده به عید این دو روزه دیگه. بابا مام آدمیم خب.[gerye]دیروز میگفتن که سه شنبه ینی فردا جشنه. مام از خوشحالی این قدر زدیم توسر همدیگه[nishkhand]خیر سرمون گفتیم خوبه دیگه سه شنبه جشنه دیگه کتاب نمیاریم فقط میایم با برابچه ها دور هم باشیم[nishkhand] امروز که زنگ خورد ناظم همه رو جمع کرد گفت:اگه ببینم کسی فردا بدون کتاب اومده میفرستمش از خونه میاره، حالا کسی جرات داره بدون کتاب بیاد[nishkhand]قیافشم این شکلی بود: smilee_new2 (4)smilee_new2 (16)([nishkhand][khanderiz])
واااااااااااای[narahatishadid]اصلا حس درس خوندن ندارم[narahat]
92/12/26
آنچه در پوست و پوستین جهان انجمن دیدم هیچ نبود آنچه در لابه لای پوسته های رفتار دیدم کمی مکث کننده و اندیشده بر من جار می زد که کمی مکث کنم و بعد قدم بردارم آنچه دوست به داشتن نداشتم رخ می دهد و آنچه از دوست داشتن دوستان دارم لیکن در محرومیت گشته ام . آنچه در سخن کهن گویند جوینده یابنده است بر من کمی دشوار گشته و داشتن دوستی که ارزش دهد بر انچه ارزش می دهم و کمی جویا از من بر من شودنایاب است البته تا اوستا کریم است غمی نیست . نخبگان با همه پز های اغراق آمیز خود باز هم در پوسته پوستین اولین رویی خود خاک خورده ندارد خاک نشین ندارد . انان که خاکی بوده اند امروز از چشم ما دور و گم گشته شده اند . خود نیز هم چون فکر ما حرف ما پنهان در لابه لای این پوستین خفته اند . سرمای شدید رفتار ها در رفتار بی حاشیه خاکی نشین باعث شده است که یا رنگ رو عوض کنند و هم رنگ جماعت شوند یا پنهان شوند.
امروز و دیروز گشتیم نبود شاید فردا بگردیم ببینیم باشید .
آنچه از نقد من نویسی نقل نکن . آنچه از من خشم گرفتی دم مزن شاید در دمی موقع ما را از کینه حرف برنجانی و آن موقع دیگر جا ی ما نیست که بر ما هم نشینی کنی . و سکوت همچون دیگران اختیار کنیم لا به نه فارسی که بیاورم . مداد زبان نوشتاری را با تراش فکر برنده می کنیم و جملات نیش دار از حقیقتی که تو نمی بنیم باز گو می نمایم .
خاطر خاطراتامروز
دوشنبه - ۲۶ اسفند ۱۳۹۲
الإثنين - ١٥ جمادي الاولي ١٤٣٥
Monday - 2014 17 March
پستی پیدا نکردم واسه همین اینجا مینویسم!
توروخدا 4شنبه سوری مواظب خودتون باشین!خوب؟
وای وای وای بچه ها چه حالی میده زدن سیگارت...(قابل توجه پست بالایی)[nishkhand]
با پسر عموم رفتیم وسط کوچه جعبه سیگارتو بهم داده با یه فندک...
این سیگارت که خطر زیاد نداره[sootzadan](به جز اینم چیزی دیگه دست ما نمیدن)...اولش که داد دستم ترسیدما...فندکو خودش زد(8 سالشه)[nishkhand]منم شوت کردم زیررررر ماشیین یه بنده خدایی...
خب بخدا اصلا هول شدم...کجکی رفت[negaran]هرکی رد میشد یه سر تکون میداد بهم(تاسف،دختـــــــــــــ ــر،دخـــــــــــــتر!)[sootzadan]
خعلی دوست دارم...خعلی هیجانیه...[nishkhand]
امروزم روز اخر مدرسه بود...پیک نوروزیمونم دادن....خدا این مراتو سقط کنه که پدر مارو همش در میاره[nadidan]
پس فردا میرم دیارمون...شهر گل ها...محلات[alaghemand]دلم برای دوستام و ابو هواش تنگولیده...از تابستون تاحالا نرفتم...[nadidan]
دیگه خوبی و بدی از من دیدید حلال کنید...[gerye]
چی بگم دیگه...
همتونو دوست دالم[nishkhand]امیدوارم سال خوبی داشته باشید....تعطیلات به همه خوش بگذره[boosidan]
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
ســــــــلام
چرا این اندازه زود میګذره ؟ smilee_new1 (11)sh_omomi37
همیشه یک ثانیه برام زمان زیادی بود ، الآن وقتی فکر می کنم فلان قدر ساعت میګم خیـــــــــلی کمه smilee_new1 (11)
چند وقت پیش یه بازی هندبال بود تو حال داداشم ( کلاسه اوله [nishkhand] ) داشت نګاه می کرد ، ګفت بیا آخرشه نګاه کن قشنګه ...
منم واستادم دیدم 3 ثانیه اعلام می کنن از بازی مونده ګفتم بذار باشم ، دلش خوش شه ، بعد اعتراض کرد تیم مخالف ګفتن 1 ثانیه از بازی مونده ، یادم نیست 25 به 26 بود به نظرم و توپ دست تیم با امتیاز کمتر بود .
تو یک ثانیه ګل زدن sh_omomi112 ، اونجا بود فهمیدم امیــــــــــــــــــــــ ـد یعنی چی ؟! خود رو نباختن یعنـــــــی چی ؟!!! کلیم از داداشم تشکر کردم [esteghbal][alaghemand]
ولی هر چی فکر می کنم وقتی آدم میشم زمان برام زود میګذره ، نشون میده دارم عبرت میګیرم یه خورده و وقتی زمان جوری بګذره که نفهمم چه جور میګذره ، یعنی خیلی آدم شدم [nadidan] همون وقت یعنی مردم ، کلاً زنده باشم و درست و حسابی نمیشه مثل اینکه ! sh_omomi48 ولی تلاش میکنیم دیګه ! هعی زودګذر ... sh_dokhtar16 دوسِت ندارم وقتی درست کار می کنم زود میګذری sh_dokhtar14 خب مثل قبلاً آروم باش ، چیه ؟ از خوشحالی داری ذوق مرګ میشی من دارم درست و حسابی کار می کنم اونم یه خورده ؟!!! [sootzadan] نخواستیم خوشحال شی ، آروم و خونسرد بګذر ، بذار من از این ګذر زمان و کار درست و حسابیم لذت ببرم حدأقل ... smilee_new1 (11) کلاً زود بګذری خیلی بی مرامی روزګار ... sh_omomi49
میګن تو ارتفاع زمان دیر تر میګذره ولی کدوم ارتفاع برم ( تو مستند دیدم ، جالب بود ) ؟! کجا یعنی ؟! [soal] نمیشه دیګه لج نکن با من sh_dokhtar11[afsoorde]
sh_omomi24
بچه هاااا حوصلم سر رفته تو خونه...[negaran]
در پنچره رو باز کردم تو کوچه اهنگ گذاشتن و اتیش روشن کردن و از روش میپرن...
سوپری سر کوچمون[khande]تپله...به زور میپره از رو اتیش...صف بستن...همم که از بیخ و بن پسرن...عه...
از صبح صدا میاد گوشم خسته شد...خسته شدم تو خونه..[gerye]
من منتظر بودم این در و همسایه شروع کنن به آتیش بازی تا ما هم با خانواده بریم بیرون .
ساعت 7 شروع کردن به هنر نمایی این در و همسایه ها [nishkhand]
من که الان فکر میکنم میبینم جونم با ارزش تره تا اینکه برم بیرون اتیش بازی
نمیدونم اینا چیه ! بمبه اتمه ؟ بمب هیدورژنیه ؟
میدونید غیر از خودم دلم برای پرنده ها و گربه های بیرون میسوزه
الان که پرنده خودم رو میبینیم با این وجود که توی خونه هم هست ، با هر صدایی میپره هوا و وقتی صدا ها قطع میشه برای یکی دو دقیقه میشینه یک گوشه و دوباره همون روند .
جالبه تنها توی خیابون که نیست این حرکات خطرناک بعضیا ، توی ماشینا هم از این بمبای هیدروژنیشون میندازن .
بیچاره صاحب ماشین .
با این وضعیت من فقط تونستم یه دونه فانوس روشن کنم و فانوسه هم با کلی امید و ارزو توی هوا معلق شد و من هم مثل این کسایی که یک موجود وحشی دنبالشون کرده برگشتم توی خونه . [nishkhand]
بازم خسته ی خسته ی خسته
پر از استرس
پر از نگرانی از اینده
دنبال ارامش
دنبال سکوت
کاش میشد میرفتم تو یه جنگل یه ماه موندم
بدون هیچ استرس و ازار و اذیتی از اطراف
سرم پر از حرف و پر از صدا و پر از فکر
پر از دغدغه
شب تنهاییه ما را کی سحر می آید؟
ولی پر از امید
امید به خدا
امید به سرسبزی
امید به رشد
من به اون چیزی که میخوام میرسم
حتی اگر شب و روز بر من گلوله بارد
باید ساخته بشه
میسازمش
ولی با یه تنه خسته از گذشته
دو دلار آب! ارواح برزخ تا به حال این همه آب یکجا به کسی نداده بودند؛ آخرین بار که 2 سنت آب برای کسی فرستادند یک طوفان شب هنگام شکل گرفت و حتی برای 20 سنت آب یک سیل به راه انداخته بودند؛ ولی حال باید به اندازه 2 دلار آبه به پیرزن هندو میدادند.....
خوان بوش - 2 دلار آب
نمیدونم....خداییش منظوری نداشتم.کاری هم نکردم.یکم غر زدم به خاطر شرایطی که توش هستم.اونم 20% واسه خودم...80% واسه افرادی که کلی حق به گردنم دارن.ولی نمیدونم چرا دوستم جوابمو نمیده.نمیدونم چرا[narahat] ارزو میکنم این اخر سالی ناراحتش نکرده باشم.خیلی واسم عزیزه.خیلی ازش درس گرفتم.خیلی هم به گردنم حق داره.
حتی با دیدن چراغ سبز پروفایلشم اروم میشم.همیشه دعاش میکنم و تا جایی که از دستم بر اومد هم سعی کردم کمکش کنم هر چند ناچیز بود.
ولی نمیدونم چرا جواب پیام هامو نمیده.میدونم هر کارش یه دلیلی داره.میدونم ناراحت نیست ازم ولی اگر هست دوست دارم بهم بگه.
[dooa][dooa]
فقط میخوام زودتر بهم یه پیام بده
کلمه رمز:یا دوچرخه یا لامبورگینی
به رسم گذشته و سال پیش، آخرین پستم تو سال 92 در دفتر خاطرات هست!
نمیدونم چند برگ اینجا ورق خورد تا رسید به پایان امسال ولی یه سال از عمر من گذشت، به گذشته که فک میکنم دلم میگیره ولی به آینده امیدوارم،
دنیا خیلی شادی بهم بدهکاره، منتظر اون روزام !!
اما در مورد امسال، اسمش رو گذاشتم سال تلاش های بیهوده، یعنی هیچ کدوم به نتیجه نرسید، ناراضی نیستم، شد تجربه، خیلی بهتر از سال قبلم بود!
پدرم، مادرم و سایر عزیزانم صحیح و سالم کنارم بودن، خدا رو صد هزار مرتبه شکر!
تو امسال شادی بود، غم بود، گریه بود، خنده بود، غمها گذشت و شادیا برام خاطره شد!
اتفاقاتی امسال افتاد، سعی کردم ازشون درس بگیرم!!
تو سختیهام خدا کنارم بود، امسال خدا مهربونی رو در حقم تموم کرد، میدونم هر سال خدا کنارم بود، ولی امسال بیشتر احساس کردم مهربونیشو، خدایا ممنونم ازت !!
از دوستای خوبم، آبجیا و داداشای مهربونم ممنونم، کنارم بودن، تو تنهایی هام، غمهام، مشکلاتم تنهام نذاشتن، امیدوارم تو سال جدید سالم و شاد دوباره کنار هم ببینمتون!
عیدتون پیشاپیش مبارک دوستانم[golrooz]
"سه شنبه 27 اسفند 92 ساعت 22:24 "
امروز شادم
به قول گفتنی،حالم خریدنی هست الان
ولی خب چهارشنبه سوری که خیلی مسخره بود
یکی از خیابونای نزدیک ما که همیشه ،بزن و بکوب و آتیش و اینا بود
امروز با گارد ریخته بودند توش ،هر 10 قدم یکی از این دوستان خیرخواه با یک آلت ضرب و شتم وایساده بودند
اینجا ایرانه بهترین این هم نمیشه انتظار داشت
همه چیز حرامه مگر خلافش ثابت شه
بگذریم،بعد از کلی اعصاب خوردی ،و گرفته شدن حال
داشتم میومدم خونه که
یکی از این دوستان دوره گردی که ساز میزنه رو دیدم
این عزیز هر 5 شنبه تو محله ما بود ولی امروز انگار اومده حال منو خوب کنه
من و رفیقم وایسادیم و این دوستمون هم کلی برامون ساز رد و ما هم خوندیم و چندتا از همسایه ها هم اومدن دیگه کلی حال داد
هر چی گرفت حلالش ،کلی حالم رو خوب کرد
جاتون خالی یه کبریتی هم زیر پامون ترکید، بعدش هم من الکی نشون دادم دارم یه چیز گنده میندازم
همشون رفتند تو خونه و جیغ میکشیدند،کلی بهشون خندیدم
دم همگی گرم
به امید روزی که بتونیم بدون ترس خوش باشیم[shaad]
راستی دلیل اصلی شادیم هم خبر خوبی بود که رسید بهم و اینکه این آهنگ رضا صادقی هم از اون آهنگای فاز جالب هست
Reza Sadeghi - Gole Nazam
سلام
شب همگی بخیر[golrooz]، چهار شنبه سوری شاد[nishkhand]، نوروز و سال جدید 1393 بر همتون مبارک باشه[dooa].
امیدوارم در سال جدید همه تلاش هاتون به ثمر بشینه و موفق باشید.[shaad]
مدت طولانی بود که با این اکانت آنلاین نمیشدم تا همین چند روز پیش و فکر کنم بعد از این مدت طولانی این اولین ارسال عمومی[negaran] من هست چه خوب که خاطره امروزم رو بگم و این حس عمیق شادی رو با شما عزیزان تقسیم کنم.[khejalat]
بعد از تلاش چند روز و شبی برای آماده کردن یک ویژه برنامه نوروزی برای رادیو بالاخره امشب ساعت 8 شب تمام شد و خوشحال و خرم قدم در راه خونه وسط میدون جنگ گذاشتم.[esteress]
برای این کار برای من و ما خیلی مهم بود که در زمانی اندک تصمیم گرفتیم علاوه بر گویندگی تمام صدا گذاری و باند سازی اون رو خودمون انجام بدیم تا یک کار صد در صد خودی رو تحویل رادیو بدیم.
ابتدا سعی کردیم برای باند سازی ، آمبیانس ها و صداهای پس زمینه رو از اینترنت بگیریم و صدا ها، احمقانه بود.[nadanestan]
برای همین تصمیم گرفتیم تمام افکت ها و صدا ها رو خودمون بسازیم که واقعا کار طاقت فرسایی بود و با توجه زمان کم و حجم بالا کمرمون خم شد! [nishkhand]
دکتر گفته روزی 1 تا 1.5 لیتر آب بخورید، امروز من فقط 2 لیتر چای و قهوه خوردم که سرپا بایستم. [khabalood]
سرتون رو درد نیارم امشب ساعت 8 کاری رو تموم کردیم که اولین تجربه (گردآوری، کارگردانی، صداپیشگی، مجری، صداگذاری، مدیریت دوبلاژ، تهیه کنندگی البته به غیر از ناظر کیفی دوبلاژ که فردی توانا بودند) ما بود و حاصل کار رو که دیدیم خستگی از تنمون در رفت.
به جرات میتونم بگم که در سال 92 جزو معدود خوشحالی های من بود. از سال 92 راضی هستم. البته یواشکی از من در باکس عکس گرفته شد که یادگاری از کار و خوشحالی و خستگیم میمونه.
امیدوارم همتون از سالی که گذشت با بدی ها و خوبی هاش راضی بوده باشید و همیشه بر لبانتون لبخند باشه.
سپاسگذارم که متن رو دنبال کردید.
وقتي از خواب نيمروزي بلند شدم خودم رو وسط جنگ جهاني احساس كردم!!!
آخه يادم رفته بود چهارشنبه سوريه!
سال 92 با تمام خوشی هاش و غم هاش داره به پایان میرسه و من فردا عازم به بوشهر میشم [nishkhand]
اولای سال 92 زیاد تعریفی نداشت ، زیرا با مرگ پسرعموی بابام شروع شد ، کلی حالمون گرفته شد ، ولی بعدش با یه عروسی حالمون اومد سرجاش [sootzadan]
اون دور هم بودنا ، جالبیش این بود که همه با هم راهی میشدیم خونه یکی ، دوباره با همون نفر راهی میشدیم خونه یکی دیگه [nishkhand]
بچه هام دیگه کم کم داشتن بزرگ میشدن و باید آمادشون می کردیم برند کلاس بالاتر ، چقدر مکافات داشتاااااااااااااااااا ، اصلاً راضی نمیشدند ، خصلت بچه ها اینه دیگه ، زود وابسته میشن [khanderiz]
چقدر براشون کاردستی درست کردیم ، شعر گفتیم ، داستان برای موقع خواب ، ... غذا خوردنشون از همه جالب تر بود
یه بار یه ملافه خیلی بزرگ پهن کردم ، همه بچه ها رو دورش نشوندن ، گذاشتن هر جور دوست دارن غذا بخورن [khanderiz] یعنی تمام صورت و بدنشون رو پر از غذا کردن [nishkhand] چقدر لذت بردن [labkhand] یادمه مدیر برای این کار دعوام کرد ولی به شاد بودن بچه هام می ارزید [sootzadan]
بچه هام نقاشی گروهی رو یاد گرفتن ، خیلی بامزه بودن ، حیف برای یادگاری برنداشتم [narahat]
آخرای شهریور استعفا دادم ، بهونم این بود که میخوام درس بخونم ، چه درس خوندنی هم شد [sootzadan] یه ماه به همین بهونه خونه موندیم بعد خانواده دیدن دیگه زیادی دارم درس میخونم گفتن پاشو برو دنبال کار [nadanestan] البته از مهر و علاقه بسیاررررررررررررررررررر بودا [labkhand]
هنوز چند روزی از رفتن من به محل کار جدید نمیگذشت که خبر فوت پسر همسایه هممون رو شوکه کرد ، اونم چه شوکه ای [narahat][narahat][narahat][narahat][narahat] تا یه ماه زندگی نداشتیم ، همش اندوه ، یادبود !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 15 ساله همسایه ایم اخه ، آخه با هم همبازی بودیم ، 6 تا بچه همسایه با 3 تا ما ، فکرشو کنین 9 نفررررررررررررررررررررررر رررررر ! دردناک بود خب [sootzadan]
در این میان ، چقدر با دوستان دربند رفتیم [khande] خونه یکی از دوستانمون که عروسی کرده بود و باعث شد دانشجوهای قدیم دور هم باشیم ، بستنی خوردنا در هوای بسیار سرد و برفی ، ... خیلی عالی بود
یه بار تو دربند یه فالگیر الکی الکی فال ما رو گرفت ! [eynaki] خیلی جالب بود وقتی فکر کرد من و داییم زن و شوهریم ، یعنی مردیم از خنده ، چقدر سرکارش گذاشتیم [khande] وقتی آخر سر بهش گفتیم زنش کیه ، شوکه شد [sootzadan] فالگیری که فال گرفتن بلد نیست [kootak]
چقدرررررررررررررررررررررر ررررر مهمون داشتیم [kootak] میگن مهمون برکت میاره ، واقعاً برکت میاره
بابا ، مامان شب عید پیشمون نیستن ، 5 فروردین بهمون ملحق میشن
خدایا شکرت ، دوباره پیش همیم و این خودش یه غنیمت بزرگه
قرار ملاقات سایتمون ، پیدا کردن دوستان جدید [esteghbal]
جابه جایی شرکتمون از طبقه هفتم به طبقه اول ، خراب شدن آسانسور ، چقدر خاطره شد برامون ، 2 هفته تمام وقت برد ، خودمون بیشتر از کارگرا کار کردیم [nadanestan]
چقدر گفتیم ، خندیدیم ، سربه سر هم گذاشتیم ، بچگی کردیم ، برف بازی ، زیر بارون موندنا ، ...
رفتن به همدان و دیدن خوابگاه دانشجویی خواهرم ، از همه مهم تر 3 سالگی دینا بانو
من میگم سال 93 سال خیر و برکته ! [golrooz]
سال خوبی رو در پیش رو داشته باشید و همیشه دلاتون خندون و شاد باشه [golrooz]
13 فروردین که برمیگردم انشاالله ، سبزه هاتون رو میز حاضر آماده باشه ، میخوام بیام بازدید [sootzadan] ببینم میشه نمایشگاه سبزه زد یا نه [tashvigh]
سال نو مبارک [golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
ســــــــلام
وای ، من اصلاً این روز شوم و بی فرهنګ رو تبریک نمیګم [hoshdar][naomidi] کلاً خوشم نمیاد از چهارشنبه سوری
الانم ماجرایی شد [narahat]
درسته قدیما با اصول و موازین خوبی اجرا میشده ولی الآن ؟!!!![gooshnakardan]
داشتم درس می خوندم قرار بود 11 بیان دنبالم ، که ساعت 10 اومدن [eynaki]
خیر سرم با برنامه شدم ولی مګه میذارن ؟! [sootzadan][taajob3]
با چه بدبختی واسه اینکه کسی صدا پامو نشنوه مثل دزدا راه میرفتم که حواس بقیه پرت نشه ، اومدم از محوطه بیرون [taajob2] این همه بچه تو ماشین چیکار می کنن ؟! [soal]
اومده بودن با بچه های همسایه این خانواده دنبال من ( بچه ها کوچیکن [nishkhand] ) که بریم پارک خورشید تو هاشمیه واسه بوووووووووووووووووووووووو وق [taajob3]
من با کلی خوشرویی اومدم تو ماشین تا اینا رو به من ګفتن ؟! منم : [radedarkhast]smilee_new2 (7)sh_dokhtar11sh_omomi48
منو بذارین خونه لطفاً ، یک دقیقه راه که بیشتر نیست
بقیه : sh_omomi35 ( مد نظر پدر مادر هست به من !) حق نداری بری خونه با ما میای منتظرمونن [taajob]
من : کی ؟
بقیه : همسایه ها sh_omomi112
میدونن من از این مراسم تحت هیچ شرایطی خوشم نمیادا !!!
دیګه یکم عصبانی شدم چون زورکی می خواستن منو ببرن [bietena]
خخخ ، حالا دنبال همسایه ها جایی که قرار ګذاشته بودن ، رفتیم اونا نبودن ، زنګ می زدیم جواب نمیدادن
ګفتیم میریم همون پارک خورشید ، خودشون میان
تا خواستیم بریم ، یووووووووهو ترافــــــــــــــــــــی ـک از خیلی قبل تر از هاشمیه ، پل صیاد بود فکر کنم [nadidan][nishkhand] ( چه میدونم خب [nadidan] / یعنی دو ساعت لازم بود تو راه باشیم شایدم بیشتر[nadanestan])
آقا من خوشنود شدم کمی ، بعد دور زدن پدر از زیر پل برګشتیم
دوباره همون مسیر رو اومدن که ببینن باز همسایه ها نیومدن آیا ؟ دیدیم نخیر نیومدن ( حالا بچه هاشون با ما بودن [khande] )
یا مثلاً فلش نیورده بودن برا آهنګ ، رادیو قاطی کرده بود اونم نمی خوند [khandeshadid] منم آهنګ ګوشی رو میذاشتم ، همچین شاد نبود خب [nishkhand] بعد خلاصه هر کار کردن نتونستن درست کنن
من کیف می کردم یعنیا
با من کسی رو دنده ی لج بیفته این میشه [sootzadan]تازه هنوز هیچی نشده تجربه هایی شده از این ماجرا که طرف همیشه معترف شده دیګه از این کارا نمی کنه [nishkhand]
عوض 1.5 ، 2 دقیقه که منو خواستن تا خونه برسونن ، یک ساعت تو شهر الکی دور زدن [khande]، یکمم طعم تلخ عصبانیت پدیدار شد [sootzadan][nadidan]
آخرشم منو ګذاشتن خونه [khanderiz] حالا که اومدم خونه دارن همو به واسطه ی من پیدا می کنن ( چون الان شدم رابط هی تلفن جواب میدم به این بګو به اون بګو [khanderiz] )
خلاصه که اینجوریاست ...
ولی خیلی بی فرهنګی هست این امور ، همین الآن که داشتیم میرفتیم ، تو یه چهارراهی بود قبل همون پله [nishkhand] که یه هو یه ترقه بود ، بمب بود ، هر چی که بود خوشم نمیاد اسمشونم بدونم [sootzadan] زدن تو چراغ راهنمایی ، ترکید و کلیم دود کرد [entezar][bihes][sokoot][bihosele][ghahr]
این مامان من همیشه 180 درجه با من فرق دارنا !!!
قبل از اینکه بیان دنبال من 3 ساعت آتیش بازیا و بساطاش رو مشغول بودن با همسایه ها و اجمعین آشناها ( فامیلا نه ها / فقط همسایه ها )[bihes]
در کل خییییییییییییییییییلی کار ناپسندیه و بوووووووووووووووووووووووو ق [naomidi]sh_dokhtar11sh_omomi65
من هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت یه چنین دعایی نمی کردم ولی الآن میګم چون خودمم قاطی کردم از بس این روزا به خودم تلقین منفی کردم sh_omomi48:
هر کی از این قبیل امور انجام میده ان شاء الله راهی اورژانس شه تا آدم شه ، حرف که متوجه نمیشن پس بچشن طعم تلخ عدم سلامتی رو !
حالا یه خورده برن اورژانس چیزی نمیشه ، یکم ضربه ببینن که فقط مدت کوتاهی جبران پذیر نباشه ، بعد خوب شن ولی جوری باشه که درس بګیرن [sootzadan]
عه عه ، هر سال من از اوایل بهمن ماه باید این صداهای نحس رو بشنوم ، کنار خونمون همه جور مدرسه ی پسرونه ای هست خب [kootak]
خخخ ، مامانم پارسال با پسردایی کوچیکم نقشه ریخته بودنsh_dokhtar9 ( الآن سوم راهنماییه ) دور از چشم زندایی جان از پنجره ترقه مینداختن بیرون و امثالهم [khande]smilee_new2 (15)smilee_new1 (14)sh_omomi35
یادمه پارسال یه همچین روزی با دوستم رفتیم سر چهار راه راسته خیابون چیزی می خواستیم بګیریم ، داشتیم از کوچه رد میشدیم یادمون نبود چهارشنبه سوریه ، یه هو یکی از پنجره دقیقاً جلو پای من ترقه انداخت ، خیال کرد ندیدم از کدوم پنجره بود [sootzadan] هیچی دیګه یه نګاه خشن بهش کردم برګشتنا از همون مسیر اومدیم ، نګاه کردم جای پنجره بود ولی ... [nishkhand][shademan]
دیګه نکنین از این کارا خواهشاً ، زشته ، بی فرهنګیه ، قباهت داره ،ناپسنده !!! [shaad]
خداروشکر..روز خوبی بود..مسافرامون از راه رسیدن..خدایا شکرت...
این چهارشنبه سوری هم که هنو همچنان داغ ادامه داره..[bihes]من که دیگه دارم ازین همه سروصدا کلافه میشم[negaran]
یاد پارسال افتادم که بورچومی و باهوش چقدر میترسیدن!!! و من تا صبح ساعت 4-5 که سروصدا ها و نارنجکای!!!!! اطراف تموم شد پیششون مونده بودم!!![narahat] الان نمیدونم بورچومی و باهوشم کجا هستن...[afsoorde]
امروز یه مراسمی بود خندم گرفت..[khanderiz] [sootzadan]بعدشم راما میخواست از اتیش بپره اما میترسید و اومد دنبالم که عمه بیااااااااااااااااااااااا ا
خلاصه رفتم بقلش کردم و از یه اتیش کوچیک چند بار پریدیم خوشحال شد...[sootzadan] کل امروز مدام شیطونی میکرد و نوشیدنی میخورد و میومد دنبالم میگفت عمه گوشتو بیار!!!
بعد میگفت عمه ...[sootzadan][nishkhand] خلاصه مدام میبردمش دستشویی[nishkhand]
بعدم کمی بازی کردیم این وروجکا دیوونم کردن...
قشنگترینش اونجا بود که ازون فانوس آرزوها رو همه روشن کردن و فرستادن هوا... وقتی خیلیییییییییییییی رفت تو آسمون و اون شمعها توو تاریکی آسمون روشن بودن نمیدونم چرا یه حسی شدم... خیلیییییییییییی زیبا بود....مخصوصا اینکه راما گفت عمه یعنی این فانوسا آرزوها رو میبرن پیش خدا؟[shaad] خیلی فوق العاده بود...
البته حواس همه پرت شده بود و برا لحظاتی دیگه بمب و نارنجک منفجر نشد... یه سکوت عجیبی بود..
الانم بزرگترا و بچه ها دیگه بیخیال شدن برگشتن خونه هاشون... فقط موندن این پسرا که ماشاءالله انرژیشون هنو تموم نشده[nadanestan]همیشه سرویس دانشگاه هم اینجوری بودیم..5 صبح میرفتیم 8 شب بر میگشتیم.. برگشتنی ما دخترا نای راه رفتن نداشتیم!میرفتیم تو سرویس حساب میکردیم که امروز نوبت کیه بره کنار پنجره بشینه تا بتونه رو پای اینیکی بخوابه...[khabalood][nishkhand]
اما پسرا تازه بازیشون میگرفت و چه پر انرژی قبل از اومدنه سرویس و توو سرویس با هم بازی میکردن!![nadanestan]یا شعر میخوندن و شاد بودن تااااا خودِ شهرمون!!![taajob3]
گاهی دیگه دعوا میشد که اقا یکم ساکت تر![nishkhand]
الانم انقدم خسته ام و گردنم درد میکنه ...فقط یه خواب میخوام...اما این صداها نمیزاره....[bihes]
یعنی من موندم این مهماتشون چرا تموم نمیشه!![nadanestan][nishkhand]
خدایا شکرت...[golrooz]
سلام به همگی.امسال رو که شروع کردم فکر میکردم سال جالبی نباشه[negaran] چون یکی از اقواممون فوت کرده بود و هیچ کس مثل گذشته سر حال نبود.روز به روز که میگذشت با ایجاد سرگرمی و البته کار بی حد و حصری که داشتم خودمو سرگرم کردم 6 ماه اول سال بی قدری درگیر کار شده بودم که شب ها خسته برمیگشتم خانه.و دوباره صبح روز از نو روزی از نو بود.قرار بود که ارشد شرکت کنم که به خاطر یک مشکل نشد و الان تاسف میخورم بابتش.[tafakor]سال جالبی نبود اما الان که آخرشه داره خودشو خوب نشون میده و خیلی راضیم یک دوست و یک همدمی که همیشه میخواستم بازم ببینمش رو پیدا کردم و بی نهایت الان شادم .از کار سابقم در اومدم و دارم الانم برای ارشد میخونم و بهترین خبر هم برای من اینه قراره توی استخدامی بانک شرکت کنم و از طریق همون عزیزی که الان همراهمه موسیقی رو شروع کردم و قراره که با هم برنامه هایی داشته باشیم خدایا رو شکرت که بعد اون همه اشتباهات این مدت و مشکلاتی که برام پیش اورد الان با کسانی شادم که عشق رو به من میدن و محبت و از نو سرنوشتم رو نوشته ای.امیدوارم کارای آهنگسازی و نوازندگیم زودتر مساعد بشه و همتون رو دعوت کنم به یک مهمانی خوب.[nishkhand][nishkhand][nishkhand]
برای همتون آرزو میکنم شادیتون روز افزون باشه
اینجا همه چی درهمه[negaran]
خدا رو شکر بالاخره جنگ تموم شد،
بمبهای احتمالا هسته ای همه اش باید تموم شده باشه ،
چون سالهای قبل یه کم پنجشنبه سوری هم داشتیم،[sootzadan]
در هر صورت امیدوارم کسی دیشب صدمه جسمی ندیده باشه و بخیر و خوشی گذشته باشه.[labkhand]