دوست آشنا
ما ز گیرائی مژگان تو پابرجائیم
ور نه اول نگهت برده توانایی را
کلیم کاشانی
ای خـــوش آن دانـــا ، کـــه در پایان ِ راه
خنـــد خنـــدان ، با دل ِ رســـوا گـذشت
فریدون توللی
حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
تا چند اسیر عقل هر روزه شویم
در دهر چه صدساله چه یکروزه شویم
در ده تو بکاسه می از آن پیش که ما
در کارگه کوزه گران کوزه شویم
همکار تالار مذهبی
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...![]()
دوست آشنا
یارب این آتش که در جان من است / سرد کن زان سان که کردی بر خلیل
عـالـم مـجـازي هـم مـحـضـر خـداسـت...
يـادت بـاشـد خـدا يـک کـاربـر هـمـيـشـه آنـلايـن ايـنـجـاسـت...
شب بودو شمع بودو منبودم غم-شب رفت وشمع سوخت من ماندم غم
تورتمن چشم درراهم شباهنگام ............
دوست آشنا
تن یخ کرده آتش را که می بیند چه می خواهد / همانی را که می خواهم تو را وقتی که می بینم
عـالـم مـجـازي هـم مـحـضـر خـداسـت...
يـادت بـاشـد خـدا يـک کـاربـر هـمـيـشـه آنـلايـن ايـنـجـاسـت...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)