صدای همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای شمس و مولانا (فقط اون مدلی) :
ای دریغا ای دریغا ای دریغ
کانچنان ماهی نهان شد زیر میغ
خانه ویران ګشت ویران ګشت ای دریغ
هر زمان نو میشود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
پس تو را هر لحظه مرګ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساحتیست
آزمودم ، مرګ من در زندګیست
جمله ای زین زندګی پایندګیست
کیستی تو؟ کیستی تو؟
قطره ای از باده های آسمان
این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کُن زندان و خود را وا رهان
کیستی تو؟
آدمی مخفیست در زیر زبان!
این زبان پرده است بر درګاه جان
کیستی تو؟
تیر پران بین و ناپیدا کمان
جان ها پیدا و پنهان ، جان جانان
کیستی تو؟
ره نُمایم
هم رهت باشم رفیق
کیستی تو؟ همدلی کن ای رفیق
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم
هم مرد پری خوانم
هر کس که پری خو تر
در شیشه کنم زودتر
بر خوانم وافسونم
ارّابه بجنبانم
هم ناطق و خاموشم
هم لوح خموشانم
هم خونم و هم شیرم
هم طفلم و هم پیرم
کیستم من؟ کیستم من؟
چیستم من؟
تا نګردی پاک دل
چون که بهی
در چه ګنجی در نګنجی در جهان
رخت بر بند ، رخت بر بند و برِس در کاروان
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کِی آرد باد را ، تا کی آرد باد را ، آن باد ران ...........
علاقه مندی ها (Bookmarks)