پس ادامه اش رو سریع میگم :
اولای ترم دوم بود که یکی از دوستای دبیرستانمو دیدم اول نشناختمش بعد که اون سلام کرد با تعجب نگاش کردم آخه خیلی تغییر کرده بود.تو دبیرستان از همه خوش تیپتر بود ولی الان ...
گفتم چطوری مهندس درسا چطوره؟ خندید و گفت یادش بخیر معلمایی که چقدر دستشون مینداختیم چقدر برامون ارزش قائل بودن. یک کم دیگه که حرف زد فهمیدم مشکلش از نوع پژوهشیه و منم همدردی کردم.تا اینکه فندک و سیگارش رو دراوورد در مقابل تعجب من فقط گفت بفرما دکی جون دردو کاهش میده!گفتم Thanks
جواب داد You never got old.
اینکه بزرگ شدن به سیگار چه ربطی داره رو نمیدونم ولی میدونم دوست من کسی نبود که بره دنبال اینکارا شاید اگه به آرزوهاش که همه علمی بود میرسید اینطور نمیشد....
دیگه واقعا ترم 2 بودیم و آقای دکتر باید قولش رو عملی میکرد اما...
من واقعا خوابم میاد باشه فردا بازم ببخشید.
علاقه مندی ها (Bookmarks)