سلامممم
امیدوارم تمام لحظاتِ از این به بعدتون عالی تر از گذشته باشه ... همچین رو ب رشد با شیب ملایم ولی همیشگی و تر تازه
جای همه دوستان و اعضا بخیر
این هفته یکی از بهترین جاهای دنیا بودم ....
برای مدتی فارغ از همه دغدغه ها و ...
واقعا خوش گذشت ...
بعد مدت ها یه ارامش ...
موقع برگشت خیلی سخت بود دل کندن از این ارامش ....
بگذریم .. یه خاطره موندگار و بینظیر ...
صبح که از اتوبوس رسیدم از 72تن رفتم حرم ...
بعد کمی گردش و ... تو حرم ... رفتم به شبستان امام خمینی ، که ییهو همچین ییهو دیدم یه قمری (یاکریم) خوشگل داره تو صحن میگرده ... بعد پرید بالای بلندگو و شروع کرد ب خوندن
منم دیوونه تر از خودش خیره خیره نظاره گر بودم ، تا اینکه کمین کردم با گوشیم شکارش کردم ...(دور برم پر ادم همی خجل ناکم بودیم و عکسه خوب نشد
)
این تازه اول داستان من و قمری بود ...
دم ظهر رفتم پیش یکی از رفقای عزب اقلی![]()
![]()
و عکس رو بهش نشون دادم و ...
غروب رفتیم حرم و برا نماز بازم شبستان امام ...
تو سکوت حین نماز اونم وقتی امام ایت الله زنجانی باشه با اون ارامش صدا و چهرش .. دیدم بازم ییهو ، همچین ییهو ... این قمری شروع کرد ب خوندن![]()
یعنی وصف نشدنی بود اون لحظات ...
الان که اینارو مینویسم ، دلم میخواست و میخواد طوری میشد همه لحظات پر از اون فضا و حس باشه ...
به یاد همتون بودم ... این عکس قمری رم در اصل به نیت شما گرفتم ...
![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)