ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعر شعرهای و نامه هاي عاشقانه !



صفحه ها : 1 2 [3] 4 5

ØÑтRдŁ§
19th May 2009, 10:59 PM
اي تكيه گاه و پناهِ
زيباترين لحظه هاي
پر عصمت و پر شكوهِ
تنهايي و خلوت من.
اي شط شيرين پر شوكت من!

اي با تو من گشته بسيار
در كوچه هاي بزرگ نجابت
ظاهر نه بن بست عابر فريبنده استجابت.
در كوچه هاي سرور و غم راستيني كه مان بود.
در كوچه باغ گل ساكت نازهايت
در كوچه باغ گل سرخ شرمم.
در كوچه هاي نوازش.
در كوچه هاي چه شبهاي بسيار
تا ساحل سيمگون سحرگاه رفتن.
در كوچه هاي مه آلود بس گفتگو ها
بي هيچ از لذت خواب گفتن.

در كوچه هاي نجيب غزلها كه چشم تو ميخواند.
گهگاه اگر از سخن باز مي ماند
افسون پاك منش پيش مي راند.


اي شط پر شوكت هرچه زيبايي پاك.
اي شط زيباي پر شوكت من
اي رفته تا دور دستان
آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
روشنترين همشين شب غربت تو
اي همنشين قديم شب غربت من.


اي تكيه گاه و پناه
غمگين ترين لحظه هاي كنون بي نگاهت تهي مانده از نور
در كوچه باغ گل تيره و تلخ اندوه
در كوچه هاي چه شبها كه اكنون همه كور
آنجا بگو تا كدامين ستاره ست
كه شب فروز تو خورشيد پاره ست؟

SK8ER_GIRL
20th June 2009, 09:35 PM
آنکه ميگويد دوست ات مي دارم
خنياگر ِ غمگيني ست
که آوازش را از دست داده است.


ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود


هزار کاکُلي شاد
در چشمان ِ توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.


عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود


آنکه ميگويد دوست ات مي دارم
دل ِ اندُه گين ِ شبي ست
که مهتاب اش را مي جويد.


ای کاش عشق را
زبان ِ سخن بود


هزار آفتاب ِ خندان در خرام ِ توست
هزار ستاره ی گريان
در تمنای من.


عشق را
ای کاش زبان ِ سخن بود


احمد شاملو

SK8ER_GIRL
23rd June 2009, 09:54 PM
در انتظار شبم
در انتظار جایی خلوت
آرام
که بعد از یک روز شنیدن طعنه هایت
صدای نفس هایت را ستایش کنم
تو همیشه تویی
حتی اگر من نباشم!

SK8ER_GIRL
25th June 2009, 08:57 PM
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم



چند وقتیست که هر شب به تو می اندیشم



به تو ، آری به تو ، یعنی به همان منظر دور



به همان سبز ملین ، به همان باغ بلور



به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری



که سراغش ز غزلهای خودم می گیری



به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو



به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو



به نفسهای تو در سایه سنگین سکوت



به سخنهای تو با لهجه شیرین سکوت



شبحی چند شبی آفت جانم شده است



اول نام کسی ورد زبانم شده است


در من انگار یکی در پی...

ØÑтRдŁ§
28th June 2009, 05:08 PM
خلوتم را نشكن


شايد اين خلوت من كوچ كند


به شب پروانه


به صداي نفس شهنامه


به طلوع اخرين افسانه


و غروبي كه در ان


نقش ديوانگي يك عاشق


بر سر ديواري پيدا شد.


خلوتم را نشكن


خلوتم بس دور است


ز هواي دل معشوق سهند


خلوتم راه درازي ست ميان من و تو


خلوتم مرواريد است به دست صياد


خلوتم تير وكماني ست به دست سحر


خلوتم راه رسيدن به خداست


خلوتم را نشكن

ØÑтRдŁ§
28th June 2009, 05:09 PM
اگه باشي با نگاهت، ميشه از حادثه رد شد
ميشه تو آتيش عشقت، گُر گرفتنُ بلد شد
ميشه از چشم تو پرسيد، راه کهکشون ِ نورُ
ميشه با دشت تو فهميد، معني پل عبورُ
اگه دوري، اگه نيستي، نفس فرياد من باش
تا ابد، تا تهِ دنيا، تا هميشه ياد من باش

ØÑтRдŁ§
28th June 2009, 05:11 PM
یک جام پر از می بود در چشم سیاه تو
یک مثنوی زیباست مجموعه نام تو
از عطر حضور تو من مست می نابم
جادو شده ام انگار از طرز نگاه تو
من مستم تو انگار ساقی شده ای امشب
در ذهن نمی گنجد رویای وصال تو

ØÑтRдŁ§
28th June 2009, 05:12 PM
منم تنها منم تنها دراین دنیایی دنیا
منم جنگل تویی باران شکوهی ده مرا از نو
منم موجو تویی ساحل پناهم شو پناهم شو
نگفته شعرم و بنشین بیا آغاز کن با غم
بیا بی آشیان ماندم بیا همراز شو یکدم
منم زیر و بم آهنگ تنهایی در این پاییز رویایی
مرا با گوش جانت گوش کن یک شب
سخن از سینه ی سوزان تو چون مـــــــی
نوش کن یک شب

ØÑтRдŁ§
28th June 2009, 05:13 PM
من تو را می فهمم
تو مرامی خوانی
و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است

تو مرا می خوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم

ØÑтRдŁ§
28th June 2009, 05:14 PM
بوسه بزن به دستی که گل نشونده در باغ
به نیش و ناز تیغش خاری نمونده در باغ
بوسه بزن به دستی که آخرین پناهه
برای زنده موندن اسمش یه تکیه گاهه
فریاد از این عداوت با اهوان خسته
دستی که کرده بیداد سربی که تن شکسته
این اشکه اسمونه اما به نام بارون
می غلته از تن کوه تا قلب رود کارون
یاد کارون ... یاد نخلای تناور ....
یاد خرمشهر زیبا .... یاد خرمشهر بخیر ...

SK8ER_GIRL
1st July 2009, 09:13 PM
شاید هنوز
به عبور رهگذری غریب از کوچه های متروک باشد
شاید هنوز
امیدی به تابش برقی در چشم های همسایه باشد
شاید هنوز
قاصدکی به سوی دست های من پرواز کند

ببین !!!!!!!
دست هایم هنوز به انتظار آن قاصدک گشوده است
و ....

SK8ER_GIRL
1st July 2009, 09:14 PM
نام تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو در هم شکست توبه و پیمان من

شد دل بیچاره خون چاره دل هم تو ساز
زانکه تو دانی که چیست بر دل بریان من

بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی ای دل و ای جان من

گر تو نگیری این دست کار من از دست شد
زانکه ندارد کران وادی هجران من

بر در عشقت که دل داشت نهان از جهان
بر رخ زردم فشاند اشک در افشان من

ریپورتر
9th July 2009, 08:25 PM
گاه گاهی زلال می خوابم
روزها کنار بستر رود
گاه با شمیم نرگس و یاس
ریه را می توان ز دوده زدود
گاه خنده ها نمی شود گریه
و رهایم ز قید بود و نبود
گاه آسمان من آبی است
فارغ از ابر، مه،سیاه ی دود
آه باز از چه میگویم!؟
از خیالات گاه گاه کبود!؟
باید آماده ی سفر بشوم
ترک کرد این دیار باید زود

ریپورتر
9th July 2009, 08:27 PM
عشق دستمال کاغذی به اشک !



http://www.sharemation.com/abeel/2yycch1.jpg

دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟

عاشقم !

با من ازدواج می‌کنی؟

اشک گفت:

ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!

تو چقدر ساده‌ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می‌شوی

چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی

پس برو و بی‌خیال باش

عاشقی کجاست!

تو فقط

دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست

گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید

خونِ درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه‌ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت

چون که در میان قلب خود

دانه‌های اشک کاشت.

ریپورتر
9th July 2009, 08:29 PM
اشك مرا هيچ كس نديد تا كنارم بنشيند و دل داريم بدهد.هيچ كس نفهميد كه خورشيد چقدر دير طلوع كرد، دل من هزار بار با ياد تو خورشيد و انقلاب كرد و من با تازيانۀ عقل اين شورش را خفته كردم، حال خسته و زخمی گوشه ای زانوی غم بغل گرفته و منتظر آخرين فرصتها و تصميمهاست،حالا اميد و هستی اش در گرو قدرت عشق من است.حالا فقط می تواند با عشق آرام بگيرد و خواهد گرفت، چون من عاشق ديوانه ای بيش نيستم.
http://i38.tinypic.com/zj9itz.jpg
بگين چشاش به در بود، نيومدی سراغش
بگين به ياد تو بود، نيومدی سراغش

بگين كه تك پرت بود، نيومدی سراغش
بگين كه عاشقت مرد، ديگه نيا سراغش

ریپورتر
9th July 2009, 08:32 PM
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزلهای من شود

چیزی شبیه عطز حضور تو کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می کنم

اما چقدر دل خوشی خوابها کم است

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را بها کم استhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gifhttp://blogfa.com/images/smileys/24.gif
http://www.free-picture-host.com/images/JGNL0U1247036832.jpg

ریپورتر
9th July 2009, 08:33 PM
من هنوز عاشقم
آنقدر که میتوانم
هرشب بدون اینکه خوابم بگیرد
از اول تا آخر بی وفایی هایت را بشمارم
و دست آخر
همه را فراموش کنم
آنقدر که میتوانم
اسمت را
روی تمام آبهای دنیا بنویسم
و باز هم جا کم بیاورم
آنقدر که میتوانم
شب ها طوری به یادت گریه کنم که
خدا جایم را با آسمان عوض کند!
و من هنوز عاشقم
آنقدر که میتوانم
چشم هایم را ببندم
و خیال کنم:
هنوز دوستم داری!

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:45 PM
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
از اون روز که جدایی من رو به گریه انداخت
برات بارون چشمام پل رنگین کمون ساخت
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
به یادت که می افتم می لرزه دل و دستم
هزار داد میزنم داد هنوز عاشقت هستم
یه روز تو باغ پائیز تو رو تکی دیدم
زدی ریشه تو قلبم تو رو به جون خریدم
من از خرابه دل برات گلخونه ساختم
بهارو با تو دیدم به بوی تو شناختم
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
بهار وقتی بهاره که بوی تو داره
وگر نه مثل هرسال خزون انتظاره
دلم امیدواره اگر چه گله داره
که برگردی دوباره روزا رو می شماره
میدونم که تو امروز پشیمونتری از من
بیا که دیره فردا واسه به هم رسیدن
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل
از این گوشه دنیا تا اون گوشه دنیا
چشام بسته برات پل خانم گل آی خانم گل
خانم گل آی خانم گل برام سخته تحمل
قدمهات روی چشمام بیا به اینور پل

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:45 PM
گل بارون زده

گل بارون زده ي من
گل ياس نازنينم
مي شكنم ، پژمرده مي شم
نذار اشكاتو ببينم
تا هميشه تو رو داشتن
داشتن تمام دنياست
از تو و اسم تو گفتن
بهترين همه حرفاست
با تو ، با تو اگه باشم
وحشت از مردن ندارم
لحظه هام پر مي شن از تو
وقت غم خوردن ندارم
س اي غزلواره ي دلتنگ
كه همه تنت كلامه
هنوزم با گل گونه ت
شرم اولين سلامه
اي تو جاري توي شعرم
مثل عشق و خون و حسرت
دفتر شعر من از تو
سبد خاطره هامه
اي گل شكسته ساقه ، گل پرپر
كه به ياد هجرت پرنده هايي
توي يأس مبهم چشمات مي بينم
كه به فكر يه سفر به انتهايي
سر به زير دل شكسته ، نازنينم
اگه ساده ست واسه تو گذشتن از من
مرثيه سر كن براي رفتن من
آخه مرگ واسه من از تو گذشتن
گل بارون زده ي من
اگه دلتنگم و خسته
اگه كوچيدن توفان
ساقه ي منم شكسته
مي تونم خستگياتو
از تن پاكت بگيرم
مي تونم براي خوبيت
واسه سادگيت بميرم
با تو ، با تو اگه باشم
وحشت از مردن ندارم
لحظه هام پر مي شن از تو
وقت غم خوردن ندام

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:46 PM
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم دوست دارم
خالی از خودخواهی من برتر از آلایش تن
من تو را بالاتر از من برتر از من دوست دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم

عشق صدها چهره دارد عشق تو آیینه داره عشق
عشق را در چهره ی آیینه دیدن دوست دارم
در خموشی چشم ماروقصه ها وگفت وگو هاست
من تو را درجذبه ی محراب دیدن دوست دارم
من تو را بالاتر از من برتر از من دوست دارم
شانه هایت را برای گريه کردن دوست دارم دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم دوست دارم

در هوای دیدنت یک عمر در چله نشستم
چله را در مقدم عشقت شکستن دوست دارم
بغض سر گردان ابرم قله ای آرامشم کن
شانه هایت را برای گريه کردن دوست دارم
من تو را بالاتر از من برتر از من دوست دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم
بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم دوست دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم
دوست دارم دوست دارم

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:46 PM
فرياد زير آب

ضيافت هاي عاشق را
خوشا بخشش ، خوشا ايثار
خوشا پيدا شدن در عشق
براي گم شدن در يار
چه دريايي ميان ماست
خوشا ديدار ما در خواب
چه اميدي به اين ساحل
خوشا فرياد زير آب
خوشا عشق و
خوشا خون جگر خوردن
خوشا مردن
خوشا از عاشقي مردن
اگر خوابم اگر بيدار
اگر مستم اگر هوشيار
مرا ياراي بودن نيست
تو ياري كن مرا اي يار
تو اي خاتون خواب من
من تن خسته را درياب
مرا هم خانه كن ، تا صبح
نوازش كن مرا ، تا خواب
هميشه خوابتو ددين
دليل بودن من بود
چراغ راه بيداري اگر بود
از تو روشن بود
نه از دور و نه از نزديك
تو از خواب آمدي اي عشق
خوشا خودسوزي عاشق
مرا آتش زدي اي عشق

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:46 PM
اين همه اون دستاتو بالا و پائين نكن
لبه بچه ماهي رو با قلاب خونين نكن
ماهيگير ماهيگير
اشك اين بچه ماهي توي آن آبها نا پيداست
فرياد اون تويه آب يه فرياد بي صداست
بذار تا بچگي رو بذاره اون پشت سر
بتونه عاشق بشه وقتي ميشه بزرگتر
ماهيگير ماهيگير
ببين بازي كردنش پر از شوق موندنه
زندگي رو خواستنو مرگو از خود روندنه
خونه اون رودخونست دريا براش يه روياست
بزرگترين آرزوش رسيدن به درياست
تابيدن آفتابو رو پولكاش دوست داره
دنيا براش قشنگه وقتي بارون ميباره
ماهيگير ماهيگير
ببين بازي كردنش پر از شوق موندنه
زندگي رو خواستنو مرگو از خود روندنه
خونه اون رودخونست دريا براش يه روياست
بزرگترين آرزوش رسيدن به درياست
تابيدن آفتابو رو پولكاش دوست داره
دنيا براش قشنگه وقتي بارون ميباره
ماهيگير ماهيگير

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:46 PM
از اون روزا كه قلبا نزديك تر از امروز بود
آواز همشهری يام صميمي و دلسوز بود
از اون روزا كه رستم هنوز برام رستم بود
دستاي اون گمشده اندازهء دستم بود


از اون روزا كه شبهاش مي شد ستاره شمرد
اسم گلای باغو مي شد به خاطر سپرد
از اون روزا تا امروز يه عمره كه می گردم
دنبال اون كسی كه تو اون روزا گم كردم


از اون روزا كه عكسا زير غباز نبودن
گنجشكای تو ايوون فكر فرار نبودن
از اون روزاي معصوم روزای خوب بازی
روزای آبي عشق روزای بی نيازی


از اون روزا تا امروز يه عمره كه مي گردم
دنبال اون كسی كه تو اون روزا گم كردم


تموم لحظه ها رو به انتظار شمردم
فقط واسه يه لحظه س كه تا امروز نمردم
براي اون لحظه كه تموم بشه جستجو
گم كردمو ببينم تو آينه روبرو


از اون روزا تا امروز يه عمره كه مي گردم
دنبال اون كسی كه تو اون روزا گم كردم

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:46 PM
این که مث رهایی یه ، گاهی یه قفل قفسه
این کیه این کیه که با من همنفسه واسه من مقدسه؟

گاهی بغض غربت و بیکسی یه ، پاری وقتها مث دلواپسی
این کیه این کیه که با من همنفسه واسه من مقدسه؟

مث خواب دم صبح مث گریه هق هقه
مث بوی جنگله یه عاشقه
گل نازلادنه یه عقیق روشنه
انگار این خود منه خود منه
این کیه این کیه که با من همنفسه واسه من مقدسه؟

نبض گل اقاقی یه -گاهی دروغه هوسه
این کیه این کیه که بامن همنفسه واسه من مقدسه؟

مث ترس از یه فرار توی خواب
مث لبخند یه عکس توی قاب
این کیه این کیه که با من همنفسه واسه من مقدسه؟

پاری وقها بد می شه ، به مترسک می مونه
من رو از تموم شدن می ترسونه

مث فکر یه سفر ، لحظهء رسیدنه
این کیه این کیه که با من همنفسه واسه من مقدسه؟

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:47 PM
با من بمون حرف نگفته دارم
میخوام بازم سر رو شونه ت بذارم
صدات بشه مرحم زخم کهنه م
تموم بشه شبای انتظارم
میخوام باتو از شب گریه باشم
میخوام باتو بغض ترانه باشم
میخوام برات از زندگی بخونم
توی هوات مثل غزل رها شم

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:47 PM
آسمون آرزومون پره از ابراي تيره
لالايي واست بخونم تا شايد خوابت بگيره
اگه از خواب نپريدي توي خواب خدا رو ديدي
يه جوري بپرس ازش كه دلامون چرا اسيره
باز كه چشماتو نبستي ببينم باز كه نشستي
مي دونم يه جوري هستي كه دلت از همه سيره
اما بهتره بدوني طبق اصل مهربوني
دل واسه عاشق نبودن راه نداره ناگزير
چشماي تو شده خسته بغض ارزوت شكسته
اما باز تو فكر ايني اگه من رو نپذيره
بهتره بيدار نشيني اون و توي خواب ببيني
واسه ديوونه بودن عزيزم هميشه ديره
خوش به حال بعضي مردم كه شدن تو زندگي گم
التماس سرخ سيبا پيششون چقد حقيره
نه به فكر عطر ياسن نه به فكر التماسن
خنده داره واسشون كه دل ما يه جايي گيره
چي بگم شبم تموم شد نديدم اون رو حروم شد
كاش مي دونست يكي اينجا بد جوري واسش مي ميره
كاش كه بود يه قطره بارون واسه نامه هامون
به دل هميشه دريات از كسي كه تو كويره

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:47 PM
وقتی بغض تو، اشاره به گناهم میکنه
اِنگار از تَه چشات آهو نگاهم میکنه
غم بغض چشات ،آئینهء گلایه هات
آینه حکایت از روی سیاهم میکنه
آهوی شرقی ، ای جادوی شرقی
من از تو آغاز شدم ای جادوی شرقی
آهوی شرقی ،ای جادوی شرقی
من از تو آزاد شدم ای جادوی شرقی
من یه صیاد شکستهُ به بن بست رسیده
در پی آهوی شرقی همیشه دویده
من بفکر صید تو بودمو صید تو شدم
توئی که یه عمره قلبم تو رو فریاد کشیده
آهوی شرقی ،ای جادوی شرقی
من از تو آغاز شدم ای جادوی شرقی
آهوی شرقی ،ای جادوی شرقی
من از تو آزاد شدم ای جادوی شرقی
وقتی بغض تو، اشاره به گناهم میکنه
اِنگار از تَه چشات آهو نگاهم میکنه
غم بغض چشات ،آئینهء گلایه هات
آینه حکایت از روی سیاهم میکنه
آهوی شرقی ،ای جادوی شرقی
من از تو آغاز شدم ای جادوی شرقی
آهوی شرقی ،ای جادوی شرقی
من از تو آزاد شدم ای جادوی شرقی

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:47 PM
وقتی میبینم نگاهت به منه
بدجوری قلبم میزنه
دلم آماده ی عاشق شدنه
بدجوری قلبم میزنه

وقتی میبینم چشات
سرگرم آتیش زدنه
نگاهت دلم روازجا میکنه
بدجوری قلبم میزنه

بهترین پناه ما
سایه ی خداونده
سرنوشت این عشقو
میسپاریم به آینده

از دولت عشق تو
شدم دولت پاینده
سرنوشت این عشقو
میسپاریم به آینده

عشق هدیه ی خداست
هدیه ای گرانبهاست
مهر تابنده واسه
فصل آینده ی ماست

زندگی بدون عشق
غم فزا وبدنماست
زندگی با شورعشق
همه دردی رو دواست

اگر شکسته پای دل
بهش بال سفر میدم
به زندگی به لحظه هام
بهای بیشتر میدم
بهای بیشتر میدم

سرود عشقو سر میدم
امیدو بال و پرمیدم
همسفرعشق تویی
دیدی که تن به سفر میدم
دیدی که تن به سفر میدم

وقتی میبینم نگاهت به منه
بدجوری قلبم میزنه
دلم آماده ی عاشق شدنه
بدجوری قلبم میزنه

وقتی میبینم چشات
سرگرم آتیش زدنه
نگاهت دلم روازجا میکنه
بدجوری قلبم میزنه

بهترین پناه ما
سایه ی خداونده
سرنوشت این عشقو
میسپاریم به آینده

از دولت عشق تو
شدم دولت پاینده
سرنوشت این عشقو
میسپاریم به آینده

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:47 PM
گل گلدون من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
گل شب بو دیگه شب بو نمیده
کی گل شب بو رو از شاخه چیده
گوشهء آسمون پر رنگین گمون
من مثل تاریکی تو مثل مهتاب
اگه باد از سر زلف تو نگذره
من میرم گم میشم تو جنگل خواب

گل گلدون من ماه ایوون من
از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب

آسمون آبی میشه
اما گل خورشید
رو شاخه های بید
دلش میگیره
دره مهتابی میشه
اما گل مهتاب
از برکه های آب
بالا نمیره
تو که دست تکون میدی
به ستاره جون میدی
میشکفه گل از گل باغ
وقتی چشمات هم میاد
دو ستاره کم میاد
میسوزه شقایق از داغ

گل گلدون من ماه ایوون من
از تو تنها شدم چو ماهی از آب
گل هر آرزو رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:47 PM
تو هم آخر توانستی به قلبم داغ بگذاری
و عشق آتشینم را ز سردی هیچ انگاری
تظاهر بود میگفتی تو را من دوست میدارم
ندانستم به غیر من کسی را زیر سر داری
هماره یاد تو همزاد چشمان تر من بود
چه همگامی که میخوابم چه در اوقات بیداری
تو دنیای دلم بودی چرا ترک وفا کردی؟!
که خون لاله از چشمم به یادت میشود جاری
به دیده یاد سبزت را همیشه آب خواهم داد
اگر چه جای دل سنگی درون سینه ات داری
به پایت زندگانی رافنا کردم نمیدانی
ندارم دل که بینم از دو چشمت اشک غمباری
شکایتهای قلبم را دوباره سرخ میگریم
که زردی نگاهم را به روی خود نمیآری

ØÑтRдŁ§
15th July 2009, 03:48 PM
از میان ریگهای خاکی دنیای خود
کاش میشد من سری تا اوج دنیا میزدم
کاش میشد از میان دوده و گرد و غبار
من قدم در بوستانی سبز و زیبا میزدم
کاش میشد از درون خلوت و تنهای دل
من پلی از دل به سوی شهر روءیا میزدم
کاش میشد در مداوای خراش بی کسی
با تو من تنها شده خطی به غمها میزدم

MR_Jentelman
15th July 2009, 05:01 PM
پرواز در هوای خیال تو دیدنی ست
حرفی بزن که موج صدایت شنیدنی ست

شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست

یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست

خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست

من در فضای خلوت تو خیمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست

تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست

MR_Jentelman
18th July 2009, 06:14 PM
نامه لرد بایرون به ترزا گیچولی


ترزای عزیزم

من کتاب "عشق من"را در باغ شما خواندم .تو انجا نبودی و گرنه نمی توانستم ان را بخوانم.این کتاب مورد علاقه توست و نویسنده ان دوست من است.تو این جملات را که به انگلیسی نوشتم نمی فهمی دیگران هم
نخواهند فهمید،به همین دلیل است که انها را به ایتالیایی ننوشتم.اما تو دست خط کسی را که دوستت دارد می شناسی و بی گمان درخواهی یافت که نوشته کسی است که فقط در اندیشه توست تمام هستی من در این دنیا و پس از ان در ان کلمه که به همه زبان ها زیباست
و در زبان شما زیباترین است ، جای گرفته است "amor mio "
حس می کنم که در اینجا زنده هستم و پس از این هم زنده خواهم بود و همیشه به تو خدمت خواهم کرد.سرنوشت من با تو گره خورده است با تو که دختری 18ساله ای و ده سال است که از صومعه بیرون امده ای
من تو را دوست دارم و تو مرا،حداقل گفتار و رفتار تو چنین نشان می دهد و همین مایه دلگرمی است
اما من تو را بسیار دوست دارم و هیچگاه نمی توانم از عشق تو حذر کنم.هنگامی که که کوه الپ و اقیانوس بین ما جدایی می افکند،گاهی به من فکر کن .اما هیچ اقیانوس و کوهی اگر تو بخواهی هرگز ما را از هم جدا نخواهد کرد.

"لرد بایرون یکی از معروفترین شاعران عاشق پیشه انگلیس بود"

MR_Jentelman
18th July 2009, 06:16 PM
نامه لرد بایرون پیش از ازدواجش به انابلا
قلب من

چقدر از تو دور هستم!چه یک مایل فاصله میان من و تو و چه هزار مایل،هیچ فرقی نمیکند.
گفتن این حرف به کسی که باید ششصد مایل فاصله را طی کند تا دوباره تو را ببیند ارامش خاطر می دهد.اگر دانستن وضع و حال من باعث رضایت خاطر تو می شود باید بگویم که همچون مسافری که سنگریزه در کفش دارد به سختی راه می پیمایم و همچون بخشش ،پاکدامنی یا هر فضیلت مسیحی دیگر سرد و بی روح هستم

ریپورتر
28th July 2009, 06:58 PM
از پنجره نگاه بکن آره اون میاد درسته بی وفاست ولی باید بیاد



میدونه دلم براش بدجوری تنگ شده ولی نمیدونم دل اون چرا از سنگ شده



غم دوریش کم بودش حالا بی وفا شده نه یه زنگی نه تماسی آره بی رنگ شده



آخه من چکار کنم با این دل بهونه گیر ای خدا کمک بکن برو ای دل بمیر



تو چرا سنگ نشدی میونه این همه سنگ میدونم دوسش داری مثل یه احصاصه قشنگ



آخه دوست داشتنیه مثل لیلا میمونه دل من شیدادییه مثل مجنون میمونه



فدای نازش بشم این نازش کشته مارو حالا که عاشق شدم می خواد بگه از پیشم برو



خدایا این احصاصمو از دلم نگیر ولی خصلت بدو از دل یارم بگیر



آخه گناهم نداره همش تقصیره منه زود دل می بندم زود عاشق میشم اینم میشه گفت یه جوری گناهه منه

ریپورتر
28th July 2009, 06:59 PM
عشق تو کور کرد و کشت مرا


فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته
اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته
رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم
سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من
وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور
دلو سپردم من به تو غصه نخور
گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات
تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد
میگفتی من برمیگردم خیلی زود
دلو جونم همشون فدای یه تاره موت
ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام
آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام
یه نامه همش دادی همون شده آب غذام
نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام
من غمو می خوام چکار آخه تو بهم بگو
فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو
آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن
دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن
شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه
می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه
شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد
فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد
اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟
این زمین و آب گل برای تو چه رنگ میشه؟
خلاصه کشتی مارو با این ادائو اشوه هات
دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات
وای الان صبح میشه هو هنوز که من نخوابیدم
یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم
دفتر شعرم دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم
دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم
تو نبودیو غمت عشقه تو کشت مارو
زیر خاک دفنمو خاک خورد مارو

ریپورتر
28th July 2009, 07:01 PM
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

ریپورتر
28th July 2009, 07:01 PM
آره خوب من ديونم ولي اينو مي دونم من ميخوام فقط با تو بمونم
زندگي بي تو برام بي معنيه چجوري بگم يه جوارايي يعني يه
قفسي كه توش اسيرم اگه تو نياي ميدوني ميميرم
مي دوني دوستت دارم ديونه وار تو بيا تو بيا پيشم بمون همين يه بار
آخه از تو كه چيزي كم نمي شه ميدوني زندگي بي غم نميشه
من مي خوام با تو باشم رها بشم از اين قفس ميدوني سخت شده واسم ديگه كشيدنه نفس
ولي تو دلت هواي ديگه داشت پيش اون يكي بار نواي ديگه داشت
من گفتم شايد بميره اون يكي يار بد دوباره تو بياي بگي منو ميخواي
حالا بميره يا كه بره فرغي نمي كمنه واسم هرچي ميشه بزار بشه آخه يه زماني يارم ميمرد واسم
قبلنا بهم ميگفت خيلي دوستت دارم تورو حالا كه پيشش ميرم ميگه از پيشم برو
بد بهش ميگم چي شد دوستيه ما اين بودش قل قرارمون تو كوچه ها
اونجا شاهد بودن همه گلايه لاله ميدوني زندگي كردن بي تو برام محاله
چرا يادت نمياد لب ساحل روي شونم بهم گفتي دوستت دارم گفتم ميدونم
نمي دونم كي تموم ميشه گلايه هام ولي كاش ميشد يه روز برگرديو بگي منم تورو ميخوام

ریپورتر
28th July 2009, 07:03 PM
سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا برجاست

سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست

تو يك روياي كوتاهي دعاي هر سحر گاهي

شدم خواب عشقت چون مرا اينگونه ميخواهي

من ان خاموش خاموشم كه با شادي نمي جوشم

ندارم هيچ گناهي جز كه از تو چشم نمي پوشم

دو غم در شكل اوازي شكوه اوج پروازي

نداري هيچ گناهي جز كه بر من دل نمي بازي

مرا ديوانه مي خواهي ز خود بي گانه ميخواهي

مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه مي خواهي

شدم بيگانه با هستي ز خود بي خودتر از مستي

نگاهم كن نگاهم كن شدم هر انچه ميخواستي

بكش اي دل شهامت كن مرا از غصه راحت كن

شدم انگشت نماي خلق مرا تو درس عبرت كن

نكن حرف مرا باور نيابي از من عاشق تر

نميترسم من از اقرار گذشت اب از سرم ديگر

سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا بر جاست

ریپورتر
28th July 2009, 07:03 PM
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل، زیباست دل
گر تو ذورحمان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل زجادوی رخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیبایی ات مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود
در نجابت در نکوهی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زسر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یک بار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است

ریپورتر
28th July 2009, 07:05 PM
گل شکسته
شاخه گلی شکسته تو دسته تو اسیرم
اگه نیایی تو پیشم یه وقت دیدی میمیرم
محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم
محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم
دستو پامو گم می کنم
وقتی نگام می کنی تو
نفس نفس هول می کنم
وقتی صدام می کنی تو
تو دفتره خاطره هام
تو ذهن و تو آرزوهام
اسم تو هم شده فراموش
اسم تو هم شده فراموش
یادم دادی بسوزم... دارم می سوزم...دارم می سوزم
اشکه چشامو دیدی بگو به چی رسیدی
قسم به بی قراریت مردم از چشم انتظاریت
محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم
محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم
دستو پامو گم می کنم
وقتی نگام می کنی تو
نفس نفس هول می کنم
وقتی صدام می کنی تو
تو دفتره خاطره هام
تو ذهن و تو آرزوهام
اسم تو هم شده فراموش
اسم تو هم شده فراموش
می دونی که دوست دارم
واسه اینه که دل می سوزونی تو
گفتم بهت دوست دارم
اما حالا من پشیمونم
برو به درک برو به درک برو به درک
برو به درک...

ریپورتر
28th July 2009, 07:05 PM
عشق فراموش شده

تو که میدونی عشق منی دوست دارم
واسه چی پس تو میگی میخوام برم دیگه دوست ندارم
یادته اون روزا که دستت تو دسته من
حالا تو میخوای بری منو نمیخوای دلبر من
میدونی من بی کسم تو بودی همه کسم
زندیگم تو بودیو حالا من خارو خسم
چرا تو لج میکنی
ابروهاتو کج میکنی
زندگیم تموم شدش برای تو
عمر من حروم شدش به پای تو
واسه تو حاضر بودم ستاره هارو بشمورم
شهرو آتیش بزنم بیام بگم دوست دارم

ریپورتر
28th July 2009, 07:06 PM
میدونی خوشگل من دوست دارم
همیشه عکس تورو روی قلبم میزارم
میدونی فقط تو رو دارم روی زمین
اینم نشونش بیا اسمتو تو روی سینه ام ببین
میدونی عشق منی همیشه تو قلب منی
میدونم دوستم داری اشک منو در میاری
آخه تو چقد ادائو ناز داری
میتونی عشق منو توی قلبت بکاری

ریپورتر
28th July 2009, 07:07 PM
پيشم بمون
چشماي تو براي من عالم زندگانيه
رنگ چشات براي من اميد زندگانيه
من ميميرم اگه تو پيشم نموني
رنگ دلم آبي شده ميشه تو پيشم بموني
چشماي من منتظرن منتظر رسيدنت
بيا ديگه تنهام نزار فرشته ها ندزدنت ؟
اين قلب من ميتپه براي تو همينو بس
دق ميكنم اگه نياي من ميميرم گوشه قفس
واي رسيدي عزيز من دلم برات تنگ شده بود
عزيز من ميدونستي ديشب هيچ ستاره اي غايب نبود
من بودمو تو بوديو ستاره ها مهمونمون
پيشم بمون پيشم بمون پيشم بمون


http://forum.persianweb.com/attachment.php?attachmentid=13129&stc=1&d=1211980047

ریپورتر
28th July 2009, 07:14 PM
گذشت لحظه های با تو بودن
و در پاییز عشقمان
نامی از دوست داشتن باقی نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آنروز که دست بی رحم تقدیر
درو کرد گندمزار دلهایمان را
و تهی شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده های غمگین
در آن کویر آرزو
شاعری دل شکسته و تنها
می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها
شعری برای خشکیدن گلهای عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکی به یاد همه خاطره ها

ریپورتر
28th July 2009, 07:14 PM
خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش ...

چنان خرسند که پندارند آزادش ...

نمیگویم فراموشش مکن ...

ولی گاهی بیاد آور ...

اسیری را که میدانی نخواهی رفت از یادش

ریپورتر
28th July 2009, 07:15 PM
دلم را سپردم به بنگاه دنیا</span>

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت

ولی هیچکس واقعاً

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد.

یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است

یکی گفت چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت : و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است !

و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم :

خدایا، تو قلب مرا می خری ؟.

و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست

و من روی آن در نوشتم

ببخشید، دیگر

</span>"برای شما جا نداریم

از این پس به جز او کسی را نداریم"

ریپورتر
28th July 2009, 07:16 PM
خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانم خداوندا.
در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا.
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.
پناهم ده .
امیدم خداوندا .
كه دیگر نا امیدم من و میدانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیكن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
چرا پنهان كنم در دل؟
چرا با كس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فكر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . كه دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به كس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمی گویند
نمی جوند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
كللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده
خدایا یا بتركان این غم دل را
و یا در هم شكن این سد راهم را
كه دیگر خسته از خویشم
كه دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می كنم نجوای پنهانی
كه شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانش هست

ریپورتر
28th July 2009, 07:18 PM
اون که نخواست پیشم باشی خودش باید صبرم بده

خدا گرفتی عشقمو جواب قلبمو بده

http://rasol296.googlepages.com/05c6hsy8.jpg



http://rasol296.googlepages.com/www.gisha.sub.ir-12.jpg



من دلم تنگ کسیست که به دلتنگی من می خندد

باور عشق برایش سخت است ...

ای خدا باز به یاری نسیم سحری

می شود آیا باز دل به دل نازک من بربندد ...

ریپورتر
28th July 2009, 07:18 PM
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد


http://rasol296.googlepages.com/11-small-1.jpg

ریپورتر
28th July 2009, 07:18 PM
کارد، نانمان را
به دو بخش مساوی تقسیم می کند
از جایی بر لبه لیوان که تو آب خورده ای
دومین جرعه را سر می کشم.
بیا توی کفشهای من!
زمستان که می آید
پالتوی تو مرا گرم می کند.
ما با یک چشم گریه می کنیم
شب که به تنهایی خویش پناه می بریم
در خواب
رویاهایم با رویاهایت یکی می شوند

ریپورتر
28th July 2009, 07:19 PM
باز خواهم گشت

تقدیم به تمام عشاق و دردمندانی که در راه عشق فنا شدن
دوباره باز خواهم گشت
نمی دانم چه هنگام٬از کدامین راه
ولی یکبار دیگر باز خواهم گشت
و چشمان تو را با نور خواهم شست
به دیوار حریم عشق یکبار دگر٬من تکیه خواهم کرد
رسوم عشق ورزی را دوباره زنده خواهم کرد
به نام عشق و زیبایی٬دوباره خطبه خواهم خواند

ریپورتر
28th July 2009, 07:20 PM
رفتی اما چه بگوییم هیهات

تو ندانی که من آنروز غروب

زیر آن دره آرام و عبوس

به چه حالی بودم !

بی تو با حسرت و حرمان و سرشت

خلوتی داشتم آنجا که مپرس

کاش می دانستی

بی تو بر من چه گذشت


آزو مي کنم زندگي مال تو….

مرگ مال من راحتي مال تو….

گرفتاري مال من شادي مال تو…..


غم مال من همه مال تو ولي تو مال من

یادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم

وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم

پر پروانه شکستن هنر انسان نيست

گر شکستيم ز غفلت ، من و مايي نکنيم

يادمان باشد سر سجاده عشق

جز براي دل محبوب دعايي نکنيم

يادمان باشيد اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بي سرو پايي نکنيم

برای عشق تو در قلبم سه کوه ساختم

اولی کوه وفا

دومی کوه صداقت سومی.......

کوهی که هر وقت بهم گفتی دوستت ندارم

از اون بندازمت پایین صدايت چون صداي ابشاران،

نگاهت چون نگاه چشم خورشيد،

و قدت همچو قد رود کارون...

خاک تو سرت که هيچ چيزت به آدمي زاد نرفته

مراقب گرماي دلت باش تا کاري که زمستان

با زمين کرد زندگي با دلت نکند

آبي تر از آنيم كه بي رنگ بميريم شيشه نبوديم

كه با سنگ بميريم تقصير كسي

نيست كه اينگونه غريبيم شايد كه خدا خواست

كه دلتنگ بميريم

توی آسمون دنیا هر کی یه ستاره داره

چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره؟

واسه من تنهایی درده درده هیچ کسو نداشتن

هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن

دیگه باور کردم اینو که باید تنها بمونم و تا لحظه

مرگم شعر تنهایی بخونم

بر سنگ قبر من بنويسيد

خسته بود اهل زمين نبود

نمازش شكسته بود بر سنگ قبر من بنويسيد

شيشه بود تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود

بر سنگ قبر من بنويسيد

پاك بود چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود

بر سنگ قبر من بنويسيد

اين درخت عمري براي هر تبر و تيشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر پشت دري

كه باز نمي شد نشسته بود

ریپورتر
28th July 2009, 07:22 PM
آدمک آخر دنیاست بخنــــد

آدمک مرگ همین جاست بخنــد

دست خطــی که تو را عـاشق کرد

شوخی کاغــذی ماست بخنــد

آدمک خر نشــوی گریه کنی !

کل دنیا ســراب است بخنــد

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخنـد ....

ریپورتر
28th July 2009, 07:22 PM
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو



ازت



دزدیده و به جاش یک زخم همیشه گی ، رو



قلبت هدیه



داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت



شی



حس کنی که هنوز هم دوسش داری





چقدر سخته دلت بخواد سر تو باز به دیواری



تکیه بدی



که یک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له



شده





چقدر سخته تو خیالت ساعت ها با هاش حرف



بزنی اما



وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی





چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک



گونه ها



تو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که



هنوز هم دوسش داری





چقدر سخته گل آرزو هاتو تو باغ دیگری ببینی



و هزار



بار تو خودت بشکنی و اونوقت آروم زیر لب



بگی گل من باغچه نو مبارک

ریپورتر
28th July 2009, 07:23 PM
باز حنجره ها تنگ است و ناله ها خشکیده در چشمهای سرد

باز نم نم اشکهای دلم در درون خونابه می شوند در جوششی خموش و بی صدا
باز همه ی وجودم زمزمه می شود و زبان باز می کند چه بی صدا
باز اندام ظریفم می کشد بدوش بار سنگین روزهای مردگی را در زمین چه استوار
باز سرخ می شود ز سیلیش این چهره ی درد کشیده و خسته از خزان ِ انتظار
باز سوسو ی چشمان بیمارم بدنبال ستاره ات می گردد تا جلوه ی جمالت سرمه ای شود برای دردهایش
باز می تپد دلم در مردگیهایی که فریاد زندگی سر می دهند در لابلای ورقهای زمان تا فقط مگر تو زنده کنی و جان بخشی
باز فریادها بر بام خانه ها سکوت شده اند تا فرو ریزند و یا فریاد شوند بر بلندای دلهای منتظر
باز ستاره خسته است از زمان و ره پیمودنهای شبانه ای که سرد است بی تو چون مردن و باز هم صدایت نمی اید ، خودت نمی ایی ، ستاره ات چشمک نمی زند و اشکهای ستاره بر گونه هایش می خشکد و در خود گم می شود تا انهنگام که تو را بیابد
ای بهترین انتظار ، منتظرت می مانم ...

ریپورتر
28th July 2009, 07:23 PM
همسفر خسته ام از این همه راه
خسته از نای و نی و این همه اه
راه ، تکرار زمان است چرا
همسفر فاش بگو راز چرا
اری از ایینه ها نیست نشان
ان نشان های نهان نیست عیان
اندر این نبض ِ زمان ، گیج منم
مات و مبهوت ِ دل ِ ریش منم
هوشیارم ز دل ِ خویش چرا
ان که مستم بکند ، نیست چرا
همسفر گرچه رهایم کردی
راست گو ، ره به کجا اوردی
نکند باز به من می خندی
زین که پروانه شدم می خندی
خنده کن تا که منم سوز شوم
بنواز تا که منم کوک شوم
ره به تنهایی من می گرید
همسفر ، باش ، دلم می گرید
خُنک ان روز که اندر پیش است
دل ِ زهر خورده ی من در نیش است
باش تا سایه ای بر من باشی
وین دل زخم ، تو ، مرهم باشی

ریپورتر
28th July 2009, 07:26 PM
از ما چنان كه باید و شاید
كاری نرفته است

اینك كه پای رفتنمان نیست
بی تاب و بی توان
یعنی كه تاب نیست،
توان نیست
هنگام برگذشتنمان نزدیك
دیگر زمان ماندنمان نیست
تنها
چشم امید ما به شما مانده ست
ای سروهای سبز جوان
ای جنگل بزرگ جوانان سروقد

گفتیم با بطالت پدر از بیم
بیعت نمی كنیم و
نكردیم

اما بر جمع ما چه رفت
كه مفتون شدیم و راه
راندیم بر تباه

دیدیم
اینجا نه رستگاری
كه هول زار تباهی بود
پایان سر به راهی

آری، دریغ، عقربه ی ساعت زمان
راهی به بازگشت ندارد

اینك رسیده ساعت ما،
تنها
چشم امید ما به شما مانده ست
ای سروهای سبز جوان
ای جنگل بزرگ جوانان

تا استوارتر به بر آئید
و همصدا بسرائید:
« ما سروهای سبز جوانیم
در چار فصل سال
سرسبز و سرفراز می مانیم»
چشم امید ما به شما مانده ست

گر ابرهای تیره سفر كردند
و نور روشن فردا را دیدید
از ما به مهربانی یاد آرید
از ما كه در تمام شب عمر
در جستجوی نور سحر پرسه می زدیم

در خاطر آرزوی ما را
بسپارید
از ما به مهربانی
یاد آرید ! ...

حمید مصدق

ریپورتر
28th July 2009, 07:27 PM
گریه کن که گر، سیل خون گری ثـَمَر ندارد
ناله ای که نـــاید زِ نای دل، اَثـَرندارد
هر دلی که نیست اهل دل، زدل خبر ندارد
دل زدست غم مـَفـَر ندارد
دیده غیر اَشک تـَر ندارد
این محرم و صـَفـَر ندارد
این محرم و صـَفـَر ندارد ...

هیچ چارهء دگر ندارد
زندگی دگر ثـَمَر ندارد ...

عارف قزوینی

ریپورتر
28th July 2009, 07:28 PM
دیکته

بنويس بابا مثل هر شب نان ندارد
سارا به سين سفره مان ايمان ندارد
بعد از همان تصميم کبری ابرها هم
يا سيل می بارد و يا باران ندارد
بابا انارو سيب و نان را می نويسد
حتی برای خواندنش دندان ندارد
انگار بابا همکلاس اولی هاست
هی می نويسد اين ندارد آن ندارد
بنويس کی آن مرد در باران ميايد
اين انتظار خيسمان پايان ندارد
ايمان برادر گوش کن نقطه سر خط

بنويس بابا مثل هر شب نان ندارد


غلامعلي شكوهيان

ریپورتر
28th July 2009, 07:29 PM
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن


به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

ریپورتر
28th July 2009, 07:30 PM
کبوتر شد و رفت
روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت
زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم
آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت
روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد
دختری ساده که يک روز کبوتر شد و رفت

ریپورتر
28th July 2009, 07:31 PM
چقدر خوب و روشن است نماي چشم هاي تو

نميرسد ستاره اي به پاي چشم هاي تو

به ماه خيره مي شوم فقط و گريه مي کنم

دلم که تنگ ميشود براي چشم هاي تو

و هي مرور ميکنم نگاه اول تو را

اگر نمي رسد به من صداي چشم هاي تو

تو تاکه پلک مي زني به سجده ميرود دلم

به پيشگاه اعظم خداي چشم هاي تو

شبي خراب مي شود حصارهاي فاصله

و آب مي شود دلم به پاي چشم هاي تو

ریپورتر
28th July 2009, 07:31 PM
از چشمهای من هیجان را گرفته اید


این روزها عجب خودتان را گرفته اید





با این سکوت و نگاه و غضب به چشم


حرف و کلام و دهان را گرفته اید





حرف بدی نمی زنم اما شما به فحش


از این غزل تمام بیان را گرفته اید




اردیبهشت نیست که اردی جهنم است

لبهای سرختان که دهان را گرفته اید



خانم جسارت است ببخشید یک سوال !

با اخمتان کجای جهان را گرفته اید ؟



خانم شما که درس نخواندید پس کجا ؟

کِی د کترای زخم زبان را گرفته اید ؟



خانم جواب نامه ندادید بس نبود ؟

دیگر جرا کبوترمان را گرفته اید ؟



خانم اجالتاًً برویم آخر غزل

نه اینکه وقت نیست امان را گرفته اید



اما به ما نیامده دل کندن از شما

ریپورتر
28th July 2009, 07:31 PM
خبر به دورترین نقطه جهان برسد

نخواست او به من خسته بی گمان برسد

شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت

کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد

چه می کنی که اگر او را خواستی یک عمر

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد

رها کنی برود از دلت جدا باشد

به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد

رها کنی بروند تا دو پرنده شوند

خبر به دورترین نقطه جهان برسد

گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری

که هق هق تو مبادا به گوششان برسد

خدا کند که نه ...!! نفرین نمی کنم که مباد

به او که عاشق او بودم زیان برسد

خدا کند که فقط این عشق از سرم برود

خدا کند که فقط آن زمان برسد...!!!

ریپورتر
28th July 2009, 07:33 PM
باغ زیتون داری انگاری میون چشمهات زنده می مونه مگه چیزی بدون چشمهات؟

بد به حال اونکه می شه باز اسیر اون نگات اون که می افته به دام چند و چون چشمهات
چشماتو از آبی دریا گرفتی یا درخت؟ قاتی ِ سبزآبی ِ رنگین کمونه چشمهات!
انگاری هرکی میاد اونجا یه جوری گم میشه جنگلهای وحشی مازندرونه چشمهات!

انگاری هرکی میاد اونجا یه جوری مرده, نه؟ احتمالا میدون عاشق کشونه چشمهات!
چند تا عاشق کشتی اینجوری لبات قرمز شده؟ خون چند تا عاشقه روی کلون چشمهات؟
بد نگام کردی نگات مثل یه عاقل به سفیه جونمو از من بگیر اما به جون چشمهات..
من همیشه مخلص اخمهای ناجور توام آخ....نمیفهمم چی میگی با زبون چشمهات
انگاری این شوخیام باز داره کار دستم میده آخه میبینم بازم لبریزه خون چشمهات
هر چی گفتم شوخی بود اما این جدی دوست داری یکی بیاد بله برون چشمهات
دوست داری یکی بیاد بله برون چشمهات

ریپورتر
28th July 2009, 07:34 PM
http://club.foto.ru/gallery/images/photo/2008/07/15/1142903.jpgفراتر از تنهایی
در پس تنهایی من , تنهایی دورتر و دست نیافتنی تری وجود دارد .
كسی كه ساكن آنجاست , تنهایی مرا بس پر ازدحام می پندارد ؛ و سكوت مرا لبریز از فریاد و غوغا می بیند .
و من , كه هنوز نا آرام وسرگردانم , چگونه به آن تنهایی مطلق توانم رسید ؟
نغمه های آن دیار , در گوشم طنین افكن است .
و سایه ی تاریك آن , راه را از برابر دیدگانم پنهان میكند .
پس چگونه به سوی آن تنهایی آسمانی راه برم ؟
در پس این دره ها وبلندی ها , جنگل عشق و شیدایی است .
كسی كه ساكن آنجاست , خاموشی مرا تندبادی سهمگین می شمارد , و دلدادگان آن دیار ,
شیفتگی مرا فریبی بیش نمی دانند .
من كه هنوز نا آرام و سرگردانم , چگونه بدان جنگل مقدس خواهم رسید ؟
من كه هنوز طعم خون در دهان دارم , چگونه آن تنهایی روحانی را درك توانم كرد ؟

ادامه مطلب (http://eshgh.mihanblog.com/post/773)

ریپورتر
28th July 2009, 07:36 PM
گلدانم و بسویم دسته ای گل
فرستادی، مرا پروانه کردی
مرا کاشانه چون غمخانه ای بود
تو این غمخانه را گل خانه کردی
زدست قاصدت گل را گرفتم
بهر گلبرگ آن صد بوسه دادم
پس از آن ، با دلی آکنده از عشق
به آرامی به گلدانی نهادم
شبانگه گرد گل پروانه گشتم
بیاد تو به گل بس راز گفتم
حکایت ها که با تو گفته بودم
بجای تو به گلها باز گفتم
میان دسته ای گل « زنبقت» را
زا اشک چشم گریان آب دادم
«بنفشه » را به یاد گیسوانت
به انگشتم گرفتم تاب دادم

گل ناز تو را بوسیدم از شوق
ولی آن گل کجا ناز تو را داشت
نشانی داشت از بوی تو اما
کجا چشم فسونسار تو را داشت
بروی برگ زیبای « گل سرخ »
نهادم با دلی غمگین لبم را
به امیدی که با یاد لب تو
به صبح آرام بشادی یک شبم را
ولی هر چند بوسیدم گلت را
دل تنگم چو غنچه نشکفت
در آن حالت که گرم بوسه بودم
« گل سرخ » تو در گوشم چنین گفت
گل سرخم مخوان ای عاشق مست
که من پیش لب یار تو خارم
به سرخی گرچه دارم رنگ آن لب
ولی شیرینی و گرمی ندارم

ریپورتر
28th July 2009, 07:36 PM
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

که مرا صد گله باشد که به درمان نرسد
از من سوخته دل در دل خود یاد کنید

مشتری در هوس عیش نگاهم می کرد
تا که از آن نگهش جنت شداد کنید

می شود گفت که مرگ است و سراغم آمد
روز هجرم ز حصار قفسم داد کنید

آن صدف را که به یادش لب خود باز بکرد
طفل نا خواسته شد شرم که از باد کنید

باز گویم که نگویم سرم از دست برفت
این چه سریست که سرها همه ازداد کنید

شاید امروز همان پرده دیروز بود
که ز چشمان سحر پرده به در باز کنید

تو بیا آنکه نشان از تو ندارم در خواب
این چه کابوس حرامیست که غمباد کنید

ریپورتر
28th July 2009, 07:36 PM
اشک خـــــــــدا ....

هنوز چشمانت با چشمانم عشق بازی می کند
شاید باور نکنی!!!
در تمام شعرهایم
احساست می کردم ... ودلم
این غم دان پر درد
این صندوقچه اسرارت
هوای تو را بارها می کرد
و من قول تو را برای فردا ، بارها به او می دادم
و او مانند یک بچه از برای دیدنت
مدت ها غروب آفتاب را نظاره می کرد و
هنگامه شب مرا به اغما می کشاند....
و من عاجز از گفتن چیزها و ندانسته ها
بارها او را تنبیه می کردم.....!!!
نمیدانستم تو آنقدر برایم با ارزش بودی
که هم جسمم و هم دلم را صدها بار به جان کندن کشاندم
این مرد.......
این من!!!
نتوانست هیچگاه بگوید که چه دردی دارد.....
و در تمام لحظه ها اشک خدا را هم بر روی دیدگانش می دید
اما...
امروز آن باران بوی دیگری داشت...
در حوالی گلدان خالی دلم
و صدای آن از بس که دلم خالی بود
می پیچید و ساعتها صدای باران برایم تکرار دقایق بی سرانجام بود
آن درد.....درد دیدن و نگفتن کاش می مرد
اما اشکای خدا هم دیگر فایده ای ندارد................

ریپورتر
28th July 2009, 07:37 PM
تو میروی و انگار آسمان میداند
سکوت شبهای بی ستاره من ترانه میخواند
تو میروی و دلم را غروب میگیرد
تمام اشکهایم تو را بهانه میگیرد
به پای گریه های یک نگاه می نالد
پرنده ای برای چشم های تو میخواند
تو میروی و دلم را سکوت میگیرد
دلم برای نگاه تو هنوز هم میمیرد
دلم به پای خیال تو هنوز هم میسوزد
برای غنچه های غم شکوفه می چیند
تو میروی بدست یاد و زمانه می ماند
زمانه هم چه خوب غم به غم می بافد

ریپورتر
28th July 2009, 07:37 PM
الهی! راز دل گفتن دشوار است و نگفتن دشوارتر
الهی! چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم كه خرد مدهوش و بیهوش است
الهی! ما همه بیچارهایم و تنها تو چاره ای و ما همه هیچ كاره ایم
و تنها تو كاره ای
الهی! چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام، راه بسیار می روم و مسافتی نمی پیمایم. وای من اگر دستم نگیری و رهایی ام ندهی
الهی! خودت آگاهی كه دریای دلم را جزر و مدّ است
الهی! ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است
و رهزنهای بسیار در كمین و بار گران بر دوش.
الهی! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام
از انس و جان شرمنده ام، حتی از روی شیطان شرمنده ام
كه همه در كار خود استوارند و این من سست عهد و ناپایدار

الهی! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم
خدایا : من که هستم تا چیزی بگویم که تو خود همه چیز را می دانی .چگونه همیشه به یادت باشم وقتی که فقط در رنجها صدایت می کنم ؟ و چگونه صدایت کنم در حالی که می دانم فاصله ، توهمی بیش نیست .
خدایا : همواره با من بمان و تنهایم مگذار . بگذار نخی به انگشتانم ببندم تا هرگز فراموشت نکنم که تجربهً آرامش تنها با تو میسر است ...
وقتی که فکرش را می کنم اگر قطره آبی کم بود کل هستی احساس تشنگی می کرد، دستم نمی رود گلی را بچینم مبادا ستاره ای لطمه ببیند . اگر زندگی ام انطور است که می خواهی ، بی قراری ام را کنار می گذارم و آرام می گیرم.

ریپورتر
28th July 2009, 07:39 PM
شكوفه های نگاه توست كه عطر خاطره های دور را به یادم می آرد
سخاوت دستهای زیبای توست كه گل عشق در باغچه خانه مان می كارد
واژه های قشنگ و پر معنای توست كه در دفتر عشقم به یادگار می ماند
اندوه از دست دادن توست كه غبار مرگ بر دلم می افشاند
اندیشیدن به چشمان بی پروای توست كه خواب ناز را از دیدگانم می رباید
پیوند دستهای من و توست كه شوق زندگی در دلم می رویاند
وعده های پر امید توست كه برایم نوید خوشبختی به ارمغان می آرد
شبنم اشكهای توست كه بر چهره ام گلهای غم می كارد
صدای آشنای توست كه مرا پیوسته به سوی خود می خواند
من از او شور وحال و گرمی واحساس میخواهم
من او را پاكتر از غنچه های یاس میخواهم
من به غیر از تو نخواهم ،چه بدانی، چه ندانی
از درت روی نتابم ،چه بخوانی ،چه برانی
دل من میل تو دارد، چه بجوئی، چه نجوئی

SK8ER_GIRL
29th July 2009, 06:32 PM
در مكتب ما رسم فراموشى نيست
درمسلك ماعشق هم آغوشى نيست
مهرتو اگربه هستى ماافتاد
هرگز به سرش خيال خاموشى نيست

ریپورتر
18th August 2009, 10:54 AM
زیر کوچه پس کوچه های با تو بودن
هیچ شیرینی نبود
جز زمانی که تو حلق آویز
عشوه های من بودی
و انگار های من در تو دوباره آغاز میشد

هیچ شیرینی نبود
جز زمانی که
تو در خط تن آواز های من خم میشدی

ریپورتر
18th August 2009, 10:55 AM
ای همه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!اندوه تنهاییم در زلال
چشمه های نگاهت خود راشست و سِحر جادوی حضورت مرا به یادم
آورد . تورا وقتی یافتم که همه حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدند
و نفس نفس ، حضورت را با دم و بازدم حس میکردم و به خاطرِت جان
می سپردم ! تو در شبستان خیالم نازل شدی ! طعم دعاهای اجابت شده ام
بودی ، اولِ روشنی و آغاز تَبَم بودی .. از پشت پرده لرزان اشکهایم
دیدی که قابل بودم پس به حریم خلوتم پا گذاشتی !

ای همه من ! وقتی تو آمدی روی حریر برف تازهِء بر زمین نشسته پا
گذاشتم تا از چشمهای تَرَم به شوق دیدارت گل ببارم ! دیدی که کبوترهای
حرم دل ، چه معصومند و بر سر هر سفره ای که به سخاوت گشوده باشند
، بی دعوت می نشینند و یقین دارند میزبان عاشق است و من عشق را
می شناختم ! همان حسِ تازهِ رسیدن ، که بی تابِ بخشش بود ! همان
نوازشی که بر سر شاخه های لختِ درختان ، جاپای جوانه های مشتاق
رویش را لمس میکرد . همان عطر آشنایی که دل زمستان را گرم
میکرد.
ای همه من ! وقتی تو آمدی ، دیدی که من عاشقم ! فریاد میزنم و کوچه های برفی را از خواب بیدار میکنم . میخواهم به دلکوبه های من گوش بسپارند و همراه من چرخ بزنند، همهء آوازهای خفته در رگ درختان خوابزده !
ای همه من ! کجا می گریزید؟! عشق سهم ماست ! این دست را هر جا به سمتت جاودانگی را پیشکش میکند بگیر و رها مکن !
ای همه من ! وقتی که تنهایی مجالی شد تا تو را بیابم ، وقتی سکوت شبانه ام فرصتی شد تا صدای قدمهای نورانی ات را بشنوم ، وقتی دور از های و هوی مشغله ها بر قلبم فرود آمدی ، از آن پس دریافتم که زندگی خط فاصله ای است از اینجا تا ابدیت ، لحظه ها کوتاه نیستند و هر لحظه با حضور عشق عمری به بلندای عمر زمینیان دارد و قدرتی به عظمت خواستن و توانستن !
پس از آن روز دریافتم که سخت ، سخت نیست اگر تو نرم باشی ! و هرگز سختی نمیتواند بر نرمی غلبه کند . دریافتم که عشق نرم است و میتواند بر هر کینه و عداوتی غلبه کند . مهربانی ، نرم است و میتواند خشونت را مغلوب کند . صبوری نرم است و میتواند بر رنج پیروز شود .

ریپورتر
18th August 2009, 10:55 AM
جرعه جرعه جرعه ميكشم ترا بكام خويش
تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو
اى هميشه خوب
اى هميشه آشنا
هر طرف كه ميكنم نگاه
تا همه كرانه هاى دور
عطر و خنده و ترانه ميكند شنا
در ميان بازوان تو
ماهى هميشه تشنه ام
اى زلال تابناك
يك نفس اگر مرا بحال خود رها كنى
ماهى تو جان سپرده روى خاك

ریپورتر
18th August 2009, 10:55 AM
ای ماه قشنگ


آن چه در ما جاری است،این همه فاصله نیست!

چشمه گرم وصال است و عبور . . .

زندگی . . . می گذرد،تند و آسان و سبک . . .!

عاشق هم باشیم،عاشق بودن هم،

عاشق ماندن هم،عاشق شادی و هر غصه هم . .. .

روز نو،هر روز است،

فکر را، نو بکنیم . . .!

. . . عشق را، سر بکشیم . . .!

زندگی

می گذرد . . .! تند،آسان و سبک!!!


آنچه که هرگز فروغش رنگ فنا نمی‌پذیرد
دوستی‌های پاک و بی آلایش است.

ریپورتر
18th August 2009, 10:55 AM
ای نازنین جواب معمای من تویی

تنها چراغ روشن شبهای من تویی

وفتی دلم گرفت از انبوه ابرها

احساس آفتابی دنیای من تویی

ای سرو سربلند! دلم بال و پر گرفت

آواز آسمانی رویای من تویی

خونم به گردنت اگر از من جدا شوی

زیرا دلیل روشن فردای من تویی

امشب هوای کوه و بیابان به سر زده است

دست مرا بگیر که مجنون من تویی

ریپورتر
18th August 2009, 10:56 AM
یا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من
بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من
نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن
دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من
بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم
اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من
نگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزد
تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من
چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان
چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من
در این دنیای وا نفسای بی فردا
خدایا عاشقان را غم مده شکرانهاش با من

ریپورتر
18th August 2009, 10:56 AM
آمدی آتش بجانم ریختی
شعله بر دامان پاکم ریختی
آمدی با یک صدا مستم کنی
ناگهان با یک نگاه هستم کنی
آمدی من را رها سازی بدشت
قلب من افتاد زیر پایت و شکست
خواستم تا فراموشت کنم
بلکه در یادم در آغوشت کنم
خواستم تا بشویم این گناه
غرقه گشتم در سیلاب فنا
خواستم تا نفس گیرم زخود
بلکه آرام گیرم بعد موت
ای دریغا مرگ هم من را نخواست
چونکه دامانم پلید بود از نخست

ریپورتر
18th August 2009, 10:56 AM
در زمان غوطه ور و در زمین دلتنگم
خون خود می خورم و با قضا میجنگم
از دروغ و هوس و رنگ و ریا بیزارم
عاشق سادگی و صلح و دل یکرنگم
باده در دست به هر ساز و نوا می رقصم
خرم و شاد به یک جرعه ساقی منگم
بام تا شام پی یار و می و خال و خمم
این چنین است که بر شیشه ی عمرم سنگم
قلب چرکین شده را نیست جز این ره چاره
ارغوان جام به یک قطره بشوید زنگم
پیش رویم همه اسرار عیان است ولی
باز در قافیه ی شعر خودم می لنگم

ریپورتر
18th August 2009, 10:56 AM
مشنو از نی من حکایت می کنم
از دل نی من روایت می کنم
من به هر جمعیتی خندان بدم
شور عشق پیر و برنایان بدم
سالیان در سور و سات و بزم و رقص
بی نوای نی محفلشان به نقص
شادی شاه و گدا و عاشقان
می سرودم با نوایی خوش ز جان
گرمی محفل منم در من دمید
با نوایم جام می را سر کشید
لیک روزی خنده هایم ناله شد
بر سرم پرپر گلی آلاله شد
شرحه شرحه سینه ام شد از غمش
ناله دارم روز و شب در ماتمش
در نفیرم مرد و زن زاری کنید
اشک ها با ناله ام جاری کنید
در دلم دارم دمادم سوز را
چون حکایت میکنم آن روز را

ریپورتر
18th August 2009, 10:57 AM
این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست

نه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست

آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم

دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست

حتی نفس‌های مرا از من گرفتند

من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست

دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم

که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست

باید خدا هم با خودش روراست باشد

وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست

من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگ

پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست

ریپورتر
18th August 2009, 10:57 AM
اي كه مي پرسي نشان عشق چيست ؛
عشق چيزي جز ظهور مهر نيست ...
.عشق يعني مهر بي چون و چرا ؛
عشق يعني كوشش بي ادعا .....
عشق يعني مهر بي اما اگر ؛
عشق يعني رفتن با پاي سر ....
.عشق يعني دل تپيدن بهر دوست ؛ (http://www.hamtaraneh.com/Roozmaile/ozviyat1.htm) (http://www.hamtaraneh.com/Roozmaile/ozviyat1.htm)
عشق يعني جان من قربان اوست ...
.عشق يعني خواندن از چشمان او ؛
حرفهاي دل ولی بی گفتگو .....
عشق يعني عاشق بي زحمتي ؛
عشق يعني بوسه بي شهوتي .....
عشق ، يار مهربان زندگي ؛
بادبان و نردبان زندگي .....
عشق يعني دشت گلكاري شده ؛
در كويري چشمه اي جاري شده ....
.يك شقايق در ميان دشت خار ؛
باور امكان با يك گل بهار ....
.در خزاني برگريز و زرد و سخت ؛
عشق تاب آخرين برگ درخت ....
.عشق يعني روح را آراستن ؛
بي شمار افتادن و برخاستن
عشق يعني زشتي زيبا شده ؛
عشق يعني گنگي گويا شده ....
.عشق يعني مهرباني در عمل ؛
خلق كيفيت به زنبور عسل ....
.عشق يعني گل به جاي خار باش ؛
پل به جاي اينهمه ديوار باش ....
.عشق يعني يك نگاه آشنا ؛
ديدن افتادگان زير پا ......
عشق يعني تنگ بي ماهي شده ؛
عشق يعني ماهي راهي شده .....
عشق يعني آهويي آرام و رام ؛
عشق صيادي بدون تير و دام .....
عشق يعني برگ روي ساقه ها ؛
عشق يعني گل به روي شاخه ها ....
.عشق يعني از بديها اجتناب ؛
بردن پروانه از لاي كتاب

ریپورتر
18th August 2009, 10:58 AM
و من خوشبختم.....
آیا سقفی بالای سرت هست؟
نانی برای خوردن
لباسی برای پوشیدن
و ساعتی برای خوابیدن داری؟ آری
نامی برای خوانده شدن
کتابی برای آموختن
و دانشی برای یاد دادن داری؟ آری
بدنی سالم برای برداشتن سبد یک پیرزن.
سقفی برای شاد کردن یک کودک
دهانی برای خندیدن و خنداندن داری؟ آری
لحظه‌ای برای حس کردن
قلبی برای دوست داشتن
و خدایی برای پرستیدن داری؟ آری
پس خوشبختی بسیار خوشبخت

ریپورتر
18th August 2009, 10:58 AM
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد

ریپورتر
18th August 2009, 11:00 AM
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنهء کفش فرارو ور کشید
آستین همت رو بالا زد و رفت
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنهء کفش فرارو ور کشید
آستین همت رو بالا زد و رفت

یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشهء فردا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوٌا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره کرد
نامهء فرداها رو تا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
به سرش هوای حوا زد و رفت

دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت

هوای تازه دلش میخواست ولی
آخرش توی غبارا زد و رفت
دنبال کلید خوشبختی می گشت
خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت
یه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توی شیشهء فردا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت
دفتر گذشته ها رو پاره کرد
نامهء فرداها رو تا زد و رفت
حیوونی تازگی آدم شده بود
به سرش هوای حوا زد و رفت

ریپورتر
18th August 2009, 11:00 AM
برای آخرین بار خدا کنه بباره
تو این شب کویری
یه قطره از ستاره

همیشه بودی و من تو رو ندیدم انگار
بگو ، بگو که هستی ، برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهاییم نزدیکه
قلبم بی تو می ترسه تاریکه



چه لحظه ها که بی تو
یکی یکی گذشتن
عمرمو بردن امّا یه لحظه بر نگشتن

تو چشم من نگاه کن
منو به گریه نسپار
حالا که با تو هستم
برای اوّلین بار

برای آخرین بار

ریپورتر
18th August 2009, 11:01 AM
خانه ای ساخته ام
پلکانش همه مهر،دربهایش احساس
شیشه اش آینه ادراک است
آه اما خانه
ساکنش درویش است ، آن تهیدست خیال ، آن تهیدست رفیق
او کسی می خواهد رغبت یکرنگی در وجودش باشد
او کسی می خواهد که وجودش باشد
رنج ابیات دلش را خواند ، هیجان نگه اش را داند
او کسی می خواهد ، نی لبک زن باشد
بربط و ضرب و سه تار
همه فرمانبر دستش باشند
ماه وخورشید و فلک ، همه محو نگه نرگس مستش باشند
او تو را می خواهد
نغمه اش شیوا کن
خانه اش زیبا کن

ریپورتر
18th August 2009, 11:13 AM
اگر هنوز شب های بارونی یادت مونده باشه
برات قصه میگم...
نمی دونم شب های بی ستاره رو به یاد داری یا نه؟!
اما میخوام برات لالایی بگم...
میخوام اینقدر بنویسم٬ بخونم
تا بالاخره بگی دوستم داری...
فاصله بین ما رنگین کمانی است هفت رنگ...
تو شب ها زود می خوابی بدون لالایی...
من شب ها دیر می خوابم با اشک های مهتابی...
تو روزها می گی و می خندی...
من روزها می گریم و می نویسم...
یادته... یادته چقدر برات نوشتم تو فقط مال منی؟؟؟
یادته بهت گفته بودم وجودم برای تو؟؟؟
یادته چقدر برات نامه نوشتم؟؟؟
نگو... نگو که یادت نمیاد...
تو خودت بودی که می گفتی
شب های بی انتهای عشق را نباید فراموش کنی...
نباید بری و من رو برای همیشه فراموش کنی...
قصه بگم یا نگم؛ برام نمی خونی!!!...
بگم یا نگم دوستت دارم؛ برام نمی مونی!!!...
بگم دلم برای تو٬ فدای تو؛ دوستم نداری!!!...
اما این بار نوشتم که بگم:
چشم هایم برای تو........

ریپورتر
18th August 2009, 11:14 AM
گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را
یا نه٬ ویرانه کنی ساخته ی دنیا را

گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز
که به تشویش سپردی شب عاشق ها را

چه شد آن زمزمه ی هر شبه ی ما ای دوست؟
چه شد آن صحبت هر روزه ی یاران یارا؟

چشمه ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی
همتی تا که رهایی بدهی دریا را

حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق
کاش خورشید تو آغاز کند فردا را...

ریپورتر
18th August 2009, 11:14 AM
از یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم:
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:
مرگ....

ریپورتر
18th August 2009, 11:15 AM
جای دسته گلی که فردا بر قبرم نثار

می کنی
امروز با شاخه گلی کوچک شادم کن
به جای سیل اشکی که فردا بر مزارم
می ریزی
امروز با تبسمی شادم کن
به جای متن های تسلیت که فردا برایم
می نویسی
امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن
من امروز به تو نیاز دارم نه فردا...

ریپورتر
18th August 2009, 11:16 AM
خورشید تابانم تویی
عشق پریشانم تویی
آبی آسمانم تویی
رنگ بی پایانم تویی
همدم تنهایی من یار و غمخوارم تویی
یار همیشگی من عشق و دنیایم تویی
گر نباشی من نیستم
چون که هستیم تویی

ریپورتر
18th August 2009, 11:16 AM
خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم
تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم
خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری
از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری
هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا
در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا
هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان
ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان
همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند
به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند

ریپورتر
10th September 2009, 12:00 PM
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سرای پریدن تفنگ نیست

با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا که حوصله غنچه تنگ نیست

در کارگاه رنگرزان دیار ما
رنگی برای پوشش آثارننگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته اند
در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

دارد بهار می گذرد با شتاب عمر
فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قله تاریخ می رسد
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست


(( فرزاد حسني ))

ریپورتر
10th September 2009, 12:01 PM
مننباشم
من نباشم کي تو رؤيا ، موهاتو ناز مي کنه ؟
کي با بالاي شكسته با تو پرواز مي کنه ؟
راس بگو من که نباشم اخماي پيشونيتو
کي مياد دونه دونه با حوصله باز مي کنه ؟
من نباشم کي مي شينه تا سحر بالاي سرت ؟
کي مياد برداره اشكو از رو چشماي ترت ؟
من نباشم کي مياد موقع رفتن اشكاشو
مي کنه بدرقه ي راه بلند سفرت ؟
من نباشم کي گلاي خواهشت رو آب ميده ؟
کي به فريادت با حس عاشقي جواب مي ده ؟
راس بگو به غير من کدوم ديوونه اي مياد
واسه هر اشاره کردنت دو تا کتاب مي ده ؟
من نباشم کي مياد با خواهش و با التماس
با يه عالم گل ارکيده و کلي گل ياس
منت چشماتو مي کشه فقط به اين اميد
که بهش بگي برو ، شعراي تو پر از خطاس
من نباشم کي مياد ناز نگاتو مي خره ؟
کي مياد دنبال تو تو رو تا خورشيد مي بره ؟
من نباشم کي ميگه هميشه حقا با توا ؟
واسه ي خاطر تو جون مي ده پشت پنجره
من نباشم کي مي باره تو زمون تشنگيت ؟
کي مي خواد تو رو مث من تو تموم زندگيت ؟
من نباشم کي با چشماي تو سازشش مي شه ؟
با تموم مهربوني و غم و ديوونگيت
من نباشم کي واسه خوابت لالايي مي خونه ؟
تو تو هر هوايي باشي ، باز تو دنيات مي مونه ؟
من نباشم کي بهت مي گه بازم عاشقتم ؟
اگه حتي دلمو بشكنه و برنجونه
من نباشم کي تحمل مي کنه کار تو رو ؟
با رقيب گشتنا و اذيت و آزار تو رو
تو خودت داور ميدون شو بگو من نباشم
کيه که جواب نده تلخي رفتار تو رو ؟
من نباشم کي برات قصه مي گه تا بخوابي ؟
کي مياد سراغ رؤيات تو شباي مهتابي ؟
من نباشم کي بيداره تا تو خوابت ببره ؟
کي قايم مي شه لاي ابرا که راحت بتابي ؟
من نباشم کي کلافت مي کنه با سوالاش ؟
کي تو رو بهم مي ريزه ، با بيان خيالاش ؟
ولي بي انصافيه ،اينم بگم ، من نباشم
کي تو نامه جاي اسمت ماهو مي ذاره بالاش ؟
من نباشم کي تو هر چيزي بگي گوش مي کنه ؟
کي به خاطر تو دنيا رو فراموش مي کنه ؟
من نمي گم تو بگو که کي زمون قهر تو
همه ي مردم دنيا رو سياپوش مي کنه ؟
من نباشم کي تو رؤيا درو روت وا مي کنه ؟
هر چي که گم مي کني يه جوري پيدا مي کنه
واسه ي من افتخاره ، نگي منت مي ذاره
ولي که اندازه ي من ، زيبا زيبا مي کنه ؟
من نباشم کي به مرغ عشق تو دونه مي ده ؟
کي به طاووس قشنگ آرزوت لونه مي ده ؟
کي به اون سري که توش عشق يه آدم ديگس
با نهايت جنون و عاشقي شونه مي ده ؟
من نباشم کي واست حرفاي رنگي مي زنه ؟
ديگه کي حرف چش به اون قشنگي مي زنه ؟
کي مياد به جاي طرحاي قديمي و زياد
روي نامه طرح برگ توت فرنگي مي زنه ؟
من نباشم کي مياد انقدر برات دعا کنه ؟
هر چي برگردوني رو تو ، باز تو رو صدا کنه
کيه که بدونه ديشب با رقيبش بودي و
انقد عاشقت باشه ، بازم بهت نگاه کنه ؟
من نباشم مي دونم تو استراحت مي کني
اولش ساده به اين نبودن عادت مي کني
اما وقتي فهميدي راس راسي عاشقت بودم
نمي گي اما يه کم ، احساس غربت مي کني
من نباشم اگه حس کردي يه کم غريب شدي
از يه عاشق يا يه شمع سوخته بي نصيب شدي
بنويس رو کاغذ و بده دس باد بياره
بنويس فقط تويي ، چون ديگه بي رقيب شدي
من ميام گذشته رو مي دم دس آب روون
بعدشم با التماس بهت مي گم ديگه بمون
اگه پاي کسي تو زندگي ما وا نشه
مي تونيم با هم بريم تا هفت تا شهر آسمون
من نباشم يه روز امتحان کن و بگو چي شد
اگه امتحان مي کردي تو ، چه قد چيزا مي شد
بعد امتحان اگه يه وقت کسي بود مث من
نشونم بده بگو شاگرد اولت کي شد ؟
من نباشم مي دنم فكر مي کني خود خواهيه
ولي اين حقيقته ، قصه آب و ماهيه
هيچ کسي نمي تونه انقد دوست داشته باشه
عشق من يه عشق آسموني و الهيه
من نباشم ولي نه ، بايد خودت بگي بيا
تو بايد فرقي بذاري ميون عاشقيا
ديگه ما تو عصرمون ليلي و مجنون نداريم
قلبامون سنگي شدن ، رنگ دلامونم سيا
من نباشم به خدا قدر تو رو نمي دونن
دوس دارن باهات بسازن و ليكن نمي تونن
من مي رم تا که نباشم ولي يك چيزو بدون
اونا هيچ کدومشون آخر باهات نمي مونن
مریم حیدرزاده

ریپورتر
10th September 2009, 12:02 PM
تساوی (http://www.sillysolly.blogfa.com/post-43.aspx)


معلم پای تخته داد می زد
صورتش ازخشم گلگون شده بود ودستانش به زیرپوششی ازگرد نهان بود ولی آخرکلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند
وآن یکی درگوشه ی دیوارجوانان را ورق می زد
برای آنکه بی خود های وهوی می کرد وبا آن شوربی پایان،تساوی های جبری را نشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای که از ظلمت تاریکی غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابراست
ازمیان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفرباید به پا خیزد
به آرامی سخن سرداد
تساوی اشتباهی فاحش ومحض است
معلم مات برجا ماند
و او پرسید:اگر فرد انسان واحد یک بود ،آیا بازیک با یک برابربود
سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابربود
اگر یک نفرانسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود ، وآنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک برابر بود آنکه صورت نقره گون چون قرص مه داشت بالا بود وآن سیه چهره که می نالید پایین بود
اگر یک فرد انسان واحد یک بود این تساوی زیر ورو می شد
حال می پرسم اگریک با یک برابربود
نان ومال مفت خواران ازکجا آماده می گردید
یا چه کس دیواراینها را بنا می کرد
یک اگربا یک برابربود پس که پشتش زیربارفقرخم می شد
یا که زیرضربت شلاق له می شد
یک اگربا یک برابربود
پس چه کس آزادگان را درقفس می کرد
معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید
یک با یک برابرنیست
خسرو گلسرخی

ریپورتر
10th September 2009, 12:16 PM
تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام
در بیهو دگی انتظار ڀیوستن به تو چه
بی صبرانه مانده ام چه بسیار است دوریها
فراموش کردن ها و گسستن ها و من در این هم همه
چه صادقانه مانده ام رفیقان با همه نارفیقی خود رفیقند
من هنوز با انان چه دوستانه مانده ام
خاستگاه من کجاست من در ڀیمودن راه
چه عاجزانه مانده ام
تنها در میان تنها چه عاشقانه مانده ام

ریپورتر
10th September 2009, 12:17 PM
مي دونم


لب ها می لرزند. شب می تپد. جنگل نفس می کشد.
پروای چه داری ، مرا در شب بازوانت سفر ده.
انگشتان شبانه ات را می فشارم ، و باد شقایق دوردست را پر پر می کند.
به سقف جنگل می نگری : ستارگان در خیسی چشمانت می دوند.
بی اشک ، چشمان تو ناتمام است ، و نمناکی جنگل نارساست.
دستانت را می گشایی ، گره تاریکی می گشاید.
لبخند می زنی ، رشته رمز می لرزد.
می نگری ، رسایی چهره ات حیران می کند.
بیا با جاده پیوستگی برویم.
خزندگان در خوابند. دروازه ابدیت باز است. آفتابی شویم.
چشمان را بسپاریم ، که مهتاب آشنایی فرود آمد.
لبان را گم کنیم ، که صدا نابهنگام است.
در خواب درختان نوشیده شویم ، که شکوه روییدن در ما می گذرد.
باد می شکند. شب راکد می ماند. جنگل از تپش می افتد.
جوشش اشک هم آهنگی را می شنویم ، و شیره گیاهان به سوی ابدیت می رود.
- سهراب سپهری

|

ریپورتر
10th September 2009, 12:18 PM
میان ناریکی
ترا صداکردم
سکوت بود و نسیم که پرده را میبرد
در آسمان ملول ستاره ای میسوخت
ستاره ای میرفت
ستاره ای میمرد

ترا صدا کردم
ترا صدا کردم
تمام هستی من چو یک پیاله شیر
میان دستم بود نگاه آبی ماه
به شیشه ها میخورد
ترانه ای غمناک

چو دود برمیخاست ز شهر زنجره ها
چو دود میلغزید به روی پنجره ها

تمام شب آنجا
میان سینه من کسی ز نومیدی نفس نفس میزد
کسی به پا میخاست
کسی ترا میخواست

دو دست سرد او را دوباره پس میزد
تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه غمی فرو میریخت
کسی ترا میخواند

هوا چه آواری به روی او میریخت

درخت کوچک من به باد عاشق بود به باد بی سامان

کجاست خانه باد؟
کجاست خانه باد؟

- فروغ فرخذاد -

ریپورتر
10th September 2009, 12:19 PM
دوستت دارم

لحظه ای که اسمت را بر زبان می آورم

دوستت دارم

زمانی که دستت، دستانم را می فشارد

دوستت دارم

زمانی که در کنار هم آینده ای مبهم را ورق می زنیم

و زمانی که از همان لحظه ها پلی می سازیم برای دوست داشتن

دوستت دارم

زمانی که در کنار هم نشسته ایم و گوییکه هیچگاه خیال برخاستن نداریم

دوستت دارم

و لحظاتی که با تو هستم همانند زدن پلکی سپری می شود

گمان کنم که این عشق است

و همان لحظه ای که دستم در دستان توست

لحظه عاشقی....

ریپورتر
10th September 2009, 12:19 PM
میان آبشارخاطراتم کنار بوته های گل نمی نشینم
همیشه آرزو کردم که رنگ نگاه بوته گل را ببینم
همیشه آرزو کردم که روزی برای لحظه ای نقاش باشم
همیشه آرزویم بوده رویا ولیکن یک زمان ایکاش باشم
همیشه این سوالم بوده مادر که رنگ لاله ها یعنی چه رنگی
همیشه گفته بودی باغ سبز ولی رنگ خدا یعنی چه رنگی
نگاه مادرم چون یاس می شد به پرسشهای منلبخند می زد
زمانی رنگ سرخ لاله ها را به دنیای دلم پیوند م یزد
ولی من باز می پرسیدم از او که منظورت ز آبی چیست مادر
هما رنگی که گفتی دنگ دریاست همان رنگی که گشته چشم از او تر
ز اقیانوس بی طوفان چشمش صدای اشک ها را می شنیدم
در آن هنگام در باغ تخیل رخ زیبای او را میکشیدم
نگاهی سرخ اشکی آسمانی دوچشمانی به رنگ ارغوانی
ولی من هر چه نقاشی کشیدم همه تصویری از رویای او بود
و شاید چند خطی که نوشتم همه یک قطره از دریای او بود
معلم آن زمان که عاشقانه کنار حرفهایت می نشینم
همیشه آرزو کردم که روزی نگاه مهربانت را ببینم
ببینم که کدامین دیدگانی مرا با حس دیدن آشنا کرد
که دستان مرا تا اوج برد مرا از دور با چشمش صدا کرد
ببینم که چه کس راگ شفق را به چشمان وجود من نشان داد
ببینم که کدامین مهربانی غبار غم رویایم تکان داد
اگر چه من نگاهت را ندیدم ولی زیباییت را میشناسیم
صدای موج روحت را ستاره دل دریاییت را میشناسم
ز تو آموختم نقاشی عشق ز تو احساس را ترسم کردم
ز تب نور امید و موج دل را میان غنچه ها تقسیم کردم
ولی من با مرور خاطراتم به اوج آرزوهایم رسیدم
هم اینک لحظه ای نقاش هستم معلم را و مادر ا کشیدم
ولی نقاش من کاغذی نیست برای رسم ابزاری ندارم
کمی احساس را با جرعه ای عشق به روی برگ یاسی می گذارم
دل نقاشیم تفسیر رویاست چرا تفسیر یک رویا نباشیم
چرا رنگ غروبی سرخ باشیم چرا چون آبی دریا نباشیم
اگر چه گشت شعرم بس مطول ولی نقاشیم را قاب کردم
سحر شد خاطراتم نیز رفتند دوباره من زمان را خواب کردم

ریپورتر
10th September 2009, 12:20 PM
من با تو هرگز

سلام ای بی وفا ،‌ ای بی ترحم
سلام ای خنجر حرفای مردم
سلام ای آشنا با رنگ خونم
سلام ای دشمن زیبای جونم
بازم نامه می دم با سطر قرمز
آخه این بار شده من با تو هرگز
نمی خوام حالتو حتی بدونم
تعجب می کنی آره همونم
همونی که زمونی قلبشو باخت
همون که از تو یک بت ،‌ یک خدا ساخت
همونی که برات هر لحظه می مرد
که ذکر نامتو بی جون نمی برد
همونم که می گفتم نازنینم
بمیرم اما اشکاتو نبینم
همون که دست تو ،‌ مهر لباش بود
اگه زانو نمی زد غم باهاش بود
حالا آروم نشستم روی زانوم
ولی دیگه گذشت اون حرفا ،‌ خانوم
تعجب می کنی آره عجیبه
می خوام دور شم ازت خیلی غریبه
خیال کردی همیشه زیر پاتم ؟
با این نامردیت بازم باهاتم ؟
برات کافی نبود حتی جوونیم
تموم شد آره گم شد مهربونیم
دیگه هر چی کشیدم بسه دختر
نمی بینیم همو این خوبه ،‌ بهتره
دیگه بسه برام هر چی کشیدم
فریبی بود که من از تو ندیدم
دروغی هست نگفته مونده باشه ؟
کسی هست تو خیال تو نباشه ؟
عجب حتی دریغ از یک محبت
دریغ از یک سر سوزن صداقت
دریغ از یک نگاه عاشقونه
دریغ از یک سلام بی بهونه
نه نفرینت چرا ، این رسم ما نیست
اگر چه این چیزا درد شما نیست
گل بیتا چرا اخمات توهم شد؟
چیه توهین به ذات محترم شد ؟
دیگه کوتاه کنم با یک خداحافظ
که عشق ما رسید به سد هرگز

babakonline5
23rd October 2009, 08:06 PM
سلام
نامه مثلا عاشقانه یک غیر مشهور واقعی !!!!


{tongue}کاش میدونستی الان که دراز کشیدم دارم شکلات می خورم با طعم گیلاس؟ شاید بپرسی اون چجور شکلاتی؟ نمی دونم ولی باعث می شه همیشه به یاد اون روزی بیفتم که زیر درخت گیلاس همسایمون طوبی خانم داشتی گیلاس ها رو از زمین جمع می کردی و هر از گاهی یه چشم ابرو واسم بالا مینداختی و من به ذنیایی هزار راه می رفتم و لذت خوردن گیلاس را در درون تو احساس می کردم ولی الان نه طوبی خانمی هست نه درخت گیلاسی.... فقط فقط شکلات هست آن هم با طعم گیلاس و بس.

سلوى
30th October 2009, 04:28 PM
روزكاري مردم دنيا دلشان درد نداشت

هركس غصة اينكة جة مي كرد نداشت

جشمة سادكي از لطف زمين مي جوشيد

خودما نيم زمين اين همة نامرد نداشت





http://img.blogcu.com/uploads/aslanbasol_karsinojen_gozyasi.jpg

سلوى
30th October 2009, 04:32 PM
خدا حافظ همين حالا همين حالا كة من تنهام

خداحافظ بة شرطي كة نفهمي تر شدة جشام

بة ياد اسموني كة منو از جشم تو ميديد

خدا حافظ واسة اين كة نبندي دل رويا ها

بدوني بي تو همينة رسم اين دنيا

خدا حافظ خدا حافظ


همين حالا خدا حافظ

خدا حافظ


http://i35.tinypic.com/v592ma.gif

سلوى
30th October 2009, 04:44 PM
كاش قلب وسعت مي كرفت

شمع با بروانة الف مي كرفت

كاش توي جادة هاي زندكي

خندة هم از كرية سبقت مي كرد

........ كاش







http://cartpostal.googlepages.com/Ta-Hamishe2.jpg

سلوى
30th October 2009, 04:48 PM
تو جة سادةاي ومن جة سخت

تو برندةاي ومن درخت

اسمون هميشة مال توست

ابر زير بال توست

من ولي هميشة دير كردةام

تو بة موقع ميرسي ومن

سالهاست دير كردةام

سلوى
30th October 2009, 04:50 PM
كشيدم بغض هاي ديشب خود

زدم رنك قشنكي برلب خود

نياز با تو بودن را جو ديدم

شكستم باز هم در تب خود





http://xs125.xs.to/xs125/08105/asheghe_man_nabodi878.jpg

سلوى
30th October 2009, 04:53 PM
دلم را هيجكس باور نداشت

هيجكاري بة كار من نداشت

بنويس بعد از مركم روي سنك

با خطوطي نرم وزيبا وقشنك

اون كة خوابيدة است

بودنش را هيجكس باور نكرد






http://miladamire.persiangig.ir/image/cloob/asheghaneha/Heart.jpg

سلوى
30th October 2009, 04:57 PM
جي بكم از كجا بكم

دردمو با كيا بكم

بهترةكة دم نزنم

حرفي از عشق نزنم

از عشقي كة كم شد ورفت

عاشق مردم شد ورفت

عشقي كة بي فروغ نبود

براي من دروغ نبود

وقتي نشستي رو بة روم

من از خودم جرا بكم

عاشق ديوانة ام







http://night-skin.com/gallery/albums/userpics/10001/night-skin_com%20556.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:02 PM
امروز را بة باد سبردم

امشب كنار بنجرة بيدار ماندم

دانم كة بامداد

امروز ديكري را با خود مي اورم

تامن دوبارة ان را

بسبارمش بة باد








http://i9.tinypic.com/4pb3ypd.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:03 PM
http://xs536.xs.to/xs536/09080/0b3398c1aa170f940fc9bc4ada8aecf5560.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:11 PM
عشق يعني انتظار وانتظار

عشق يعني هر جة بيني عكس يار

عشق يعني ديدة بر دوختن

عشق يعني در فراغش سوختن

عشق يعني التهاب

عشق يعني با برستو بر زدن

عشق يعني اب بر اذر زدن





http://i12.tinypic.com/2v3gdmt.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:17 PM
عشق يعني يك كلام بي صدا

عشق يعني ادمي نيك ورها


عشق يعني روي در روي رقيب

عشق يعني افتاب روي او

عشق يعني بهانة دست يار

عشق يعني تلاقي در نكاة

عشق يعني غصة وغمها واة






http://i17.tinypic.com/3yce24m.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:23 PM
ديداي دل كة غم عشق دكر با جة كرد

جون بشددلبر وبا يار وفادار جة كرد!!!

غروب هميشة واسة من نشوني از تو بودة

برام بة يادكارية جز اون جيزي نموندة







http://i18.tinypic.com/2h7mpgz.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:26 PM
هميشة عكس نازت روبة رويم

نكاة تو دليل جستجويم

جرا بايد تمام حرفها را

بدون بة تصويرت بكويم




http://i11.tinypic.com/2akfi3a.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:31 PM
مهربانم

با تو عهدي ميبندم

فراموش نشدني وماندكار

قلبم را بة تو هدية مي دهم

بة تو كة روحت را سر شتت را

عصارةي وجودت را ميبرستم

وبة عميقا ميورزم






http://i38.tinypic.com/1zn0f80.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:35 PM
عشق صداي فاصلة هاست

فاصلةهاي كة غرق ابهام ند.......

اكة در دل مي ديدم غم ودرد جداي را

بة دل هركز خيلي اشناي را











http://i44.tinypic.com/2iw0ry0.gif

سلوى
30th October 2009, 05:38 PM
زندكي سة ايستكاة دارد

اول :عشق

دوم: تولد

سوم : مرك

اكر حلقةي دوست از طلاست

ولي حلقةي عشق از وفاست





http://i28.tinypic.com/2llcchg.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:39 PM
دوست داشتن مثل زندكي اhttp://i30.tinypic.com/2ivfscl.jpgست مانند



http://i25.tinypic.com/vql949.gif

سلوى
30th October 2009, 05:46 PM
شبم طي شد كسي بر در نكوبيد

جراغي بة بالينم نفروخت

نيامد ماهتابم بر لب بام

دلم از اين همة بيكاني سوخت






http://www.iranmania.com/cards/cardimages/actual/poet12.jpg

سلوى
30th October 2009, 05:52 PM
http://i13.tinypic.com/2wmgk76.gifhttp://i27.tinypic.com/2qvrzpk.jpg

سلوى
30th October 2009, 06:04 PM
http://i15.tinypic.com/2nthdm9.jpghttp://www.forughfarrokhzad.org/contributions/doost_dashtan.jpg

سلوى
30th October 2009, 06:09 PM
http://daniel.persiangig.com/image/small/Marg-small.jpghttp://i15.tinypic.com/2qjx990.jpg

سلوى
30th October 2009, 06:11 PM
http://i5.tinypic.com/14wx25l.jpg

سلوى
14th November 2009, 01:16 PM
http://files.myopera.com/saeedhm/files/darde-eshgh.jpg
http://ak.webfetti.com/assets/glitter/0/89.gif

سلوى
14th November 2009, 01:19 PM
كنار اشيانت اشيانة ي كنم

فضاي اشيانة را براز ترانة مي كنم

كسي سوال مي كند

بخاطر جة زندةام

ومن براي زندكي



http://i7.tagstat.com/image02/d/c774/001F051LstQ.gif

ØÑтRдŁ§
15th November 2009, 02:20 PM
عاقبت يک روز مغرب محو مشرق مي شود


عاقبت غربي ترين دل نيز عاشق مي شود


شرط مي بندم زماني که نه زود است و نه دير


مهرباني حاکم کل مناطق مي شود

paiiz
16th November 2009, 10:14 PM
یک شاخه از محبوبه های شب
یک غنچه مریم برای مردنم کافیست
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران نا شناس شهر
احساس گنگ آشنایی می کند
گاهی دل بی دست وپا و سر به زیرم را
اهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می کند
اما
غیر از همین حس ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
رفتار من عادی است
قیصر امین پور

ریپورتر
19th November 2009, 06:38 PM
از پنجره نگاه بکن آره اون میاد درسته بی وفاست ولی باید بیاد



میدونه دلم براش بدجوری تنگ شده ولی نمیدونم دل اون چرا از سنگ شده



غم دوریش کم بودش حالا بی وفا شده نه یه زنگی نه تماسی آره بی رنگ شده



آخه من چکار کنم با این دل بهونه گیر ای خدا کمک بکن برو ای دل بمیر



تو چرا سنگ نشدی میونه این همه سنگ میدونم دوسش داری مثل یه احصاصه قشنگ



آخه دوست داشتنیه مثل لیلا میمونه دل من شیدادییه مثل مجنون میمونه



فدای نازش بشم این نازش کشته مارو حالا که عاشق شدم می خواد بگه از پیشم برو



خدایا این احصاصمو از دلم نگیر ولی خصلت بدو از دل یارم بگیر



آخه گناهم نداره همش تقصیره منه زود دل می بندم زود عاشق میشم اینم میشه گفت یه جوری گناهه منه

ریپورتر
19th November 2009, 06:39 PM
عشق تو کور کرد و کشت مرا


فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته
اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته
رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم
سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من
وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور
دلو سپردم من به تو غصه نخور
گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات
تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد
میگفتی من برمیگردم خیلی زود
دلو جونم همشون فدای یه تاره موت
ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام
آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام
یه نامه همش دادی همون شده آب غذام
نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام
من غمو می خوام چکار آخه تو بهم بگو
فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو
آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن
دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن
شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه
می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه
شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد
فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد
اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟
این زمین و آب گل برای تو چه رنگ میشه؟
خلاصه کشتی مارو با این ادائو اشوه هات
دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات
وای الان صبح میشه هو هنوز که من نخوابیدم
یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم
دفتر شعرم دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم
دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم
تو نبودیو غمت عشقه تو کشت مارو
زیر خاک دفنمو خاک خورد مارو


(javascript:void(0))

ریپورتر
19th November 2009, 06:40 PM
عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی بوسه ها در طوله سال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی مریمم دوستت دارم تورو
عشق یعنی می برم تا اوج تورو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده کتاب
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

ریپورتر
19th November 2009, 06:40 PM
آره خوب من ديونم ولي اينو مي دونم من ميخوام فقط با تو بمونم
زندگي بي تو برام بي معنيه چجوري بگم يه جوارايي يعني يه
قفسي كه توش اسيرم اگه تو نياي ميدوني ميميرم
مي دوني دوستت دارم ديونه وار تو بيا تو بيا پيشم بمون همين يه بار
آخه از تو كه چيزي كم نمي شه ميدوني زندگي بي غم نميشه
من مي خوام با تو باشم رها بشم از اين قفس ميدوني سخت شده واسم ديگه كشيدنه نفس
ولي تو دلت هواي ديگه داشت پيش اون يكي بار نواي ديگه داشت
من گفتم شايد بميره اون يكي يار بد دوباره تو بياي بگي منو ميخواي
حالا بميره يا كه بره فرغي نمي كمنه واسم هرچي ميشه بزار بشه آخه يه زماني يارم ميمرد واسم
قبلنا بهم ميگفت خيلي دوستت دارم تورو حالا كه پيشش ميرم ميگه از پيشم برو
بد بهش ميگم چي شد دوستيه ما اين بودش قل قرارمون تو كوچه ها
اونجا شاهد بودن همه گلايه لاله ميدوني زندگي كردن بي تو برام محاله
چرا يادت نمياد لب ساحل روي شونم بهم گفتي دوستت دارم گفتم ميدونم
نمي دونم كي تموم ميشه گلايه هام ولي كاش ميشد يه روز برگرديو بگي منم تورو ميخوام

ریپورتر
19th November 2009, 06:40 PM
http://www.bahaneh.ir/images//editor/smilies/28.gif سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا برجاست

سلام بر روي ماه تو عزيز دل سلام از ماست

تو يك روياي كوتاهي دعاي هر سحر گاهي

شدم خواب عشقت چون مرا اينگونه ميخواهي

من ان خاموش خاموشم كه با شادي نمي جوشم

ندارم هيچ گناهي جز كه از تو چشم نمي پوشم

دو غم در شكل اوازي شكوه اوج پروازي

نداري هيچ گناهي جز كه بر من دل نمي بازي

مرا ديوانه مي خواهي ز خود بي گانه ميخواهي

مرا دل باخته چون مجنون ز من افسانه مي خواهي

شدم بيگانه با هستي ز خود بي خودتر از مستي

نگاهم كن نگاهم كن شدم هر انچه ميخواستي

بكش اي دل شهامت كن مرا از غصه راحت كن

شدم انگشت نماي خلق مرا تو درس عبرت كن

نكن حرف مرا باور نيابي از من عاشق تر

نميترسم من از اقرار گذشت اب از سرم ديگر

سلام اي كهنه عشق من كه ياد تو چه پا بر جاستhttp://www.bahaneh.ir/images//editor/smilies/28.gif

ریپورتر
19th November 2009, 06:41 PM
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل، زیباست دل
گر تو ذورحمان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل
دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من
با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل زجادوی رخت افزون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیبایی ات مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعمه بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود
در نجابت در نکوهی طاق بود
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست
رفت و با دلدار دیگر عهد بست
با که گویم او که هم خون من است
خصم جان و تشنه خون من است
بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصه او من شدم
مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر
خاطراتم را تو بیرون کن زسر
دیشب از کف رفت فردا را نگر
آخر این یک بار از من بشنو پند
بر منو بر روزگارم دل مبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود
بعد از این هم آشیانت هر کس است
باش با او یاد تو ما را بس است

ریپورتر
19th November 2009, 06:42 PM
گل شکسته
شاخه گلی شکسته تو دسته تو اسیرم
اگه نیایی تو پیشم یه وقت دیدی میمیرم
محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم
محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم
دستو پامو گم می کنم
وقتی نگام می کنی تو
نفس نفس هول می کنم
وقتی صدام می کنی تو
تو دفتره خاطره هام
تو ذهن و تو آرزوهام
اسم تو هم شده فراموش
اسم تو هم شده فراموش
یادم دادی بسوزم... دارم می سوزم...دارم می سوزم
اشکه چشامو دیدی بگو به چی رسیدی
قسم به بی قراریت مردم از چشم انتظاریت
محتاج یک نگاتم تا جون دارم فداتم
محتاج یک نگاه و قهر بکنی میمیرم
دستو پامو گم می کنم
وقتی نگام می کنی تو
نفس نفس هول می کنم
وقتی صدام می کنی تو
تو دفتره خاطره هام
تو ذهن و تو آرزوهام
اسم تو هم شده فراموش
اسم تو هم شده فراموش
می دونی که دوست دارم
واسه اینه که دل می سوزونی تو
گفتم بهت دوست دارم
اما حالا من پشیمونم
برو به درک برو به درک برو به درک
برو به درک...

ریپورتر
19th November 2009, 06:42 PM
عشق فراموش شده

تو که میدونی عشق منی دوست دارم
واسه چی پس تو میگی میخوام برم دیگه دوست ندارم
یادته اون روزا که دستت تو دسته من
حالا تو میخوای بری منو نمیخوای دلبر من
میدونی من بی کسم تو بودی همه کسم
زندیگم تو بودیو حالا من خارو خسم
چرا تو لج میکنی
ابروهاتو کج میکنی
زندگیم تموم شدش برای تو
عمر من حروم شدش به پای تو
واسه تو حاضر بودم ستاره هارو بشمورم
شهرو آتیش بزنم بیام بگم دوست دارم

ریپورتر
19th November 2009, 06:43 PM
میدونی خوشگل من دوست دارم
همیشه عکس تورو روی قلبم میزارم
میدونی فقط تو رو دارم روی زمین
اینم نشونش بیا اسمتو تو روی سینه ام ببین
میدونی عشق منی همیشه تو قلب منی
میدونم دوستم داری اشک منو در میاری
آخه تو چقد ادائو ناز داری
میتونی عشق منو توی قلبت بکاری

ریپورتر
19th November 2009, 06:43 PM
پيشم بمون
چشماي تو براي من عالم زندگانيه
رنگ چشات براي من اميد زندگانيه
من ميميرم اگه تو پيشم نموني
رنگ دلم آبي شده ميشه تو پيشم بموني
چشماي من منتظرن منتظر رسيدنت
بيا ديگه تنهام نزار فرشته ها ندزدنت ؟
اين قلب من ميتپه براي تو همينو بس
دق ميكنم اگه نياي من ميميرم گوشه قفس
واي رسيدي عزيز من دلم برات تنگ شده بود
عزيز من ميدونستي ديشب هيچ ستاره اي غايب نبود
من بودمو تو بوديو ستاره ها مهمونمون
پيشم بمون پيشم بمون پيشم بمون

ریپورتر
19th November 2009, 06:44 PM
...................

وقتي كه ديگر نبود

من به بودنش نيازمند شدم



وقتي كه ديگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم



وقتي كه ديگر نميتوانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم



وقتي كه او تمام كرد

من شروع كردم ........

وقتي او تمام شد......من آغاز شدم



و چه سخت است تنها متولد شدن

مثل تنها زندگي كردن است

مثل تنها مردن

......

دل بيا بريم

از عشق ديگه نگيم

درد عشقي كه كشيديم

جز خدا به كسي نگيم

..............

ریپورتر
19th November 2009, 06:45 PM
من پذیرفتم شکست عشق را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این درد آشنا دیوانه است

می روی شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

گرچه تو شادان تر از من میروی

آروز دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی دردرا

تلخی برخوردهای سردرا

ریپورتر
19th November 2009, 06:45 PM
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم
اونيكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــدم
از تــــو گــــله نميكنــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــم
از دســـت قــــلبم شاكيـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــ ــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــ ـرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو

ریپورتر
19th November 2009, 06:46 PM
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌د وستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دو ستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوس تت‌دارم‌دوستت‌دارم‌

ریپورتر
19th November 2009, 06:46 PM
سكوتم فرياد را نظاره كنيد


فرياد در گلو خشكيده است

حرفي نيست

چشمان بي فروغ

به دنبال كوچكترين روزنه رهايي

زبان قاصر از بيان حرفي نيست

. . . . . . . . . .

حكايت جالبي است كه فراموش شدگان

فراموش كنندگان راهرگز

فراموش نميكنند

........

شايد اينم يه غصه بود

كه قهرماناش ما بوديم

ما كه بغير دلخوشي

دنبال چيزي نبوديم

ریپورتر
19th November 2009, 06:47 PM
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
روزای خوب برای تو ٬ شبای بد برای من
بیستای قرمزمال ِ تو ٬ نمره ی رد برای من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
نُتای رنگی مال ِ تو ٬ شعرغم انگیزمال ِ من
بهارو عطرش مال ِ تو ٬ برگای پاییز مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
گلای قرمزمال ِ تو ٬ گلای پرپر مال ِ من
قصّه ی اوّل مال ِ تو ٬ حرفای آخرمال ِ من
شوق سفر برای تو ٬ دردِ سفر برای من
رسیدناش برای تو ٬ فکرخطربرای من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
لذتِ خنده مال ِ تو ٬ بارون ِ گریه مال ِ من
صدآفرینا مال ِ تو ٬ حرفِ گِلایه مال ِ من
آتیش عشقم مال ِ تو ٬ کتابِ سوختن مال ِ من
عُمرِزیاد تو فال ِ تو ٬ رنج زیاد تو فال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
قصرِ طلایی مال ِ تو ٬ موندن و ساختن مال ِ من
همیشه بُردن مال ِ تو ٬ همیشه باختن مال ِ من
خاطره ی خوش مال ِ تو ٬ تلخی رفتن مال ِ من
نازواَداها مال ِ تو ٬ چشای روشن مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
خوابای رنگی مال ِ تو ٬ خوابِ پریشون مال ِ من
ذوق ِ رهایی مال ِ تو ٬ رنجای زندون مال ِ من
روزای زیبا مال ِ تو ٬ جمعه ی دلگیرمال ِ من
قِسمتای خوش مال ِ تو ٬ غمای تقدیرمال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
زندگی من مال ِ تو ٬ خستگی تو مال ِ من
هرچی که داشتم مال ِ تو ٬ تا ردشی ازخیال ِ من
ستاره بارون مال ِ تو ٬ اشکِ شبونه مال ِ من
نازو کرشمه مال ِ تو ٬ اخم و بهونه مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
هرچی ترانَس مال ِ تو ٬ برق ِ نگاهت مال ِ من
تمام دنیارو می دم ٬ صورتِ ماهت مال ِ من
خورشید ومهتاب مال ِ تو ٬ شبای تاریک مال ِ من
خونه ی ابرا مال ِ تو ٬ جاده ی باریک مال ِ من
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
بَرنده بودن مال ِ تو ٬ آخرِ بازی مال ِ من
ترانه هام فدای تو ٬ هرچی می سازی مال ِ من
سوارِ دورِ قصّه هام ٬ تو مال ِ من ٬ من مال ِ تو
دیوونه ی نگات شدم ٬ من تورو کم دارم نرو
غصّه ی تو برای من ٬ شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم ٬ گریه کنم به جای تو
نظر یادت نره

ریپورتر
19th November 2009, 06:48 PM
برای پریدن من توی این هوای بسته
پر پر کشیدنم شو همسفر ای یار خسته
من و تو وقتی رسیدیم به افق های مه آلود
بجز آشیونه عشق واسه ما بگو چی کم بود؟
راهی اون سرزمینیم که شباش مهتابی باشه
تو دل کبوتر عشق پر از بی تابی باشه
یادته ستاره هارو از توی قفس میدیدم؟
دونه دونه پولک نور از تو آسمون میچیدیم؟
یار من ای هم قبیله راهی دشت خداییم
ولی از قبیله خود خیلی وقته که جداییم
اونجا تنها یه قفس بود یه قفس با آب و دونه
که خیال کردیم همیشه همینه معنی خونه
قفس و وقتی شکستیم طعم پروازو چشیدیم
برای به هم رسیدن ما چه رنجی که کشیدیم
برای پریدن من توی این هوای بسته
پر پر کشیدنم شو که پرو بالم شکسته...

ریپورتر
19th November 2009, 06:48 PM
من میگم بهم نگاه کن
تو میگی که جون فدا کن
من میگم چشمات قشنگه
تو میگی دنیا دو رنگه
من میگم دلم اسیره
تو میگی که خیلی دیره
من میگم چشمات و وکن
تو میگی من و رها کن
من میگم قلبم رو نشکن
تو میگی من می شکنم من ؟
من میگم دلم رو بردی
تو میگی به من سپردی ؟
من میگم دلم شکسته است
تو میگی خوب میشه خسته است
من میگم بمون همیشه
تو میگی ببین نمی شه
من میگم تنهام می ذاری
تو میگی طاقت نداری
من میگم تنهایی سخته
تو میگی این دست بخته
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت
من میگم خدا به همرات
تو میگی چه تلخه حرفات
من میگم که تا قیامت
برو زیبا به سلامت

ریپورتر
19th November 2009, 06:49 PM
http://www.imagecraze.com/uploads/70387_.jpg
من به درماندگي صخره و سنگ
من به آوارگي ابر ونسيم
من به سرگشتگي ‌آهوي دشت
من به تنهايي خود مي مانم
من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي
گيسوان تو به يادم مي آيد
من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي
شعر چشمان تو را مي خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرفترين راز وجود
برگ بيد است كه با زمزمه جاري باد
تن به وارستن عمر ابدي مي سپرد
تو تماشا كن
كه بهار ديگر
پاورچين پاورچين
از دل تاريكي مي گذر
و تو در خوابي
و پرستوها خوابند
و تو مي انديشي
به بهار ديگر
و به ياري ديگر
نه بهاري
و نه ياري ديگر
حيف
اما من و تو
دور از هم مي پوسيم
غمم از وحشت پوسيدن نيست
غمم از زيستن بي تو دراين لحظه پر دلهره است
ديگر از من تا خاك شدن راهي نيست
از سر اين بام
اين صحرا اين دريا
پر خواهم زد خواهم مرد
غم تو اين غم شيرين را
با خود خواهم برد

ریپورتر
19th November 2009, 06:51 PM
ز تو چون گریزم ای جان که توام امید جانی

تو چو خون گرم عشقی که به رگ رگم روانی
وگرم به لب رسد جان غم عشق تو نگویم
تو چو راز سر به مهری همه در دلم نهانی
منم آن زمین غمزا که ز چشم ها فتادم
بتو چون امید بندم که بلند آسمانی
منم آن درخت حرمان که خزان رسیده برآن
تو کنون درین گلستان چو بهار بی خزانی
چه غم ار ستاره من همه در غروب عشق است
که بر آسمان شعرم تو طلوع جاودانی
بجز از غزل چه سازم به تو ای غزال عشقم
بتو جز سرود مهرم بدهم چه ارمغانی!

ریپورتر
19th November 2009, 06:52 PM
عشق يعني مستي و ديوانگي
عشق يعني با جهان بيگانگي
عشق يعني شب نخفتن تا سحر
عشق يعني سجده ها با چشم تر
عشق يعني سر به دار آويختن
عشق يعني اشك حسرت ريختن
عشق يعني سوختن و ساختن
عشق يعني زندگي را باختن
عشق يعني ديده بر در دوختن
عشق يعني در فراقش سوختن
عشق يعني انتظار و انتظار
عشق يعني هر چه بيني عكس يار
عشق يعني شاعري دل سوخته
عشق يعني آتشي افروخته
عشق يعني با گلي گفتن سخن
عشق يعني خون لاله بر چمن
عشق يعني يك تيمم يك نماز
عشق يعني عالمي راز و نياز
عشق يعني يك شقايق غرق خون
عشق يعني درد و محنت در درون
عشق يعني قطره و دريا شدن
عشق يعني همچو من شيدا شدن
عشق يعني قطعه شعر ناتمام
عشق يعني بهترين حسن ختام

ریپورتر
19th November 2009, 06:52 PM
ای یار به جهنم که مرا دوست نداری

از عشق تو هرگز نکنم گریه و زاری
اگر روزی بری یاری بگیری
الهی تب کنی فرداش بمیری
الهی سرخک و اریون بگیری
تب مالت و فشار خون بگیری
اگر بردی از اینها جون سالم
الهی درد بی درمون بگیری
الهی تو بمیری من بمونم
سر خاکت بیام قران بخونم

ریپورتر
19th November 2009, 06:53 PM
دارم هوای گریه ٬ از شادی وصالش

شکر خدای رحمن ٬ از لطف بی مثالش

اشکم زشورو شوق است ٬ دیگرزغصه ام نیست

غم را کجا توان دید ٬ با دیدن جمالش

همای خوش سعادت ٬ بر شانه ام نشسته

از شکر این پرنده ٬ بوسم من هر دو بالش

یارم چه هدیه خواهد ٬ جانم که قابلی نیست

قربان روی ماهش ٬ قربان خط و خالش

از عشق می نویسم ٬ چون او ز عشق گوید

لطف است و مهربانی ٬ مصداق هر کلامش

گر خواهشی نماید ٬ با جان و دل پذیرم

من تا به آخر عمر ٬ جانم کنم غلامش

با بودن نگارم ٬ شادم همیشه اما

دارم هوای گریه ٬ از شادی وصالش
(javascript:void(0))

ریپورتر
19th November 2009, 06:54 PM
عاشق نشودی ای عاشقان


عاشق مشوید اگر توانید

تا در غم عاشقی نمانید

این عشق به اختیار نبود

دانم که همین قدر بدانید

هرگز مبرید نام عاشق

تا دفتر عشق بر نخوانید

آب رخ عاشقان مریزید

تا آب ز چشم خود نرانید

معشوقه وفا به کس نجوید

هر چند ز دیده خون چکانید

اینست رضای او که اکنون

بر روی زمین یکی نمانید

اینست سخن که گفته آمد

گر نیست درست بر مخوانید

بسیار جفا کشید آخر

او را به مراد او رسانید

اینست نصیحت سنایی

عاشق مشوید اگر توانید

(javascript:void(0))

ریپورتر
19th November 2009, 06:55 PM
سکوت می کنم

صدای آشنایی از دور به گوش میرسد

گویی صدای پای رهگذر است

رهگذری که سالها به سویم می آید و هرسال این روزها
از من عبور می کند

غریبه ای که گویی آشناست

هرچه می اندیشم گویی جایی او را دیده ام

...چشمانش ، نگاهش از جنس نگاهیست که سالها مرا

نه ، نه

...باور نمیکنم

یعنی او مرا می خواند!؟

صدایش چه آشناست

و قصیده ای که می خواند

گویی جایی آنرا نوشته ام

بگذریم

ریپورتر
19th November 2009, 06:56 PM
برایت آرزو میکنم


اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کني.
برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،از جمله دوستان بد و ناپایدار،برخی نادوست، و برخی دوستدارکه دست کم یکی در میانشانبی تردید مورد اعتمادت باشد.
و چون زندگی بدین گونه است،برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.
و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشینه خیلی غیرضروری،تا در لحظات سختوقتی دیگر چیزی باقی نمانده استهمین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.
همچنین، برایت آرزومندم صبور باشینه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنندچون این کارِ ساده ای است،بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنندو با کاربردِ درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی.
و امیدوارم اگر جوان هستیخیلی به تعجیل، رسیده نشویو اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نورزیو اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشویچرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را داردو لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.
امیدوارم سگی را نوازش کنیبه پرنده ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد.چرا که به این طریقاحساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.
امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانیهرچند خُرد بوده باشدو با روئیدنش همراه شویتا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشیزیرا در عمل به آن نیازمندیو برای اینکه سالی یک بارپولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: این مالِ من است.فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!
و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشیو اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشیکه اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمانباز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شددیگر چیزی ندارم برابت آرزو کنم .
ای کاش کسی هم برایم آرزو می کرد ؟

ریپورتر
19th November 2009, 06:56 PM
تا ز شاه این پنج بیت الحق شنیدم *** طبع من مستغنی از در ثمین شد
«عید مولود امیر الممنین شد *** عالم بالا و پایین عنبرین شد
از برای مژده‌ی این عید حیدر *** جبرییل از آسمان اندر زمین شد
پنج عنصر حیدر کرار دارد *** قدرت حق زان که با خاکش عجین شد
ذوالفقار کج چنین گوید به عالم *** راست از دست خدا شرع مبین شد
ناظم خرگاه اسرافیل باشد *** حاجب درگاه جبریل امین شد»

دست حق از پرده گردید آشکارا *** تا علی دستش برون از آستین شد
تا عجایبها کند ظاهر ز باطن *** در نظر گاهی چنان گاهی چنین شد
تا قدم زد در جهان آفرینش *** آفرین بر جانش از جان آفرین شد
عقد آب و خاک را بر بست محکم *** خرگه افلاک را حبل المتین شد
آفتاب از طلعت او شد منور *** آسمان از خرمنوی خوشه‌چین شد
هم به صورت قبله‌ی ارباب معنی *** هم به معنی کعبه‌ی اهل یقین شد
هم ملایک را به هر جا کرد یاری *** هم خلایق را به هر حالت معین شد
هم عدویش وارد قعر جهنم *** هم محبش داخل خلد برین شد
بر خلیل از مهر آن خورشید رحمت *** آتش نمرود باغ یاسمین شد
در شب معراج ذات عرش سیرش *** با احد بود و به احمد هم نشین شد
کس علی را جز خدا نشناخت آری *** قابل این نکته خیرالمرسلین شد
کی تواند عقل بشناسد کسی را *** کز طفیلش خلقت آن ماء و طین شد
پیش بود از اول و آخر از آن رو *** پیشوای اولین و آخرین شد
تا فروغی رکن دین گردید بر پا *** ظل یزدان ناصر ارکان دین شد

ریپورتر
19th November 2009, 06:57 PM
بشکفد بار دگر لاله ی رنگین مراد
غنچه ی سرخ فرو بسته ی دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روز گاری که بسر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر

کاشکی آینه ای بود درون بین که در او
خویش را می دیدم
آنچه پنهان بود از آینه های میدیدم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن

شاد بودن هنر است
شاد کردن ، هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چویک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است
که دور از ما باد

شاد بودن هنر است
گر به شادی تو دل های دگر باشد شاد
زندگی صحنه ی یکتای ، هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

ریپورتر
19th November 2009, 06:57 PM
یه عمری همه دنیا رو گشتم

به دنبال یک عشق صادقونه
یه عشقی که بسازه دل رو از ما
بشه تنها چراغ توی خونه
یه عمری پی عشق بی حوس دویدم
بدنبال یه عشق بی بهونه
یه عشقی که بشه مرهم زخمام
نشه بدتر نمک رو زخم کهنه
تو شبهایی که جای دست پر مهر
چیزی جز یه دنیا اشک ندیدم
یکی اومد که دوست داشتن می فهمید
منو از او من خسته چرا کرد
یکی اومد که با احساس پاکش
تموم زخمامو یهو دوا کرد
تو وقتی که همه تنهام گذاشتن
با لبخندش منو از من جدا کرد
ای عاشقی عشقمو دادم
خیال کردم فقط عشقم می مونه
ولی جای تموم اون همه عشق
واسم موندش فقط بغض شبونه
برای عاشقی ما کم نذاشتیم
خدا هم خوب اینو خودش می دونه
با اینکه دلم همه شکستن
میخونم باز هنوزم عاشقونه
می خونم با خودم دیگه بریدم
دیگه به اخر جاده رسیدم

ریپورتر
19th November 2009, 06:58 PM
تو ای زیباترین زیبای دنیایم

تو ای شهزاده خوشبخت کاخ سرد ویرانم
تو ای عاشق ترین معشوقه ی من
به دنبال تو می گردم که شاید دست در دستت دهم آخر
و حس خویش را با یک نوای عشق و خنده باز بیان سازم
تو ای تنهاترین همساز این سازم
بزن با من تو عشقم را
که شاید بار دگر یاد آرم عهد پاکم را
و در دریای این عهد غوطه ور گردم
و بار دیگر این دستان تو باشد که من را
تا به ساحل آورد و با عشق پیوندم زند بر قلب جانت
دوستت دارم تو ای تنهاترین رو یای شبهایم
دوستت دارم .....
تقدیم با عشق

ریپورتر
19th November 2009, 06:59 PM
تو در اين مدت انديشيدي به هر چيز ، جز دل من.
همه چيز را براي خود خواستي و هيچ برايم نخواستي.
اي كاش تو هم مثل من عاشق بودي ، عاشق كسي كه معشوقش مي خواندي !
كاش با سردي هوا با من سرد نبودي و گرماي عشقت از جنس فريب نبود...
خاك سرد و مرده گشتم تا ريشه در من كني و قد بكشي ولي نمي دانستم كه از ميوه هايت تنها رهگذرانند كه بهره مي جويند....
سخت بود ولي گذشت ...
و حال كه به آرامي مي روي از كنارم با همه حوادث ،‌ دوستت دارم و دلم تنگ است برايت .
شاهد فروريختن دژ قلبم كه به اميد پشتواني چون تو محكم بود هستم و نيستم در اين عالم كه مي ترسم...
ترس دارم از غارتگران تشنه و هجوم گرگان دزد پيشه به قلبك كه ديگر حفاظي ندارد.
عزيزم مي ترسم ، تنهايم ، همه جا تاريك گشته ، و ترسم از تاريكيست ...
اي كاش كنارم بودي تا گرماي دستانت دگر بار آرامشي بر قلبم مي گشت ...
من همواره مي ترسم كه بي تو مرگ به من نزديك تر است.

ریپورتر
19th November 2009, 07:00 PM
سخت ترين تجربه بود
بي تو تجربه كردن
تلخ ترين خاطره بود
بي تو خاطره داشتن
كار هر روز دلم بود
بعد تو گريه كردن
دل من يك آرزو داشت
در كار تو زنده ماندن
قلب من در فكر آن بود
با تو تا ابد تپيدن
ولي حال هيچ ندارم
هدفي تا رسيدن
تن سردم را نيست چاره اي
جز دست گرمت را گرفتن
وتو عاقبت شکستی
دل تنگم را با این طور رفتن

ریپورتر
19th November 2009, 07:03 PM
شعری که سروده نشود٬ شعر نیست شاعری که عاشق نباشد٬ شاعر نیست

عاشقی که معشوق ندارد٬ عاشق نیست آدمی که عاشق است٬ عاقل نیست
جان بی ارزش برای معشوق را قابل نیست معشوق را به چشم سکس دیدن واجب نیست
تجربه هر چیز این در این دنیا جالب نیست

ریپورتر
19th November 2009, 07:04 PM
وقتی منو تو با یه دنیا عشق باهمیم٬چیزی نمیتونم ببینم به جز چشمات.

وقتی در آغوشت هستم آرامشی دارم که از آوردنش روی کاغذ عاجز مانده ام.
وقتی محکم فشارم میدهی عشق را در وجودم دوچندان میکنی.
وقتی لبهاتو رو لبهام میگذاری٬ طعم زندگی را از اعماق وجودت میچشم.
زمانی که دوست دارم نگهش دارم ولی نمیشه٬ پس سعی میکنم تکرارش کنم.

ریپورتر
19th November 2009, 07:05 PM
از عشق تویی قسمتم شبها تو هم بسترم

ای نور شبهای تاریکم دوست دارم به سویت راهی شم
برایت قصه گویم٬ راوی شم ولی هر دم میزنی آتیشم
میگویی در قلبت راحت جا میشم مگر نگفتی زور گو تا من راضی شم؟
زور میگویم در ذهن خود خار میشم نمیدانم٬ شاید اشکها باید جاری شن
وقتی میروی ستاره ها به چشمم تار میشن اونوقت که من بی تاب میشم
وقتی برمیگردی قندها در دلم آب میشن همه جزئیات از ذهنم پاک میشن
دوباره روشنایی میاد و همه بیدار میشن.

ریپورتر
19th November 2009, 07:06 PM
چشمام دیگه اشکی نداره! دیگه بارون نمی باره!

آخه چرا با من این کار کردی؟ چرا انقدر راحت ترکم کردی؟
رفتی دیگه ندارم رفیقو یاری! آخه من چطوری پر کنم جای خالیت؟
باز نشستم تو خیالت قرق شدم! دستامو بگیر ببین چقدر سرد شدن!
رفتی و بودم برات مثل یه بازی! دیگه نداره برام دنیا مفهوم خاصی!

ریپورتر
19th November 2009, 07:12 PM
غنچه ازخواب پریدوگلی تازه به دنیا آمد
خارخندیدوبه گل گفت :سلام...
وجوابی نشنید!!!!!!
خار رنجیدولی هیچ نگفت......
ساعتی چندگذشت....
گل چه زیباشده بود دست بیرحمی آمدنزدیک
گل سراسیمه زوحشت افسرد
لیک آن خاردرآن دست خلیدوگل ازمرگ رهید
صبح فرداکه رسیدخارباشبنمی ازخواب پرید
گل صمیمانه به اوگفت سلام......

ریپورتر
19th November 2009, 07:14 PM
عزیز مهربونم (http://asheghedivone.blogfa.com/post-86.aspx)


می خوام که خوبیهاتو یکی یکی بشمارم
تک تکِ قصه هاتو بخاطرم بسپارم
می خوام که از عشقمون روزی هزار بار بگم
وقتی به آخر رسید بازم به تکرار بگم
دروغ نیست ...!دروغ نیست
عشق تو راسته راسته
تو اونی که یه عمری دل از خدا میخواسته
تو دفترم نوشتم تو عمرمی تو جونم
عزیز مهربونم
میخوام تا آخر عمر عشقتو باور کنم
میخوام بگم تو عشقی یه عشق بی نهایت
اون سر دنیا بری میام سایه به سایت
میخوام پیشت بمونم مثل شبهای یلدا
با تو در آغوش تو شب نرسه به فردا
تو دفترم نوشتم تو عمرمی تو جونم
اسم تو رو گذاشتم : عزیز مهربونم

ریپورتر
19th November 2009, 07:15 PM
تقدیم به چشم تو (http://www.bahare1370.blogfa.com/post-62.aspx)


این شعر را به چشم تو تقدیم می كنم
این روز را اضافه به تقویم می كنم

آن لذت نگاه تماشایی تو را
بین خودم و خاطره تقسیم می كنم

وقتی به انتهای همین كوچه می رسم
آنجا به ابتدای تو تعظیم می كنم

حتی تمام پنجره های اتاق را
تا لحظه ی عبور تو تحریم می كنم

حتی طلوع روشن خورشید را، درست
با لحظه ی ورود تو تنظیم می كنم

روی خطوط خسته و تكراری تنم
خطی از انحنای تو ترسیم می كنم

چشمت چراغ سبز نشان می دهد به من
فكری به حال سرخی و زردیم می كنم

با این كه هشت بیت من اندازه ی تو نیست
این شعر را به چشم تو تقدیم می كنم

ریپورتر
19th November 2009, 07:15 PM
تومراداری ومن

هرشب وروز
آرزویم همه خوشبختی توست!
ماه من!دل به غم دادن واز یاس سخن ها گفتن
کار آنهایی نیست که خدارادارند...
ماه من!غم واندوه اگر هم روزی مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ازلب پنجره عشق زمین خورد وشکست
بانگاهت به خداچتر شادی واکن
وبگو بادل خود که خدا هست خداهست!
ماه من!
غصه اگر هست بگو تاباشد!
معنی خوشبختی
بودن اندوه است...!
این همه غصه وغم این همه شادی وشور
چه بخواهی وچه نه! میوه یک باغند
همه راباهم وباعشق بچین ...
ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند سبزاه زاری است پر ازیاد خدا
ودر آن باز کسی می خواندhttp://faust.persiangig.com/image/2408vo%5B1%5D.jpg

ریپورتر
19th November 2009, 07:19 PM
چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم


لختی حریف لحظه های غربتت باشم

ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر

بگذار تا من هم شریك قسمتت باشم

تاب آوری تا آسمان روی دوشت را

من هم ستونی در كنار قامتت باشم

از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر

تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم

سنگی شوم در بركه ی آرام اندوهت

با شعله واری در خمود خلوتت باشم

زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است

وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم

صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود

بگذار همچون آینه در خدمتت باشم

در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد

معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم

ریپورتر
19th November 2009, 07:20 PM
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم

آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره كردیم تا سحر

او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب كرده خط كشید

من برق چشم ملتهبت را رقم زدم

تا كور سوی اختركان بشكند همه

از نام تو به بام افق ها ،‌ علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشید های شب

نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

هر نامه را به نام و به عنوان هر كه بود

تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاكسترم وزد

شك از تو وام كردم و در باورم زدم

از شادی ام مپرس كه من نیز در ازل

همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

ریپورتر
19th November 2009, 07:21 PM
از امشب
خواب هایم برای تو.
از این پس
با چشم های باز می خوابم

از اینجا به بعد
چشم هایم از تا غروب نگاه های آشنا می آید
و می رود که بیاید از طلوع چشم هایی که ندیدم.

از اینجا به بعد
که تو چترت را نو می کنی،
من از راه های پر از چتر رفته بر می گردم.
ولی تو آمدنم را خواب نخواهی دید.

از اینجا به هر کجا
من بدون ساعت راه می روم
بدون که هر روز صبح را
از پنجره به عصر می برد
و پای سکوت ماه
به خاطره خیره می شود.

از اینجا به بعد
دنیا زیر قدم هایم تنها می شود
و تو از دو چشم باز
که رو به آخر دنیا می خوابد
رو به چتر های رفته؛
تمام خواب هایم را خواهی دید.

ریپورتر
19th November 2009, 07:22 PM
صمد نارونی (http://www.azizedelamehsan.blogfa.com/post-123.aspx)

تا باد هست خواهم لرزيد
و تا عشق هست خواهم وزيد
تا نگاه هست خواهم ديد
تا پگاه هست خواهم روييد
تا راز است ، خواهم جست
تا ريا هست خواهم شست
تا هستي است ،‌خواهم زيست
و تا مرگ هست ، خواهم خنديد

ریپورتر
19th November 2009, 07:23 PM
کبوتر و آسمان_ فریدون مشیری

بگذار سر به سینه‌‌ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی دردمند را
شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده‌ی سر در کمند را
بگذار سر به سینه‌ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست
بگذار تا بگویمت این مرغ خسته‌جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم آنچنان که اگر ببینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با مَنَت

تو آسمان آبی و روشنی
من چون کبوتری که پَرَم به هوای تو
یک شب ستاره‌های تو را دانه‌چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب
بیمار خنده‌های تو‌ام بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی گرم‌تر بتاب

ریپورتر
19th November 2009, 07:24 PM
"بودن یا نبودن "
نمی دانم از درد گریختی
یا من ؟!
که دستهایم طعم درد می دهد
وصدایم شبیه توبه ی گرگ است !

من از آواره گی _ سالهای _ پیش از این با تو حرف زدم
و زندگی مستعارم را
به پیشنهاد تو
از تناسخ خاطره های ناقصمان
به بلوغ دردناکی مبتلا کردم


چه اعتراف سهمناکی بود
وقتی دستهایم برابر صدایت لرزید
و نگاهم لبهای ندیده ات را بوسید

تو می دیدی چگونه حرفهای تردم
شبیه شعر می شود
و من از ستوه این همه حرف
چگونه زمان را زیر پاهایم له می کنم ؟


من صریح تر از لهجه ی آفتاب سوختم
و این شهامت تلخ زنانه را
لای سیگارهایم سوزاندم
تا هیچ نبینم از این نفرین فاصله ها .

ولی کاش
شکوه تنهاییم را نمی آشفتی !

من ا ز زل زدن خورشید
روی پنجره بیزارم
و بخشش ابر
یادم داد که ببارم وبگذرم...

حالا آینه ها را
به باقی روزهای تو تقدیم می کنم
تا از انعکاس خنده هایت مست شوی

"بودن یا نبودن "
مسئله این نیست

حرف سر _ نیستی و نبودن توست

ریپورتر
19th November 2009, 07:25 PM
اول و آخر دنیا»
تو پی کدوم ستاره پشت ابرا خونه کردی
رفتی و چیزی نگفتی گریه رو بهونه کردی
من سوال ساده تو ، تو جواب مشکل من
ردپای رفتن تو روی صحرای دل من
کوچه وقتی که نباشی رگ خشکیده شهره
ماه تو گوش خونه گفته دیگه با پنجره قهره
سقف دلبستگی بی تو واسه من سایه نداره
دلم از وقتی که رفتی دیگه همسایه نداره
وقتی آسمون شبهام زیر سایه چشاته
وقتی حتی این ترانه رنگ غربت صداته
نمی ذارم این دو راهی سر راه ما بشینه
نمی ذارم این جدائی رنگ فردا رو بگیره
شبو با فانوس اشکت می برم به روشنائی
با تو می رسم دوباره به طلوع آشنائی
می دونم هر جا که هستی دل تو اهل همین جاست
واسه من و تو اینجا اول و آخر دنیاست

ریپورتر
19th November 2009, 07:26 PM
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه


لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

یكی با چشمای نازش دل كوچیكمو لرزوند

یكی با دست ناپاكش گلای باغچمو سوزوند

تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو

خداحافظ گل مریم .گل مظلوم پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سكوت و شب غم بارونو بردارم

نمی دونی چه دلتنگم از این خواب زمستونی

تو كه بیدار بیداری بگو از شب چی می دونی

تو این رویای سر در گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی . تو دست سرد این مردم

خداحافظ گل پونه . كه بارونی نمی تونی

...طلسم بغضو برداره .از این پاییز دیوونه


خداحافظ

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ

همین حالا

خداحافظ

ریپورتر
19th November 2009, 07:27 PM
گفتي كه مرا دوست نداري گله اي نيست

بين من و عشق تو ولي فاصله اي نيست

گفتم كه كمي صبر كن و گوش به من كن

گفتي كه نه بايد بروم حوصله اي نيست

پرواز عجب عادت خوبيست ولي حيف

تو رفتي و ديگر اثر از چلچله اي نيست

گفتي كه كمي فكر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله اي نيست

رفتي تو، خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزند دل من مساله اي نيست

ریپورتر
19th November 2009, 07:27 PM
کجايي ببيني...

کجايي وقتي صورتم خيس اشک است...

کجايي وقتي همه ي کوچه هاي خلوت شهر را تنها قدم ميزنم...

کجايي وقتي در تمام خيابانها دنبال نگاه تو مي گردم...

کجايي وقتي هيچ غروبي بي حضور من پايان نمي پذيرد...

کجايي وقتي سرد ترين روز ها از عشقت گرمم و
گرم ترين روز ها از تنهاييم سرد...

کجايي وقتي حتي يک شب روياهايت رهايم نمي کنند...

رهايم کن عشق ...

رهايم کنيد روياهاي هرزه...

رهايم کنيد تفکرات پليد...

رهايم کن ديو پنجره ها...

رهايم کن ترس خواب ها...

رهايم کن تاريکي نگاه ها...

رهايم کنيد...

من چه دارم که اين گونه به من دل بسته ايد...

هر چه داشتم عشقم بود که از من گرفتيد...

ديگر چه مي خواهيد...

ریپورتر
19th November 2009, 07:28 PM
شده یه چیزی تو دلت سنگینی کنه....؟؟؟خیلی سخته ادم کسی

رو نداشته باشه...

دلش لک بزنه که با یکی درد دل کنه ولی هیچکی نباشه...

نتونه به هیچکی اعتماد کنه هر چی سبک سنگین کنه تا دردش رو

به یکی بگه ...

نتونه اخرش برسه به یه بن بست ...

تک وتنها با یه دلی که هی وسوسش می کنه اونو خالی کنه ...

اما راهی رو نمی بینه سرش روکه بالا می کنه اسمون رو می بینه

به اون هم نمی تونه بگه...

خیری از اسمون هم ندیده

مگه چند بار اشک های شبونش رو پاک کرده...؟!

بهش محل هم نداده تا رفته گریه کنه زود تر از اون بساط گریه اش

رو پهن کرده تا کم نیاره ...

خیلی سخته ادم خودش به تنهایی خو کنه اما دلی داشته باشه که

مدام از تنهایی بناله...

خیلی سخته ادم ندونه کدوم طرفیه؟!

خیلی سخته ادم احساس کنه خدا انو از بنده هایش جدا کرده ...

خیلی سخته ندونی وقتی داری با خدا درددل می کنی داره به

حرفات گوش می ده یا ...

پرده ی گناهات انقدر ضخیم شده که صدات به خدا نمی رسه.... ؟!

ریپورتر
19th November 2009, 07:29 PM
همه رفتن منو تنها گذاشتن

منو تو غربت دنيا گذاشتن


شكستن قلبمو با بي وفايي

ندارم طاقت روز جدايي

شكسته بال پروازم خدايا

اسيرم اين چنين در دام دنيا

ميميرم من اگه تنها بمونم

حديث بي كسي با دل بخونم

قفس شد اين تن خاكي خدايا

براي اين دل شاكي خدايا

بگير دست منو پروردگارم

ديگه هيچ مونسي جز تو ندارم

ریپورتر
19th November 2009, 07:31 PM
حالا من يه گوشه تنهام با يه عكس يادگاری

رفتي بی وفا و گفتی كه منو دوسم نداری

حالا باز دوباره بارون می خوره رو تن شيشه

آخه چي كم شده از تو كه ميری واسه هميشه

عزيزم دنيا كوچيكه تو بگو آخه كجايی

ياد تو ميفتم هر وقت

هی ميگم جای تو خالی

هی ميگم جای تو خالی

تو شبای پر ستاره

دل من هواتو داره

ياد من مي مونه نيستی

بودنت خواب و خياله

روی بام خاطراتت من كبوتر شدم اما

با يه سنگ نفرت تو پريدم از بوم دنيا

حالا بعد رفتن تو من يه گوشه ای نشستم

هی مي گم كجايي آخر آخه من دل به كی بستم

ديگه خسته ام از اين عشق خيالی

هی ميگم جای تو خالی

هی ميگم جای تو خالی...

ریپورتر
19th November 2009, 07:32 PM
من با يه دنيا خاطره، تو، تو به من گفتي برو، من چه جوري جدا شم از تو

من ميخوام از دنيا برم، تو ميگي تنهايي برو، من ميميرم جدا شم از تو

من با دلي خون از غم تو، چي ميشه بموني با من، نگو شرم ميکنم از تو

من با خودم ميگم دل تو، چرا بد ميکنه با من، باشه دل ميکنم از تو
رفتم از شهر خدا ستاره چيدم واسه تو، تو ستارمو سوزوندي آخرش گفتي برو

آي دلت بسوزه بي رحم تو اسير دلتي، کاش ميدونستي عزيزم اون ستاره خودتي

تو سوزوندي خودتو با خودت منم سوزوندي، کاشکي دل نداشتيو جاش توي قلب من ميموندي

تو سوزوندي خودتو با خودت منم سوزوندي، کاشکي دل نداشتيو جاش توي قلب من ميموندي

ریپورتر
19th November 2009, 07:33 PM
من نمی دانم فلسفه دوستی ما انسانها با یکدیگر چیست؟

شاید . . .!

ما انسانها با هم دوست می شویم تا یگدیگر را در رسیدن به کمال کمک کنیم.

با هم دوست می شویم تا طرف مقابلمان را شاد کنیم

و

خودمان هم نشاط را مزه مزه کنیم.

دوست می شویم تا تنهایی یکدیگر را فراری دهیم به سوی ابد.

ما . . .

من نمی دانم فلسفه دوستی من و تو چیست؟

من مدام باید فقط به نبودنت فکر کنم!

مزه تنهایی گرفته تمام وجودم را!

دیگر نمی دانم شادی چه طعمی دارد!

من هر روزم را با عبارات تاکیدی و مثبت شروع می کنم.

یک احساس خوبی در رفتارم وول میخورد با این کار.

اما . . .

فقط کافیست به خلا نبودنت فکر کنم.

دیگر خبری از آن احساس خوشایند نیست که نیست!

لطفا فلسفه دوستتی بین خودمان را برای من تعریف کن ؟! لطفا!

تو چگونه می توانی بدون من زندگی کنی؟!

تویی که سه قرن پیش می گفتی "دوستت دارم".

تویی که با مهربانی هایت به من خاطر نشان می کردی که برایت ارزش دارم.

حالا فلسفه این تنهایی و دلتنگی و . . . چیست؟

این فقدان خواسته یا نا خواسته ات را ترجمه کن برایم.

شاید خمودگی دست از سرم بر دارد.

من این شهر شلوغ غربت زده را نمی خواهم.

این پله های روز افزون پیشرفت را دوست ندارم.

دارم با پرنده ها و درخت ها بیگانه می شوم!

این بیگانگی بزرگترین فاجعه زندگی من است (البته بعد از فاجعه کوچ کردن تو!)

کاشکی دیر نشود!

کاشکی جنون دست از سر نوشته های من بردارد کاشکی!

دلم برای سلام های خوش طعمت تنگ شده عزیز روزهای زندگی!

دلم برایت تنگ شده عزیزی که به من تکرار جمله "دوستت دارم" را آموختی!

چرا مرا نجات نمی دهی از اینهمه دغدغه؟!!

می بینی؟ سطر به سطر نوشته هایم لهجه دلتنگی شدید به خود گرفته اند؟!

راستی این نوشته ها را هنوز هم می خوانی؟!

اگر پاسخت "آری"ست کاری بکن که فلسفه دوستی زیباترین فلسفه زندگی مان شود!!

http://shadmehraghili.info/upload/images/tgijyovajtgiftqyiys9.jpg

ریپورتر
19th November 2009, 07:34 PM
ای زیبا ترین تعبیر رویاهای من ....
بدان...
بدانکه در این لحظه های دلگیر و بی بهانه دل عاشق من بهانه گیر توست
هر قطره ی اشکی که بر گونه ام روان میشود تو را میجوید
فریاد های قلبم، این سکوت تلخ و مبهم را میشکند
چگونه بگویم.... که دنیا بی تو برای من معنایی ندارد...؟!
آری! میدانم که تمامی حرف های من برای تو جز تکرار مکررات چیزه دیگری نیست؛ اما گویی برای من یک ترانه عاشقانه جدید است ! ترانه ای که فقط و فقط برای تو سروده شده است....

ای تویی که به زندگی من معنا بخشیدی.. ای تویی که راه و رسم عاشقی را به من آموختی... ای تویی که عشقت همانند موجی خروشان نوازشگر ساحل قلبم هست....
بدان که همیشه به عشقت وفا دارم
برای اثبات این وفاداری روزهاست که در انتظار دیدن دوباره توام
گویا در تقویم عشق تو طوفانی به نام انتظار کویر بی روح قلبم رادر هم میشکند
ولی باز هم من در انتظار دیدن تو میمانم...

ریپورتر
19th November 2009, 07:35 PM
از تو باید می گذشتم ولی افسوس نتونستم
تو عروسک بودی و من آخر قصه دونستم
تو وجود خالی تو جز دروغ هیچی ندیدم
کاش می شد به این حقیقت پیش از اینها می رسیدم
سوختم و سوختم و ساختم
هرچی داشتم به پات باختم
کاش تو رو از روز اول
مثل امروز می شناختم
آخه عشق یعنی شکستن
عاشقانه سر سپردن
دل سپردن به سرابت
در سکوت خویش مردن
یه روزی یه روزگاری حرف بین ما نگاه بود
عشق و نقاشی می کردیم نقش ما خورشید و ماه بود
بعد از اون واژه نوشتیم جمله مون ستاره چین بود
مثل دریا آبی بودیم معنی زندگی این بود
سوختم و سوختم و ساختم
هرچی داشتم به پات باختم

ریپورتر
19th November 2009, 07:38 PM
یه روز بهم گفت: "میخوام باهات دوست باشم؛آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام
بهش لبخند زدم و گفتم: "آره میدونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام
یه روز دیگه بهم گفت: "میخوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام

بهش لبخند زدم و گفتم: "آره میدونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام
یه روز دیگه گفت: "میخوام برم یه جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه
بعد كه همه چیز رو براه شد تو هم بیا. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام
بهش لبخند زدم و گفتم: "آره میدونم. فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام
یه روز تو نامه اش نوشت: "من اینجا یه دوست پیدا كردم. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنها بودم
براش یه لبخند كشیدم و زیرش نوشتم: "آره میدونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام
یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت:
"من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنها موندم
براش یه لبخند كشیدم و زیرش نوشتم: "آره میدونم. فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی كه بیشتر خوشحالم می كنه
اینه كه نمی دونه من هنوز خیلی تنهام.!!!

ریپورتر
19th November 2009, 07:40 PM
فرق من و تو

گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم

گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم

گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم

گفتي تا ابد تو قلب مني، گفتم فعلا تو قلبم جا داري

گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم

گفتي... گفتم...

حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه!

فرق ما اينه كه:

تو دروغ گفتي، من راستشو

ریپورتر
19th November 2009, 07:40 PM
یه رفیق بودی و صدتا دردسر بودی و اما...

از تو هیچوقت نبریدم ، تورو از خودم می دیدم

پشت سر همه غریبه ، روبروم دیدم فریبه

اما فکر کردم کنارم...

شونه های یک رفیقه

داشتم اشتباه میکردم.

تو رفیق من نبودی ، من تا آخر با تو بودم...

تو از اولم نبودی

داشتم اشتباه می کردم...

که تموم زندگیمو من به دستای تو دادم

حالا اینجا تک و تننها... برگ خشک بی درختی، غرق بادم

نوش جونت اگه بردی

نوش جونت هرچی خوردی

تورو هیچ وقت نشناختم...

نوش جونم اگه باختم.

تو منو ساده گرفتی.

زدی رفتی مفتی مفتی

اما اون روز رو می بینم که به زانوهات می افتی...

تو به زانوهات می افتی...!

ریپورتر
19th November 2009, 07:41 PM
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن

ببين هم گريه هام از عشق .چه زندوني برام ساختن

خداحافظ گل پونه .گل تنهاي بي خونه

لالايي ها ديگه خوابي به چشمونم نمي شونه

يکي با چشماي نازش دل کوچيکمو لرزوند

يکي با دست ناپاکش گلاي باغچمو سوزوند

تو اين شب هاي تو در تو . خداحافظ گل شب بو

هنوز آوار تنهايي داره مي باره از هر سو

خداحافظ گل مريم .گل مظلوم پر دردم

نشد با اين تن زخمي به آغوش تو برگردم

نشد تا بغض چشماتو به خواب قصه بسپارم

از اين فصل سکوت و شب غم بارونو بردارم

نمي دوني چه دلتنگم از اين خواب زمستوني

تو که بيدار بيداري بگو از شب چي مي دوني

تو اين روياي سر دم گم .خداحافظ گل گندم

تو هم بازيچه اي بودي . تو دست سرد اين مردم

خداحافظ گل پونه . که باروني نمي توني

...طلسم بغضو برداره .از اين پاييز ديوونه خداحافظ .....!


خداحافظ همين حالا، همين حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطي که بفهمي تر شده چشمام

خداحافظ کمي غمگين، به ياد اون همه ترديد

به ياد آسموني که منو از چشم تو ميديد

اگه گفتم خداحافظ نه اينکه رفتنت ساده اس

نه اينکه ميشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اينکه نبندي دل به رؤيا ها

بدوني بي تو و با تو، همينه رسم اين دنيا

خداحافظ خداحافظ

همين حالا

خداحافظ

ریپورتر
19th November 2009, 07:42 PM
کاِش (http://hani45.blogfa.com/post-16.aspx)
کاشکه می شد با همدیگه

سوار قایق می شدیم

دوراز نگاه آدما

هر دومون عاشق می شدیم

کاش آسمون با وسعتش

تو دستامون جا می گرفت

گلای سرخ دلمون

کاش بوی دریا می گرفت

کاش که یه ماهی قشنگ

برای ما فال می گرفت

برامون از فرشته ها

امانتی بال می گرفت

ریپورتر
19th November 2009, 07:42 PM
<DIV id=postbody>
منو ببخش عزیز من اگه می گم باهام نمون

<FONT color=#cc0033>

ریپورتر
19th November 2009, 07:42 PM
سـوختـه دل آشفتـه ام گـرد و غبـار غم کـجاسـت

دسـت سبـک بـال سیـاه آن خال مخمل رنگ کجاست

آشفته ای دیگر بس است شادی شوخو شنگ کجاست

مـسـت شــراب بـاده ام معـشوقـه دل تنـگ کـجاست

نـور و نـگـیـن آسـمـان سـتـاره تـابـان کـجـاسـت

ارمين
11th December 2009, 08:04 AM
به سلامتی درخت! نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.

ღღ♥ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)


به سلامتی دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.

ღღ♥ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)


به سلامتی دریا! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.

ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)


به سلامتی سایه! که هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.

ارمين
11th December 2009, 08:04 AM
به سلامتی پرچم ایران!

که سه‌رنگه، تخم‌مرغ! که دورنگه، رفیق! که یه‌رنگه.


ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)

به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.

ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)


به سلامتی نهنگ! که گنده‌لات دریاست

ارمين
11th December 2009, 08:05 AM
به سلامتی زنجیر! نه به خاطر این‌که درازه، به خاطر این‌که به هم پیوستس.



ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)
به سلامتی خیار! نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش

ارمين
11th December 2009, 08:05 AM
به سلامتی شلغم! نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.


ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)


به سلامتی کرم خاکی! نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش


ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)

ارمين
11th December 2009, 08:05 AM
به سلامتی پل عابر پیاده! که هم مردا از روش رد می‌شن هم نامردا !


ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)


به سلامتی برف! که هم روش سفیده هم توش.


ღ♥ღ (http://iranmobile2007.persianblog.ir/)

ارمين
11th December 2009, 08:08 AM
شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان دراید

و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام


هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!

و چشمانت از آتش است

و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد

و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند


کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند

بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند

دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب ها را گوارا تر کند؟

تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضور بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود


احمد شاملو
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif
و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام


هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!

و چشمانت از آتش است

و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد

و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند


کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد

در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم

توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند

بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند

دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب ها را گوارا تر کند؟

تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضور بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود

ارمين
11th December 2009, 08:09 AM
تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم .
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .
برای خاطر عطر نان گرم
و برفی که آب می‌شود
و برای نخستین گل‌ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .
بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم
میان گذشته و امروز.
از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.
تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی
تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم
سپیده که سر بزند
در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز

ارمين
11th December 2009, 08:09 AM
تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!


بیدار شو


با قلب و سر رنگین خود


بد شگونی شب را بگیر


تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود


زورق ها در آب های کم عمقند...


خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!


جهان این گونه آغاز می شود:


موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند


(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی


وخواب را فرا می خوانی)


بیدار شو تا از پی ات روان شوم


تنم بی تاب تعقیب توست!


می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم


از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب


می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!

ارمين
11th December 2009, 08:09 AM
از پا تا سرت


سراسرت


نوری و نیرویی


وجود مقدست را در بر گرفته است


جنس تو ، جنس نان


نانی که آتش او را می پرستد


عشقم خاکستری زیر خاک بود


من با تو گر گرفتم


عشق من


عزیزم


پیشانی ات . پاهایت و دهانت


نانی است مقدس که زنده ام می دارد


آتش به تو درس خون داد


از آرد تقدس را فرا بگیر


و از نان بوی خوش را

ارمين
11th December 2009, 08:09 AM
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
چه کنم؟ که هست اینها گل خیرآشنایی


همه شب نهاده‌ام سر، چوسگان، بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه‌ی گدایی


مژه‌ها و چشم یارم به نظرچنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی


در گلستان چشمم ز چه روهمیشه باز است؟
به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی


سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟
که شنیده‌ام ز گلها همه بوی بی‌وفایی


به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟


به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟


به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدریایی


در دیر می‌زدم من، که یکی زدر در آمد
که : درآ، درآ، عراقی، که توهم از آن مایی

ارمين
11th December 2009, 08:09 AM
آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
تا برفتي ز برم صورت بي جان بودم
نه فراموشيم از ذكر تو خاموشي بود
كه در انديشه اوصاف تو حيران بودم
بي تو در دامن گلزار نخفتم يك شب
كه نه در باديه ی خارمغيلان بودم
زنده مي كرد مرا دم به دم اميد وصال
ورنه دور از نظرت كشته هجران بودم
به تولاي تو در آتش محنت چو خليل
گوييا در چمن لاله و ريحان بودم
تا مگر يك نفسم بوي تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدي از جور فراقت همه روز اين مي گفت
عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم

ارمين
11th December 2009, 08:09 AM
تو از دردی كه افتادست بر جانم چه می دانی؟
دلم تنها تو را دارد ولی با او نمی مانی
تمام سعی تو كتمان عشقت بود در حالی
كه از چشمان مستت خوانده بودم راز پنهانی
فقط يك لحظه آری با نگاهی اتفاق افتاد
چرا عاقل كند كاری كه بازآرد پشيمانی؟

ارمين
11th December 2009, 08:10 AM
واقعا دوستت دارم


واقعا دوستت دارم


گرچه شايد گاهي

چنين به نظر نرسد


گاه شايد به نظررسد

كه عاشق تو نيستم

گاه شايد به نظر رسد

كه حتي دوستت هم ندارم

ولي درست در همين زمان هااست

كه بايد بيش از هميشه

مرا درك كني

چون در همين زمان هاست

كه بيش از هميشه عاشق تو هستم

ولي احساساتم جريحه دار شده است

با اين كه نمي خواهم

مي بينم كه نسبت به تو

سرد و بي تفاوتم

درست در همين زمان هاست كه مي بينم

بيان احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود

اغلب كرده تو ؛كه احساسات مرا جريحه دار كرده است

بسيار كوچك است

ولي آن گاه كه كسي را دوست داري

آن سان كه من تو را دوست داري

هركاهي ؛كوهي مي شود

و پيش از هر چيزي اين به ذهنم مي رسد

كه دوستم نداري

خواهش مي كنم با من صبور باش

مي خواهم با احساساتم

صادق تر باشم

و مي كوشم كه اين چنين حساس نباشم

ولي با اين همه

فكر مي كنم كه بايد كاملا اطمينان داشته باشي

كه هميشه

از همه راههاي ممكن

عاشق تو هستم

ارمين
11th December 2009, 08:10 AM
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود...

ارمين
11th December 2009, 08:10 AM
اکنون کجايی ای خود ديگر من؟
ايا در اين سکوت شب بيداری؟
بگذار نسيم پاک
تپش و مهربانی جاودانه ی قلبم را به تو برساند.
کجايی ای ستاره زيبای من؟
تيرگی زندگی مرا در اغوش کشيده
و اندوه بر من چيره گشته است.
لبخندی در فضا بزن؛ که خواهد رسيد و مرا جانی دوباره خواهد داد!
از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمايتم خواهد کرد!
کجايی ای محبوب من؟
اه ؛ چه بزرگ است عشق!
و چه بی مقدارم من!

ارمين
11th December 2009, 08:11 AM
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابيم
که در آن دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گلهای امیدم را در رؤیاها می بینم
و ندایی که به من می گوید :
”گر چه شب تاریک است
دل قوی دار ، سحر نزدیک است “
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن می بیند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا می چیند
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم تو
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و دراین راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
آه سرگشتگی ام در پی آن گوهر مقصود چرا
در پی گمشده ی خود به کجا بشتابم ؟

ارمين
11th December 2009, 08:11 AM
صدای پات منو می کشه

تب نگات منو می کشه

تو دل دل ثانیه هات، عطر هوات منو می کشه

می خونمت نفس نفس، رنگ لبات منو می کشه

کاش قفسم می شدی، همنفسم می شدی

پس می زدی غم منو ، آتش بسم می شدی



بیا بشین پیش روم، نذار بره آبروم

بیا تو ساعت عشق، شرمو بگیرش از روم



بیا به حرمت بوسه، حبس کنیم نفسو

به اسم اولین عشق، لمس کنیم هوسو



شاید بمونه تو نگام،تا آخرین نفس برام

شاید بمونه تو صدام، اسم تو تنها کلام



بیا به حرمت بوسه، حبس کنیم نفسو

به اسم اولین عشق، لمس کنیم هوسو.

ارمين
11th December 2009, 08:11 AM
رفتی و قصر خيالم را فروريختی
رفتی و تاروپود عشق را گسستی
رفتی و از رفتنت داغها مانده به اين دل
رفتی و از رفتنت گُلها شدند گِل
رفتی و من ماندم و تاروپود از هم گسسته
تاروپود عشق،عشق گذشته
رفتی و من ماندم و خاطرات تلخ و شيرين
رفتی و من ماندم وياد ان روزهای ديرين
رفتی و ازآن پس نشد ماه تابان
رفتی و ازآن پس نبارید زابر باران
رفتی و از رفتنت خشکیدند جویبارها
رفتی و از ذفتنت پژمردند گلزاران
رفتی و من شدم چون مرغ عشقی تنها
رفتی اما،یادت ماند در دلها

ارمين
11th December 2009, 08:11 AM
اين را بدان که من دوستت دارم و دوستت ندارم
چرا که زندگانی را دو چهره است،
کلام، بالی ست از سکوت،
و آتش را نيمه ای ست از سرما.


دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم،
تا بی کرانگی را از سر گيرم،
و هرگز از دوست داشتنت باز نايستم:
چنين است که من هنوز دوستت نمی دارم.


دوستت دارم و دوستت ندارم آن چنان که گويي
کليدهای نيک بختی و سرنوشتی نامعلوم،
در دست های من باشد.


برای آنکه دوستت بدارم، عشقم را دو زندگاني هست،
چنين است که دوستت دارم در آن دم که دوستت ندارم
و دوستت ندارم به آن هنگام که دوستت دارم.

ارمين
11th December 2009, 08:11 AM
برخیز با من
هیچ کس بیشتر از من
نمی خواهد سر به بالشی بگذارد
که پلک های تو در آن
درهای دنیا را به روی من می بندند.

آنجا من نیز می خواهم
خونم را
در حلاوت تو
به دست خواب بسپارم.
اما برخیز،
برخیز،
برخیز با من
و بگذار با هم برویم
برای پیکار رویارویدر تارهای عنکبوتی دشمن،
بر ضد نظامی که گرسنگی را تقسیم می کند،
بر ضد نگون بختیٍ سامان یافته.

برویم،
و تو ستاره من،
در کنار من،
سر بر آورده از گٍل و خاک من،
تو بهار پنهان را خواهی یافت
و در میان آتش
در کنار من،
با چشمان وحشی خود،
پرچم من را بر خواهی افروخت.

ارمين
11th December 2009, 08:11 AM
دوستت نمی دارم چنان که گل سرخی باشی از نمک
زبرجد باشی یا پرتاب آتشی از درون گل میخک
دوستت می دارم آن چنان که گاهی چيزهای غريبی را
ميان سايه و روح با رمز و راز دوست می دارند


تو را دوست دارم
همانند گلی
که هرگز شکفته نشد ولی
در خود نور پنهان گلی را دارد.

ممنون از عشق تو
شمیم راستینی از عطر
برخاسته از زمین
که می روید در روحم سیاه

دوستت می دارم بی آنکه بدانم چه وقت و چگونه و از کجا
دوستت می دارم ساده و بی پيرايه، بی هيچ سد و غروری؛
اين گونه دوست می دارمت،
چرا که برای عشق ورزيدن راهی جز اين نمی دانم
که در آن
من وجود ندارم

و تو...
چنان نزدیکی که دستهای تو
روی سینه ام، دست من است
چنان نزدیکی که چشمهایت بهم می آیند
وقتی به خواب میروم...

ارمين
11th December 2009, 08:11 AM
با همهٔ بی‌سر و سامانی‌ام باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی‌ام

دل‌خوش گرمای کسی نیستم آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن! ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست تشنهٔ یک صحبت طولانی‌ام

ها به کجا می‌کشی‌ام خوب من ها نکشانی به پشیمانی‌ام

ارمين
11th December 2009, 08:12 AM
قسم به چشمات بعد از این جز تو گلی بو نکنم

جز به تو و به خوبیات به هیچ کسی خو نکنم

قسم به اسمت که تو رو تنها نذارم بعد از این

اسم تو رو داد می زنم تا دم دمای آخرین

قطره به قطره خونم و یک جا به نامت می کنم

دلخوشیهای دنیا رو خودم به فالت می کنم

می برمت یک جای دور می شم واست سنگ صبور

برات یه کلبه می سازم پر از یک رنگی پر نور

روح و دل و جون و تنم، نذر نگاهت می کنم

دنیاها رو فدای اون چهره ماهت می کنم

ارمين
11th December 2009, 08:12 AM
هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد



آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد



تو که نزدیک تر از من به منی می دانی



دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد



هر زمان نغمه ی عشقی است که من می شنوم



از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد



دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق



بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد



ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را



غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد

ارمين
11th December 2009, 08:12 AM
تو در كنار من بشيني محال بود


هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود


چشمان مهربان تو پاك و زلال بود


پاييز بود و كوچه اي و تك مسافري


با تو چقدر كوچه ما بي مثال بود


نشنيد لحن عاشق من را نگاه تو


پرواز چشمهاي تومحتاج بال بود


سيب درخت بي ثمر آرزوي من


يك عمر مانده بود ولي كال كال بود


گفتم كمي بمان به خدا دوست دارمت


گفتي مجال نيست وليكن مجال بود


يك عمر هر چه سهم من از تو نگاه بود


سهم من از عبور تو رنج و ملال بود


چيزي شبيه جام بلور دلي غريب


حالا شكست واي صداي وصال بود


شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد


اما نه با خيال تو بودم حلال بود
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif

ارمين
11th December 2009, 08:12 AM
پیش از تو آبی آرام اجازه جاری شدن را نداشت



شقایق عاشق بود و اجازه دوست داشتن را نداشت



آسمان غمگین بود و چاره ای جز گریستن نداشت



پیش از تو قلبها بی ستاره بود و تنها....



غروب بی افق بود و سپیده دم بی نور....



فاصله ها مبهم بود و رویاها حقیقتی تلخ...



عشق احساسی غریب بود و ابدیت بی مفهوم و پوچ.



پیش از تو چشمها در حسرت یک نگاه عاشقانه بود و



چراغ ساحل آسودگی ها در بی کرانی دریا ناپدید می شد.



پیش از تو نیازمند چیزی بودم که باورش کنم و تو آمدی و



اکنون به برکت وجود توست که معنای واقعی عشق را درک کرده ام



پس بودنت در کنارم را همیشه می ستایم.

ارمين
11th December 2009, 08:13 AM
این کلبه چون آتشکده زندان من است

بیمارم و دیدار تو درمان من است

هرچند که تنها و غریبم اینجا

از عشق تو صد خاطره مهمان من است

ارمين
11th December 2009, 08:13 AM
از آب آورد دیده گانم هنوز
ردّی مانده بر جای از رنگ هاله گون
تا سرخ
چون غروبانه ی تب آلوده ی دلم

آه ...
از شب َروی های جهانم
چه مانده ست جز
خیل خیل خاطراتی که
می گریاندم سخت
می گریاندم
در کوچه هایی
عریان از مهر و لبخند ماه

افسوس ...
پریزاد اطلسی پوش آرزو هایم
در میان پیله ی بی رنگ و
خامد خویش
مانده ست به سکوت
به هیچ کوششی

هیچ ... هیچ
نمی آشوبد جانم را
تا چو آب و آبگینه های نور
زفاف آدینده های رنگ را
به تماشا نشینم ...

سرشک دیده ام می بارد و
نگاهم دیده بان
تدویر چه زمانه ای ست غریب
که نمی آشوبدم
تا بانگ بر آرم
آهای ... احساس گمشدة جانم

مرا به روشنای راه
بخوان
که خداوندگار جان و جهانم
توئی... ای عشق ... ای عشق

ارمين
11th December 2009, 08:13 AM
گفتم از عشقت جدا شوم
و دل دیوانه ام را از بند عشق آزاد کنم
دل من محبوس است
در زندانی که
میله هایش حرف های عاشقانه ی تو
و زندانبانش چشمان دلربای توست
ای کاش نامه های عاشقانه ام رابه همراه کبوتران سپید
برایت با اشک های شبانه ام راهی می کردم
نه نه !
نمی توانم هرگز زندان دلت را رها کنم
من این اسارت را از آزادی اما بی تو بیشتر می خواهم
واگر حتی روزی
وقت آزادی ام فرا رسد
به کبوتران سپید خواهم گفت
که خاکستر تن بی جانم را برایت آورند

ارمين
11th December 2009, 08:13 AM
اى عشق تو همچو خاک گردد زر من
زر می شود از عشق تو خاکستر من

جان میدهی و ستانی اش گر خواهی
ای سایه ی تو هماره سر گستر

ارمين
11th December 2009, 08:13 AM
شد دفتر شعرم از تو سرشار ایدوست
بوی تو ز هر واژه پدیدار ایدوست

هر نقطه و سطر و جمله ی دفتر من
دارد اثرت زیاد و بسیار ایدوست

ارمين
11th December 2009, 08:13 AM
يادته اون عشق رسوا يادته


اون همه ديوونگي ها يادته


تو مي گفتي كه گناه مقدسه


اول و آخر هر عشق هوسه


آدما آخ آدماي روزگار


چي مي مونه از شماها يادگار

ارمين
11th December 2009, 08:13 AM
رفتی و نمی‌شوی فراموش


می‌آیی و می‌روم من از هوش




سحرست کمان ابروانت


پیوسته کشیده تا بناگوش




پایت بگذار تا ببوسم


چون دست نمی‌رسد به آغوش




جور از قبلت مقام عدلست


نیش سخنت مقابل نوش




بی‌کار بود که در بهاران


گویند به عندلیب مخروش




دوش آن غم دل که می‌نهفتم


باد سحرش ببرد سرپوش




آن سیل که دوش تا کمر بود


امشب بگذشت خواهد از دوش




شهری متحدثان حسنت


الا متحیران خاموش




بنشین که هزار فتنه برخاست


از حلقه عارفان مدهوش




آتش که تو می‌کنی محالست


کاین دیگ فرونشیند از جوش




بلبل که به دست شاهد افتاد


یاران چمن کند فراموش




ای خواجه برو به هر چه داری


یاری بخر و به هیچ مفروش




گر توبه دهد کسی ز عشقت


از من بنیوش و پند منیوش




سعدی همه ساله پند مردم


می‌گوید و خود نمی‌کند گوش

ارمين
11th December 2009, 08:14 AM
کویر تشنه ی باران است

من تشنه خوبی

به من محبت کن!

که ابر رحمت اگر در کویر می بارید

به جای خار بیابان

بنفشه می روئید

وبوی پونه ی وحشی به دشت بر می خاست

چرا هراس؟

چرا شک؟

بیا که من بی تو

درخت خشک کویرم که برگ وبارم نیست

امید بارش باران نوبهارم نیست...

ارمين
11th December 2009, 08:14 AM
پنج ساعت مانده به تو

قدمهایم پنج ساعت و دستهایم

که دیگر تو را نمی بینند

تاریخ مصرف عمری که عاشقانه گذشت!

ببین چگونه آرامم نمی کند این چتر؟

کجا نمی روی؟

چتر را که از تو می خریدم

می دانستم همیشه هوایش هوایت را خواهد داشت

تنها هوایت

هوای مرا نداشت

- مرا که همیشه در هوای تو بودم-.

ارمين
11th December 2009, 08:14 AM
عشق را چون ماهی دریا های آزاد
لغزنده باید دید
عشق را چون تیره و تارهای طوفان
مبهم باید دید
عشق را همچو شقایق های وحشی
مغرور باید دید
عشق را همچون پرستو های مهاجر
رفتنی باید دید
لیک عشق را با امید باید دید

ارمين
11th December 2009, 08:14 AM
عشق من پاک است باور کن بیا
دیو غم را کورکن کر کن بیا
مُردم از این التهاب عاشقی
درد دوری را تو آخر کن بیا
ا اجازه من شفاهی عاجزم
درس عشقم را تو ازبر کن بیا
تا بلوغ عشقمان راه کمی است
نغمه ی عشاق را سر کن بیا
تا ابد من عاشق زار توام
حرف هایم را تو باور کن بیا

ارمين
11th December 2009, 08:14 AM
دروغ راستین من پر از حقیقتی عجیب

حقیقت نگاه تو پر از دروغ دلفریب

خیال آشنای تو تجسم دو چشمه اشک

غم و فراق و بی کسی ز عشق تو مرا صلیب

نگاه عاشقانه ات ورود زندگی به مرگ

تبسمی که می کنی برای دردها طبیب

تمام آرزوی شب شبیه چشم تو شدن

سیاه چاله دلت هوای عاشقی غریب

صدای سبز زندگی صدای خنده های تو

ز دوریت بهار من دلم نمی شود شکیب

تو باش تا که زندگی دوباره زندگی کند

و یا برو مرا بکش دوباره بر همان صلیب

ارمين
11th December 2009, 08:15 AM
بر هر چه بود و هست

در پیش روی تو

محکم و استوار اقرار می کنم

این اعتراف من

باواژه های مهر

جمله های شوق

در موجی از غرور

این اعتراف من:

من دوست دارمت...

من دوست دارمت...

من دوست دارمت...
http://njavan.ir/forum/images/statusicon/user_offline.gif

ارمين
11th December 2009, 08:15 AM
به تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جای مهتاب به تاريکی شبها تو بتاب
من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پای تو درافتادم باز
ريسمانی کن از اين موی بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقی است
اخرين جرعه اين جام تهی را تو بنوش

ارمين
11th December 2009, 08:15 AM
اي كه از پرده برون آمده اي با ناز
ناز كن كه دارم به ناز تو نياز
قد رعنا لب ياقوت و رخ مه داري
اين سبب نام تو گشته است چو رويت مهناز
هر كسي را يار گفتم عاقبت نايار شد
دوستي با هر كه كردم همچنان اغيار شد
جوش دل خاموش و اشك من روان از ديده ام
نوبت پيري رسيد و ناله ها پر بار شد

ارمين
11th December 2009, 08:15 AM
من به بی سامانی
باد را می مانم
من به سرگردانی
ابر را می مانم
من به آراستگی خندیدم
من ژولیده به آراستگی خندیدم
سنگ طفلی ، اما
خواب نوشین کبوترها را در لانه می آشفت
قصه ی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان می گفت
باد با من می گفت :
” چه تهیدستی مرد “
ابر باور می کرد
من در ایینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم

ارمين
11th December 2009, 08:15 AM
کارد، نان مان را
به دو بخش مساوی تقسیم می کند.
از جایی بر لبه لیوان که تو آب خورده ای
دومین جرعه را سر می کشم.
بیا توی کفشهای من!
زمستان که می آید
پالتوی تو مرا گرم می کند.
ما با یک چشم گریه می کنیم
شب که به تنهایی خویش پناه می بریم
در خواب
رویاهایم با رویاهایت یکی می شوند.

ارمين
11th December 2009, 08:15 AM
زيبايي ام را پاياني نيست

وقتي كه در چشمان تو به خواب مي روم

و هراس كودكانه ام را از يا د مي برم

در عطري كه از تو بر سينه دارم

چه بي پروا دوستت دارم

و چه بي نشان تو را گم ميكنم

وقتي كه دروغ ميگويم

به زني كه در چشمهاي من تو را جستجو ميكند

و مردي كه هر روز از نام تو ميپرسد.

ارمين
11th December 2009, 08:16 AM
دا شتم میگفتم...........
حسرت دیده بی تاب تو بیمارم کرد
آن نگاه نگرانت دل تبدار مرا خوابم کرد
بی جهت نیست که مست رخ زیبای تو ام
لب گلگون تو در دشت خزان آبم کرد
مستی ام جام نگاهی ز افق های تو بود
آه ،آن صورت مهتاب تو در خوابم کرد
شهر را از تب بیماری من جایی نیست
راه گم کرده به دنبال تو آواره و ویرانم گرد
اشکم از دیده به گرمای نفسهای تو بود
جام اندوه تو مر همره و همرام کرد
.............
این شعر از خودم در تاریخ 31/4/1386 سرودم
گفتم شاید کسی باشه که بخواد نقدش کنه
خوش باشید

ارمين
11th December 2009, 08:16 AM
گوش كن؛دورترين مرغ جهان مي‌خواند.
شب سليس است،و يك دست؛و باز.
شمعداني‌ها
و صدادارترين شاخه‌ي فصل،ماه را مي‌شنوند.
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست،و در اسراف نسيم،
گوش كن؛
جاده صدا مي‌زند از دور قدم‌هاي تو را.
چشم تو زينت تاريكي نيست.
پلك‌ها را بتكان،كفش به پا كن و بيا.
و بيا تا جاي،كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو
و مزامير شب اندام تو را،مثل يك قطعه‌ي آواز به خود جذب كند.
پارسايي است در آن‌جا كه تو را خواهد گفت:
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه‌ي عشق تر است.

ارمين
11th December 2009, 08:16 AM
من آنجا هستم

در آسمانها، جايی که می نگری

من آنجا هستم

جايی که قدم می زنی

تنهای تنها

جايی که می خوابی، در کنارت

بی حرکت

جايی که عاشق شدی و عاشقت شدم

بی دروغ
من آنجا هستم

کشته شده، غرق به خون

بی جان

زير يک سنگ قبر

تنها تر از همیشه

بدون تو ...

ارمين
11th December 2009, 08:17 AM
باد ما را با خود خواهد برد


در شب کوچک من ، افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی ؟

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی ؟


در شب اکنون چیزی می گذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها، همچون انبوه عزاداران

لحظهء باریدن را گوئی منتظرند

لحظه ای

و پس از آن، هیچ.

پشت این پنجره شب دارد می لرزد

و زمین دارد

باز می ماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم

نگران من و تست

ای سراپایت سبز

دستهایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من
بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش لبهای عاشق من بسپار

باد مارا با خود خواهد برد

باد مارا با خود خواهد برد...

ارمين
11th December 2009, 08:17 AM
در زيــر ســــــــايه روشــن مهتـــــاب نيلرنگ

در چـــــارســـوق گنبــــد دوار هفت رنــــــگ



در ســـــايه ســـار دنج درختـــــــان پرغــــرور

در زيــر روشــنايی خورشيـد و عشـــق و نور



هر جا که مـی روم همه جا گفتــگوی توست

دل سرخوش از خيال تو و عطر و بوی توست



هر لحــــظه ای به ياد تـــو و مهــــر تــو قرين

جـــان با تو آشنــــــا و دلــــت با دلــم عجـين



تــــــو ذوق کــــــودکانـه پـــــــــرواز در منــی

تـــــو شـــــــوق عاشقــــــــانه آواز در منــی



بــس روزهــــا حـــــکايت دل با تـــــو گفته ام

بسيـــــــار شب که از غــم عشقت نخفته ام



با تـــــو طراوت و غــزل و ياس و شبنم است

بــــی تــــــو هوای کوچه ما غرق ماتم است



در لحــــــــظه های بی کسی و درد، مأمنی

يـــــــادآور قشنــــــــــگترين لحظــــه منی...

ارمين
11th December 2009, 08:17 AM
ای رفته از برم به دیاران دوردرست
با هر نگین اشک بچشم تر منی
هرجاکه عشق و صفا و بوسه هست
در خاطر منی

هر شامگه که جامه ی نیلین اسمان
پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است
هر شب که مه چو دانه ای الماس بی رقیب
بر گوش شب به جلوه چنان گوشواره است
ان بوسه ها و زمزمه های شبانه را
یاداور منی
در خاطر منی

در موسم بهار
کز مهر بامداد
دوشیزه نسیم
مشاطه وار موی مرا شانه میکند
اندم که شاخ پر گل باغی به دست باد
خم میشود که بوسه زند بر لبان من
و انگاه نرم نرم
گلهای خویش را به سرم دانه میکند
ان لحظه , ای رمیده زمن! در بر منی
در خاطر منی

هر روز نیمه ابری پائیز دلپسند
کز تند بادها
با دست هر درخت
صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد
رقصنده در هواست
و ان روزها که در کف این ابی بلند
خورشید نیمروز
چون سکه ی طلاست
تنها توئی توئی تو که روشنگر منی
در خاطر منی

هر سال ,چون سپاه زمستان فرا رسد
از راه های دور
در بامداد سرد که بر ناودان کوی
قندیلهای یخ
دارد شکوه و جلوه ی اویزه ی بلور
ان لحظه ها که رقص کند برف در فضا
همچون کبوتری
و انگه برای بوسه نشینند مست و شاد
پروانه های برف , به مژگان دختری
در پیش دیده من و در منظر منی
در خاطر منی

ان صبحها که گرمی جانبخش افتاب
چون نشئه ی شراب , دود در میان پوست
یا ان شبی که رهگذری مست و نغمه خوان
دل میبرد ببانگ خوش اهنگ : دوست, دوست
در باور منی
در خاطر منی

اردیبهشت ماه
یعنی زمان دلبری دختر بهار
کز تکچراغ لاله , چراغانی است باغ
وز غنچه های سرخ
تک تک میان سبزه , فروزان بود چراغ
و انگه که عاشقانه بپیچد بدلبری
بر شاخ نسترن
نیلوفری سپید
اید مرا بیاد که : نیلوفر منی
در خاطر منی

بر گرد, ای پرنده رنجیده, بازگرد
باز آ که خلوت دل من اشیان توست
در راه, در گذر
در خانه , در اتاق
هر سو نشان توست

با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز
پنداشتی که نور تو خاموش میشود؟
پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد؟
و ان عشق پایدار فراموش میشود؟
نه , ای امید من!
دیوانه ی توام
افسونگر منی
هر جا , به هر زمان

ارمين
11th December 2009, 08:17 AM
معنای زنده بودن من با تو بودن است


نزدیک ـ دور


سیر ـ گرسنه
رها ـ اسیر


دلتنگ ـ شاد


آن لحظه ای که بی تو سر آید مرا مباد!


مفهوم مرگ من


در راه سرفرازی تو در کنار تو


مفهوم زندگی ست .


معنای عشق نیز


در سرنوشت من

با تو همیشه با تو
برای تو زیستن...

ارمين
11th December 2009, 08:18 AM
ایستاده روی پلکهام،
و گیسوانش،
درون موهام
شکل دستهای مرا دارد،
رنگ چشمهای مرا...


در تاریکی من محو می شود،
مثل سنگ ریزه ای دربرابر آسمان.


چشمانی دارد همیشه گشوده،
که آرام از من ربوده...


رویاهایش ،
با فوج فوج روشنایی،
ذوب می کنند
خورشیدها را
و مرا وامی دارند به خندیدن،
گریستن،
خندیدن
و حرف زدن،
بی آنکه چیزی برای بیان باشد.

ارمين
11th December 2009, 08:18 AM
به ما دروغ می گفتند:
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید.
درست این است:
زندگی، آنقدر درد دارد که از درد نو،درد کهنه فراموش می شود.
********************************
برای زندگی کردن .....

بسیار کم فرصت داریم :

اما برای روزی که خواهیم رفت

از اینجا تا ابدیت.

قدر ثانیه های زندگیت را بدان

شاید ان دنیا: انگونه که فکر میکنی نباشد!!!
*********************************
عشق يعني خاطرات بي غبار دفتري از شعر و از عطر بهار

عشق يعني يك تمنا , يك نياز زمزمه از عاشقي با سوز و ساز

عشق يعني چشم خيس مست او، زير باران دست تو در دست او
********************************
گفته بودی که چرا محو تماشای منی


آنچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی


مژه بر هم نزدم تا که زدستم نرود


ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
*******************************
مطمئن باش و برو...
دل من سخت شکست
و چه زشت
به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک
که پر از یاد تو بود...
و خیالم می گفت
تا ابد مال تو بود...
تو برو...
دل من باز شکست...
******************************
عشقبازی به همين آسانی است...
شاعری با کلماتی شيرين
دست آرام و نوازش بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب يلدای کسی با شمعی
و دلآرام و تسلا
و مسيحای کسی يا جمعی

عشقبازی به همين آسانی است....
که دلی را بخری ؛ بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی ؛ رنجها را تخفيف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپيچی همه را لای حرير احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتری هايت را با خود ببری تا لبخند

عشقبازی به همين آسانی است.....
هر که با پيش سلامی در اول صبح
هر که با پوزش و پيغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده ؛ در لحظه کار
عرضه سالم کالائی ارزان به همه
لقمه نان گوارايی از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
ونگهداری يک خاطر خوش تا فردا
در رکوعی و سجودی با نيت شکر
******************************
امروز...
قصه ما همان قصه است؛
عشق همان عشق؛
ولی نه تو آنی که بودی
و نه من...
بتی که می پرستیدمش شکست؛
عشقم از نفس افتاد؛
خدایم متولد گشت؛
و قیامتی برپا کرد که عشقم دوباره جانی گرفت ابدی.
گذشته ...
گم شد،
محو شد،
حل شد شاید در آینده ی من و تو...
و فردا ...
تنها تویی که می مانی؛
من شاید اولین بنده ای باشم که خدایم را امتحان کردم
و آموختم
خدایان هم به بیراهه می روند،
خدایان هم به راحتی بنده شان را انکار می کنند،
خدایان هم توبه می کنند وباید بخشوده شوند...
من شاید اولین بنده ای باشم که خدایم را خلق کردم.
تو را خلق کردم
تا بمیرانی عطش خواستنت را؛
خلقت کردم
تا بيافرينی من را از من؛
خلقت کردم تا
«آدم» باشی برایم؛
خلقت کردم تا خدایی ام را کنی...
سند درک را هم زدم به نام تمام آدم بدهای قصه
و خدایی که ندارند
که تا ابد خوش باشند با عشق های خیالیشان
و طول و عرض عشّاقشان را با ابعاد خود بسنجند
و خودشان را به حراج بگذارند

همه شان را سپردم به « یکی بود» ها و« یکی نبود»ها؛
هر چه خشم و نفرت و ناراحتی داشتم را هم
در بقچه پیچیدم و
گذاشتم برای روز مبادایی که قرار است هیچ گاه از راه نرسد...
حالا که دارم می نویسم برایت
نه هراسی هست، نه دلتنگی
و نه ملال از دوری شما،
حالا که دارم مینویسم برایت
برگشته ای که تنها من باشم و تو
بی خیال رهگذران چند روزه ای که می آیند، می روند.
برگشته ای که مرد من باشی
که برای باورش لحظه لحظه ی بودنت را محتاجم.

ارمين
11th December 2009, 08:19 AM
ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران
بيداری ستاره ، در چشم جويباران
آيينه ی نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران
بازآ که در هوايت ، خاموشی جنونم
فريادها بر انگيخت از سنگ ِ کوهساران
اي جويبار ِ جاري ! زين سايه برگ مگريز
کاين گونه فرصت از کف ، دادند بي شماران
گفتي : "به روزگاري مهری نشسته بر دل!"
"بيرون نمی‌توان کرد، حتي به روزگاران"
بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق ِ پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار ، بودند و نقش بستند
ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران
وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز ِ باد و باران

استفاده از تمامی مطالب سایت تنها با ذکر منبع آن به نام سایت علمی نخبگان جوان و ذکر آدرس سایت مجاز است

استفاده از نام و برند نخبگان جوان به هر نحو توسط سایر سایت ها ممنوع بوده و پیگرد قانونی دارد