دوست آشنا
اسپمر گرامی از تلاش شما برای مخدوش کردن چهره اصفهان متشکریم (میخواستم مرام اصفهونی ها رو بهت نشون بدهما)
سلام بر شهرم اصفهان...
سلام برخاکی که کشوری را سیراب کرده اما خودش....
سلام بر شهری که جوانانش از تفریح زیاد...(هه هه هه) رو به اعتیاد آورده اند...
سلام برشهر من،
خاکی که از زمان کوروش برایش خون داده اند وبعد از 2500 سال هنوز هم خاکی است....
سلام بر شهری که مردمش روزهایش را میخوابند تا نبینند ویرانییش را و شبها به امید چراغهایش میگویند شهرمان زیباست.....
سلام بر شهری که زاینده رود ش را از ریشه تکه تکه کردند برای اهواز و یزد اما مردم خودش......
اهالی ایران بدانید که ایران ازخون شهر من آباد شد ولی خودش هنوز از شالیزار های خشک درد دارد......
شهر من همچون غزالی زخمی است ...
تا چونین است کفتارها سیر میخورند....
تقدیم به اصفهان عزیزم![]()
اصفهان واقعا ً واقعا ً ناب و زیباست ..
"دمدمه های اردیبهشت، اصفهان چون شاهزاده ی افسون شده ی افسانه است که طلسمش را شکسته اند و آرام آرام از خواب بیدار می شود. شکوفه های به و بادام، رویاهای پرپر شده ی اویند و بید مجنون، معشوقه ای که زلف های خود را بر او افشانده است.
اما بهار جاویدان، در این رنگ ها و نقش های کاشی ها جای دارد؛ بهار منجمد و رمزآلود، چنان که گویی کالبد بنا، مینایی است که روح ایران را در آن حبس کرده اند.
من بار دیگر در برابر این مجموعه ی حیرت انگیز از خود پرسیدم، به چه معنایند این نقش ها و رنگ ها؟ ترکیب ریاضی وار، مجرد، پر از کنایه و ابهام و اشاره و راز که در آن همه چیز به نقش ترجمه شده است: هم دنیای خواب و هم دنیای بیداری، هم ضمیر آگاه و هم ضمیر ناخودآگاه، هم گذشته و هم آینده. چه می خواهند بگویند این بوته ها و خط ها و اسلیمی ها که در هم می پیچند، به هم می پیوندند و باز می شوند و می روند و باز می گردند، مانند رگ های یک بدنِ زنده و سرانجام در نقطه ای گم می شوند؛ بی آن که بتوان ردّ پای آن ها را تا به آخر دنبال کرد.
و تنها جوابی که می یابم، این کلمه است: بهشت؛ این نقش ها و رنگ ها، آرزو و رویای جهانی بهتر را در خود دارند.جهانی شبیه به بهشت که در آن کوشیده شده است تا «ناپیدا کران» در «محدود» جای گیرد و لانه ای برای «نامحدود» جسته شود. "
{دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن }
دلم تنگه پرتقالِ من!
استعداد برتر سایت
اصفهان یعنی...
اسم بزرگراه های تهران رو بر پل های روگذر عابر پیاده دیدن...
خیابان های لیز تر از مجموع تفلون های روی کره زمین دیدن...
کوچه، خیابان هایی با مردمان حیران و زل زده به این و اون دیدن...
با ایمان به خدای خود و حق اظهار نظر خدای دیگر هیچ...
اصفهان بعنی چشم و هم چشمی مردم در حد بندسلیگا!
اصفهان یعنی مردمانی با لاف بالا! پر از باد زیر بغل و البته نشتی زیاد...
اصفهان نصف جهان است اما جهانش نصف البرز مان هم نیست...
اصفهان یعنی... کویر... کویر... کویر... هیچ نیست!
این نوشته کاملا نژاد پرستانه است اما جزو عقاید من نیست.
من به شخصه اصفهانی های گل رو دوست دارم و خاطرات خوبی هم از اصفهان برام ماندگار شده.
گفتن این نوشته کوتاه به نوعی بیان اختلافات فرهنگی طبیعی هست که بین دو استان البزر و اصفهان وجود داره.
البته از دید یک شهروند معمولی که در البزر زندگی میکنه.
ممنون.![]()
ویرایش توسط عرفان سلیم زاده : 24th February 2014 در ساعت 04:02 PM
دوست آشنا
همکار تالار اخبار و کاربر فعال
اصفهان یعنی شهری با ساختمانهای زرد رنگ!!
همکار تالار اخبار و کاربر فعال
پس کجا بودن وقتی محمود افغان با تصرف اصفهان پایتخت صفویان بر ایران مسلط شد!
وقتی حاج ابراهیم خان دروازه های شهر را بروی لطفعلی خان بست کجا بودند؟
چرا خون ندادن؟؟
د اگه خون داده بودن که الان اینهمه بناهای قدیمی و باستانی زیبا پابرجا نبود!
البته اینها همش از هشت سال دفاع مقدس مستثنی میشه که در این جنگ همه خون دادن
دوست آشنا
استعداد برتر سایت
دوست آشنا
دوست آشنا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)