با تشکر از همه دوستان، البته بحث تحريفات جاي خود دارد که البته همه هم بدان واقف بوده و مذمتش مي کنيم. من فقط يک موضوع را اشاره کنم که بعضي چيزها در رده تحريف حساب نمي شود بلکه به نوعي پر و بال دادن به صحنه نبرد است که بعد در قالب آن اصل داستان که حق طلبي امام حسين و مظلوميت ايشان در اين راه بوده بيان شود. مانند سريالهاي تلويزيوني که راجع به شخصيتها مي سازيم (مثلا" سريال دکتر قريب) لزوما" تمام حوادث ريز آن برابر واقعيت نيست، بلکه مستمسکي است تا در قالب آن ضمن تشويق مردم به نگاه کردن به سريال، آن شخصيت و هدف و منش وي به مردم معرفي گردد.
البته پر واضح است که همين امر هم حد و حدودي دارد و اگر به طوري باشد که حالت دروغ گويي پيدا کند و يا به نحوي باشد که فقط به حاشيه پرداخته و اصل مطلب فراموش شود ديگر حالت انحراف پيدا خواهد کرد.
چند قطعه شعر در همين مضمون هم به خاطرم آمد که حيفم مي آيد برايتان نقل نکنم: (اگر حوصله داشتيد بخوانيد)
يکي داستان صحبت کردن مادر حضرت يحيي با حضرت مريم است، که مولوي بيان کرده و بعد مي گويد: اگر هم دروغ باشد شما دنبال مفهومي که مي خواهد بيان کند برويد نه راست و دروغ بودنش
ابيات ديگر هم در همين راستا است، مثلا" مي گويد اگر از نظر راست و دروغ بخواهيد نگاه کنيد داستان کليله و دمنه که صحبت حيوانات با هم است نيز تمام دروغ است!، يکي هم در مورد شطرنج ست که مي گويد: اينکه مي گويند اينجا خانه "رخ" است بدين معني نيست که خانه اي است که آن را "رخ" خريده يا به ارث برده! و آخري هم مربوط به اين است که در درس صرف و نحو وقتي استاد مي گويد زيد عمر را زد، منظور بيان فعل و فاعل و مفعول است و اينکه فقط ظاهر امر را نگاه کنيد و بگوييد: براي چه زدش؟ مگر چه گناهي کرده بود؟ صحيح نيست.
و اما ابيات:
مادر یحیی به مریم در نهفت
پیشتر از وضع حمل خویش گفت
که یقین دیدم درون تو شهیست
کو اولوا العزم و رسول آگهیست
چون برابر اوفتادم با تو من
کرد سجده حمل من ای ذوالفطن
این جنین مر آن جنین را سجده کرد
کز سجودش در تنم افتاد درد
گفت مریم من درون خویش هم
سجدهای دیدم ازین طفل شکم
ابلهان گویند کین افسانه را
خط بکش زیرا دروغست و خطا
زآنکه مریم وقت وضع حمل خویش
بود از بیگانه دور و هم ز خویش
از برون شهر آن شیرین فسون
تا نشد فارغ نیامد خود درون
چون بزادش آنگهانش بر کنار
بر گرفت و برد تا پیش تبار
مادر یحیی کجا دیدش که تا
گوید او را این سخن در ماجرا؟
این بداند آنکه اهل خاطرست
غایب آفاق او را حاضرست
پیش مریم حاضر آید در نظر
مادر یحیی که دورست از بصر
دیدهها بسته ببیند دوست را
چون مشبک کرده باشد پوست را
ور ندیدش نه از برون نه از اندرون
از حکایت گیر معنی ای زبون
نی چنان کافسانهها بشنیده بود
همچو شین بر نقش آن چفسیده بود
تا همیگفت آن کلیله بیزبان
چون سخن نوشد ز دمنه بی بیان؟
ور بدانستند لحن همدگر
فهم آن چون مرد بی نطقی بشر؟
در میان شیر و گاو آن دمنه چون
شد رسول و خواند بر هر دو فسون؟
چون وزیر شیر شد گاو نبیل؟
چون ز عکس ماه ترسان گشت پیل؟
این کلیله و دمنه جمله افتراست
ورنه کی با زاغ لکلک را مریست؟!
ای برادر قصه چون پیمانهایست
معنی اندر وی مثال دانهایست
دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
ماجرای بلبل و گل گوش دار
گر چه گفتی نیست آنجا آشکار
----------------------------------------------------
ماجرای شمع با پروانه تو
بشنو و معنی گزین ز افسانه تو
گر چه گفتی نیست سر گفت هست
هین به بالا پر مپر چون جغد پست
گفت در شطرنج کین خانهٔ رخست
گفت خانه از کجاش آمد بدست؟
خانه را بخرید یا میراث یافت؟
فرخ آنکس کو سوی معنی شتافت
گفت نحوی زید عمروا قد ضرب
گفت چونش کرد بی جرمی ادب؟
عمرو را جرمش چه بد کان زید خام
بی گنه او را بزد همچون غلام
گفت این پیمانهٔ معنی بود
گندمی بستان که پیمانهست رد
زید و عمرو از بهر اعرابست و ساز
گر دروغست آن تو با اعراب ساز
گفت نی من آن ندانم عمرو را
زید چون زد بیگناه و بیخطا
گفت از ناچار و لاغی بر گشود
عمرو یک واو فزون دزدیده بود
زید واقف گشت دزدش را بزد
چونک از حد برد او را حد سزد
گفت اینک راست پذرفتم بجان
کژ نماید راست در پیش کژان
گر بگویی احولی را مه یکیست
گویدت این دوست و در وحدت شکیست
ور برو خندد کسی گوید دو است
راست دارد این سزای بد خو است
بر دروغان جمع میآید دروغ
للخبیثات الخبیثین زد فروغ
دل فراخان را بود دست فراخ
چشم کوران را عثار سنگلاخ




 
            
            
 
             پاسخ : حسینیه سایت نخبگان جوان
 پاسخ : حسینیه سایت نخبگان جوان
                 نوشته اصلی توسط نو آور
 نوشته اصلی توسط نو آور
					
 
                    
                    
                    
                         پاسخ با نقل قول
  پاسخ با نقل قول 
			

علاقه مندی ها (Bookmarks)