نقل قول نوشته اصلی توسط mamadshumakher نمایش پست ها



دختر گفت :پولدارترین مرد شهر را حتما میشناسی.من دختر او هستم.من هم خواهان زیادی داشتم به خاطر پول پدرم.تصمیم گرفتم از ان خانه بزنم بیرون و مثل مردم عادی زندگی کنم و خرج خودمو در بیارم تا فرد مورد علاقمو پیدا کنم....




این ازدواج از بیخ و بن اشکال داره ، البته هر دو در سطح هم هستن از نظر فکری چون فهم دختر خانم رو سمانه خانم ذکر کردن و پسر هم خانواده ی دختر رو ندیده و نشناخته با دختر ازدواج کرده

نکنین از این کارا ، خانواده عنصر مهمی هست ...

مادر هم که طبق ګفته ی دوستان یه هو در داستان جلوه می کنه با چه سخن متدبرانه ای !