سلام!
با تشکر از الماس پارسی عزیز بابت تاپیک جالبی که ایجاد کردن!
والا توی زندگی دانشجویی اینقدر اتفاقات خوب و بد و شیرین و تلخ رخ میده که واقعا یه جایی واسه تعریف کردن اینجا لازم داشت!
من خودم حدودا 2ترمی میشه که خوابگاه هستم، اتفاقات خوابگاه های دخترونه رو واقعا نمیشه دسته بندی کرد، یه عالمه روز که وقتی از دانشگاه برمی گردی می بینی صمیمی ترین دوستت و هم اتاقیت داره گریه میکنه...
چه روزهایی که وقتی تا نیمه شب میخوای درس بخونی می بینی تولد یکی از بچه هاست و بزن و بکوب دارن...
توی خوابگاهی که من هستم کمتر دختری هست که مسئله ی عشقی نداشته باشه...والا من با تلفن که میخوام حرف بزنم توی سوییت که نمیشه(بچه ها درس دارن خب) پس باید بیام تو راهرو...
طبقه به طبقه میرم تا یه جای خلوت پیدا کنم و صدام به اونی که پشت خطه برسه، طبقه ی اول می بینم بععععععععله یه عاشق نشسته و دل می گیره و قلوه میدهو طبقه ی بعدی یکی داره دعوا میگیره
بعدی یکی داره پشت تلفن گریه میکنه...
خلاصه ماجرایی داریم ما...
فقط یه بار که داشتم تلفنی صحبت میکردم تولد یه نفر بود که صدای آهنگ کل خوابگاه رو برداشته بود...
زندگی ما خوابگاهی ها با همین اتفاقات میگذره...باور میکنین اگه خوابگاه این چیزا رو نداشته باشه و همش ساکت باشه انتظار میره که باید خوشحال باشیم ولی برعکس دپرس میشیم...دنیای ما دخترا اینه...پر از شلوغی و هیجان...
این که بخوای با دوستت که عاشق شده همدردی کنی و بغلش کنی و یه آغوش باشی برای گریه هاش...
این که وقتی وقت و بی وقت با عشقش دعوا میکنه و عصبانی میاد پیشت و غرغر میکنه...
اینکه از عشقش دور شده و دلش تنگ شده...
اینکه بعد یه حرف زدن با عشقش میاد توی اتاق و میبینی که میخنده و تو دلت خدا رو شکر میکنی که اتفاق بدی نیفتاده...
خلاصه...زندگی دانشجویی خیلی چیزا رو یاد آدم میده...
مسئولیت پذیری، تحمل شرایط سخت و درس خوندن توی یه همچین موقعیتی، آشپزی های جدید
و کلی چیزای دیگه...برخلاف نظری که قبلا داشتم خوابگاه واقعا حال میده!
علاقه مندی ها (Bookmarks)