کاربر اخراج شده
چرا؟؟؟
این سوالیه که جدیدا هر روز به دلایل مختلف از خودم میپرسم
ولی امروز این چرا ها خیلی حساس تر شد
و هی داره زندگی حساس تر میشه
و مسائلی که جدیدا میشنوم یکی از یکی حساس ترو عجیب تر
نمیدونم.انقدر همه چیز عجیبه که به همه چی شک کردم
به کار هایی که دارم میکنم...به کار هایی که میخوام انجام بدم...به همه چی شک دارم
جدیدا دیگه به وجود خودمم شک دارم![]()
همکار تالار نیروی نظامی وهوانوردی
همکار تالار بیماریها
امروز روز خوبی بود
صبح که با استرس رفتم امتحان حفظ قرآن دادم. یکم غلط غولط ناشی از استرس داشتمولی خب کلا خوب بود! و بالاخره تموم شد.
بعدش خواستم برم دانشگاه برای کنگره شهدای دانشجو
همین که توی ماشین نشستیم دسته عزداری اومدند کنارمون و تا رد بشن و ماشین بتونه بره یک چهل دقیقه ای معطل شدیم!
دو سه نفر کلاسشون به اتمام رسید و دانشگاه نرفته برگشتن خونه!
خلاصه با تاخیر رفتیم. سالن کاملا اشباع شده بود. پارتی محترم برام یک عدد صندلی در ردیف اساتیدخالی کرد و من رفتم جلوس فرمودم!
مدعوین سخنرانی کردند. حامد زمانی اومد رفت بخونه کلیپش خراب شد قطع شد، عصبانی شد! و به هرترتیبی بود جمع کردن ماجرا رو!
کنگره تموم شد
چشمم منور گردید به حاصل زحمات و خون جگر هایی که خوردم، یعنی شماره جدید فصلنامه عزیزم!
"به به! دست و پنجه ی مدیرش درد نکنه، عجب چیزی شد."انشالله توی جشنواره مقام میاره و ما حاصل زحماتمون رو میگیریم
بعد اومدم خونه. مامانم عجب فسنجونی درست کرده بود! دوتا بشقاب خوردم!دستش درد نکنه
من که زیاد فسنجونی نیستم از این خیلی خوشم اومد.
و تا الان همین.
دوست جدید
چه روز خوبی داشت معصومه.خوش بحالش انشا االله همیشه خوش باشه.
من که هر روز صب ساعت 8 از خونه میزنم بیرون ده شب میرم خونه کار هررزوم همینه چیز خاصی هم اتفاق نمیوفته
به جز روزایی که میرم آزمایشگاه شرکت که عالیه با اینکه خسته میشم.
در کل بدنیست شکر خدای مهربونم![]()
چه سوت و کور و بی روح
از همین جا عرض سلام و ارادت دارم خدمت همګی ...
دیشب اومدم خونه، جز سفرهای قطار هیچی دیګه بهم نمیچسبه تو شهر دیګه
البته نجوم و مواردشم خوبه
بقیه به هیچ دردی نمی خوره
![]()
آخرین خاطره ی قطار که دیروز بود ، تو راه رفتم پیش لوکوموتیوران ، در زدم، ګفتم : سلام ، ببخشید میشه ببینم سیستم لوکوموتیو چه جوریاست؟
، ګفتن : سلام ، البته ، بله بفرمایید ...
رفتم داخل ګفتم : میشه لطف کنید یه مختصر توضیحاتی در ارتباط با سیستم هدایت قطار بدین و ...
ایشون شروع کردن به توضیحات ، منم سوال می پرسیدم
خلاصه حیف شد عکس نګرفتمو اینکه یه مسافتی رو ننشستم ببینم چه جوری کار می کنه
خیلی تغییر کرده بود ، یادمه قبلا که دیده بودم فقط یه فرمون بزرګ داشت
و لا غیر !!! عاما این بار هیچ فرمونی نداشت
در عوض پر بود از دکمه ... کلا سیستمش دیجیتالی شده بود ، مثل کابین هواپیما ...
بګذریم ...
کوپه ای که من بودم انتهای قطار بود ... منم میرفتم بیرون دقیقاً قسمت انتهایی و از پنجره ریلی که ازش می ګذشتیم رو نګاه می کردم ... یه سره هم یاد لوک خوش شانس و مستربین میفتادمتخیلیَم خب چیکار کنم؟
تازه یه قسمت مثل در مخفی هم اون بالا داشت مثل این فیلمایی که از بالا می پرن داخل دوئل می کنن
برا خودم خیال پردازی می کردم
تو یه ایستګاهی نګه داشتن ، یه آقایی از راه رسیدن ، دیدن داره از سمت در به داخل واګن بخار وارد میشه ، خیلی ګیج مانند خم شدن به این بخارا دست می زدن و یه دست به چونه هی فکر می کردن ، به این حالت :
بعد از من سوال می پرسیدن ، من پاسخ می دادم ، خلاصه رسید به مکانیک قطارمن یه چند تا سوال هم از مهماندار پرسیده بودم طبق صحبت های لوکوموتیوران ، سوالای اون آقا رو بلد بودم پاسخ بدم از تنظیم باد ترمز و سیستم ګرمایش و اینا ...
هی پرسیدن هی من توضیح دادم ...
تهش داشتن میرفتن ، ګفتن : ببخشید شما این اطلاعات رو از کجا می دونستین؟
من : از لوکوموتیوران ...
ایشون : درود بر شمافکر کردم رشته ی تحصیلیتونه !
![]()
خاطره ی اولم که خیلی خوب بود اولین مرتبه ی غش کردن من بودو جریان جراح زیبایی
مصادف با 29 شهریور ماه! در راه رسیدن به مقصد
دیګه اینجوریا
دیدم اینجا خیلی بی روحه برا خودم خاطره نوشتم
اینم عکس دیروز از راه رسیدن به مشهد (حجمشو کم کردم ، کیفیت پرید) :
![]()
ویرایش توسط "VICTOR" : 10th December 2014 در ساعت 09:47 PM
ویرایش توسط vaniya604 : 13th May 2015 در ساعت 11:45 PM
اگر یقین داری روزی پروانه میشوی بگذار
روزگار هرچه میخواهد پیله کند!!!
همکار تالار مهندسی عمران
واسه اولین بار تو زندگیم دارم روزهای م زخ رف ی رو تجربه میکنم![]()
سه چیز را با احتیاط بردار: قدم، قلم ، قسم!
از سه چیز کمک بگیر: عقل ، همت، صبر!
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن: خدا، مرگ و دوست!
یار همیشگی
خدایا من دیروزهایم را باختم
تو با من باش،
فرداهایم را پیروز می شوم
اوم....
همه چی آرومه![]()
سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)