آخی دوران زندگی یه پسره
اول ماشین بازی میکنه کم کم بزرگ میشه،دانشگاه میره ،فارغ التحصیل میشه
بعد در همین حین زن میخواد بگیره،به اولی پیشنهاد میده،قبول نمیکنه
میره نارحت خودشو تو در دیفالمیکوبونه
معتاد میشه،میان دلداریش بدن نمیشه،قصد خودکشی پیدا میکنه ولی ناگهان به این فکر میکنه که دختر زیاد هست
میره سر کار،با خانومی آشنا میشه پیشنهاد یده خانومه قبول میکنه و بقیه اش دیگه سانسور میشه
4 بچه داره میزارتشون تو گروه سرود ولی انگار یکیشون خیلی خنگه
درنهایت پای این زندگی پیر میشه و میمیره![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)