دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 9 , از مجموع 9

موضوع: یک داستان خیلی ترسناک...فکر نکنم جرعت داشته باشی بیای تو البته بعضی ها...

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #8
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    48
    ارسال تشکر
    132
    دریافت تشکر: 267
    قدرت امتیاز دهی
    1486
    Array
    del shekasteh's: جدید73

    پیش فرض پاسخ : یک داستان خیلی ترسناک...فکر نکنم جرعت داشته باشی بیای تو البته بعضی ها...

    نقل قول نوشته اصلی توسط moh1370 نمایش پست ها
    پس یکی لطف کن خلاصه خلاصه داستان رو چاپ کنه
    خلاصه داستان
    سه دوست صمیمی هستند که علاقه زیادی دارند که به مناطق ترسناک وجن زده بروند ، سهیل توخونه نشسته بود که دوستش فرشید زنگ زد و گفت: مینا (همسرش) مادر بزرگی داره که در یکی از روستاهای کرج زندگی می کنه و در اون روستا یک کلبه وسط جنگل قرار داره که هر کس به اون کلبه رفته دیگه زنده برنگشته. فرشید میره سر اصل مطلب و میگه:خیلی وقته تجسس نکردیم بنابر این آخر هفته راه میفتیم...
    خلاصه اونا میرسن به همون روستا و میرن خونه مادر بزرگ مینا و شب که میشه بدون اینکه مادربزرگه بفهمه میرن سمت کلبه و قبل از اون در راه سهیل گوشیش میفته و متوجه نمیشه و وقتی میرسن به کلبه میبینند که در کلبه باچوب و ... بسته شده وناگهان یک سگ سیاه به اونا حمله میکنه بعد در کلبه باز میشه و مینا به سمت کلبه فرار میکنه و سگه هم پای فرشید رو گاز میگیره و باهم تو رود خونه میفتن و بعد سهیلم میره تو کلبه و میبینه مینا اونجاست و گریه میکنه تا میره نزدیکش مینا چهرش عوض میشه و یک مشت حوالش میکنه و سهیل بیهوش میشه و میبینه که یک خانم خیلی زیبایی (ملیحه) رو صندلی نشسته و ناگهان مردی وارد میشه و ملیحه بهش میگه که به زنت گفتی راستی ملیحه بارداره بعد این آقاهه که به حساب میشه همسرش بهش میگه که نه نگفتم البته به تندی اینو میگه و بعد ملیحه ناراحت میشه و میره بیرون و میگه پس خودم بهش میگم و مرد به خودش میاد و تبر رو برمیداره و میره بیرون و یکی تو فرق سر ملیحه میزنه و یکی روشکمش وبعد جنازشو به زیر زمین کلبه میبره و دفنش میکنه و بعد کلبه رو آتیش میزنه و خلاصه صدای خنده شیطانی از زیر زمین میاد و اون بچه تبدیل به سگ سیاه میشه و بعد سهیل از خواب بیدار میشه و میبینه که کلبه آتیش گرفته و اون سگه اونجاست و بعد سهیل همون تبر رو بر میدداره وچند ضربه پیاپی به سگه میزنه و میکشتش و بعد دوباره به خاطر دود آتیش و... بیهوش میشه و تاچشم باز میکنه میبینه پلیسا پیشش هستن و حتی مینا و فرشیدم اونجان که میگن فرشید رو زخمی تو رودخونه پیدا کردند و گوشی سهیل هم که تو راه افتاده بوده یکی بهش زنگ میزنه و مادر بزرگ متوجه میشه که اونا به سمت کلبه رفتن و نگران میشه و به پلیس زنگ میزنه و این جوری شد که این داستان کلبه به پایان رسید.
    وقتی عصبانی هستید،هیچگاه جواب ندهید. وقتی خوشحال هستید،هیچگاه قول ندهید. وقتی ناراحت هستید،هیچگاه تصمیم نگیرید.

  2. 3 کاربر از پست مفید del shekasteh سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دستاتو تو دستای هیچکس غیر از اون گره نمیکنی...
    توسط shabhayebarare در انجمن دل نوشته ها
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 4th December 2012, 11:14 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th August 2012, 12:59 AM
  3. کشف اتاق‌هاي تو در تو در محوطه باستاني سيمره
    توسط باستان شناس در انجمن باستان شناسی ایران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th March 2010, 10:25 PM
  4. خبر: کشف اتاق‌هاي تو در تو در محوطه باستاني سيمره
    توسط باستان شناس در انجمن باستان شناسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th March 2010, 10:25 PM
  5. ساعت ماکروسافت تو اون دنیا
    توسط SysT3M در انجمن سرگرمي(طنز، بازي فكري، ...)
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 9th October 2008, 06:37 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •