ممنون[golrooz]
نمایش نسخه قابل چاپ
ممنون[golrooz]
صفحه 18 از قرآن کریم شامل آیات 194 تا 203 سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَٰتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا۟ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَيٰ عَلَيْكُمْ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ(194)
اين ماه حرام در برابر آن ماه حرام است و [هتك] حرمتها قصاص دارد پس هر كس بر شما تعدي كرد همان گونه كه بر شما تعدي كرده بر او تعدي كنيد و از خدا پروا بداريد و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است(194)
وَأَنفِقُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا۟ بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(195)
و در راه خدا انفاق كنيد و خود را با دست خود به هلاكت ميفكنيد و نيكي كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست مي دارد(195)
وَأَتِمُّوا۟ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلَا تَحْلِقُوا۟ رُءُوسَكُمْ حَتَّيٰ يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِۦٓ أَذًي مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَآ أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَٰثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَٰلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(196)
و براي خدا حج و عمره را به پايان رسانيد و اگر [به علت موانعي] بازداشته شديد آنچه از قرباني ميسر است [قرباني كنيد] و تا قرباني به قربانگاه نرسيده سر خود را متراشيد و هر كس از شما بيمار باشد يا در سر ناراحتيي داشته باشد [و ناچار شود در احرام سر بتراشد] به كفاره [آن بايد] روزه اي بدارد يا صدقه اي دهد يا قربانيي بكند و چون ايمني يافتيد پس هر كس از [اعمال] عمره به حج پرداخت [بايد] آنچه از قرباني ميسر است [قرباني كند] و آن كس كه [قرباني] نيافت [بايد] در هنگام حج سه روز روزه [بدارد] و چون برگشتيد هفت [روز ديگر روزه بداريد] اين ده [روز] تمام است اين [حج تمتع] براي كسي است كه اهل مسجد الحرام [=مكه] نباشد و از خدا بترسيد و بدانيد كه خدا سخت كيفر است(196)
الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَٰتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلَا رَفَثَ وَلَا فُسُوقَ وَلَا جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُوا۟ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَتَزَوَّدُوا۟ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَيٰ وَاتَّقُونِ يَٰٓأُو۟لِي الْأَلْبَٰبِ(197)
حج در ماههاي معيني است پس هر كس در اين [ماه]ها حج را [برخود] واجب گرداند [بداند كه] در اثناي حج همبستري و گناه و جدال [روا] نيست و هر كار نيكي انجام مي دهيد خدا آن را مي داند و براي خود توشه برگيريد كه در حقيقت بهترين توشه پرهيزگاري است و اي خردمندان از من پروا كنيد(197)
لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَبْتَغُوا۟ فَضْلًا مِّن رَّبِّكُمْ فَإِذَآ أَفَضْتُم مِّنْ عَرَفَٰتٍ فَاذْكُرُوا۟ اللَّهَ عِندَ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ وَاذْكُرُوهُ كَمَا هَدَيٰكُمْ وَإِن كُنتُم مِّن قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّآلِّينَ(198)
بر شما گناهي نيست كه [در سفر حج] از فضل پروردگارتان [روزي خويش] بجوييد پس چون از عرفات كوچ نموديد خدا را در مشعر الحرام ياد كنيد و يادش كنيد كه شما را كه پيشتر از بيراهان بوديد فرا راه آورد(198)
ثُمَّ أَفِيضُوا۟ مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَاسْتَغْفِرُوا۟ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(199)
پس از همان جا كه [انبوه] مردم روانه مي شوند شما نيز روانه شويد و از خداوند آمرزش خواهيد كه خدا آمرزنده مهربان است(199)
فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَٰسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا۟ اللَّهَ كَذِكْرِكُمْ ءَابَآءَكُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِكْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الْءَاخِرَةِ مِنْ خَلَٰقٍ(200)
و چون آداب ويژه حج خود را به جاي آورديد همان گونه كه پدران خود را به ياد مي آوريد يا با يادكردني بيشتر خدا را به ياد آوريد و از مردم كسي است كه مي گويد پروردگارا به ما در همين دنيا عطا كن و حال آنكه براي او در آخرت نصيبي نيست(200)
وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْءَاخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(201)
و برخي از آنان مي گويند پروردگارا در اين دنيا به ما نيكي و در آخرت [نيز] نيكي عطا كن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار(201)
أُو۟لَٰٓئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِّمَّا كَسَبُوا۟ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ(202)
آنانند كه از دستاوردشان بهره اي خواهند داشت و خدا زودشمار است(202)
۞ وَاذْكُرُوا۟ اللَّهَ فِيٓ أَيَّامٍ مَّعْدُودَٰتٍ فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلَآ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلَآ إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقَيٰ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُمْ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ(203)
و خدا را در روزهايي معين ياد كنيد پس هر كس شتاب كند [و اعمال را] در دو روز [انجام دهد] گناهي بر او نيست و هر كه تاخير كند [و اعمال را در سه روز انجام دهد] گناهي بر او نيست [اين اختيار] براي كسي است كه [از محرمات] پرهيز كرده باشد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه شما را به سوي او گرد خواهد آورد(203)
صدق الله العلي العظيم
وَأَنفِقُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا۟ بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوٓا۟ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(195)
مصادیق هلاکت:
جملۀ {وَلَا تُلْقُوا۟ بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ} هر چند درمورد ترک انفاق برای جهاد وارد شده است؛ ولی مفهوم وسیع و گسترده ای دارد و موارد زیادی را ششامل می شود.
از جمله انسان حق ندارد از جاده های خطرناک (چه از نظر ناامنی و چه عوامل جوّی یا غیر آن )، بدون پیش بینی های لازم بگذرد، و یا غذایی که به احتمال قوی آلوده است، تناول کندو یا حتی در میدان جهاد بدون نقشه و برنامه وارد عمل شود. در تمتام این موارد انسان بی جهت جان خود را به خطر انداخته است.
فرق هلاکت و شهادت :
برخی نا آگاهان، جهاد ابتدایی را القای نفس در علاکت پنداشته اند و گاه تا آنجا پیش می روند که قیام سالار شهیدان امام حسین(ع) در کربلا را مصداق آن می شمرند!! این ناشی از عدم درک معنای آیه است ؛ زیرا القای نفس در هلاکت، مربوط به جایی است که هدفی بالاتر از جان در کار نباشد، و گر نه باید جان را فدای حفظ آن هدف مقدس کرد؛ همان گونه که امام حسین (ع) و تمام شهیدان، جان خویش را در راه خدا فدا کرده اند.
اصولا «تهلکه» با«شهادت» مفهوم متباین دارد؛ تهلکه به معنای مرگ بی دلیل است در حالی که شهادت قربانی شدن در راه هدف ونایل گشتن به حیات جاویدان است.
مراد از احسان در اینجا چیست؟
چند احتمال در کلمات مفسران دیده می شود که مانعی ندارد همۀ این معانی، در مفهوم و محتوای آیه جمع باشد:
1- حسن ظن به خدا داشته باشید (گمان نکنید انفاق های شما موجب اختلال در معیشت شما خواهد شد)
2- منظور میانه روی در مسألۀ انفاق است.
3- منظور انفاق همراه با حسن رفتار با نیازمندان است.
چه ارتباطی میان دو جملۀ«أَنفِقُوا۟» و «وَلَا تُلْقُوا۟ بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ» است؟
آیه بیانگر یک حقیقت کلی و اجتماعی است و آن اینکه انفاق، به طور کلی سبب نجات جامعه ها از مفاسد کشنده است؛ زیرا هنگامی که انفاق به فراموشی سپرده شود و ثروت ها در دست گروهی معدود جمع گردد و در برابر آنها، اکثریتی محروم و بینوا وجود داشته باشند، دیری نخواهد پایید که انفجار عظیمی، در جامعه به وجود می آید که به واسطۀ آن، نفوس و اموال ثروتمندان همه در آتش آن خواهد سوخت و از اینجا رابطۀ مسألۀ انفاق و پیشگیری از هلاکت روشن می شود. بنابراین، انفاق قبل از آنکه به حال محرومان مفید باشد، به نفع ثروتمندان است؛ زیرا تعدیل ثروت، حافظ ثروت است. مولا امیرمومنان علی(ع) فرمودند: « اموال خویش را با دادن زکات حفظ کنید.»
طبق این آیه:
1- اقتصاد پشتوانۀ هر حرکتی است {أنفقوا}. جهاد نیز بدون پشتوانۀ مالی و گذشت از برخی امکانات، امکان ندارد.
2- با انفاق، خود و اموالتان را بیمه کنید{أَنفِقُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا۟ بِأَيْدِيكُمْ إِلَي التَّهْلُكَةِ}.
3- در اسلام جبهه و جنگ و کمک های مالی، همه باید رنگ الهی داشته و برای رضای خداوند باشد{فِي سَبِيلِ اللَّهِ}.
4- محبوب خدا شدن بهترین تشویق برای احسان است {نَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ}.
برگرفته از کتاب تفسیر همراه
خدا اجرتان دهد.
صفحه 19 از قرآن کریم شامل آیات 204 تا 215 سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَمِنَ النَّاسِ مَن يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَيٰ مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ(204)
و از ميان مردم كسي است كه در زندگي اين دنيا سخنش تو را به تعجب وامي دارد و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مي گيرد و حال آنكه او سخت ترين دشمنان است(204)
وَإِذَا تَوَلَّيٰ سَعَيٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ(205)
و چون برگردد [يا رياستي يابد] كوشش مي كند كه در زمين فساد نمايد و كشت و نسل را نابود سازد و خداوند تباهكاري را دوست ندارد(205)
وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ(206)
و چون به او گفته شود از خدا پروا كن نخوت وي را به گناه كشاند پس جهنم براي او بس است و چه بد بستري است(206)
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌۢ بِالْعِبَادِ(207)
و از ميان مردم كسي است كه جان خود را براي طلب خشنودي خدا مي فروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است(207)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ادْخُلُوا۟ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا۟ خُطُوَٰتِ الشَّيْطَٰنِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ(208)
اي كساني كه ايمان آورده ايد همگي به اطاعت [خدا] درآييد و گامهاي شيطان را دنبال مكنيد كه او براي شما دشمني آشكار است(208)
فَإِن زَلَلْتُم مِّنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْكُمُ الْبَيِّنَٰتُ فَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(209)
و اگر پس از آنكه براي شما دلايل آشكار آمد دستخوش لغزش شديد بدانيد كه خداوند تواناي حكيم است(209)
هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلَٰٓئِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ(210)
مگر انتظار آنان غير از اين است كه خدا و فرشتگان در [زير] سايبانهايي از ابر سپيد به سوي آنان بيايند و كار [داوري] يكسره شود و كارها به سوي خدا بازگردانده مي شود(210)
سَلْ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَٰهُم مِّنْ ءَايَةٍۭ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ(211)
از فرزندان اسرائيل بپرس چه بسيار نشانه هاي روشني به آنان داديم و هر كس نعمت خدا را پس از آنكه براي او آمد [به كفران] بدل كند خدا سخت كيفر است(211)
زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا۟ الْحَيَوٰةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَالَّذِينَ اتَّقَوْا۟ فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَٰمَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ(212)
زندگي دنيا در چشم كافران آراسته شده است و مؤمنان را ريشخند مي كنند و [حال آنكه] كساني كه تقواپيشه بوده اند در روز رستاخيز از آنان برترند و خدا به هر كه بخواهد بي شمار روزي مي دهد(212)
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَٰحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّۦنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَٰبَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا۟ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَٰتُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِمَا اخْتَلَفُوا۟ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَآءُ إِلَيٰ صِرَٰطٍ مُّسْتَقِيمٍ(213)
مردم امتي يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان كتاب [خود] را بحق فرو فرستاد تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند داوري كند و جز كساني كه [كتاب] به آنان داده شد پس از آنكه دلايل روشن براي آنان آمد به خاطر ستم [و حسدي] كه ميانشان بود [هيچ كس] در آن اختلاف نكرد پس خداوند آنان را كه ايمان آورده بودند به توفيق خويش به حقيقت آنچه كه در آن اختلاف داشتند هدايت كرد و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مي كند(213)
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا۟ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا۟ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَآءُ وَالضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُوا۟ حَتَّيٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ مَتَيٰ نَصْرُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ(214)
آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مي شويد و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر [سر] پيشينيان شما آمد بر [سر] شما نيامده است آنان دچار سختي و زيان شدند و به [هول و] تكان درآمدند تا جايي كه پيامبر [خدا] و كساني كه با وي ايمان آورده بودند گفتند پيروزي خدا كي خواهد بود هش دار كه پيروزي خدا نزديك است(214)
يَسَْٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَآ أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَٰلِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَٰمَيٰ وَالْمَسَٰكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا۟ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ(215)
از تو مي پرسند چه چيزي انفاق كنند [و به چه كسي بدهند] بگو هر مالي انفاق كنيد به پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و مسكينان و به در راه مانده تعلق دارد و هر گونه نيكي كنيد البته خدا به آن داناست(215)
صدق الله العلي العظيم
صفحه 20 از قرآن کریم شامل آیات 216 تا 223 سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَعَسَيٰٓ أَن تَكْرَهُوا۟ شَئًْا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَيٰٓ أَن تُحِبُّوا۟ شَئًْا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(216)
بر شما كارزار واجب شده است در حالي كه براي شما ناگوار است و بسا چيزي را خوش نمي داريد و آن براي شما خوب است و بسا چيزي را دوست مي داريد و آن براي شما بد است و خدا مي داند و شما نمي دانيد(216)
يَسَْٔلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌۢ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَٰتِلُونَكُمْ حَتَّيٰ يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَٰعُوا۟ وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُو۟لَٰٓئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَٰلُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ وَأُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(217)
از تو در باره ماهي كه كارزار در آن حرام است مي پرسند بگو كارزار در آن گناهي بزرگ و باز داشتن از راه خدا و كفر ورزيدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بيرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهي] بزرگتر و فتنه [=شرك] از كشتار بزرگتر است و آنان پيوسته با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از دينتان برگردانند و كساني از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند آنان كردارهايشان در دنيا و آخرت تباه مي شود و ايشان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود(217)
إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ وَالَّذِينَ هَاجَرُوا۟ وَجَٰهَدُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُو۟لَٰٓئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(218)
آنان كه ايمان آورده و كساني كه هجرت كرده و راه خدا جهاد نموده اند آنان به رحمت خدا اميدوارند خداوند آمرزنده مهربان است(218)
۞ يَسَْٔلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَآ إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَٰفِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَآ أَكْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا وَيَسَْٔلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْءَايَٰتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ(219)
در باره شراب و قمار از تو مي پرسند بگو در آن دوگناهي بزرك و سودهايي براي مردم است و[لي] گناهشان از سودشان بزرگتر است و از تو مي پرسند چه چيزي انفاق كنند بگو مازاد [بر نيازمندي خود] را اين گونه خداوند آيات [خود را] براي شما روشن مي گرداند باشد كه در [كار] دنيا و آخرت بينديشيد(219)
فِي الدُّنْيَا وَالْءَاخِرَةِ وَيَسَْٔلُونَكَ عَنِ الْيَتَٰمَيٰ قُلْ إِصْلَاحٌ لَّهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَٰنُكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(220)
و در باره يتيمان از تو مي پرسند بگو به صلاح آنان كار كردن بهتر است و اگر با آنان همزيستي كنيد برادران [ديني] شما هستند و خدا تباهكار را از درستكار بازمي شناسد و اگر خدا مي خواست [در اين باره] شما را به دشواري مي انداخت آري خداوند توانا و حكيم است(220)
وَلَا تَنكِحُوا۟ الْمُشْرِكَٰتِ حَتَّيٰ يُؤْمِنَّ وَلَأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلَا تُنكِحُوا۟ الْمُشْرِكِينَ حَتَّيٰ يُؤْمِنُوا۟ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُو۟لَٰٓئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُوٓا۟ إِلَي الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ ءَايَٰتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(221)
و با زنان مشرك ازدواج مكنيد تا ايمان بياورند قطعا كنيز با ايمان بهتر از زن مشرك است هر چند [زيبايي] او شما را به شگفت آورد و به مردان مشرك زن مدهيد تا ايمان بياورند قطعا برده با ايمان بهتر از مرد آزاد مشرك است هر چند شما را به شگفت آورد آنان [شما را] به سوي آتش فرا مي خوانند و خدا به فرمان خود [شما را] به سوي بهشت و آمرزش مي خواند و آيات خود را براي مردم روشن مي گرداند باشد كه متذكر شوند(221)
وَيَسَْٔلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذًي فَاعْتَزِلُوا۟ النِّسَآءَ فِي الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّيٰ يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ(222)
از تو در باره عادت ماهانه [زنان] مي پرسند بگو آن رنجي است پس هنگام عادت ماهانه از [آميزش با] زنان كناره گيري كنيد و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند پس چون پاك شدند از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است با آنان آميزش كنيد خداوند توبه كاران و پاكيزگان را دوست مي دارد(222)
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا۟ حَرْثَكُمْ أَنَّيٰ شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُم مُّلَٰقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(223)
زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد و آنها را براي خودتان مقدم داريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده(223)
صدق الله العلي العظيم
فلسفۀ ازدواج
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا۟ حَرْثَكُمْ أَنَّيٰ شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُم مُّلَٰقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(223)از دیرباز درجوامع بشری، بحث جایگاه زن مطرح بوده و در اطراف این موضوع نظریه های کاملا متناقضی ارائه شده است؛ ولی به راستی جایگاه زن دز جامعه چیست؟ این آیه به گوشه ای از این جایگاه اشاره کرده است.
تشبیه خداوند:
این تشبیه ممکن است برای بعضی سنگین آید که چرا اسلام، دربارۀ نیمی از نوع بشر چنین تعبیری دارد؛ در حالی که نکتۀ باریکی در این تشبیه نهفته شده، و آن این است که: قرآن می خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانی نشان دهد؛ یعنی ، زن وسیلۀ خاموش کردن شهوت و برای هوسرانی مردان نیست. این سخن هشدار به کسانی است که نسبت به جنس زن ، با دید بازیچه یا یک وسیلۀ هوس بازی می نگرند.
نسبت زنان به جامعۀ انسانی، نسبت کشتزار است به کشاورز؛ همان گونه که کشتزار برای بقای بذر و تکثیر آن لازم است و اگر نباشد، بذرها به کلی نابود می شود و دیگر غذایی برای حفظ حیات و بقای آن نمی ماند؛ همچنین اگر زنان نباشند، نوع انسان دوام نمی یابد و نسلش قطع می شود.
حکمت بقای نوع بشر:
غرض خدای سبحان از بقای نوع بشر در زمین، بقای دین او و ظهور توحید و پرستش او است. و نیز جوامع بشری وجود داشته باشند تا با تقوای عمومی خود او را بپرستند؛همچنان که در آیۀ 56 ذاریات می فرماید:« و ما خلقت الجن و الانس الّا لیعبدون»«من جن و انس را خلق نکردم مگر برای عبادت». البته باید توجه داشت که عبادت و اطاعتمسیر کمال بشر است تا ظرفیت بیشتری برای دریافت فیض و رحمت خداوند پیدا کند. چنان که فرمود: «إلّا من رّحم ربک و لذلک خلقهم».{هود ،آیۀ 119}
مراد از «قدّموا لانفسکم» :
این آیه دستور می دهد با اعمال صالح و پرورش فرزندان صالح آثار نیکی برای خود از پیش بفرستید. هدف نهایی از آمیزش جنسی، لذت و کامجویی نیست؛ بلکه باید از این موضوع برای ایجاد و پرورش فرزندان شایسته استفاده کرد و آن را به عنوان یک ذخیرۀ معنوی برای فردای قیامت از پیش فرستاد. این جمله هشدار می دهد که باید در انتخاب همسر، اصولی رعایت شود که به این نتیجۀ مهم( تربیت فرزندان صالح و نسل شایسته) بینجامد.
باقیات الصالحات:
پیامبر اسلام(ص) فرمودند:
« هنگامی که انسان می میرد امید او جز از سه چیز قطع می شود:
1- صدقات جاریه(اموالی که از منافع آن مرتبا بهره گیری می شود.)
2 - علمی که از آن سود می برد و
3- فرزند صالحی که برای او دعا کند».
طبق این آیه:
1- همسر مناسب همچون زمین و مزرعۀ مناسب است و همانطور که زمین در تولید نقش مهمی دارد، زن نیز در نسل آینده نقش اساسی دارد{نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ}
2- غرایز باید جهت خدایی بگیرند... {قَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِكُمْ}
3- اگر نسل پاک تحویل دهید، خودتان بهره مند خواهید شد{قَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِكُمْ}
4- زن نه کالاست و نه منشأ تاریکی؛ بلکه بنیانگذار آبادی ها و سرمایه گذار تاریخ و فرستندۀ هدایای اخروی است{نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ ، قَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِكُمْ}
5- در مسائل جنسی تقوا را رعایت کنید{فَأْتُوا۟ حَرْثَكُمْ ... وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ}
6- خواسته های نفسانی باید با تقوا کنترل شود{ أَنَّيٰ شِئْتُمْ ... وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ}
7- ایمان به آخرت ،بهترین وسیلۀ رسیدت به تقوا می باشد{وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُم مُّلَٰقُوهُ}
برگرفته از کتاب تفسیر همراه
سلام از این که دل تاریک ما را نورانی کردید کمال تشکر را دارم .اگه تفسیر هم بذارید علی میشه با تشکر.[golrooz]
نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا۟ حَرْثَكُمْ أَنَّيٰ شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا۟ لِأَنفُسِكُمْ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّكُم مُّلَٰقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ(223)
زنان شما كشتزار شما هستند پس از هر جا [و هر گونه] كه خواهيد به كشتزار خود [در]آييد و آنها را براي خودتان مقدم داريد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او را ديدار خواهيد كرد و مؤمنان را [به اين ديدار] مژده ده(223)
پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:
السعید سعید فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه
سعادتمند در رحم مادر سعادتمند می شود و شقی نیز به همچنین.
اینچنین است که فرزند حضرت نوح علیه السلام با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد
اما
فرزند یزید ملعون محب اهلبیت علیهم السلام می شود و حکومت را پس از مرگ یزید ملعون نمی پذیرد.
چون زن حضرت نوح علیه السلام بدکاره بود، اما همسر یزید ملعون سالیانی کنیز حضرت زهرا سلام الله علیها بوده است.
salam dasteshoma dardnakone [golrooz][golrooz][golrooz]
صفحه ی 21 از قرآن کریم شامل آیات 224 تا 232 از سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلَا تَجْعَلُوا۟ اللَّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَٰنِكُمْ أَن تَبَرُّوا۟ وَتَتَّقُوا۟ وَتُصْلِحُوا۟ بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(224)
و خدا را دستاويز سوگندهاي خود قرار مدهيد تا [بدين بهانه] از نيكوكاري و پرهيزگاري و سازش دادن ميان مردم [باز ايستيد] و خدا شنواي داناست
(224)
لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِيٓ أَيْمَٰنِكُمْ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(225)
خداوند شما را به سوگندهاي لغوتان مؤاخذه نمي كند ولي شما را بدانچه دلهايتان [از روي عمد] فراهم آورده است مؤاخذه مي كند و خدا آمرزنده بردبار است(225)
لِّلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِن فَآءُو فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(226)
براي كساني كه به ترك همخوابگي با زنان خود سوگند مي خورند [=ايلاء] چهار ماه انتظار [و مهلت] است پس اگر [به آشتي] بازآمدند خداوند آمرزنده مهربان است(226)
وَإِنْ عَزَمُوا۟ الطَّلَٰقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(227)
و اگر آهنگ طلاق كردند در حقيقت خدا شنواي داناست(227)
وَالْمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِيٓ أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوٓا۟ إِصْلَٰحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(228)
و زنان طلاق داده شده بايد مدت سه پاكي انتظار كشند و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند براي آنان روا نيست كه آنچه را خداوند در رحم آنان آفريده پوشيده دارند و شوهرانشان اگر سر آشتي دارند به بازآوردن آنان در اين [مدت] سزاوارترند و مانند همان [وظايفي] كه بر عهده زنان است به طور شايسته به نفع آنان [بر عهده مردان] است و مردان بر آنان درجه برتري دارند و خداوند توانا و حكيم است(228)
الطَّلَٰقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌۢ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌۢ بِإِحْسَٰنٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُوا۟ مِمَّآ ءَاتَيْتُمُوهُنَّ شَئًْا إِلَّآ أَن يَخَافَآ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُو۟لَٰٓئِكَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(229)
طلاق [رجعي] دو بار است پس از آن يا [بايد زن را] بخوبي نگاه داشتن يا بشايستگي آزاد كردن و براي شما روا نيست كه از آنچه به آنان داده ايد چيزي بازستانيد مگر آنكه [طرفين] در به پا داشتن حدود خدا بيمناك باشند پس اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاي نمي دارند در آنچه كه [زن براي آزاد كردن خود] فديه دهد گناهي بر ايشان نيست اين ست حدود احكام الهي پس از آن تجاوز مكنيد و كساني كه از حدود احكام الهي تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند(229)
فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنۢ بَعْدُ حَتَّيٰ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَآ أَن يَتَرَاجَعَآ إِن ظَنَّآ أَن يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(230)
و اگر [شوهر براي بار سوم] او را طلاق گفت پس از آن ديگر [آن زن] براي او حلال نيست تا اينكه با شوهري غير از او ازدواج كند [و با او همخوابگي نمايد] پس اگر [شوهر دوم] وي را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابق] پندارند كه حدود خدا را برپا مي دارند گناهي بر آن دو نيست كه به يكديگر بازگردند و اينها حدود احكام الهي است كه آن را براي قومي كه مي دانند بيان مي كند(230)
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَآءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِّتَعْتَدُوا۟ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوٓا۟ ءَايَٰتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا۟ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّنَ الْكِتَٰبِ وَالْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ(231)
و چون آنان را طلاق گفتيد و به پايان عده خويش رسيدند پس بخوبي نگاهشان داريد يا بخوبي آزادشان كنيد و[لي] آنان را براي [آزار و] زيان رساندن [به ايشان] نگاه مداريد تا [به حقوقشان] تعدي كنيد و هر كس چنين كند قطعا بر خود ستم نموده است و آيات خدا را به ريشخند مگيريد و نعمت خدا را بر خود و آنچه را كه از كتاب و حكمت بر شما نازل كرده و به [وسيله] آن به شما اندرز مي دهد به ياد آوريد و از خدا پروا داشته باشيد و بدانيد كه خدا به هر چيزي داناست(231)
وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَآءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَٰجَهُنَّ إِذَا تَرَٰضَوْا۟ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ ذَٰلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَن كَانَ مِنكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ ذَٰلِكُمْ أَزْكَيٰ لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(232)
و چون زنان را طلاق گفتيد و عده خود را به پايان رساندند آنان را از ازدواج با همسران [سابق] خود چنانچه بخوبي با يكديگر تراضي نمايند جلوگيري مكنيد هر كس از شما به خدا و روز بازپسين ايمان دارد به اين [دستورها] پند داده مي شود [مراعات] اين امر براي شما پربركت تر و پاكيزه تر است و خدا مي داند و شما نمي دانيد(232)
صدق الله العلي العظيم
وَلَا تَجْعَلُوا۟ اللَّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَٰنِكُمْ أَن تَبَرُّوا۟ وَتَتَّقُوا۟ وَتُصْلِحُوا۟ بَيْنَ النَّاسِ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(224)
لَّا يُؤَاخِذُكُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِيٓ أَيْمَٰنِكُمْ وَلَٰكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ(225)
در شأن نزول این دو آیه نقل شده که میان داماد و دختر یکی از یاران پیامبر(ص) به نام «عبدالله بن رَواحة» اختلافی روی داد. او سوگند یاد کرد که برای اصلاح کار آنها هیچ گونه دخالتی نکند و در این راه گامی برندارد.این دو آیه نازل شد و این گونه سوگند ها را ممنوع و بی اساس شمرد.
از آیۀ 224 استفاده می شود که قسم خوردن - به ویژه به خدا - کار پسندیده ای نیست. بر اساس این دو آیه و روایات معصوم(ع) که ذیل آن آمده است، سوگند در دو مورد ارزش حقوقی ندارد و معتبر نیست:
1- انسان قسم بخورد که کار واجب یا مستحبی را ترک کند یا کار حرامی را انجام دهد. در این صورت، سوگند او بی ارزش است و عمل نکردن به آن قسم اشکال ندارد.
از مولا امام صادق(ع) نقل شده است:«هنگامی که از تو خواسته شد بین دو نفر را آشتی دهی، نگو من قسم خورده ام که این کار را نکنم»2- قسم هایی که بدون توجه و نیت قلبی و از روی عصبانیت از چیزی یا اکراه و اجبار دیگران انجام می شود و شخص به مفهوم حقیقی قسم توجهی ندارد.
ازمولا امام صادق(ع) روایت شده:
«سوگند لغو این است که کسی بگوید«نه به خدا» و «بله به خدا» بدون اینکه بخواهد عهدی ببندد.»
اگر قسم در غیر این دو مورد بود و شخص حقیقتا قسم خورد، واجب است که بر سوگند خود بماند و اگر قسم را بشکند، علاوه بر مجازات اخروی، کفاره نیز بر او واجب می گردد. در روایتی از مولا امام صادق(ع) دربارۀ قسم دروغ آمده است:« کسی که قسمی بخورد و بداند که دروغ می گوید، در حقیقت با خدا جنگیده است.»
طبق آیۀ 89 سورۀ مائده، کفارۀ شکستن سوگند، غذا دادن به ده مسکین یا لباس پوشاندن بر ده نفر نیازمند یا آزاد کردن یک برده است.{اکنون که برده وجود ندارد، باید یکی از دو کار اول را انجام دهد.}
برگرفته از تفسیر نمونه و المیزان
وَالْمُطَلَّقَٰتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِيٓ أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَٰلِكَ إِنْ أَرَادُوٓا۟ إِصْلَٰحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(228)
ناپسندترین حلال ها:
محور کلی بحث این آیه و و چند آیۀ پسین، موضوع طلاق است. اصل طلاق یک ضرورت است؛ زیرا گاه عللی پیش می آید که زندگی مشترک زن و مرد را باهمغیرممکن یا طاقت فرسا می کند و اگر اصرار داشته باشیم که قرارداد ازدواج تا ابد بماند، سرچشمۀ مشکلات زیادی خواهد شد. از این رو اسلام با اصل طلاق موافق است؛ اما بر آن است که باید به حداقل ممکن کاهش یابد و تا آنجا که راهی برای زندگی زناشویی هست، کسی سراغ طلاق نرود. به همین دلیل، در روایات اسلامی، طلاق مذمت شدید گردیده و ناخوشایندترین حلال ها نا گرفته است.
از پیامبر اسلام(ص) روایت شده است:« هیچ کاری نزد خداوند منفورتر از این نیست که اساس خانه ای در اسلام با جدایی و طلاق ویران شود.»در حدیثی از مولا امام جعفر صادق(ع) می خوانیم:
«در بین حلال های خداوند، هیچ چیزی در پیشگاه او ناخوشایندتر از طلاق نیست.»
برگرفته از تفسیر نمونه
صفحه 22 از قرآن کریم شامل آیات 233 تا 240 سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
۞ وَالْوَٰلِدَٰتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَٰدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَي الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَآرَّ وَٰلِدَةٌۢ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَي الْوَارِثِ مِثْلُ ذَٰلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُوٓا۟ أَوْلَٰدَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ ءَاتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا۟ اللَّهَ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(233)
و مادران [بايد] فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند [اين حكم] براي كسي است كه بخواهد دوران شيرخوارگي را تكميل كند و خوراك و پوشاك آنان [=مادران] به طور شايسته بر عهده پدر است هيچ كس جز به قدر وسعش مكلف نمي شود هيچ مادري نبايد به سبب فرزندش زيان ببيند و هيچ پدري [نيز] نبايد به خاطر فرزندش [ضرر ببيند] و مانند همين [احكام] بر عهده وارث [نيز] هست پس اگر [پدر و مادر] بخواهند با رضايت و صوابديد يكديگر كودك را [زودتر] از شير بازگيرند گناهي بر آن دو نيست و اگر خواستيد براي فرزندان خود دايه بگيريد بر شما گناهي نيست به شرط آنكه چيزي را كه پرداخت آن را به عهده گرفته ايد به طور شايسته بپردازيد و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه خداوند به آنچه انجام مي دهيد بيناست(233)
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَٰجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(234)
و كساني از شما كه مي ميرند و همسراني بر جاي مي گذارند [همسران] چهار ماه و ده روز انتظار مي برند پس هرگاه عده خود را به پايان رساندند در آنچه آنان به نحو پسنديده درباره خود انجام دهند گناهي بر شما نيست و خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است(234)
وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَآءِ أَوْ أَكْنَنتُمْ فِيٓ أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَٰكِن لَّا تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّآ أَن تَقُولُوا۟ قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَلَا تَعْزِمُوا۟ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّيٰ يَبْلُغَ الْكِتَٰبُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِيٓ أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ(235)
و در باره آنچه شما به طور سربسته از آنان [در عده وفات] خواستگاري كرده يا [آن را] در دل پوشيده داشته ايد بر شما گناهي نيست خدا مي دانست كه [شما] به زودي به ياد آنان خواهيد افتاد ولي با آنان قول و قرار پنهاني مگذاريد مگر آنكه سخني پسنديده بگوييد و به عقد زناشويي تصميم مگيريد تا زمان مقرر به سرآيد و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد مي داند پس از [مخالفت] او بترسيد و بدانيد كه خداوند آمرزنده و بردبار است(235)
لَّا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن طَلَّقْتُمُ النِّسَآءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا۟ لَهُنَّ فَرِيضَةً وَمَتِّعُوهُنَّ عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَٰعًۢا بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُحْسِنِينَ(236)
اگر زنان را مادامي كه با آنان نزديكي نكرده و بر ايشان م هري [نيز] معين نكرده ايد طلاق گوييد بر شما گناهي نيست و آنان را به طور پسنديده به نوعي بهره مند كنيد توانگر به اندازه [توان] خود و تنگدست به اندازه [وسع] خود [اين كاري است] شايسته نيكوكاران(236)
وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ إِلَّآ أَن يَعْفُونَ أَوْ يَعْفُوَا۟ الَّذِي بِيَدِهِ عُقْدَةُ النِّكَاحِ وَأَن تَعْفُوٓا۟ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَيٰ وَلَا تَنسَوُا۟ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(237)
و اگر پيش از آنكه با آنان نزديكي كنيد طلاقشان گفتيد در حالي كه براي آنان م هري معين كرده ايد پس نصف آنچه را تعيين نموده ايد [به آنان بدهيد] مگر اينكه آنان خود ببخشند يا كسي كه پيوند نكاح به دست اوست ببخشد و گذشت كردن شما به تقوا نزديكتر است و در ميان يكديگر بزرگواري را فراموش مكنيد زيرا خداوند به آنچه انجام مي دهيد بيناست(237)
حَٰفِظُوا۟ عَلَي الصَّلَوَٰتِ وَالصَّلَوٰةِ الْوُسْطَيٰ وَقُومُوا۟ لِلَّهِ قَٰنِتِينَ(238)
بر نمازها و نماز ميانه مواظبت كنيد و خاضعانه براي خدا به پا خيزيد(238)
فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالًا أَوْ رُكْبَانًا فَإِذَآ أَمِنتُمْ فَاذْكُرُوا۟ اللَّهَ كَمَا عَلَّمَكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا۟ تَعْلَمُونَ(239)
پس اگر بيم داشتيد پياده يا سواره [نماز كنيد] و چون ايمن شديد خدا را ياد كنيد كه آنچه نمي دانستيد به شما آموخت(239)
وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَٰجًا وَصِيَّةً لِّأَزْوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِيٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(240)
و كساني از شما كه مرگشان فرا مي رسد و همسراني بر جاي مي گذارند [بايد] براي همسران خويش وصيت كنند كه آنان را تا يك سال بهره مند سازند و [از خانه شوهر] بيرون نكنند پس اگر بيرون بروند در آنچه آنان به طور پسنديده در باره خود انجام دهند گناهي بر شما نيست و خداوند توانا و حكيم است(240)
صدق الله العلي العظيم
ممنون عالی بود[golrooz][golrooz][golrooz]
صفحه ی 23 از قرآن کریم شامل آیات 241 تا 249 از سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلِلْمُطَلَّقَٰتِ مَتَٰعٌۢ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ(241)
و فرض است بر مردان پرهيزگار كه زنان طلاق داده شده را بشايستگي چيزي دهند(241)
كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَٰتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(242)
بدين گونه خداوند آيات خود را براي شما بيان مي كند باشد كه بينديشيد(242)
۞ أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ خَرَجُوا۟ مِن دِيَٰرِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا۟ ثُمَّ أَحْيَٰهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَي النَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ(243)
آيا از [حال] كساني كه از بيم مرگ از خانه هاي خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نيافتي پس خداوند به آنان گفت تن به مرگ بسپاريد آنگاه آنان را زنده ساخت آري خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است ولي بيشتر مردم سپاسگزاري نمي كنند(243)
وَقَٰتِلُوا۟ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَاعْلَمُوٓا۟ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(244)
و در راه خدا كارزار كنيد و بدانيد كه خداوند شنواي داناست(244)
مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَٰعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُۜطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(245)
كيست آن كس كه به [بندگان] خدا وام نيكويي دهد تا [خدا] آن را براي او چند برابر بيفزايد و خداست كه [در معيشت بندگان] تنگي و گشايش پديد مي آورد و به سوي او بازگردانده مي شويد(245)
أَلَمْ تَرَ إِلَي الْمَلَإِ مِنۢ بَنِيٓ إِسْرَٰٓءِيلَ مِنۢ بَعْدِ مُوسَيٰٓ إِذْ قَالُوا۟ لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَٰتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَٰتِلُوا۟ قَالُوا۟ وَمَا لَنَآ أَلَّا نُقَٰتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَٰرِنَا وَأَبْنَآئِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا۟ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌۢ بِالظَّٰلِمِينَ(246)
آيا از [حال] سران بني اسرائيل پس از موسي خبر نيافتي آنگاه كه به پيامبري از خود گفتند پادشاهي براي ما بگمار تا در راه خدا پيكار كنيم [آن پيامبر] گفت اگر جنگيدن بر شما مقرر گردد چه بسا پيكار نكنيد گفتند چرا در راه خدا نجنگيم با آنكه ما از ديارمان و از [نزد] فرزندانمان بيرون رانده شده ايم پس هنگامي كه جنگ بر آنان مقرر شد جز شماري اندك از آنان [همگي] پشت كردند و خداوند به [حال] ستمكاران داناست(246)
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوٓا۟ أَنَّيٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَيٰهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ(247)
و پيامبرشان به آنان گفت در حقيقت خداوند طالوت را بر شما به پادشاهي گماشته است گفتند چگونه او را بر ما پادشاهي باشد با آنكه ما به پادشاهي از وي سزاوارتريم و به او از حيث مال گشايشي داده نشده است پيامبرشان گفت در حقيقت خدا او را بر شما برتري داده و او را در دانش و [نيروي] بدني بر شما برتري بخشيده است و خداوند پادشاهي خود را به هر كس كه بخواهد مي دهد و خدا گشايشگر داناست(247)
وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِۦٓ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَيٰ وَءَالُ هَٰرُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلَٰٓئِكَةُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَءَايَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(248)
و پيامبرشان بديشان گفت در حقيقت نشانه پادشاهي او اين است كه آن صندوق [عهد] كه در آن آرامش خاطري از جانب پروردگارتان و بازمانده اي از آنچه خاندان موسي و خاندان هارون [در آن] بر جاي نهاده اند در حالي كه فرشتگان آن را حمل مي كنند به سوي شما خواهد آمد مسلما اگر مؤمن باشيد براي شما در اين [رويداد] نشانه اي است(248)
فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّيٓ إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةًۢ بِيَدِهِ فَشَرِبُوا۟ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مَعَهُ قَالُوا۟ لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَٰقُوا۟ اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةًۢ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّٰبِرِينَ(249)
و چون طالوت با لشكريان [خود] بيرون شد گفت خداوند شما را به وسيله رودخانه اي خواهد آزمود پس هر كس از آن بنوشد از [پيروان] من نيست و هر كس از آن نخورد قطعا او از [پيروان] من است مگر كسي كه با دستش كفي برگيرد پس [همگي] جز اندكي از آنها از آن نوشيدند و هنگامي كه [طالوت ] با كساني كه همراه وي ايمان آورده بودند از آن [نهر] گذشتند گفتند امروز ما را ياراي [مقابله با] جالوت و سپاهيانش نيست كساني كه به ديدار خداوند يقين داشتند گفتند بسا گروهي اندك كه بر گروهي بسيار به اذن خدا پيروز شدند و خداوند با شكيبايان است(249)
صدق الله العلي العظيم
تشکر بسیار زیاد عالی و مفید بود , خداوند توفیق دهد که به مفهوم ایات مبارکه عمل کنیم . تشکر خداوند زحمت شمارا قیول کند.
ممنون . خیلی هم خوب.
خیلی قشنگ تره که دوستان بیان و روش بحث کنیم.
سوال: :دی
قضیه ایه 243 چیه؟
الان اون ایه اول به نظر با بقیه ایات بی ربط میاد...چرا انقدر درهمه؟چرا اینا کنار هم باید بیاد؟ به نظر شما چی میخواد بگه با این موضواعت پراکنده؟
مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَٰعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُۜطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(245)
شأن نزول آیه:
روزی پیامبر (ص) فرمودند:«هرکس صدقه ای بدهد، دو برابر آن را در بهشت خواهد داشت».
ابو الدحداح انصاری عرض کرد:«ای رسول خدا! من دو باغ دارم اگر یکی از آنها را به عنوان صدقه بدهم ،آیا دو برابر آن را در بهشت خواهم داشت؟»
پیامبر(ص)فرمودند:«آری».
..عرض کرد:«ام الدحداح نیز با من خواهد بود؟»
فرمودند:«آری».
عرض کرد:«فرزندان نیز با منند؟»
فرمودند:«آری».
سپس او باغی را که بهتر بود به عنوان صدقه به پیامبر(ص) داد.
آیۀ فوق نازل شد و صدقۀ او را برایش دوهزار هزار برابر معرفی کرد و این معنای «اضعاف کثیره» است. ابوالدحداح بازگشت و همسرش ام الدحداح و فرزندان را در آن باغی دید که صدقه قرار داده بود. کنار در باغ ایستاد و نخواست وارد آن شود. همسرش را صدا زد و گفت:
« من این باغ را صدقه قرر داده ام و دو برابرش را در بهشت خریداری کرده ام و تو و فرزندان نیز با من خواهید بود.»
همسرش گفت: « مبارک است آنچه را فروخته و آنچه را خریده ای».
همگی از باغ خارج شدند و آن را به پیامبر تسلیم کردند.
پیامبر(ص) فرمودند: « چه نخل های بسیاری در بهشت که شاخه هایش برای ابو الدحداح آویزان شده است».
برگرفته از تفسیر همراه
مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَٰعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُۜطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(245)
نکات تفسیری:
وام دادن به خدا:
وام دادن به خدا، هفت بار در قرآن آمده و هر انفاقی در راه خدا را شامل می شود؛ مانند کمک به نیازمندان و حمایت از محرومان و انفاق هایی که در راه جهاد می شود.
اهمیت مسألۀ انفاق:
در چندین آیه از قرآن کریم( از جمله این آیه) دربارۀ انفاق در راه خدا، تعبیر قرض به پروردگار به کار رفته است و این، نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان است، از سوی دیگر، اهمیت مسألۀ انفاق را می رساند. مالک حقیقی همۀ هستی اوست و انسانها، تنها به عنوان نمایندگی خداوند، در بخش کوچکی از آن تصرف می کنند. چنان که در آیۀ هفتم سورۀ حدید می خوانیم: « آمنوا بالله و رسوله و أنفقوا ممّا جعلکم مّستخلفین فیه»؛ «به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه خداوند، شما را در آن ،نمایندۀ خود ساخته ،انفاق کنید»
با این حال، از بندۀ خود قرض می خواهد، آن هم قرضی با چنین سود فراوان.
حضرت علی (ع) می فرمایند:
« خداوند، از شما درخواست قرض کرده است؛ در حالی که گنج های آسمان و زمین از آن اوست و بی نیاز و ستوده است[آری اینها نه از روی نیاز است بلکه] می خواهد شما را بیازماید که کدام نیکوکارترید».
پاداش انفاق کنندگان:
خداوند به جای فرمان به قرض دادن، می پرسد: « کیست به خداوند قرض دهد؟» تا مردم احساس اکراه و اجبار نکنند و با میل و رغبت، به دیگران قرض دهند. از آنجا که انسان، غریزۀ منفعت طلبی دارد، خداوند برای تحریک انسان، از این غریزه استفاده کرده، می فرماید: «فیضاعفه أضعافا»
واژۀ «اضعاف»ئدر آیه به صورت جمع آمده و با کلمۀ «کثیرة» تاکید شده است و علاوه بر آن ، جملۀ «یضاعف» نیز تأکید بیشتری را از «یضعف» می رساند. از مجموع این موارد استفاده می شود که خداوند، برای انفاق کنندگان، پاداش بسیار فراوانی قرار داده است.
هنگامی که آیۀ «من جاء بالحسنة فله خیر منها»{آیۀ89 سورۀ نمل} نازل شد، پیامبر(ص) از خداوند تقاضای ازدیاد کرد؛ ایۀ « فله عشر امثالها»{آیۀ160 سورۀ انعام} (ده برابر برای او پاداش است) نازل شد. باز درخواست ازدیاد کرد، آیۀ قرض الحسنه با جملۀ «أضعافا کثیرة» نازل شد.
پیامبر دریافت، کثیری که خداوند مقدر کند ،قابل شمارش نیست.
نهی از برداشت نادرست:
جلوی بدآموزی و سوء برداشت باید گرفته شود؛ اگر در ابتدای آیه، خداوند با لحنی عاطفی از مردم قرض می خواهد، به دنبال آن می فرماید: {وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُۜطُ}تا مبادا گروهی همچون یهود خیال کنند خداوند فقیر است و بگویند «إنّ الله فقیر و نحن اغنیاء»،« قطعا خدا فقیر است و ما غنی و بی نیاز هستیم»{آیۀ 181 سورۀ آل عمران}.
همچنین بدانند که قرض گرفتن، برای رشد انسان است، نه به دلیل نیاز او.
منافقان گفتند: به مسلمانان انفاق نکنید تا از اطراف رسول خدا پراکنده شوند؛ قرآن در جواب آنها فرمود: آنها در چه باوری هستند؟ مگر نمی دانند خزاین آسمان و زمین در دست خداوند است؟!
پاداش دو سرا:
پاداش قرض دهندگان هم در دنیا و هم در آخرت است؛ زیرا در کنار«اضعافا کثیرة» می فرماید: «إلیه ترجعون». گویی حساب قیامت جدا از پاداش دنیوی است.
از اینکه از صفات خداوند تعالی، سه صفت ( قبض و بسط و مرجعیت) او را آورده،، می خواهد بفهماند که آنچه در راه خدا می دهند، باطل نمی شود و بعید نیست چند برابر شود؛ برای اینکه گیرندۀ آن خداوند است و او هر چه را بخواهد، ناقص می کندو هر چه را بخواهد افزایش می دهد و شما به سوی او باز می گردید و آن زیاد شده را پس می گیرید. البته این فزونی یا نقصان،بر طبق ضوابط دقیقی است که در جای خود بیان شده است.
برگرفته از تفسیرهمراه
پیامها و نکات مهم آیۀ:
«مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَٰعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُۜطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(245)»
1- کمک به خلق کمک به خداوند است {« يُقْرِضُ اللَّهَ» به جای « يُقْرِضُ النّاس»}
2- برای ترغیب مردم به کارهای خیر، تشویق لازم است {فَيُضَٰعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً}
3- اگر گشایش و تنگدستی را به دست خدا بدانیم و اینکه به سوی او باز می گردیم و هر چه دادیم پس می گیریم، راحت انفاق می کنیم{وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُۜطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}
بهتر است بدانیم که:
قرض به معنی قطع کردن است حالا:
چرا به وام قرض می گویند؟
به دلیل آن است که بخشی از مال قطع و به دیگران داده می شود تا دوباره باز پس گرفته شود
نگارش املایی کلمۀ «یبصط» این شکل «یبسط» است ؛ چون بعد از «سین» ، «طاء» بوده تبدیل به «صاد» شده است.
برگرفته از کتاب تفسیر همراه
التماس دعا از همۀ عزیزان
باسلام
آیه 243 سورۀ بقره در ارتباط با افرادی است که با بهانۀ اینکه در محل جهاد طاعون وجود دارد از رفتن به جهاد خودداری کردند. ماجرا گویا این بوده که:
شأن نزول:
از روايات استفاده ميشود، در يكي از شهرهاي شام، بيماري طاعون به عنوان مجازات اين گروه كه از جنگ به خاطر دور ماندن از بيماري طاعون، سرباز زده بودند، فراگير شد. و خداوند آنان را به همان چيزي كه از آن فرار ميكردند هلاك كرد. مدتها از اين جريان گذشته بود كه پيامبري از بني اسرائيل از خداوند درخواست زنده شدن آنان را كرد و خداوند دعاي او را اجابت كرد و آنان به زندگي بازگشتند.
مفسران، در اصل اين داستان و اين كه اين گروه عدهاي از بني اسرائيل بودند متفقند، اما درباره اين كه نام پيامبر اين گروه چه كسي بود، نظرهاي گوناگوني ارايه شده است.
برخي، هم نام پيامبر و هم آن كسي را كه دعا كرد تا آنان زنده شوند، "حزقيل" ميدانند. اما عدهاي نام پيامبر اين گروه را بيان نكرده ولي ميگويند كسي كه دعا كرد تا آنان زنده شوند، "حزقيل" بود. برخي ديگر نام پيامبري را كه دعا كرد، "شمعون" ميدانند. عدهاي نيز پيامبر اين گروه را بشر بن ايوب، معروف به "ذوالكفل" دانسته اند.(ر. ك: مجمع البيان، علامه طبرسي، ج 1، ص 269، منشورات دارمكتبه الحياه ، اعلام قرآن، دكتر خزائلي، ص 333، انتشارات اميركبير.) در صورتي كه نام اين پيامبر حزقيل باشد، وي طبق برخي از روايات سومين پيشواي بني اسرائيل بعد از موسيغ است كه بعد از يوشع بن نون و كالب بنِ يوقنا به پيشوايي رسيد. و اين حادثه در زمان وي رخ داد.
تعداد این افراد بیش از ده هزار نفر بوده است چون عرب به بیش از ده هزار «ألوف» و به کمتر از آن «آلاف» می گوید{صاحب تفسیر تبیان}
روایت دیگر{البته همه یک مطلب را بیان می کنند}{ برگرفته از سایت عترت و قر آن}
در يكى از شهرهاى شام بيمارى طاعون راه يافت و با سرعت عجيبى پيش رفت . مردم يكى پس از ديگرى از دنيا مى رفتند. در اين هنگام عده بسيارى به اين اميد كه شايد از چنگال مرگ رهايى يابند آن محيط و ديار را ترك گفتند. از آنجا كه آنها پس از فرار از ديار خود و رهايى از مرگ ، در خود احساس قدرت و استقلال نموده و با ناديده گرفتن اراده الهى و چشم دوختن به عوامل طبيعى دچار غرور شدند، پروردگار نيز آنها را در آن بيابان به همان بيمارى نابود ساخت . از بعضى روايات استفاده مى شود كه اصل پيدايش بيمارى مزبور در اين سرزمين به عنوان مجازات بود؛ زيرا پيشوا و رهبر آنان از ايشان خواست كه خود را براى مبارزه آماده كنند و از شهر خارج گردند. آنها به بهانه اين كه در محيط جنگ ، مرض طاعون هست از رفتن به ميدان جنگ خوددارى كردند.
پروردگار آنها را به همان چيزى كه از آن هراس داشتند و بهانه قرار مى دادند، مبتلا ساخت و بيمارى طاعون در آنها شايع شد. آنان خانه هاى خود را خالى و براى نجات از طاغوت فرار كردند و همگى در بيابان از بين رفتند.
مدت ها از اين جريان گذشت ، حزقيل كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل بود از آنجا عبور مى كرد، از خدا خواست كه آنها زنده شوند. خداى تعالى دعاى او را اجابت كرد و آنها به زندگى بازگشتند.
در رابطه با درهم بودن یا موضوعات پراکنده:
همانطور که می دانیم قرآن به دوصورت نازل شده:
1- یکی نزول یکباره که بر قلب نازنین پیامبر(ص) در شب مبارک قدر نازل شده
2- دیگر نزول تدریجی بوده که طبق شرایط و اجتماع و اتفاقات نازل می شده
اول اینکه؛صفحات قرآن که ماها چاپ میکنیم باعث میشه اینقد آیه با آیۀ دیگری فرق داشته باشد. آیۀ اول این صفحه مربوط به چند آیۀ صفحۀ قبل می شود که در رابطه با طلاق و وظیفۀ مرد در برخورد باخانمش و... بوده است
بعد تمام یک سوره مربوط به یک موضوع نمی شود بلکه به موضوعات مختلفی می پردازد مثلا 5 یا چند آیه مربوط به احکام خانمها و چند آیه مربوط به توحید یا چند آیه مربوط به معاد و چند آیه در رابطه با جهاد و... است
سوم اگر برای هر موضوع یک سوره نازل میشد اونوقت باید هزاران جلد قرآن نازل می شد
قسمت عمدۀ سورۀ بقره در بیان این حقیقت است که بندگان خداوند باید به تمام کتابهای آسمانی ایمان داشته باشند و میان پیامبران الهی هیچ فرقی نگذارند و از این رو در این سوره، کافران و منافقان و اهل کتاب بخاطر فرق گذاشتن میان ادیان آسمانی و پیامبران الهی توبیخ و سرزنش شده اند.ودر قسمتهایی از این سوره علاوه بر این موضوع به برخی از احکام مانند:برگشتن قبله از بیت المقدس به سوی کعبه، حج، ارث، روزه و... اشاره کرده است.
اسم این سوره هم بخاطر گاو پر برکتی که به جوان بنی اسرائیلی بخاطر احترام به پدرش رسیده بود گذاشته شده است .{ماجرای این گاو در پستهای قبلی که خانم کریمی گذاشته بودند داده شده است}
عبدالله جون ممنون.
یه سوال:بنی اسراییل دقیقا توی چه محدوده جغرافیایی زندگی می کردن؟منظورم محدوده ی جغرافیایی روی نقشه امروزیه
تاریخ بهود یه کم پیچیده اس و جای مشخصی نداشتن.عقاید بسیار تعجب آوری داشتند حتی وقتی شنیدن که پیامبرخاتم قراره از حجاز ظهور کنه محل زندگی خود را رها کردن و آمدن در اون محل ساکن شدند تا بلکه پیامبر از بین آنها انتخاب بشه اما وقتی دیدند که از این چیزا خبری نیست شروع به تکذیب پیامبری کردند که تا چند وقت پیش میگفتند قراره پیامبر خاتم ظهور کنه خلاصه قوم عجیبی هستند و عجیبتر اینکه کارهای تعجب آوری انجام میدهند.
حالا به نقل از بزرگترین مورخ یهود «مارتین بوبر» قسمت اول تاریخشون رو به نقل از تبیان مینویسم بعد به طور کامل تو یه پست میذارم.ممنونم از شما:
با وجود اختلاف نظرهایی که درباره تاریخ یهود و صحت و درستی آن در تورات وجود دارد، با این حال میتوان "عهد قدیم" را منبع اصلی تاریخ بنی اسرائیل بویژه در مراحل اولیه تدوین آن برشمرد. جون یهود به تورات به عنوان یک "سند تاریخی که شهادت میدهد یهود از زمانهای قدیم ملتی برای خود بودهاند نگاه میکند.
تاریخ یهود در تورات به گفته "مارتین بوبر" بزرگترین مورخ آیین یهود در 17 سفر بیان و گفته شده که ریشه بنی اسرائیل به ظهور اولین گروه از "عبریها" بازمیگردد.
عبریها چه کسانی بودند:
عبریها در جنوب "رافدین" (عراق کنونی) سکونت داشتند که حضرت "ابراهیم" (ع) با خانواده و بستگانش نیز در آنجا اقامت داشت. حضرت ابراهیم در قرن 20 پیش از میلاد با گذر از فرات سرزمین رافدین را ترک کرد تا با عمل به اوامر پروردگار وارد سرزمین کنعان یا همان فلسطین کنونی شود و به گفته تورات در این سرزمین رحل اقامت افکند و چون زندگی میان مردم و ملتش را ایمن یافت در جوار آنها باقی ماند، سپس راهی "بیت ایل" شد که مردمی مهمان نواز داشت، اما اقامتش در آنجا به دلیل قحطی چندان طول نکشید و همراه همسرش "سارا" و پسر برادرش "لوط" به مصر مهاجرت کرد.
در مصر ابراهیم دارای گاو و گوسفند و ستور بسیار شد، اما چون فرعون مصر وی را از این کشور بیرون کرد، دوباره به فلسطین روی آورد و همراه همسرش سارا و کنیز قبطیاش "هاجر" در "حبرون" رحل اقامت افکند، اما پسر برادرش لوط در "سدوم" (مصر) ماند.
ابراهیم در سرزمین حبرون خویشاوندان زیادی نداشت تا این که خداوند پسر اولش "اسماعیل" را در 87 سالگی و از هاجر و پسر دومش "اسحاق" را در 100 سالگی از همسرش سارا به او بخشید.
اسمائیل خارج از سرزمین کنعان رشد نمود، اما اسحاق در سرزمین کنعان ماند و در کنار خانواده و بستگانش مسئولیت چرای گوسفندان را برعهده گرفت، بیآن که در جایی مستقر باشند. فرزندان اسحاق یعنی "عیسو" و "یعقوب" در این سرزمین به دنیا آمدند، پس تا کنون یعنی تا پیش از ولادت یعقوب اثری از وجود بنی اسرائیل در سرزمین فلسطین نیست.
سلام
ممنون.خیلی جالب بود.هرچند که همیشه کم بودن اطلاعاتمون از تاریخ حالمو میگیره ولی خوب همین که بدونیم جریان کلی چی بوده خودش کلی خوبه.
راجع به پراکنده بودن ایات و نزول تدریجی و ... چندتا سوال اینجا مطرحه:
1- توی اینکه نزول تدریجی و یکباره داشتیم بحثی نمیکنیم و این رو به عنوان یه پایه و پیش فرض الان قبول میکنیم. حالا سوالی که اینجا مطرحه اینه که درسته که با توجه به شرایط و اتفاقات و به صورت تدریجی نازل شده ، ولی قران بر اساس ترتیب شان نزول مرتب نشده. این ترتیبی که الان داره و سوره بندیش رو خود پیامبر( ص) انجام دادن. پس اینکه اتفاقات در به هم ریخته بودن نقش داره رو من نمی تونم بپذیرم .
2-نکته دومی که مطرح شد این بود که اگه قرار بود که برای هر مسئله یک سوره مطرح بشه باید چند قران میومد. سوال من اینه: مگه ما سوره هامون تعداد ایات مشخصی داره که این حرفو میزنیم؟ با این کار نهایت اتفاقی که میفتاد زیاد شدن تعداد سوره ها بود که اونم تازه خیلی زیاد نمیشه ، چون ما توی هر سوره ای تقریبا از مسائل زیادی ایه داریم.
3- پیامبر (ص) خب چرا اینجوری ایه هارو کنار هم چیدن؟نمیشد مثل یه کتاب راهنما که سرفصل مشخص داره و هر چیزی توی جای خودش گفته شده ؛ گفته میشد؟بهتر بگم: چرا هر سوره ای باید مشتمل از مطالب مختلف باشه؟ حتی بعضا این اختلاف ادمو گیج هم میکنه...
یه مورد دیگه:
اسرائيل از دو كلمه اسرا به معني عبد و ئيل به معني اللّه يعني بنده خدا تشكيل شده كه منظور از اين كلمه حضرت يعقوب است.
حضرت موسي ،حضرت عيسي و حضرت محمّد كه پيامبران اديان سه گانه جهاني هستند از نسل حضرت ابراهيم خليل مي باشند ، گرچه حضرت عيسي پدر نداشت ولي از طرف مادر به حضرت ابراهيم ميرسد .
صهيون (zion) نام كوهي است در اورشليم كه هيكل سليمان ، مسجد الاقصي و صخره بر آن بنا شده و نام اين كوه در چند جاي عهدين ذكر شده است.
يهودي هايي كه اكنون در فلسطين يا اسرائيل سكونت دارند ، از جهت آنكه به يهوذا فرزند حضرت يعقوب ميرسند ، يهود نام گرفتهاند و چون از فرزندان يعقوب هستند ، بني اسرائيل يعني فرزندان اسرائيل نيز ناميده ميشوند ، گاهي نيز به آنها صهيوني گفته ميشود به دليل سكونت آنها در نزديكي كوه صهيون .
ببینین هر سوره مطالب کلی دارد که به هم مربوط هستند و طوری نیست که مطالب هرسوره بی ربط به هم باشند.مثلا سوره های مکی یه نوع مطالب و سوره های مدنی یه مطالب دیگری دارند.محتوای هرسوره به هم مربوط است. و در نقل است که پیامبر هرسال قرآن را به جبرئیل عرضه میکرد و در سال آخر دو بار عرضه کردو تصور اينكه منظور از عرضه قرآن، محفوظات نهفته در سينه شخص رسول خدا باشد، با واقعيات تاريخي سازگار نيست و در اين صورت حضور برخي اصحاب در عرضه قرآن بيمعنا خواهد شد. چنان كه در روايات آمده است عبدالله بن مسعود شاهد آخرين عرضه قرآن بود و بر همين اساس آيات ناسخ و منسوخ را ميشناخت.واین نشان می دهد که قرآن شکل خاصی داشت اینطور نیست که پیامبر دلخواهی این کار هارو کرده باشد.
یا دلیل دیگر:
بنابر دسته ای از گزارشهاي تاريخي پيامبر اكرم به نگارش وحی اهتمام زيادی داشت و همگان را به آن تشويق ميكرد. افرادی نيز از سوی حضرت برای اين كار مأموريت داشتند كه به كاتبان وحی معروف بودند. مورخان نام اين كاتبان را آوردهاند و برخی تعداد آنان را تا چهل و دو نفر برشمردهاند (بلاذری، ابوالحسن، فتح البلدان، 662؛ زنجانی، ابوعبدالله، تاريخ قرآن، 42؛ شاهين، تاريخ قرآن، 53 ـ 54). ظاهراً كار به اين صورت بود كه پيامبر كاتبان را پس از نزول آيه فرا ميخواند و با مشخص كردن جای آيه، به آنان دستور ميداد آن را بنويسند. زيد بن ثابت انصاری ميگويد:
«من همواره وحی را براي رسول خدا مينوشتم و چنين بود كه هرگاه وحی نازل ميشد، آن را در شرايطی سخت دريافت ميكرد... سپس من تكه استخوانی ميآوردم و در حالي كه پيامبر املاء ميكرد، مينوشتم... چون از نوشتن فارغ ميشدم، پيامبر ميفرمود: بخوان! من ميخواندم، اگر مطلبی يا چيزی جا افتاده بود، آن را تصحيح می كرد؛ آن گاه آن را براي مردم بيرون میبردم (ابن حجر هيثمی، 1، 152).
روايت ديگر ميگويد:
«جبرئيل همواره ميگفت اين (آيه يا سوره) را در فلان جا قرار دهيد (سيوطی، عبدالرحمان، الاتقان فی علوم القرآن، 1، 62)؛ برخی در اين مورد بر اين باورند كه كتابت وحی در دوران مكه آغاز شد (مرتضي عاملی، 75).
ممنون[golrooz]
میشه دلایل بیشتر و دقیق تری ارائه کنید؟
راستش این که حضرت جبرئیل فرمودند که هر ایه مال کجاست رو من نشنیده بودم. جالب بود.این منابعی که در این متن اورده بودید رو میشه یه توضیح مختصری بدید؟اینا کین؟
خب به فرض هم که از طرف خدا باشه ، باز هم یه جاهایی گسستی هست که ادمو غافلگیر میکنه.اگه میشه راجع به اینکه فرمودید سور مکی و مدنی محتوای یکپارچه ای در نوع خود دارند ، توضیح بیشتر ی بدید. یا مصداق و مثال.
بحث شما مربوط به شیوۀ ساختاری قرآن میشه یه مقاله ای هست که نکاتی رو نوشته آدرسش رو میدم اگه خواستین مراجعه کنین
http://www.shareh.com/persian/magazi...q/29-30/12.htm
بسم الله الرحمن الرحیم
منظور شما الگوریتم قران و طریقه رمز گشایی اون است .
توضیح در این باب بسیار طولانی است ولی خلاصه :
من قبلا در زمینه هک و بخصوص شکستن پسورد ها کار میکردم و بعد تصمیم برا رمز گشایی قرآن که نتیجه :
رمز چیست؟ به حروفی قابل فهم یا غیر قابل فهم که با یک کلید خاص از حالت رمز در آمده و پیغامی به ما می دهد.
انواع رمز گشایی و پیغامی که می دهد :
1 فقط یک پیام خاص می دهد .
2 حتما نیاز به یک یا چند کلید خاص هست و یک پیام می دهد .
3 به ازای هر کلید یک پیام خاص متناظر می دهد که تمام پیام های استخراج شده بر اساس کلید ها صحیح می باشد به این حالت مولتی دکود می گویند. Multi Decode
قرآن حالت رمزنگاری اش مولتی دکود است، یعنی هر آیه اش یک تا چند پیام خاص متفاوت می دهد که تمام پیام ها صحیح است.
حال مسئله این است که این کلید ها چگونه به دست بیاوریم ؟
یکی از جواب ها استفاده از ریاضی به روش آزمایش و خطاست که بسیار زمان بر و پر مشقت ولی جوینده یابنده است.
نکته بسیار مهم :
هر آیه یک مولتی دکود است.
از کنار هم گذاشتن هر دو یا چند آیه از یک سوره یک مولتی دکود بدست می آید.
از کنار هم گذاشتن هر دو یا چند آیه از سوره های مختلف یک مولتی دکود بدست می آید.
پس با یک حساب کتاب ساده می فهمیم که قرآن حاوی میلیارد ها میلیارد پیغام است اما برای استخراج این پیغام ها نیاز به کلید ها و یک برنامه کامپیوتری است زیر ا توان محاسبه تمام این آیه و پیغام ها از قدرت عادی انسان عملا خارج است.
مثل اینه که شما یک نفره بخواهید یک جنگنده بسیار پیشرفته رو محاسبه وبسازید !
نتیجه :
از ریاضی استفاده کن
از روایات و احادیث و منابع با دید کاراگاهانه (سرنخ یابی) استفاده کن
برای آمارگیری و محاسبات مختلف حتما از کامپیوتر استفاده کن ، چون نباید حتی یک هزارم رقم اعشار خطا وجود داشته باشد
راستی بنده حقیر پس از 2 سال تحقیق و مطالعه به نتایج بالا رسیدم و هیچگاه یادم نرفت که:یک جنگجو همیشه تنهاست ، جوینده یابنده استالله اعلم
صفحه ی 24 از قرآن کریم شامل آیات 250 تا 257 از سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
وَلَمَّا بَرَزُوا۟ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا۟ رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَٰفِرِينَ(250)
و هنگامي كه با جالوت و سپاهيانش روبرو شدند گفتند پروردگارا بر [دلهاي] ما شكيبايي فرو ريز و گامهاي ما را استوار دار و ما را بر گروه كافران پيروز فرماي(250)
فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ وَءَاتَيٰهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا يَشَآءُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْعَٰلَمِينَ(251)
پس آنان را به اذن خدا شكست دادند و داوود جالوت را كشت و خداوند به او پادشاهي و حكمت ارزاني داشت و از آنچه مي خواست به او آموخت و اگر خداوند برخي از مردم را به وسيله برخي ديگر دفع نمي كرد قطعا زمين تباه مي گرديد ولي خداوند نسبت به جهانيان تفضل دارد(251)
تِلْكَ ءَايَٰتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ(252)
اين[ها] آيات خداست كه ما آن را بحق بر تو مي خوانيم و به راستي تو از جمله پيامبراني(252)
۞ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَيٰ بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَٰتٍ وَءَاتَيْنَا عِيسَي ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَٰتِ وَأَيَّدْنَٰهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنۢ بَعْدِهِم مِّنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ الْبَيِّنَٰتُ وَلَٰكِنِ اخْتَلَفُوا۟ فَمِنْهُم مَّنْ ءَامَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا۟ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ(253)
برخي از آن پيامبران را بر برخي ديگر برتري بخشيديم از آنان كسي بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضي از آنان را بالا برد و به عيسي پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به وسيله روح القدس تاييد كرديم و اگر خدا مي خواست كساني كه پس از آنان بودند بعد از آن [همه] دلايل روشن كه برايشان آمد به كشتار يكديگر نمي پرداختند ولي با هم اختلاف كردند پس بعضي از آنان كساني بودند كه ايمان آوردند و بعضي از آنان كساني بودند كه كفر ورزيدند و اگر خدا مي خواست با يكديگر جنگ نمي كردند ولي خداوند آنچه را مي خواهد انجام مي دهد(253)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ أَنفِقُوا۟ مِمَّا رَزَقْنَٰكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَٰعَةٌ وَالْكَٰفِرُونَ هُمُ الظَّٰلِمُونَ(254)
اي كساني كه ايمان آورده ايد از آنچه به شما روزي داده ايم انفاق كنيد پيش از آنكه روزي فرا رسد كه در آن نه داد و ستدي است و نه دوستي و نه شفاعتي و كافران خود ستمكارانند(254)
اللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِۦٓ إِلَّا بِمَا شَآءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَٰوَٰتِ وَالْأَرْضَ وَلَا ئَُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ(255)
خداست كه معبودي جز او نيست زنده و برپادارنده است نه خوابي سبك او را فرو مي گيرد و نه خوابي گران آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست كيست آن كس كه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند آنچه در پيش روي آنان و آنچه در پشت سرشان است مي داند و به چيزي از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمي يابند كرسي او آسمانها و زمين را در بر گرفته و نگهداري آنها بر او دشوار نيست و اوست والاي بزرگ(255)
لَآ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّٰغُوتِ وَيُؤْمِنۢ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَيٰ لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(256)
در دين هيچ اجباري نيست و راه از بيراهه بخوبي آشكار شده است پس هر كس به طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد به يقين به دستاويزي استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خداوند شنواي داناست(256)
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّٰغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَٰتِ أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(257)
خداوند سرور كساني است كه ايمان آورده اند آنان را از تاريكيها به سوي روشنايي به در مي برد و[لي] كساني كه كفر ورزيده اند سرورانشان [همان عصيانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنايي به سوي تاريكيها به در مي برند آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند(257)
صدق الله العلي العظيم
چقدر جالب.
خوشحال میشم شان نزول یه سری از این ایه ها رو بذارین مثل ایه های:253/256/257
همچنان حکمت یه سری از اینا واسم مجهوله، مثل:
و اگر خدا مي خواست كساني كه پس از آنان بودند بعد از آن [همه] دلايل روشن كه برايشان آمد به كشتار يكديگر نمي پرداختند ولي با هم اختلاف كردند پس بعضي از آنان كساني بودند كه ايمان آوردند و بعضي از آنان كساني بودند كه كفر ورزيدند و اگر خدا مي خواست با يكديگر جنگ نمي كردند ولي خداوند آنچه را مي خواهد انجام مي دهد(253)
وَلَمَّا بَرَزُوا۟ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا۟ رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَٰفِرِينَ(250)
آیه، در مورد صحنۀ روبرو شدن سپاه حق و باطل؛ یعنی، سپاه طالوت و جالوت است. هنگامی که طالوت و لشکریان اندک او، با قلبی پر از ایمان، برابر لشکر انبوه جالوت، صف آرایی کردند؛ به قدرت بی پایان الهی پناه برده ،دست به دعا برداشتند و تقاضای صبر و استقامت و پیروزی کردند.
نزول صبر از جانب خدا
صبر، به معنای تحمل دشواری ها و ناراحتی های جسمی و روحی است. سپاهیان طالوت با دیدن لشکر عظیم دشمن و تعداد اندک خود، چون قلبی آکنده از ایمان داشتند، هرگز روحیۀ خود را نباخته و میدان را برای دشمن خالی نگذاشتند؛بلکه به پناهگاه مطمئن الهی پناه برده، از خداوند درخواست صبر و شکیبایی کردند،تا برابر هیچ دشواری متزلزل نشوند.
آثار و نتایج صبر:
در این آیه پس از درخواست نزول صبر می خوانیم:{وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا...}یعنی خدایا مارا ثابت قدم بدار، تا قدم هایمان سست نشود و از جای کنده نشویم و از رویارویی با دشمن فرار نکنیم.
دعای اول ، جنبۀ باطنی و درونی داشت و این دعا، جنبۀ ظاهری و بیرونی. درواقع ثبات قدم، از نتایج اولیۀ استقامت و صبر است.
{وَانصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَٰفِرِينَ} نتیجۀ استقامت و ثبات قدم است؛ یعنی خدایا! ما را در پرتو صبر و ثبات قدم، بر کافران پیروز کن.
در آیۀ بعد، نیز نتیجۀ شیرین دعا به درگاه خدا و صبر و استقامت را بیان می کند{فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ}یعنی دشمنان را به اذن خدا شکست دادند.
جایگاه صبر:
الف)- صبر در قرآن:
در قرآن کریم برای صبر جایگاه بسیار ارزشمندی ترسیم شده است به طوری که واژۀ صبر و مشتقات آن ، بیش از صد بار در قرآن ذکر و بر آن تأکید شده است. قرآن پیامبران بزرگی چون ایوب، یعقوب و پیامبران اولوالعزم را الگوهای صبر معرفی کرده و داستان های آنان را بارها ذکر کرده است.
این تأکید نشان می دهد که قرآن برای این ویژگی اخلاقی و عملی، فضیلت فراوانی قائل است و آن را خمیر مایۀ سعادت و مقدمۀ رسیدن به هرگونه خوشبختی معرفی می کند.
ب)- صبر، بهترین مرکب سواری
رسول خدا(ص) فرمودند: «صبر بهترین مرکب سواری است. خداوند هیچ بنده ای را به بهتر و گسترده تر از صبر روزی نداده است.»
مولا امیرمومنان علی(ع) فرمودند: «بر شما باد به صبر و استقامت؛ زیرا صبر، نسبت به ایمان ، همچون سر به بدن است».
پیامهای این آیه:
1- نیایش با خداوند - در هنگامۀ پیکار با دشمنان ضروری است{وَلَمَّا بَرَزُوا۟ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا۟ رَبَّنَا...}
2- دعا و حرکت همراه هم لازم است؛ نه اینکه دعا به جای حرکت باشد{وَلَمَّا بَرَزُوا۟ لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا۟ رَبَّنَا...}
3- صبر و پیروزی ملازم یکدیگرند. بر اثر صبر، پیروزی به دست می آید(در ابتدای آیه، صبر و پایداری و در پایان آن، پیروزی از خدا خواسته شده است.)
4- پیروزی در جنگ زمانی با ارزش است که هدف رزمندگان، برتری حق بر باطل باشد؛ نه برتری بر یکدیگر{وَانصُرْنَا عَلَي الْقَوْمِ الْكَٰفِرِينَ}
5- استمداد و کمک از خداوند، باید در تمام مراحل مختلف زندگی باشد{أفرغ...ثبّت... وانصرنا}.
برگرفته از کتاب تفسیرهمراه
اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّٰغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَٰتِ أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ(257)
انسانها در زندگی و راه و رسمی که برمی گزینند دو راه بیشتر در برابر خود ندارند.راه حق و راه باطل ، ایمان نشانۀ طی مسیر حق است و کفر علامت باطل ، ولی موضوع در این مرحله پایان نمی پذیرد، بلکه عوامل موثر دیگری نیز بکارند، مومنان را خداوند سرپرستی می کند و مورد حمایت قرار می دهد و کافران را طاغوت، در این آیه آمال و نتیجۀ این دو ولایت مورد بحث قرار گرفته است.
ولی: ولی در اصل به معنای نزدیکی و عدم جدایی است، به همین جهت به سرپرست و مربی انسان و دوستان صمیمی ولی گفته می شود.
طاغوت: به معبودهای باطل مانند: بت ها ، شیاطین، جن ها و پیشوایان گمراهی که وسیلۀ طغیان باشند نیز طاغوت گفته می شود.
انسانها و انواع ولایت بر آنها:
انسانها دو گروهند:
1- مومنان که سرپرست و ولی آنها خداوند متعال است و آنان را به آنچه صلاح آنها است هدایت می نماید. فطرت خداجوی آنها را شکوفا می سازد و در پرتو عقل و برهان و آیات روشنگرش به سوی حقیقت رهنمون می گردد.
2- کفار، که ولی و سرپرست آنها طاغوت است، وقتی می خواهد پیروان خود را تحت سلطه قرار دهد، ابتدا جنبه های نورانی او را از بین برده و وی را درفضای نادانی و کفر قرار می دهد.
مقایسۀ ولایت الهی و ولایت طاغوت:
ولایت الهی:
الف)- مسیر پیروان ولایت الهی از ظلمت به نور است{ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ}
ب)- یاور و دوست آن ها خداست{اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟}
ج) ولیّ آنها یکی است{ولیّ به صورت مفرد ذکر شده}
د)- اهل ایمان به علت ولایت واحد متحدند{...إِلَي النُّورِ}
مومنان از بهترین و برترین ولیّ(خدا) برخوردارند{ از مقدم بودن «الله» بر «الّذینَ آمنوا» برتری خداوند استفاده می شود}.
ولایت طاغوت:
الف)- مسیر پیروان طاغوت از نور به سوی تاریکی است{يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَٰتِ}
ب)- یاور و دوستان کفار، طاغوت و شیطان صفتانند{أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّٰاغُوتُ}
ج)- راه های طاغوتیان و تاریکی های آن ها متعدد و در آن اختلاف های فراوان است{...إِلَي الظُّلُمَٰاتِ}
د)- از اولیای مختلف برخوردارند{أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّٰغُوتُ}
ه)- کافران و اولیاء آن ها جایگاهشان دوزخ است و در آن ماندگار خواهند شد{أُو۟لَٰٓئِكَ أَصْحَٰبُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَٰلِدُونَ}
و)- صفوف کافران به لحاظ کمیت اولیاء متعدد طاغوتی، متشتّت و پراکنده است{أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّٰغُوتُ ... إِلَي الظُّلُمَٰتِ}.
پیامهای این آیه:
1- راه حق یکی است و راه های باطل متعددند{چون در مورد راه حق کلمۀ نور که مفرد است آمده و در مورد باطل تعبی به ظلمات شده که جمع می باشد.}
2- هر ولایتی جز ولایت الهی طاغوت است{اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ ... وَالَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّٰغُوتُ}
3- ایمان به خداوند زمینه ساز راهیابی انسان به نور است{اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ}
4- همان طور که نور منبع حیات و برکات و سرچشمۀ رشد و تکامل و تحرک است، نور ایمان نیز تاریکی های جهل و کفر و گمراهی را از بین برده و فطرت را شکوفا کرده و جان و روح انسان را حیات و روشنایی می بخشد{يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَٰتِ إِلَي النُّورِ}.
برگرفته از کتاب تفسیر همراه
سلام ممنون از دعوتتون[shaad]
استاد مرحوم مصطفی اسماعیل این قسمت رو بسیار زیبا تلاوت کرده.فایلشم برای دی ال قرار دادم.
التماس دعا
صفحه ی 25 از قرآن کریم شامل آیات 258 تا 264 از سوره ی البقرة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
پناه میبرم به خدا از شر شیطان رانده شده
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِي حَآجَّ إِبْرَٰهِۦمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنْ ءَاتَيٰهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَٰهِۦمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠ أُحْيِ وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَٰهِۦمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّٰلِمِينَ(258)
آيا از [حالِ] آن كس كه چون خدا به او پادشاهي داده بود ]و بدان مي نازيد، و[ با ابراهيم دربارة پروردگارش محاجّه ]مي[ كرد، خبر نيافتي؟ آنگاه كه ابراهيم گفت: «پروردگار من همان كسي است كه زنده مي كند و مي ميراند.» گفت: «من ]هم[ زنده مي كنم و ]هم[ مي ميرانم.» ابراهيم گفت: « خدا ]ي من[ خورشيد را از خاور بر مي آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن كس كه كفر ورزيده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمكار را هدايت نمي كند(258)
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَيٰ قَرْيَةٍ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَيٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّيٰ يُحْيِ هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِا۟ئَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِا۟ئَةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَيٰ طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَيٰ حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَي الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَيٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(259)
يا چون آن كس كه به شهري كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ ]با خود مي[ گفت: «چگونه خداوند، (اهل) اين ]ويرانكده[ را پس از مرگشان زنده مي كند؟». پس خداوند، او را ]به مدت[ صد سال مي ميراند. آنگاه او را برانگيخت، ]و به او[ گفت: «چقدر درنگ كردي؟» گفت: «يك روز يا پاره اي از روز را درنگ كردم.» گفت: « ]نه[ بلكه صد سال درنگ كردي، به خوراك و نوشيدني خود بنگر ]كه طعم و رنگ آن[ تغيير نكرده است، و به درازگوش خود نگاه كن ]كه چگونه متلاشي شده است. اين ماجرا براي آن است كه هم به تو پاسخ گوييم[ و هم تو را ]در مورد معاد[ نشانه اي براي مردم قرار دهيم. و به ]اين[ استخوان ها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مي دهيم؛ سپس گوشت بر آن مي پوشانيم.» پس هنگامي كه ]چگونگيِ زنده ساختن مرده[ براي او آشكار شد، گفت: « ]اكنون[ مي دانم كه خداوند بر هر چيزي تواناست.»(259)
وَإِذْ قَالَ إِبْرَٰهِۦمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتَيٰ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَيٰ وَلَٰكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَيٰ كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(260)
و ]ياد كن[ آنگاه كه ابراهيم گفت: «پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مي كني؟» فرمود: «مگر ايمان نياورده اي؟» گفت: «چرا، ولي تا دلم آرامش يابد.» فرمود: «پس، چهار پرنده برگير؛ و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهي پاره اي از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فراخوان، شتابان به سوي تو مي آيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.»(260)
مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنۢبُلَةٍ مِّا۟ئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَٰعِفُ لِمَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ(261)
مَثَل ]صدقاتِ[ كساني كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مي كنند همانند دانه اي است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه اي صد دانه باشد؛ و خداوند براي هر كس كه بخواهد ]آن را[ چند برابر مي كند، و خداوند گشايشگر داناست(261)
الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَٰلَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَآ أَنفَقُوا۟ مَنًّا وَلَآ أَذًي لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ(262)
كساني كه اموال خود را در راه خدا انفاق مي كنند، سپس در پي آنچه انفاق كرده اند، منت و آزاري روا نمي دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان ]محفوظ[ است، و بيمي بر آنان نيست و اندوهگين نمي شوند(262)
۞ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَآ أَذًي وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ(263)
گفتاري پسنديده ]در برابر نيازمندان[ و گذشت ]از اصرار و تنديِ آنان[ بهتر از صدقه اي است كه آزاري به دنبال آن باشد، و خداوند بي نياز بردبار است(263)
يَٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لَا تُبْطِلُوا۟ صَدَقَٰتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَيٰ كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَآءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْءَاخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَّا يَقْدِرُونَ عَلَيٰ شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا۟ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَٰفِرِينَ(264)
اي كساني كه ايمان آورده ايد، صدقه هاي خود را با منت و آزار، باطل مكنيد، مانند كسي كه مالش را براي خودنمايي به مردم، انفاق مي كند و به خدا و روز بازپسين ايمان ندارند. پس مَثَلِ او همچون مَثَلِ سنگ خارايي است كه بر روي آن، خاكي ]نشسته[ است، و رگباري به آن رسيده و آن ]سنگ[ را سخت و صاف بر جاي نهاده است. آنان ]=رياكاران[ نيز از آنچه به دست آورده اند، بهره اي نمي برند؛ و خداوند، گروه كافران را هدايت نمي كند(264)
صدق الله العلي العظيم