به نظر من، یک دلیلش می تونه این واقعیت باشه که افرادی که آگاهترند و بیشتر از دیگران می فهمند، شدت مشکلات و عقب ماندگیها را بیشتر حس می کنند و رنج بیشتری می کشند، بنابراین فشار روانی بیشتری را نیز متحمل می شوند.
فرض کنید کودکی که هنوز چیز چندانی از دنیا متوجه نیست را، در میان صدها مار و عقرب قرار دهید!
او ممکن است بخندد و حتی بخواهد با آنها بازی کند. اما کسی که آگاهی دارد، از این شرایط طفل، به شدت احساس خطر می کند.
می بینید که؛.... مثلا توی همین سایت؛ خیلی از پسرها و دخترهای این کشور، بدون نگرانی از وضعیت حال و بی خیال از آینده، علاقه سیری ناپذیر و تمام نشدنی به جفنگ گوئی و جفنگ شنوی بی نتیجه دارند. (من اسمشان را گذاشته ام تحصیل کرده های بی سواد!)، بدون اینکه هیچ مشکل و نابسامانی دور و بر خود حس کنند و یا اصلا برایشان مهم باشد.
نیوتن می گوید: «چه نعمت عظمائی است..... نفهمیدن!»![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)