ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر شعرهای و نامه هاي عاشقانه !



صفحه ها : 1 2 3 [4] 5

ارمين
11th December 2009, 08:19 AM
من آویزانم

از تنها ریسمان هزار گره خورده ی اعتمادم

و چیزی دارد آرام آرام

در لایه های ذهنم نفوذ میکند

ومانند

موریانه ای

ذرات هستی ام را می کاهد

ارمين
11th December 2009, 08:19 AM
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.


عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.


عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.


عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.


عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.


عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.


عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.


عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.


عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.

ارمين
11th December 2009, 08:19 AM
کسي ما را نمي جويد،
کسي ما را نمي پرسد،
کسي تنها يي ما را نمي گريد،
دلم در حسرت يک دست،
دلم در حسرت يک دوست،
دلم در حسرت يک بي رياي مهربان مانده است،
کدامين يار ما را مي برد،
تا انتهاي باغ باراني؟
کدامين آشنا آيا به جشن چلچراغ عشق دعوت مي کند ما را؟،
واما با توام اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي،
تو که حتي شبي را هم به خواب من نمي آيي،
تو حتي روزهاي تلخ نامردي،. نگاهت،
. التيام دستهايت را دريغ از ما نمي کردي،
من امشب از تمام خاطراتم ، با تو خواهم گفت،
من امشب با تمام عشق تورا خواهم خواند.
که تویی تنها معبودم....

ارمين
11th December 2009, 08:19 AM
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم...
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان در ازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم...
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم...

ارمين
11th December 2009, 08:19 AM
کاش می شد هیچ کس تنها نبود...
کاش می شد دیدنت رویا نبود...
گفته بودی با تو میمونم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود...
سالیان سال تنها مانده ام،
شاید این رفتن سزای ما نبود...
من دعا کردم برای بازگشت،
دستهای تو ولی بالا نبود...
بازهم گفتی که فردا میرسی ،
کاش روز دیدنت فردا نبود...

ارمين
11th December 2009, 08:20 AM
بنشین مرو ، هنوز به کامت ندیده ام
بنشین مرو ، کلامی نگفته ام
بنشین مرو ، چه غم که شب از نیمه رفته است
بنشین که با خیال تو شبها نخفته ام
بنشین مرو ، حکایت وقت دگر مگو
شاید نماند فرصت برای دیدار دیگری
آخر تو نیز با منت از عشق گفتگوست
غیر از ملال و زنج از این دل چه می بری؟
بینشن مرو ، صفای تمنای من ببین
امشب چراغ عشق در این خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشین مرو ، که نه هنگام رفتن است

ارمين
11th December 2009, 08:20 AM
تماشايی ترين تصوير دنيا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زيبا می شوی گاهی
حضور گاهگاهت بازی خورشيد با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پيدا می شوی گاهی
به ما تا می رسی کج می کنی يکباره راهت را
ز ناچاريست گر همصحبت ما می شوی گاهی
دلت پاک است اما با تمام سادگيهايت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی
تو را از سرخی سيب غزلهايم گريزی نيست
تو هم مانند حوا زود اغوا می شوی گاهی

ارمين
11th December 2009, 08:20 AM
نازنين
من از اين نام كه مي‌آيد و
اين نام مرا مي‌شكند
دانستم
كه سرانجام
اسير غم عشقت شده‌ام
تا بدنبال اسارت
در زندان دلت باز شود
تا شايد
بتوانم جايي
در دلت باز كنم.
با تو بودن برايم كافي‌ست
با تو پاييز برايم چو بهار
و بهارم بي‌تو
سرد و غمناك‌تر از پاييز است
من بدنبال بهاري گشتم
كه مرا سبز كند
و بدنبال خزان
تا در آن ريزش برگ
همدمي يابم من
و بريزم برگهاي زرد دلم را با او
تو بگو
به همين ابر دلت
كه ببارد باران
زيرا من
چو گلي تشنه باران محبت هستم
بچشان اي نازم
به من اين شيره عشقت كه بر آن باز كنم
در اين قفل دل سنگي خود را تا باز
اين دل سنگي خود را
به مثال دل تو نرم كنم
قسمت مي‌دهم اي از همه دنيا بهتر
كه مرا تا آخر
هرگز از خاطره ذهن خودت پاك مكن
و به چشمان مست تو قسم
تا توان در من هست
از تو
برنمي‌دارم دست !!!!!

ارمين
11th December 2009, 08:20 AM
نازنینم! نمیدانم تو میدانی؟http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif
دل من در هوای دیدنت بی تاب گردیدهhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


سراپای وجودم در فراقت آب گردیدهhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (40).gif
ز هجرت دیدگانم همچو دریاییhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


ز خون گشته غم و دردم فزون گشتhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifه
و اکنون در میان بسترمhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif

چون شمع میسوزم برای دیدن رویت.....http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif
دو چشم اشک بارم را به روی ماه میدوزمhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif

و با او از غم و درد درون ام راز میگویhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifم .
جز تو ای دور از من از همه بیزارم

ارمين
11th December 2009, 08:21 AM
این چه عشقی ست که در دل دارمhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif

من از این عشق چه حاصل دارمhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


می گریزی زمن و در طلبتhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


بازهم، کوشش باطل دارمhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


باز لبهای عطش کرده منhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


عشق سوزان تو را می جوید http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


می طپد قلبم و با هر طپشیhttp://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gif


قصه ی عشق تو را می گوید

ارمين
11th December 2009, 08:21 AM
من میان کوچه های بی کسی

http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifخلوتم را با تو قست می کنم

http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifگرچه از من روی گردانی هنوز

http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifرو به تو از روی عادت می کنم


http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifیک سبد نذرو دعا دارم ولی

http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifدر میان کوچه ها جا مانده است

http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifمن غریبم باز کن دروازه را

http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifگرچه مهمان رهت

http://njavan.ir/forum/images/New-smile/N_aggressive (39).gifناخوانده است!!!!

ارمين
11th December 2009, 08:21 AM
در پشت میله های قفس، با ستاره ها
سر گرم راز بودم، ناگاه
توفان هول برخاست
باران مرگ بارید
بنیان شهر لرزید...
فریاد بر کشیدم:
آیا کسی به داد اسیران نمی رسد
در این فضای لایتناهی؟
یک آسمان نگاه!
یک کهکشان سیاهی!

ارمين
11th December 2009, 08:22 AM
گفت روزی به من خدای بزرگ
نشدی از جهان من خشنود !
این همه لطف و نعمتی که مراست
چهرهات را به خنده ای نگشود !
این هوا ، این شکوفه، این خورشید
عشق ، این گوهر جهان وجود
این بشر ، این ستاره ، این هوا
این شب و ماه و آسمان کبود !
این همه دیدی و نیاوردی
همچو شیطان ، سری به سجده فرود !
در همه عمر جز ملامت من
گوش من از تو صحبتی نشنود !
وین زمانه هم در آستانه مرگ
بی شکایت نمی کنی بدرود !
گفتم:آری درست فرمودی
که درست است هر چه حق فرمود
خوش سرایی ست این جهان ، لیکن
جان آزادگان در آن فرسود
جای اینها که بر شمردی ، کاش
در جهان ذره ای عدالت بود.
گفت روزی به من خدای بزرگ
نشدی از جهان من خشنود !
این همه لطف و نعمتی که مراست
چهرهات را به خنده ای نگشود !
این هوا ، این شکوفه، این خورشید
عشق ، این گوهر جهان وجود
این بشر ، این ستاره ، این هوا
این شب و ماه و آسمان کبود !
این همه دیدی و نیاوردی
همچو شیطان ، سری به سجده فرود !
در همه عمر جز ملامت من
گوش من از تو صحبتی نشنود !
وین زمانه هم در آستانه مرگ
بی شکایت نمی کنی بدرود !
گفتم:آری درست فرمودی
که درست است هر چه حق فرمود
خوش سرایی ست این جهان ، لیکن
جان آزادگان در آن فرسود
جای اینها که بر شمردی ، کاش
در جهان ذره ای عدالت بود.

ارمين
11th December 2009, 08:22 AM
یکی از این همه مردم
یکی از این شب ها
که ماه می تابد
آیا بلند خواهد گفت:
" خوش آمدی؟"
و یا سپیده دم، آنگه که وقت رفتن اوست
یکی زند فریاد:
" که ای دویده به پهنای آسمان دشت شب، همه شب
رهانده جان من از تیرگی
سفر خوش باد."
چه مردمان بدی!

ارمين
11th December 2009, 08:22 AM
نگاه کن به درخت
هزار شاخه ، چو آغوش-باز کرده به شوق-
که آسمان را ، مانند جان به بر گیرد.
ولی دریغ که ابراز عشق را ، با او
به صد هزار زبانش که هست، نتواند.
خموش می ماند.
نگاه کن به پرنده ، که با هزار سرود
به روی شاخه ، لب بام،
با هزار سرود
برای دوست
برای آنکه نگاهش به اوست میخواند.
به رودِ مست نگه کن که عاشق دریاست
به شوق آن که کند راز خود به او ابراز
به عشق آن که به آن بیکران بپیوندد
چگونه نعره زنان ، مست ، پیش می راند.
به من نگاه کن ای جان ، چگونه ، در همه حال
صبورتر ز درخت
گشوده دست به سویت ، ز عشق سرشارم
پرنده وار به هر جا، به صد هزار سرود
ترانه خوان توام ، با تو گرفتارم
به سوی کوی تو ، دریای من! روان چون رود
نفس زنان در آرزوی دیدارم
دگر چگونه بگویم که دوستت دارم
اگر تو نیز ندانی ، خدای می داند.
نگاه کن به درخت
هزار شاخه ، چو آغوش-باز کرده به شوق-
که آسمان را ، مانند جان به بر گیرد.
ولی دریغ که ابراز عشق را ، با او
به صد هزار زبانش که هست، نتواند.
خموش می ماند.
نگاه کن به پرنده ، که با هزار سرود
به روی شاخه ، لب بام،
با هزار سرود
برای دوست
برای آنکه نگاهش به اوست میخواند.
به رودِ مست نگه کن که عاشق دریاست
به شوق آن که کند راز خود به او ابراز
به عشق آن که به آن بیکران بپیوندد
چگونه نعره زنان ، مست ، پیش می راند.
به من نگاه کن ای جان ، چگونه ، در همه حال
صبورتر ز درخت
گشوده دست به سویت ، ز عشق سرشارم
پرنده وار به هر جا، به صد هزار سرود
ترانه خوان توام ، با تو گرفتارم
به سوی کوی تو ، دریای من! روان چون رود
نفس زنان در آرزوی دیدارم
دگر چگونه بگویم که دوستت دارم
اگر تو نیز ندانی ، خدای می داند.

ارمين
11th December 2009, 08:23 AM
هر چه زیبایی و خوبی که دلم تشنه اوست
مثل گل، صحبت دوست
مثل پرواز، کبوتر
می و موسیقی و مهتاب و کتاب
کوه، دریا، جنگل، یاس، سحر
این همه یک سو، یک سوی دگر،
چهره همچو گل تازه تو!
دوست دارم همه عالم را لیک
هیچکس را نه به اندازه تو!

ارمين
11th December 2009, 08:23 AM
چندان که تو را جفا بود با من
از دست غمت نمی کشم دامن
ای کاش تو نیز با خبر بودی
کان چشم سیه چه می کند با من
من دل به بلا سپرده ام یا تو؟
تو ترک وفا نموده ای یا من؟
بازآ که به دامنت بیاویزم
با چشم و دلی پر از تمنا من
دور از تو به تنگنای تنهایی
بنشسته، در انتظار فردا من
جز رنج و ملال و درد و ناکامی
با این که ندیده ام به دنیا من،
دیدار تو را به جان و دل مشتاق
تنها منم ای امید! تنها من

ارمين
11th December 2009, 08:23 AM
از خود نمی پرسی : چرا
این خسته را آزردمش؟
با خود نمی گویی ؟- چرا ،
این مرغک پر بسته را
در دام غم افسردمش؟
اما چرا،
عشق تو را،
من سالها در سینه پنهان داشتم
وین راز دردآلود را ،
در دل نهفتم- آه- تا جان داشتم
این آتش سوزنده را، آخر کجا می بردمش؟

ارمين
11th December 2009, 08:23 AM
گر راست گفته اند که شیطان فرشته است
چشم تو این نجیب سراپا فریب را
شیطان سرشته است!
وان چهره را که مثل کتاب مقدس است
شیطان نوشته است
هر خنده و نگاه تو- آیات این کتاب
مانند آذرخش
گوئی زآسمان
بر من فرود آمده! ، بی رحم! ، بی امان!
روزی هزار رکعت ،
در پیش آن نگاه و تبسم
من در نماز حیرت و حسرت
استاده، گیج ، گم!
دیری ست ، ای فرشته و شیطانِ توامان!
ایمان من مرا
از هر چه غیر توست درین دهر کنده است!
خوش، در بهشت دوزخیانم فکنده است!

ارمين
11th December 2009, 08:23 AM
دیگر زمان زمانه مجنون نیست
فرهاد
در بیستون مراد نمی جوید
زیرا بر آستانه خسرو
بی تیشه ای به دست کنون سر سپرده است
در تلخی تداوم و تکرار لحظه ها
آن شور عشق
عشق به شیرین را
از یاد برده است
تنهاست گردباد بیابان
تنهاست
و آهوان دشت
پاکان تشنگان محبت
چه سالهاست
دیگر سراغ مجنون
آن دلشکسته عاشق محزون رام را
از باد و از درخت نمی گیرند
زیرا که خاک خیمه ابن سلام را
خادم ترین و عبدترین خادم
مجنون دلشکسته محزون است
در عصر ما
عصر تضاد،عصر شگفتی
لیلی دلاله محبت مجنون است
ای دست من به تیشه توسل جو
تا داستان کهنه فرهاد را
از خاطرات خفته برانگیزی
ای اشتیاق مرگ
در من طلوع کن
من اختتام قصه مجنون رام را
اعلام میکنم.

ارمين
11th December 2009, 08:24 AM
در فصل برگ ریز
آمد
دلگیر
چونان غروب غمزده پاییز
و من ملال عظیمش را
در چشمهای سیاهش
خواندم
رفتیم بی هیچ پرسشی و جوابی
وقتی سکوت بود
بعد زمان چه فاصله ای داشت
دیدم که جام جان افق پر شراب بود
من در آن غروب سرد
مغموم و پر ز درد
با واژه سکوت
خواندم سرود زندگیم را
شب می رسید و ماه
زرد و پریده رنگ
می برد
ما را به سوی خلسه نامعلوم
آنگاه عمق وجود خسته ام از درد
با نگاه کاوید
در بند بند سیال سرخ جاری خون را دید
لرزید
بر روی چتر سیاه گیسوی خود را ریخت
آنگاه خیره خیره نگاهش
پرسنده در نگاه من آویخت
پرسید
بی من چگونه ای لول ؟
گفتم ملول
خندید.

ارمين
11th December 2009, 08:24 AM
امشب
خاک کدام میکده از اشک چشم من
نمناک می شود ؟
و جام چندمین
از دست من نثاره خاک می شود ؟
ای دوست در دشتهای باز
اسب سپید خاطره ات را هی کن
اینجا
تا چشم کار می کند آواز بی بری ست
در دشت زندگانی ما
حتی
حوا فریب دانه گندم نیست
من با کدام امید ؟
من بر کدام دشت بتازم ؟
مرغان خسته بال
خو کرده با ملال
افسانه حیات نمی گویند
و آهوان مانده به بند
از کس ره گریز نمی جویند
دیوار زانوان من کنون
سدی ست
در پیش سیل حادثه اما
این سوی زانوان من از اشک چشمها
سیلی ست سهمناک
این لحظه لحظه های ملال آور
ترجیع بند یک نفس اضطرابهاست
افسانه ای ست آغاز
انجام قصه ای
اینجا نگاه کن که نه آغازی
اینجا نگاه کن که نه انجامی ست
این یک دو روزه زیستن با هزار درد
الحق که سخت مایه بدنامی ست.

ارمين
11th December 2009, 08:24 AM
هر چند اینجا بهشت شاد خدایان است
بی تو برای من
این سرزمین غم زده زندان است
در هر غروب
در امتداد شب
من هستیم و تمامت تنهایی
با خویشتن نشستن
در خویشتن شکستن
این راز سر به مهر
تا کی درون سینه نهفتن
گفتن
بی هیچ بک و دلهره گفتن
یاری کن
مرا به گفتن این راز بازیاری کن
ای روی تو به تیره شبان آفتاب روز
می خواهمت هنوز.

ارمين
11th December 2009, 08:24 AM
چه روزهایی خوب
که در من و تو گل آفتاب می رویید
به شهر شهره شعر و شراب می رفتیم
به کشهکشان پر از آفتاب می رفتیم
قلندرانه
گریبان دردیه تا دامن
به آستانه حافظ
خراب می رفتیم
و چشمهای تو با من همیشه می گفتند
رها شو از تن خاکی
از این خیال که در خیل خوابهای داری
مرا به خواب مبین
بیا به خانه من
خوب من
به بیداری
به این فسانه شیرین به خواب می رفتیم
و چشمهای سیاهت سکوت می آموخت
ز چشمهای سیاهت همیشه می خواندم
به قدر ریگ بیابان دروغ می گویی
درون آن برهوت
این من و تو ما مبهوت
فریب خورده به سوی سراب می رفتیم

ارمين
11th December 2009, 08:24 AM
لبخند چشم تو


تنها دلیل من که خدا هست و این جهان زیباست


وین حیات عزیز و گرانبها ست

لبخند چشم توست


هرچند با تبسم شیرینت آنچنان از خویش میروم که نمیبینمش درست


لبخند چشم تو در چشم من وجود خدا را آواز میدهد


درجسم من تمامی روح حیات را پرواز میدهد


جان مرا که دوریت از من گرفته است

شیرین و خوش دوباره به من باز میدهد

ارمين
11th December 2009, 08:24 AM
نمیدونم چی شدش
پای خودنو یس چشمات
روی کاغذ نگاهت
یهو لرزیدش و لغزید و نوشتم:
دوست دارم,عزیزم,دوست دارم
به خدا دست خودم نیست
دوست دارم
چی میشه یه بار تو شهر قلب تو, پا بذارم
آخه ظالم چی کار کنم
دوست دارم
دوست دارم
...
نمیدونم چی شدش که جسارت کردم این بار
دل به دریا زدم اینبار
توی آخرین ترانه ام,قلبم از عشق نترسید و نوشتم:
دوست دارم,عزیزم,دوست دارم
به خدا دست خودم نیست
دوست دارم
چی میشه یه بار تو شهر قلب تو, پا بذارم
آخه ظالم چی کار کنم
دوست دارم
دوست دارم
...
توی آخرین ترانه ام,خط به خط از تو می گم
به خدا دست خودم نیست
همشون کار دله
میدونم خیلی جسارت کردم اما , تو بدون
که گناهش پای من نیست
همش اصرار دله
...
نمیدونم چی شدش
پای خودنو یس چشمات
روی کاغذ نگاهت
یهو لرزیدش و لغزید و نوشتم:
دوست دارم,عزیزم,دوست دارم
به خدا دست خودم نیست
دوست دارم
چی میشه یه بار تو شهر قلب تو, پا بذارم
آخه ظالم چی کار کنم
دوست دارم
دوست دارم

ارمين
11th December 2009, 08:24 AM
آشناي غم تنهايي من



داغ دستان مرا باور کن



که براي تو چنين مي سوزد



روح لغزنده شبهاي مرا باور کن



که به ياد تو چنين مي شورد



طپش قلب مرا باور کن



که به نام تو چنين مي کوبد



نازنين باور تنهايي من



شعله قلب مرا باور کن



رقص آتش شدن و بودن را



تو بيا قاصدک بوته آرام خيال



در ميان غم وغوغاي وصال



مرگ مرداب مرا باور کن



قصه عاشق صادق شدن ساحل را



اي که فقدان تو عصيان من است



غم تنهايي تو مرگ من است



حاصل عمر تو بر جان من است



نازنين عمر مرا باور کن

ارمين
11th December 2009, 08:25 AM
چرا تو جلوه ساز اين

بهار من نمي شوي

چه بوده آن گناه من

كه يار من نمي شوي

بهار من گذشته شايد

شكوفه جمال تو

شكفته در خيال من

چرا نمي كني نظر

به زردي جمال من

بهار من گذشته شايد

تو را چه حاجت ؟ نشانه من ؟

تو يي كه پا نمي نهي به خانه من

چه بهتر آنكه نشنوي ترانه من

نه قاصدي كه از من آرد

گهي به سوي تو سلامي

نه رهگذاري از تو آرد

گهي براي من پيامي

بهار من گذشته شايد

ولي تو بي غم از غم شبانه من

چو نشنوي زبان عاشقانه من

خدا تو را از من نگيرد

نديدم از تو گرچه خيري

به ياد عمر رفته گريم

كنون كه شمع بزم غيري

بهار من گذشته شايد

غمت چو کوهی ٫ به شانه من

ولی تو بی غم از غم شبانه من

چو نشنوي زبان عاشقانه من

خدا تو را از من نگيرد

نديدم از تو گرچه خيري

به ياد عمر رفته گريم

کنون که شمع بزم غیری

بهارمن گذشته شاید

ارمين
11th December 2009, 08:25 AM
منو با یه بوسه ببر تا ستاره بمونو یه لحظه نگام کن دوباره
تو چشمای نازت یه دنیا امیده منو با یه بوسه ببر تا سپیده
تو بودی که عشقو به قلبم سپردی منو تا به جشن شب و آینه بردی
تو که باشی دنیا قشنگه همیشه دیگه حتی پرواز برام ساده میشه

منو با یه بوسه ببر تا ستاره یه شب زیر باروون صدام کن دوباره
بزار جون بگیرم از هرم نفسهات طلوعی به پا کن با آتیش دستات

هنوز موهات توی خونه مونده نگاهت منو تا به ابرا رسونده
تو همزاد نوری یه نور مقدس به تو دل سپردن چه آسون و سادس
کمک کن که از عشق ترانه بسازم هزار بار دیگه به تو دل ببازم
غمت رو به دست فراموشی بسپار بگو نازنینم که خوابی یا بیدار

ارمين
11th December 2009, 08:25 AM
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره
وقتی نیستی زندگیم فرقی با زندون نداره قهر تو تلخیه زندونو به یادم میاره
من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوست دارم شنیدنه
تو بزرگی مثه اون لحظه که بارون میزنه تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مثه خواب گل سرخی لطیفی مثه خواب من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه
تو مثه وسوسه ی شکار یه شاپرکی تو مثه شوق رها کردن یه باد بادکی
تو همیشه مثه یه قصه پر از حادثه ای تو مثه شادیه خواب کردنه یه عروسکی
تو قشنگی مثه شکلایی که ابرا میسازن گلای اطلسی از دیدنه تو رنگ میبازن
اگه مردای تو قصه بدونن که اینجایی برای بردن تو با اسب بال دار میتازن
من نیازم تو رو هر روز دیدنه از لبت دوست دارم شنیدنه

ارمين
11th December 2009, 08:25 AM
فرمانروای عشقم وقتی ازت میخونم
سردار عشقمم اما تو باشی من میمونم

بهم نگو دیوونه ام که خوب خودم میدونم
که رسم و راه عشق رو سر از همه میدونم

خدا خدا میکنم تو رو صدا میکنم
به نام نامی عشق تو رو به تو نگاه میکنم

واست دعا میکنم ببین چه ها میکنم
محشر عاشقی رو واست به پا میکنم

صاحب این دل تویی تموم جونم تویی
تو هر ترانه ی من نغمه ی سازم تویی

بازم میگی دیوونه ام که قدرتو میدونم
الماس کوه نور و روی موهات میشونم

بهم نگو دیوونه ام .... بهم نگو دیوونه ام !

ارمين
11th December 2009, 08:25 AM
به میخونه نمیرم که شب بی تو هدر شه
با اون دو چشم مستت میخوام شبم سحر شه


یه وقت خدا نکرده نزاری چشم به در شم
دیوونه چشاتم شبونه در به در شم

یه شب دو شب هزار شب میخوام مست تو باشم
به پای عشق بمیرم مثله پروانه ها شم

ای داد انگار بر جور دلو باختم
ای کاش عشقو زودتر میشناختم !

آخه خبر نداری با اولین سلامت یه دنیا سادگی بود تو نبض هر کلامت
تو از خودت میگفتی من در خودم میمردم واسه عمری که بی تو گذشته غم میخوردم

ارمين
11th December 2009, 08:25 AM
به التماس نجیبم بخند حرفی نیست

شکسته پای شکیبم بخند حرفی نیست

در امتداد جنونم بیا و رو در رو

به خنده ‫های عجیبم بخند حرفی نیست

از آخرین نفس کوچه هم پرم دادند

به این غروب غریبم بخند حرفی نیست

طلسم اشک مرا با فریب دزدیدند

تو هم برای فریبم بخند حرفی نیست

من از عبور نگاهی شکسته ام، آری

شکستن است نصیبم بخند حرفی نیست

به حال من پری دل گرفته هم خندید

تو هم بخند حبیبم ـ بخند حرفی نیست

ارمين
11th December 2009, 08:25 AM
هان چه حاصل از آشنايی ها

گر پس از آن بود جدايی ها

من و با تو چه مهربانی ها

تو و با من چه بی وفايی ها

من و از عشق راز پوشيدن

تو و با عشوه خودنمايی ها

در دل سرد سنگ تو نگرفت

آتش اين سخنسرايی ها

چشم شوخ تو طرفه تفسری ست

آشكارا به بي حيايی ها

مهر روي تو جلوه كرد و دميد

در شب تيره روشنایی ها

گفته بودم كه دل به كس ندهم

تو ربودی به دلربايی ها

چون در آيينه روی خود نگری

مي شوی گرم خودستايی ها

موی ما هر دو شد سپيد وهنوز

تويی و عاشق آزمايی ها

شور عشقت شراب شيرين بود

ای خوشا شور آشنايی ها

ارمين
11th December 2009, 08:26 AM
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست

چون باده ی لب تو می نابم آرزوست

ای پرده پرده چشم توام باغ های سبز

در زیر سایه ی مژه ات خوابم آرزوست

دور از نگاه گرم تو بی تاب گشته ام

بر من نگاه کن که تب و تابم آرزوست

تا گردن سپید تو گرداب رازهاست

سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست

تا وارهم ز وحشت شبهای انتظار

چون خنده ی تو مهر جهان تابم آرزوست

ارمين
11th December 2009, 08:26 AM
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
چشمهای تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطر برجسته ای از زندگی من هستی...

ارمين
11th December 2009, 08:26 AM
سخن از پیوند سست دو نام

و هم‌آغوشي در اوراق کهنه‌ی يک دفتر نيست

سخن از گيسوي خوشبخت من است

با شقايق‌های سوخته‌ی بوسه‌ی تو

و صميميت تن‌هامان در طراري

و درخشيدن عرياني‌مان

مثل فلس ماهي‌ها در آب

سخن از زند‌گی نقره‌ئي آوازی است

که سحرگاهان فواره‌ی کوچک می‌خواند .... !

ارمين
11th December 2009, 08:26 AM
شناور سوی ساحل های ناپیدا
دو موج رهگذر بودیم
دو موج همسفر بودیم
گریز ما
نیاز ما
نشیب ما
فراز ما
شتاب شاد ما با هم
تلاش پاک ما توام
چه جنبش ها که ما را بود روی پرده دریا
شبی درگردبادی تند روی قله خیزاب
رها شد او ز آغوشم
جدا ماندم ز دامانش
گسست و ریخت مروارید بی پیوندمان بر آب
از آن پس در پی همزاد ناپیدا
بر این دریای بی خورشید
که روزی شب چراغش بود و می تابید
به هر ره می روم نالان به هر سو می دوم تنها

ارمين
11th December 2009, 08:26 AM
حیف لحظه های خوبی که برای تو گزاشتم
حیف غصه ای که خوردم چون ازت خبر نداشتم

حیف اون روزا که کلی ناز چشماتو کشیدم
حیف شوقی که تو گفتی داری اما من ندیدم

حیف حرفای قشنگی که برای تو نوشتم
حیف رویام که واسه تو از قشنگیاش گذشتم

حیف شبها که با خیالت نشستم زیر مهتاب
حیف وقتی که تلف شد واسه دیدن تو توی خواب

حیف با وفایی من حیف عشق و اعتمادم
حیف اون دسته گلی که تویه پاییز به تو دادم

حیف فرستهای نقرم حیف عمرمو دقیقم
حیف هر چی به تو گفتم راس راسی حیف سلیقم

حیف اشکایی که ریختم واسه تو دم سپیده
حیف احساس طلایی حیف این عشق و عقیده

حیف شادیم توی روزی که میگن تولدت بود
حیف عاشقیم که اولش گفتی کار خودت بود

حیف اون همه قسم ها که به اسم تو نخوردم
حیف نازی که کشیدم چون که طاقت نیاوردم

حیف اون کسی که دائم عاشقم بود توی رویا
حیف که تو از راه رسیدی و اونو دادمش به دریا

حیف چیزی که ندارم حیف زوقی که نکردی
حیف گرمای دستم که سپردمش به سردی

حیف قلبم که یه روزی دادمش دستت امانت
حیف اعتماد اون روز حیف برج یه خیانت

حیف اون شبی که گفتم پیش تو کمه ستاره
حیف اون حرفا که گفتی گفتم اشکالی نداره

حیف چشمایی که گفتم به تو با لبای خندون
حیف ارزوی دیدار با تو بودن زیر بارون

حیف هر چی که سپردم حیف هر چی که نبودی
حیف تکلیفم بیا روشنش کن تو بودی

ارمين
11th December 2009, 08:26 AM
پیراهنی از برگ گل از بهر یارم دوختم

از بس لطیف است آن بدن ترسم که آزرش دهد

پروانه امشب پر نزن اندر حریم یار من

ترسم صدای شهپرت خوابست و بیدارش کند

ای گربه خوش خط وخال امشب نیا بالین یار

ترسم صدای پای توخوابست وبیدارش کند

باد صبامحض خدا امشب نیا در باغ ما

ترسم صدای شاخه ها خوابست وبیدارش کند.
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif پیراهنی از برگ گل از بهر یارم دوختم

از بس لطیف است آن بدن ترسم که آزرش دهد

پروانه امشب پر نزن اندر حریم یار من

ترسم صدای شهپرت خوابست و بیدارش کند

ای گربه خوش خط وخال امشب نیا بالین یار

ترسم صدای پای توخوابست وبیدارش کند

باد صبامحض خدا امشب نیا در باغ ما

ترسم صدای شاخه ها خوابست وبیدارش کند.
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif

ارمين
11th December 2009, 08:27 AM
خداحافظ مگو بامن مرو ای روح از جانم

در این دنیای عاشق کش تو هستی جان وجانانم

نهال خاطراتم را به دیده آب می دادم

گل یاد تو می روئید در رویای گلدانم

وگاهی بغض می کردم ز چشمم ژاله می بارید

زمان آبستن غم بود از پاییز چشمانم

پس ازتو آسمان بر دوش من آوار می گردد

ومی گیرم زاندوهت سرم را در گریبانت

بیا وبر دل سردم بیفشان نور عشقت را

که من بی روی تو هرگز در این وادی نمی مانم

ببین تندیس عشقم را که از فرجام می لرزد

نگیری گر تو دستم را زهم پاشیده می مانم

بمان با دست سرشارت غبار آینه بزدا

که ابر شوق چشمم را به پای تو ببارانم

تمنایم همه اینست ای تصویر رویایی

برای خواهش اشکم بمان در قاب چشمانم.

ارمين
11th December 2009, 08:27 AM
بازدرخلوت من دست خیال

صورت شاد تورا نقش نمود

بر لبانت هوس مستی ریخت

در نگاهت عطش توفان بود

یاد آن شب که تورا دیدم وگفت

دل من با دلت افسانه ی عشق

چشم من دید در آن چشم سیاه

نگهی تشنه و دیوانه ی عشق

رفتی و دردل من ماند بجای

عشقی آلوده به نومیدی و درد

نگهی گمشده در پرده ی اشک

حسرتی یخ زده در خنده ی سرد

ارمين
11th December 2009, 08:28 AM
عاشقانه
بيتوته‌ی کوتاهي‌ست جهان
در فاصله‌ی گناه و دوزخ
خورشيد
همچون دشنامي برمي‌آيد
و روز
شرم‌ساری جبران‌ناپذيری‌ست.


آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی


درخت،
جهل ِ معصيت‌بار ِ نياکان است

و نسيم
وسوسه‌يي‌ست نابه‌کار.
مهتاب پاييزی
کفری‌ست که جهان را مي‌آلايد.


چيزی بگوی

پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی

هر دريچه‌ی نغز
بر چشم‌انداز ِ عقوبتي مي‌گشايد.

عشق
رطوبت ِ چندش‌انگيز ِ پلشتي‌ست
و آسمان
سرپناهي
تا به خاک بنشيني و
بر سرنوشت ِ خويش
گريه ساز کني.

آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی،
هر چه باشد


چشمه‌ها
از تابوت مي‌جوشند
و سوگواران ِ ژوليده آبروی جهان‌اند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمندتران‌اند.


خامُش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه شوم

از عشق
چيزی بگوی!

ارمين
11th December 2009, 08:28 AM
در کار عشق ما همیشه اما بود
بی جانی ریشه از ساقه پیدا بود
آن شب که گفتی باورم کن با تو میمانم
دلواپسی های من از صبح فردا بود
آن شب که گفتی با تو هستم تا که دنیا هست
باورم نکردم گرچه این جمله زیبا بود
در عمق دریا یک قطره پیدا نیست
پایان عشق ما پایان دنیا نیست
مثل زلال آب من باورت کردم
مینای یک رنگی در ساغرت کردم
سلطان قلب خود تاج سرت کردم
در چشم دل پاکان پیغمبرت کردم

ارمين
11th December 2009, 08:28 AM
یه پری بود
زیباترین
ماه‌ترین
قشنگ‌ترین
صاف‌ترین

موهاش شبق
دلش حریر
نگاش آفتاب
حرفاش نبات
دستاش سحر

اما پریِِ آینه‌ای
راه رفتن بلد نبود

هی راه رفت
خوردش زمین

هی راه رفت
خوردش زمین

یه روز پری
خوردش به سنگ
دلش شکست
افتاد مرد
ای روزگار


بالا رفتیم آسمون
پایین آمدیم
زمین بود
اگه پری دروغ بود
ماها همه دروغ تریم
قصه‌ی ما دروغ بود

ارمين
11th December 2009, 08:28 AM
هرگز هرگز هرگز بی تو نمیخندم

هرگز بی تو بر دل عشقی نمی بندم

خدا خدا خدایا اگر به کام من

جهان نگردانی جهان بسوزانم

خدا خدا خدایا مرا بگریانی

من آسمانت را ز غم بگریانم

منم که در دل ز نامرادی

ترانــــــــــــــه ها دارم

منم که چون باد گذشته از جان

فـــــــــــــــــتانه ها دارم

تویی آن فروغ آرزوها

که درد جست و جو را پایان تویی

تو بیا که بی تو آه سردم

که بی تو موج دردم درمان تویی تو

هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم !

هرگز هرگز هرگز بی تو بر دل عشقی نمی بندم

ارمين
11th December 2009, 08:28 AM
قسم به جونم ، که بی قسم میدونم
نور ستاره ی تو رفته از آسمونم
چشام اشکی نداره به پای تو بباره
یه قطره پاره پاره قسم خوردن نداره
نگینی بودی بر انگشتر من
امیدی در دل عاشق تر من
تو که آتش زدی بر هستی من
به باد دادی چرا خاکستر من
تو که با قلب عاشق می پریدی
شکستی پس چرا بال و پر من
چرا میخوای قسم های دروغت
بشه یک باره دیگه باور من

ارمين
11th December 2009, 08:29 AM
من بت پرست نبودم گناهم این بود که دل می پرستیدم

کاش وقتی ابراهیم با تبر به سوی کعبه می آمد ،

من در کعبه ی دلت ، خدای کعبه بودم نه بت درون آن

شکستم ، خرد شدم ، بدون اینکه ناله ای کنم

امّا درد را با تمام وجود احساس کردم و صدای شکستنم را تمام دنیا فهمید ،

وقتی که فریاد بر آمد بت کعبه شکست

این بخت من است که خدایان مرا جز برای خرد شدن به کعبه راه نداده اند

اگر شکستن من تو را راضی می کند حرفی نیست ،

فقط بگذار ریزه های من همراه اشک هایم تا ابد

درون کعبه ی دلت باقی بماند و آن ها را دور نریز

در مسلخ عشق سر از تنم جدا خواهند کرد

این خواست خداست که برای اثبات عشق به جای اسماعیل قربانی شوم

ارمين
11th December 2009, 08:29 AM
با رفتن تو آسمان رنگی دگر شد

با رفتن تو دیدگانم خونین و تر شد



دیگر توان شعر گفتن در برم نیست

با رفتن تو عصر من با ناله سر شد



غمگین ترینم در نبودت بین یاران

خون از دو چشمم گشته جاری همچو باران



تنهاترین ماوای من بعد از تو دلدار

میخانه هست و جمع پاک غم گساران



چشمم به در تا عاقبت روزی بیایی

پایان دهی بر گریه و درد و جدایی

ارمين
11th December 2009, 08:29 AM
بوي موهات زير بارون


بوي گندم زار نمناك


بوي سبزه زار خيس


بوي خيس تنه خاك


جاده هاي مهربوني


رگاي آبي دستات


غم بارون غروب


ته چشمات تو صدات


قلب تو شهر گل ياس


دست تو بازار خوبي


اشك تو باران روي


مرمر ديوار خوبي


ياد بارون و تن تو


ياد بارون و تن خاك


بوي گل تو شوره زار


بوي خيس تنه خاك

ارمين
11th December 2009, 08:29 AM
وای باران بارن!!

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست

ای عزیز من بی تو چه سخت است که من جز کلمات چاره ای دارم

هر چند عزیزی چون تو دارم و غمی ندارم

پس با تو بودن را با نگارش چهره ات به هم امیخته

و به تو از تو مینویسم:

با تو همه رنگهای این سرزمین را اشنا میبینم

با تو اهوان این صحرا همبازی منند

با تو کوهها هامیان وفادار خاندان منند

با تو من با بهار میرویم

با تو من عشق را شوق را زندگی را

و مهربانی پاک خداوند را مینوشم

با تو من در غربت این صحرا در سکوت این اسمان

و در تنهایی این بی کسی

غرق شور و شوقم

با تو درختان برادران و گل ها خواهران منند

با تو من در عطر یاسها پخش میشوم

ارمين
11th December 2009, 08:30 AM
بی تو طوفان زده دشت جنونم

صید افتاده به خونم

تو چه سان میگذری از اندوه درونم

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

قطره ای اشک فرو ریخت به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی

نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتم

چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم

گوییا زلزله آمد

گوییا خانه فرو ریخت سرم

بی نو من در همه شهر غریبم

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته صدایی

تو همه بود و نبودی..... تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من......که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل ...... به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم

بی تو من زنده نمانم

ارمين
11th December 2009, 08:30 AM
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستن
سرودنی ست
این لحظه های ناب
در لحظه های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ
تو شنودنی ست
این سر نه مست باده
این سر که مست مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست
تنها تو را ستودم
آنسان ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من به سان خدایان ستودنی ست
من پکباز عاشقم از عاشقان تو
با مرگ آزمای
با مرگ اگر که شیوه تو آزمودنی ست
این تیره روزگار
در پرده غبار دلم را فروگرفت
تنها به خنده
یا به شکر خنده های تو
گرد و غبار از دل تنگم زدودنی ست
در روزگار هر که ندزدید مفت باخت
من نیز می ربایم
اما چه ؟
بوسه بوسه از آن لب ربودنی ست
تنها تویی که بود و نمودت یگانه بود
غیر از تو هر که بود هر آنچه نمود نیست
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی این در گشودنی ست
این شعر خواندنی
این شعر ماندنی
این شور بودنی
این لحظه های پرشور
این لحظه های ناب
این لحظه های با تو نشستن
سرودنی ست
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif

ارمين
11th December 2009, 08:31 AM
دیدگان تو در قاب اندوه

سرد و خاموش خفته بودند

زودتر از تو نا گفته ها را

با زبان نگه گفته بودند

از منو هر چه در من نهان بود

می رمیدی

می رهیدی

یادم آید که روزی در این راه

ناشکیبا مرا در پی خویش

می کشیدی

می کشیدی

آخرین بار

آخرین لحظه ی تلخ دیدار

سر به سر پوچ دیدم جهان را

باز نالید و من گوش کردم

خش خش برگ های خزان را

باز خواندی

باز راندی

باز بر تخت عاجم نشاندی

باز در کام موجم کشاندی

گرچه در پرنیان غمی شوم

سالها در دلم زیستی تو

آه، هرگز ندانستم از عشق

چیستی تو ؟

کیستی تو ؟

ارمين
11th December 2009, 08:31 AM
ای کاش

هزار تیغ برهنه

بر اندوه تو می نشست

تا بتوانم

بشارت روشنی فردا را

بر فراز پلک هایت

نگاه کنم

اینک

صدای آن یار بی دریغ

گل می کند در سبزترین سکوت

و گلهای هرزه را

در بارش مداوم خویش

درو می کند

جنگل

در اندیشه های سبز تو

جاری ست *

ارمين
11th December 2009, 08:31 AM
چون دوستت می دارم

حتا آفتاب هم که بر پوستت بگذرد

من می سوزم

پاییز از حوالی حوصله‌ات که بگذرد

من زرد می شوم

روسری زردت که از کوچه عبور می‌کند

عاشق می شوم

و تا کفش های رفتنت ‌جفت می شوند

غریب می‌مانم

و تنها وقتی گریه ای گمان نمی برم در تو

من سبز می‌مانم...

که نیلوفرانه دوستت می دارم

نه ماننده‌ی مردمانی که دوست داشتن را

به عادتی که ارث برده‌اند

با طعم غریزه نشخوار می کنند

من درست مثل خودم

هنوز و همیشه دوستت می دارم *

ارمين
11th December 2009, 08:31 AM
حالا که پابند تو هستم می گریزی پابند لبخند تو هستم می گریزی

با خنده هایت زندگی می آفرینی تا دیدمت فهمیدم این را آخرینی

از بوسه پرهیزم نمودی با غصه لبریزم نمودی

بارون غم غرقم نموده عشقت حواسم را ربوده

می گریزی می گریزی

روزی تو زمن گر جدا بشوی با غیر دلم آشنا بشوی

بی وفائی بی وفائی

حالا که پابند تو هستم می گریزی پابند لبخند تو هستم می گریزی

با خنده هایت زندگی می آفرینی تا دیدمت فهمیدم این را آخرینی

از بوسه پرهیزم نمودی با غصه لبریزم نمودی

بارون غم غرقم نموده عشقت حواسم را ربوده

می گریزی می گریزی

روزی تو زمن گر جدا بشوی با غیر دلم آشنا بشوی

ارمين
11th December 2009, 08:31 AM
آيا هنوز عاشقم هستي
آنگاه كه سپيدي بر گيسوانم موج مي زند
...
آيا هنوز هم به ياد مي آوري
دختر جواني را
كه بردي
چون عروست
در يك روز باراني
در پاييز
آيا هنوز مرا سخت در آغوش مي فشاري
چون شب پيوندمان
يا ،از ياد خواهي برد
اولين روز ديدارمان را
در تابستان
هنگامي كه رزها شكوفه داده بودند
و پرندگان مي خواندند
آيا باز هم نواي خوش خنده هايمان
گوشت را مي نوازد
آيا هنوز هم به ياد داري
همه سالهاي شادي را كه در كنار هم سپري كرديم
...

ارمين
11th December 2009, 08:31 AM
عشق من به تو
مانند رود كوهستاني است
پيوسته و پايدار
عشق من به تو
شبيه تابش ابدي خورشيد است
يا مانند دريا كه هرگز نمي آسايد
امواج قوي و نجيبش
كه از آغوش بازش پيوسته مي گذرد
عشق من به تو
مانند درختي است
كه در قلب ريشه كرده است
عشقي بي قيد و شرط
حقيقي و ابدي
و خاموش نشدني ...

ارمين
11th December 2009, 08:31 AM
قوت شاعره‌ي من سحر از فرط ملال
متنفر شده از بنده گريزان ميرفت

نقش خوارزم و خيال لب جيحون مي‌بست
با هزاران گله از ملک سليمان مي‌رفت

مي‌شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همي‌ديدم و از کالبدم جان مي‌رفت

چون همي‌گفتمش اي مونس ديرينه‌ي من
سخت مي‌گفت و دل‌آزرده و گريان مي‌رفت

گفتم اکنون سخن خوش که بگويد با من
کان شکر لهجه‌ي خوشخوان خوش الحان مي‌رفت

لابه بسيار نمودم که مرو سود نداشت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان مي‌رفت

پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غايت حرمان مي‌رفت

ارمين
11th December 2009, 08:32 AM
یك دنیا صبر می خواست و مهر
و تو چه با سخاوت هر دو را در برداشتی

ای معنی سبز تمام كلام ناگفته ام
تو را تا هنگام كه نفسی در كنج سینه باشد
با همه وجود و با دستان خالیم
به خاطر خواهم داشت ...

آسمان هم مهربانی نگاهت را وام گرفته
در ترنم باران و نم اشكت چه پاكی نهاده
اما دیدگان این همیشه غصه دار باران چشمان تو را هرگز تاب ندارد
پس با دستانت مهربانی زدودن اشكها را برایم به ضیافت بخوان
تا بگویم با این لبهای ترك خورده از عطش عشق
تو را تا آن هنگام كه جانی در بدن باشد
به خاطر خواهم

ارمين
11th December 2009, 08:32 AM
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند

محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند

هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند

جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند

بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند

به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند

ارمين
11th December 2009, 08:32 AM
رودها در جاری شدن
.وعلفها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کوه ها با قله ها
و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند
وانسانها
همه انسانها
با عشق، فقط با عشق
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
اما نباشد ، هرگز نباشد

ارمين
11th December 2009, 08:32 AM
چه روزگار خوبی بود روزای خوب بچگی


اون روزا كه حرفهای عشق یرنگی بودو سادگی


اون روزا كه دلخوشیمون چندتا مداد رنگی بود


حیف كه چه زود تموم شدن چه روزای قشنگی بود


چه قصه های خوبی بود قصه های مادر بزرگ


قصه شاه پریون قصه اون بره و گرگ


ببین چه ساده گم شدیم تو بازیهای روزگار


از اون روزای بچگی حالا چی مونده یادگار

ارمين
11th December 2009, 08:38 AM
كاش در دهكده عشق فراوانی بودتوی بازار صداقت كمی ارزانی یودكاش اگر گاه كمی لطف به هم میكردیممختصر بود ولی ساده و پنهانی بودكاش به حرمت دلهای مسافر هر شبروی شفاف تزین خاطره مهمانی بودكاش دریا كمی از درد خودش كم می كردقرض می داد به ما هرچه پریشانی بودكاش به تشنگی پونه كه پاسخ دادیمرنگ رفتار من و لحن تو انسانی بودمثل حافظ كه پر از معجزه و الهامستكاش رنگ شب ما هم كمی عرفانی بودچه قدر شعر نوشتیم برای بارانغافل از آن دل دیوانه كه بارانی بودكاش سهراب نمی رفت به این زودی هادل پر از صحبت این شاعر كاشانی بودكاش دل ها پر افسانه ی نیما می شدو به یادش همه شب ماه چراغانی بودكاش اسم همه دختركان اینجانام گلهای پر از شبنم ایرانی بودكاش چشمان پر از پرسش مردم كمترغرق این زندگی سنگی و سیمانی بودكاش دنیای دل ما شبی از این شبهاغرق هر چیز كه می خواهی و می دانی بوددل اگر رفت شبی كاش دعایی بكنیمراز این شعر همین مصرع پایانی بود

ارمين
11th December 2009, 08:38 AM
در عشق توام نصیحت و پند چه شد ؟
زهراب چشیدم مرا قند چه شد ؟
گویند مرا که بند در پیش نهید
دیوانه دل است پام در بند چه شد ؟
(مولانا)

ارمين
11th December 2009, 08:38 AM
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد زدوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامی است زمن بر من و باقی همه اوست

ارمين
11th December 2009, 08:38 AM
كاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟
كه چنین گاه به گاه
میسرانی بر چشم.... غزل داغ نگاه !
می سرایی از لب.....شعر مستانه آه !

راز زیبایی مژگان سیاه
در همین قطره لغزنده غم ....پنهان است !
و سرودن از تو
با صراحت ! بی ترس ! .... باز هم كتمان است !

كاش میدانستم ... به چه می اندیشی ؟؟؟

رنج اندوه كدامین خواهش
نقش لبخند لبت را برده ؟؟؟

نغمه زرد كدامین پاییز ...
غنچه قلب تو را پژمرده ؟؟؟؟

كاش میدانستی .... به چه می اندیشم ؟
كه چنین مبهوتم ....
من فقط جرعه ای از مهر تو را نوشیدم !!!
با تو ای ترجمه عشق "خدا" را دیدم !!!

آه ای میكده ام !!!
گاه بیداری را
از من و بیخبری هیچ مخواه !
كه من از مستی خود هشیارم !

كاش میدانستی ... به چه می اندیشم !!!
كاش میدانستی!!!!
كاش ...
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif

ارمين
11th December 2009, 08:39 AM
چه زیبا می شوی وقتی که می گردی سرپا سبز
تو را من دوســت می دارم تو را ای سبز بالا سبز

تو روح ســـبز بارانی , من آن نـــیلوفر خــــواهش
بیا بنشین کنارم سبز و بنشان خواهشم را سبز

دلم قد می کشـــــد تا آبشار صاف گیسویت
تو اما تشنه می خواهی مرا غرق تمنا سبز

به زیر اســـــمان چشــــم تو تا چند بنشــــینم
بگو پژمرده می خواهی مرا ای اسمان یا سبز

به هنگام عــبور از لحظه های آبی احساس
مرا پل می زند چشم تو از آبی ترین تا سبز

تو در چشم من آن زیـــباترین گـــل در بهارانی
به غیر از تو نمی بینم گلی در جمع گلها سبز

میان این همه گــــلهای رنــــگارنـــــگ باغ عشق
گل از چشم تو می چینم گل از چشم تو زیبا سبز

به شوق دیدنت سر می کشند از پشت پرچین ها
بــــهار آورترین گــــــلها هــــــمه محو تماشا سبز

فضــــــای دره از بــــوی بـــــهار آکنده می گردد
چون بر می داری آهسته قدم روی علفها سبز

بیا ای دختر دریا کــــــنار ســــــاحل چشمم
که دیدن دارد اینجا با تو چشم انداز دریا سبز

نه تنها عشق من احساس من یا شعر من شد سبز
که از لـــطف نــگاهت خـــــــاک هم گردیده حتا سبز
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif می گریم


برای دور شدن از خاطره ها


دو ركعت گریستن بر یاد ها


واجب است


تو هم گریه كن


گریه تنها مرهم زخم بی شفای عشق است


دریغا كه عشق....


خوابی از خوابهای خاكستر است

دیگر هیچ رد پایی از احساس


بر تن جاده عشق


باقی نمانده است


به تفسیر جدایی رسیده ایم


بی باور و خسته


از عشق رنجیده ایم


می گویند ،


هر كه از وادی عشق گذر كرد


از سنگ ناله شنید


و از ستاره ،


هق هق گریه



گریه كن


من هم باتو


می گریم
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif

ارمين
11th December 2009, 08:40 AM
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست عشق یعنی هر چه در دل آرزوست
عشق یعنی یک تیمم یک نماز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه عشق یعنی تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن عشق یعنی قطره و در یا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی عشق یعنی بندگی آزادگی

ارمين
11th December 2009, 08:40 AM
روزگاریست


همه عرض بدن میخواهند
همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند

دیو هستند ولی مثل پری می پوشند
گرگ هایی که لباس پدری می پوشند

آنچه دیدند به مقیاس نظرمی سنجند
عشق ها را همه با دور کمر می سنجند

خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد
عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد

ارمين
11th December 2009, 08:40 AM
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم -*- وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم -*- پر پروانه شکستن هنر انسان نیست -*- گر شکستیم ز غفلت ، من و مایی نکنیم -*- یادمان باشد سر سجاده عشق -*- جز برای دل محبوب دعایی نکنیم -*- یادمان باشید اگر خاطرمان تنها ماند -*- طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

ارمين
11th December 2009, 08:40 AM
یارب مرا یاری بده،تا خوب آزارش كنم
رنجش دهم زجرش دهم،زارش كنم،خوارش كنم
از بوسه های آتشین از خنده های دلنشین
صد شعله در جانش كنم رامش كنم، رامش كنم

در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
از ننگ آزارش دهم،از غصه بیمارش كنم
بندی به پایش افكنم،گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر،كالای بازارش كنم

گوید بیفزا مهر خود،گویم بكاهم مهر خود
گوید كه كمتر كن جفا، گویم كه بسیارش كنم
هر شامگه در خانه ای چابكتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای،از خویش بیزارش كنم

چون بینم آن شیدای من،فارغ شد از سودای من
منزل كنم در كوی او، باشد كه دیدارش كنم
گیسوی خود افشان كنم جادوی خود پژمان كنم
با گونه گون سوگندها بار دگر یارش كنم

چون یار شد بار دگر كوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش كنم


پاسخ دیوانگی از« ابراهیم صبا»

یارت شوم یارت شوم،هر چند آزارم كنی
نازت كشم نازت كشم،گر در جهان خوارم كنی
بر من پسندی گر منم دل را نساز غرق غم
باشد شفا بخش دلم،كز عشق بیمارم كنی
گر رانیم از كوی خود،ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوش دلم ، هر عشوه در كارم كنی
من طایر پر بسته ام،در كنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشكسته ام،تا خود گرفتارم كنی
من عاشق دلداده ام بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو، تا با بلا یارم كنی
ما را چو كردی امتحان،ناچار گردی مهربان
رحم آر ای آرام جان بر این دل زارم كنی
گر حال دشنامم دهی روز دگر جانم دهی
كامم دهی الطاف بسیارم كنی


پاسخ به پاسخ دیوانگی «از سیمین بهبهانی»

گفتی شفا بخشم ترا،وز عشق بیمارت كنم
یعنی به خود دشمن شوم،با خویشتن یارت كنم
گفتی كه دلدارت شوم،شمع شب تارت شوم
خوابی مبارك دیده ای ترسم كه بیدارت كنم
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif

ارمين
11th December 2009, 08:41 AM
یارب مرا یاری بده،تا خوب آزارش كنم
رنجش دهم زجرش دهم،زارش كنم،خوارش كنم
از بوسه های آتشین از خنده های دلنشین
صد شعله در جانش كنم رامش كنم، رامش كنم

در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
از ننگ آزارش دهم،از غصه بیمارش كنم
بندی به پایش افكنم،گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر،كالای بازارش كنم

گوید بیفزا مهر خود،گویم بكاهم مهر خود
گوید كه كمتر كن جفا، گویم كه بسیارش كنم
هر شامگه در خانه ای چابكتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای،از خویش بیزارش كنم

چون بینم آن شیدای من،فارغ شد از سودای من
منزل كنم در كوی او، باشد كه دیدارش كنم
گیسوی خود افشان كنم جادوی خود پژمان كنم
با گونه گون سوگندها بار دگر یارش كنم

چون یار شد بار دگر كوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی ز آزارش كنم


پاسخ دیوانگی از« ابراهیم صبا»

یارت شوم یارت شوم،هر چند آزارم كنی
نازت كشم نازت كشم،گر در جهان خوارم كنی
بر من پسندی گر منم دل را نساز غرق غم
باشد شفا بخش دلم،كز عشق بیمارم كنی
گر رانیم از كوی خود،ور باز خوانی سوی خود
با قهر و مهرت خوش دلم ، هر عشوه در كارم كنی
من طایر پر بسته ام،در كنج غم بنشسته ام
من گر قفس بشكسته ام،تا خود گرفتارم كنی
من عاشق دلداده ام بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو، تا با بلا یارم كنی
ما را چو كردی امتحان،ناچار گردی مهربان
رحم آر ای آرام جان بر این دل زارم كنی
گر حال دشنامم دهی روز دگر جانم دهی
كامم دهی الطاف بسیارم كنی


پاسخ به پاسخ دیوانگی «از سیمین بهبهانی»

گفتی شفا بخشم ترا،وز عشق بیمارت كنم
یعنی به خود دشمن شوم،با خویشتن یارت كنم
گفتی كه دلدارت شوم،شمع شب تارت شوم
خوابی مبارك دیده ای ترسم كه بیدارت كنم
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif
ما را ز فهمیدن عشق غافل كردند

فهمیدن عشق را چه مشكل كردند

انگار كسی به فكر ماهی ها نیست

سهراب بیا كه آب را گل كردند!!!!!!

ارمين
11th December 2009, 08:41 AM
به تو ای دوست سلام دل صافت نفس سرد مرا آتش زد، کام تو نوش و دلت، گلگون باد، بهل از خویش بگویم که مرا بشناسی: روزگاریست که هم صحبت من تنهائی است، یار دیرینه ی من درد و غم رسوائی است، عقل و هوشم همه مدهوش وجودی نیکوست، ولی افسوس که روحم به تنم زندانی است، چه کنم با غم خویش؟ که گهی بغض دلم می ترکد، دل تنگم ز عطش می سوزد، شانه ای می خواهم که بگذارم سر خود بر رویش و کنم گریه که شاید کمی آرام شوم، ولی افسوس که نسیت. کاش می شد که من از عشق حذر می کردم یا که این زندگی سوخته سر می کردم، ای که قلبم بشکستی و دلم بربودی! ز چه رو این دل بشکسته به غم آلودی؟ من غافل که به تو هیچ جفا ننمودم، بکن آگه که کدامین ره کج پیمودم؟ ای فلک ننگ به تو خنجرت از پشت زدی، به کدامین گنه آخر تو به من مشت زدی؟ کاش می شد که زمین جسم مرا می بلعید، کاش این دهر دورو بخت مرا برمی چید، آه ای دوست! که دیگر رمقی در من نیست، تو بگو داغ تر ار آتش غم دیگر چیست؟ من که خاکسترم اکنون و نماندم آتش. دیگر ای باد صبا دست ز بختم بردار خبر از یار نیار دل من خاک شد و دوش به بادش دادم مگر این غم ز سرم دور شود ولی افسوس نشد، ولی افسوس نشد...

ارمين
11th December 2009, 08:42 AM
عشق یعنی پاکی و صدق و صفا

خود شناسی حق شناسی از وفا

عشق یعنی دور بودن از خطا

بنده بودن خلوت دل با خدا

عشق یعنی نفس را گردن زدن

پاک و طاهر گشتن روح و بدن

عشق یعنی صیقل زنگار دل

دیدن اسرار غیب در جام دل .....!

ارمين
11th December 2009, 08:42 AM
طفا از دادن چندین پست پشت سر هم در یک مدت کوتاه خودداری کنید

ممنون

ارمين
11th December 2009, 08:42 AM
گمونم درستش به این صورت هست :

فهمیدن عشق را چه مشكل كردند
ما را ز درون خویش غافل كردند
انگار كسی به فكر ماهی ها نیست
سهراب بیا كه آب را گل كردند

ارمين
11th December 2009, 08:42 AM
دل من میل تو دارد,چه بجوئی چه نجوئی
دیده ام جای تو باشد , چه بمانی چه نمانی

من که بیمار تو هستم, چه بپرسی ,چه نپرسی
جان به راه تو سپارم , چه ندانی چه بدانی

می توانی به همه عمر دلم را بفریبی , ور بکوشی ز دل من بگریزی , نتوانی
دل من سوی تو آید , بزنی یا بپذیری

بوسه ات جان بفزاید , بدهی یا بستانی
جانی از بهر تو دارم , چه بخواهی چه نخواهی
شعرم آهنگ تو دارد چه بخوانی چه نخوانی

ارمين
11th December 2009, 08:42 AM
پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت
بيچاره از اين عشق سوختن آموخت
فرق منو پروانه در اينست
پروانه پرش سوخت ولي من جگرم سوخت

ارمين
11th December 2009, 08:43 AM
تورا گم کرده ام امروز ... وحالا لحظه هاي من ...گرفتار سکوتي سرد وسنگينند... وچشمانم که تا ديروز به عشقت مي درخشيدند ...نمي داني چه غمگينند!!! چراغ روشن شب بود ..برايم چشم هاي تو نمي دانم چه خواهد شد پر از دلشوره ام... بي تاب ودلگيرم... .... کجا ماندي که من بي تو هزاران بار،در هر لحظه مي ميرم

ارمين
11th December 2009, 08:43 AM
از امشب
خوابهایم برای تو
از این پس
باچشم های باز می خوابم
از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب نگاههای آشنا می اید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم
از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی
من از راههای پراز چتر رفته برمی گردم
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید
از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدوه هر روز که صبح را
از پنجره به عصر می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود
از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تمام می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیامی خوابد
رو به چترهای رفته
تمام خوابهایم را خواهی دید

سلوى
11th December 2009, 06:51 PM
آتش عشق تو شد باده و درجام افتاد

هر که نوشید از آن در نظر عام افتاد

قسمت ما شد آن باده و آن آتش عشق
نوش کردیم،چه نوشی،چه سرانجام افتاد

سلوى
11th December 2009, 06:51 PM
زمان عاشق شدن نيست
هواى عاشق شدن هست
فغان كه اين شورِ مستى
نمى كشد از سرم دست
جهان پر از ديدنى هاست
فغان كه چشم حريصم
زِهَرچه زيبا كه بيند
به خاطرم خواهشى هست
شب و نسيم بهارى
گل و مِى و شادخوارى
بِدان معاشر كه دارى
مگر توانى نپيوست؟
خوشا زمانِ جوانى
كه بازوان ظريفم
سرشته از مهربانى
به شانه اى حلقه مى بست.

هنوز اين دل جوان است
هنوز جان مهربان است
هنوز تن شوخ و شيدا
هنوز من عاشق و مست:
شبى به دل وعده دادم
كه يارى از در درآيد
عروس شد در خيالم
سپيد پوشيد و بنشت
به خويش گفتم كه: عالى!
نظر در آيينه كردم
زشرمِ آن خوش خيالى
زدستم افتاد و بشكست...

سلوى
11th December 2009, 06:52 PM
بقهر بزم یاران پاکشیدم
زبس رنج از غم دنیا کشیدم
چه شبهایی که نقش آرزو را
برروی پرده ی فردا کشیدم
چه فرداها که نومیدانه سر را
درون سینه ی شیدا کشیدم
گهی با اشک نقش دلفریبی
بر روی چشم نابینا کشیدم
گهی با ناله آه سینه سوزی
بسوی گنبد خضرا کشیدم
ندیدم چون نشانی از حقیقت
بتی در قالب رؤيا كشيدم
دو چشم مست اورا با دوصد ناز
خيال انگيز چون دريا كشيدم
درون سينه اش آتش نهادم
تو گفتي طور در سينا كشيدم
بر روي دوش او آشفته موئي
سيه تر از شب يلدا كشيدم
شدم مجنون وجاي سرمه در چشم
زخاك پاي آن ليلا كشيدم
جمالي همچو حوران بهشتي
به چشم خلق با پيدا كشيدم
به وقت باده نوشي چهره اش را
چو قرص ماه در مينا كشيدم
گهي در پرتو آيينه چشم
بسان طوطش گويا كشيدم
در آغوش نسيمش صبحگاهان
چو عطر ازنافه ي گلها كشيدم
به دنياي خيالش رو چو كردم
هزاران زشت را زيبا كشيدم
چو اين دنيا هم از پندارمن بود
چو مجنون خيمه در صحرا كشيدم

سلوى
11th December 2009, 06:52 PM
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه

شب که از راه میرسه
غربتم باهاش میاد
توی کوچه های شهر
باز صدای پاش میاد
من غمای کهنه مو بر میدارم
که توی میخونه ها جا بذارم
می بینم یکی میاد از میخونه
زیر لب مستونه آواز میخونه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه

گرمی مستی میاد توی رگهای تنم
می بینم دلم میخواد با یکی رف بزنم
کی میاد به حرفای من گوش بده
آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من
ولی از بخت بدم اونم غمه
ولی از بخت بدم اونم غمه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه

خسته از هر چی که بود
خسته از هر چی که هست
راه میافتم که برم
مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل همیشه خالیه
باز دلم گریه تنهایی میخواد
بر میگردم تا ببینم کسی نیست
می بینم غم داره دنبالم میاد
می بینم غم داره دنبالم میاد

سلوى
11th December 2009, 06:52 PM
بــا آنــکــه هــسـت آب تــو جان پـرو ای فرات
دلــــهــــا بـــــود ز آب تــــــو، در آذر ای فرات
ســـیــراب از تـــو عــالـــم و انــدر کــنــار تــو
جـان داده تـشـنـه خسـرو جـان پرور ای فرات
بی مهـریت بس اینکه حسین(ع) تشنه بود و تو
بـودی بـه مـهــر دخـتـر پـیـغـمـبـر(ص) ای فرات
از آب، تــــو مــــضــایـــقــه کــــردی و آب داد
تـیـر جـفـا بـه حـلـق عـلـی اصـغـر(ع) ای فرات
** بـا نــو رَسـان ســاقـی کــوثــر از ایــن عـمــل **
** آتــــش فــکـــنــدۀ بــه دل کــــوثـــــر ای فرات **

سلوى
11th December 2009, 06:53 PM
من سکوتم تو ترانه من یه فانوس تو زبانه من نگاه مات و گنگم تو نگاهی عاشقانه من یه زخمم تو یه مرهم من به ندرت تو دمادم من یه باغ گر گرفته تو مثل نزول شبنم منو تو دو تا مسافر توی شهر قصه ها منوتو ترانه خون جاده های بی صدا

سلوى
11th December 2009, 06:54 PM
برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...



آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...



دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...



كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...



اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...



آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...



گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...



من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...



اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...



بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده



گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...



دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...



اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...

سلوى
11th December 2009, 06:54 PM
چشمان‌ات راز ِ آتش است.


و عشق‌ات پيروزي‌ي ِ آدمي‌ست
هنگامي که به جنگ ِ تقدير مي‌شتابد.


و آغوش‌ات
اندک جائي براي ِ زيستن
اندک جائي براي ِ مردن


و گريز ِ از شهر



که با هزار انگشت



به‌وقاحت



پاکي‌ي ِ آسمان را متهم مي‌کند.


کوه با نخستين سنگ‌ها آغاز مي‌شود
و انسان با نخستين درد.


در من زنداني‌ي ِ ستم‌گري بود
که به آواز ِ زنجيرش خو نمي‌کرد ــ
من با نخستين نگاه ِ تو آغاز شدم.

سلوى
11th December 2009, 06:54 PM
عشق نيروي است در عاشق كه او را



به طرف معشوق مي كشاند



و دوست داشتن جاذبه اي است در دوست


كه دوست را به طرف دوست مي برد.........



عشق غذا خوردن يك حريص است......



دوست داشتن در سرزميني بيگانه



يافتني است...... عشق جنون چيزي


جر خرابي و پريشاني نيست ... اما


دوست داشتن در اوج معراج از سرحد

عقل فراتر مي رود به قله بلند افتخار......

سلوى
11th December 2009, 06:55 PM
خلوتم را نشكن


شايد اين خلوت من كوچ كند


به شب پروانه


به صداي نفس شهنامه


به طلوع اخرين افسانه


و غروبي كه در ان


نقش ديوانگي يك عاشق


بر سر ديواري پيدا شد.


خلوتم را نشكن


خلوتم بس دور است


ز هواي دل معشوق سهند


خلوتم راه درازي ست ميان من و تو


خلوتم مرواريد است به دست صياد


خلوتم تير وكماني ست به دست سحر


خلوتم راه رسيدن به خداست

سلوى
11th December 2009, 06:55 PM
گفتي مي خوام بهت بگم همين روزا مسافرم
«بايد برم» براي تو فقط يه حرف ساده بود
کاشکي مي ديدي قلب من به زير پات افتاده بود
شايد گناه تو نبود، شايد که تقصير منه
شايد که اين عاقبتِ اين جوري عاشق شدنه
***
سفر هميشه قصه رفتن و دلتنگيه
به من نگو جدايي هم قسمتي از زندگيه
هميشه يک نفر ميره آدم و تنها مي ذاره
ميره يه دنيا خاطره پشت سرش جا مي ذاره
هميشه يک دل غريب يه گوشه تنها مي مونه
يکي مسافر و يکي اين وره دنيا مي مونه

***
دلم نمياد که بگم به خاطر دلم بمون
اما بدون با رفتنت از تن خستم ميره جون
بمون براي کوچه‌اي که بي تو لبريزه غمه
ابري تر از آسمونش ابراي چشماي منه

***

سلوى
11th December 2009, 06:55 PM
زيباترين كلمه؟...... عشق

زشت ترين كلمه؟....بي وفايي

پاك ترين كلمه؟.................اشك

بي همتاترين كلمه؟............تنهايي

بي معناترين كلمه؟.......جدايي

جذاب ترين كلمه؟....آشنايي زيباترين كلمه؟...... عشق

زشت ترين كلمه؟....بي وفايي

پاك ترين كلمه؟.................اشك

بي همتاترين كلمه؟............تنهايي

بي معناترين كلمه؟.......جدايي

سلوى
11th December 2009, 06:57 PM
ه حقیر است این عشق،
گر بماند به میان من و تو،
خود بمیرد در خود،
گر ببندد در خود،
و بماند به میان من و تو .
عشق در بسته ،
ناسزایی ست به عشق همگان .
او که سیبی را دوست می دارد،
به همه مهر می ورزد.
که همه از گوهریکتایند.
من به خوبی می دانم،
که ورای من و تو ،
هستی هست ،
عشق ما می میرد،مگر آزادشود..
رفتنت رنج من است ،
رنج من عشق من است ،
پس رهایت خواهم کرد ،
که تو را آزاد دوست می دارم ...

سلوى
11th December 2009, 06:58 PM
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
ببینیم آسمان آیا
جای دیگر هم همین رنگ است؟

سلوى
11th December 2009, 06:59 PM
عشق یعنی...
زوج جوانی سوار بر موتور عاشقانه در دل شب می راندند.
آنها یکدیگر را خیلی دوست داشتند.
زن جوان: آروم تر برو.
مرد جوان: نه. این طوری بهتره.
زن جوان: خواهش می کنم آروم تر برو.
مرد جوان: باشه ولی به شرطی که بگی دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم حالا آروم برو.
مرد جوان: این کلاه کاسکت رو از سرم بردار و بذار رو سرت.
آخه نمی تونم خوب برونم اذیتم می کنه...
فردای آن روز حادثه ای در روزنامه ثبت شد:
برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید.
در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد
یکی از دو سرنشين زنده ماند و دیگری درگذشت.
مرد جوان از بریده شدن ترمز آگاهی یافته بود.
پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر
سر او گذاشت!
و خواست تا آخرین بار (دوستت دارم) را از زبان او بشنود
و خودش رفت تا او زنده بماند...!!!!

سلوى
11th December 2009, 06:59 PM
می دید می سوزم ولی باور نمی کرد
با گوشه چشمی آتشم را تر نمی کرد
توی نگاهش بی وفایی موج می زد
بیچاره دل٬ این صحنه را باور نمی کرد
می دید توی چشمهایم حرفها بود
حتی دمی پیش نگاهم سر نمی کرد
ویرانگری عشق به من آباد است
بی آه من آشیان غم بر باد است
من بی تو سکوت می کنم حرفی نیست
اما چه کنم سکوت من فریاد است...

سلوى
11th December 2009, 06:59 PM
چه زود از یاد بردی
چه زود از خاطرت رفت
که من به یادت زنده بودم
که عشق را برایت معنا می دادم
چه زود فراموش کردی
دلم را به خاطر تو از یاد برده بودم
وای بر تو...
که چه زود از یاد بردی
قلبم را به اجبار به نامت کرده بودم
و وای بر من...
که چه زود فراموش شدم
نمی دانم خاطرت هست یا که آن را نیز فراموش کردی که من تنها
با صدای تو آرام بودم؟
نمی داتم یادت هست؟
تمام راهم را برای تو آواز می کردم
میدانم دیگر هیچ راهی نیست...
من همان تنهای آواره ای خواهم شد
که تو مرا یافته بودی...

ارمين
12th December 2009, 01:00 PM
من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم



من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم



من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم



من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم



من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم



من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم



من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم



من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم



من ایمین را از کودکان معصوم آموختم



و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم

ارمين
12th December 2009, 01:00 PM
در عرض یک دقیقه می شه یکی رو خورد کرد

در عرض یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت
در عرض یک روز می شه عاشق شد ...
ولی یه عمر طول می کشه تا کسی روکه دوست داری فراموش کنی

نشستم گريه کردم ... واسه دل خودم ... واسه دل تو ... واسه غصه ي پاييز ... واسه تنهايي ميخک توي دفتر شعرم ... واسه سربلندي کاج تو زمستون ... واسه پروانه که سوخت ... واسه شمعي که اب شد تا از قطره هاش ياد بگيرند که سوختن يک طرفه هم ميتونه باش....

ارمين
12th December 2009, 01:00 PM
ساعت كوچيكه رويه تا قچه تو رو يادم مي ياره ساعت هايي كه با هم بوديم يادته اومديم يه بازي كنيم من بشم مجنون تو ,تو هم اون ليلي من ,اما من بازيمون وخيلي جدي گرفتم
و حالا چي دارم جز يه قلبي كه با خاطراتت ميزنه وقتي دو نفر رو با هم ميبينم اگه بگم حسوديم نميشه دروغه خيلي وقته نشده مثله قديما بشينيم برا هم از روزامون بگيم صبح هاي زيادي رفتن
و تو از هيچ كدومشون برام نگفتي تا حالا برام شعر گفتي تا حالا چند بار به خاطرم اشك ريختي من همون سينام عوض نشدم ولي تو چي........... اين نقطه ها ميتونن خيلي ناگفتا ها رو بگن كه من نميتونم برات بگم هر موقع كم مي ياريم آخر جمله هامون يه نقطه ميزاريم و از اول شروع ميكنيم دلم تنگ ميشه برات ولي چرا نمي فهمي باوركن دعوا هام به خاطر دوست داشتنته
كاشكي مي شد يه نقطه آخر عشقمون بزاريم و از اول شروع كنيم از وقتي واقعا دوستت داشتم نبودنت برام رنج آور بود تو كمتر بودي كنارم شايد بهتر بود نميگفتم دوستت دارم كاشكي همون
موقع تمومش مي كردم ولي تو نزاشتي گرفتاري هاي خودم كم بود غصه نبودنت هم روش اومد تو رو خدا يه بار وقتي ميگم دوستت دارم نگو دورغ ميگي , يكي ديگه رو ميخواي
چرا فكر ميكني من بهت دورغ ميگم فقط بگو چرا ؟ فكر كنم چيزه زيادي ازت نخواستم من نميتونم مثله فرهاد كوه برا رسيدن بهت بكنم ولي ميتونم يه شمع باشم كه برا رسيدن به تو بسوزم
و تنهايي تو روشن كنم هر چند كوتاه اما با عشق

ارمين
12th December 2009, 01:01 PM
اگه سکوت برا من بهانه بود http://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
برا تو دفتر خاطرات کهنه بود
روز هاي تنها بودن بهانه شدhttp://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
بهانه اي برا ريختن اشک تو شد

http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif مي دونم خيلي کمم پر ازغممhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif
http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif برا تو همون دليل موند نمhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif

اگه يه روز تموم بشه اشکه چشام http://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
چي مي خواد به باره از چشام
يادته دعايي کردي تو برامhttp://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
زير اون گنبد زرد, آقا م رضا(ع)

http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif مي دونم خيلي کمم پر ازغممhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif
http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif برا تو همون دليل موند نمhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif
http://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
برسم به عشق جاويد خودم
عشق من توي چرا نيستي کنارم
شايد باورش سخته براتhttp://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
که دوستت داشته باشم خيلي زياد

http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif مي دونم خيلي کمم پر ازغممhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif
http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif برا تو همون دليل موند نمhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif

روزي پسري از دريا بودم براتhttp://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
تنها رفيق دوريه تنهايت
حالا نيستي دختر تنهاي شب http://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
چون بودن يا نبودنم نداره فرق

http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif مي دونم خيلي کمم پر ازغممhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif
http://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif برا تو همون دليل موند نمhttp://i10.tinypic.com/4cjo30w.gif

ديگه حتي ارزش نداره حرفامhttp://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
چون ديگه دوستتم نداري, ميدونم
ميدوني چرا برات شعر ميخو نمhttp://i1.tinypic.com/2nrltma.gif
ميخونم تا بدوني دوستت دارم.....همين

دوستت دارم

ارمين
12th December 2009, 01:01 PM
غم تنها ترین تنهای دنیا
تویی زیباترین زیبای دنیا
تو مثل امید یک قناری
قراری بر دل هر بی قراری
منم یلدای بی پایان عاشق
تو بودی مرحم زخم شقایق
تویی لالایی خواب خوش آواز
بالم را مشکن در اوج پرواز
نگاهت را می پرستم ای نگارم
فدای تار مویت هر چه دارم

ارمين
12th December 2009, 01:01 PM
http://i12.tinypic.com/4gewht2.gif
چشای بارونی من دیگه طاقت نداره
بدونه تو حتی یه دفعه پلکهاش و رو هم بزاره
http://i5.tinypic.com/3yo8kf7.gif


.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.

همیشه آرام هستی و صبور روزها در این خانه دلتنگ چشم انتظار تو هستم و وقتی از همه نامهربانی هاخسته می شوم ، زانوانت را مي جويم ... كه سر بر آنها بگذارم و آغوش گرمت را كه در آن آرام بگيرم...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.


در كلبه كوچك قلبم ،برايت، مركبي از غرور و محبت مهيا مي كنم تا تكسوار درياي بي انتهاي عشقم گردي .اگر رفتي و مقصد گمشده را نيافتي تو را به خدا سوگند مي دهم به كلبه كوچك قلبم بازگردي ! چشم به راه توام ...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.

ياد تو مثل خورشيدي در شبهاي تنهايي ام مي درخشد و همه ي ستارگان را مجاب مي كند وقتي تو باشي ، شب قابل تحمل است . تو يك روياي نديده اي . سر به ديوار مهرت مي گذارم و پشت نرده هاي خيال يك آرزو آنقدر مي نشينم و آنقدر مي نويسم تا ...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.

مي خواستم بروم تا انتهاي عدم ، مي خواستم نيست شوم ، گم شوم.قلب شيشه اي غرورم افتاد و شكست . حتي آهي نكشيدم چون زندگي را با حضور ت دوست دارم . تو را قسم مي دهم به شبنم هاي شفاف ، به صداقت ياس ، تو را قسم مي دهم به پاكي و محبت كه بماني
تو را قسم مي دهم به آب و آيينه كه بماني ... همه رفتند ، تو بمان ...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.

اي آبي ترين صبح ، تو از تبار بهاري و من از قبله پاييز .زير اين حجم سنگين تنهايي ، در ميان كوچه هاي گمنام زندگي به تو مي انديشم. سالهاست كه اشك ديدگانم ارمغان كوير گونه هايم شده است . تو نميداني كوچه باغ خاطره پر از پاييز شده است ، پر از سكوت تنهايي ...

.•*..*•.•*..*•.•*..*•.•*..*•..•* ..*•.

ارمين
12th December 2009, 01:02 PM
http://i5.tinypic.com/49j8rvt.gifhttp://i5.tinypic.com/49j8rvt.gif



چقدر عجیبه ......که تا مریض نشی کسی برات گل نمیاره تا گریه نکنی http://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gifhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gifhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gif



کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمیگرده تا قصدhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gifhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gifhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gif



رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد و تا وقتی نمیری کسی تو رو نمی بخشهhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gifhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gifhttp://home.furb.br/roseb/estrela_brilhando.gif





چقدر سخته تو چشمهاي کسي که تمام عشقت رو دزديده وبه جاش يه زخم هميشگي رو قلبت هديه داده زل بزني وبه جاي انکه لبريز از کينه و نفرت بشي،حس کني هنوزم دوسش داري. چقدر سخته توخيالت ساعت ها باهاش حرف بزني اما وقتي ديدش هيچ چيزي به جز سلام نتوني بگي..... چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه، اما مجبور باشي بخندي تانفهمه هنوزم دوسش داري

ارمين
12th December 2009, 01:02 PM
تموم خاطراتت یادم میاد
یاد اون روز که دلت میگفت منو میخواد
اگه تو نمونی پیشم دیونه میشم
آخه من چی کار کنم تو بمونی پیشم
فکر تو یه لحظه از سرم نمیره
من میگم میمونی اما دل میگه میره
نزار تا قصه مون این جوری تموم بشه
میدونم تو میری مهرم حروم میشه
بگو حرفت چیه ؛ آخه دردت چیه
تازه اول راهیم ، خداحافظی چیه
می دونستم میری و تنهام میزاری
تو که از حال دلم خبر نداری
می دونستم آخرش این جوری میشه
یکی مون تنها میمونه واسه همیشه

ارمين
12th December 2009, 01:02 PM
http://i14.tinypic.com/2h81cuf.gif

در بيمارستاني ، دو مرد بيمار در يك اتاق بستري بودند. يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي تختش بنشيند . اما بيمار ديگر مجبور بود هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم‌اتاقيش روي تخت بخوابد آنها ساعت‌ها با يكديگر صحبت مي‌كردند، از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعطيلاتشان با هم حرف مي‌زدند هر روز بعد از ظهر ، بيماري كه تختش كنار پنجره بود ، مي‌نشست و تمام چيزهايي كه بيرون از پنجره مي‌ديد براي هم‌اتاقيش توصيف مي‌كرد.بيمار ديگر در مدت اين يك ساعت ، با شنيدن حال و هواي دنياي بيرون ، روحي تازه مي‌گرفت اين پنجره ، رو به يك پارك بود كه درياچه زيبايي داشت مرغابي‌ها و قوها در درياچه شنا مي‌كردند و كودكان با قايقهاي تفريحي‌شان در آب سر گرم بودند. درختان كهن ، به منظره بيرون ، زيبايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دوردست ديده مي‌شد. همان طور كه مرد كنار پنجره اين جزئيات را توصيف مي‌كرد ، هم‌اتاقيش چشمانش را مي‌بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي‌كردروزها و هفته‌ها سپري شد يك روز صبح ، پرستاري كه براي حمام كردن آنها آب آورده بود ، جسم بي‌جان مرد كنار پنجره را ديد كه با آرامش از دنيا رفته بود . پرستار بسيار ناراحت شد و از مستخدمان بيمارستان خواست كه مرد را از اتاق خارج كنند مرد ديگر تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند . پرستار اين كار را با رضايت انجام داد و پس از اطمينان از راحتي مرد، اتاق را ترك كرد.آن مرد به آرامي و با درد بسيار ، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد . بالاخره او مي‌توانست اين دنيا را با چشمان خودش ببينددر كمال تعجت ، او با يك ديوار مواجه شد مرد ، پرستار را صدا زد و پرسيد كه چه چيزي هم‌اتاقيش را وادار مي‌كرده چنين مناظر دل‌انگيزي را براي او توصيف كند پرستار پاسخ داد: شايد او مي‌خواسته به تو قوت قلب بدهد. چون آن مرد اصلا نابينا بود و حتي نمي‌توانست ديوار را ببيند.

ارمين
12th December 2009, 01:03 PM
وقتی تو نیستی دلم میگیره
دیگه برام این زندگی معنا نداره
می خوام نمونم تو بی خیالی
اخه زمونه هی برام دوری میاره

ارمين
12th December 2009, 01:04 PM
اجازه هست عشق تو رو تو كوچه ها داد بزنم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif رو پشـت بـــــوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه هست كه قلـبمو برات چراغونی كنم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gifپیش نگاه عاشقت،چشـــــمامو قربونی كنم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه میدی تا ابـد سر بزارم رو شونه هات؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif روزی هزار و صـد دفه بگم كه میمیرم برات؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gifاجاز ه میدی كه بـگم حرف ترانه هام تویی؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif دلیل زنده بودنـــــم ، درد بهانه هام تویی؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجـــازه هست تا تـه مـرگ منتظر تو بشینم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gifتو رویاهــای صورتیم، خودم رو با تو ببینم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه هست جار بزنم بگم چقد دوست دارم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif بگم می خـــوام بخاطرت سر به بیابون بزارم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه میدی قـصه هام با عشق تو جون بگیره؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif چشمای عاشقـــم واست روزی هزار بار بمیرهhttp://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه میدی عشقـــمو همش بهت نشون بدم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif پیش زمین و آسمــون واسه تو دس تكون بدم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه میدی كه فقــــــط تو دنیا با تو بمونم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif هر چی كه عاشقانه بــــود به خاطر تو بخونم؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gifاجاز ه هست پناه من گــــــرمی آغوشت بشه؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif هر اسمی جز اسم خودم ،دیـگه فراموشت بشه؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه هست ؟ بگو كه هست ، من همشو دارم میگم http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif با تو به آسمون میرم ،با تـــــــــــــو یه آدم دیگمhttp://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجازه میدی كه بگم ،من مال تـــــــو،تو مال من؟http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif من از تو خواهش می كنم كه زیر وعـــده هات نزنhttp://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif اجـــــــازه تـــو دست تـــو ،اجازه من دست تـوhttp://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif خنده من خنـــــــده تو ،شكست من شكست تـوhttp://www.uploadhouse.com/fileuploads/221/2218201ab48f6e6970002e7ad2c3b8ed719f56.gif
http://img.123greetings.com/eventsnew/birth_forher/1008-031-07-1060.gif

ارمين
12th December 2009, 01:06 PM
http://i37.tinypic.com/2a7a0jq.jpg



http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifگفتي که دگر در تو چنان حوصله اي نيست



گفتم که مرا دوست نداري گله‌اي نيست



رفتي و خدا پشت و پناهت به سلامت



بگذار بسوزد دل من مسئله‌اي نيست







http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifشکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت



به گريه گفتمش آري و چه زود گذشت
بهار بود و تو بودي و عشق بود و اميد



بهار رفت و تو رفتي و هر چه بود گذشت







http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifدلم در حلقه غمها نشسته



زبانم بسته و سازم شکسته
وجودم پر ز شعر عاشقانه ست



تو را مي خواهم و اينها بهانه ست







http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifآسمان وقف نگاهت گل من



مانده ام چشم براهت گل من



هر کجا هستي و باشي گويم



که خدا پشت و پناهت گل من







http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifهمدم گل گشته ام همبستر خاکم مکن



قطره قطره مي چکم از چشم خود پاکم مکن ...







http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifترک ما کردي برو هم صحبت اغيار باش



با ما چون نيستي باهرکه خواهي يار باش







http://www.parsiblog.com/Images/Emotions/107.gifاگر درياي دل آبيست تويي فانوس زيبايش



اگر آيئنه يک دنياست تويي مفهوم و معنايش
تو يعني دسته اي گل را از آن سوي افق چيدن



تو يعني پاکي باران تو يعني لذت ديدن



تو يعني يک شقايق را به يک پروانه بخشيدن



تو يعني از سحر تا شب به زيبايي درخشيدن
تو يعني يک کبوتر را زتنهايي رها کردن



خداي آسمان ها را به آرامي صدا کردن
تو يعني روح باران را متين و ساده بوسيدن



و يا در پاسخ يک لطف به روي غنچه خنديدن
اگر چه دوري از اينجا تو يعني اوج زيبايي



کنارم هستي و هر شب به خوابم باز مي آيي
اگر هرگز نمي خوابند دو چشم سرخ و نمناکم



اگر در فکر چشمانت شکسته قلب غمناکم
ولي يادم نخواهد رفت که ياد تو هنوز اينجاست



ميان سايه روشن ها دل شيداي من تنهاست
نبايد زود مي رفتي و از دل کوچ مي کردي



افق ها منتظر ماندن که از اين راه برگردي
اگر يک آسمان دل را به قسط عشق بردارم



ميان عشق و زيبايي تورا من دوست مي دارم

hoora
4th January 2010, 04:52 PM
مجنون حاضر به جواب

مجنوني
درعبورازشهري
داد ميزد
عشاقان شهر
حس بوييدن
تن يار
عشق است يا شهوت؟
عاشقي
باز آمد و گفت
عشق
مجنون فرياد زد
پس عشق
حجمه حسي است
که شهوت نامي
عاشقي ديگر
بازآمدوگفت:
گر زهرزه ايي
زشهوت
کام گيري
باز عشق است
مجنون گفت
حجمه اش کم
گربيش باشد
آري
باز عشق است
عاشق ديگر
برآشفت و گفت
پس چه عشقي است
که بعد کام
بي درنگ
خاموش است
مجنون گفت
عمرآن عشق کم
نوع آن عشق
عشق خاموش است
عاشقي ديگر
خروشان آمدو
بانگ زد
عاشقم من اما
کامي زشهوت
تا کنون نگرفتم
مجنون گفت
اي جوان
کامت سبز
همچنان
عاشق باش
ليک
انتظارت سخت است

صبا محمدي
7th January 2010, 12:36 PM
جاده ی قلب

جاده ي قلب مرا رهگذري نيست كه نيست
جز غبار غم و اندوه در آن همسفري نيست كه نيست


آن چنان خيمه زده بر دل من سايه ي درد
كه در او از مه شادي اثري نيست كه نيست


شايد اين قسمت من بود كه بي كس باشم
كه به جز سايه مرا با خبري نيست كه نيست


اين دل خسته زماني پر پروازي داشت
حال از جور زمان بال و پري نيست كه نيست


بس كه تنهايم و يار دگر نيست مرا
بعد مرگ دل من چشم تري نيست كه نيست


شب تاريك ، شده حاكم چشم و دل من
با من شب زده حتي سحري نيست كه نيست


كامم از زهر زمانه همه تلخ است چنان
كه به شيريني مرگم شكري نيست كه نيست

حاتمه
23rd January 2010, 12:39 AM
@};-@};-@};-@};-@};-

Bl@ck*roz
29th January 2010, 11:44 PM
"از خدا می خوام که تو رو نگیره از من

اگه تو نباشی میمیرم از غم

می دونم تو هم عاشق من میشی کم کم

منم میشم همونی که میخوای حتماً ... "

ریپورتر
2nd March 2010, 06:44 PM
وقتی گریبان عدم . . . . با دست خلقت می درید
وقتی ابر چشم تو را . . . . پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را . . . . در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را . . . . با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم . . . . نه عقلی بود نه دلی
چیزی نمی دانم از این . . . . دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن . . . . دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا . . . . از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم . . . . شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و . . . . عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو . . . . نه آتشی و گِلی
چیزی نمی دانم از این . . . . دیوانگی و عاقلی

ریپورتر
2nd March 2010, 06:45 PM
قلبت با من است
همين جاست درون قلبم
با من است هميشه همه جا
هيچ گاه بي آن نبودم
هيچ وقت عزيزم
هركجا رفتم هر كجا رفتي
هرچه كردم هرچه كردي
بدون آن نبودم هيچ گاه
هيچ وقت عشقم
من مي ترسم
نه از تقدير
كه تو تقدير مني
نه از دنيا
كه تو دنياي مني
تويي كه معناي ماهي برايم
وترجمان آواز خورشيد

ریپورتر
2nd March 2010, 06:45 PM
مرا به تنهایی نسپار که در پس آن تنها تر نخواهم شد .
دوست داشتنی ترین طعم زندگیم برای تو مینویسم
برای همین تویی که پاسخ یکی از سوالات امروزت این است که : من برای از تو نگفتن هنوز جوانم!
من چگونه از تو دور شوم ؟؟؟ تویی که آرام و بی صدا در دلم لانه کردی
و حالا معصومانه به من نگاه می کنی ؟
تویی که تمام ذهنم را با یادت آغشته کرده ای ؟
نگاه تو آسودگی ست و آرامشی که مرا در یاد تو تسخیر می کند .
میدانی ! کاش میشد زیر بارانی که در دلم می بارید قدم می زدی
و من فرصتی می یافتم تا حضورت را مرور کنم .
افسوس ..... تو نمی دانی اینجا پر از تکرار نام توست ....انگار اشیاء نام تو را زمزمه میکنند .
کاش میتوانستم حرفم را در صداقت عجین کنم و بگویم دلم برایت تنگ است .
عزیز غزلهای ننوشته ام خودت بگو ...... تویی که سوژه و هدف زندگی ام شدی .....
چه بنویسم در این غروب بدرنگ ...... بی تو ؟؟؟؟
تو اولین و تنها کسی بودی که انگشتان احساسم را لمس کردی و بوسیدی و گفتی
تمام لبخند هایمان را به می بوسه غسل می دهی
و من دعا میکنم هرگز رد پایمان از ساحل نگاه همدیگر محو نشود .
عزیزکم :مرا به تنهایی نسپار که در پس آن تنها تر نخواهم شد

ریپورتر
2nd March 2010, 06:46 PM
کاش پیش من بودی
کاش دستانت در دستانم بود
و لطافت هزار ابر سپید بهاری را
در دست داشتم
و در اوج خوش بختی پرواز می کردم
کاش می توانستم به چشمانت نگاه کنم
و با هر نگاه من
هزار هزار واژه ناگفته عشق را
به یک باره به سوی تو روان می کردم
و با هر نگاه تو
شادی در چشمان من می جوشید
کاش می توانستم صدای گرم تو را بشنوم
تا چون آبشاری از نغمه های روح انگیز
بر عمق جانم جاری گردد
و همه غم های فراق را بزداید
کاش پیش من بودی

من با گرمای عشق تو زنده ام
چه زیباست
که تو تنها نیاز من باشی
و چه عاشقانه است
که تو تنها آرزویم باشی
و چه رؤیایی است
این لحظه های ناب عاشقی
و من همه زیبایی عاشقانه و رؤیایی را با فقط تو حس می کنم
و اگر غروری در من هست غرور عشق به توست

ریپورتر
2nd March 2010, 06:47 PM
آرزوی من این است که دو روز طولانی
در کنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آرزوی من این است یا شوی فراموشم
یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم
آرزوی من این است که تو مثل یک سایه
سرپناه من باشی لحظه ی تر گریه
آرزوی من این است نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده
آرزوی من این است هستی تو من باشم
لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم
آرزوی من این است تو غزال من باشی
تک ستاره ی روشن در خیال من باشی
آرزوی من این است در شبی پر از رویا
پیش ماه و تو باشم لحظه ای لب دریا

آرزوی من این است زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم تو برای من تنها

ریپورتر
2nd March 2010, 06:48 PM
در رنگین کمان چشمانت


آبی ابدیت را دیدم

وسرخی عشق را

سبزی حضور را

وسپیدی نور را


صورتی صداقت را

وزردی آتش را

وبنفشی یاس کبودرا
شگفتا!
تو در اوج یک رنگی

یک دنیا رنگ و نوری

ریپورتر
2nd March 2010, 06:48 PM
فقط تو آغوش خودم

دغدغه هاتو جا بزار

به پای عشق من بمون

هیچ کس و جای من نیار

مهر لباتو رو تنو

روی لب کسی نزن

فقط به من

بوسه بزن

به روح و جسم و تن من

ریپورتر
2nd March 2010, 06:48 PM
لیلی قشنگم،چرا باز دلت گرفته؟
چرا آسمون چشمات،باز داره هوای گریه
چی شده که دلخوری باز،از من و تموم دنیا
چشم امیدتو بستی،روی صبح خوب فردا
لیلی قشنگم ، یادته؟خودت می گفتی
اگه عشق باشه تو قلبا،می گذره روزای سختی
تو خودت آخر عشقی،گرم و پاک و با سخاوت
یخ غصه ها رو آب کن،با نگاه پر محبت
لیلی قشنگم ...

ریپورتر
2nd March 2010, 06:49 PM
کاش مي ديدم چيست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاري است!
آه وقتي كه تو لبخند نگاهت را
مي تاباني
بال مژگان بلندت را
مي خواباني
آه وقتي كه توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوي اين تشنه جان سوخته مي گرداني
موج موسيقي عشق
از دلم مي گذرد ...
روح گلرنگ شراب
در تنم مي گردد
دست ويرانگر شوق
پرپرم مي كند اي غنچه رنگين پر پر!
من در آن لحظه كه چشم تو به من مي نگرد

ریپورتر
2nd March 2010, 06:50 PM
با تو هستم!

صدای باران را می شنوی ؟

دانه های باران را لمس می کنی

سرت را بالا بگیر
روح آبی ات را در فیروزه بیکران آسمان به

پرواز در بیاور . . .

و ترنم باران را با تمام وجود لمس کن

تا باور کنی که . . .

تنها نیستی . .
من هستم . . .
در کنار تو . . .
برای آرامش وجود تو . . .

ریپورتر
2nd March 2010, 06:51 PM
تو را من زهر شيرين خوانم اي عشق !
که نامي خوش‏تر از اينت ندانم
وگر - هر لحظه - رنگي تازه گيري،
به غير از زهر شيرينت نخوانم
تو زهري، زهر گرم سينه‏سوزي
تو شيريني، که شور هستي از توست
شراب جام خورشيدي، که جان را
نشاط از تو ، غم از تو ، شادي از توست
به آساني مرا از من ربودي
درون کوره ی غم آزمودي
دلت آخر به سرگرداني‏ام سوخت
نگاهم را به زيبايي گشودي
بسي گفتند:«دل از عشق برگير ،
که نيرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولي ما دل به او بستيم و ديديم
که این زهر است اما... نوش داروست !
چه غم دارم که اين زهر تب‏آلود
تنم را در جدايي مي‏گدازد
از آن شادم که در هنگامه ی درد
غمي شيرين دلم را مي‏نوازد
اگر مرگم به نامردي نگيرد
مرا مهر تو در دل جاوداني‏ست
و گر عمرم به ناکامي سرآيد
تو را دارم، که مرگم زندگاني‏ست

ریپورتر
2nd March 2010, 06:51 PM
بی تو شبم با مهتاب هم خاموشست
با تو شبم ، بی ستاره نیز،چراغانست
خسته ی دلچسب ، مهربان غم آلوده
آمدنت مثل آفتاب زمستانست
مثل گلی نو شکفته در وسط پاییز
آمدنت آخریین تلاش بهاران است
در تو خلاصه است ، داستان بزرگ گل
چهره تو ، فصل فصل های شکوفانست
نکته تاریخ ،عشق های اساطیری است
ساز غریبی که در نگاه تو، پنهانست
***********
دل به چه خوش میکند پس از تو دگر صحرا ؟
چشم تو ، ته مانده ی شراب غزالانست
چشم تو، گویا دریچه ای است به تنهایی؟
کاینهمه مبهوت و راز دار و هراسانست
حلقه ی صیّاد گردن تو می ازارد؟
حال تو ، آهوی من ! چقدر پریشانست!

حسین منزوی

ریپورتر
2nd March 2010, 06:51 PM
آواز باران تو را به فردا فرا می خواند


او خوب می داند تو نیز به فردا می نگری

آواز باران در گوشت زمزمه می کند که آرام و بی صدا از شب بگذری و به فردا برسی

او خوب می داند تو سکوت شب را نخواهی شکست تو به فردا می نگری

آواز باران تو را به بازی نور فراسوی ابرها می خواند

او زلال نگاهت را خوب می داند

آواز باران تو را به فردا و فرداهای بعد می خواند

او می داند که تو جز به فردا نمی نگری

پس با او بخوان

بخوان آواز باران را

آواز زندگی را

بخوان آواز بودن آواز زندگی راز جاودانگی را

آواز باران را...

ریپورتر
2nd March 2010, 06:52 PM
تمام احساس درونم را
که یکسره اشتیاق است و شوق
به تو تقدیم می‌کنم
لحظه لحظه‌های دلتنگی‌ام
که وسعتی دارد به اندازه یک دل درد کشیده عاشق
به تو تقدیم می‌کنم
و انتظار را
که در چشمان همیشه ابری‌‌ام می‌بینی
به تو تقدیم می‌کنم
و عشق را
که در هر تپش‌ قلب خسته‌ام
با تو ابراز می‌دارم
به تو تقدیم می‌کنم
این است هدیه‌های من به تو
و می‌دانم تو با خورشید مهربانی‌ات
از آن‌ها محافظت می‌کنی

ریپورتر
2nd March 2010, 06:52 PM
وقتی باد آروم آروم، موتو نوازش میکنه…
طبیعت وجودتو اینقدر ستایش میکنه…
وقتی که یواشکی خواب به سراغ تو میاد…
برای داشتن چشمای تو خواهش میکنه…
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
وقتی شب فقط میاد، برای خوابیدن تو
خورشید از خواب پا میشه، تنها واسه دیدن تو
وقتی که چشمه حریصه، واسه لمس تن تو
یا که پیچک آرزوشه، بشه پیراهن تو
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
وقتی هر پرنده به عشق تو پرواز میکنه
عشق تو، حتی طبیعتو هوس باز میکنه
وقتی تو قلب خدا این همه جا هست واسه تو
چرخ گردون، واسه تو گردشو آغاز میکنه
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم ؟!
این همه عاشق داری، چطور حسودی نکنم

ریپورتر
2nd March 2010, 06:53 PM
در میان بهت و ناباوری
می نگرم به:
دستان خالی از توشه
دل لبریز از آرزو
و تویی که وجودم را محاصره کرده ای...
و به پایانی که نزدیک است
در همین نزدیکی
شاید زیر دفتر خاطرات روی میز !
امان از سردردهای شبانه
و
ای وای از خواب های پریشان...!!
من گم گشتم در میان سرزمین شما...!!

ریپورتر
2nd March 2010, 06:53 PM
اینک کجایی عشق من؟

در این غروب دلگیر در چه فکری هستی

آیا تو نیز دلت سخت گرفته است؟

آیا تو نیز این شب غمبار را بیدار می مانی؟

آرام دل من.

من خود را با قاصدکی گفتم.

و آن را به پای نسیمی پاک بستم.

تا عشق جاودانه ی من را به تو برساند.

اینک کجایی ای ستاره زیبای من؟

ببین که تاریکی فراق مرا سخت می آزارد.

ببین که درد هجر تو مرا در اغوش کشیده.

ببین که اندوه بر من چیره گشته است.

کجایی محبوب من؟

تو نیز بوسه ای بر بال قاصدکی روانه کن.

شاید دل بیمار من شفا یابد...

ریپورتر
2nd March 2010, 06:53 PM
زیبا ترین تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه معصومانه تو بود
زیبا ترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود
زیبا ترین احساسات من گفتن دوست داشتن تو بود
زیبا ترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود
زیباترین لحظه ی زندگیم لحظه ی با تو بودن بود
زیبا ترین هدیه عمرم محبت تو بود
زیبا ترین تنهاییم گریه برای تو بود
زیبا ترین اعترافم عشق تو بود

و دیگر هیچ......
عاشقتم ب ا ر ا ن م.....

ریپورتر
2nd March 2010, 06:54 PM
http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif) آرزو دارم[/URL]http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.roozgozar.com/)

http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.roozgozar.com/) شبی عاشق شویhttp://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif) (http://www.roozgozar.com/)
http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif) آرزو دارم بـفهـمـــی درد راhttp://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif)
http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif) تــلـخـی بـــرخـورد هــای سـرد ر اhttp://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif)
http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif) مــیـرسـد روزی کــه بـی مـن ســر کــنـیhttp://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif)
http://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.roozgozar.com/) مـیـرسـد روزی کــه مــرگ عــشــــق را بـاور کـنـیhttp://www.fantastpic.com/images/08240053482440450393.gif (http://www.roozgozar.com/) (http://www.fantastpic.com/images/22525190040070686055.gif)[URL="http://www.roozgozar.com/"]

ریپورتر
2nd March 2010, 06:55 PM
http://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gifیـادمان بـاشد از امروز خطـایی نـکنـیـم
گر درون خود شکستیم صدایی نـکنیــمhttp://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gif
http://www.fantastpic.com/images/13084819155495850876.gifhttp://www.fantastpic.com/images/13084819155495850876.gif
http://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gifپر پروانـه شکـستن هنر انسان نـیسـت
گر شکستیم ز غفلت، من و مایی نکنیمhttp://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gif
http://www.fantastpic.com/images/13084819155495850876.gifhttp://www.fantastpic.com/images/13084819155495850876.gif
http://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gifیادمان بـاشـد گر شـاخه گلی را چیـدیـم
وقـت پرپر شـدنش سـازو نـوایـی نکنـیـمhttp://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gif
http://www.fantastpic.com/images/13084819155495850876.gifhttp://www.fantastpic.com/images/13084819155495850876.gif
http://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gifیـادمـان بـاشد اگـر خـاطـرمـان تـنـها شـد
طلب عشق ز هر بـی سـرو پایی نکـنیـمhttp://www.fantastpic.com/images/87317385453683991881.gif

ریپورتر
2nd March 2010, 06:55 PM
هرگز از دوری این راه مگو!

و از این فاصله ها که میان من و توست

...و هرگاه که دلت تنگ من است،

بهترین شعر مرا قاب کن

و پشت نگاهت بگذار!

تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد!

و بداند که دل من با توست

و همین نزدیکی ست...

ریپورتر
2nd March 2010, 06:56 PM
دستانم گرمي دستانت را مي خواهد پس دستانم را به تو ميدهم

قلبم تپش قلبت را مي خواهد پس قلبم را به تو ميدهم

چشمانم نگاه زيبايت را مي خواهد پس نگاهم از آن توست

عشقم تمامي لحظات تو را مي خواهند وبراي با تو بودن دلتنگي ميکنند

دل من همانند آسمان ابري از دوري تو ابري است

درخشش چشمانم همانند خورشيد درخشان انتظار چشمانت را مي کشند

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگزفراموشت نخواهم کرد.

عاشـــــــقـــــــــانـــ ــــه دوســــــتت خواهــــــــــم داشـــــــــــت

ریپورتر
2nd March 2010, 06:56 PM
هــــمــــــه را مي شـــنـــوم مي بـيــنــــم

من به اين جمله نمي اندیشم

به تو مي انديشم اي سرا پا همه خوبی

تك و تنها به تو مي انديشم
همه وقت

همه جا

من به هر حال كه باشم به تو مي انديشم

تـو بــدان اين‌‌‌ را ،تنهاتو بدان
تـو بمان با من ،تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند

اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز

تو بگیر

توببند

ریپورتر
2nd March 2010, 06:57 PM
http://www.tehranpic.net/images/nts24zwsg89l6jajzaq5.gif (http://www.tehranpic.net/images/nts24zwsg89l6jajzaq5.gif)

ریپورتر
2nd March 2010, 07:00 PM
************************************************** *****************
وقتی فکر میکنم که دلتنگ منی و دلت همیشه با منه...
میخوام دلمو فدای اون قلب مهربونت کنم
وقتی فکر میکنم که منو دوست داری و تنها آرزوت منم...
میخوام تا آخر عمرم عاشقونه واست بخونم
وقتی فکر میکنم که یه لحظه به من فکر میکنی...
میخوام تموم لحظه هام به این فکر کنم که چجوری اینهمه عشق و محبت رو ، به تو ابراز کنم
وقتی فکر میکنم که به انتظار من نشستی...
تو بگو تا آخر عمر به انتظارم بنشین ، من تا آخرین حد این انتظار منتظر اومدنت میشینم
وقتی فکر میکنم که برات ارزش دارم...
تا آخرین نفس به پات میشینم و تا آخرین نفس ، یک نفس فریاد میزنم
دوستت دارم
اگه بدونی که چقدر دوستت دارم...
دلتنگی که سهله ، دلت برای یه لحظه درکنار هم بودن پرپر میزنه
اگه بدونی که تنها آرزوی من تویی...
روزی صد بار آرزو میکنی که به آرزوم برسم
اگه بدونی که همه لحظه های زندگیم به تو فکر میکنم...
تک تک لحظه ها رو میشماری و به عشق اون لحظه ها زندگی میکنی
اگه بدونی که برام یه دنیا ارزش داری...
سفری به دور دنیا میری تا بفهمی چقدر برام عزیزی

ریپورتر
2nd March 2010, 07:01 PM
کنارم بودی ، کاش میتوانستم تورا در آغوش بگیرم و نوازش کنم...

باورم نمیشود که از من این همه دور هستی ، و فاصله بین منو تو بیداد میکند...
کاش میتوانستم دستانت را بگیرم و با تو به اوج خوشبختی بروم...
کاش میتوانستم بوسه ای به گونه ی مهربانت بزنم ... ای کاش ... کاش ... کاش
دلم بدجور هوایت را کرده و بدجور در حسرت دیدار توست...
باورم نمیشود این همه فاصله بین منو تو غوغا میکند...
و دریای غم و دلتنگی در قلبهایمان طوفان به پا میکند...
امواج تنهایی مثل خنجر در قلبهایمان مینشیند...
و ای کاش در کنارم بودی ، کاش بودی و دلم را از امید و آرزوهای انباشته شده خالی میکردی...
باورم نمیشود ... سخت است باورش ... با نبودنت در کنارم در این دنیا تنهای تنهایم...
بی کس،بی نفس،میروم با پاهای خسته،در جاده ای که به آن سوی غروب خورشید ختم شده...
کاش در کنارو بودی ... آنگاه دیگر هیچ آرزویی از خدایم نداشتم...
سخت است ، ولی باید در گوشه ای نشست و گریست و انتظار کشید، تا تو بسوی من بیایی...
و ای کاش در کنارم بودی ، باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای...

ریپورتر
5th March 2010, 01:44 PM
ای ساربان آهسته رو کارام جانم می رود

وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود

من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود

محمل بدار ای ساربان تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم

چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او

در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود

باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین

کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود

شب تا سحر می نغنوم و اندرز کس می نشنوم

وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فرو ماند به گل

وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من

گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا

طاقت نمی آرم جفا کار از فغانم می رود

ریپورتر
5th March 2010, 01:49 PM
در امتداد گذر چند ثانیه

صبر کن...

تنها برای بودن باش.بمان

برای یک ثانیه

که اگر میدانستی ثانیه ها چقدر بزرگند...

به اندازه ی خشم طبیعت.به اندازه ی لطف خدا شاید

به اندازه ی یک قطره باران در کویر خشک غیرت

پس یک ثانیه صبر کن...

به کجا میروی صبر کن...

صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو

یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو

ای کبوتر به کجا قدری دگر صبر کن

آسمان پای پرت پیر شود بعد برو

ای عزیز جان من

تو اگر گریه کنی بغض منم می شکند

خنده کن

عشق نمک گیر شود بعد برو

یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد

صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو

خواب دیدی شبی از راه سوارت آمده

باش ای نازنین

باش ای مهربان خواب تو تعبیر شود

بعد برو....

ریپورتر
7th March 2010, 07:25 PM
گل مــی کنـــد به باغ نگـاهت جـوانیم

وقــتی بروی دامـــن خـــود می نشانیم

داغ جنون قـــطره ی اشــکم به چشم تو

هر چند از دو چـشم خودت می چکانیم

مـن عابـــر شــکســته دل خـلوت تو ام

تا بیـکران چشــم خـــودت مــی کشانیم

یک مشـت بغض یخ زده تفسیر می کند

انـــــدوه و درد غربــت بــی همــزبانیم

وقــتی پـرید رنگ تو از پشت قصه ها

تصــویر شد نهـــایت رنـــگــین کـمانیم

تو، آن گلی که می شــکفی در خیال من

پُر می شود زعطر خوشــت زنــدگانیم

در کـهــکشان چـشم تو گم می شود دلم

سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانیم

زیــبـــاترین ردیف غـــزلهای من توئی

ای یـــــار ســــرو قـــامت ابـرو کمانیم

حـــالا بیـــا و غــربت ما را مرور کن

ای یــــادگــــــار وســعت سبـز جوانیم

ریپورتر
7th March 2010, 07:26 PM
تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری

همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری

تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی

غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری

شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -

هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری

بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند

مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری

همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید

ببین چه مرهم شیرینیست برای سختی و دشواری!!

کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی

رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...

چقدر منتظرت بودم !ببینمت کمی آسوده...

دوباره آمده ای اما؛ همان همیشه عزاداری

ریپورتر
7th March 2010, 07:26 PM
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن



بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن



موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن



من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن



بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن



امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

ریپورتر
7th March 2010, 07:28 PM
آن دم که با تو ام

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
می‌ریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی‌ رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خنده‌ی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خوانده‌ای به گوش من این، مهربان من

ریپورتر
7th March 2010, 07:28 PM
پـشت پـنـجـره
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم
شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم
هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم
شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را
کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...
هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم
زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود
گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟
آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی
زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی
مـکـتــوب ِ یــار ؛
نـیـاورده ســت ؟
.....
هــی پشـت ِ پـنجــره می آیم
هـی پـشـت ِ پنجــره می آیـــم ...

ریپورتر
7th March 2010, 07:28 PM
بغض تازه
در من ترانه های قشنگی نشسته اند

انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند

انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت

امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند

ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان

حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...

من باز گیج می شوم از موج واژه ها

این بغضهای تازه که در من شکسته اند



من گیج گیج گیج ، تورا شعر می پرم

اما تمام پنــــجره ها ی تــو بستـــه اند

ریپورتر
7th March 2010, 07:29 PM
زمـــــزمــه
من همان شبان ِ عاشقم
سینه چاک و ساکت و غریب
بی تکلّف و رها
در خراب ِ دشتهای دور
ساده و صبور
یک سبد ستاره چیده ام برای تو
یک سبد ستاره
کوزه ای پُر آب
دسته ای گل از نگاه ِ آفتاب
یک رَدا برای شانه های مهربان تو!
در شبان ِ سرد
چارُقی برای گامهای پُر توان ِ تو
در هجوم درد...
من همان بلال ِ الکنم ، در تلفظ ِ تو ناتوان
وای از این عتاب! آه....

ریپورتر
7th March 2010, 07:29 PM
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود
با سار ِ پشت پنجره جایم عوض شود
هی کار دست من بدهد چشم های تو
هی توبه بشکنم و خدایم عوض شود
با بیت های سر زده از سمت ِ ناگهان
حس می کنم که قافیه هایم عوض شود
جای تمام گریه ، غزل های ناگــــــزیر
با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود
سهراب ِ شعرهای من از دست می رود
حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود
قدری کلافه ام و هوس کرده ام که باز
در بیت های بعد ، ردیفم عوض شود
حـوّای جا گرفته در این فکر رنج ِ تلخ
انگــار هیچ وقـت به آدم نـمی رسد
تن داده ام به این که بسوزم در آتشت
حالا بهشت هم به جهنم نمی رسد
با این ردیف و قافیه بهتر نمی شوم !
وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

ریپورتر
7th March 2010, 07:29 PM
چشاتو وا نکن اينجا ، هيچ چي ديدن نداره
صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره
توي آسموني که کرکسا پرواز مي‌کنن
ديگه هيچ شاپرکي ، حس ِ پريدن نداره
دستاي نجيب ِ باغچه ، خيلي وقته خاليه
از تو گلدون ، گلاي کاغذي چيدن نداره
بذا باد بياد ، تموم ِ دنيا زير و رو بشه
قلباي آهني که ، ديگه تپيدن نداره
خيلي وقته ، قصه ی اسب ِ سفيد ، کهنه شده
وقتي که آخر ِ جاده‌ها رسيدن نداره
نقض ِ قانون ِ آدم‌بزرگا جـُرمه ، عزيزم
چشاتو وا نکن ، اينجا هيچ چي ديدن نداره

ریپورتر
7th March 2010, 07:29 PM
باراني ام , باراني ام , باراني از آتش
يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش
.
اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر
سوزان و من محبوس در زنداني از آتش
.
اهل غزل بودم ، خدا يكجا جوابم كرد
با واژه اي ممنوع ، با انساني از آتش
.
بي شك سرم از توي لاكم در نمي آمد
بر پا نمي كردي اگر طو فاني از آتش
.
تا آمدي ، آتشفشاني سالها خاموش
بغضش شكست و بعد شد طغياني از آتش
.
كاري كه از دست شما هم بر نمي آمد
من بودم و در پيش رويم خواني ازآتش
.
اين روزها محكوم ِ اعدامم به جرم عشق
در انتظارم بشنوم ، فرماني از آتش

ریپورتر
7th March 2010, 07:30 PM
آقا گمانم من شما را دوست...
حسی غریب و آشنا را دوست...
نه نه! چه می گویم فقط این که
آیا شما یک لحظه ما را دوست؟
منظور من این که شما با من...
من با شما این قصه ها را دوست...
ای وای! حرفم این نبود اما
سردم شده آب و هوا را دوست...
حس عجیب پیشتان بودن
نه! فکر بد نه! من خدا را دوست...
از دور می آید صدای پا
حتا همین پا و صدا را دوست...
این بار دیگر حرف خواهم زد
آقا گمانم من شما را دوست...

ریپورتر
7th March 2010, 07:30 PM
گفتی که پــَر بکش ، برو از آسمان من
باشـد ، قبـول ، کفتر ِ نا مهربان من

هر بار گفته ام که : تو را دوست دارمت
پـُر می شود از آتش ِعشقت دهان من

این جمله که برای بیانش به چشم تو
افتـاده است باز به لکنـت ، زبان من

آنقدر عاشقـم که تو عاشـق نبوده ای
دیگر رسیـده کارد ، بر این استـخوان من

نه ، شاهنامه نیست که تو پهلوان شوی
این یک تراژدی ست ـ غم ِداستان من

یک شب بیا و ضامن ِ من باش نازنین !
وقتی دخیـل ، بستـه به تو آهوان ِ من

دل بــرکن و به شهـرِ دل ِ من بیا عزیز!
زخـم زبان مردم ِ چشـمت ، به جان ِ من

باید که باز با تو خـدا حا فظـی کنـم
آخر رسیـده است به پایـان ، زمان من

برگزیده از وبلاگ : روی خط شعر

ریپورتر
7th March 2010, 07:30 PM
وقتي سكوت ِ دهكده فرياد مي شود
تاريخ ، از انحصار ِ تو آزاد مي شود
تاريخ ، يك كتاب ِ قديمي ست كه در آن
از زخم هاي كهنه ي من ياد مي شود
از من گرفت دخترِ ِخان هرچه داشتم
تا كي به اهل ِ دهكده بيداد مي شود؟
خاتون! به رودخانه ي قصرت سري بزن
موسي ، دل ِ من است كه نوزاد مي شود
با اين غزل ، به مـُلك ِ سليمان رسيده ام
اين مرد ِ خسته ، همسفر ِ باد مي شود
اي ابروان ِوحشــي ِتو لشكر ِ مغول!‏
پس كي دل ِ خراب ِ من ، آباد مي شود؟
در تو هزار مزرعه ، خشخاش ِ تازه است
آدم به چشـــــــــــــم هاي تو معتاد مي شود

ریپورتر
7th March 2010, 07:30 PM
ورق می خورد شب ، با پنجه ی تقدير در باران

ومی رقصيد عطر ِ كال ِ كاج ِ پير در باران

نگاه ِ بـِركه ، سرشارازتب ِ رويای وارونه

ومی روييد از ژرفای آن تصوير در باران
..................................................


ميان ِ چشم ها مانده ست سرگردان ، هزاران سال

خمار ِ خواب های خيس وبی تعبير در باران

دل ويك گوشوار ِ كاغذی ، انگيزه ی بودن

ومن ، باران نديده ، دختری دلگير د ر باران

صدای خيس ِ مردی درگلوی تار می روئيد

كسی مثل خودم، مثل خودش درگير در باران

به جرم ِ بی گناهی ، دارهای چشم ها می دوخت

به سرتاپای من ، يك درد ِ دامنگير در باران

غمی كم كم خودش را دررگ ِ ديوانه ام می ريخت

جنون بود وتب ِ رقاصی ِ زنجير در باران

جنون بودآن شب وآئينه ای صد پاره دردستم

ومن حل می شدم با آيه ی تكثير در باران



















برگزیده از وبلاگ : آیه های مذاب

ریپورتر
7th March 2010, 07:31 PM
بار ِ دلــتـنگـیـت ُ بستی ، دیگه وقت رفتنه

داری میری و فقط خاطره هات سهم منه

دلم از حادثه خونه ، چشام از خاطره خیس

دوس داری برو ولی نامه برامون بنویس
*

به تو می رسم اگه موج ِ مسافر بذاره
اگه دلبستگیــا لحظــه ی آخـــر بذاره


به تو می رسم به تو پولک نقره کوب ماه !

به تو می رسم به تو طلای این شب سیاه !

به تو می رسم به چشم ِ انتظاری که داری

به تو می رسم به آغوش ِ بهاری که داری

به تو که آینه ها محو تماشات می شدن

شبای تیره چراغونی ِ چشمات می شدن

*
می تونی دل بـِکــنـــی تا ته ِ دنیا برسی

امروزُ رها کنی تا خود ِ فردا برسی

می تونی همسفر ِ خاطره های بد باشی

می تونی راه رسیدن به شبُ بلد باشی

می تونی تو چار دیوار ِ غربت ِ دنیا بری

می تونی هر جا بمونی ، می تونی هرجا بری

امّا هرگـــز نمی تونی غمُ تنها بذاری

تو مســــافری نمی شه غربتُ جا بذاری

خاطرت هرجا که باشی بازم اینجا می مونه

تا ابد غصه ی غربت ، تو دلت جا می مونه

ریپورتر
7th March 2010, 07:31 PM
مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم
مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم


اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست
بگو که سجده از این قبله گاه بردارم

مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند
که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم


گناه ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست
گناه ِ هر قدمی اشتباه بردارم


تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم
به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم


بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است
بیا که دست از این اشک و آه بردارم

ریپورتر
7th March 2010, 07:31 PM
از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست
آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست
لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست

ریپورتر
7th March 2010, 07:31 PM
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو

برگزیده از وبلاگ : ازآتش از لب تو

ریپورتر
7th March 2010, 07:32 PM
سه نقطه هاي تو گاهي هزار واژه ومن
هنوز در تب يك نقطه از لبت بي تاب



هميشه معني صد اضطراب ... من، بي تو
هميشه ديدن بي پرده ی شما در خواب



چه عاشقانه ی پوچي! تو خوب مي داني
ميان اين همه رويا ، فقط تويي كمياب



و من چه خسته تو را چون سراب مي جويم
چه فصل خالي و تلخي ست سهم من زين خواب!
...






كجاست آنكه ز من آتشي بگيراند
بسازد از تن من قطعه قطعه هاي مذاب


و يا حضور تو را قصّه قصّه ، فصل به فصل...
بخواند از تو غزل هاي نابِ بي پاياب

...

خدا کند که غزلهای آخرم باشد
خدا کند که شوم در غمت خراب،خراب


چه روزگار غریبی ست نازنین، آری
نه حرف مانده برایم ، نه عشق های مجاب


بیا... تمام کن این انتظار را در من
بدون شرح و سه نقطه ... پر از حکایت ناب
...





یکی نبود و یکی بود و او نبود ... و من
هنوز در تب یک نقطه از لبت بی تاب

ریپورتر
7th March 2010, 07:32 PM
دیروز در کنار تو احساس عشق بود

دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود
دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
این واژه های غرق به خون مرا نوشت
هرجا که رد پای شما هست می روم
فکری بکن به حال من از دست می روم
قلبم شکسته است و هی سرد می شوم
بگذار بشکند عوضش مرد می شوم
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد
فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم
شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست
در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست
بانوی دشت های قشنگی که سوختی
عشق مرا به رهگذران می فروختی
چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین
این دست ها همیشه جوان نیست نازنین
شاید کسی که بین غزل های من گم است
در فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
از مردمان غمزدهء این حوالی است
حالا ببین علیه خودم غرق می شوم
در منتها الیه خودم غرق می شوم
دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند
احساس می کنم غزلم ناتمام ماند

ریپورتر
7th March 2010, 07:32 PM
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست

يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست

من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست

ریپورتر
13th March 2010, 04:40 PM
چیزیم نیست، خرد و خمیرم فقط همین



کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین





از هر چه هست و نیست گذشتم ولی هنوز



در مرز چشم های تو گیرم فقط همین





با دیدنت زبان دلم بند آمدست



شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین


محسن پرست

ریپورتر
13th March 2010, 04:41 PM
اي عشق، اي ترنم نامت ترانه‌ها
معشوق آشناي همه‌ عاشقانه‌ها

اي معني جمال به هر صورتي که هست
مضمون و محتواي تمام ترانه‌ها

با هر نسيم، دست تکان مي‌دهد گلي
هر نامه‌اي ز نام تو دارد نشانه‌ها

هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شکوفه، خوشه‌ي گندم به دانه‌ها

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دريا به موج و موج به ريگ کرانه‌ها

باران قصيده‌اي است تر و تازه و روان
آتش ترانه‌اي به زبان زبانه‌ها

اما مرا زبان غزل‌خواني تو نيست
شبنم چگونه دم زند از بي‌کرانه‌ها

کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوي تو
چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها

يک لحظه از نگاه تو کافي است تا دلم
سودا کند دمي به همه جاودانه‌ها


قیصر امین پور

ریپورتر
13th March 2010, 04:41 PM
روز شکار، پیرزنی با قباد گفت

کز آتش فساد تو، جز دود و آه نیست


روزی بیا به کلبهٔ ما از ره شکار

تحقیق حال گوشه‌نشینان گناه نیست



هنگام چاشت، سفرهٔ بی نان ما ببین

تا بنگری که نام و نشان از رفاه نیست



دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد

دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست



از تشنگی، کدوبنم امسال خشک شد

آب قنات بردی و آبی بچاه نیست



سنگینی خراج، بما عرصه تنگ کرد

گندم تراست، حاصل ما غیر کاه نیست



در دامن تو، دیده جز آلودگی ندید

بر عیبهای روشن خویشت، نگاه نیست



حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است

کار تباه کردی و گفتی تباه نیست



صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت

جز سفله و بخیل، درین بارگاه نیست



ویرانه شد ز ظلم تو، هر مسکن و دهی

یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست



مردی در آنزمان که شدی صید گرگ آز

از بهر مرده، حاجت تخت و کلاه نیست



یکدوست از برای تو نگذاشت دشمنی

یک مرد رزمجوی، ترا در سپاه نیست



جمعی سیاهروز سیهکاری تواند

باور مکن که بهر تو روز سیاه نیست



مزدور خفته را ندهد مزد، هیچکس

میدان همت است جهان، خوابگاه نیست



تقویم عمر ماست جهان، هر چه میکنیم

بیرون ز دفتر کهن سال و ماه نیست



سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی بخلق

در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیست


اخترچرخ ادب پروین

ریپورتر
13th March 2010, 04:43 PM
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاك


شاخه های شسته، باران خورده، پاك


آسمان آبی و ابر سپید


برگهای سبز بید


عطر نرگس رقص باد


نغمه شوق پرستو های شاد


خلوت گرم كبوترهای مست


نرم نرمك می رسد اینك بهار


خوش به حال روزگار!


خوش به حال چشمه ها و دشت ها


خوش به حال دانه ها و سبزه ها


خوش به حال غنچه های نیمه باز


خوش به حال دختر میخك كه می خندد به ناز


خوش به حال جام لبریز از شراب


خوش به حال آفتاب


ای دل من گرچه در این روزگار


جامه رنگین نمی پوشی به كام


باده رنگین نمی نوشی ز جام


نقل و سبزه در میان سفره نیست


جامت از آن می كه می باید تهی است


ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم


ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب


ای دریغ از ما اگر كامی نگیریم از بهار


گر نكوبی شیشه غم را به سنگ


هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

ریپورتر
13th March 2010, 04:43 PM
صــــداي پاي مهتاب




تو کـوچه ها ميپيچه




شبهاي بي تو بودن




ســـرابه هيچ هيچه




من از نگاه پاکـــــت




به آسمون رسـيدم




از لب هــــر فرشته




اسم تــو رو شنيدم




ديدم که اسم پاکت




رمــــز... در بهـشته




خـدا تــــوي دل من




اســم تو رو نــوشته




به حـــرمت نگــاهت




دل از هــمه بـريدم




تو آســـــمون هفتم




به عشق تو رسيدم

ریپورتر
13th March 2010, 04:44 PM
ای تمام فکر من در روز وشب



ای همه هذیان من در سوزتب



ای نهان در پیکرم چون جان شده



آه ای والاترین سوگند من



ای نهان در گریه و لبخند من



ای فدای قهر و ناز چشم تو



چون عشق تو در دلم باشد چه غم



چونکه تا روز قیامت با توام.

ریپورتر
11th April 2010, 03:12 PM
روزگار غریبی است، نازنین
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم.
دلت را می بویند
روزگار غریبی است، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرماشاملوی بزرگ
آتش را
به سوخت بار سرود وشعر
فروزان می دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار غریبی است ، نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند
بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی است ، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است نازنین
ابلیس پیروزمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.

شاملو

ریپورتر
11th April 2010, 03:12 PM
آي آدم ها
آي آدم‌ها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانيد!
يك نفر در آب دارد مي‌سپارد جان.
يك نفر دارد كه دست و پاي دائم مي‌زند،
روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي‌دانيد.
آن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن،
آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد،
كه گرفتستيد دست ناتوان را
تا تواني بهتر را پديد آريد،
آن زمان كه تنگ مي‌بنديد،
بر كمرهاتان كمربند،
در چه هنگامي بگويم من؟
يك نفر در آب، دارد مي‌كند بيهوده جان قربان!
آي آدم‌ها كه بر ساحل بساط دلگشا داريد!
نان به سفره، جامه‌تان بر تن؛
يك نفر در آب مي‌خواند شما را.
موج سنگين را به دست خسته مي‌كوبد،
باز مي‌دارد دهان، با چشم از وحشت دريده،
سايه‌‌هاتان را ز راه دور ديده،
آب را بلعيده در گود كبود و هر زمان بي‌تا بيش افزون،
مي‌كند زين آب‌ها بيرون،
گاه سر، گه پا.
اي آدم‌ها!
او ز راه دور اين كهنه جهان را باز مي‌پايد،
مي‌زند فرياد و اميد كمك دارد؛
آي آدم‌ها كه روي ساحل آرام در كار تماشاييد!
موج مي‌كوبد به روي ساحل خاموش،
پخش مي‌گردد چنان مستي به جا افتاده بس مدهوش،
مي‌رود نعره‌زنان. وين بانگ از دور مي‌آيد:
ـ «آي آدم‌ها»...
و صداي باد، هر دم دلگزاتر،
در صداي باد، بانگ او رهاتر،
از ميان آب‌هاي دور و نزديك
باز در گوش آيد اين نداها.
ـ «آي آدم‌ها»
نيما يوشيج

engeneer_19
16th April 2010, 02:37 PM
هم عکس گزاشتم هم شعر تو این پست


http://milad-web.persiangig.com/image/asheghane/111111116.jpg
از پنجره نگاه بکن آره اون میاد درسته بی وفاست ولی باید بیاد



میدونه دلم براش بدجوری تنگ شده ولی نمیدونم دل اون چرا از سنگ شده



غم دوریش کم بودش حالا بی وفا شده نه یه زنگی نه تماسی آره بی رنگ شده



آخه من چکار کنم با این دل بهونه گیر ای خدا کمک بکن برو ای دل بمیر



تو چرا سنگ نشدی میونه این همه سنگ میدونم دوسش داری مثل یه احصاصه قشنگ



آخه دوست داشتنیه مثل لیلا میمونه دل من شیدادییه مثل مجنون میمونه



فدای نازش بشم این نازش کشته مارو حالا که عاشق شدم می خواد بگه از پیشم برو



خدایا این احصاصمو از دلم نگیر ولی خصلت بدو از دل یارم بگیر



آخه گناهم نداره همش تقصیره منه زود دل می بندم زود عاشق میشم اینم میشه گفت یه جوری گناهه منه


---------------------------------------------------



















(javascript:void(0))

AreZoO
23rd May 2010, 12:00 AM
تو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار


اما شبای بی کسیم یکی نمونده موندگار


یکی نمونده از هزار


ستاره های گم شده هر شب من هزار هزار


اما همیشگی توئی ستاره دنباله دار


یکی نمونده از هزار


ای آخرین تنهاترین آواره عاشق


هر شب عمرم همراه با من ستاره عاشق


ستاره های گم شده هر شب من هزار هزار


اما همیشگی توئی ستاره دنباله دار


یکی نمونده از هزار


ای تو آشنای ناشناسم


ای مرحم دست تو لباسم


دیوار شبم شکسته از تو از ظلمت شب نمی هراسم


انگار که زاده شده با من عشقی که من از تو میشناسم


ای آخرین تنهاترین آواره عاشق


هر شب عمرم همراه با من ستاره عاشق


تو بودی و هستی هنوز سهم من از این روزگار


با شب من فقط توئی ستاره دنباله دار با شب من فقط توئی

خاله
2nd June 2010, 01:23 PM
فصل که رخت عوض می کند


دوباره عاشقت می شوم





گیرم زمستان باشد و من


آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم


عشق تو همین شال پشمی است


که نفسم را گرم می کند





بر لبم نام تورا می برم


تا برف


مثل قند
در دل زمستان آب شود

AreZoO
28th June 2010, 06:04 PM
جای تو خالیست باز در میان تنهایی هایم



بايد قصه اي تازه آغاز كنم و نشان دهم كه هنوز ميتوانم عشق بورزم
باز هم برايت مينويسم از لحظه ضيافت من و دل كه در آن جاي تو خالي بود
و باز هم برايت مينويسم از عطش ديدار تو ,از بغض غربت كه واژه به واژه آن را گريه كردم
اما كاش خواننده آن هم بودي......

مرجان مطهر
21st July 2010, 08:55 PM
[quote=sk8er_girl;1347]ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم]


هیچ جز حسرت نباشد کار من
بخت بد بیگانه ای شد یار من
بی گنه زنجیر بر پایم زدند
وای از این زندان محنت بار من

مرجان مطهر
21st July 2010, 08:58 PM
کاش از شاخه سر سبز حیات
گل اندوه مرا میچیدی
کاش در شعر من ای مایه عمر
شعله راز مرا می دیدی

kamanabroo
22nd July 2010, 12:46 AM
بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود

nika6749
22nd July 2010, 02:13 PM
سلام شعر های شما خیلی خوبه/. منم لذت بردم

Sookoot
22nd July 2010, 03:31 PM
يارم به يک لا پيرهن خوابيده زير نسترن
ترسم که بوي نسترن مست است و هوشيارش کند

پيراهني از برگ گل از بهر يارم دوختم
از بس لطيف است آن بدن ترسم که آزارش کند[golrooz]

خاله
24th July 2010, 10:07 PM
چون دوست دشمن است , شکایت کجا برم؟؟؟؟

nika6749
25th July 2010, 11:08 PM
تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان
نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان
گل آفتاب ما را ،لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان؟
نه گلی فقط که نوری ، نه که نور بوی باران
تو صدای پای آبی ،گل آفتابگردان
نه گلی نه آفتابی ، من و این هوای ابری
نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان ؟
تو بتاب و گل بیفشان ، " سر آن ندارد امشب
که بر آید آفتابی " ، گل آفتابگردان....

nika6749
25th July 2010, 11:09 PM
دل گرو بستم به یار چین و ماچین
گوش چینى، گونه چینى، سینه چینى، چانه چینى

تا گرفتم جام مى از نرگس چشمان مستش
چشم چینى، مست چینى، نرگس مستانه چینى

خرقه رهن خمره در سوداى پیمانه نمودم
خرقه چینى، خمره چینى، باده و پیمانه چینى

همچو شانه گم شدم در پیچ و تاب چین زلفش
چین که چینى، زلف چینى، تاب چینى، شانه چینى

شمع و گل با بلبل و پروانه جمعند و غزلخوان
گل که چینى، شمع چینى، بلبل و پروانه چینى


زاهدا باشد قبول درگه حق تا که باشد
مهر با سجاده چینى، سبحه ى صد دانه چینى

شیخ اگر چه گفت استقلال و نه شرقى نه غربى
لیک نعلین و قبا و شال روى شانه چینى

رفت اعرابى به ترکستان و ما چین جاى کعبه
قبله چینى، پرده چینى، سنگ هاى خانه چینى

نه فقط اسباب لوکس زندگى مانند ضبط و
فرش و فاکس و گاز و میز و پنکه و رایانه چینى

بلکه شورت و مایو چینى، لنگ چینى، لیف چینى
نوره و سدر و حنا ، کافور مرده خانه چینى

گر چه در صنعت ربودیم از اروپا گوى سبقت
پیچ چینى، مهره چینى، تسمه و دندانه چینى

پیک چینى، کاسه ى ماست و خیار و بطر چینى
نشئه چینى، مست چینى، نعره ى مستانه چینى

منقل و تریاک چینى، انبر و وافور چینى
من خلاصه مى کنم، هر چیز عشقولانه چینى

آن چه مى باشد زنانه لیک نتوانم بگویم
یا چه فرقى مى کند؟ نوع دگر مردانه چینى




اى خدا ترسم بهشتت نیز باشد چینى از دم
جوى شیر و شهد چینى، حورى فتانه چینى!!

پس اگر این است هالو، در جهنم نیز باشد
قیر چینى، قیف چینى، نیم سوز به این کلفتى و به این درازى با مار و عقرب و گرز آتشین و تازیانه چینى...!!

nika6749
25th July 2010, 11:17 PM
ماه به من گفت : اگر دوستت به تو پیامی نمی دهد چرا ترکش نمی کنی ؟ به ماه نگاهی کردم و گفتم : آیا آسمان تو را ترک می کند زمانی که نمی درخشی ؟

nika6749
25th July 2010, 11:28 PM
یه داستان کوتاه غم انگیز ! http://blogfa.com/images/smileys/06.gif احساساتم جریحه دار شد !! http://blogfa.com/images/smileys/21.gif
مرد جوانی از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماه ها بود که ماشین اسپرت زیبایی پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود .
مرد جوان از پدرش خواسته بود که برای هدیه ی فارغ التحصیلی آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدرش توانایی خرید آن را دارد .
بالاخره روز فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اتاق مطالعه ی خصوصی اش فرا خواند و به او گفت :
من از داشتن پسر خوبی مثل تو بی نهایت مغرور و شاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم .
سپس یک جعبه به دست او داد . پسر کنجکاو ولی نا امید جعبه را گشود و در آن یک انجیل زیبا که روی آن نام او طلا کوب شده بود یافت .
با عصبانیت فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال و دارایی ای که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟
کتاب مقدس را روی میز گذاشت و پدر را ترک کرد .
سال ها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد . خانه ی زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده .
یک روز به این فکر افتاد که پدرش حتما خیلی پیر شده و باید سری به او بزند .
از روز فارغ التحصیلی دیگراو را ندیده بود .
اما قبل از این که اقدامی بکند ، تلگرافی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی از این بود که پدر تمام اموال خود را به او بخشیده است .
بنابراین لازم بود فورا خود را به خانه برساند و به امور رسیدگی نماید .
هنگامی که به خانه ی پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد . اوراق و کاغذ های مم پدر را گشت و آن ها را بررسی نمود و در آن جا همان انجیل قدیمی را بازیافت .
در حالی که اشک می ریخت انجیل را باز کرد و صفحات آن را ورق زد و کلید یک ماشین را پشت جلد آن پیدا کرد .
در کنار آن یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت وجود داشت . روی برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود و روی آن نوشته شده بود :
تمام مبلغ پرداخت شده است .

touraj atef
8th August 2010, 01:46 PM
هر روز صبح از يزدان پر مهر خواهانم كه مرا راهنمائي كند و آن گونه آگاهي دهد كه بتواند معجزه هاي او را بينم و تمامي شگفتي هاي او را پاس دارم و چنين است كه هر دم در هديه هاي او غرقه ام ..
امروز هديه اي از هديه اي , زيزدان گرفتم كه مي دانستم قلبي بي كران مهر بان و روحي سر شار از بي كرانگي مهر دارد و عشق را به تمامي باور دارد
از او هديه گرفتم تا بار ديگر معجزه هاي يزدان پر مهر را باور كنم
آري امروز مهر يزدان بار ديگر مرا به گونه اي هدايت كرد تا نور مهر بي كران او را بينم و چنين بود كه بار ديگر هديه اي از مهر بان گرفتم تا باور كنم..
آري هنوز هم مي توان پر مهر بود و بي بهانه پيوستگي را جشن گرفت در سوري به اندازه مهرگان نياكانمان ياد آوردم كه مهر بايد داد تا مهر را گرفت بايد با هم بودن را همراه هم جشن گرفت تا تنهائي را باور نكرد بايد باور داشت كه هيچكس تنها نيست و هيچ آفريده اي از آفريده هاي يزدان پر مهر در اين روزگار نمي تواند تنها باشد
آري ياد گرفتم كه بدانم دلي پر مهر حتي در هزاران فرسنگ دور تر مي تواند گرماي خورشيد مهر ورزي را تقديم نمايد و بگويد شايد در بي انتها فاصله زميني ما در هنگامي كه ماه را ميزباني كنم وتو در پناه آفتابي بيانديشيم كه دور ز هم هستيم اما بايد باور كنيم در زير آسمان پر مهر هستي آفتاب مهر هيچگاه غروب نخواهد كردو بايد باور داشته باشيم كه " باهم و براي هم هستيم "
آري انديشيدم كه هنوز هم مي توان در روزگار پر از دغدغه با عشق و عدالت آشتي كرد لبخندي بي ادعا زد و گريه اي ز شوق را ميزباني كرد و مهر را به همديگر ارزاني داشت و باور كرد مي توان بي بهانه به هم عشق ورزيد
آري در قلبم نقش تصوير عاشقانه اي زدم بهر باور آن كه ديگري من است و من آن دگري هستم تا همديگري را جشن گيريم و بهر اين با همديگر بودنها است كه قرنها باقي مانده ايم
آري در اين خاك اهورائي ايران زمين در ميان درسهاي نياكانمان ياد گرفتيم كه سه پند بزرگ را به ياد داشته و از ياد نبريم كه
گفتار نيك داشته و همديگر را با مهر خطاب كنيم
كردار نيك داشته و همديگر را بي بهانه در آغوش بفشاريم حتي با لبخند و يا با چند خطي ز مهر ورزي و شايد هم با آرزوئي دلنشين بهر خوشبختي همديگر
پندار نيك داشته و از ياد نبريم كه بايد براي هم بهترين را بخواهيم بايد ياد گيريم كه بازي انسانيت قصه بردن تو است كه پيروزي من است خوشبختي تو است كه بهروزي من است لبخند تو كه خنده من است و دل شاد تو است كه شادماني دل من است, بايد باشد
آري در ميانه مرداد در امردادي كه بشارت دهد شجاعت شير و آفتاب بي كران مهر است درسهائي ز هديه هاي آن هديه يزدان به من, را گرفتم دانستم آري مي توان عشق بود مي توان پر مهر شد و بي كران هديه داد آنچنان كه مرا هديه داد و با هم آوازي چنين سر داد
مي بيني محبوب
هنوز هم مي توان عاشق شد
حالم خوب است
آه كه چقدر حالم خوب است
آه كه چقدر حالم خوب است كه پيوسته ايم ..
تورج عاطف
/WWW.lonelyseamanwordpress.blogfa.com
/ tourajatef@hotmail.com

AreZoO
26th September 2010, 07:04 PM
برای تو از باران ستاره می چینم


شاید باور زیبایی های تو


همه فانوسهای قندیل بسته چشمانم را پشت سر بگذارد


و به صدای پر خاطره بودنمان برسد .


آسمان دلگیر شد وقتی به ستاره گفتم


(( روی تمام ثانیه ها یم را خط بکش و فقط بگذار سرخی سیبهای امروز من


همیشگی ترین لحظه هایش باشد))


ببین چقدر عاشقت شده ام


به من نگو که بهاریترین ستاره را به من دادی,


نگو که غریبانترین مراقبه هایم را به اوج دل نشانده ای .


به من که حس غربت اشکهایم غریبی مهتاب را می سوزاند


من عاشق یکرنگی توام.


بیکران باش تا آسمان را در ساعت نگاهت خلاصه کنم.


تردید دلم ببخش اگر به عشقت خندیدم .


اگر به غرورت گفتم ارزانی خودت


بهاری ترین ستاره من! بگذار تنها گله کردن از تو


نبودنت باشد نه گرفتن نگاهت از من .


نگو نگاهت هنوز عاشقم نکرده,


نگو اگر هم عاشق بوده ام حرفهایت دل را سوزانده...


دلم را که تمام حرفش ,


تمنای چشمان توست نشکن.


دیشب دلم برای لمس نگاهت تنگ شده بود


دیشب همه ستاره هارا برایت فرستادم


تا یکی یکی فدای تو شوند


و تو در خیالت به سادگی جشن مرگشان بخندی


دیشب به خاطر تو عروج لحظه ها را گریستم


دیشب به وسعت آسمان صدایت کردم.......


نشنیدی؟

AreZoO
29th October 2010, 06:46 PM
بی تو دوباره دل من گرفته بازم


زندگیم و پای تو دارم می بازم


تنهایی راه افتادم و رفتم و رفتم
درد دلامو حتی به خدا نگفتم

AreZoO
4th December 2010, 04:33 PM
لیلی, خودش را به آتش کشید.


خدا گفت: زمین سردش است. چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟

لیلی گفت: من.

خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.

سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم.

خدا گفت شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش.

لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد.

لیلی گر می گرفت. خدا حظ می کرد.

لیلی می ترسید. می ترسید آتش اش تمام شود.

لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت کرد.

مجنون سررسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد.

آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد.

خدا گفت: اگر لیلی نبود, زمین من همیشه سردش بود.

AreZoO
4th December 2010, 04:33 PM
این همه حرفــــــ

به چه کارم می آید؟

برای گفتن دوستــت دارمـــــ

هفت حرف کافی است!

AreZoO
4th December 2010, 04:34 PM
زيبايى دنيا را
تنها آن لحظه كه به چشمان تو نگريستم دريافتم ؛
و از آن پس هيچ لحظه اى از عمرم بدون انديشه تو سپرى نشد .
اگر عمر من تنها يك شب باشد ،
آرزو دارم همان يك شب را با تو بگذرانم .
عزيز من !
اين دنيا تنها هنگامى زيباست ، كه در كنار تو باشم ...
http://forum.p30world.com/images/New-smile/N_aggressive%20%2839%29.gifhttp://forum.p30world.com/images/New-smile/N_aggressive%20%2839%29.gifhttp://forum.p30world.com/images/New-smile/N_aggressive%20%2839%29.gif

AreZoO
4th December 2010, 04:35 PM
رفع زحمت

حافظ کنار عکس تو من باز نیت میکنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا
دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم
چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست
تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می کنم
در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا که روم احساس غربت می کنم
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرکت میکنم
یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت
هر چند اندک باشد آن را با تو قسمت میکنم
خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت میکنم

AreZoO
4th December 2010, 04:36 PM
آشنای غم تنهایی من

داغ دستان مرا باور کن

که برای تو چنین می سوزد

روح لغزنده شبهای مرا باور کن

که به یاد تو چنین می شورد

طپش قلب مرا باور کن

که به نام تو چنین می کوبد

نازنین باور تنهایی من

شعله قلب مرا باور کن

رقص آتش شدن و بودن را

تو بیا قاصدک بوته آرام خیال

در میان غم وغوغای وصال

مرگ مرداب مرا باور کن

قصه عاشق صادق شدن ساحل را

ای که فقدان تو عصیان من است

غم تنهایی تو مرگ من است

حاصل عمر تو بر جان من است

نازنین عمر مرا باور کن

uody
15th January 2011, 07:33 PM
بي به دست من از شوق سيب دادي تو

نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو

تو آشناي دل خسته ام نبودي حيف

و درد را به دل اين غريب دادي تو.

AtIsHpArE
15th January 2011, 08:21 PM
تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست
حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس؛که یک لحظه تماشای تو رؤیاست

s.golgol
15th January 2011, 10:21 PM
گفتمش بی تو چه می باید کرد
عکس رخساره ی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو
تاری از زلف سیاهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد

warrior
15th January 2011, 10:47 PM
زنهار به جز عشق دگر شغل نگیری

s.golgol
15th January 2011, 10:50 PM
عشق يعني اينكه ما باور كنيم
يك دل ديگر ارادتمند ماست

uody
30th January 2011, 02:09 PM
کاش میدانستی


در تب سوزان من

هذیان کلام توست

و درون سینه ام

جای خالی قلبت...



و باز هم

میگذری...

همان گونه که خورشید روزش را سوزاند

و ما روزگارش را

گذشته ها بر ما گذشت...



چشمانت را بیاد می آورم

مثل همیشه

یادی از یاری که در خاطرم

می گذشت...



شبی به ماه نگاه می کنم

دلش را قرص می کند

و به او می خندم

آرزویی در دلم ندارم

و

ماه

از لابلای ابرهای سیاه می گذشت...



کاش می دانستی

رقص باد و برگ پاییزی

آمد و رفت و

کلاغی بی غصه

از درون قصه های من می گذشت

uody
31st January 2011, 01:10 AM
وصیت نامه حسین پناهی
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم.





توضيح ضروري دختر مرحوم حسين پناهي درمورد وصيت نامه ايشان!

موسسه فرهنگی هنری "هات پلات" وابسته به خانواده حسین پناهی با ارسال نمابری انتساب نوشته ای تحت عنوان وصیتنامه به حسین پناهی را تکذیب کرد.



در توضیح این موسسه آمده است، اخیرا مطلبی طنز تحت عنوان "نیم متر قبر مرا کمتر عمیق کنید" در برخی از سایت ها و روزنامه ها منتشر شد که هیچ ارتباطی با این هنرمند فقید ندارد. در این تکذیبیه آمده است وصیت نامه مذکور هیچ ارتباط و شباهتی به ساختار نوشتاری و ادبیات حسین پناهی ندارد و با مسبب اصلی انتشار آن برخود جدی و قانونی خواهد شد.

حسین پناهی آدم عجیب و غریبی نبود، او را به خاطر افکار فلسفی، معصومیت و تنهایی هایش دوست داریم. اینکه عده ای با سوءاستفاده از شخصیت هنری ایشان، احساسات دوستداران او را که کم هم نیستند به بازی بگیرند، در شان فرهنگ و هنر ما ایرانیان نیست.

با تشکر

آنا پناهی

warrior
31st January 2011, 04:03 PM
عشق یعنی آنچنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی

uody
3rd February 2011, 01:29 AM
ابــر وقتـي از غـــم چشــم تو غـافل مي شود

جـــاي باران ميــوه اش زهـر هـلاهل مي شود

سر بچــــرخان،از تنـت بيرون بيا،لخـتي برقص

در هــواي چيــــدنت دستان من دل مي شود

سر بچـــرخان ،از هوا سـرشار شو،قدري بخند

ديــن من با خنــده ي گرم تو كــامـــل مي شود

هـر طرف رو مي كنم ، محرابي از ابروي توست

رو بگــردانــي ، نمــــاز خلـق بـاطـل مي شـود

مي تـواني تـب كني بغـض زميــــن را بشـكني

بي نگــــاهــت، آب اقيـــانوس ها گل مي شود

چشـم هايم را بگير و چشــــــم هايت را مگير

اي كه بي چشم تو كار عشق مشكل مي شود

parvazeh
3rd February 2011, 02:09 AM
گر عمر ابد خواهم از آن است که خواهم
آنقدر نمیرم که بجای تو بمیرم

warrior
3rd February 2011, 04:39 PM
روح پدرم شاد که فرمود به استاد
فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ

mohammad.persia
3rd February 2011, 05:46 PM
نام خود را

با تو مي‌گويم

كليد خانه‌ام را

در دستت مي‌گذارم

نان شادي‌هايم را

با تو قسمت مي‌كنم

به كنارت مي‌نشينم و بر زانوي تو

اين چنين آرام

به خواب مي‌روم ....

warrior
4th February 2011, 12:14 PM
عاشقان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

uody
5th February 2011, 10:48 PM
قفس داران سكوتم را شكستند...

دل دائم صبورم را شكستند...

به جرم پا به پاي عشق رفتن...

پرو بال عبورم را شكستند...

مرا از خلوتم بيرون كشيدند...

چه بي پروا حضورم را شكستند...

تمنا در نگاهم موج مي زد...

ولي روياي دورم را شكستند...

uody
25th February 2011, 09:30 PM
دستهایت تکیه گاهم بود و نیست
عشق تو پشت و پناهم بود و نیست
حیف!آن وقتی که عاشق شد دلم
چیز سبزی در نگاهم بود و نیست
عشق این سرمایه بازار دل
آب این روی سیاهم بود و نیست
یاد ان ایام مشتاقی بخیر
عاشقی تنها گناهم بود و نیست

Rez@ee
31st May 2011, 09:57 AM
نامه زیبای نادر ابراهیمی به همسرش

(قابل توجه زوج‌های جوان)

http://persian-star.net/1389/8/12/01.jpg (http://www.persian-star.org/)

مطلبی که در این ایمیل می خوانید بخشی از یكی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرش است. توصیه می کنم كه همه زوج‌های ایرانی این نامه را چندین و چند بار و نه به ‌تنهایی بلکه با هم و در كنار یكدیگر ‌بخوانند. برای تمامی زوجهای کشورم آرزوی سعادت و همراهی همیشگی دارم و این نامه را به همه زوج‌های جوانی که امید را دستمایه قرار داده و هدیه ای جز خوشبختی را از زندگی نمی خواهند تقدیم می‌كنم.


تفاوت !

همسفر

در این راه طولانی

که ما بی خبریم

و چون باد می گذرد،

بگذار خرده اختلاف هایمان، با هم باقی بماند

خواهش می کنم !

مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت، دوست داشته باشم.

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد.

مخواه که هر دو، یک آواز را بپسندیم.

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را.

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویاهامان یکی.

هم سفر بودن و هم هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

و شبیه شدن، دال بر کمال نیست. بلکه دلیل توقف است.

عزیز من !

دو نفر که عاشق اند، و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است؛

واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق.

و یکی کافیست.

عشق، از خودخواهی ها و خود پرستی ها گذشتن است.

اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست.

من از عشق زمینی حرف می زنم، که ارزش آن در "حضور" است،

نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.

عزیز من !

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد.

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم.

بخواه که همدیگر را کامل کنیم، نه ناپدید.

بگذار صبورانه و مهرمندانه، درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم.

اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه ی مطلقا واحدی برساند.

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند، نه فنای متقابل.

اینجا، سخن از رابطه ی عارف با خدای عارف در میان نیست.

سخن از ذره ذره ی واقعیت ها و حقیقت های عینی و جاری زندگیست.

بیا بحث کنیم.

بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.

بیا کلنجار برویم.

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

بیا حتی اختلافهای اساسی و اصولی زندگی مان را، در بسیاری زمینه ها، تا آنجا که حس می کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می بخشد،

نه پژمردگی و افسردگی و مرگ،... حفظ کنیم

من و تو، حق داریم در برابر هم قد علم کنیم.

و حق داریم، بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم، بی آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم.

عزیز من !

بیا متفاوت باشیم ...

http://persian-star.net/1389/8/12/02.jpg (http://www.persian-star.org/)

نادر ابراهیمی داستان‌نویس معاصر ایرانی است. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌ است. زندگی‌نامه نادر ابراهیمی در ویکی‌پدیا را در ا;ینجا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7% D9%87%DB%8C%D9%85%DB%8C) بخوانید.

طلیعه طلا
7th November 2011, 05:24 PM
http://images.persianblog.ir/469178_gsh6dVq1.jpg


ای که می پرسی نشان عشق چيست ؛ عشق چيزی جز ظهور مهر نيست

عشق يعنی مهر بی چون وچرا ؛ عشق يعنی کوشش بی ادعا

عشق يعنی مهر بی اما ، اگر ؛ عشق يعنی رفتنه با پای و سر

عشق يعنی دل تپيدن بهر دوست ؛ عشق يعنی جان من قربان اوست

عشق يعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو

عشق يعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق يعنی بوسه بی شهوتی

عشق ، يار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی

عشق يعنی دشت گلکاری شده ؛ در کويری چشمه ای جاری شده

يک شقايق در ميان دشت خار ؛ باور امکان با يک گل بهار

در خزانی برگريز و زرد وسخت ؛ عشق تاب آخرين برگ درخت

طلیعه طلا
7th November 2011, 05:36 PM
http://www.jhocy.com/gallery/hearts-a86/golden-heart-i4863.jpg



عشق يعنی روح را آراستن ؛ بی شمار افتادن و برخاستن



عشق يعنی زشتی زيبا شده ؛ عشق يعنی گنگی گويا شده



عشق يعنی مهربانی در عمل ؛ خلق کيفيت به زنبور عسل

عشق يعنی گل به جای خار باش ؛ پل به جای اينهمه ديوار باش



عشق يعنی يک نگاه آشنا ؛ ديدن افتادگان زير پا



زير لب با خود ترنم داشتن؛ بر لب غمگين تبسم کاشتن



عشق ، آزادی ،رهايی ايمنی ؛ عشق زيبايی ، زلالی ، روشنی



عشق يعنی تنگ بی ماهی شده ؛ عشق يعنی ماهی راهی شده



عشق يعنی آهويی آرام و رام ؛ عشق صيادی بدون تير و دام



عشق يعنی برگ روی ساقه ها ؛ عشق يعنی گل به روی شاخه ها



عشق يعنی از بديها اجتناب ؛ بردن پروانه از لای کتاب

در ميان اين همه غوغا و شر ؛ عشق يعنی کاهش رنج بشر

ای توانا ، ناتوان عشق باش ؛ پهلوانا ، پهلوان عشق باش



ای دلاور ،دل به دست آورده باش ؛ در دل آزرده منزل کرده باش



عشق يعنی تشنه ای خود نيز اگر ؛ واگذاری آب را بر تشنه تر


مجتبی مرتضایی

parichehr
2nd January 2012, 11:01 AM
دلخوش عشق شما نیستم من ای اهل زمین

عشق را در آسمان قلب و روح من ببین

عشق من در ذهن و در جان من است

عشق من تنها خدای ِ آسمان روشن است

عشق من یادش بود آرام دل ،

یاد او هر غصه ای را مرهم است

گر، به او دل خوش بدارم روز و شب

جان خسته کی فتد در تاب و تب ؟

گر سزاوار ره کویش شوم

فارغ از دنیا شده ، سویش روم

دل زقید بندها وا میشود

در بهشت اولینش باز ماوا میشود

مرغ دل تنها سبکبال و رها

رو بسوی عرش اعلا میشود

parichehr
2nd January 2012, 11:09 AM
تو كه در باور مهتابی عشق
رنگ دريا داری

فكر امروزت باش
به كجا می نگری

زندگي ثانيه‌ای است
وسعت ثانيه را می‌فهمی؟

در شبی مهتابی
می‌شود در دل اين ثانيه باران بشويم

وز دلی غمزده در بستر عشق
عقدها بگشائيم
گره از كار كسی باز كنيم

و تماميت دنيامان را
از نم عاطفه لبريز كنيم

مي شود مثل نسيم
بال در بال پرستو با شوق

بوسه بر قلب شقايق بزنيم
مي شود غرق محبت بشويم

خودمان را به خدا بسپاريم
قلبمان را به صميميت عشق

دلمان را به اميد
می‌شود همدم تنهائی يك دل بشويم

بودنت تنها نيست
تو خدا را داری
و من آرامش چشمان تو را

زندگي ثانيه ای است
وسعتش را درياب
می‌شود در دل اين ثانيه كامل بشويم

parvizmo
31st January 2012, 09:59 PM
عشقین که قرارندا وفا اولمیاجاقمش***بیلمم کی طبیعت نیه قیموش بو قراری

بیتی از اشعار استاد شهریار

warrior
14th February 2012, 08:19 PM
به روز وصل چه دل بسته ای که مثل دوخط
به هم رسیدن ما نقطه جدایی ماست...

mina_bushehr
22nd February 2012, 10:42 PM
گردست تو درخون روانم باشد.
میندیش که ان دم غم جانم باشد

mina_bushehr
18th March 2012, 09:38 PM
نمی دانــم
چــرا بیــن ایــن همــه ادم
پــیــله کــرده امــ
بــه تــو
شــاید فــقط با تــو
پــروانــه می شـــوم

mohammad.persia
20th March 2012, 08:07 PM
روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم...
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم؟
بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
مینشینم شاید او آید عاقبت روزی به دیدارم

parvizmo
28th March 2012, 03:47 PM
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم***چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

parvizmo
28th March 2012, 04:00 PM
خدایا،آنان که به من بدی کردند مرا هوشیار کردند،آنان که به من انتقاد کردند راه و رسم زندگی را به من آموختند و آنان که به من خوبی کردند مهر و وفا را به من آموختند؛ پس به همه اینان که باعث تعالی دنیا و آخرت من شدند خیر و نیکی برسان
استاد عشق و معرفت،شهید دکتر چمران

fakhr1368
22nd April 2012, 04:27 PM
عشق زیبایی بود زشت
زیبایی به الهام و وصال
زشتی بود به سودای فراغ
حقارتی بود به اوصاف دروغ
عفریتی به معنای خیانت
دلیلی بود برای موندن
راهی بود برای رفتن
گربخواهی عاشق بمانی
به الهام از زیبایی وصال و
سودای تنفر از زشتی فراغ
و به بزرگی و اوصاف دروغهای
معشوق وحقرت و خیانت دیگر
دلیلی برای موندن نیست باید رفت

*tara*
8th May 2012, 12:26 PM
راز عشق در اینه که به دیگری لذت ببخشی

ولی دیگری را برای لذت نخواهی زیرا عشق حقیقی هوا وهوس نیست.

عشق چهره واقعی خود را درملایمت ومهربانی اشکار می کند نه در لذت جویی.

juachim low
19th May 2012, 02:11 AM
خیلی قشنگ و با احساس بود

دوس جون
14th June 2012, 02:20 PM
خنده میگیرد من را
و تو ...
فریاد را میزنی
و من ریسه رفته بر سر تو
خراب عشق های بی انتها میشوم
آنچنان که سرت گیج گیج،
رو سفیدم میکنی
و تو برای من هنوز دود کشی هستی
که شبهایت بوی پنجره ی باز میدهد......

*elman*
30th July 2012, 06:19 AM
رفتنت...


آن قدر که فکر میکنی
فاجعهنیست

من مثلبید های مجنون ایستاده می میرم...

مطمئنباش ای عشق من!
برایناسزا نیامده ام
برایاینکه تو را بر طناب دار غضب هایم
آونگکنم نیامده ام
نیامدهام تا با تو دفتر های قدیمی را

دوبارهخوانی کنم
آمدهام از تو تشکر کنم
بهخاطر گل های اندوهی که در تنم کاشته ای
ازتو آموخته ام که گل های سیاه را دوست بدارم
و آنرا در گوشه ی اتاقم آویزان کنم.
گریهکنان جمله ای می نویسم
آیاعاشقی مثل من باید اول سلام کند
دنبالانگشتانم می گردم
دنبالکلمات... شعله ی کبریت
کلماتیکه در کتاب های عاشقانه نباشد
آتشمی گیرم
چهسخت است ... چه سخت است
برایکسی که دوست می داری
نامهای بنویسی...
میدانستم
میدانستم که وقتی بگویم دوستت دارم...

میترسیدم
میترسیدم که وقتی بگویم دوستت دارم...

چراتو؟
چرافقط تو؟
چرااز میان این همه فقط تو؟
هندسهی زندگی ام را تغییر دادی
پابرهنه به جهان کوچکم وارد شدی
وحالا در را به رویم می بندی...
و مناعتراضی نمی کنم
چراتمام زمان ها را خط میزنی
حرکترا متوقف می کنی
دردرون من تمام عشقی را که می خواهم نثارت کنم
میکشی
و مناعتراض نمی کنم
کاشمی فهمیدی...
کاشمی فهمیدی چه ها می کشم
کاشمی فهمیدی...

نسیم بهآر
30th July 2012, 08:31 AM
درد دارد
وقتی من عاشقانه هایم را مینویسم
دیگران
یاد عشقشان می افتند
اما تو
بی خیالی

- - - به روز رسانی شده - - -

هم دعا کن گِره از کار ِ تو بگشاید عشق
هم دعا کن گِره ی تازه نیفزاید عشق!
قایقی در طلبِ موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز ِ دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه در آتش گُل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیله‌ی رنج ِ من ابریشم ِ پیراهن شد
شمع حق داشت! به پروانه نمی آید عشق

نسیم بهآر
30th July 2012, 08:37 AM
عاشق که میشوی ....
همه چیز بی علت می شود !

و تمام دنیا علت میشود ،
تا عشق را از تو بگیرد ... !!

- - - به روز رسانی شده - - -

کنار برکه‌ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جامِ گوارا
تو نیلوفر شدی، من اشکِ مهتاب.

نسیم بهآر
30th July 2012, 08:40 AM
گفتم که دلم هست به پیش تو گرو
دل بازده،آغاز مکن قصه ی نو
افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف
گفتا دل خود بجوی و بردار و برو

امین کاشانی

نسیم بهآر
30th July 2012, 08:42 AM
بگذار اگر این بار سر از خاک بر آرم
بر شانه تنهایی خود سر بگذارم
از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست
ناراضی ام ، اما گله ای از تو ندارم
در سینه ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس های خودم را بشمارم
از غربتم اینقدر بگویم که پس از تو
حتی ننشسته است غباری به مزارم
ای کشتی جان حوصله کن میرسد آن روز
روزی که تو را نیز به دریا بسپارم
نفرین گل سرخ بر این شرم که نگذاشت
یک بار به پیراهن تو بوسه بکارم
ای بغض فرو خورده مرا مرد نگهدار
تا دست خداحافظی اش را بفشارم !

نسیم بهآر
30th July 2012, 09:15 AM
ای بی تو دل تنگم بازیچه توفانها
چشمان تب آلودم باریکه بارانها

مجنون بیابانها افسانه مهجوری است
لیلای من اینک من... مجنون خیابانها

آویخته دردم ، آمیخته مردم
تا گم شوم از خود گم ، در جمع پریشانها

آرام نمی یارد ، گویی غم من دارد
آن باد که می زارد در تنگه دالانها

با این تپش جاری ،تمثیل من است آری
این بارش رگباری ، برشیشه دکانها

با زمزمه ای غم بار ، تکرار من است انگار
تنهایی فواره ، در خالی میدانها

در بستر مسدودم با شعر غم آلودم
آشقته ترین رودم در جاری انسانها

دریاب مرا ای دوست ای دست رهاننده
تا تحته برم بیرون از ورطه توفانها


از : حسین منزوی

K A K T O U S
9th August 2012, 11:43 AM
هـــی لعنتــــی !

خیــــال کــــردی وقتـــی بـــه همـــراه ديگــــری از کنــــارم مــــی گذری ،

دنیــــا بــــه آخــــر مــــی رســـد ؟!

دنیــــایــت مـــن بـــودم ، کـــه بـــه آخـــر رسیــــدم ...

و تــــو اکنـــــون هیـــــچ نیــــستی !

- - - به روز رسانی شده - - -


گفت دعا کنی،

می آید ...

گفتم آنکه با دعایی بیاید

به نفرینی می رود؛

... خواستی بیایی،

با دعا نیا؛با دل بیا... با دل

- - - به روز رسانی شده - - -


تظاهر به عادی بودن

یعنی داشتن لبخند بر لب

وقتی که میل به گریه دارد

آدم را میکشد

(پائولو کوئلیو)

*elman*
10th August 2012, 02:33 AM
به ته سیگارهایتان احترام بگذارید...نیندازیدشان زیرپا...چرا آدم ها عادت دارند...هرکه به پایشان سوخت را...می اندازند زیر پا؟
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up1/28159987710677767542.jpg

✿elnaz✿
15th August 2012, 05:22 PM
معيني كرمانشاهي

تو با يك چشم با خلق و به ديگر چشم با مايي
بدين منظور گم كردن، مشوّش ساز ِ دل هايي

نمي گويي و مي سوزي، نمي جويي و مي خواهي
به باطن تشنه ي عشق و به ظاهر غرق ِ حاشايي

درون سوز و برون آرا، زبان خاموش و دل گويا
برون خاكسترِ سرد و درون آتش سراپايي

حكايت مي كند چشمت، ز ميخواران ِ هوشياري
گواهي مي دهد قلبت، ز خاموشان ِ گويايي

نگاهي گر مرا باشد، تو پا تا سر نظر بازي
نيازي گر مرا سوزد، تو سر تا پا تمنّايي

تو مي خواهي مرا امّا، ز دل بر لب نمي آري
تو مي جويي مرا امّا، به هر بزمي نمي آيي

ز چشم من اگر پرسي ، كه مجنون تر ز مجنونم
اگر زشت و اگر زيبا ، تو ليلاتر ز ليلايي

سخن با من بگو تا من، بگويم از چه غمگيني
نظر بر من فكن تا خود، بداني در چه رويايي

منم كاهي كه با آهي، بلرزد دامن ِ صبرم
تويي سنگ و به طوفان ها شكيبايي، شكيبايي

mohade3 taqaV
9th October 2012, 10:56 PM
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه كه بودم

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد كه شبی با هم از آن كوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام

یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر كن
لحظه ای چند بر این آب نظر كن
آب ، آیینه عشق گذران است
تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا كه دلت با دگران است
تا فراموش كنی ، چندی از این شهر سفر كن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول كه دل من به تمنای تو پر زد
چون كبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم كه تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم

یادم آید كه دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه كشیدم
نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه كنی از آن كوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن كوچه گذشتم

*tara*
13th October 2012, 06:05 PM
بیراهه هم برای خودش راهیست



وقتی من را به تو برساند



و حوصله چه زود بی طاقت می شود



در ادامه ی راهی که به تو ختم نمی شود

پت
19th October 2012, 01:24 PM
دارم می ترسم از خوابی
که شاید هر دو مون دیدیم
از اینکه هر دو مون با هم

خلافِ کعبه چرخیدیم!

واسه کندن از این برزخ
گریزی غیر ِ دنیا نیست
نمی دونم ولی شاید
بهشت اندازه ی ما نیست

ته ِ این راه روشن نیست
منم مثل تو می دونم
نگو باید بُرید از عشق
نه می تونی، نه می تونم

نه می تونیم برگردیم
نه رد شیم از توو این بن بست
منم می دونم این احساس
نباید باشه؛... اما هست!

*tara*
21st October 2012, 05:23 PM
هنوزهم ازتمام کارهای دنیا،
 دل بستن به دلت بیشتربه دلم می چسبد!


وحید 0319
21st October 2012, 05:29 PM
از رفتنت من پر میشم از غم شب دلهره ..شب اضطراب
وقتی تو نیستی دنیا شب میشه ..شب از دل من شب تا همیشه..............

بی تو نه صدا مونده نه آواز
نه اشک غزل نه ناله ی ساز

نسیم بهآر
31st October 2012, 08:12 AM
کودک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم،اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم



کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش رااز نگاهش میشد خواند،اما اکنون اگر

فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد ودلخوش کرده ایم که سکوت کرده ایم




http://sphotos-b.xx.fbcdn.net/hphotos-ash4/c1.0.403.403/p403x403/374915_368410773247172_530230774_n.jpg

نسیم بهآر
31st October 2012, 08:15 AM
پرهیز از نگاه کردن به کسی که
شوق دیدنش کلافه ات کرده
تردید مبهمی را به یقینی روشن تبدیل می کند
عاشق شده ای

http://sphotos-a.xx.fbcdn.net/hphotos-ash3/c48.0.403.403/p403x403/576951_427263644000084_500559167_n.jpg

نسیم بهآر
31st October 2012, 08:16 AM
چند وقتیست
هر چه میگردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمیکنم
نگاهم اما ...
گاهی حرف میزند
گاهی فریاد میکشد
و من همیشه دنبال کسی میگردم
که بفهمد یک نگاه خسته
چه میگوید...!!!
http://sphotos-b.xx.fbcdn.net/hphotos-prn1/c111.0.403.403/p403x403/60265_371665512916162_523849524_n.jpg

نسیم بهآر
31st October 2012, 08:18 AM
دل است دیگر...
بگذارد بگرید
تا بداند هر آنچه خواست
داشتنی نیست..


http://sphotos-f.ak.fbcdn.net/hphotos-ak-ash3/c48.0.403.403/p403x403/6068_371270886288958_1713294675_n.jpg

نسیم بهآر
31st October 2012, 08:27 AM
هر که با مرغ هوا دوست شود،
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود...

سهراب



http://sphotos-b.xx.fbcdn.net/hphotos-ash4/c288.0.403.403/p403x403/293797_10151288028861257_146012664_n.png

نسیم بهآر
31st October 2012, 08:29 AM
عشق با لهجه شیرین شیرازی:
دلوم میخاد برم بالوی یه کوه بلندی از ته دلوم با تموم وجودوم... با صدوی بلند جار بزنم ... دوست دارم... ولی حوصلم نمیشه...)

نسیم بهآر
31st October 2012, 08:31 AM
روزی به پیر میکده گفتم که عمر چیست؟
پلکی به روی هم زد و گفتا که: هان گذشت
گفتم که عشق چیست؟ تهی کرد جام و گفت:
بر هر کسی به شیوه ای این داستان گذشت.........

نصرت رحمانی

http://sphotos-b.xx.fbcdn.net/hphotos-prn1/c0.0.299.299/p403x403/155104_362059560543424_419081444_n.jpg

نسیم بهآر
31st October 2012, 10:54 AM
سلام ای ناله بارون
سلام ای چشمای گریون
سلام روزهای تلخ
هنوزم دوسش دارم
سلام ای بفض تو سینه
سلام ای اه آیینه
سلام شب های دل کندن
هنوز هم ودستش دارم

نمیدونی تو این روزا چقد حالم پریشونه
دلم با رفتنت تنگو دلم با بودنت خونه
خرابه حال من بی تو نمیتونم که بهتر شم
تو دستای تو گل کردم بزار با گریه پرپر شم

MOHAMADREZA HASANI
5th November 2012, 10:10 PM
سپاس خيلي جالب و با ريتم بود

mhnz
12th November 2012, 10:48 PM
عمرمن در عشق خوبان سر رسید
موی من از ناز خوبان شد سپید
من چه دارم کز تو پنهانش کن
جان تقاضا کن تا که قربانت کنم

نسیم بهآر
13th November 2012, 02:55 AM
در آرزوهایت مــــرا جا کن چون من در زیباترین دعاهایم تو را به یاد دارم ..............


http://sphotos-b.xx.fbcdn.net/hphotos-prn1/c0.0.403.403/p403x403/521839_436417899751325_792339122_n.jpg

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد