یه روز خوب با دوستان خوب
چه روز خوبیه وقتی ساعت 9 از خواب پا میشی به این خاطر که با دوستانت قرار دیدار داری
و خوبتر می شه وقتی میخوای فردی رو سوپرایز کنی وقتی تولدشه و خودش خبر نداره
9:30 از خونه اومدیم بیرون ( من و خواهرم ) و رفتیم به سمت مترو تجریش
دم راه از شیرینی فروشی هم کیک گرفتیم با شمع و ظرف و ظروف یک بار مصرف و رفتیم به جمع دوستان
خدا رو شکر همه به موقع رسیدند سر قرار
بعدش از مترو تجریش پیاده رفتیم به سمت پارک قیطریه ! هوا بس ناجوانمردانه سرد بود ! تاااااااااااااااازه یه سوپرایز هم دااااااااااااااشتیم ! یه نفر رو فکر نمیکردیم بیاد و خیلی هم اذیتش کردیم بنده خدا را که نمیای ، اومده بود ! از آمدنش خوشحال شدیم واقعاً !
توی یه آلاچیق اجتماع کردیم ! ولی همون موقع یادمون افتاد که نه کبریت بردیم و نه چاقو
کبریت رو از بچه های محله قیطریه گرفتیم ولی چاقو رو دو نفر زحمت کشیدند رفتند از مغازه گرفتند !
ولی باد چنان بود ک نمیذاشت شمع ها را روشن کنیم کهههههههههههههه !
بلاخره با هزار زحمت یکی از شمع ها رو فقط روشن کردیم و تندی هم فوت کرد بنده خدا
داشت کادو دادن یادمون می رفتاااااااااااااااااااااا ااااا ! در حین صحبت کردن با بچه ها که کلی طولانی شد تااااااااااااااازهههههههه هههه یادمون اومد که ای وای کادو رو ندادیم
جشن تولد خوبی بود یعنی کلی خندیدیم
بعد از گرفتن جشن تولد و یخ کردنمون و پخش کردن کیک حدود ساعت 1 تصمیم گرفتیم بریم سروقت ناهار ! نه برای اینکه گشنمون شده بوداااااااااااااا نه خیر ! فقط برای اینکه یه جای گرم پیدا کنیم از یخ زدگی خلاص پیدا کنیم !!!!!!!!!!!!!
خلاصه رفتیم یه رستوران شیک اما کوچک و جمع و جور دم پارک قیطریه ! غداهاش یه جورای خاصی بامزه بود ! یه یک ساعتی اونجا رو اطراق کردیم و گذاشتیم رو سرمون ! دیگه آخر سر به زور بیرونمون کردن !
بعدش سلانه سلانه رفتیم چیذر ! یه امامزاده بود اونجا فقط شهید داشت ! زیارت کردیم و راهی خونه شدیم
در کل روز خوبی بود !
از این دور هم بودنااااااااااااااااا دیر پیش میاااااااااااااااااااااد ولی کاشکی دوباره دور هم جمع شیم
علاقه مندی ها (Bookmarks)