داستان دوم !
درین حین که بنده در حال اذیت کردن سایر دوستان بوده ام !
به ناگه لوله خودکارم به سمت یک فرد بی جنبه بنام معصومه "masoume92" کج شد
و تعدادی گلوله !! بر ایشان اصابت کرد !
او در حرکتی آمیخته به عصبانیت شدید ویولون خود را به سمت من پرتاب کرد
اما قضا و قدر الهی از اصابت آن به بنده جلوگیری کرد و یک راست بر صوت سلی ناز "solinaz" اصابت کرده
و ایشان با فریادی آتشین نسبت به این روند اعتراض خود را بیان کرده
و درین حین استاد پارسی ؛ به کلاس برگشته و با لحنی تند ؛ فرمود چه خبرهههههه !
سیده زهرا باز هم اندر خودشیرینی فرو رفته و اول تا آخر داستان را شرح داده
و استاد؛ با نگاهی تامل انگیز ! مرا خفه کرد !
و گوش معصومه را پیچانید و دستی بر سر سلی ناز کشید !
درین حین؛ سروه "سروه73" در حال گفتگو با نیلوفر بوده و از مسائل اقتصادی و سیاسی موجود
ابراز گلایه کرده و ا طی اقدامی خود سرانه کلاس رو ترک کرد !
نیلوفر که ازین روند ؛ بسیار متعجب گشته ؛ با شکلی شبیه این شکلک
رو به سلی ناز کرده و نسبت به اتفاقات اخیر از وی سوالاتی پرسید !
نیلوفر : خوبی؟!
سلی ناز : نه
نیلوفر: چرا ؟
سلی ناز : نمیدونم
پدرام با دیدن این صحنه جامه دریده و بسوی کمیته ی انظباتی دانشگاه ره سپار شد !
در راه مونا را دید که آمپولی در دست ! بدنیال موشی سپید رنگ ! افتاده و آن را تهدید به افشاگری
و مرگ بهمراه درد ! میکرد !
پدی؛ رو به سوی موش نهاده و با حرکتی تکاوری ؛ موش را گرفته و به سمت کلاس پرتاب نمود !
مونا ازین حرکت بسیار بر آشفت و با گرز گران خود " کیف دستی!" بر پیکره ی پدی کوفته و وی را از دو ناحیه ی
معده و صفرا ! مصدوم نمود !
وقتی محسن "مهابادی زاده "! که مسئول کمیته ی انضباتی بوده ! این حرکت را بدید
من و پدی را احضار کرد !
من نمیدونم من این وسط چیکارم !!
ولی بهرحال ! با گام هایی بلند سوی کمیته ی انظباتی روانه گشته و خود را به دست تقدیر سپردیم...!
سلی ناز و نیلوفر و زهرا و مونا وقتی چنین دیدند ؛ بر آشفتند و از استاد پارسی خواستند
برای ما وساطتت کند !
چهره ی من و پدی
چهره ی استاد پارسی
چهر ی سلی ناز
چهره ی نیلوفر
چهره ی زهرا
چهره ی مونا
بهرحال؛ پارسی با وساطتت خود ؛ بر نگر و نگرش محسن ؛ تاثیر بخشید
و من درمانده !! و پدی و حسن؟ "312" از آنجا رهایی یافتیم !
حسن از کجا وارد قصه شده نمیدونم !
ادامه ی داستان در پست بعدی...
علاقه مندی ها (Bookmarks)