دوست آشنا
وصیّت نامه منتسب به مرحوم حسین پناهی
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشدمواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم!
یار همراه
به ساعت نگاه می كنم: حدود سه نصفه شب است
چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از ياد برده باشم
و طبق عادت كنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
وسايه های كشدار شبگردانه خميده
و خاكستری گسترده بر حاشيه ها
و صدای هيجان انگيز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پرم چون كودكی ام
و خوشحال كه هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برايم حل نشده است
آری!
از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم
سالهاست كه مرده ام
حسین پناهی
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
می دانی؟
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است!
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند !
حسین پناهی
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
اشکهای من از غصه نیست فقط....
چشمهای من خجالتیست
چشمانم به وقت دیدنت عرق می کند!
اما...
تو این را باور نکن.
غصه از اشکهای من می بارد.
حسین پناهی
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
دل خوش
جامانده است...
چیزی جایی.....
جای که هیچ گاه دیگر...
هیچ چیز..
جایش را پز نخواهد کرد..
نه مو های سیاه و
نه دندان سفید.....
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
توضيح ضروري دختر مرحوم حسين پناهي درمورد وصيت نامه ايشان!موسسه فرهنگی هنری "هات پلات" وابسته به خانواده حسین پناهی با ارسال نمابری انتساب نوشته ای تحت عنوان وصیتنامه به حسین پناهی را تکذیب کرد.در توضیح این موسسه آمده است، اخیرا مطلبی طنز تحت عنوان "نیم متر قبر مرا کمتر عمیق کنید" در برخی از سایت ها و روزنامه ها منتشر شد که هیچ ارتباطی با این هنرمند فقید ندارد. در این تکذیبیه آمده است وصیت نامه مذکور هیچ ارتباط و شباهتی به ساختار نوشتاری و ادبیات حسین پناهی ندارد و با مسبب اصلی انتشار آن برخود جدی و قانونی خواهد شد.حسین پناهی آدم عجیب و غریبی نبود، او را به خاطر افکار فلسفی، معصومیت و تنهایی هایش دوست داریم. اینکه عده ای با سوءاستفاده از شخصیت هنری ایشان، احساسات دوستداران او را که کم هم نیستند به بازی بگیرند، در شان فرهنگ و هنر ما ایرانیان نیست.با تشکرآنا پناهی
http://sheer-moaser.blogfa.com/post-161.aspx
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرك می كنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندكی سكوت...
حسین پناهی
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
به ساعت نگاه می كنم حدود سه نصفه شب است
چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از ياد برده باشم
و طبق عادت كنار پنجره می روم
سوسوی چند چراغ مهربان
وسايه های كشدار شبگردانه خميده
و خاكستری گسترده بر حاشيه ها
و صدای هيجان انگيز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا می پرم چون كودكی ام
و خوشحال كه هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برايم حل نشده است
آری!
از شوق به هوا می پرم
و خوب می دانم
سالهاست كه مرده ام
حسین پناهی
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
دور...خیلی دور !
تمرکزِ تو بر رنجی که می برم انتظارِ بی جایی ست !
که هر انسانی جهانی داردُ هر انسانی به گونه یی خاص ،
خود را با جهانِ خود تطبیق می دهد !
آنچه که اکنون برایت می نویسم ،
داستان نا هم گونیِ من با جهانِ من است !
بر انسان هیچ اعتمادی نیست ......
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
یار همراه
جغد
کیست؟؟
کجاست؟؟؟
ای آسمان بزرگ
در زیر بال ها خسته ام
چقد کوچک بودی تو
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)