آخی دوران زندگی یه پسره
اول ماشین بازی میکنه کم کم بزرگ میشه،دانشگاه میره ،فارغ التحصیل میشه
بعد در همین حین زن میخواد بگیره،به اولی پیشنهاد میده،قبول نمیکنه
میره نارحت خودشو تو در دیفالمیکوبونه
معتاد میشه،میان دلداریش بدن نمیشه،قصد خودکشی پیدا میکنه ولی ناگهان به این فکر میکنه که دختر زیاد هست
میره سر کار،با خانومی آشنا میشه پیشنهاد یده خانومه قبول میکنه و بقیه اش دیگه سانسور میشه
4 بچه داره میزارتشون تو گروه سرود ولی انگار یکیشون خیلی خنگه
درنهایت پای این زندگی پیر میشه و میمیره![]()
شاید ....
<a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>
چه سخته ، راهنمایی لطفاً ...
بهش می ګن این کارو نکن ، اعصابش میریزه بهم ، ګوش نمیده ، چکش می خوره به دستش ، میره دکتر، با دکتره دوست میشه ، عکس یادګاری می ګیره
، پرستاره اعصاب نداره ، میفته دنبال بچه هه ، بابای بچه هه پرستار رو دعوا می کنه ، مامان بچه هم همین طور کمی رفتار های ناپسند از خودش نشون میده ، شیطون ګولش زده
، پرستاره ګریه می کنه ، مهربون میشه !
می دونم هیچ ربطی نداشت
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)