این بار تنها نبودم یکی از رفقا رو اغفال کرده بودم که با هم بریم دنبال پژوهش.
رفتیم اتاق جناب آقای دکتر.که راجع به طرحمون صحبت کنیم هنوز حرفمون به یک جمله نرسیده بود که دکتر جان فرمودن معدل ترم قبلتون چند بوده؟
خوشبختانه رفیق زرنگی کرد وپرسید چطور مگه؟
دکتر فرمودن آخه ما کارامونو با معدلهای بالای 18 میکنیم خوشبختانه معدلای ما اندکی بالای 18 بود.که ناگهان صدای شیرین موبایل دکتر گوشمون رو نوازش داد و ما فهمیدیم خصوصیه و محترمانه رفتیم بیرون.منشی دکتر که شاید دلش برای ما سوخته بود گفت:"شما رو کسی معرفی کرده؟"ما بندگان بیچاره خدا با یک کم صحبت فهمیدیم کار پژوهشی درگرو داشتن رابطه و ضابطه از نوع قویست.یک کم منتظر بودیم که دکتر در اتاق رو باز کرد به منشی گفت کار مهمی پیش اومده و بدون خداحافظی تشریف بردن.
منشی دلسوز بیشتر با ما حرف زد و گفت خودتونو درگیر اینکارا نکنید سالای آخر که مجبور شدید اساتید راهنما همکاری لازم رو میکنن.
ما هم که عاشق کار اجباری!تشکر کردیم و نفهمیدیم اتاقی با نام زیبای پژوهش چرا چنین جایگاهیه.
البته جای شکرش باقیه چند وقت پیش در اخبار خوندم که یه دانشجوی مقطع دکترا یه دانشگاه همسایه که معروفه رشته شیمی با استادش راجع به مشکلای مالی طرحش حرف زده استاد هم که شاید نمیدونسته مشکل مالی چیه گفته به من چه برو بمیر.
دانشجو هم با سیانور خودکشی کرده.
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=9293
فعلا تمومه هنوز تجربه ی دیگه ای تولید نشده.
ممنون حوصله کردید و خوندید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)