منم یک شعر من دراوردی مینویسم فقط نخندید بر گرفته از شعر وحشی بافقی هست
| "دوستان شرح پریشانی من گوش کنید |  | داستان غم پنهانی من گوش کنید" | 
| "قصهٔ بیسر و سامانی من گوش کنید |  | گفتوگوی من و حیرانی من گوش کنید" | 
شرح این نمره جانسوز نگفتن تا کی ؟ 
سوختم سوختم این نمره  نهفتن تا کی ؟
روزگاری من و درس ساکن کویی بودیم ، ساکن کوی دبیر عربده جویی بودیم 
درس آن روز این همه طالب و طلاب نداشت 
گوهری بود ولی هیچ تقاضا نداشت 
اول آن کس که طلاب شدش من بودم 
"باعث گرمی بازارشدش من بودم "
بس که دادم همه جا شرح شیرینی آن 
شهر پر شد ز غوغای خواندن مبحث های  آن 
این زمان طالب و طلاب فراوان دارد 
کی کاری به کار منه بی سر و سامان دارد ؟
نمره ام کم شده از خانه برون گشته ام 
باز هم یک گله دیگر در ورق کاشته ام(ورق = برگه امتحان ) 
دی؛ درس را بسی دوست می داشتم
آن را به روی چشم خود میزاشتم 
حال این درس قصد جان  دارد 
قصد دق دادن انسان دارد 
قصد جان کرده و دست بردار نیست 
به که گویم که مرا جز درس غم خوار نیست 
بقیش هم هنوز سروده نشده 

علاقه مندی ها (Bookmarks)