همکار تالار بیماریها
یه بار یکی از همکلاسی هام تو حیاط دانشگاه روبرو ما نشسته بود.
بعد پاشد رفت گوشیشو جاگذاشت
منم برداشتماز اونجا دور شدم
بعد هی این میگشت پیداش نمیکرد
پشت سرهم با گوشی دوستش زنگ میزد که پیداش کنه من رد میکردم تماسشو
این بنده خدا از دلهره همینطور میمرد!
دیدم زیاد زنگ میزنه یبار گوشیو برداشتم صدامو عوض کردم گفتم چیه انقد زنگ میزنی؟
میخواستی جا نذاری
حالا دیگه مال منه!
آقا از اون خواهش از من خشانت!
ینی همینطور میخندیدیم با دوستما!
بعد که یکم حالش دگرگون شد بردم بهش پس دادم
فقط اندکی کتک خوردیم!![]()
دوست آشنا
اوه اوه! چه خبره اینجا ... بابا شما دیگه کی هستین ، دستِ شیطونو بستین
یعنی با خوندن بعضی از این اعترافا به خودم میگه من چقد بچه ی آرومی بودم تا حالا ...
یار همراه
من هم میخوام اعتراف کنم
سوم دبیرستان بودیم یه همایش ریاضی برگزار کردیم حالا بماند چه کلاسایی که نپیچوندیم
بعد از برگزاری همایش قسمت کارگاه دیدم از حراست آموزش پرورش ناحیه و استان و بسیج ریختن اونجا
رفتیم ببینیم چه خبره گفتن به ما گزارش شده اینجا پپسر و دختر قاطین و دارین میزنین و میرقصین
یکی 500 تا سکته ناقص زدیم
حالا در حال توضیح و گزارش بودیم و اینا اومدن داخل و قانع شدن خبری نیست
رفتیم دم در که دیگه همایش تموم شده بود دیدیم 3 تا ماشین نیروی انتظامی اومدن جلو در
چه خبره؟؟؟؟؟؟
گفتن به ما گزارش شده اینجا دعوا شده
بعد فهمیدیم که یکی که قبلا تحدیدمون کرده بود با چند نفر آدم سر کوچه وایساده بودن این سرهنگه هم بابای یکی از بچه هاست که زنگ زده به باباش که ممکنه دعوا بشه یه ماشین گشت آماده داشته باشین برای اینجا اونم جوگیر سه تا ماشین فرستاده بود
در این شلوغی و جمع و جور کردن مشکلات و گروه ها که داشتن اعتراض میکردن چرا نتایج اینجوری شد داشتیم برا اونا توضیح میدادیم و خسته بعد از 4 روز نخوابیدن اومدیم خونه
یادمون افتاد پروژکتور مدرسه رو بر نداشتیم
صبح که رفتیم دیدیم جا تره و بچه نیست زده بودن تو گوشش نامرد مسئول سالن هم همه چیز رو تکذیب کرد
ماهم برای فکر چاره شرو کردیم سند سازی برای حامی مالی و افزایش قیمتا که خدارو شکر پولش رو دراوردیم دادیم به مدرسه![]()
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
منم میخوام اعتراف کنم منم یه بار یواشکی لوشک خواهرمو خوردم
در همین حد کافیه؟
یا باید در مورد ضرب و شتم بچه های محل بگم؟
شکستن شیشه خونه همسایه که کفایت می کنه؟
دیگه ازم نخواین درباره پنچر کردن ماشین همسایه و برداشتن شمع موتور خدمتگزار مدرسه بگم
خدا منو ببخشه یه بارم غیر عمد حیات خونه یه بنده خدایی رو به آتیش کشیدم
و یه مرتبه کاملا عمدی دوچرخه بکی از دوستامو از ارتفاع انداختم پایین،بعدم بهش نگفتم
و در کل تعریف از خود نباشه من بچه آرومی بودم
ویرایش توسط moh1370 : 21st November 2013 در ساعت 10:25 PM
یار همراه
تابستون با چنتا از بچه ها رفتیم مشهد جای شما خالی صفایی داشت
از هرچه بگذریم چیزای زیادی خاطره شد
یه چیزی که خیلی خاطره شد این بود که یکی از بچه خیلی سوتی میداد یعنی تو هر جمله دقت میکردی 3 تا سوتی توش بود خب به هر حال پیش میومد که بقیه هم سوتی میدادن ولی این بی نظیر بود تو ضمینه سوتی دهی
تازه اگر توجه نمیکردی به جملاتش باز هم تو هر جمله یه سوتی مشهود بود
با قطار نزدیک به دو روز تو راه بودیم این دو روز همش هم دیگه رو بخاطر این سوتی ها مسخره میکردیم
بعد روز اولم تو مشهد به همین روال گذشت که یه دفه هر 6 تامون تصمیم گرفتیم به جای مسخره کردن بگیم <دوست دارم>تو خیابون که راه میرفتیم هر یکی دو دیقه یه بار 5 نفر با هم داد میزدن : <<مهدی دوست دارم>>
ملتم که نمیدونستن جریان چیه این شکلی میشدن
یه چند باری هم دیدم که مردم چرخیدن سمت حرم و دستاشونو بردن بالا
حالا نمیدنم برای ما دعا میکردن یا برای خودشون
تازه هرچی سوتی سنگین تر و واضح تر بود این غلظت هم تغییر میکرد مثلا میشد:
دوووووووووســـــــــت دااااااااااررررررررمممممم م
عاااااااااااااااشقتمممممم مممممممممم
اینو میگفتیم و میخندیدم
خب شما هم میتونین دستاتونو بیارید بالا
البته اینو گفتم که بگم تو این چند ماهه به بعضی دوستان که گفتم دوست دارم منظور این دوست دارم بوده نه اون دوست دارم
الانم بگم همتونو دوس دارم![]()
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
همکار تالار بیماریها
منم خیییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییلللللللل لللللللللللللللللللللیییی ییییییییییییییییییییییییی ییییییییییییی
دوووووووووووووووووووووووو وووووووسسسسسسسسسسسسسسسسسس سسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتتت تتتتتتتتتتتتتتتتتوووووووو ووووووووونننننننننننننننن ننننننننن داااااااااااااااااااااااا ااااااررررررررررررررررررر ررررررررررررررررررررممممم ممممممممم![]()
سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....
یار همراه
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
همکار تالار بیماریها
یار همراه
ملت .................................................. .................................................. ...
من خودم موافق سهمیه ام ولی اینجوری آخه؟؟؟؟
رتبه کشوریش 7900 بود رتبه در سهمیه شاهد 75
یکی از دوستام رتبه کشوریش 68 بود در سهمیه اش 31 این بهشتی درس میخونه این دانشگاه تهران
به اندازه شلغم بارش نمیشه
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)