-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یعنی من الان فهمیدم دارم تلف میشم[ghahr]....با دانش نداشتم مخی هستم واسه خودمsh_omomi53
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Team Sar Dadbin
حاج مهدی این پکیج شهید شدن با مخلفات!! اگه توسط سوسمار خورا شهید شی چنده؟ اگه آمریکاییا شهیدم کنن چنده؟
اینم مدرسان شریف. والا قیمت ها رو باید بیای حضوری کلاه بذاریم سرت
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خــــــــــــــدایا...
میگن اگه تو زندگی به یه در بزرگــــــــــــــــ قفل شده برخورد کردین...نگران نباشین...چون اگه قرار بود این در باز نشه...جاش دیوار میچیدن...
اینارو میدونم...اما اگه یکی کلیدشو گم کرده باشه و امیدیم واسه پیدا کردنش نداره...چی کار کنه؟؟؟.................................................. ...........
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
mahdi42
اینم مدرسان شریف. والا قیمت ها رو باید بیای حضوری کلاه بذاریم سرت
نه دیگه
من به مدرسان شریف ایمان دارم!
الان شماره حساب نزد بانک حاج منصور عسل و پسران!! رو بده
من حواله میکنم
پکیج شهادت توسط سوسمارخورا! بی زحمت تخفیف هم بده!
راستی پکیج نا امیدی و پرتاب خود از ارتفاع بالای 30متر چند قیمت خورده؟
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
الان دلم میخاد گریه کنم smilee_new2 (5)
آخه قرار بود با عمه اینا بریم ارسباران کنسل شدsh_dokhtar19[narahatish] بخاطر خواهرم!!!!!
با دختر عمه م خیلی خوش میگذشت اگه میرفتیم[narahatishadid]sh_dokhtar3sh_dokhtar3
sh_dokhtar3
خداااااااااا...............دلم مسافرت میخاد
خسته شدم ازین همه آلودگی
حتی3روز هم کافی بود خدا چی میشد مگه چرا نشد؟؟؟؟؟
خدا ازت خواهش میکنم یه فرصت دوباره ایجاد کنی خدا برای تو که کاری نداره[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
به روزهایی فکر میکنم که فکر میکردم چه قدر فردا یعنی امروز میتونه خوب باشه!
اما حالا میبینم این طور نیست. خوب که نیست بماند،
بماند...
من یک زمانی به آدم هایی که برای من پررنگ بودن خیلی اعتماد داشتم.
کسایی که فکر میکردم با بقیه فرق دارن، میشه روی معرفتشون حساب کرد. روی بودنشون.
اما الان میفهمم هیچ کدوم از اینا نیست و همش شاید انتظارات زیادی از آدم ها بوده.
اونا خیلی ساده بی رنگ شدن و رفتن، وحالا من موندم و...
حالا میفهمم احساسم اشتباه بوده و همه و همه فقط یک نزدیکی دور بوده
بارفتنشون دلم شکست، نسبت به همه بی اعتماد شدم، دیگه نمیتونم محبت آدم هارو باور کنم.
و این خیلی بده که اعتمادت رو، باورت رو نسبت به همه کس و همه چیز از دست داده باشی دیگه نتونی هیچکس رو قبول داشته باشی، نه خودشو و نه حرفشو.
اما مثل همیشه یکی هست، حتی اگر هیچ کس و هیچ چیز دیگه نباشه، که فقط میشه اونو باور کردو و به بودنش تا ابد ایمان داشت.
خدایا ، بودنت رو شکر...!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
anael
به روزهایی فکر میکنم که فکر میکردم چه قدر فردا یعنی امروز میتونه خوب باشه!
اما حالا میبینم این طور نیست. خوب که نیست بماند،
بماند...
من یک زمانی به آدم هایی که برای من پررنگ بودن خیلی اعتماد داشتم.
کسایی که فکر میکردم با بقیه فرق دارن، میشه روی معرفتشون حساب کرد. روی بودنشون.
اما الان میفهمم هیچ کدوم از اینا نیست و همش شاید انتظارات زیادی از آدم ها بوده.
اونا خیلی ساده بی رنگ شدن و رفتن، وحالا من موندم و...
حالا میفهمم احساسم اشتباه بوده و همه و همه فقط یک نزدیکی دور بوده
بارفتنشون دلم شکست، نسبت به همه بی اعتماد شدم، دیگه نمیتونم محبت آدم هارو باور کنم.
و این خیلی بده که اعتمادت رو، باورت رو نسبت به همه کس و همه چیز از دست داده باشی دیگه نتونی هیچکس رو قبول داشته باشی، نه خودشو و نه حرفشو.
اما مثل همیشه یکی هست، حتی اگر هیچ کس و هیچ چیز دیگه نباشه، که فقط میشه اونو باور کردو و به بودنش تا ابد ایمان داشت.
خدایا ، بودنت رو شکر...!
گل گفتی[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز کلا خوشحالم [nishkhand]
چون حرفم رو به کرسی نشوندم
حدودا عید امسال بود که طوطیم پر زد و رفت !
من هم چون 1 سال بود بهش وابسته شده بودم تا 3 روز همش گریه می کردم .
حدود 1 هفته بود که من با خانواده سر این که یک طوطی جدید بخریم بحث داشتیم
مامان و بابام مخالفت داشتن و من هم اصرار می کردم
بالاخره امروز قبول کردن ! قرار شد فردا بریم یه طوطی بخیریم ، البته بعد از کلی بحث
دارم برای اسمش فکر می کنم ، که چی بزارم اسمش رو ؟؟[tafakor]
92.5.30
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
امروز کلا خوشحالم [nishkhand]
چون حرفم رو به کرسی نشوندم
حدودا عید امسال بود که طوطیم پر زد و رفت !
من هم چون 1 سال بود بهش وابسته شده بودم تا 3 روز همش گریه می کردم .
حدود 1 هفته بود که من با خانواده سر این که یک طوطی جدید بخریم بحث داشتیم
مامان و بابام مخالفت داشتن و من هم اصرار می کردم
بالاخره امروز قبول کردن ! قرار شد فردا بریم یه طوطی بخیریم ، البته بعد از کلی بحث
دارم برای اسمش فکر می کنم ، که چی بزارم اسمش رو ؟؟[tafakor]
92.5.30
اسمشو بزار حاج منصور عسل!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
میدونید یه چند وقتی دارم حس میکنم خیلی دارم زیادی به همه احترام میزارم
یا بهتره بگم زیادی دیگران رو بزرگ و خودمو کوچیک میکنم
چون اینطوری موجب شده هر کی خودشو تو مقامی بزرگتر از من ببینه و به من به یه نحوی توهین کنه
و این نوع برخوردا در این چند روز اخیر خیلی زیاد شده
بحث فقط این سایت نیستا،کلا چه جامع ،چه تو سایت
والا موندم باید چیکار کنم
میدونی آدم از چی هرسش میگیره از اینکه میدونی کمتر از تو هست ولی بازم به خودش اجازه میده تورو مسخره کنه
خیلی ناراحتم
البته تقصیر خودمه
خیلی عصبییم به خدا[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
به تمام معنا دارم جون میکنم...
امروز صبح خدا رو شکر خوب بود...امتحانام عالی بودن...
اما بعدش ......آمپولها رو اشتباهی خوردم!!!!!
رفتم از آب سرد کن آب برداشتم با لیوان یه بار مصرف ازین کوچولوها!!!!
بچه ها دارو میکشیدن( آمپول ) سرسرنگا رو امتحان کنن برا کیفیت کارخونه!!! یکی از دوستام هر سرم وصل میکرد. خون برگشتی رو دید فوری چسب زد! یدفعه یادش اومد گارو رو باز نکرده! توی این یکی دستشم چسب بود! بهم نگاه کرد به این منظور که برم گارو رو باز کنم! منم لیوان اب رو گذاشتم رو میز رفتم براش گارو رو باز کردم!
خلاصه چند ثانیه پیشش موندم تا با هم برگردیم! برگشتیم که گوشیم زنگ خورد!
: باااااااااززززززززززززززم بار اشتباه رسیده!!!!!!!!!!!!!
منم سریع زنگ زدم ..... ( مراحل پیگیری)
بعدشم دوستام پشت هم اس ام اس که تاریخ جلسه کی باشه! به این بگو به اون بگو! دیشبشم واسه امتحانم 2 ساعت بیشتر نخوابیده بودم! دیگه مغزم خسته ی خسته بود!
بدون اینکه نگاه کنم! لیوان رو برداشتمو سر کشیدم!!!!!! که جا خوردنه من([bihes][negaran][tahavoo] )و اییییییییییییییییییییی گفتنه دوستم ([nadidan][taajob][esteress]) یکی شد! همون لیوانی بود که بچه ها داروها ( محتوای آمپولها ) رو توش ریخته بودن![bihes]
فقط نشستم ! آرنجمو گذاشتم رو زانومو دستمو گذشتم رو پیشونیم! ولی انقد خسته بودم هم جسمی هم روحی هم از دست خودم کلااااااااااااااافففففففف فففففففففه که نیروی بالا اوردن هم نداشتم! حس عجیبی بود! کلا خاموش بودم!
معدم به شدت بر میگشت اما از گلو به طرف فک و دهن و سرم بی حس بودم! که بالا نمیود! همینجور تکیه داده بودم....
مشکل جذبش نبود! چون خوراکی نبودن! اما به شدت تلخ بودن! و نمیدونم شایدم فکرم باعث شده بود اونقد معدم واکنش بده.....
هنو طعمش نرفته![sootzadan][nishkhand][bihes]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خدا خیلی مهربونه
در اوج نا امیدی واسم نشونه فرستاد
دیشب از ته دلم غمگین وناراحت تواتاقم کز کرده بودم یه گوشه نشسته بودم و داشتم از پنجره اتاقم ماه رو تماشا میکردم وته دلم با خدا حرف میزدم چراغ هم خاموش بود
یهو در کمال ناباوری یه کبوتر وارد اتاقم شد[esteghbal]
میدونم شاید بشه اینطوری تعبیر کرد که شب بودواتاق هم تاریک بوده راهشو گم کرده اما من میگم نشونه ی خدا بود
رفتم جلوتر گرفتمش تو دستم و بوسش کردم باهاش عکس گرفتیم دوتایی , بعد ساعت 2نصف شب بود که پروازش دادم رفت
خیلی ناز و خوشگل بود
خلاصه اینکه خدا هوامو داره [labkhand] هنوزم دوستم داره وبه فکر منه
خدا جونم مرسیی
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
سلام سلام
من بالاخره طوطی خریییییدم
گفتم بیام یک عکس بزارم اینجا هم شما ببینید هم که خاطره بمونه دیگه
از صبح تا حالا این کوچولو با من قهره
رو دستم که به زور میاد !
دونه و آب هم نمیخوره
کلا بچم افسردس
اما کلا چون جاش عوض شده تا چند روز همینجوریه
این هم عکسش فقط نخندید [nishkhand]
http://uc-njavan.ir/images/dvs7tl65tmevyn1hms.jpg
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
سلام سلام
من بالاخره طوطی خریییییدم
گفتم بیام یک عکس بزارم اینجا هم شما ببینید هم که خاطره بمونه دیگه
از صبح تا حالا این کوچولو با من قهره
رو دستم که به زور میاد !
دونه و آب هم نمیخوره
کلا بچم افسردس
اما کلا چون جاش عوض شده تا چند روز همینجوریه
این هم عکسش فقط نخندید [nishkhand]
http://uc-njavan.ir/images/dvs7tl65tmevyn1hms.jpg
مبارکه....
مادس یا نره؟؟؟؟
چند ماهشه؟؟؟؟
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
...آلوین...
مبارکه....
مادس یا نره؟؟؟؟
چند ماهشه؟؟؟؟
خیلی ممنون
سلامت باشید
2.5 ماهه
نر
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
خیلی ممنون
سلامت باشید
2.5 ماهه
نر
واااااااااااایییییییییییی ییی ساغری خیلی نازههههههههه
خیلی خوشحال شدم که تو قفس نیست.....
اسمشو چی گذاشتی؟
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
سونای
واااااااااااایییییییییییی ییی ساغری خیلی نازههههههههه
خیلی خوشحال شدم که تو قفس نیست.....
اسمشو چی گذاشتی؟
می خواستم بزارم شیلا
دیدم نره
گذاشتم کاکلی (KAKOLI)[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
می خواستم بزارم شیلا
دیدم نره
گذاشتم کاکلی (KAKOLI)[nishkhand]
ای جان پسره...واسه همین قند عسله... [nishkhand][bamazegi]خیلی اسم قشنگی انتخاب کردی ... خدا حفظش کنه....آمین[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
می خواستم بزارم شیلا
دیدم نره
گذاشتم کاکلی (KAKOLI)[nishkhand]
[nadanestan]
پس حاج منصور عسل چی؟!
حداقل لقبشو بزار حاج منصور
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
خاطرم اینکه امشب ثبت نام دانشگاه ازادم انجام دادم[nadanestan]اخرین روزش بود فکر کنم[tafakor]خلاصه کلی کیف کردم[nishkhand]چون همشو شانسی زدم[nadidan]برام مهم نیست ازاد چی میشه[khande]هدف فقط سراسری ستsh_dokhtar5
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
Sa.n
می خواستم بزارم شیلا
دیدم نره
گذاشتم کاکلی (KAKOLI)[nishkhand]
من اسم عروسمو گذاشتم چنگیز!!!!![nishkhand]sh_omomi11:ar!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
sr hesabi
میدونید یه چند وقتی دارم حس میکنم خیلی دارم زیادی به همه احترام میزارم
یا بهتره بگم زیادی دیگران رو بزرگ و خودمو کوچیک میکنم
چون اینطوری موجب شده هر کی خودشو تو مقامی بزرگتر از من ببینه و به من به یه نحوی توهین کنه
و این نوع برخوردا در این چند روز اخیر خیلی زیاد شده
بحث فقط این سایت نیستا،کلا چه جامع ،چه تو سایت
والا موندم باید چیکار کنم
میدونی آدم از چی هرسش میگیره از اینکه میدونی کمتر از تو هست ولی بازم به خودش اجازه میده تورو مسخره کنه
خیلی ناراحتم
البته تقصیر خودمه
خیلی عصبییم به خدا[golrooz]
خودتون اشاره کردید چون خیلی بیش از حد احترام میذاری
هر آدمی یه ظرفیتی داره، بیش از حد کسی رو بالا نبر فگاهی وقتا احترام بیش از حد باعث میشه بعضیا اشتباهی خودشونو بالا ببرن
کلا وقتی خودت یه نفر رو خیلی بزرگ کنی بعد همون شخص تو رو کوچیک میکنه
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ای خدا .......
الآن یک و نیم ساعت می ګذره که دستم سوخته با بخار آب جوش[nishkhand] الآن تو یخ و آبه ، میسوزه هنوزززززززززززززززززززززز زززززز [negaran][afsoorde]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
ای خدا .......
الآن یک و نیم ساعت می ګذره که دستم سوخته با بخار آب جوش[nishkhand] الآن تو یخ و آبه ، میسوزه هنوزززززززززززززززززززززز زززززز [negaran][afsoorde]
ماست بریز روش
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
RSA71
ماست بریز روش
یک و نیم ساعت ګذشته ها ؟!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
یک و نیم ساعت ګذشته ها ؟!
خمیر دندون بزن روش[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
یک و نیم ساعت ګذشته ها ؟!
باشه اشکال نداره
خمیر دندون هم خوبه ولی ماست بهتره
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
solinaz
خمیر دندون بزن روش[nishkhand]
خودمم خوندم خوبه ، تازه شنیدمم ، ولی یه جا دیدم که خمیر دندان باعث عفونت میشه ، بعد تازه اولش خمیر دندان می ریزند نه الآن !!!!
- - - به روز رسانی شده - - -
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
RSA71
باشه اشکال نداره
خمیر دندون هم خوبه ولی ماست بهتره
واسه سوزشه یا جلوګیری از تاول ؟
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
یخ کرد دیګه دستم اینقدر تو یخ موند .....[nishkhand]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
خودمم خوندم خوبه ، تازه شنیدمم ، ولی یه جا دیدم که خمیر دندان باعث عفونت میشه ، بعد تازه اولش خمیر دندان می ریزند نه الآن !!!!
- - - به روز رسانی شده - - -
واسه سوزشه یا جلوګیری از تاول ؟
واسه سوزش میزنن...چون خمیر دندون و ماست سرده..سوزشو کمتر میکنه!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
solinaz
واسه سوزش میزنن...چون خمیر دندون و ماست سرده..سوزشو کمتر میکنه!
الآن ګذاشتم تو ماست دستم رو ...[negaran]
[golrooz]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ووووووووووووووووووووووووو ووووووووووووووی ، یخ بهتر بود که .................... سوختم اینجوری که !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی می سوخت ......... همین الآن ګذاشتم تو یخ دوباره ....[negaran][negaran][negaran][negaran][negaran]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
171717
الآن ګذاشتم تو ماست دستم رو ...[negaran]
[golrooz]
لازم نیست کل دستو بذاری تو ماست!!!![sootzadan]
فقط روی قسمتی که سوخته یه مقدار خمیر دندون یا ماست میزدی اروم میگرفت!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
solinaz
لازم نیست کل دستو بذاری تو ماست!!!![sootzadan]
فقط روی قسمتی که سوخته یه مقدار خمیر دندون یا ماست میزدی اروم میگرفت!
خب دست چپم از مچ به پایین همش سوخت .........[negaran][narahatish]
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
من خیلی وقته نبودم این ورا خیلی از کاربرا رو هم نمیشناسم خیلیا هم من رو نمیشناسن. پس اول سلام و خوش اومدم.
امروز کلا برای من خیلی روز پرخاطره ای بود.
یه خواستگار داشتم که فکر کنم فرار کرد
تازه می فهمم چرا این قدر با ادمین این سایت مشکلاااااااات داشتم .
البته فکر کنم خودشون هم بی مشکل نبودن. طرفای شما هم نهار میان خواستگاری؟؟
البته به قول خودشون فقط جهت آشنایی تشریف اووردن.
نهایتا اینکه من بی تقصیرم و خیلی هم دختر خوبیم و می خوام بچه بغل ادامه تحصیل بدم:)
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
راه حل به این مشخصی جلومه!
دوستم به این شدت ناراحت شده...
و راه حل هم چنان مشخصه!
راه حلی که همه چیزو درست میکنه...
چم شده؟؟؟ چرا نمیتونم؟؟؟
چرا کاری نمیکنم؟
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
برای یه تصمیمی خیلی مردد بودم، گفتم استخاره کنم خوب میاد دیگه، بعد منم دلم قرص و محکم میرم دنبالش!sh_omomi33
نتیجش شد خیـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــلی بــــــــــــــــــــــــ ـــــدsh_omomi112 الان دیگه مردد نیستم![nishkhand]
"امروز 2 شهریور 92، روز شنبه، ساعت 7:41"
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
هیییییی
یه مسائلی هست که از درون داره له ام میکنه
ای خدا این روزا هم یعنی میگذره؟
اهم امروز مثل دیروز تو باغ بودم خودمم تنهام کف پام یه طوریش بود سوار قاطر یکی از همسایگان شدم چنان سرعتی بود این قاطرهمعمولا قاطر ها قدرتی اند تا سرعتی
خلاصه واقعا بسی لذت بردم حال داد! دست صاحبش درد نکنه!
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز خیلی ناراحتم.اونم از دست خودم .دارم دق می کنم احساس می کنم هرچی زحمت میکشم بی فایدست اصلا حال خوبی ندارم...
-
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
امروز چیزی رو که فکر می کردم امکانش 0 هست رو بدست آوردم
باورم نمیشه
چیزی که 1 ماه بود فکرم رو مشغول کرده بود
الان بی نهایت خوشحالم
تازه میفهمم که هیچ کاری نشدنی نیست
و خدا رو هم شکر می کنم
تا من باشه که دیگه از خودم نا امید نشم [nishkhand]
92.6.3