خب یه پسره داره با خودش فکر می کنه چه کنم چه نکنم ، میګه نه عصبانیت خوب نیست ، کمی صبر ... کمی سکوت ... ، نه این کار هم که بده ، نه نه ، برم درس بخونم ، برم پیش دوستم ، آره ، میرم پیش دوستم ! (بد اموزی داره اینم که ! ) دوستش اعصاب نداره ، پسره با اسب میرم دنبالش ، شیطون ګولش می زنه ، با دوستش فرار می کنه ( هَو ، خیلی بده این داستان
) ، دختره خوشحال میشه ، پسره همش تو فکر بوده ، خوابش می ګیره ، می خوابه دیګه ! یا شایدم همش خواب بوده ، از خواب بیدار میشه
دوست آشنا
<a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>
دوست آشنا
یه رفــــــــیق دارم ; "اسمش خــــــــداس" بحثــــــــسش از همه جداس تــــــــا اون پشتــــــمه بیخیال مخاطب خــــــــاص ...!
دوست آشنا
![]()
جسمش زیر خاک قبرستان
روحش در اوج اسمان
صدایش در گوشمان
و
.
.
.
یادش همیشه در قلبمان
دوست آشنا
ممنون از شرکتتون
من اصلا تواین زمینه استعداد ندارم
ولی شما ادامه بدید
زندگی بهتر ازاین نمیشه
دوست جدید
اینم میشه ولی ازچپ به راسته...
دوست آشنا
سلام برن صحرا دنبال اشیایی بگردن![]()
یه رفــــــــیق دارم ; "اسمش خــــــــداس" بحثــــــــسش از همه جداس تــــــــا اون پشتــــــمه بیخیال مخاطب خــــــــاص ...!
اصلش اینجوری بود :
اول دوران نوزادیش رو نذاشتم ببخشید
اول دوران نوزادیشه ، بعد دوران بازی و بعد که پیش دبستانی میشه ، نقاشی میکشه و اینا ، بعد درس می خونه ، میره دانشګاه فارغ التحصیل میشه ، بعد یه دختر کاری می بینه ، عاشقش میشه ، میره خاستګاری ، دختره میګه سربازی نرفتی ، بهش جواب رد می ده، ناراحت میشه ، میره سربازی ، دوباره میره خاستګاری ، دوباره دختره قبول نمی کنه ، پسره فک می کنه چرا آخه ، مګه چشه ؟ ، دلداریش میدن ، حالش داغونه ، شیطون میاد سراغش ، معتاد میشه ، میره خاستګاری ، دختره میګه با معتاد ازدواج نمی کنم ، دوباره ردش میکنه ، باز ناراحت و غمګین میشه ، این دفعه فرشته ی مهربونی
میاد سراغش ، میګه برو کار و تلاش کن ، پسره میره کار میکنه ، دوباره میره خاستګاری ، دختره جواب مثبت میده
، پسره عرق می کنه از خوشحالی ( ذوق مرګ شده
) ، بعد اون ګروه سرود نماد عروسیه
، بعد پیر میشه و بقیشم آقا عبد الله ګذاشتن که جان به جان آفرین تسلیم می کنه !
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)