چند روز پیش از شرکت برمیگشتم ساعت 5 نهار هم نخورده بود قاطی بودم عین لشکر چنگیز به سمت خونه میرفتم تا غذا بخورمتو راه یک یارو اومد جلو گفت از تلویزیون هستیم اگر میشه گزارش ازتون بگیریم گفتم نه کار دارم هی سیریش شد یهو گفتم اقا برو اونور گازت میگیرما طرف اینو شنید با دوستش خشکش زد و منم مثل ادم متشخص به سمت خونه راهی شدم
![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)